عناوین

درس اخلاق حوزه علمیه امام خمینی(ره)-جلسه ۱۸۴

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حدیث شریف «عنوان بصری» نسخه‌ی نجات‌بخش است

در حدیث شریف «عنوان بصری» وجود مقدّس امام به‌حقّ ناطق، رئیس حوزه‌های علمیه، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در پاسخ این طلبه‌ی سالخورده که پرسید: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۲]» عبودیّت چه چیزی است؟ اگر کسی بخواهد شاخصی در اختیار داشته باشد تا با آن شاخص خودش را در جبهه‌ی عبودیّت قرار بدهد، بَصیر آن چه چیزی است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سه چیز است که اوّلین مورد آن این است: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۳]»؛ شما هرچه این را تکرار کنید، باز هم کم است. باید خوراک روزانه‌ی انسان باشد. مرحوم آقای «قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) از شاگردان خود خواسته بودند تا این‌ها هر هفته ببیند. مرحوم آقای «میرزا علی محمّد بروجردی[۴]» (رحمت الله علیه) که از شاگردان مرحوم آقای «قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) است، وقتی ایشان به عُلمای محضر توصیه می‌کنند که التزام به این حدیث شریف داشته باشند، آن‌ها سُراغ گرفته بودند و مرحوم آقای «میرزا علی محمّد بروجردی» (رحمت الله علیه) دست به داخل عَمامه‌ی خود برده بودند و این حدیث شریف را بیرون آورده بودند. همراه ایشان بوده است تا همیشه آن را نظاره بفرمایند. این حدیث نسخه‌ی نجات‌بخش است. باید انسان به صورت مرتّب آن را ببیند و در آن تأمّل و فکر نماید تا خداوند متعال به او توفیق بدهد. «آب کم جو تشنگی آور بدست[۵]».

دَم الهی دَمادَم به انسان حیات می‌بخشد

تا زمانی که آن خواست، آن عطش و احساس نیاز پیش نیاید، خداوند به انسان عنایت نمی‌کند و اگر عنایت کند، ما آن را نمی‌گیریم. انسان با لَقلقه‌ی زبان قابلیّت پیدا نمی‌کند، زیرا قابلیّت برای نَفس و جان انسان است. قابل باید قابل باشد. عبد باید بداند که هیچ است. مرحوم «حاج آقا حسین فاطمی[۶]» (رضوان الله تعالی علیه) هم‌سنگر حضرت امام خمینی (رضوان اللعه تعالی علیه) در اخلاق و عرفان و شاگرد «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی» (اعلی الله مقامه‌ الشریف) که فقیه و عارف بودند، به صورت مُکرّر تکرار می‌کردند: «أنا هیچُ ابنِ هیچ». بنده نقل کردم، ولی ایشان یافته بودند. تصاویر «علّامه‌ی طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) را ببینید؛ ظاهر ایشان نشان می‌دهد که در این دنیا نیستند. همیشه حالت مَحو دارند. در یک حقیقت مُطلق ذوب هستند و اگر چنین حالتی برای انسان پیش بیاید و بداند که هیچ‌کاره است و هیچ کاری از او ساخته نیست، هیچ چیزی ندارد؛ نه تنها هیچ چیزی ندارد، بلکه نمی‌تاوند چیزی داشته باشد.‌ فقط خداوند متعال وجود دارد. چشم ما نمی‌بیند، بلکه بیننده جان ماست؛ جان ما نمی‌بیند، بلکه بیننده جانِ جان ماست. همه‌ی حواس و اِدراک ما به روح ما وابسته است و روح ما بارقه‌ی خداوند متعال است. منظور از عبارت «نَفَخْتُ[۷]» به صورت زبانی نیست؛ بلکه اگر یک لحظه نَفحه‌ی الهی و نفس رحمان در ما دَمیده نشود، ما روح و جانی نخواهیم داشت. علی‌الدّوام دَمِ الهی است که ما را گرم نگاه می‌دارد. اگر یک دَم در ما ندمد، یخ می‌کنیم، بی‌جان و بی‌روح می‌شویم؛ کاری از ما ساخته نخواهد بود؛ «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ».

انسان هیچ چیزی ندارد و پروردگار عالَم دارای همه چیز است

اثر آن این موضوع این است که فرموده است: «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ[۸]»؛ هرکسی خودش را کنار بکشد، مالک واقعی را خواهد دید و آن مالک واقعی که هم مَلِک است و هم مالک است، حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. من هیچ هستم، هیچِ هیچ هستم و او همه چیز است. خداوند متعال همه‌ی هستی است، همه‌ی حقیقت است، همه‌ی قدرت است، همه‌ی علم است. وقتی انسان خودش را فاقد ببیند و وجود را متعلّق به خداوند بیابد، «یَضَعُونَهُ[۹]»، مال را در جایی قرار می‌دهد که خداوند دوست دارد تا انسان مال را در آن‌جا مصرف نماید. وقتی این مال متعلّق به من نیست، لابُد باید صاحب مال را راضی ببینم تا در مال او تصرّف کنم. صاحب مال نیز رضای خودش را بیان فرموده است. هم تعبیر استخلاف دارد و هم این‌که پروردگار عزیز فرموده است: «وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ[۱۰]»؛ به صورت دنیایی فکر نکنید، بلکه به صورت آخرتی فکر کنید. این چیزی که به امانت در اختیار شما قرار دادم، برای محبّتی بود که نسبت به شما داشتم و خواستم خانه‌ی آخرت و ابدیّت‌تان را با دست خودتان آباد کنید. هرچه که شما در این‌جا هزینه می‌کنید، از دست داده‌اید و دیگر به دست نخواهید آورد؛ ولی هرچه برای خداوند داده‌اید و برای خداوند متعال صرف کرده‌اید، گیرنده‌ی آن خودِ خداوند متعال است. شما به فقیر کمک می‌کنید، به اقوام کمک می‌کنید، به یک انسان صالح کمک می‌کنید، ولی گیرنده‌ی آن خداوند متعال است. به هنگام دعا مستحبّ است که دست خود را بالا ببریم. این کار به این معنا نیست که خداوند در بالا قرار دارد و در پایین نیست؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱۱]»؛ بلکه خداوند در وجود من قرار دارد. خداوند در اعماق وجود من است. ولی دلیل این‌که دست خود را بالا می‌آورم، دو جهت دارد: اوّلین جهت این است که به خداوند نشان می‌دهم که دستم خالی است و هیچ چیزی در دست من نیست. من در حال نشان‌دادن فقر خود هستم، در حال اعلان‌کردن ناداری خود هستم. دلیل دوّم این است که خداوند متعال «رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ[۱۲]» است. فقرِ انسان با اتّصال به معالی برطرف می‌شود.

کارهایی که موجب صعود و یا سقوط انسان می‌شوند

«أَنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ مَعَالِیَ اَلْأُمُورِ وَ یَکْرَهُ سَفْسَافَهَا وَ یُرْوَى یُبْغِضُ[۱۳]»؛ خداوند چیزهایی که انسان را بالا می‌برد، دوست دارد؛ ولی چیزهایی که انسان را پَست می‌کند را دوست ندارد. وقتی یک طلبه‌ای مرتکب گناه می‌شود، از چشم امام زمان (ارواحنا فداه) می‌افتد و پَست می‌شود و سقوط می‌کند. ما برای صعود آمده‌ایم و برای سقوط نیامده‌ایم.‌ خداوند متعال صعود و سقوط ما را در اختیار خودمان قرار داده است. هر کاری که برای خداوند انجام می‌دهیم، ما را بالا می‌برد و با ما عُلُوّ می‌دهد؛ هر کاری هم که برای شیطان و برای نَفس انجام می‌دهیم، آن کار ما را در دَرَکات جهنّم تنزّل می‌دهد و مُدام به سوی پایین می‌رویم، لئامت پیدا می‌کنیم، پَستی پیدا می‌کنیم. کارهایی هم که جهت شیطانی ندارند، ولی جهت قُربی نیز ندارند، حدّاقل دارای عُلُوّ نیستند. در نتیجه انسان دَرجا خواهد زد و کسی که دَرجا می‌زند، مَغموم است. انسانی که سرمایه‌دار است، باید همیشه سرمایه‌ی او در گردش باشد. سرمایه‌ی راکد برای تاجری که عقل سَلیم دارد و بازاریابی می‌داند، خوب نیست و او حاضر نیست تا حتّی یک روز سرمایه‌ی او بدون درآمد باشد.‌ سرمایه‌ی عُمر با هیچ سرمایه‌ای از طلا و جواهرات قابل مقایسه نیست. اگر یک لحظه به آسانی از دست ما رفته باشد و تمام عالَم به صورت طلا بشود، قیمت یک لحظه‌ی عُمر ما نخواهد شد و عُمر ما به همین صورت ضایع می‌شود و چیزی نصیب ما نمی‌شود.

مال و جانی که به صورت امانت در اختیار انسان قرار گرفته است

لذا خداوند متعال دو چیز را برای تشویق ما فرموده است؛ یکی این است که در قرآن کریم می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ[۱۴]»؛ این مال متعلّق به خودش است، ولی می‌فرماید که آن را به تو داده‌ام و در طول مالکیّت من، تو مالک آن هستی، به تو اراده و اختیار داده‌ام که می‌توانی در این مال تصرّف کنی. ولی هم جان تو متعلّق به من است و هم مالِ تو متعلّق به من است؛ چرا با خودم تجارت نمی‌کنی؟ قیمتی که من به تو می‌پردازم، هیچ‌کسی به تو نخواهد پرداخت. مال و جان خود را ارزان نفروش؛ «تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ». چه خدایی داریم! چه مُشوّق‌هایی برای ما قرار داده است! هم «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۱۵]» را داریم، هم «لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۱۶]» را داریم و هم «إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ[۱۷]» را داریم که همه‌ی موجودات بدون استثناء متعلّق به خداوند متعال هستند.‌ با وجود این‌که مال اوست، ولی مال خودش را در دست من قرار داده است و گفته است که هر کاری می‌خواهی با مال من انجام بدهی، می‌توانی آن را انجام دهی. این مال متعلّق به خداوند است، ولی در دست من قرار داده است. فرموده است: «اَلْمَالُ مَالِی وَ اَلْفُقَرَاءُ عِیَالِی[۱۸]»؛ مال متعلّق به خداوند است و فقرای جامعه نیز عائله‌ی حق‌تعالی هستند. «وَ اَلْأَغْنِیَاءُ وُکَلاَئِی[۱۹]»؛ خداوند متعال به هر کسی تمکّنی داده است، به صورت امانت دست او سپرده است و او امین‌الله است. اگر برای عائله‌ی خداوند آن را صرف نماید، در امانت خیانت نکرده است؛ ولی اگر برای تأمین عائله‌ی خداوند که فقرا هستند مصرف نکرد، در امانت خیانت کرده است و پروردگار متعال در روز قیامت به عنوان خائن یَقه‌ی او را می‌گیرد و می‌گوید: این مال متعلّق به تو نبود، بلکه من آن را به تو داده بودم؛ به دست تو سپردم تا فقرا با دست تو به حقّ خود برسند. هم فقیر را امتحان کرده‌ام و هم تو را امتحان کرده‌ام. بنابراین نه جان متعلّق به ماست و نه مال متعلّق به ماست؛ با وجود این‌که متعلّق به ما نیست، ولی خداوند آن را در اختیار ما قرار داده است و گفته است که حال خودم خریدار آن هستم و آن را با خودم معامله کن.‌ مستحبّ است که هنگام دعا کردن دست‌های خود را باز کنیم و بالا ببریم که هم نشانه‌ای از فقر و تُهیدستی ماست و هم نشانه‌‌ای از شوق ما به ارتقاء و بالارفتن است. اگر می خواهیم به خداوند برسیم، با پَستی‌ها نمی‌توانیم به او برسیم. باید پله‌ها را بالا برویم. بعد از این‌که دعاها را به اتمام رساندیم، مستحبّ است که دست‌مان را به صورت خود بکشیم. چرا این کار مستحبّ است؟ به این دلیل که وقتی ما دست‌مان را باز می‌کنیم، خداوند چیزی درون دست ما قرار داده است، خودش طرف ما بوده است و دست‌مان خالی نیست. دست ما با دست پروردگار عالَم ارتباط پیدا کرده است و متبرّک شده است و مستحبّ است که این دستی که با خداوند مرتبط شده است را بر روی صورت‌مان بکشیم.

چیزهایی که بعد از جهاد جانی و جهاد مالی نصیب انسان می‌شود

«یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ[۲۰]»؛ وقتی مال متعلّق به خداوند باشد، شما مأمور هستید. باید ببینید که صاحب مال آن را داده است تا در کجا آن را صرف کنید و در کجا قرار بدهید و چقدر خسارت است که انسان مال خداوند را که منّت گذاشته بود و به ما داده بود تا با آن تجارت کنیم و صاحب قصر بهشتی و قصرهای برزخی بشویم را به آسانی از دست داده‌ایم و حال حضرت عزرائیل (علیه السلام) آمده است و می‌پرسد: با این مال چه کرده‌ای؟ آن موقع انسان هیچ جوابی نخواهد داشت. «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»؛ این مال را به تو داده‌ام، مال متعلّق به تو نیست و متعلّق به من است؛ خواستم تا با خودم معامله کنی و از تو دو چیز را می‌خواهم: یکی ایمان است و دوّم جهاد مالی و جهاد جانی است. در ازای آن نیز ۴ چیز به تو عنایت می‌کنم؛ اوّلین مورد آن آبرو است. «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ[۲۱]»؛ آبروی تو را حفظ می‌کنم. هر گناهی کرده‌ای، همه را پوشش می‌دهم تا نزد کسی بی‌آبرو نشوی. خداوند اوّل وعده‌ی آبرو می‌دهد به کسی که با خدای خودش و با مال خداوند و خودِ خداوند معامله می‌نماید.‌ اوّل آبرو است. دوّمین چیز رفاه دُنیوی و اُخروی است؛ «یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»؛ به صورت مطلق است که هم در دنیا و هم در آخرت است. سوّمین چیز «مَسَاکِنَ طَیِّبَهً» است. مَسکنِ طیّب به این معناست که هر چیزی که دلپذیر باشد، طیّب است و هر چیزی که فطرت انسان از آن نفرت دارد، خَبیث است؛ «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ[۲۲]». در روایت آمده است که مُراد از این طیّبات که برای طیّبین است و خَبیثات که برای خَبیثین است، انسان‌های پاک هیچ‌گاه حرف ناروا نمی‌زنند و حرف ناروا متعلّق به خبیث است. فُحش‌دادن، نیش‌زبان زدن، هَتّاکی کردن، حُرمت‌شکنی کردن و حرف‌های رَکیک به زبان آوردن جزء خَبیثات است و انسان‌هایی که فَحّاش و بددهن هستند، نشانه‌ی این است که ذاتِ‌شان خَبیث است. خِباثت در وجودشان است و می‌جوشد و بیرون می‌ریزد.‌ بالوعه است و دهان خود را باز کرده است و بوی تعفّن او همه‌جا را خراب می‌کند.‌ اما فرموده است: «الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ»؛ بعضی‌ها دهان باز می‌کنند و دل‌ها را نورانی می‌کنند، فضا را معطّر می‌کنند، همه را با خداوند آشتی می‌دهند و دل‌ها را نسبت به یکدیگر گرم می‌کنند. از زبان‌شان خیر و برکت و نور و مهربانی جاری می‌شود.‌ مَسکن طیّب مانند این است که گاهی انسان ویلایی دارد که بسیار زیباست و در کنار دریا و کنار آب قرار دارد و ساحل خوبی دارد، ولی همسایه‌ای دارد که از جانب او احساس امنیّت نمی‌کند.‌ این مَسکن طیّب نیست. «الجارُ ثُمَّ الدّارُ[۲۳]»؛ نگویید که کدام منطقه خوش آب‌وهواست؛ بلکه بگویید در کدام منطقه انسان‌های سالم و صالح وجود دارند. انسان نیاز به آرامش دارد. این آرامش و آسایش به وسعت خانه نیست، به احساس امنیّت و راحتی است. مثلاً انسان در جایی دارای خانه‌ای است که همه‌ی خانه‌ها قدیمی و فرسوده هستند و یکی از خانه‌ها بسیار مُجلل است؛ همه با بُغض به او نگاه می‌کنند و این طیّب نیست. اگر خداوند بخواهد به کسی مَسکن طیّب بدهد، هم از نظر مکان و هم از نظر همسایگان و هم از نظر محتوا کاری انجام می‌دهد که برای انسان آرامش در ابعاد مختلف روحی، روانی، جسمی و خانوادگی به همراه داشته باشد. مثلاً کسی خانه‌ی بسیار خوبی دارد، ولی همسر ناسازگاری دارد. مسکن برای این شخص آرامش به همراه نخواهد داشت. داخل این مسکن محل جنگ و تنازع است. خداوند متعال از روی حساب فرموده است که به تو مسکن طیّب می‌دهم.

یاری انسان توسط خداوند متعال بالاترین پاداش برای بَشر است

«وَ أُخْرَى تُحِبُّونَهَا[۲۴]»؛ مشخّص است که خداوند این را برجسته کرده است و چیز دیگری است. این سه چیز را نام می‌برد و سپس قصد دارد تا ذهن شما را به یک امر بسیار مهم‌تر معطوف نماید.‌ «وَ أُخْرَى تُحِبُّونَهَا»؛ به شما چیز دیگری می‌دهم که آن محبوب شماست، دلبر شماست. آن چه چیزی است که بالاتر از «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَهً» است؟ آن «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ» است. نمی‌دانید کسی که خداوند را پشتیبان خودش ببیند و در زندگی پُشت او گرم باشد، هیچ‌گاه از طُغیان طاغوت‌ها و هَجمه‌ی مُهاجمین نگران نیست. زیرا فرموده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۲۵]»؛ یار و یاور و همراه انسان خداوند می‌شود.‌ «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ»؛ این نَصر با آن تنوین تَفخیم یک نَصر بزرگی است که همه‌ی زندگی را در بَر خواهد گرفت. هیچ‌گاه تو را تنها نمی‌گذارم و همه‌جا تو را بلند می‌کنم و اجازه نمی‌دهم تا زمین بخوری. تو مرا در کنار خود داری. این داشتنِ خداوند با چه چیزی قابل مقایسه است؟ «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ»؛ کسی که خداوند هوای او را داشته باشد، هیچ‌گاه خداوند وعده‌ی بیهوده نمی‌دهد. تمام تهدیدها برایش تبدیل به فرصت می‌شود. «نمرود» همه‌ی امکانات خود را جمع کرد و آتشی بی‌سابقه برای نابودی حضرت ابراهیم (علیه السلام) فراهم کرد. هیچ‌کسی نمی‌توانست نزدیک آن بشود و حضرت ابراهیم (علیه السلام) را با مَنجنیق به داخل آتش انداختند. ولی «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ» و «قُلْنَا یَا نَارُ[۲۶]» بود. آن چیزی که دشمن به عنوان خطر می‌پنداشت، ما برای او گلستان کردیم. «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ». نه تنها نباید او را بسوزانی، بلکه باید برای او گوارا بشوی. در روایت آمده است که وقتی «کُونِی بَرْدًا» گفته شد، آتش چنان برودت پیدا کرد که حضرت ابراهیم (علیه السلام) از سرما می‌لرزید و دندان‌های ایشان به هم می‌خورد. خداوند متعال فوراً دستور دوّم را صادر کرد: «وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ»؛ نه سرمایی که او را سرد و ناراحت نماید، بلکه چیزی که برای حضرت ابراهیم گوارا و دلپذیر باشد و برای او سلامتی به همراه داشته باشد.

انسان در راه خدا پس از تحمّل سختی، به «فتحِ قریب» خواهد رسید

همیشه فتحِ این عبارت «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ» فتحِ دور نیست. همه‌ی زندگی شما فتوحات است. اگر انسان در خطّ خداوند باشد، خداوند متعال در بَلا نیز به او لذّت می‌دهد. چون نردبان قُربِ الهی است. کسی که یک گنجی را در قُلّه سُراغ دارد و ارتفاع نیز بسیار زیاد است، برای رسیدن به آن گنج، هیچ‌گاه پیمودن گردنه‌های خیلی سخت برای او ناگوار نخواهد بود. زیرا می‌داند که پس از پیمودن این سختی به آن گنج خواهد رسید. لذا تمام سختی‌ها، تمام درگیری‌ها، تمام جنگ‌ها و تمام فقرها برای او شیرین می‌شود و این به معنای «فَتْحٌ قَرِیبٌ» همیشگی است. این آیه‌ی کریمه‌ای که فرموده است: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا[۲۷]»، فتحِ قریب است. همراه هر سختی، گشایشی خواهد بود. انسانی که برای دوست خود مشکلی را تحمّل می‌کند، چقدر لذّت می‌برد. چون او دَم‌به‌دَم با سختی خود در حال شادکردن دل اوست و تصوّر خشنودی محبوب اصلاً برای او خستگی باقی نمی‌گذارد. «بیستون را عشق کَند و شُهرتش فرهاد برد». خداوند متعال به انسان عشق می‌دهد و وقتی عشق بیاید، خستگی از قاموس زندگی انسان رَخت بَرمی‌بندد و دیگر معنایی پیدا نمی‌کند. می‌گویند فُلانی مُجاهد نَستوه است. شما در تمام دوران مُجاهدت حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در وجود ایشان هیچ خستگی مشاهده نکردید. خداوند متعال مرحوم «آیت الله موسوی اردبیلی[۲۸]» (رحمت الله علیه) را رحمت کند. ایشان گفتند که خدمت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) رسیدم تا اجازه بگیرم که دیگر در خدمت ایشان نباشم؛ عرض کردم: آقا! سنّ بنده بالا رفته است و دیگر توان ندارم. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: سنّ بنده بیشتر از شماست و اگر بنا بر بازنشستگی باشد، باید من بازنشسته بشوم. ولی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) تا زمانی که بودند، چشمه‌ی جوشان بودند؛ تا زمانی که بودند، انرژی تمام‌عیاری بودند که همه را تحت پوشش خودشان قرار می‌داد و وقتی صحبت می‌کردند، تمام یأس‌ها را به امید تبدیل می‌کردند. امروز نیز رهبر معظم انقلاب (مُدّ ظله العالی) همان‌گونه هستند. سنّ بالاست، ولی نشاطُ اقتدار و امید شگفت‌انگیز است. گویا اصلاً خودشان نیستند و در دامن خداوند متعال قرار دارد و پروردگار عزیز نیز پُشتیبان ایشان است؛ «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ».

انسان اگر حواس خود را جمع نکند، نعمت الهی تبدیل به نِقمت می‌شود

صرفِ مال در موضع رضای صاحب مال دارای این آثار و برکات می‌باشد. مال نیز تنها به صورت فیزیکی نیست. در خاطر ندارم که مرحوم «علّامه تهرانی[۲۹]» (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب‌شان عبارت «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ[۳۰]» را خودشان تفسیر می‌کنند و یا از اساتیدشان نقل می‌فرمایند که علم نیز مانند ثروت است. ممکن است انسان را «بَلعم‌ باعور» کند. اگر علم او برای خداوند نباشد، می‌خواهد خودش را بزرگ کند. یک شخصی که پول‌دار است می‌خواهد با پول خودش بگوید که بیشتر از دیگران ثروت دارد و یک آخوند نیز با علم خودش می‌خواهد بگوید که بیشتر از تو بَلد هستم و مُدام خودش را به رُخ می‌کشد و در همه‌جا برای خودش مُشتری درست می‌کند. خداوند این‌گونه نیست و این شخص خودش این‌گونه است. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[۳۱]»؛ هر روز می‌خواهد چیز جدیدی بگوید و نظرات را به سوی خودش جَلب نماید. این همه زحمت کشیده است و شب و روز مطالعه کرده است. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ[۳۲]»؛ همه‌ی این کتاب‌هایی که در کتاب‌خانه قرار داشتند را در ذهن خود برده است و آن‌جا انبار کرده است و حمّال کتاب است، ولی یک قدم به سوی خداوند جلو نرفته است. اگر حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف بیاورد، یک مورد بندگی ندارد. همیشه حمّال بوده است و مطالب را از این سو به سوی دیگر منتقل می‌کرده است و خودش را بزرگ می‌کرده است. «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ»؛ علم نیز مال است، نماز نیز مال است، نماز شب نیز مال است، توفیق گریه نیز مال‌الله است و به ما تعلّق ندارد. به چه دلیلی من توفیقات معنوی پیدا کرده‌ام که گمان کنم شاید ما با دیگران تفاوت داریم، ما در سَحَرها از خواب بیدار می‌شویم، ولی آن‌ها خواب هستند. ما اشک داریم، ولی دیگران اشک ندارند. این موضوع خلاف چیزی است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای یک طلبه لازم می‌دانند. «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ» ؛ «وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۳۳]»؛ هر نعمتی که مادّی یا معنوی باشد، برای شما نیست و برای خداوند متعال است. پس اگر متعلّق به خداوند است، هرچه نصیب شما بشود، بدهی شما بیشتر می‌شود و باید شرمندگی شما بیشتر بشود و باید حواس‌تان بیشتر جمع باشد؛ زیرا ممکن است پروردگار متعال به صورت یک‌مرتبه همه چیز را از شما بگیرد؛ زیرا متعلّق به خودش است و به شما تعلّق ندارد. تا جایی که صَلاح می‌داند، در اختیار شما قرار می‌دهد؛ اما وقتی عمل شما نشان بدهد که صَلاحیت آن را ندارید، تبدیل به نِقمت می‌کند. نعمت به نِقمت تبدیل می‌شود. همان‌گونه که بَلا به نعمت تبدیل می‌شود، آتش نمرودی بر انسان گلستان می‌شود، علم نیز برای انسان جهنّم می‌شود، آخوندی هم برای انسان حمّالی اسرائیل و آمریکا می‌شود. همیشه دشمن را شاد می‌کند و همیشه جامعه‌ی اسلامی را در برابر دشمن سرافکنده می‌کند و حرف‌هایی می‌زند که با آن‌ها هماهنگ است. این‌ها چوب خداوند متعال است که خیلی‌ها متوجّه نیستند که همه چیز به خداوند متعال تعلّق دارد و اگر انسان در مصرف مال خداوند رضای مالک را در نظر نگیرد، این مال به زیان او تمام خواهد شد. این ثروت، این علم، این آبرو و این شهرت همگی به ضرر انسان تمام خواهد شد. زیرا مال ما نیست و به خودش تعلّق دارد و او نیز برای امتحان به دست ما به امانت سپرده است و هنگامی که صَلاحیت از ما سَلب بشود، از ما خواهد گرفت.

روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ وَ عَلَی الارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ[۳۴]»

در گودال قتلگاه… این همه روضه شنیده‌اید، این همه مَقتل خوانده‌اید؛ ولی در یک جا سُراغ دارید که نیزه‌ای، شمشیری، سنگی و یا چوبی به امام حسین (علیه السلام) اصابت کرده باشد و ایشان گفته باشند که دستم درد گرفت، یا گفته باشند که سینه‌ام درد گرفت؛ زیرا همه‌ی این‌ها درد دارند. جراحات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم متنوّع بود و هم قابل شمارش نبود. همه‌جور حَربه به کار بردند. امام حسین (علیه السلام) را سنگ باران کردند، تیر باران کردند، نیزه زدند، شمشیر زدند، سنگ زدند، با چوب می‌زدند، با عَصا می‌زدند؛ اما راوی می‌گوید که هر لحظه چهره‌ی امام حسین (علیه السلام) نورانی‌تر می‌شد، صورت برافروخته‌تر می‌شد، شادابی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بیشتر می‌شد. در گودال قتلگاه دیدم که لب‌های امام حسین (علیه السلام) تکان می‌خورد، گمان کردم که در حال نفرین‌کردن هستند؛ جلوتر رفتم و دیدم که می‌فرمایند: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ[۳۵]»؛ هر دعایی با یک اسم از اسماء حُسنای الهی تناسب دارد. چرا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می فرمودند: «یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»؟ گویا در همان حال مناجات صدای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را شنیدند که از بالای تَلّ زینبیه نگاه می‌کرد و فریاد می‌زد: «أما فیکم مسلم؟[۳۶]»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خواستند تا بفرمایند: خواهرم!‌ من نیازی به هیچ‌کسی ندارم و خداوند «غِیاثَ المُستَغیثینَ» است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها)، به تقرّب پیامبر و آل پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین)، به صبر و رضای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، با اسارت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به شدّت مصیبت حضرت علی‌اصغر (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم امام‌ زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! آتشی که نمرودیان علیه انقلاب و ولایت ما روشن‌ کرده‌اند را برای انقلاب و رهبری انقلاب «بَرد و سَلام» و برای خودشان وَبال و طَبار قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را یک لحظه از یاد خودت غافل نفرما.

الها! پروردگارا! دل‌های ما را مالامال محبّت و معرفت خودت و اولیای خودت قرار بده.

خدایا! ما را در هزینه‌ی عُمرمان، در هزینه‌ی علم‌مان و در هزینه‌ی فرصت‌هایمان امین خودت قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم لحظه‌ای ما را به خودمان واگذار نکن.

خدایا! حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، مشایخ‌ ما، شهدای ما و همه‌ی آن کسانی که بر گردن ما حقّ دارند الساعه بر سر سُفره‌ی ارباب‌مان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و در ساحل نجات و امن قُرب خودت قرار بده.

الها! عاقبت امرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

بارالها! حوائج همه‌ی حاجت‌مندان، گرفتاران، مُلتمسین و منظورین را برآورده بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، عَلمدار شایسته، امین خداوند، امین امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، امین مؤمنین و امین مُجاهدین، رهبر بی‌بَدیل ما را با اقتدار و عزّت و عافیت و صحّت تا ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در هدایت کشتی انقلاب مُستدام و موفّق بفرما.

خدایا! دولت ما را پیروز کن.

خدایا! دولت و ملّت ما را دشمن‌شاد نکن.

بار الها! پروردگارا! آن‌چه خواستیم و آن‌چه بر زبان ما جاری نشد، تو کَریم هستی و ما را میهمان خودت می‌دانی و آن‌چه کَرم تو اقتضاء می‌کند، به ما مرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] همان.

[۴] شیخ العلماء و المجتهدین، حاج شیخ علی محمد بروجردی نجفی، از علما و آیات عظام و مراجع والامقام معاصر بود که در حوزه درسی آیات عظام: مرحوم نائینی (۱۲۴۰-۱۳۱۵ق) و مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی(۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) و دیگر بزرگان حاضر شد و پس از کسب درجات عالی علم و عمل، مورد وثوق مرحوم آیت الله اصفهانی قرار گرفت. پس از فوت آن مرحوم، به امر آیت الله العظمی بروجردی (۱۲۹۲-۱۳۸۰ق) و اصرار مردم بروجرد، به وطن برگشت و در مسجد سلطانی به اقامه جماعت و در مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) به تدریس پرداخت. از آثار علمی این بزرگوار، می توان به تقریرات فقه مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی، رساله عملیه انیس المقلدین و توضیح المسائل، مناسک حج و حاشیه بر عروه الوثقی اشاره کرد. ناگفته نماند که ایشان در رشته اخلاق از شاگردان برجسته استاد اخلاق و عالم ربانی، صاحب نفس زکیه، آقای حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (۱۲۸۵-۱۳۶۶ق) بوده است. شیخ المجتهدین و اسوه المتخلقین آیت الله العظمی شیخ علی محمد بروجردی نجفی از مراجع عظام و مردان نیک معاصر بود که با توفیق علم و عمل در خود توانست نردبان تقرب الی الله را فتح نماید. تولدش در سال ۱۳۱۲ ق در قریه ونائی از توابع بروجرد اتفاق افتاد. او در کودکی پدر عالمش شیخ محمد ابراهیم و مادر مومنه اش را از دست داد و تا اوان بلوغ تحت تکفل خواهر با تقوایش قرار گرفت.

شیخ علی محمد پس از یک سال تحصیل در مدرسه امام صادق (علیه السلام) بروجرد و در پانزده سالگی وارد نجف اشرف شد و در مدرسه قزوینی ها اسکان یافت. استادان برجسته ایشان در نجف، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، میرزا علی آقای قاضی تبریزی، ملا فتح الله شریعت اصفهانی، میرزا علی ایروانی، شیخ مرتضی طالقانی و سید ابوالحسن اصفهانی بودند که در تربیت و تکمیل نفس ایشان نقش آفرینی نمودند. نبوغ فکری و طهارت باطنی شیخ علی محمد را در کسب معارف دینی چنان ارتقاء بخشیدند که پس از مدتی او خود از اساتید برجسته و طراز اول نجف گردید. در کرسی تدریس ایشان شیخ محمد تقی بهجت، سید علی سیستانی، شیخ حسین وحید خراسانی، شیخ حسن علی نجابت، سید عبدالکریم کشمیری، سید علی بهشتی مازندرانی نجفی، شیخ عباس قوچانی و فضلای فراوان دیگری که خود بعدها، پرچمدار هدایت جامعه دینی را عهده دار شدند شرکت می کردند.

شیخ بروجردی پس از وفات آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و به درخواست آیت الله العظمی بروجردی و اصرار مردم بروجرد با کوله باری از علم و تقوا به زادگاهش بازگشت و در مسجد سلطانی به اقامه جماعت و در مدرسه امام صادق (علیه السلام) به تدریس مشغول گردید. پس از ارتحال مرجع وقت آیت الله العظمی بروجردی، درخواست های فراوانی از سوی علمای شاخص و نیز مردم مبنی بر صدور رساله از شیخ علی محمد صورت پذیرفت. علامه طباطبایی از قم برای ایشان نامه می نویسد که هر کسی جهت تقلید به من مراجعه می کند، من شما و آقای میلانی را معرفی کردم. آیت الله بهجت نیز علاوه بر ارسال نامه، جمعی را به بروجرد فرستادند تا از ایشان مطالبه رساله نمایند. عاقب شیخ با تفال به قرآن و مشاهده آیه: بسم الله الرحمن الرحیم؛ یس و القرآن الحکیم، انک لمن المرسلین. «رساله انیس المقلدین» و نیز «توضیح المسائل» خود را پس از چاپ در اختیار ارادتمندان قرار می دهد.

پس از رحلت آیت الله بروجردی محمدرضا پهلوی آهنگ بروجرد می کند تا از طریق ملاقات با شیخ موقعیتی در میان مردم حاصل کند، شاه به همین منظور قبل از آمدنش تیمسار نصیری را به بروجرد می فرستد. شیخ ضمن آنکه با بی اعتنایی درخواست ملاقات تیمسار را رد می کند، یک شب قبل از ورود شاه در معیت یکی از دوستان بروجرد را به مقصد اصفهان ترک می نماید. شاه که پس از وفات آیت الله بروجردی درصدد اجرای برنامه های استعماری و ضددینی آمریکا برآمد و تاسیس کارخانه مشروب سازی در بروجرد را در دستور کار خود قرار می دهد. درپی چنین خیانتی شیخ علی محمد در کمال شهامت و شجاعت، تلگرامی شدید را به عَلَم(نخست وزیر) وقت می فرستد و متذکر می شود که چنانچه به هر کیفیت که صلاح است جبران نکند، عاقبت ناگواری را پیش بینی می کنم. فرزند شیخ می گوید: بعد از تلگرام والد، امام خمینی بنده را که در قم بودم، طلبید و فرمود: شینده ام که آقای حاج شیخ، تلگراف تندی به عَلَم نخست وزیر کرده و دوست دارم آن را ببینم. ایشان از این تلگراف بسیار ابراز خرسندی کردند و آقای حاج شیخ را دعا فرمودند و به من امر کردند که از طرف من از ایشان تشکر کنید.

این شاگرد مکتب اخلاقی آیت الله قاضی و عارف دلسوخته اهل بیت علیهم السلام که هر سال مراسم عاشورای حسینی را در منزل خود و به نحو باشکوه برگزار می کرد، در عاشورای ۱۳۹۵ ق. بیمار گردید و به سختی توانست در مجلس عزا شرکت کند. وخامت حال ایشان در۱۵ محرم همان سال به ارتحال ایشان انجامید و موجب تاثر و تالم بازماندگان گردید. پیکر پاک آن مرد خدا در هوای سرد و برفی و با شکوه کم نظیری تشییع و به خاک سپرده شد. مردم تا چهل روز همه روزه از اطراف می آمدند و بر سر قبر ایشان عزاداری می کردند. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در این خصوص به یکی از فرزندان شیخ فرمودند: این محبوبیت مردمی آقای والدتان علاوه بر داشتن علم و کثرت تقوا، مبارزه ایشان با محمدرضا پهلوی بود.

[۵] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۵۱.

[۶] حاج سید حسین فرزند علامه سید اسحاق و نوۀ سید محمّد رضوى قمى، ملقب به«فاطمى»،از فضلا و زهّاد و اساتید علم اخلاق بود. تولدش در قم اتفاق افتاد. و در مهد علم و فضیلت پرورش یافت و به تحصیل علوم دینى روآورد .وى در دروس عالى حوزه را از محضر آیت‌اللّه شیخ عبد الکریم حائرى یزدى و دروس اخلاقى را از محضر علامه سالک و اصل میرزا جواد ملکى تبریزى بهره‌مند شد. نامبرده اکثر عمر خود را صرف ترویج دین و تعظیم شعائر مذهبى و اقامۀ جماعت و تدریس علم اخلاق و تربیت و تهذیب نفوس مستعد،نمود.وى چندین سال بنا به امر آیت‌اللّه سید محمّد حجت کوه‌کمرى در مدرسۀ حجتیه در روزهاى تعطیل به تدریس اخلاق نظرى اشتغال داشت و نیز در منزل خود به احیاى همین امر کوشا بود. درر الاخبار، در دو جلد از آثار اوست. فاطمى در روز سه‌شنبه /۲۷شوال۱۳۸۹/ ق مطابق با /۱۶دى۱۳۴۸/ ش در قم چشم از جهان فروبست و پیکرش در وسط قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.از او فرزندى به نام سید اصغر فاطمى به جاى مانده بود.

[۷] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲.

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۸] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.

[۹] همان.

[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۰.

«وَ أَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ ۚ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».

[۱۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۳.

[۱۲] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۵.

«رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ».

[۱۳]  بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۷، صفحه ۳۲۳. / تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱۷، صفحه ۷۳.

[۱۴] سوره مبارکه صف، آیات ۱۰ و ۱۱.

[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶.

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۱۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۹.

«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۷] سوره مبارکه نور، آیه ۴۲.

«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ».

[۱۸] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۸۰.

«قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ اَللَّهَ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ اَلْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ اَلْفُقَرَاءِ وَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اَلْمَالُ مَالِی وَ اَلْفُقَرَاءُ عِیَالِی وَ اَلْأَغْنِیَاءُ وُکَلاَئِی فَمَنْ بَخِلَ بِمَالِی عَلَى عِیَالِی أُدْخِلُهُ اَلنَّارَ وَ لاَ أُبَالِی».

[۱۹] همان.

[۲۰] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.

[۲۱] سوره مبارکه صف، آیه ۱۲.

«یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

[۲۲] سوره مبارکه نور، آیه ۲۶.

«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ».

[۲۳] علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۸۳.

[۲۴] سوره مبارکه صف، آیه ۱۳.

«وَ أُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ ۗ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ».

[۲۵] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰.

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۲۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۶۹.

[۲۷] سوره مبارکه شرح، آیه ۶.

[۲۸] میرکریم موسوی کریمی، معروف به سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، در ۱۳ رجب ۱۳۴۴ق، برابر با ۸ بهمن ۱۳۰۴ش در اردبیل متولد شد. پدرش سید عبدالرحیم و مادرش سیده خدیجه نام داشت. در دو سالگی مادرش را از دست داد. پدرش روحانی و از مخالفان حکومت پهلوی بود. سیاست‌های حکومت وقت در محدود کردن پوشش لباس روحانیت، او را تحت فشار بیشتر قرار داد. به دنبالِ فضای امنیتی آن دوره، رفت و آمد مردم نیز با خانواده او محدود شده بود. نتیجه این پیش‌آمدها، فقر و تهی‌دستی روزافزون خانواده بود. در سال۱۳۲۰ش با خروج رضاخان از ایران وضعیت سید عبدالرحیم کمی بهتر شد. موسوی اردبیلی از شش سالگی تحصیل را آغاز کرد و در اردبیل، قم (۲ سال)، نجف (۳ سال) و سپس قم (۱۲ سال) به تحصیل و تدریس مشغول شد. او از سال ۱۳۳۹ش ساکن اردبیل شد و در سال ۱۳۴۷ش به تهران رفت. عمده فعالیت او تدریس، امامت جماعت و اداره مسجد و کانون توحید بود. اردبیلی در این سال‌ها با حکومت پهلوی مبارزه می‌کرد.

از سال ۱۳۵۷ش که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، او از اعضای شورای انقلاب بود. بعدتر به نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد و سپس به مدت ده سال فعالیت او در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران متمرکز بود. او ابتدا دادستان کل کشور بود و بعد از شهادت بهشتی به عنوان رئیس دیوان عالی کشور جایگزین او شد که بالاترین مقام قضائی در نظام جمهوری اسلامی به حساب می‌آمد. اردبیلی هم‌چنین به عنوان نماینده دوره اول مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد. او در این مدت عضو حزب جمهوری اسلامی و از مؤسسان و اعضای عالی‌رتبه آن بود. در سال ۱۳۶۸ش پس از درگذشت امام خمینی از مسئولیت قضائی کنار رفت و ساکن قم شد. او تا پایان عمر در قم مشغول تدریس درس خارج فقه بود. اردبیلی هم‌چنین تا سال ۱۳۷۳ش امام جمعه موقت تهران بود. او از سال‌های آغازین دهه ۱۳۷۰ش و با درگذشت مراجع تقلیدی مثل گلپایگانی و اراکی توضیح المسائل منتشر کرد و خود را در معرض مرجعیت قرار داد. کتاب‌های متعدد فقهی به زبان عربی مانند فقه القضاء، فقه الحدود والتعزیرات، فقه الدیات، فقه القصاص، فقه الشرکه والتأمین، فقه المضاربه و فقه الشهادات از آثار اوست.  آیت‌الله اردبیلی در ۳ آذر سال ۱۳۹۵ش مصادف با ۲۳ صفر ۱۴۳۸ق درگذشت. در پی درگذشت وی، دو روز عزای عمومی در ایران اعلام شد و در جمعه ۵ آذر ۱۳۹۵ش در قم، تشییع و آیت‌الله شبیری زنجانی بر پیکر او نماز خواند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد.

[۲۹] سید محمدحسین لاله‌زاری فرزند سید محمدصادق از شاگردان میرزا محمدتقی شیرازی است. او از ناحیه پدر از نوادگان محمدباقر مجلسی و از ناحیه مادر نسبش به ملامهدی نراقی می‌رسد. محمدحسین تهرانی در ۲۴ محرّم سال ۱۳۴۵ق در تهران به دنیا آمد. تحصیلات حوزی را در مشهد آغاز و در قم و سپس نجف به پایان برد. در سال ۱۳۷۷ق به تهران بازگشت و در مسجد قائم خیابان سعدی این شهر به تبلیغ مشغول شد. در سال ۱۴۰۰ق به درخواست استادش سید هاشم حداد به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ساکن شد. تهرانی ۱۷ تیر ۱۳۷۴ش برابر ۹ صفر سال ۱۴۱۶ق در مشهد درگذشت. آیت‌الله بهجت بر او نماز خواند و در صحن انقلاب (عتیق) حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت وی پیام تسلیتی از سوی آیت‌الله خامنه‌ای صادر شد.

حسینی تهرانی تحصیلات کلاسیک خود را در تهران در رشته مکانیک و ماشین‌سازی به پایان برد. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سال ۱۳۶۴ق وارد حوزه علمیه شد و به دست میرزا محمد تهرانی، نویسنده مستدرک البحار، در مشهد، مُعَمَّم شد.  پس در همان سال، به قم رفت و در مدرسه حجتیه مشغول تحصیل گردید و در جمع شاگردان سید محمدحسین طباطبائی در دروس حکمت، تفسیر و عرفان قرار گرفت. او در قم از درس عبدالجواد سدهی، سید رضا بهاءالدینی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد داماد، سید محمد حجت کوه کمره‌ای و آقا حسین بروجردی بهره برد. سید محمد حسین به پیشنهاد طباطبایی در ۱۳۷۱ق به نجف رفت و با شیخ عباس قوچانی (وصی سید علی قاضی طباطبایی) آشنا شد. او در آنجا در دروس فقه و اصول شیخ حسین حلی حاضر شد. آیت اللهسید علی خامنه ای در پیام تسلیتش وی را بهره مند از مراتب بالای علمی و فقه فنی و اجتهادی و فقه الله الاکبر معرفی کرده است. علامه تهرانی با اینکه اشعار بسیاری در کتاب‌های خود نقل کرده، اما در زمینه سرودن شعر، تنها یک سروده دارد و آن‌هم در مورد امام حسین (علیه السلام) است.

حسینی تهرانی سه مجموعه الله‌شناسی (۳جلد)، امام‌شناسی (۱۸ جلد) و معادشناسی (۱۰ جلد) را نوشته است. از آثار او، “نخستین قربانی” در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها)، “وظیفهٔ فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام” و جلدهای ۱۶،۱۷،۱۸ امام‌شناسی (کتاب) در مقطعی اجازه چاپ نگرفت. در نرم‌افزار آوای ملکوت شماری از سخنرانی‌های حسینی تهرانی با عناوین مواعظ اخلاقی، مبانی سیر و سلوک الی الله، تفسیر آیه نور، شرح حدیث عنوان بصری، شرح دعای ابوحمزه ثمالی و… گرد آمده است.

تهرانی در انقلاب اسلامی ایران، از امام خمینی حمایت می‌کرد. او پس از انقلاب اسلامی، در شکل‌گیری قانون اساسی و پیش‌نویس آن بر حاکمیت اسلام و محوریت ولایت فقیه تأکید و جهت تصویب آن در مجلس خبرگان قانون اساسی تلاش نمود. وی در مواردی ملاقات‌های خصوصی با امام خمینی داشت ولی بیشتر نظرات و پیشنهادهای خود را توسط مرتضی مطهری به امام خمینی می‌رساند. از جمله پیشنهادهای وی در زمینه حجاب و نماز جمعه بوده است. گفته شده است هنگام شهادت مرتضی مطهری در جیب قبای او یادداشتی از علامه تهرانی در زمینه حجاب وجود داشته است. تأسیس مؤسسه ترجمه و نشر علوم و معارف اسلام برای ترجمه و نشر آثار خود از فعالیت‌های اجتماعی وی است. این مرکز با همکاری مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نسخه دیجیتالی آثار علامه تهرانی را با عنوان دوره علوم و معارف اسلام منتشر کرده است در این نرم افزار متن ۵۴ کتاب، از آثار وی در موضوعاتی چون: امام حسین (علیه السلام)، امامت، تفسیر، توحید، جمعیت، حکومت اسلام، خداشناسی، عرفان، فقه، قانون اساسی، قرآن، گاه‌شماری اسلامی،‌ معاد، معرفت دینی و ولایت فقیه گردآوری شده است.

[۳۰] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۱.

[۳۱] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۱ و ۲.

[۳۲] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵.

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ».

[۳۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳.

«وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ».

[۳۴] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت امام حسین (علیه السلام).

[۳۵] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷.

[۳۶] مقرم، عبدالرزق، مقتل الحسین (علیه السلام)، صفحه ۲۹۸. / زینب الکبرى علیها السلام من المهد الى اللحد، القزوینی، السید محمد کاظم، جلد ۱، صفحه ۲۳۳.

«ولما سقط الإمام الحسین علیه‌السلام على الأرض خرجت السیده زینب من باب الخیمه نحو المیدان ، وهی تنادی : وا أخاه ، واسیداه ، وا أهل بیتاه ، لیت السماء أطبقت على الأرض ، ولیت الجبال تدکدکت على السهل. ثم وجهت کلامها إلى عمر بن سعد ، وقالت : یا بن سعد! أیقتل أبو عبد الله وأنت تنظر إلیه؟! فلم یجبها عمر بشیء. فنادت : ویحکم!! ما فیکم مسلم؟! فلم یجبها أحد بشیء. ثم انحدرت نحو المعرکه وهی ترکض مسرعهً ، فتارهً تعثر».