«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدمه
«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ».[۲]
ایام غمبار شهادت یگانه بانوی عالم، شفیعه روز جزاء حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنم.
پذیرش حق یا باطل؟
تجربهی تاریخی نشان میدهد که گروهی برای پذیرش حق، برای پذیرش هدایت الهی آمادگی کامل دارند، با دیدن یک معجزه، با شنیدن یک آیه، با دیدن یک چهره نورانی، با یک تشییع جنازه، با عبرت از بعضی از حوادث تکان میخورند و ایمانشان قوی میشود و به لوازم ایمان به سهولت تن میدهند. نماز خواندن برای او جاذبه دارد، نشستن پای تلاوت قرآن کریم مانند نشستن پای سفرهی غذا برای او لذت دارد، رفتن به زیارت ائمه علیهم السلام برای او آرزوست. اگر کار خیر و کمک پیش بیاید یا میهمانی بر او وارد بشود، نسبت به اینها اقبال دارد، نشاط در وجود او موج میزند.
عدهای برعکس هستند، برای هر خلافی خیلی باسرعت و عجله خود را آلوده میکنند، دروغ مانند آب خوردن، غیبت برای او هیچ قبحی ندارد، نمامی و دو به هم زنی برای او شیرین است، اصلاً منتظر است که حرفی پیش بیاید، کسی حرفی در مورد کسی گفته باشد، فوری ببرد و به آن طرف برساند که این دو نفر را به جان یکدیگر بیندازد.
چرا عدهای نسبت به خوبیها علاقه دارند، احساس جذبه میکنند، در درون خودشان راه باز است. برای گروهی برعکس است.
تقابلِ فطرت و طبیعت
در تحلیل این قضیه باید توجه داشته باشیم که بشر فطرت و طبیعتی دارد، ملکوت و ملکی دارد، بُعدِ آسمانی دارد، از جانب خدا یک یادگاری در وجود او هست که خدای متعال از او بعنوان روح یاد میکند یا تحت عنوان «خلق آخر»، «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ»،[۳] خدای متعال به خودش آفرین میگوید.
در مقابل آن فطرت، آن روحی که خدا دمیده است، آن چیزی که از عالم بالا آمده است، انسان گرفتار طبیعت حیوانی است، خوی حیوانی، مشترکاتی که با حیوان دارد، نسبت به خوردنیها و آشامیدنیها و غرائز جنسی و قدرتطلبی، اینها در حیوانات وجود دارد، اینکه میگویند شیر سلطان حیوانات است همینطور نمیگویند، در عالم حیوانات رقابت در قدرت وجود دارد، حیوانات رقیب نمیپذیرند، بخشی از حیوانات چهارپایان نجیبی هستند، مانند گوسفند، همت اینها شکمشان است، بیش از آن برای خودشان همّتی ندارند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمودند: همهی زورشان این است که آخورشان پر باشد و غذایشان تأمین باشند.
اما گروهی از حیوانات وحشی هستند، وحشی در برابر اهلی، یعنی حالت نفرت از غیر خود دارد، نمیتواند غیرِخودش را تحمل کند، بدون هیچ جهتی حمله میکند و درّندگی دارد.
این حالت سبوعیت که در بشر زیرمجموعهی غضب است، انسانهایی که خیلی عصبی هستند و هیچ حرفی را برنمیتابند و به هر بهانهای حمله میکنند و نیش زبان دارند و فحش میدهند و دست بلند میکنند و قلمشان برای بردنِ آبروها کار میکند، اینها حیوانات معمولی نیستند، اینها وحشی هستند، اینها خوی درّندگی و سبوعیت دارند.
این طبیعت و آن فطرت، با یکدیگر تقابل دارند. آن کسی که از اسلاب شامخه، از ارحام مطهّره تولید شده است، آباء و اجداد او همه در مسیر دین و دیانت و عبودیت و خدمت به بندگان خدا بودهاند، مادرانشان نسل در نسل اهل عفت و حجاب و مناعت طبع و قناعت در زندگی، که نکند شوهر او فشار ببیند و ناچار برود و حرام تولید کند و بیاورد، رعایت همهی این امور را کردهاند، هم پدران و هم مادرانشان، و هم سر سفرهای که غذا خورده است غذای حلال به خورد او دادهاند، آن فطرت این شخص شکوفا میشود و تقویت میشود، گرایش این شخص برای حرکت به سوی خدا تشدید میشود، خوبیها در وجود او گل میکند، در مسابقات در کار خیر جزو نفرات اول میشود، اگر صحبت جبهه و کمکهای مؤمنان و همراهی با پرستار و پزشک بشود اینها جزو نفرات اول هستند، چون ساختار تکوین او در مسیری است که آن بارقهی الهی که روح خدای متعال در وجود اوست مانع و حجاب پیدا نکرده است، چون خاکستر و خس و خاشاکی روی آن نیست، مسیر او برای تعالی و رشد بالا میرود، جاذبه و فیض از آن بالا دائمی است، از این طرف هم قابل قابل است، هم فیض فیاض دائماً ریزش دارد و هم زمین دل شورهزار نیست و زمین مستعد است.
این حالتی که فطرت انسان در مسیر طبیعی حرکت میکند و رکود ندارد، براحتی در جان دادن و مال دادن و صرف آبرو در مسیر خدا میرود، گویا عاشق است و منتظر بوده است، به این حالت شرح صدر میگویند.
حضرت موسی کلیم علیه السلام وقتی به نبوت رسید و مأمور شد که برای هدایت فرعون اقدام کند، از خدای متعال خواست «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» خدایا! این آمادگی را از من نگیر، خدایا! این اقتدار روحی که من برای نجات یک طاغوتی در خودم مشکل احساس نکنم، تنگی احساس نکنم، مسیر خودم را باز کنم، «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری»، اولین موفقیت در آن آمادگی باطنی است، در آن گشایش روحی است، در آن عزم و ارادهای است که حاصلِ آن چرا نمیشود، ما میتوانیم، گذشتگان از این کارها کردهاند و ما هم میکنیم. این احساس قدرت، احساس توان و حصول قصد غربت و احساسِ اینکه من میتوانم پیروز بشوم، از این تحت عنوان شرح صدر یاد میشود.
آن کسی که طبیعت او غلبه کرده است شهوت در وجود او جولان میکند، احساس زورگویی و گردنکلفتی دارد، در خانه هم به بچههای کوچکتر از خودش دستور و فرمان میدهد و زهر چشم میگیرد، در برابر پدر و مادر شاخ و شانه میکشد.
چنین کسی برای قدم گذاشتن در میدان جهاد و شهادت هرگز کشش ندارد، وقتی هم او را دعوت میکنند، قرآن کریم دارد که انگار به سوی مرگ سوق داده میشود. به این راحتی برای نماز بلند نمیشود، حالت تنبلی دارد، باید به خودش زور بیاورد که بلند شود و دو رکعت نماز… وقتی هم وارد نماز میشود، گویا کارِ مهمّی هست که باید زود نماز خود را سرهم کند و به آن کار مهم برسد. یک نماز خیلی بیمحتوای همراه با شتاب و عجله میخواند و به سراغ تضییع عمر میرود، برای فکاهیات و تفریحات حرام و لذایذ نامشروع خیلی ولع دارد، ولی برای عبادتِ خدا سنگین است، نماز شب برای او افسانه است، مگر میشود انسان سحر بلند شود و نماز شب بخواند؟
این سنگینی برای این بار طبیعت است که بر دوش فطرت قرار داده شده است. این حجابهای شهوت و غضب و… بصورت خروارها خاکستر و خاکی است که روی طلا را گرفته است، یک گنجی آن زیر هست ولی روی این گنج خیلی موانع گذاشته شده است.
لذا اگر کسی گرفتار طبیعت بشود هم در یک وجهه حیوان است، در یک وجهه درنده است، در یک وجهه میمون است، انواع موجوداتی مانند پرندهها و گوسفندها و گاوها… او فقط خودش است، نمیتواند دو موجود باشد. ولی بشر ظرفیتی دارد که میتواند در یک لحظه چند حیوان باشد.
داشتن چشم برزخی برای بعضیها خیلی سخت بود
در همین چند روزی که در مشهد مقدس میهمان حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التّحیه و الثناء توفیق داشتیم شبها در رواق امام روضهخوان امام رضا علیه السلام بودیم، یکی از خدام آستان است که گاهی طوری میشود، از وجود نازنین حضرت ثامن الحجج سلام الله علیه چیزهایی به او الهام و القاء میشود که میآید و میگوید.
او میگفت که من در دوره سلامت مرحوم آیت الله حسنزاده رضوان الله تعالی علیه، یک تلفن ناشناسی به من شد و شماره تلفن آقای حسنزاده را به من داد، گفت با این شماره تماس میگیری و به آقای حسنزاده میگویی که با مردم رفت و آمد کند و خودش را از مردم کنار نکشد. ما هم بر اساس این مأموریت شمارهی آقای حسنزاده را گرفتیم و به ایشان عرض کردم که من سابقهای با شما ندارم، ولی به من گفته شده است که به شما بگویم از مردم کنارهگیری نکن، با مردم خوشرفتاری کن. همینکه این را عرض کردم دیدم آقای حسنزاده بهم ریخت، گفت: من چه کنم؟ مسجد رفتم و در حال نماز خواندن بودم، قبل یا بعد از نماز پشت سرم را نگاه کردم و دیدم تعدادی از این شرکتکنندهها صورتهای عجیب و غریبی دارند، وحشت کردم، نماز خودم را نخواندم و حرکت کردم که به سمت منزل بیایم و در آنجا نماز بخوانم. یک نفر به دنبال من میدوید و میگفت که مردم منتظر شما هستند، چرا بعد از نماز نمیروید؟ در حال صدا زدن من بود که برگشتم و دیدم صورت دیگری دارد. من چطور با این وضع بتوانم؟
بر بعضی از کسانی که چشم برزخیشان باز میشود خیلی سخت میگذرد.
مرحوم آیت الله بهاءالدینی اعلی الله مقامه الشّریف وارد رواق حضرت رضا علیه السلام نمیشدند و از بیرون زیارت میکردند. از ایشان پرسیدند که چرا به داخل حرم نمیروید؟ گفت: وقتی به حرم میروم چشم باطن من باز میشود و افرادی را میبینم که به صورت آدمی نیستند، نمیخواهم اینها را اینطور ببینم.
این حالت برای بعضیها پیش میآید.
مرحوم آسیّد جمال الدّین گلپایگانی اعلی الله مقامه الشّریف خیلی قویتر از اینها را داشت، عالم در چنگ ایشان بود، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متوسل شده بود، عرض کرده بود که من طاقت این امر را ندارم و این بار برای من سنگین است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با آسیّدجمال صحبت کرده بودند، فرموده بودند که رفع مشکل شما با جدّ بزرگوارتان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است.
مرحوم آیت الله العظمی آسیّدجمال الدین گلپایگانی همیشه افتخار میکردند که سیادت من را امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امضاء کردهاند و به من فرمودهاند که به دست جدّت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام حل میشود.
اجمالاً این را عرض کردم تا هم خودم در پناه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گوشهی چادر ایشان را بگیریم، در هر صورتی که هستیم ان شاء الله هنگام مردن آدم بمیریم، شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بمیریم، مسلمان بمیریم، موحد بمیریم، این حالتها تا مدّتی عَرَضی است.
یکی از مریدان آشیخ رجبعلی خیاط رضوان الله تعالی علیه سوار ماشین شده بود که برای زیارت شیخ بیاید و از جلسه استفاده کند. میگوید وارد اتوبوس شدم و دیدم صندلی خالی است، کنار آن صندلی هم یک مرد سبیلکلفتی نشسته است. چون صندلی خالی بود من هم کنار او نشستم. هنگامی که یک ایستگاه رد شد یک خانم سوار شد، بزککرده و سربرهنه بود، من به این فرد کناری خودم نگاه کردم و دیدم که یک زن بزککرده کنار من نشسته است! شگفتزده شدم، من وقتی سوار شدم این یک مرد بود، چرا این حالت پیدا شد؟ نگاه کردم و دیدم راننده هم زن است و همان حالت را دارد، تعداد دیگری هم همینطور بودند، مات ماندم، ایستگاه بعد که آن زن پیاده شد و رفت دیدم این شخص که کنار من است همان مرد است، صورت دیگران هم دیگر صورت آن زن نیست، در آن مقطعی که آن زن سوار شده بود، چون آرایش کرده بود و دلبری میکرده است، اینهایی که چشمشان به آنجا دوخته شد و دلشان با او متصل شد، صورت باطنیشان یک زن کثیف هرزه شد، مرحوم رجبعلی خیاط گفته بود که این مکاشفهای بود که برای تو پیش آمده بود که بدانی به هر کسی که دل بدهی، به هر چیزی که دل بدهی، صورت ملکوتی تو همانطور میشود، انسان با انگیزهها و علایقش رنگ میگیرد. اگر کسی به امور دنیا دل داده باشد، اگر کسی به آدمهای پست و گنهکار دل داده باشد، رنگ همان را میگیرند و روز قیامت هم با او محشور میشود.
از خدا بخواهیم که اهل هدایت باشیم
قرآن کریم در سوره مبارک زخرف میفرماید: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»،[۴] هر کسی نسبت به ذکر خدا کور بشود، چشم دل او خدا را نمیبیند و شبکوری پیدا کرده است، چون خدای متعال را نمیبیند با دشمن خدا رفیق میشود، معمولاً آدمهای مادی و دنیاپرست ارتباطی با صالحین ندارند، نصیبشان نمیشود که با اولیای خدا حشر و نشر داشته باشند.
قسمتی از آنها وحشیهایی هستند که باطن وحشی دارند و ظاهرشان آدم است.
وجود مقدّس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم دارند که در آخرالزمان گروهی پیدا میشوند که ظاهرشان آدم است ولی باطنشان گرگ است.
چشم برزخی میبیند که چه کسی گرگ است و چه کسی آدم است. ولی اگر دل دادن موقتی باشد، وقتی انسان دل میکند حالت او عوض میشود.
فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام در آن زمانی که حضرت یوسف علیه السلام را بردند که از بین ببرند و گرفتار حسد بودند، حضرت یعقوب علیه السلام صورت باطنشان را میدید، اینها گرگ بودند، این بود که وقتی از حضرت یعقوب علیه السلام درخواست کردند که حضرت یوسف علیه السلام را برای تفریح ببریم، حضرت یعقوب علیه السلام فرمودند: «أَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ»[۵] میترسم گرگ او را بخورد. حضرت یعقوب علیه السلام پیغمبر بودند و میدانستند که گرگ بیابان پیغمبر و پیغمبرزاده را نمیخورد، درواقع باطن فرزندان خودش را میدید و اینطور میفرمود، منظور از این گرگ، گرگ حسدی است که در وجود فرزندان خودش کمین کردهاند، باطن باطنِ گرگ است، ظاهر ظاهرِ انسان است.
این است که قرآن کریم میفرماید: کسی که مشمول هدایت خدا میشود، دلیل بر این است که آن فطرت الهی او دست نخورده است و خاک و خاکستری روی آن انبار نشده است و روح آزاد است و زنجیر و گیر و بار ندارد، که در روایت دارد که سبکباران رستند، کسی که بار گناه بر دوش خود ندارد، بار دنیاپرستی و بوالهوسی و سودجویی و جاهطلبی بر دل او سنگینی نمیکند، او اهل نجات است، راه او باز است و بالا میرود. اما کسانی که گرفتار رذائل اخلاقی هستند یا گناهانشان اینها را احاطه کرده است، کیفرشان این است که درِ دلشان بسته میشود، نسبت به نور و خوبیها و خدا و اولیای خدا سختشان میآید که رفت و آمد داشته باشند، نماز برای او سخت میشود، روزه برای او سخت میشود، کار خیر برای او مرگبار میشود و رنج او در این است که پولی برای کار خیر هزینه کند.
قرآن کریم اینها را برای تربیت ما گفته است، کسی را که خدای متعال اراده دارد هدایت کند به او شرح صدر میدهد، صندوق سِرّ او وسعت پیدا میکند، اسرار الهی در این صندوق به ودیعت گذاشته میشود، اخلاص که از اسرار الهی است ارزانی این سینه میشود، اما کسی که بناست گمراه بشود نسبت به هر کار خوب و عبادتی بیرغبت است، اعراض دارد، اقبال ندارد، باطن او با این امر سنخیت ندارد، کار خوب برای او تحمیل است، نماز و مسجد و زیارت برای او تحمیل است ولی نشست و برخواست با آدمهای دنیاپرست و ضایعکنندهی عمر خیلی طبیعی و آسان است.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
ایام ایامِ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است، ائمه ما علیهم السلام عزادار هستند، فرشتگان آسمانها عزادار هستند، خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این روزها غوغاست…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تنها مدافع حرم بودند، حرم امامت و ولایت فقط یک مدافع داشت و او هم دختر عزیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود. در زیارتنامهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد «السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُورَهُ»، مضطهده یعنی کسی که در هم شکسته شده است… بیبی را درهم شکستند… نمیدانم مراد از این جملهی نازنین این زیارتنامه چهنوع در هم شکستنی است… آیا از اینکه در مقابل چشم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امام زمان ایشان را با دست بسته اسیر میبردند… که بیبی بهم ریختند…
برای یک زن خیلی سخت است که ببیند شوهر او را با دست بسته جلوی چشمش میکشند و میبرند…
… یا فراق پدر بود، این موضوع خیلی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی سخت بود، میفرمودند: بابا! شما رفتید و دنیا تاریک شد…
… یا آسیبهای بدنی بود… آدمی که کمی رحم داشته باشد هیچ مردی را اینطور درهم نمیشکند، تا چه برسد به یک بانو… آن هم بانویی که پا به ماه است… نمیدانم چطور لگد به در زد که هم دندههای پهلو شکست، هم مادرمان زمین خوردند… ای کاش به این کفایت میکردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خودشان را به کنار دیوار کشیدند که این نامحرمان ایشان را نبینند، تا دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در هستند آنقدر فشار آوردند که بین در و دیوار… مسمار در هم خیلی داغ شده بود… صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بلند شد و فرمودند: بابا! ببین با دختر شما چه میکنند…
اما از این بالاتر، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از چنگ این اراذل ببرند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک تنه آمدند و کمربند مولا را گرفتند و کشیدند، آن نامرد دید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عجب قدرتی نشان دادند، حال این قدرت ولایت بود یا قدرت عشق به ولایت، به قنفذ ملعون گفت که دست فاطمه را کوتاه کن… نامرد! زن را در مقابل چشم شوهر نمیزنند…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین وَبِالأئِمَّه مِن اولادِ الحُسَین یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یَا غیاثَ المُستَغیثین، یَا اِلَهَ العَاصِین، یا سَتّارَ الْعُیُوبِ وَ یا غَفّارَ الذُّنُوبِ، یا مُجیب المُضطَرّ، یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ…
خدایا! تو را به عصمت و جلالت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم میدهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! گناهان ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! به ما نسبت به دین و آیین و همهی کارهایی که ما را به تو نزدیک میکند شرح صدر مرحمت بفرما.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم شرّ اشرار، کید کفّار، توطئهی منافقین و نفوذیها را به خودشان برگردان.
خدایا! این مملکت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را آباد بفرما.
خدایا! مشکلات و گرانی و نگرانی را برطرف بفرما.
خدایا! سایه پُربرکت همهی خدمتگزاران خالص و علاقهمند به دین و آیین و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… مشکلات این مردم را مرتفع بفرما.
خدایا! مسئولین ما را کمک کن.
خدایا! رهبر ما را محافظت بفرما.
خدایا! عمر رهبر عزیز ما را تا ظهور مستدام بدار.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم خیر و برکت، باران رحمت را بر عمر این مردم شهیدداده، بر ایمانشان، بر درآمد و معیشت و نسلشان نازل بفرما.
خدایا! تو را به مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ضلع مکسوره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم میدهیم بیمار مورد نظر را شفای کامل و عاجل عنایت بفرما.
خدایا! بیماران روحی، افسردههای از کارمانده را نجات عنایت بفرما.
خدایا! دستهای گدایی را به رشتهی چادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متّصل کردی، تو را به عظمت و تقرّب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم میدهیم حوائج تمام ملتمسین ما و عزیزان حاضر در این محفل و حوائج مورد نظر را برآورده بفرما.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم نسل جوان ما را طعمه شیطان قرار مده و همهیشان را به مقاصد عالیه برسان.
خدایا! امام و شهدا و گذشتگانمان را بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متنعّم بفرما.
غفرالله لنا و لکم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۵ (فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ ۚ کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ)
[۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴ (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ)
[۴] سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۶
[۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۳ (قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ)