«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا[۲]»؛ ایّام شهادت جانسور و جهانسوز امّالائمه، امّابیها حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را به حضور مبارک مولا و سیّدمان، صاحب ماتم و صاحب عالَم حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) و به شما عزیزان حاضر تسلیت عرض میکنم.
ظرف وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) یک جایگاه ملکوتی و جایگاه قُربی و جایگاه عَرشی دارند که در این بُعد معرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دسترس هیچ کسی نیست و به معنای واقعی کلمه سِرّالله است و فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) ابدی و اَزلی است. و موجودات محدود نمیتواند احاطه به دریای بیساحل عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیدا کنند و بگویند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این چارچوب است. آنچه که از آیات قرآن کریم استفاده میشود و برای ما ئر حدّ خودمان و برای ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) در حدّ خودشان قابل فَهم است و برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدّ خودش بوده است، این است که خداوند متعال در آیاتی بیان فرموده است. موضوع اوّل این است که مطابق آیهی مُباهله خداوند متعال حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در حجّتالله هستند و خداوند متعال ایشان را به عنوان حجّت بالغه در مقابلهی با کُفر حاضر کردند و حضرت «علّامهی طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) توجیه و تفسیری دارند و میفرمایند که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صاحب دعوت بودند و دعوت ایشان، دعوت خاتمی است و مافوق تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است. کتاب او مُهیمن بر همهی کتابهاست و بر همهی اَزمنه سیطره دارد و «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ[۳]» است. ظرفی که این قرآن در آن میگُنجد، باید آن ظرف تِبیان کُلّ شیء باشد و بر همهی اَزمنه و اَمکنه مُهمین باشد. این قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که «اوّل ما خَلق» هستند و در قیامت نیز صاحب وسیله هستند و شَفاعت کُبری متعلّق به حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ[۴]»؛ تمامی پیامبران الهی در زیر لِواء پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و قرآن کریم چنین ظرفیّتی را میطلبد. «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۵]»؛ هیچ موجود مادّی و فیزیکی نمیتوانند ظرفی برای قرآن کریم باشند. اگر قرآن کریم بر کوه نازل میشد، کوه در استحکام و ریشهدار بودن مَثل است. کوه در برابر طوفانها مقاوم است، در زلزلهها پُشتوانهی جاهایی است که در آنها کوهها وجود دارند. کوه با همهی استحکام و صَلابتی که دارد، نمیتواند قرآن کریم را تحمّل نماید. اگر قرآن بر کوه نازل شود، مُتلاشی میشود.
عظمت نزول قرآن کریم
مرحوم «نراقی[۶]» (رضوان الله تعالی علیه) از مرحوم «میرفندرسکی[۷]» (رحمت الله علیه) نقل مینمایند. ایشان نقل میکنند که مرحوم میرفندرسکی (رحمت الله علیه) سفری به هندوستان داشتند و وارد کلیسایی شدند و کِشیشهای آنجا کلیسا را به رُخ مرحوم میرفندرسکی (رحمت الله علیه) کشیدند و گفتند که دین ما دینِ حقّی است و کلیساهای ما نیز از استحکام و جَمال برخوردار است؛ ولی دین شما استحکام ندارد و دلیل آن نیز فرسودگی مساجد شماست و شما مسجد قابل ارائهای ندارید. مرحوم میرفندرسکی (رحمت الله علیه) خواستند تا هم حقّانیت دین را به صورت آشکار برای آنها ثابت نماید که اگر اهل هستند، هدایت بشوند و اگر نااهل هستند، بر آنها اتمام حجّت بشود. فرمودند که مساجد ما به قدری استحکام دارد که در آنها ختم قرآن صورت میگیرد و این مسجد تکان نمیخورد؛ ولی کلیساهای شما طاقت قرائت یک «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را هم ندارد. میخواهید برای شما امتحان کنم تا باور کنید؟ مرحوم میرفندرسکی (رحمت الله علیه) آنها را از کلیسا بیرون کرد و سپس گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»؛ ناگهان کلیسا بههم ریخت. حقیقت قرآن کریم در وجود مرحوم میرفندرسکی (رحمت الله علیه) تجلّی کرده بود و آن نور قرآن کریم و حقیقت قرآن کریم بود که مادّه با آن ذوب میشود و طاقت تحمّل آن را ندارد. تمام ملائکه در وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میگُنجند. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ[۸]»؛ سیّد ملائکه جناب جبرئیل (علیه السلام) بر قلب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشدند و این حقیقت فوقِ عالَم مادّه که قرآن کریم است، آن مَلَک پیک خداوند بود و قرآن کریم را با آن حقیقت لَدیاللهی که در آن حدّ فصل نشده است، «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ[۹]»، قبل از آن که قرآن کریم به صورت فصلهای مختلف دربیاید، به صورت آیه به آیه دربیاید، به صورت سوره به سوره دربیاید، یک مقام بِساطتی دارد که «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ[۱۰]» است. این مقام لَدیاللهی است. میگویند که علم حضرت خِضر (علیه السلام) لدُنّی بوده است، علم امامان ما علم لدُنّی است، علم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) علم لدُنّی است. علم لدُنّی یعنی اینها به مقام قُربی دست یافتند که در عوالِم وجود به آن مرحلهای صعود پیدا کردند که در آن مرحله حسرت وجود ندارد. وحدت وجود دارد و وقتی آن وحدن منتشر میشود و پایین میآید، به این عالَم وسیع و کهکشانها تبدیل میشود. مانند این کهکشان راه شیری و میلیونها ستاره و اَجرام کیهانی که اینها متعلّق به این عالَم ماده دارند. قرآن وسیعترین وجود است که از وجود پروردگار متعال آمده است و هنگامی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت و واقعیت حضرت جبرئیل (علیه السلام) از نظر سِعهی وجودی را در عرفات مشاهده کردند، فرمودند: «ملأ الخافقین»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هرجای این عالَم نگاه میکردند، حضرت جبرئیل (علیه السلام) را میدیدند. چنین حقیقتی میتواند قرآن کریم را دریافت نماید و نیاز به قَلبی دارد که وسیعتر از آنها باشد تا این قرآن را با آن حقیقت و این مَلَک را با آن وُسعت در خودش جای بدهد.
دستورالعمل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای تمام جوامع بَشری
این حقیقت متعالی که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، در این قرآن در مراحل نازلهاش زندگی ما را تنظیم کرده است و برای ایجاد اُلفت و وحدت و آرامش و امنیّت، به ما آداب معاشرت یاد داده است. قرآن شریف فرموده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۱۱]»؛ ما بنیآدم را اِرام کردیم، برای بنیآدم اَرج نهادیم و او را ارزشمند کردیم. در این بُعد مؤمن و کافر به جز مُعاندین، آن کسی که بَشر است، «وَ ما هُوَ بَشر» است، احترام و ارزش دارد؛ «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ». خداوند متعال به این منظور که بندگان او در جامعه با ارزش زندگی کنند، هم خودش گفته است که من بَشر را احترام کردهام و هم سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) به گونهای بود که همه را جَذب میکردند، به همه احترام میگذاشتند. وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با یک شخصی که اهل کتاب بود، همسفر شدند. هنگامی که بر سر دوراهی رسیدند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را بَدرقه کردند. سابقه نداشت که کسی شخص دیگری را احترام نماید و او را مُشایعت و بَدرقه نماید. عرضه داشت: یاعلی! شما که میخواستید به فُلانجا بروید، پس چرا همراه من میآیید؟ راه من با راه شما جُداست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده است که اگر شما با کسی همراهی و مُصاحبت داشتید، یکمرتبه او را رها نکنید و هنگامی که از او جُدا میشوید، چند قدم احتراماً به دنبال او بروید که او را اِکرام کرده باشید. عرض کرد: حتّی اگر آن شخص مسلمان نباشد؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ دادند: بله، حتّی اگر آن شخص مسلمان نباشد. عرض کرد: این دین را بگویید تا من هم مسلمان بشوم. میگفت: «اشهدُ ان لا اله الا الله و اشهدُ انّ محمّداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)». وجود مقدّس حضرت مولیالموحّدین در منشور حکومتی به والی مصر و استاندار مصر، جناب «مالک اشتر» که این جامعترین دستورالعمل یک مملکت است، روش حُکمرانی است؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن را به مالک اشتر ارائه فرمودند تا همهی شیعیانی که میخواهند حکومت شیعی داشته باشند، مطابق دستورالعملی که به مالک اشتر داده شده است، عمل نمایند تا موفّقیتی برای جامعه ترسیم نمایند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن منشور به مالک اشتر تصریح میکنند: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ[۱۲]»؛ ای مالک! نه تنها در ظاهر به مردم احترام بگذار، بلکه قلب تو مالامال محبّت این مردم و تودههای زیر مسئولیت خود باشد. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ»؛ در مرحلهی اوّل میفرماید دل تو برای اینها بجوشد و به دنبال جذب اینها باشد. مردم را دوست داشته باش. سپس فرمود به اینها لُطف کن و در نهایت فرمودند که نسبت به اینها رحمت داشته باش. همیشه سُفرهی رحمت تو جلوی اینها گُسترده باشد. اینها اُمید به دادرسی تو و گِرهگُشایی تو داشته باشند. دلیل آن چه چیزی بود؟ زیرا اینها دو گروه هستند: «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ[۱۳]»؛ یا اینها برادر دینی تو هستند و موحّد و خداپَرست هستند و یا اگر خداپَرست نباشند، «نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»، این توصیه به ماست که به مسئول سیاسی کشور خودش که خودشان منصوب کردهاند، میفرماید که همه را دوست داشته باش و فقط اینگونه نباشد که در ظاهر به آنها لبخند بزنی، بلکه قلب خودت را از محبّت مردم پُر کن و نسبت به اینها لطف اعمال کن و سُفرهی رحمت تو نیز برای اینها گُسترده باشد و اینها امید به رحمت تو داشته باشند و از تو غضب و دافعه نبینند و باید از تو مرحمت ببینند. این تعبیری است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد غیر مسلمانها تعبیر میفرمایند. اینهایی که برادر تو نیستند، بَشر هستند و چون بَشر هستند، آنها را دوست داشته باش؛ چون بَشر هستند، به آنها احترام بگذار. این هم دستورالعملی است که برای همهی مسئولین نظامهای عَلوی و شیعیان است.
عموم بَشر از دیدگاه مکتب اسلام قابل احترام هستند
حال «بَشر بِما هُوَ بَشر» تا زمانی که از فطرت بَشری عُدول نکرده است و مَسخ نشده است که خداوند متعال نسبت به بعضی از انسانها نفرین کرده است. از جمله آن کسانی که نمکنشناس هستند و آنها از انسانیّت استغفا کردهاند. «قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ[۱۴]»؛ مرگ بر انسانی که کُفران نعمت میکند. ما چقدر کُفران نعمت میکنیم؟ بَشری که قدر نعمت را نمیداند، قدر امنیّت را نمیداند، قدر مسئول عارف و حکیم را نمیداند، قدر پَرچمدارِ عاشق خدمت را نمیداند، خود به خود خودش را بیارزش میکند و خودش باعث میشود که جَذب رحمت نکند.
« باران که در لطافت طبعش خلاف نیست ***** در باغ لاله روید و در شوره بوم خس[۱۵]»
کسی که وجودش خَبیث بشود، «الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[۱۶]»؛ علاوه بر اینکه عُموم بَشر از دیدگاه مکتب انسانسازِ اسلام مورد احترام هستند و باید به یکدیگر احترام بگذارند، خداوند متعال دستور داده است تا گروههایی احترام بیشتری داشته باشند. یکی پدر و مادر است. در قرآن کریم مسألهی احسان به پدر و مادر آمده است، بِرّ به پدر و مادر به معنای خدمتکردن به پدر و مادر آمده است و اِکرام اینها مورد تأکید قرار گرفته است. اگر پدر و مادر خوب باشند و یا بد باشند، کافر و یا مؤمن باشند، وظیفهی فرزند تواضع است، وظیفهی فرزند در برابر آنها کوچکی کردن، نوکری کردن و در برابر آنها مقابله نکردن است. باید به قدری حُرمت آنها را حفظ نماید که حتّی اگر پدر مُشرکی به فرزندش فشار بیاورد تا از دین خود عُدول نماید، مثلاً فرزند موحّد است و والدین مُشرک و کافر هستند و فرزندشان را تحت فشار قرار میدهند که از دین خود به دین آباء و اَجداد خود برگرد و مُشرک باش. قرآن کریم در این مورد میفرماید: «فَلَا تُطِعْهُمَا[۱۷]»؛ اگر امر به شِرک کردند، از آنها اطاعت نکن. ولی فرموده است: «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا[۱۸]»؛ نکند که با اینها دربیفتی، نکند که یَقهی پدر خود را بگیری، نکند که سر او داد بزنی، نکند به او بیاحترامی کنی؛ مثلاً شخصی مُشرک است و به فرزندش فشار میآورد که او نیز بیدین بشود؛ خداوند متعال میفرماید از او اطاعت نکن و از دین خود عُدول نکن، ولی فرموده است: «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا»؛ با اینها دُرشتی نکن و با آنها به نرمش رفتار کن.
احترام ویژهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان ایشان
سپس خداوند متعال نسبت به وجود نازنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان و ذویالقُربی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) احترام ویژهای را در قرآن کریم به ما دستور داده است و فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۱۹]»؛ خداوند متعال در مورد عموم بَشر «کَرَّمْنَا» را به کار برده است، ولی در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که کار خداوند و ملائکهی خداوند استمراراً از اَزل تا به اَبد این است که پروردگار متعال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات میفرستد، ملائکهی الهی نیز بر ایشان صلوات میفرستند، شما هم که مؤمن هستید، در اینجا منظور غیر از «کَرَّمْنَا» است، شما هم باید بر پیامبرتان درود نثار کنید و بر ایشان صلوات نثار کنید. بر حسب نصّ صریح قرآن کریم، وقتی شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد صلوات خداوند متعال و ملائکهی ایشان معرفی شده است و مؤمنین نیز بر آن مُکلّف شدهاند، صلوات واجب است و اجرای آن نیز در قرآن کریم در نماز قرار داده شده است که وقتی تشهّد میگوییم، در آنجا صلوات واجبی داریم که میگوییم: «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه، اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد»، که اگر کسی صلوات نفرستد، نماز او باطل است. بنابراین صلوات بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همهی مسلمانان واجب است که این یک مقام و رُتبهای است که فوق رُتبهی کَرامت انسانهای عادی نسبت به یکدیگر دارد. خداوند متعال نسبت به مؤمنین نیز فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ[۲۰]»؛ علاوه بر احترام عمومی که نسبت به یکدیگر میگذارید، بر حسب آنچه قرآن کریم میگوید که قرارداد شناسنامهای نیست، میفرماید که مؤمن با مؤمن برادر است. یک ارتباط نامرئی میان مؤمنین برقرار است؛ لذا حرام است که کسی مؤمنین را تحقیر نماید. ایذاء مؤمن حرام است، بیاحترامی مؤمن حرام است. خداوند متعال نیز در احترام مؤمنین نسبت به یکدیگر دستورات ویژهای از طریق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مطرح فرموده است. میفرماید: «مَن زارَ أخاهُ المؤمنَ إلى مَنزِلِهِ لا حاجَهً مِنهُ إلَیهِ کُتِبَ مِن زُوّارِ اللّهِ[۲۱]»؛ اگر کسی مؤمن را زیارت نماید، گویا خداوند متعال را زیارت کرده است. «مَنْ شَکَا الْحَاجَهَ إِلَى مُؤْمِنٍ، فَکَأَنَّهُ شَکَاهَا إِلَى اللَّه[۲۲]»؛ اگر کسی درد خودش و مشکلات خودش را نزد یک مؤمن عرضه نماید، گویا نزد پروردگار متعال عرضه کرده است. عیادت مؤمن به گونهای است که گویا انسان خداوند را عیادت کرده است. حقتعالی به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: ای موسی! مریض شده بودم و به عیادت من نیامدی؛ حضرت موسی (علیه السلام) عرضه داشت: بارالها! پروردگارا! تو مُنزّهی از اینکه مریض بشوی. خداوند متعال فرمود: فُلان بندهی من مریض بود و اگر به عیادت او رفته بودی، گویا به عیادت خداوند رفته بودی. جایگاه مؤمن بالاتر از جایگاه بَشر عادی است، مقام اُخوّت دارد، مقام جایگاه ایمان دارد و این جایگاه مقدّسی است.
احترام عُلما و سادات بالاتر از مؤمنین عادی است
سپس حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای عُلماء و سادات رُتبهای بالاتر از مؤمنین عادی قائل شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنْ أَکرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکرَمَنِی[۲۳]»؛ هرکسی عالِمی را مورد احترام قرار بدهد، به من احترام کرده است. احترام به عالِم دینی، احترام به شخص رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان احترام به خودش به حساب شما میریزد. سپس پروردگار متعال نسبت به ذُریّهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و نسبت به سادات حساب خاص باز کرده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ساداتی که خوب هستند را به دلیل خوبی خودشان تحویل بگیرید، «وَ الطَّالِحُونَ لِی[۲۴]»، و حُرمت ساداتی که بد هستند را به خاطر من حفظ کنید. یعنی در حقوق شخصی شما نسبت به آنها عفو و اِغماض و احترام داشته باشید؛ ولی سیّدی که کَذّاب میشود و در مقابل امام زمان خود قرار میگیرد، حیثیّت او تغییر مینماید. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ[۲۵]»؛ پسر حضرت نوح (علیه السلام) بود، ولی خداوند متعال شناسنامهی او را باطل کرد و فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»؛ او دیگر اهل تو نیست، دیگر عائلهی تو نیست؛ او اصلاً چیز دیگری شده است.؛ لذا حساب او را جُدا نمود. ولی در مورد حقوق شخصی در آنجایی که شخصی که سیّد است با دین خدا درنیفتاده است و ضدّ انقلاب نشده است، ضدّ ولایت نشده است، ولی انسان ناراحتی است و زبان تُندی دارد و نیشزبان دارد و بداخلاق است، همه باید رعایت کنند. مرحوم «آیت الله العظمی خویی[۲۶]» (رضوان الله تعالی علیه) در مورد کسانی که همسرشان عَلویّه هستند، اختیار همسر دوّم را حرام میدانند. به چه دلیل این گونه است؟ زیرا همسر اوّلشان که علویّه است ناراحت میشود و ناراحتی او موجب ناراحتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) میشود و ناراضی کردن حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ناراضی کردن خداوند متعال است. «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَى لِرِضَاکِ[۲۷]»؛ خداوند متعال با خشنودی حضرت زهرا (سلام الله علیها) خشنود میشود و با غضب حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم غصب میکند. اگر کسی زن سیّده داشته باشد و همسر دوم اختیار نماید، دائماً او ناراحتی میکشد و این ناراحتی باعث میشود تا حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناراحت بشوند. از این جهت حضرت «آیت الله العظمی خویی» (رضوان الله تعالی علیه) فتوا به حُرمت میدهند. این جایگاه و رُتبه نسبت به سادات رُتبهی خاصّی است و باید رعایت بشود.
احترام به امام و رسول بالاترین درجهی احترام است
سپس به مقام امام و مقام رسالت و ولایت میرسد. در آنجا دیگر اصلاً جایگاه شخص نیست؛ بلکه جایگاه شخصیّت است که این شخصیّت نیز عَرشی است. هیچکسی به هیچ عنوان حقّ جسارت به امام و پیامبر را ندارد و «سابّ النّبی» و «سابّ الائمه» مَهدورالدّم هستند. اگر کسی نسبت به اینها جسارت نماید، در فقه اسلام خون او هَدر است. این جایگاه والایی است، زیرا اسماءالله هستند. «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى[۲۸]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شخص دنیایی نیستند، بلکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) اسم اعظم خداوند متعال هستند و هزار و یک نام خداوند در وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلوه کرده است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسم اعظم هستند، اسم اعظم حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند که هزار و یک نام خداوند در وجود حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گُنجانده شده است و جلوهی همهی اسماء حُسنای پروردگار عالَم هستند. امامان ما همگی دارای ولایت مُطلقهی کُلّیهی الهیه هستند، یعنی اسم اعظم هستند. خداوند متعال عالَم را با اسماء خودش اداره مینماید. «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ[۲۹]»؛ آن اسمائی که عالَم را پُر کرده است و خداوند متعال با آن اسماء عالَم را اداره مینماید، وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند. اینها از جهتی اسماءالله هستند و از جهت دیگر وَجهالله هستند که فرموده است: «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۳۰]»؛ شما به هر سویی نگاه کنید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مشاهده میکنید. اگر به آسمان بنگرید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مشاهده میکنید؛ اگر به دریا بنگرید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مشاهده میکنید؛ اگر به کوه بنگرید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مشاهده میکنید؛ اگر به هوا نگاه کنید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مشاهده میکنید؛ اگر به گُل نگاه کنید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مشاهده میکنید. این امیرالمؤمنین (علیه السلام) وَجهالله هستند؛ «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ». «وَ أَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ[۳۱]»؛ خدایا! اگر میخواهی به من اِقبال نمایی، با وجه کریم خود به من اِقبال کن. اگر کسی شخصی را دوست داشته باشد، با محبّت به او نگاه میکند. محبّت در چشم انسان مشخّص میشود، همانگونه که قَهر و ناراحتی در چشم انسان مشخّص میشود. خدایا! تو نیز یک وَجه و صورت و چشم و زبانی داری که علی (علیه السلام) عینالله است، علی (علیه السلام) لِسانالله است، علی (علیه السلام) وَجهالله است. خدایا! وقتی میخواهی به من نگاه کنی، با آن وَجه کریم خود به من نگاه کن. وقتی صورت خودت را به سوی من میکنی، یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرا تحویل بگیرد. «ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا[۳۲]»؛ خدایا! وقتی اینها به من اِقبال میکنند و مرا تحویل میگیرند، به صورت مقطعی نباشد؛ من کاری انجام ندهم که از چشم اینها بیفتم و اینها از من روی برگردانند، بعد از آنکه به من رو کرده بودند. خداوند متعال برای کسی به گونهایرَقم نزند که از چشم امام زمانش بیفتد، از چشم حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیفتد، از چشم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بیفتد. از آن جهت که اینها وَجهالله هستند، از آن جهت که اینها عینالله هستند، از آن جهت که اینها لِسانالله هستند، از آن جهت که اینها اسماءالله هستند؛ «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى». لذا قُرب به اینها قُرب به خداوند متعال است، محبّت به اینها محبّت به خداوند متعال است و دشمنی با اینها نیز عیناً و دقیقاً دشمنی با پروردگار عالَمیان است.
رحمت رحیمیّهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
اعراب جایگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیدانستند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک جامعهی مُتوحّش مبعوث شدند، در یک جامعهی بیابانی مبعوث شدند، در یک جامعهای که مملوّ از جهالت و لِجاجت و انواع مفاسد اخلاقی بود، مبعوث شدند. مِن شرّ دارٍ عَلی شرِّ دین بودند. هم محیطشان خراب بود و هم دینشان خراب بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در چنین محیطی مبعوث شدند و چه ظرفیّت و تحمّلی داشتند؛ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ[۳۳]»؛ ای رحمهً لِلعالمین! به قربان رحمت تو بشوم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در «خطبهی فدکیه» اوّل خودشان را معرّفی نکردند؛ بلکه با حَمد خداوند متعال شروع کردند و در اواسط خطبه فرمودند: «اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَهُ[۳۴]»؛ من فاطمهام؛ بدانید که من فاطمهام. «وَ أَبِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ[۳۵]»؛ سپس فرمودند: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ[۳۶]»؛ من دختر کسی هستم، وارث کسی هستم که خداوند متعال در مورد او این آیه را نازل کرده است: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ[۳۷]»؛ از جانب خداوند رسول و پیامبری نزد شما آمده است. شما سُراغ او را نمیگرفتید، شما مریض هستید، شما به دلیل گناه زمینگیر شدهاید، شما در باتلاق فساد هستید و او آمده است تا شما را بیرون بکشد. «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ»؛ او مشکلات شما را تحمّل نمیکند و خیلی دلسوز و مهربان است. ناراحتی شما، ناراحتی اوست. «عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»؛ قسمت اوّل برای عموم بَشر است، ولی پایان آن مخصوص شماست؛ «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ». هم رأفت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مؤمنین یک رحمت ویژه است و هم رحمت ایشان مقطعی نیست. رحمتِ رحیمیّه یعنی تا هنگام مرگ نیست، بلکه پس از مرگ متوجّه میشوید که من چقدر نسبت به شما مهربان هستم. در آنجا شما را تنها نمیگذارم، دست شما را میگیرم و شما را از عذاب و برزخ نجات خواهم داد؛ «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ».
احترام ویژهی پروردگار متعال در صدا زدن پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) اوّل فرمودند که من فاطمهام، پدرم اوست و خداوند متعال در مورد پدرم این آیه را فرستاده است. اعراب به این پیامبر با این ویژگیهایی که قرآن کریم تابلو کرده است، بیاحترامی میکردند. هم بیهوا وارد خانهی ایشان میشدند؛ در حالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همسرشان در خانه نشستهاند و در حال خوردن غذای خصوصی هستند. اجازه نمیگرفتند و به صورت یکمرتبه وارد خانهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میشدند. و هم وقتی میخواستند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را صدا بزنند، با نام مبارکشان ایشان را صدا میزدند. مانند خودشان که یکدیگر را به صورت خودمانی صدا میزدند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به همین صورت صدا میزدند. آیه نازل شد: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا»؛ این آیه جزء دستورات مُعاشرتی اسلام است که وقتی یکدیگر را صدا میزنید، در حضور با کُنیه صدا بزنید. برای ما کُنیه همان نام خانوادگی است. در میان اعراب «اَبُو» کُنیه است؛ مانند اَبُوالحسن، اَبامحمّد، اَبُوعلی، اَبُوالزّهرا، اَبُوالزّینب. این گونهای احترام است که او خانواده است و او را به عنوان رئیس یک خانواده معرفی میکند که نوعی از احترام است. ولی در آنجایی که نام او را به تنهایی صدا میزند، گویا او خانوادهای ندارد؛ گویا ایشان شمعِ جمع نیستند، محور نیستند. لذا برای رضای خداوند یکدیگر را احترام کنید و یه یکدیگر حُرمت بگذارید. همه باید اینگونه باشند. هم از جهت انسانیّت و هم از جهت ایمانی و هم از جهت اینکه دل هرکسی حرم امام حسین (علیه السلام) است، دل هرکسی حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) قبر شناخته شدهای ندارند، ولی قبر مادر ما دل ماست، پایگاه ماست. لذا اگر به اعتبار دور یکدیگر بگردیم که وقتی میخواهیم به کسی محبّت کنیم، به او میگوییم: «دورت بگردم!». این عبارت خیلی بدون ارتباط نیست. کسی که امام رضا (علیه السلام) در دل او قرار دارد، کسی که امام حسین (علیه السلام) در قلب او قرار دارد، کسی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وجود اوست، اگر انسان به دور او بگردد، ضرر خواهد کرد؟! مشخّص است که ضرر نمیکند. پس به یکدیگر بگوییم: «دورت بگردم! فدایت بشوم! قربانت بشوم!». این تعبیراتی است که اگر انسان به صورت حسابشده این تعبیرات را استفاده نماید، نمیدانید که در پیشگاه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان و مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه ذخایری برایش تدارک دیده میشود. وقتی به آنجا میرود، چشم او به آنچه که آنها برای ما تدارک دیدهاند، روشن میشود.حال چه برسد به اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اِکرام کنید که آن هم مطابق آیهی صریح قرآن کریم که حقتعالی فرموده است: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا»؛ شما به آن گونهای که یکدیگر را صدا میزنید، با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن صورت معامله نکنید؛ این رسول الله است و وقتی خداوند خودشان میخواهند ایشان را صدا بزنند، یک مرتبه با اسم صدا نزده است. هر جایی ایشان را صدا زده است، با القاب و عناوین صدا زده است. خداوند خیلی احترام پیامبرش را دارد. مانند «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ[۳۸]»، «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ[۳۹]»، «طه[۴۰]»، «یس[۴۱]» و امثال اینها که در همهجا خداوند متعال ایشان را با عناوین و اوصاف صدا زده است. خداوند متعال حتّی یک مرتبه هم نام مبارک ایشان را در مُخاطبه صدا نزده است، پس چرا شما رعایت نمیکنید؟ شما هم بگویید: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ»، «یا رسول الله!»، «یا نبیّالله!».
احترام ویژهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
وقتی این آیه نازل شد، وجود نازنین حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) وقتی این آیه را دریافت کردند، برای اوّلین مرتبه بود، زیرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) عشق پدرشان هستند و پدرشان نیز عشق حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت: «یا رسول الله!». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه جان! این آیه در مورد مردم عادی است و در مورد شما نیست. شما استثناء هستید. شما به من بگویید: بابا! به من بگویید: «اَبَتاه!». چرا اینگونه فرمودند؟ زیرا فرموده است: «فإنها أحیا للقلب و أرضی للرب[۴۲]»؛ مگر نمیخواهی خداوند را خشنود کنی؟ دخترم! فاطمهام! ای استمرار وجود من! ای جلوهی باقیمانده از من! ای بقیهالنبوّه! ای فاطمه! تو من هستی، تو جان من هستی، تو قلب من هستی. تو مرا اَبَتاه صدا بزن، زیرا خداوند با این خشنودتر است. دیگر چه چیزی فرمودند: فاطمه جان! نمیدانی که اَبَتاه گفتن تو دل پدرت را زنده مینماید. «أحیا للقلب»؛ وقتی تو به من اَبَتاه میگویی،دل من روح میگیرد و با نشاط میشود. خیلی نکته دارد که بنده بعضی از این نکات را نمیتوانم در مجالس عمومی بیان کنم؛ اما همین اندازه به شما میگویم که اگر دیگران «یا رسول الله!» میگویند، به اندازهی اَبَتاه گفتن حضرت زهرا (سلام الله علیها) احترام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را حفظ نکردهاند. فاطمه (سلام الله علیها) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اَبَتاه میگوید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسم اعظم خداوند متعال است. احترامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگذارد، احترام پدر به دختر نیست، احترام پسر به مادر هم نیست و از این هم بالاتر است. چه کسی در پیش پای مادر خود به استقبال میرود و سپس او را در جای خودش مینشاند و بعد در مقابل او زانو میزند و هر دو دست او را میبوسد؟ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر کاری که انجام میدهد، به دستور خداوند متعال انجام میدهد. این عاطفهی بَشری نیست، جنس و قُماش ایشان، قُماش عرش الهی و لاهوتی است. «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۴۳]»؛ اگر فاطمه (سلام الله علیها) اسم اعظم نبود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر او زانو نمیزد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر اسم اعظم زانو میزند، در برابر اسماء حُسنی زانو میزند. «فَأَخَذَتْ بِیَدِهِ فَقَبَّلَتْهُ[۴۴]»؛ دستهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میگرفت؛ دستهای فاطمه (سلام الله علیها) آستانهی بارگاه خداوند متعال است. مگر شما وقتی میخواهید به حرم امام رضا (علیه السلام) بروید، خم نمیشوید و آستانهی در را نمیبوسید؟ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی می خواهد وارد بارگاه خداوند متعال بشود، آستانهاش دو دست حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است که خم میشود و آنها را میبوسد. شبها تا وقتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را نمیبوسید، نمیخوابیدند. «یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْهِ فَاطِمَهَ[۴۵]»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمد و از فاطمه (سلام الله علیها) آرامش میگرفت و سپس به بستر میرفتند. این کار مانند قرائت قرآن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. مراجعه به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، مراجعه به شخص نیست؛ بلکه مراجعه به قرآن کریم و آیات الهی است. نه تنها کوثر قرآن هستند، بلکه همهی قرآن حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. لذا در اینجا آیهی کریمهی «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا» نازل شد تا شأن حضرت زهرا (سلام الله علیها) روشن بشود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بگوید که تو با همه تفاوت داری و مُمتاز هستی. اگر همه به من «یا رسول الله!» بگویند، ارزش اَبَتاه گفتن تو را ندارد. این اَبَتاه گفتن تو از «یا رسول الله!» گفتن دیگران بالاتر است. چنین فاطمهای مادر شماست، شفیعهی شماست.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
خدمت شما عرض کردهام که مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر تمام شیعیان هستند. بنده دو شب پیش در مسجد مقدّس جمکران این موضوع را عرض کردم و سپس آقای رحیمیان برای بنده استدلال ریاضی کردند که فرمایش حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمایش صحیحی است. به خداوند قسم که همهی ما در دامن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) شیعه شدهایم. اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبودند، پدرمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبودند. «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ[۴۶]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) ما را شیعه تربیت کردند و هزینههای بسیاری کردند تا ما شیعه بشویم. پَهلوی ایشان آسیب دید، سینهی خودشان را سِپَر کردند، به خاطر تشیّع ما کتک خوردند.
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۴۷]»
یا امام زمان (ارواحنا فداه)! آقا جان چه میکشید؟ شما غیرتالله هستید. خداوند به شما صبر بدهد، خداوند به شما اَجر بدهد.
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا».
اگر از شما سؤال کنند که درد حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه چیزی بود که اینقدر گریه میکردند، شب و روز نداشتند. در خانه گریه میکردند، در قبرستان بقیع ناله میکردند. به اُحُد و کنار قبر حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) میرفتند و در آنجا ناله سر میدادند. همه جا نالهی فاطمه (سلام الله علیها) آسمان مدینه را پُر کرده بود. لذا این نانَجیبها تحمّل نمیکردند و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند: به فاطمه بگو یا روزها گریه کند و یا شبها گریه کند. حضرت امیرالمؤمنین نیز با نهایت مظلومیّت پیام مردم را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) رساندند. مضمون فرمایش بیبی ما این بود که فرمودند: علی جان! به اینها بگو که آفتاب عُمر من بر لب بام است. آخرین نَفسهایم را میکشم. من دیگر در حال رفتن هستم و از دست من راحت خواهد شد. اما تا زمانی که هستم، گریه خواهم کرد. اگر نمیتوانند ببینند که در خانهی خود گریه میکنم، دیگر در خانه نمیمانم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) دست فرزندانشان را میگرفتند و به قبرستان بَقیع میرفتند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آنجا برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیتالاحزان درست کرده بودند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در آنجا ناله میکردند. اما دیگر این روزهایی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناله میزدند، کتک نمیخوردند. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۴۸]»؛ این زینب کبری (سلام الله علیها) بود، این فرزندان امام حسین (علیه السلام) بودند که وقتی پدرشان را صدا میزدند، سیلی میخوردند. نمیدانم که با حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) چگونه رفتار کرده بودند که وقتی این نازدانه خودش را روی سینهی پدر انداخت، عرضه داشت: «اَبَتاه!»؛ بابا جان! یک نگاهی به ما بینداز و ببین که چادرهای ما را بردهاند. یک نگاهی به عمّهام بینداز. «وَ إلی عَمَّتِی المَضرُوبَه[۴۹]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب نازنین امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما خشنود بدار.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! همیشه قلب ما را به نور معرفت و محبّت امام زمان (ارواحنا فداه) مُزیّن بدار.
خدایا! دست ما را از دامان امام زمان (ارواحنا فداه) کوتاه نگردان.
خدایا! رهبر عزیزمان، نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه) با اقتدار و عزّت، با غلبهی بر همهی توطئهها تا ظهور حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و در کنار حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.
خدایا! مردم ما را قدردانِ این وجود عزیزِ الهی بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم باران و رحمت، برفی که به ما عنایت فرمودهای به مقدار کافی بر ما نازل بفرما.
خدایا! برکت بر مَعیشت مردم ما نازل بفرما.
خدایا! به عُمرمان، به ایمانمان، به عبادتمان، به زندگیمان، به فرزندانمان، به عائلهمان، به اجتماعاتمان، به توسّلمان، به گریههایمان برکت عنایت بفرما.
الها! پروردگارا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
خدایا! حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا، ذَویالعقول و مشایخمان را بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پذیرایی بفرما.
خدایا! به عصمت و مظلومیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ظلعِ مَکسورهی ایشان همهی مریضها، خصوصاً مریضهای مورد نظر را شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.
خدایا! نعمت سلامتی، امنیّت، ولایت، محبّت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین)، تشیّع، استقلال، عزّت، اقتدار روزافزونی که به ما عنایت فرمودهای، از ما زَوال نیاور.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه نور، آیه ۶۳.
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا ۚ قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».
[۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۸۹.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً وَ بُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ».
[۴] الخرائج و الجرائح، جلد ۲، صفحه ۸۷۶.
[۵] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱.
«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۶] مُحمدمهدی بن اَبیذَر فاضل نَراقی معروف به محقق نراقی(۱۱۲۸-۱۲۰۹ق) از علمای شیعه در قرن دوازده و سیزده هجری است. محقق نراقی برای تحصیلات علوم دینی دو بار رهسپار عتبات عالیات شد و در مجلس درس وحید بهبهانی و یوسف بحرانی حضور یافت. جامع السعادات مشهورترین اثر ملا مهدی در علم اخلاق است. او فرزندانی داشت که ملا احمد و ملا مهدی در میان برادران خویش شناختهترند. ایشان در شنبه ۱۸ شعبان ۱۲۰۹ق در ۸۱ سالگی در کاشان درگذشت و در کنار حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نجف اشرف به خاک سپرده شد. از همان اوان کودکی و نوجوانی با علاقهای که به علم و تحصیل داشت، به حوزه علمیه کاشان رفت و در مجلس درس ملا جعفر بیگدلی حاضر شد. وی دوره مقدمات، سطح و مقداری از دروس خارج فقه و اصول را در کاشان گذراند. سفر به اصفهان ملا مهدی نراقی، برای تکمیل مراتب علمی و تخصص در علوم و فنون اسلامی، راهی حوزه علمیه اصفهان شد و از فقها و فلاسفه آن شهر بهره برد. از اساتید وی در اصفهان میتوان ملا اسماعیل خواجویی (م ۱۱۷۳ ق.)، محمد بن محمد زمان کاشانی (متوفای اواخر قرن دوازده)، محمد باقر اصفهانی، محمدمهدی هرندی و آقا میرزا نصیر اصفهانی (م ۱۱۹۱) را نام برد که در میان آنان ملا اسماعیل خواجویی از جایگاه خاصی برخوردار است و ملا محمدمهدی نراقی در فقه، اصول، کلام، فلسفه، حساب، هندسه و نجوم، در حدود ۳۰ سال از این عالم، فیض برده است. همچنین از محمد بن محمد زمان کاشانی که از بزرگان مشایخ اجازه در سلسله طبقات نقل حدیث به شمار میآید، در رجال و حدیث استفادههای وافری نموده است.
وی در اصفهان علاوه بر تحصیل، به تدریس، تحقیق، تألیف و ارشاد مردم نیز همت گماشت و حتی با یادگیری خط و زبان عبری و لاتین از عالمان یهودی، با رهبران مذهبی اقلیتها وارد بحث و مناظره شد و از متن کتابهای مذهبی آنان با خط عبری مطالبی را درباره حقانیت رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل و ترجمه کرد. او پس از ۳۰ سال به وطن خود بازگشت. کاشان در آن زمان از عالمان دینی خالی بود و حوزه علمیه کاشان با حضور او زنده شد. پس از مدتی شهر کاشان را به سوی نجف اشرف و کربلای معلی ترک کرد و در درس محمد باقر وحید بهبهانی(م ۱۲۰۵)، شیخ یوسف بحرانی (م ۱۱۸۶) و شیخ محمدمهدی فتونی (م ۱۱۸۳) شرکت کرد. او پس از سالها تلاش و تحقیق در نجف و کربلا، دوباره به وطن خود بازگشت و در حوزه علمیه کاشان به تدریس علوم دینی و تربیت شاگردان پرداخت. علمای بزرگی همچون محمد باقر شفتی (م ۱۲۶۰ق)، حاج محمد کلباسی (م ۱۲۶۲ق) و فرزندش ملا احمد نراقی (م ۱۲۴۵ق) و دیگران، از شاگردان وی بودهاند.
از مهمترین ویژگیهای وی، عزت نفس والای او بوده است. او اکثر روزها را در حوزه کاشان با فقر و تنگدستی سپری کرد. در قسمتی از زندگی او نقل شده که گاهی که توان تهیه شمع یا روغن چراغ را نداشته، با استفاده از روشنایی چراغهای وضوخانه و دستشویی مدرسه تا پاسی از شب به مطالعه میگذرانده است. حساسیت نسبت به افکار انحرافی و مبارزه با اخباریگری و افکار گمراهکننده آنها، از دیگر خصوصیات او بوده است. ملا مهدی حتی برای مبارزه با افکار انحرافی در اخلاق، با نوشتن کتاب جامع السعادات به مبارزه با افراط و تفریطهای صوفیان و ظاهرگرایان پرداخته و با استناد به آیات و روایات، انحرافات آنها را ظاهر مینماید. او نسبت بهاندیشهها و اعمال فاسد پادشاهان و رهبران منحرف نیز بیتوجه نبوده و در آثارش زمینه رشد فضایل اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را در گرو اجرای عدالت میداند. او به یکی از اساسیترین عوامل اصلاح جامعه یعنی امر به معروف و نهی از منکر توجه کرده و معتقد بوده که باید نهاد و سازمانی مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را بر عهده گیرد تا با شناخت صحیح معروف و منکر، به اقدامات مؤثری در بسط معروف و جلوگیری از منکر مبادرت ورزد.
در میان نقل کراماتی برای ملا مهدی، داستانی نقل شده که در میان علما و طلاب نجف مشهور است. این ماجرا بازگوکننده تکلم ملا مهدی نراقی با روح مردهای در وادی السلام نجف و دریافت طعام از بهشت است. مدرس تبریزی صاحب ریحانه الادب نیز داستانی را نقل میکند و مینویسد: استادم سید احمد خسروشاهی نقل کرده که وقتی جنازه پدرش حاج سید محمد خسروشاهی را به نجف منتقل کردند، خودش وارد قبر شده تا جنازه پدر را بگذارد که در این حال دو جنازه ملا مهدی و ملا احمد نراقی را صحیح و سالم دیده؛ به طوری که هیچ آسیبی متوجه آنها نشده است. محمد باقر خوانساری میگوید: العالم البارع و الفاضل الجامع قدوه خیل اهل العلم بفهمه الاشراقی مولانا مهدی بن ابی ذرّ الکاشانی النراقی از ارکان علمای متأخرین ما و از اعیان فضلای متبحرین ما است. در اکثر فنون علم و کمال صاحب تصنیف است و در فقه و حکمت و اصول و اعداد و اشکال، مسلّم بوده است.
مدرس تبریزی میگوید: حاج ملا مهدی یا محمدمهدی بن ابی ذر نراقی الولاده، کاشانی المسکن، نجفی المدفن، از فحول فقهای امامیه و متبحرین علمای اثنا عشریه میباشد که فقیه اصولی حکیم متکلم اعدادی اخلاقی، ریاضی، معقولی، منقولی جامع علوم عقلیه و نقلیه بوده و در کلمات بعضی از اجله به خاتم المجتهدین و لسان الفقهاء و المتکلمین و ترجمان الحکماء و المتالهین و نظائر اینها موصوف است. حسن زاده آملی در مقدمه کتاب انیس الموحدین مینویسد: بیشک آن جناب در تبحّر و تمهّر به جمیع علوم عقلی و نقلی حتی در ادبیات و ریاضیات عالیه در عداد طراز اول از اکابر علمای اسلام، و در اتّصاف به فضائل اخلاقی و ملکات ملکوتی از نوادر روزگار است. حضرتش صاحب تصانیف فائقه و تألیفات لائقه در علوم گوناگون است.
[۷] ابوالقاسم فِندِرسکی، معروف به میرفندرسکی (حدود۹۷۰-۱۰۵۰ق)، حکیم و دانشمند دوره صفوی و از استادان مکتب اصفهان و از معاصران میرداماد و شیخ بهائی بود. وی در هندسه، ریاضیات و کیمیا (شیمی) صاحبنظر بود. پدران او از بزرگان سادات استرآباد بودند و جدش میرصدرالدین در ناحیه فِندِرسک از شهرهای استرآباد صاحب املاکی بود و بعد از جلوس شاهعباس اول (۹۶۶ق) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاهعباس خدمت میکرد و مورد تکریم بود. ابوالقاسم در شهر کوچکِ فندرسک به دنیا آمد و گویا مقدمات علوم را در همان نواحی فرا گرفت، ولی بعداً برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی (درگذشت۱۰۴۱) که خود از شاگردان افضلالدین محمد ترکه اصفهانی بود به تحصیل حکمت و علوم پرداخت. وی سپس در همانجا به تدریس مشغول شد. ظاهراً محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادیطلب و تقلیدناپذیر او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبی بیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان شد. هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اکبرشاه و سیاست «صلح کل او»، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود میکشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقهای برای مردمان آزاداندیش جایگاهی امن و دلخواه بود. ظاهراً سفر اول میر به هند در ۱۰۱۵ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مؤلف تذکره عرفات العاشقین و عرصات العارفین) بوده است.
به گفته اوحدی هنگامی که میر به هند رسید به دستگاه میرزا جعفر آصف خان (۹۵۸-۱۰۲۱ق) که خود از شاعران و ادیبان ایرانی بود و به هند مهاجرت کرده و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود، نزدیک شد. آصف خان با رعایت احوال او، وسایل بازگشت او را به ایران فراهم نمود. ولی دیری نگذشت که میر دوباره عازم سفر هند شد نخست به گجرات و از آنجا به دکن رفت. اوحدی در هنگامی که مشغول نوشتن عرفات العاشقین بوده یعنی در فاصله سالهای ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ق ـ مینویسد که میر فندرسکی بعد از این تاریخ نیز تا اواخر عمر همواره به هند سفر میکرده و ظاهراً یک بار در ۱۰۳۷ق و بار دیگر در ۱۰۴۶ق به معرفی ابوالحسن اصفهانی وزیر شاه جهان با آن پادشاه ملاقات کرده است. میرفندرسکی در دربار ایران نیز مورد تکریم بود و به گفته نصرآبادی هنگامی که از هند به اصفهان بازگشت شاه صفی به دیدنش رفت.
وفات او در ۱۰۵۰ق در اصفهان روی داد و در همانجا در مقبره بابا رکن الدین در محلی که امروز به تخت فولاد و تکیه میر معروف است به خاک سپرده شد. مقبره میر همیشه در اصفهان حرمت خاصی داشته و زیارتگاه مردم بوده است. گفته شده که پس از مرگ وی طبق وصیتش کتابهایش به کتابخانه سلطنتی شاه صفی منتقل شد. از زندگانی شخصی او چیزی نمیدانیم و معلوم نیست که بازماندگان وفرزندان او چه کسانی بودهاند. از نوادگان او تنها میر ابوطالب بن میرزابیک معروف است که از شاگردان علامه مجلسی و مردی فاضل و شاعر بوده است و آثار فراوان دارد و بازماندگان این خاندان تا همین اواخر از سادات محترم منطقه استرآباد بودهاند.
میرفندرسکی از معاصران میرداماد و شیخ بهائی بوده و چندین تن از مدرسان علوم حکمای آن عصر چون ملا صادق اردستانی، محمدباقر سبزواری، آقاحسین خوانساری، میرزا رفیعای نائینی و ملارجب علی تبریزی از شاگردان او بودهاند.[ بعضی از مؤلفان صدرالدین شیرازی، حکیم بزرگ عصر صفوی را نیز در شمار شاگردان او آوردهاند،[ ولی صدرالدین در هیچ یک از آثار خود از او نامی نبرده است، در صورتی که در مقدمه شرح بر اصول کافی از دو استاد دیگر خود میرداماد و شیخ بهائی با تجلیل و تکریم فراوان یاد میکند. برخی معتقدند بعید نیست که افکار میرفندرسکی متأثر از محیط فکری و فرهنگی هند بوده باشد. به نظر میرسد برخی تأملات فلسفی او، در گیر ودار مباحث و مباحثات علمی آن دورۀ هند، شکل گرفته باشد. هرچند که از میر آثار فراوانی دردست نیست لیکن عبارات و القابی که بر کتیبه سنگ مزار او دیده میشود حکایت از آن دارد که وی در دوران حیات در نظر خواص و عوام حرمت و عزت خاص داشته است و نه تنها در حکمت و علوم رسمی، بلکه در معارف الهی و سیر و سلوک عرفانی نیز او را دارای مقامی بس بلند میدانستهاند. دلیل دیگر بر شهرت و منزلت او نزد مردم آن روزگار داستانهای غریب و کرامتهای گوناگونی است که به او نسبت دادهاند.
حکایاتی که درباره تیزهوشی، عزت نفس، حاضر جوابی و بیپروایی او در پاسخ گفتن به خردهگیریهای امیران و شاهان نقل کردهاند نیز حاکی از دقت نظر، قوت ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی وآزادمنشی اوست. گفتهاند که روزی در مجلس او مسألهای از علم هندسه بنا بر نظر خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شد. میر، برهانی در باب آن آورد و پرسید که آیا خواجه این برهان را ذکر کرده است؟ گفتند: نه! سپس چندین برهان دیگر در همان باب اقامه و در پی هر برهان همان پرسش را تکرار کرد و جواب همان بود که اول شنیده بود. از اشارات کوتاهی که در تذکرهها و کتب رجال به احوال او شده است. معلوم میشود که وی در عین آنکه از لحاظ کمالات علمی و عرفانی مورد تکریم بوده در زندگانی شخصی بسیار ساده و بیتکلف میزیسته است. از شهرت و مقامات صوری گریزان بوده به ظواهر امور اعتنایی نداشته و از همراهی و همنشینی با مردم کوچه و بازار، حتی اجامر(اراذل) و اوباش، پرهیز نمیکرده است. میر در علوم زمان خود خصوصاً در هندسه، ریاضیات و کیمیا صاحبنظر بوده و در پارهای از این موضوعات آثاری به او منسوب است. از آثاری که از او دردست است و نیز از روش و دیدگاههای فکری و فلسفی شاگردان او و تألیفات آنان معلوم میشود که میر در کار تعلیم از استادان حکمت مشاء بوده و کتب ابن سینا را تدریس میکرده است. ولی ظاهراً گهگاه از اشارات طعنآمیز و تعریضات تلخ دربارۀ ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی -که هردو از بزرگان این مکتب بودهاند- خودداری نمیکرده است. در بعضی از تذکرهها و کتب تراجم تألیفات دیگری چون تاریخ صفویه، تحقیق المزله و برخی رسالات و نوشتههای دیگر به نام میر ذکر کردهاند که تاکنون اثری از آنها به دست نیامده است.
[۸] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴.
[۹] سوره مبارکه هود، آیه ۱.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰.
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا».
[۱۲] نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ (عهدنامه مالک اشتر)؛ بخش دوم: مدارا با مردم.
قسمتی از متن این نامه: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایَهَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَهَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِی لَا یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا یَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ یَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاهِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَهُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَت. وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ، یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِی الْأَمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاکَ وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاکَ بِهِمْ».
[۱۳] همان.
[۱۴] سوره مبارکه عبس، آیه ۱۷.
[۱۵] سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۴.
[۱۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۸.
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا ۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ».
[۱۷] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۵.
«وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا ۖ وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ۚ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۸.
«وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا».
[۱۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۶.
[۲۰] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۰.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».
[۲۱] بحار الأنوار : ۷۷/۱۹۲/۱۱.
«مَن زارَ أخاهُ المؤمنَ إلى مَنزِلِهِ لا حاجَهً مِنهُ إلَیهِ کُتِبَ مِن زُوّارِ اللّه، و کانَ حَقیقا على اللّه ِ أن یُکرِمَ زائرَهُ».
[۲۲] نهج البلاغه، حکمت ۴۲۷.
«وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ شَکَا الْحَاجَهَ إِلَى مُؤْمِنٍ، فَکَأَنَّهُ شَکَاهَا إِلَى اللَّهِ، وَ مَنْ شَکَاهَا إِلَى کَافِرٍ، فَکَأَنَّمَا شَکَا اللَّهَ».
[۲۳] جامع الاخبار،ص ۳۸.
«قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ أَهَانَ عَالِماً فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی فَقَدْ أَهَانَ اللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَی النَّارِ وَ مَنْ أَکرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکرَمَنِی وَ مَنْ أَکرَمَنِی فَقَدْ أَکرَمَ اللَّهَ وَ مَنْ أَکرَمَ اللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَی الْجَنَّه».
[۲۴] شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص ۱۴۰، نجف، مطبعه حیدریه، چاپ اول، بیتا؛ نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ۲، ص ۲۲۴ – ۲۲۵، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا؛ حسینی کشفی، محمد صالح، مناقب مرتضوى، ص ۲۲۶، تهران، روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۰ش؛ ادهم عزلتى خلخالى، رسایل فارسى، ص ۷۶۷، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، چاپ اول، ۱۳۸۱. / محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۳۷۶، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
«[أَکْرِمُوا] أَوْلَادِی، الصَّالِحُونَ لِلَّهِ وَ الطَّالِحُونَ لِی».
[۲۵] سوره مبارکه هود، آیه ۴۶.
«قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ».
[۲۶] سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۲۷۸-۱۳۷۱ش) از مراجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم رجال الحدیث و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن بود. میرزای نائینی و محقق اصفهانی دو تن از برجستهترین استادان او در فقه و اصول فقه بودهاند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از درگذشت سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول هفتاد سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق فیاض، سید محمدباقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید موسی صدر و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از شاگردان خویی معرفی شدهاند. آیتالله خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا ۳۰۰ مورد دانستهاند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیازمندان کرده است؛ از جمله ساختن کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشورهای ایران، عراق، مالزی، انگلستان، امریکا، هندوستان و…
خویی در دهه ۱۳۴۰ش، مواضع و بیانیههایی علیه دولت پهلوی داشته است؛ اعتراض به واقعه فیضیه در سال ۱۳۴۲ش از این جملهاند. وی پس از شروع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران و دیدار فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی با او و شائبههای پیش آمده پس از این دیدار، در مواردی از جمله همهپرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی و همچنین جنگ عراق علیه ایران، به حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او در جریان انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و تعیین شورای رهبری برای اداره مناطق تحت مدیریت شیعیان، تحت فشار حکومت صدام حسین قرار گرفت و تا پایان عمر در حصر خانگی بود. سیدابوالقاسم موسوی خویی در ۱۵ رجب ۱۳۱۷ق مطابق با ۲۸ آبان ۱۲۷۸ش در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی به دنیا آمد. پدرش سید علیاکبر خوئی، از شاگردان عبدالله مامقانی بود که به دلیل عدم موافقت با مشروطه غیرمشروعه، در سال ۱۳۲۸ق از ایران به نجف مهاجرت کرد. خویی، شنبه ۸ صفر ۱۴۱۳ق مطابق با ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ش، در ۹۶ سالگی (۹۳ سالگی بر اساس تاریخ شمسی) به علت بیماری قلبی در کوفه درگذشت و در کنار مسجد الخضراء در صحن حرم امیرالمؤمنین دفن شد.
ابوالقاسم خویی سال ۱۳۳۰ق در ۱۳ سالگی، همراه با برادرش عبدالله خویی به پدر خود در نجف پیوست. او شش سال به تحصیل مقدمات و سطوح عالی حوزه پرداخت و سپس ۱۴ سال در درس استادان علوم مختلف از جمله فقه و اصول شرکت کرد. از این میان، چنانکه خود او در زندگینامه خودنوشت آورده، بیشترین استفاده را از محمدحسین نائینی و محمدحسین غروی اصفهانی داشته است. سیدابوالقاسم خویی، علاوه بر آنکه به گفته خود، از محمدحسین نائینی و محمدحسین اصفهانی بیشترین استفاده علمی را برده و دورهای کامل از علم اصول و برخی کتابهای فقهی را از آنان آموخته، از اساتید دیگری از جمله شیخ الشریعه (درگذشته ۱۳۳۸ق)، مهدی مازندرانی (درگذشته ۱۳۴۲ق) و آقا ضیاء عراقی نیز یاد کرده است. برخی دیگر از استادان خویی عبارتند از محمدجواد بلاغی در علم کلام، عقاید و تفسیر، سید ابوتراب خوانساری در علم رجال و درایه، سید ابوالقاسم خوانساری در علم ریاضیات، سید حسین بادکوبهای در فلسفه و عرفان و همچنین سید علی قاضی.
سیدابوالقاسم در طول دوران تحصیل خود در حوزه علمیه نجف، با سید محمدهادی میلانی (درگذشته ۱۳۹۵ق)، سید محمدحسین طباطبایی (درگذشته ۱۴۰۲ق)، سید صدرالدین جزایری، علیمحمد بروجردی (درگذشته ۱۳۹۵ق)، سید حسین خادمی و سید محمد حسینی همدانی مباحثه میکرده است. خویی در سال ۱۳۵۲ق از بسیاری از استادان حوزه علمیه نجف اجازه اجتهاد دریافت کرده است؛ محمدحسین نائینی، محمدحسین غروی اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، محمدحسین بلاغی، میرزا علی آقا شیرازی، و سید ابوالحسن اصفهانی از این جملهاند. آغاز مرجعیت خویی به روشنی مشخص نیست، اما بسیاری از منابع، آغاز جدی مرجعیت او را پس از درگذشت بروجردی دانسته و تاکید کردهاند که پس از درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، خویی مخصوصاً در عراق، مرجع برتر شناخته میشد و جایگاه مرجعیت او در میان شیعیان ایران هم مهم گزارش شده است. خویی، از جمله مراجعی دانسته شده که در میان اکثر شیعیان، اعم از عرب و غیرعرب، نفوذ چشمگیری داشته است.۱۴ نفر از مجتهدین نجف از جمله صدرا بادکوبهاى، سید محمدباقر صدر، سید محمد روحانی، مجتبى لنکرانى، موسی زنجانی، یوسف کربلائی، سید یوسف حکیم، و سید جعفر مرعشی اعلمیت خویی را اعلام کردند. سید موسی صدر از سوی مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان، خویی را مرجع اعلم معرفی کرد.
[۲۷] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۲۵.
«اِبْنُ شُرَیْحٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اِبْنُ سَعِیدٍ اَلْوَاعِظُ فِی شَرَفِ اَلنَّبِیِّ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَبُو صَالِحٍ اَلْمُؤَذِّنُ فِی اَلْفَضَائِلِ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ وَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعُکْبَرِیُّ فِی اَلْإِبَانَهِ وَ مَحْمُودٌ اَلْأَسْفَرَائِینیُّ فِی اَلدِّیَانَهِ رَوَوْا جَمِیعاً أَنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَى لِرِضَاکِ وَ جَاءَ سَنْدَلٌ إِلَى اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ سَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ یَا سَنْدَلُ أَ لَسْتُمْ رُوِّیتُمْ فِیمَا تَرْوُونَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَغْضَبُ لِغَضَبِ عَبْدِهِ اَلْمُؤْمِنِ وَ یَرْضَى لِرِضَاهُ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا تُنْکِرُ أَنْ تَکُونُ فَاطِمَهُ مُؤْمِنَهً یَغْضَبُ لِغَضَبِهَا وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا فَقَالَ سَنْدَلٌ اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».
[۲۸] الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۴۳.
«اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلّهِ اَلْأَسْماءُ اَلْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِی لاَ یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا».
[۲۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى لَایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِى مَلَأَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذِى عَلَا کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذِى أَحَاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ؛ یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ».
[۳۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵.
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۳۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.
«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِکَ السَّیِّدِ الْأَکْبَرِ وَعَلَىٰ أَبِیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ وَجَدَّتِهِ الصِّدِّیقَهِ الْکُبْرىٰ فاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلَّى اللّٰه عَلیْهِ وآلِهِ وَعَلَىٰ مَنِ اصْطَفَیْتَ مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَهِ وَعَلَیْهِ أَفْضَلَ وَأَکْمَلَ وَأَتَمَّ وَأَدْوَمَ وَأَکْثَرَ وَأَوْفَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ؛ وَصَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً لَاغایَهَ لِعَدَدِها، وَلَا نِهایَهَ لِمَدَدِها، وَلَا نَفادَ لِأَمَدِها، اللّٰهُمَّ وَأَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَأَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَأَدِلْ بِهِ أَوْلِیاءَکَ، وَأَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَکَ، وَصِلِ اللّٰهُمَّ بَیْنَنا وَبَیْنَهُ وُصْلَهً تُؤَدِّی إِلىٰ مُرافَقَهِ سَلَفِهِ، وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَیَمْکُثُ فِی ظِلِّهِمْ، وَأَعِنَّا عَلَىٰ تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ، وَالاجْتِهادِ فِی طاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِیَتِهِ، وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَدُعاءَهُ وَخَیْرَهُ مَا نَنالُ بِهِ سَعَهً مِنْ رَحْمَتِکَ، وَفَوْزاً عِنْدَکَ، وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَهً، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَهً، وَدُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛ وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَهً، وَهُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّهً، وَحَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّهً، وَأَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیْکَ، وَانْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَهَ عِنْدَکَ ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِکَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِکَأْسِهِ وَبِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».
[۳۲] همان.
[۳۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹.
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».
[۳۴] فرازی از خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها).
«ثُمَّ قَالَتْ: أَیهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَهُ وَ أَبِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ، فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ آبَائِکمْ، وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِی إِلَیهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَبَلَّغَ الرِّسَالَهَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَهِ، مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکینَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَکظَامِهِمْ، دَاعِیاً إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، یکسِرُ الْأَصْنَامَ، وَ ینْکثُ الْهَامَ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتَّى تَفَرَّى اللَّیلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّیاطِینِ، وَ طَاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکفْرِ وَ الشِّقَاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکلِمَهِ الْإِخْلَاصِ فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ الْخِمَاصِ، وَ کنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَهَ الْعَجْلَانِ، وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ، أَذِلَّهً خَاسِئِینَ، تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکمْ، فَأَنْقَذَکمُ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى بِأَبِی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی، وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجَالِ، وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَهِ أَهْلِ الْکتَابِ کلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیطَانِ، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، فَلَا ینْکفِئُ حَتَّى یطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، وَ یخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیفِهِ، مَکدُوداً دؤوبا فِی ذَاتِ اللَّهِ، وَ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ، قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَیدَ أَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً کادِحاً، لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ، وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیهٍ مِنَ الْعَیشِ، وَادِعُونَ فَاکهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، وَ تَتَوَکفُونَ الْأَخْبَارَ، وَ تَنْکصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ».
[۳۵] همان.
[۳۶] همان.
[۳۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۸.
[۳۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۵.
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا».
[۳۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷.
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۴۰] سوره مبارکه طه، آیه ۱.
[۴۱] سوره مبارکه یس، آیه ۱.
[۴۲] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۲۰.
«القاضی أبو محمد الکرخی فی کتابه عن الصادق علیه السلام قالت فاطمه لما نزلت «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» هبت رسول الله أن أقول له یا أبه فکنت أقول یا رسول الله فأعرض عنی مره و اثنتین أو ثلاثا ثم أقبل علی فقال یا فاطمه إنها لم تنزل فیک و لا فی أهلک و لا فی نسلک أنت منی و أنا منک إنما نزلت فی أهل الجفاء و الغلظه من قریش أصحاب البذخ و الکبر قولی یا أبه فإنها أحیا للقلب و أرضی للرب».
[۴۳] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴.
[۴۴] سنن ابی داود، ابوداوود، ج ۲، ص ۵۲۲ ؛ سنن ترمذی، ترمذی، ج ۵، ص ۳۶۱ ؛ الادب المفرد ، بخاری، ص ۲۰۲ ؛ الصحیح ابن حبان ، ابن حبان، ج ۱۵، ص ۴۰۳.
«ما رایت أحدا کان أشبه سمتا و هدیا و دلا، (و قال الحسن: حدیثا و کلاما، و لم یذکر الحسن السمت و الهدی و الدل) برسول الله صلی الله علیه و سلم من فاطمه کرم الله وجهها: کانت اذا دخلت علیه قام الیها فأخذ بیدها و قبلها و أجلسها فی مجلسه، و کان إذ دخل علیها قامت إلیه فأخذت بیده فقبلته و أجلسته فی مجلسها».
[۴۵] مجموعه نفیسه فی تاریخ الأئمه من آثار القدماء من علماء الإمامیه الثقات، جلد ۱، صفحه ۱۷۹.
«وَ عَنْ حُذَیْفَهَ: کَانَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لاَ یَنَامُ حَتَّى یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْهِ فَاطِمَهَ وَ بَیْنَ ثَدْیَیْهَا وَ یَدْعُوَ لَهَا».
[۴۶] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۲، صفحه ۷۷.
«وَ عَنْهُ، قَالَ: وَ رُوِیَ عَنِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ». قُلْتُ: وَ رَوَى ذَلِکَ صَاحِبُ (اَلْفَائِقِ)».
[۴۷] نهج البلاغه (صبحی الصالح)، خطبه ۲۳۵؛ / مفاتیح الجنان، اعمال ماه صفر.
امیرالمؤمنین(ع) در زمان شهادت پیامبر چنین میفرماید: «بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ ما لَمْیَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواکَ وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیکَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّکَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیْکَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلّالَکَ…؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبتدیدگان را تسلّیدهنده است (یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگها اهمیتی ندارد)، از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم بهخاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرمودهای و از بیتابی نهی نکردهای آنقدر گریه میکردم که اشکهایم تمام شود. این درد جانکاه همیشه در من میماند و حزن و اندوهم دائمی میشد که همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است».
در ادامه به اشعاری که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در سوگ پدرشان قرائت کردند، اشاره میکنیم:
از انسبن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام بهسوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود:
یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ
پدرم، پروردگارت را که تو را فرا خواند پاسخ دادى؛ پدرم، چقدر به پروردگارت نزدیکى
بهروایت معتبر، آن بانوى بانوان، مشتى از خاک پاک آن مرقد مطهّر را برگرفت، و بر دیدگان نهاد و فرمود:
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا
بر بوینده خاک احمد چیست؟ اینکه تا پایان زمان عطرها را نبوید
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
بر من مصائبى فرود آمد که اگر آنها بر روزها آمده بود شب میشدند
شیخ یوسف شامى در کتاب «درّ العظیم» نقل کرده که فاطمه زهراء(ع) این اشعار را در مرثیه پدر فرمود:
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا
به آن که در زیر تودههاى خاک پنهان شده بگو اگر فریاد و صداى مرا میشنیدى
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
بر من مصائبى فرو ریخت که اگر آنها بر روزها فرو ریخته بود شب میشدند
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا
همانا من در سایه محمّد حمایتى داشتم که از ستم نمیترسیدم و او جورکش من بود
فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا
اما امروز براى شخص پست تواضع کنم و از ستم بر خود میپرهیزم و ستمگرم را با جامهام دفع کنم
فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
اگر قمرى به شبانگاهش گریه کند من در روز از غصّه بر شاخسارى بگریم
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا
اندوه را پس از تو مونسم قرار میدهم و دانههاى اشک را در هجر تو گردنبندم
[۴۸] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۴۹] مقتل مقرم، ص۴۹۱. / العیون العبری، ص ۱۹۸.