عناوین

مراسم ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و یادبود شهدای مدافع امنیت

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

سفارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به مؤمنان برای ذکر حق‌تعالی

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ[۲]»؛ خداوند متعال این عالَم را برای بَشر محیط تربیت قرار داده است. دنیا مدرسه است، دبستان است. خداوند متعال همه‌ی آفریده‌های خودش را به عنوان کتاب معرّفی فرموده است. دو کتاب وجود دارد که یکی کتاب آفاقی و دیگری کتاب اَنفُسی است. فرموده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ[۳]»؛ مرحوم «ابن سینا» در مورد این آیه گفته‌ است که بُرهان صدّیقین است. صدّیق کسی است که همه‌ی زندگی‌اش نشان‌دهنده‌ی خداوند متعال است؛ زیرا آن‌ چیزی که هست، خداوند متعال است. غیر از خداوند، وجودی از خودش ندارد. همه‌ی ما نُمود است و بود نیستیم؛ خداوند بودِ ما را داده است و چند صباح دیگر خواهد گرفت. «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ[۴]»؛ آن چیزی که می‌ماند، وَجه رَبّ است. آن چیزی که از بین می‌رود، در حال حاضر نیز از بین رفته است و تنها یک نُمود است. حقیقت وجود از آنِ اوست. لذا فرموده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۵]»؛ ان‌شاءالله جوانان ما که در این مجلس چشم ما به این جوانان بانشاط روشن است و الحمدلله چشم انسان روشن می‌شود که این‌ها یاران دین هستند، این‌ها حافظان خون شهیدان هستند، این‌ها چشمه‌های غیرت هستند، این‌ها سعادت آینده‌ی کشور هستند. لذا این جوانان عزیزمان چهار مورد را بنا بر سفارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرموده‌اند، جدّی بگیرند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) با تعبیر «اکثروا» فرموده‌اند که به معنای زیاد می‌باشد. یعنی این موارد را در وجودتان زیاد فرهنگ کنید و در زندگی‌تان آن‌ها را همیشگی کنید. اوّلین مورد آن این است که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرموده‌اند: «أکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ[۶]»؛ خداوند را زیاد یاد کنید و او را از یاد نبرید. خداوند همیشه با شماست. چرا به کسی که همیشه نزد شماست، توجّه نمی‌کنید؟ «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ[۷]»؛ هرجایی در خلوت و جَلوت بروید، او همراه شماست. در قلب شما وجود دارد، در فکر شما وجود دارد، در عروق شما وجود دارد، در وجودِ شما وجود دارد، در اعمال و جوارح شما وجود دارد؛ خداوند در همه‌جا هست، در باطن هست، در ظاهر هست و در همه‌جا هست. چنین وجودی که بر ما مُحیط است و ما در چنگ قدرت و رحمت او هستیم. خداوند را بسیار یاد کنید. بیش از پدر و مادر و رفیق‌های خود، خداوند متعال را یاد کنید. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[۸]»؛ قرآن کریم می‌فرماید: بگو یا الله! ای پیامبر، به بندگان من بگو که بگویند: یا الله! وقتی شما یا الله می‌گویید، گویا هزار و یک اسم پروردگار متعال را صدا می‌زنید. یا الله اسم جامع است. وقتی یا الله می‌گویید، گویا گفته‌اید: «یا اکرم الاکرمین»، «یا غیاث المستغیثین»، «یا اله ‌العالمین»، «یا غفّار»، «یا ستّار»، «یا عفوّ» و «یا غفور». همه‌ی این‌ها در کلمه‌ی الله وجود دارد. لذا زیاد بگویید: یا الله.

اهل معنا دارای ذکر خاص هستند که باید استاد به آن‌ها بگوید. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: حیوانات نیز دارای ذکر خاصّ هستند. خداوند متعال در وجود هر حیوانی ذکر خاصّی قرار داده است. ذکر خروس، «سُبُّوحٌ قُدُّوس» است. حیوانات دیگر نیز هرکدام دارای ذکر خاصّی هستند. بَشر نباید از حیوانات کم‌تر باشد و او نیز باید ذکر داشته باشد. «مرحوم مجلسی اوّل[۹]» (رحمت الله علیه) می‌گوید که ذکر خاصّ من «یا حیّ یا قَیّوم» بوده است. ذکر خاصّ مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند بر ایشان باد، اسم جَلاله بود که «یا الله» می‌باشد. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»؛ اگر خواستید اسامی دیگر خداوند را نیز بگویید، همگی زیبا هستند؛ ولی هرنیازی داشته باشد، باید به یک اسم متوسّل بشوید. مثلاً اگر مریض دارید، ذکر «یا شافی» را بگویید، ذکر «یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ» را بگویید؛ اگر مدّت طولانی اهل غفلت بوده‌اید و دیدید که مدّتی است که گرفتار گناه شد‌ه‌اید و دیر شده است، آن موقع ذکر «یا سَریع ‌الرّضا» را بگویید؛ خداوند متعال دیر چوب می‌زند و دیر آبروی کسی را می‌برد، ولی زود راضی می‌شود. اگر دیر هم آمده‌اید، خجالت نکشید و درب بزنید و بگویید: من هم آمده‌ام و خداوند نیز شما را می‌پذیرد؛ «یا سَریع ‌الرّضا». اگر دچار فقر هستید، ذکر «یا رَزّاق» را بگویید؛ اگر دشمن دارید، ذکر «یا قاسم الجَبّارین» را بگویید؛ اگر بی‌پناه هستید، ذکر «یا غیاث المستغیثین» را بگویید؛ اگر کسی صدای شما را نمی‌شنود و صدای شما به جایی نمی‌رسد، ذکر «یا صَریخ المُستَصرِخین» را بگویید. خداوند متعال را زیاد یاد کنید.

سفارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به مؤمنان برای یاد مرگ

توصیه‌ی دوّم حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، درباره‌ی مرگ است. بعضی می‌گویند که جوان هستی و نباید این حرف‌ها را به زبان بیاوری. یاد مرگ، یاد ابدیّت است. اگر جوان در جوانی‌اش آخرت خود را آباد نکند، وقتی پیر بشود، دیگر توان نخواهد داشت که آخرت خود را آباد نماید. الآن که جوان است می‌تواند به نامَحرم نگاه نکند، الآن که جوان است و هَوی و هَوس و غریزه و فشار دارد، می‌تواند با جهاد اکبر خودش مُجاهده نماید و خداوند متعال را راضی نماید و آخرت خود را آباد کند و بهشت و حورالعین خود را تأمین کند. همین الآن وقت این کارهاست. باید تا زمانی که جوان هستید برای خودتان کاری انجام بدهید. «در جوانی پاک بودن شیوه‌ی پیغمبری است». آباد کردن آخرت کار جوان است. لذا هرکاری می‌کنید، به عشق محشورشدن با امام حسین (علیه السلام) آن کار را انجام بدهید. جوان هستید و عاشق حضرت علی‌اکبر (علیه السلام) هستید، به یاد حضرت علی اصغر (علیه السلام) هرکاری می‌کنید، برای آخرت خود انجام بدهید. دست پدرتان را ببوسید، پای مادرتان را ببوسید. یقین بدانید که این‌ها برای شما ذخیره‌ی آخرت خواهد بود. والله قسم اگر کسی به فکر آخرت خود باشد، خداوند متعال دنیای او را درست می‌کند. این حرف را من نمی‌گویم، بلکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قول داده‌اند. ایشان فرموده‌اند: «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ[۱۰]»؛ هرکسی دَغدغه‌ی دین و دَغدغه‌ی آخرت خود را داشته باشد و حواسش جمع باشد که دین خود را خراب نکند، خداوند متعال دنیای او را آباد خواهد کرد. عُلمای ما این‌گونه بودند. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) اصلاً دل به دنیا نداده بودند؛ ولی خداوند متعال چه عزّتی به ایشان داد که تشییع جنازه‌ی ایشان نظیر نداشت و کسی به جز امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و سردار سلیمانی، هیچ‌کس دیگری دارای چنین تشییع جنازه‌ای نبود. اگر بدن مبارک مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را چند روزی نگاه می‌داشتند و یا به شهرهای مختلف می‌بردند، می‌دیدید که چگونه می‌شود. خداوند د‌ل‌ها را به ایشان داده بود و مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) اهل آخرت و اهل‌الله بودند. مرگ را زیاد یاد کنید.

سفارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به مؤمنان برای تلاوت قرآن کریم

توصیه‌ی سوّمی که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) داشتند، این بوده است که فرموده‌اند: «تِلاوَهَ الْقُرآنِ[۱۱]»؛ قرآن کریم را زیاد تلاوت کنید. به مناسبت تلاوت قرآن کریم، روایتی از مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای شما می‌خوانم و ان‌شاءالله کسانی که خودشان را فرزند حضرت فاطمه‌ (سلام الله علیها) می‌دانند، زیرا مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند که همه‌ی شیعیان فرزندان حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) هستند؛ بنده نمی‌دانم که چرا بعضی‌ها فرزند ناخَلَف هستند. اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) را مادر خودتان را می‌دانید، ایم حدیث کوتاه را در دفتر دل‌تان بنویسید و ان‌شاءالله به آن اهمیّت بدهید. مادرمان حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) این حدیث را فرموده‌اند. علاوه بر فرمایش مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف)، چرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر ما هستند؟ زیرا حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما یک شناسنامه‌ای صادر کردند و فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ[۱۲]»؛ من و علی پدران شما هستیم. لذا وقتی بنده به نجف اشرف مُشرّف می‌شوم، در حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دنیایی از عشق و شرمندگی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه می‌دارم: آقا جان! من لایق نبودم، ولی به خانه‌ی پدرم آمده‌ام. وقتی به نجف مُشرّف می‌شویم، به خانه‌ی پدرمان می‌رویم. مدینه نیز به همین صورت است. ان‌شاءالله گنبد خضراء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببینید و سلام بدهید و بگویید: «السلام علیک یا اَبا یا رسول الله». پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند که من پدر شما هستم. همین پیامبری که به ما شناسنامه داده‌اند و ما فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم، فرموده است: «فاطمه اُمّ ابیها[۱۳]»؛ مادر پدرمان، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است. آیا مادر پدرمان، مادر ما نیز می‌شود یا نمی‌شود؟ حال قبول دارید که همگی شما فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستید؟ قربان فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) بشوم. حال بعضی مانند حاج آقای سیّدی نَسباً نیز این‌گونه هستند، ولی بعضی‌ حُکماً فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند. همه‌ی ما فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستیم. اگر فرزندی ناخَلف نباشد، وصیت مادرش را خیلی مهم می‌داند. حال مادرمان چه فرموده‌اند؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیاکمْ ثَلَاثٌ[۱۴]»؛ از دنیای شما سه چیز دلم را برده است؛ یعنی دلخوشی من در زندگی دنیا به سه چیز است که اگر آن‌ها نبودند، من در این دنیا دلخوشی و دلگرمی نداشتم. به سه چیز دلخوش هستم که اوّلین مورد آن «تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ[۱۵]» است. «تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ»؛ یعنی قرآن را زیاد بخوانید. دلخوشی حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) به تلاوت قرآن کریم بود. فضّه که کنیز حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، چنان با قرآن کریم اُنس گرفته بود که هر سؤالی از او می‌پرسیدند، با آیه‌‌ی قرآن کریم پاسخ می‌داد. اصلاً زندگی‌اش قرآن کریم بود. او کنیز حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که این‌گونه بود، پس حضرت زهرا (سلام الله علیها) چگونه بودند؟ «تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ» عشق حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است و باید عشق شما نیز «تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ» باشد.

خواندن مسبّحات قرآن کریم موجب دیدار با امام زمان (ارواحنا فداه) خواهد شد

اما برای این‌که در موضوع «تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ» به صورت مصداقی نیز بهانه‌ای داشته باشید و به یاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرآن بخوانید، خدمت شما عرض می‌کنم که بنده معمولاً اگر توفیق داشته باشم، هرشب سوره‌ی «یس» را می‌خوانم و به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) هدیه می‌کنم. بنده به صورت رسمی سوره‌ی یس را حفظ نکردم؛ بلکه آن را زیاد تلاوت کردم و به همین جهت حفظ کرده‌ام. شما هم اگر مدّتی سوره‌‌ی یس را بخوانید، این سوره را حفظ خواهید کرد. سوره‌‌ی یس قلب قرآن کریم است، پس قلب قرآن را قدر بدانید. قلب قرآن را به قلب مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه بدهید. سوره‌ی دیگری که بنده تلاوت می‌کنم و به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هدیه می‌نمایم، سوره‌ی مبارکه‌ی «الرحمن» است. دلیل آن نیز روایتی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که فرموده‌اند: «قاریءُ الحدید، و اذا وقعت، و الرحمن، یدعی فی السموات و الارض، ساکن الفردوس[۱۶]»؛ اگر کسی سوره‌ی الرحمن و سوره‌ی واقعه و سوره‌ی حدید را بخواند، به او مدال می‌دهند. همان‌گونه که به برندگان در مسابقات مدال طلا می‌دهند، به کسانی که همیشه این سه سوره را تلاوت می‌کنند، خداوند به آن‌ها مدال خواهد داد. مدال آن‌ها چه چیزی خواهد بود؟ این است که ملائکه در آسمان می‌گویند که او دارای نشان است، زیرا اهل فردوس است. بهشت دارای مراتبی است و یکی از مراتب بالای آن فردوس است و این‌ها اهل فردوس هستند. به همین جهت سوره‌ی الرحمن، سوره‌ی واقعه و سوره‌ی حدید را می‌خوانم و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه می‌کنم. آن‌ کسانی که مقداری عُمر بابرکتی دارند، حتماً این کار را انجام بدهید، زیرا وقت زیادی از شما نمی‌گیرد. مسبّحات قرآن کریم پنج مورد است؛ مرحوم «شیخ کُلینی[۱۷]» در کتاب شریف «کافی» از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این مسبّحات را نقل می‌نماید؛ اگر کسی مُلتزم باشد و هرشب این پنج سوره‌ی کریمه را تلاوت نماید. سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، سوره‌ی مبارکه‌ی حشر و سوره‌ی مبارکه‌ی صف که با «سَبَّحَ» شروع می‌شوند و سوره‌ی مبارکه‌ی جمعه و سوره‌ی مبارکه‌ی تغابن نیز با «یُسَبِّحُ» شروع می‌شوند که در مجموع پنج سوره‌ می‌شوند که مسبّحات قرآن کریم هستند. همه‌ی عُرفای ما و فقهایی که اهل باطن بودند و چشم برزخی‌شان باز بود، مانند مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) و مانند استادشان مرحوم «میرزا علی قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) و شاگردان مرحوم قاضی (رضوان الله تعالی علیه) و شاگردان مرحوم «میرزا مُلّا حُسینقُلی همدانی[۱۸]» (رحمت الله علیه) که عالم و اهل باطن بودند، امکان نداشت که شبی بگذرد و این پنج سوره‌ی مبارکه را تلاوت نکنند؛ بر خودشان لازم دیده بودند و واجب کرده بودند که هرشب این پنج سوره‌ی مبارکه را بخوانند. بنده خیلی تُندخوان نیستم و در این جهت کم‌توفیق هستم؛ ولی گاهی ۲۸ دقیقه زمان می‌برد و گاهی هم ۳۰ دقیقه زمان می‌برد تا این پنج سوره‌ی مبارکه را تلاوت نمایم. چقدر زیباست که انسان مسبّحات قرآن کریم را بخواند. بنابراین خداوند متعال حضرت زهرا (سلام الله علیها) را مادر رسالت، مادر امامت مادر قرآن قرار داده است و یکی از اسامی حضرت زهرا (سلام الله علیها) اُمُّ الکتاب است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر قرآن هستند. ایشان قرآن‌شناس هستند و دست بر روی سوره‌هایی گذاشته‌اند که اگر بخوانید، خیلی بالا می‌روید. ان‌شاءالله امشب با حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار بگذارید و ان‌شاءالله همیشه این سوره‌ها را بخوانید. موضوع دیگری که در مورد این پنج سوره‌ی مسبّحات وجود دارد، این است که کسانی که این پنج سوره‌ی مبارکه را می‌خوانند، قبل از مرگ ملاقاتی با امام زمان (ارواحنا فداه) خواهند داشت و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز خواهند دید. ان‌شاءالله چشم برزخی باز می‌کنند و پیامبرشان را می‌بینند. این چند نکته راجع به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) بود که به محضر شما عرض کردیم.

انسان نباید دلداده‌ی دنیا باشد

دو نکته نیز راجع به شهدا عرض خواهم کرد. آیه‌ای که در ابتدای بحث برای شما خواندم، در مورد یک بانویی است که افتخار این را دارد که کنیز حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. آن بانو همسر فرعون، «آسیه» می‌باشد. ولی قرآن کریم او را الگوی همه‌ی مؤمنان عالَم معرفی فرموده است. نه تنها الگوی زنان است، بلکه الگوی همه‌ی مؤمنان عالَم معرفی فرموده است. پروردگار متعال فرموده است: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا»، حق‌تعالی نمونه اعلان می‌کند. «لِلَّذِینَ آمَنُوا»، برای کسانی که ایمان دارند، «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»، همسر فرعون را در این جهت که آرزوی شهادت داشت. «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ»؛ به خداوند متعال عرضه داشت. ببینید که این خداوند به ما آرزو می‌آموزد. انسان آرزوی چه چیزهایی را می‌کند؟ آرزوی چیزهایی را دارد که برای او باقی نمی‌ماند. مدّتی آن را به دست می‌آورد و سپس از دست می‌دهد و غُصّه‌ی آن برایش باقی می‌ماند. انسانی که دل به دنیا بدهد، جز خونِ جگر هیچ چیز دیگری برای او نخواهد داشت.

خاطره‌ای از مرحوم «شیخ محمد کوهستانی» (اعلی الله مقامه الشریف)

مرحوم «آقای کوهستانی[۱۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) که در این ایام سی‌و‌چندمین سالگرد وفات ایشان است؛ در سی‌اُمین سالگرد وفات ایشان از بنده دعوت کردند و به کوهستان که در اطراف شهر ساری می‌باشد، رفتم. از عُلمای بسیار بزرگ و اهل باطن هستند. شاید هیأتی‌ها به خاطر داشته باشند که مرحوم آقای «سید قاسم شجاعی» (رحمت الله علیه) که از منبری‌های مشهور تهران بودند که خداوند ایشان را بیامرزد. ایشان می‌گفتند که در عرفات مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) را دعا کردم، چون ایشان مریض بودند و در عرفات ایشان را به خاطر آوردم و دعایشان کردم. اصلاً مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) را ندیده بودم، ولی به عنوان یکی از اولیای الهی و اوتاد که شنیده بودم مریض هستند، در صحرای عرفات ایشان را دعا کردم. بعد از حجّ به مشهد مقدّس مشرّف شدم، دیدم آقای را روی ویلچر قرار داده‌اند و می‌برند؛ آمدم از کنار ایشان ردّ شدم که من را صدا زدند و گفتند: آقای سید قاسم! جلو بیایید. جلو رفتم و مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: دعایی که در عرفات برای بنده انجام دادید، به من رسید. مرحوم آقای شیخ محمد کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) که گاهی مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» (رضوان الله تعالی علیه) برای دیدن ایشان می‌رفتند و سینه‌ی ایشان را می‌بوییدند و می‌گفتند که نور الهی در این‌جا تجلّی دارد. مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) نقل می‌کنند که یک وقتی متوجّه شدم که غم عالَم درون دلم ریخته است؛ فکر کردم که چرا باید برای زندگی کوتاه دنیا غُصّه بخورم؟ آیا به دنیا آمده‌ایم تا غُصّه بخوریم یا آمده‌ایم تا کار کنیم؟ چه دلیلی برای غُصّه خوردن وجود دارد؟ تأمّل کردم و روانکاوی کردم که چرا باید انسان غُصّه‌دار بشود؟ چرا غم به سُراغ انسان می‌آید؟ وقتی درست تحلیل کردم، متوجّه شدم که یا آرزوی چیزی را داریم و غُصّه‌ی نرسیدن به آرزویمان را می‌خوریم و یا چیزی از دنیا داشته‌ایم و از دست داده‌ایم و غُصّه‌ی آن را می‌خوریم. متوجّه شدم که اگر زنجیرهای محبّت دنیا از دلم باز بشود، هیچ غُصّه‌ای برای من پیش نخواهد آمد. «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ[۲۰]»؛ اولیای خداوند غُصّه ندارند. مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گفتند به محض این‌که متوجّه درد خود شدم که غُصّه مربوط به دنیاست… اگر انسان که به مال و منصب و شهوت دنیا دل نبندد و وابستگی به این‌ها پیدا نکند، غُصّه به سراغ او نخواهد آمد و همیشه شاداب خواهد بود. ایشان می‌فرمایند که دویدم و به حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتم؛ دامان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتم و عرض کردم: یاعلی! دردم را یافته‌ام، ولی درمان آن دست من نیست و دست شماست؛ این محبّت دنیا را از دل من بیرون کنید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز محبّت دنیا را از من گرفتند و من را راحت کردند. مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) مُریدان ثروتمند و مُتمکّن زیاد داشتند و وقتی ایشان در سنّ ۹۰ سالگی مریض بودند، آمده بودند و از شهر تهران دکتر نَفیسی که دکتر قلب بودند را به بالین ایشان در روستای کوهستان برده بودند که در آن‌جا مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) را معالجه نماید. دکتر معالج از این‌که انسان‌های بسیار پولداری به سُراغ او آمده بودند، گمان می‌کرد که الان در آن‌جا ساختمان مُجللی خواهد دید؛ ولی وقتی رسیده بود مشاهده کرده بود که یک خانه‌ی کاه‌گِلی مُحقّر است. وقتی وارد این خانه شده بود، در ذهنش آمده بود که آخوندها ریا و عوام‌فریبی می‌کنند؛ چنین مریدان ثروتمندی دارد و خود این‌گونه زندگی می‌کند! این دکتر می‌گفت به محض این‌که این فکرها در ذهنم آمد، دیدم که مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) با وجود مریضی که داشتند، خودشان را تکان دادند و از جای خود بلند شدند و نشستند و از گوشه‌ی چشم اشک‌های ایشان جاری شد و گفت: خدایا! تو شاهدی که من برای مردم هیچ‌کاری نکردم که بخواهم در آن تظاهر داشته باشم. بنده در عُمرم جز با تو، با هیچ‌کس دیگری معامله نکرده‌ام. دکتر معالج ایشان می‌گوید که این موضوع در ذهن بنده آمد بود، ولی مرحوم آقای شیخ محمد کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) ذهن من را خواندند و فوراً هم به بنده تذکّر را دادند. این شخصی که اصلاً آخوند را قبول نداشت و وقتی هم وارد منزل ایشان شده بود، گمان کرده بود که ایشان هم انسان عوام‌فریبی هستند، بی‌اختیار در برابر مرحوم آقای کوهستانی (اعلی الله مقامه الشریف) زانو زد و دست ایشان را بوسید.

کسانی که در راه خدا شهید می‌شوند، داری مقام عِندَ رَبّی هستند

حال اگر آرزو دارید، آرزوی دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) را داشته باشید، آرزوی آبادی بقیع را داشته باشید، آرزوی تعجیل در ظهور حضرت حجّت (عجّل‌ الله تعالی فرجه الشریف) را داشته باشید، آرزوی نابودی دشمنان دین در مملکت را داشته باشید، آرزوی آبادی و شلوغی مساجد را داشته باشید. اگر آرزو دارید، آرزوهای بلند دینی داشته باشید، آرزوهای غیرتی داشته باشید. حال آرزوی این زن را ببینید که خداوند متعال برای ما نقل فرموده است. آرزوی او این است: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ»؛ خدایا! من می‌خواهم در بهشت باشم، ولی دوست ندارم در درجات پایین آن قرار داشته باشم؛ بلکه می‌خوام مقام شهید داشته باشم؛ زیرا چیزی که قرآن کریم فرموده است، آن چیزی است که به همسر فرعون القاء شده بود که پروردگار متعال می‌فرماید: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۲۱]»؛ شهدا بالاتر از بهشت قرار دارند. آیا جایی بالاتر از بهشت هم داریم؟ مشخّص است که چنین جایی را داریم؛ بالاتر از بهشت کجاست؟ آن مقام عِندیّت است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ این موضوع نیاز به توضیح دارد که الحمدلله طلبه‌های عزیز مانند آقای عامری که نور چشم بنده هستند و امام جماعت نورانی و پاکیزه و انقلابی و ولایی مسجد شما، این موضوعات را برای شما توضیح خواهند داد که مقام عِندَ رَبّی چه مقامی است. ولی خداوند متعال خودش وعده داده است که هرکسی در راه خداوند کشته می‌شود، از بهشت هم پَرّان خواهد شد.

«بار دیگر از ملک پران شوم     *****     آنچه اندر وهم ناید آن شوم»

این‌ به مقام عِندَ رَبّی می‌رسند. این‌ها کسانی هستند که به بهشت احتیاجی ندارند، بلکه بهشت به این‌ها احتیاج دارد. این‌ها نزد خداوند هستند. خداوند چه چیزی به آن‌ها می‌دهد؟ «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ نفرموده است که ملائکه از این‌ها پذیرایی می‌کنند؛ بلکه فرموده است: خداوند خودش با این‌ها همدم و اَنیس است و از این‌ها پذیرایی می‌نماید. حال خداوند چه چیزی به آن‌ها می‌دهد؟ زبان بنده بسته است و چیزی را که حدس می‌زنم، نمی‌توانم بر زبان جاری کنم که خداوند چه چیزی به این‌ها عنایت می‌کند. این‌ها مقام عِندَ رَبّی دارند.

عنایات الهی نسبت به مردم ایران در طول ۸ سال دفاع مقدّس

مملکت ما ۸ سال درگیر جنگ بوده است؛ زیرا در آن جنگ تمام دنیا در برابر ما بودند. شوروی در مقابل ما بود، انگلیس خَبیث در مقابل ما بود، فرانسه‌ی رَذل، پَست و سبک‌مغز در مقابل ما بود، میراژهای فرانسوی بودند، تانک‌های انگلیسی بودند، میگ‌های شوروی بودند، شیمیایی‌های آلمانی بودند، جاسوس‌های آمریکایی هم بودند که خودشان مستقیماً چاه‌های نفت ما را مورد هدف قرار دادند و هم هواپیمای ما را مورد هدف قرار دادند و هم کمک‌های اطلاعاتی تمام‌عیار به صدام می‌رساندند. آن‌ها به رژیم بعثی موشک دادند، میراژ دادند، تانک دادند و رژیم بعثی عراق انواع اسلحه‌ها را در اختیار خود داشت؛ اما ما در مقابل آن چه چیزی داشتیم؟ حتّی یک موشک هم نداشتیم و تمام دنیا حتّی سیم‌خاردار هم به ما نمی‌دادند. ولی ما صاحب داشتیم و آن‌ها صاحب نداشتند. ما امام زمان (ارواحنا فداه) را داریم. خداوند متعال آقای «وافی» را حفظ نماید. «آیت الله وافی» (حفظه الله) قبل از آقای رحیمیان تولیت مسجد مقدّس جمکران بودند. ایشان تعریف می‌کردند که مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) زیاد به جمکران تشریف می‌آوردند و ما نگران ایشان می‌شدیم. یک‌مرتبه جسارتاً خدمت ایشان عرض کردم: آقا جان! لااقل وقتی تشریف می‌آورید، به ما اطّلاع بدهید؛ چون وقتی این‌گونه تشریف می‌آورید، برای امنیت شما در دل ما آشوبی به پا می‌شود. مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) فرمودند: بنده هرگاه بیچاره بشوم به این‌جا می‌آیم، زیرا حادثه خبر نمی‌کند. این مملکت متعلّق به امام زمان (ارواحنا فداه) است. هرگاه ببینم که مملکت دچار مشکل شده است، به این‌جا می‌آیم و به محضر شریف امام زمان (ارواحنا فداه) عرض می‌نمایم. مملکت صاحب دارد و هوای آن را دارند. این پرچم امام زمان (ارواحنا فداه) است که در دست مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) قرار گرفته است و چشم به راه هستند که تشریف بیاورند و این پرچم را به ایشان تحویل بدهند. این مملکت صاحب دارد. مدّت ۸ سال تمام دنیا در حال جنگیدن با ما بودند، ولی نتوانستند خودمان و انقلاب‌مان را از بین ببرند. سه استان ما را تصرّف کرده بودند، ولی در مدّت ۸ سال دفاع مقدّس دشمن نتوانست حتّی یک وجب از زمین‌های ما را نگاه دارد. ما به قیمت خون شهدای‌مان دشمن را بیرون راندیم و هر روز قوی‌تر از روز قبل شدیم و شهدای ما به دادمان رسیدند و امام زمان (ارواحنا فداه) حامی ما بودند.

جریان طَبس اتّفاق افتاد. مگر ما در آن‌جا رادار داشتیم؟ مگر در آن‌جا پدافند داشتیم؟ مگر در آن‌جا نیروهای مرزی داشتیم؟ این‌ تفنگ‌داران آمریکایی با همه‌ی مقدّمات علمی آمده بودند؛ آمده بودند تا ضربه بزنند، ولی خداوند چه بَلایی بر سر آن‌ها آورد. «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ[۲۲]»؛ آیا این معجزه نبود؟ آیا این آیه‌ی خداوند نبود؟ چرا انسان به این مقام می‌رسد که خداوند امدادهای غیبی را نصیب او می‌گرداند؟ زیرا مقام عِندَ رَبّی همین است. وقتی کسی در راه خداوند شهیدی هدیه بدهد، این شهید نزد خداوند است. منظور از این‌که نزد خداوند است، چه چیزی است؟ خداوند در کجا قرار دارد که او نزد خداوند متعال است؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»؛ خداوند در همه‌جا هست. قدرت خداوند «لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۲۳]» است.

«جمله ذرات زمین و آسمان     *****     لشکر حق‌اند گاه امتحان»

خداوند متعال ما را پیروز کرد؛ ولی با چه چیزی پیروز کرد؟ خون بر شمشیر پیروز است.

شهدای فتنه‌های اخیر نیز در مقام عِندَ رَبّی قرار دارند

دوران دفاع مقدّس تمام شد و بعضی از بزرگان ما از جمله مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) جزء کسانی بودند که حسرت می‌خوردند که جنگ تمام شده بود و شهید نشده بودند و درب شهادت بسته شد. اما خداوند به دلیل نظری که بر مردم ایران دارد، باعث شد تا آمریکا و کشورهای غربی و عربستان سعودی این داعش را ایجاد کنند و روی آن بسیار کار کردند که مانند بسیجی‌های ما معتقد شوند. بنده این بحث را از «سردار سلیمانی» نقل می‌نمایم. ایشان فرمودند: هرکاری ما انجام می‌دادیم، داعشی‌ها نیز انجام می‌دادند. آن‌ها تلاوت قرآن داشتند، شب‌ زنده‌داری داشتند، عبادت می‌کردند و رزمنده‌های ما نیز همین‌گونه بودند؛ ولی چون آن‌ها باطل بودند، یک مورد کرامت و معجزه هم ندیدند؛ ولی ما سراسر با دست غیب پیروز می‌شدیم و چندین نمونه از آن‌ها را فرمودند. یکی از آن مواردی که سردار سلیمانی فرمودند، این بود که می‌گفتند در یکی از عملیات‌ها، دیدم که یکی از رزمندگان بسیار بی‌واهمه می‌جنگد و بدون حساب و کتاب به سوی دشمن روانه می‌شود. به او نَهیب زدم و گفتم که این‌گونه جنگیدن جایز نیست و جنگ تاکتیک دارد و باید آن را رعایت کنی، زیرا تیر دشمن به تو اصابت می‌کند و جایز نیست که این‌گونه خودت را به کُشتن بدهی. او گفت: سردار! خاطرتان جمع باشد. من امروز زنده هستم و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) قول داده است که فردا ساعت ۱۰ به استقبال من بیاید. لذا امروز هرکاری انجام بدهم، یقین دارم که هیچ تیری به من اصابت نخواهد کرد. به همین منظور خیلی جَسورانه جولان می‌دهم و طومار این‌ها را درهم می‌پیچم. مرحوم سردار سلیمانی فرمودند که بنده فردا حسّاس شدم؛ زیرا سردار سلیمانی تنها فرمانده نبودند، بلکه خودشان در خطّ مقدّم جنگ حضور داشتند و با سربازان و بسیجیان به مقابله‌ی دشمن می‌رفتند و جنگ عجیبی داشتند. سردار سلیمانی گفتند که فردای آن روز، حواس من به آن رزمنده بود. دقیقاً ساعت ۱۰ تیر خورد و به شهادت رسید و متوجّه شدم که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به استقبال او آمد و او را با خودشان بردند. دوران نابودی داعش به برکت شهید حاج قاسم سلیمانی و مدافعین حرم گذشت و ما گمان کردیم که کار تمام شده است. دوباره خداوند متعال این فتنه را به وجود آورد تا کسانی که مقام عِندَ رَبّی دارند و آرزو دارند تا خداوند متعال مقامی بالاتر از بهشت را نصیب آن‌ها بگرداند، به آن مقام دست یابند. لذا شهید «آرمان علی‌وردی» و شهدای دیگر جزء انسان‌های خوشبخت بودند که خداوند متعال لباس شهادت را برای این‌ها آماده کرده بود. لباس دامادی به زیبایی لباس شهادت نیست؛ این‌ها فرصت‌شناس بودند و خداوند متعال این فرصت را برای این‌ها پیش آورد که این‌ها به مقام عِندَ رَبّی برسند و مجدداً با خون خود، غیرت ما را به جوش بیاورند و ناموس ما را حفظ نمایند و انقلاب ما را بیمه نمایند.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی کبری (سلام الله علیها)

این ایّام متعلّق به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. من می‌خواهم برای شما روضه‌ی مادر را بخوانم. وای مادرم! عرضه داشت: یا علی! دوست دارم اتاق را خلوت کنی تا سُفره‌ی دل خود را برای تو باز کنم. اتاق خلوت شد. بی‌بی می‌خواستند بلند شوند و بنشینند و با امیرالمؤمنین (علیه السلام) صحبت کنند. این روزگار با بانوی ۱۸ ساله چه کرده است! حضرت زهرا (سلام الله علیها) نتوانستند از بستر بلند شوند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست مبارک‌شان را زیر سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار دادند و آرام‌آرام ایشان را بالا آوردند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) سرشان را روی سینه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار دادند. به پهنای صورت‌شان اشک می‌ریختند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دست مبارک‌شان اشک‌های حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را پاک می‌کردند. اما گویا حضرت زهرا (سلام الله علیها) خجالت می‌کشید، زیرا ایشان نیز دوست داشتند تا اشک‌های امیرالمؤمنین (علیه السلام) را پاک کنند، ولی دست‌شان بالا نمی‌آمد. به امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم نمی‌گفتند که چه مشکلی دارند. وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دل شب بدن نَحیف حبیبه‌ی خودشان را برداشتند و روی تخت غَسّالی قرار دادند، «اسماء» آب می‌ریخت و امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دست خودشان بدن همسر جوان خودشان را غُسل می‌دادند. به فرزندان توصیه کردند که مادرتان وصیّت کرده است که او را شبانه غُسل بدهم، او را شبانه کفن کنم و او را شبانه دفن کنم تا مردم باخبر نشوند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فرزندان‌شان فرمودند که با صدای بلند گریه نکنید. بچّه‌هایی که مادر خود را از دست داده‌اند، آستین‌های خود را در دهان گرفته بودند، مبادا کسی صدای گریه‌ی آن‌ها را بشنود. ولی اسماء می‌گوید: دیدم یک مرتبه ناله‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلند شد. عرض کردم: آقا جان! شما کوه صبر هستید، چه شد که یک مرتبه‌ ناله‌ی شما بلند شد؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: وقتی فاطمه (سلام الله علیها) را غُسل می‌دادم، دستم به بازوی وَرَم‌کرده خورد. زیرا نامَرد حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بدجوری زده بودند. ۴۰ نفر طناب انداخته بودند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را می‌کشیدند؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم با وجود پهلوی شکسته، دیدند که در حال بردن امام‌شان هستند، آمدند و دامان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند و کشیدند و این ۴۰ نفر روی زمین افتادند. نامَرد روزگار به «قُنفُذ» گفت که دست فاطمه را کوتاه کن! قُنفُذ هم با «مُغیره» هم‌دست شد. از امام جعفر صادق (علیه السلام) پرسیدند که دلیل قتل مادرتان کدام‌یک از این ضربات بود؟ ناله‌ی امام جعفر صادق (علیه السلام) بلند شد و فرمودند: سبب قتل مادرمان غَلاف شمشیری بود که به پهلوی ایشان اصابت کرد. اما قُنفُذ به قدری به دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) کوبید که بازو شکست و دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) کوتاه شد و ناله‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بلند شد که فرمودند: «آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی[۲۴]». فضه! به دادم برس که فرزندم را کُشتند. در این‌جا یک کودک فدای ولایت شد؛ یک کودک هم در کربلا روی دست امام حسین (علیه السلام) قرار گرفت. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «اما ترونه کیف یتلظی عطشا». مردم! مگر نمی‌بینید که این کودک زبان ندارد تا تشنگی‌اش را به زبان بیاورد؛ ولی می‌بینید که از تشنگی در حال بال‌بال زدن است. عجب آبی به حضرت علی اصغر (علیه السلام) دادند. حضرت امام حسین (علیه السلام) مشغول صحبت شدند که یک مرتبه دیدند سر حضرت علی اصغر (علیه السلام) روی دست‌شان افتاد. «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن[۲۵]».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

الحمدلله حال خوشی دارید. برای شِفای بیماران، برای برآورده‌شدن حاجات گرفتاران، چند مرتبه‌ آیه‌ی کریمه را تلاوت بفرمایید.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۲۶]»

دعا

خدایا! به مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مظلومیّت بی‌بی و محسن مقتولش قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) روشن بگردان.

خدایا! قلب ما را به نور معرفت و محبّت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را با عنایت امام زمان‌ (ارواحنا فداه) به سامان برسان.

خدایا! دشمنان کشور و نظام ما را نابود بگردان.

خدایا! استکبار عالَمی را با مَذلّت نابود بگردان.

خدایا! تکفیری‌ها را به خودشان مشغول بگردان.

خدایا! حکومت پَست عربستان سعودی را نابود بگردان.

خدایا! نفوذی‌های داخلی را رُسوا بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم رهبر ما را پیروز بگردان.

خدایا! نظام ما را همیشه پیروز قرار بده.

خدایا! به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم نفوذی‌های ناشناخته را به مردم معرفی بفرما و از چشم مردم بینداز.

الها! حوائج این جمه و مُلتمسین ما را برآورده بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها، مریض‌های سفارش شده و مریض‌های مورد نظر را شِفای کامل عنایت بفرما.

خدایا! توفیق شُکر نعمت‌ها، نعمت امنیّت، نعمت ولایت، نعمت نظام اسلامی، نعمت این مجالس نورانی، نعمت این جوان‌ها و مردم خوب را به ما عنایت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه تحریم، آیه ۱۱.

[۳] سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳.

[۴] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۲۶ و ۲۷.

[۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۳.

[۶] بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۲.

«أکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَهَ الْقُرآنِ وَ الصَّلاهَ عَلَى النبىِّ صلی الله علیه و آله، فَإنَّ الصَّلاهَ عَلى رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله عَشْرُحَسَنات».

[۷] سوره مبارکه حدید، آیه ۴.

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».

[۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۱۰.

« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ ۖ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا».

[۹] محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی، از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضه المتقین و لوامع صاحبقرانی. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. مجلسی در ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر مدفون شد. مشهورترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود. به گفته محمدباقر مجلسی، پدرش اهل زهد و ریاضت بود و به منظور هدایت صوفیان با آنها ارتباط داشت اما برخی از اعتقادات آنها را باطل می‌دانست. وی کتاب الفوائد المدنیه محمدامین استرآبادی را ستوده است و به همین جهت، او را از اخباریان معتدل دانسته‌اند. محمدتقی مجلسی پسر ملا مقصودعلی نظنزی اصفهانی، در سال ۱۰۰۳ق در اصفهان، پایتخت صفویه، متولد شد. پدرش مقصودعلی مجلسی اهل علم و ادب و ترویج مذهب شیعه بود و با تخلص «مجلسی» شعر می‌سرود. نسب محمدتقی از پدر به ابونعیم اصفهانی و از مادر به محمد بن حسن نطنزی می‌رسد. وی در سال ۱۰۳۴ق در ۳۱ سالگی به نجف رفت و در ۳۳ سالگی از سید شرف‌‌الدین علی شولستانی از محدثان حوزه نجف، اجازه نقل حدیث گرفت؛ سپس به اصفهان بازگشت و در مسجد جامع اصفهان به تدریس مشغول شد. به گفته سید محمدباقر خوانساری، نویسنده کتاب روضات الجنات، محمدتقی مجلسی نخستین کسی بود که پس از ظهور حکومت صفویه، حدیث شیعه را نشر داد و پس از شیخ بهائی و میرداماد، در اصفهان نماز جمعه اقامه می‌کرد. همچنین به گفته وی، محمدباقر مجلسی کرامات بسیاری از پدرش نقل کرده است. محمدتقی مجلسی در ۱۱ شعبان ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر دفن شد.

[۱۰] نهج البلاغه، حکمت ۸۹؛ راه اصلاح امور دنیا.

«و قال (علیه السلام): مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ؛ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ».

[۱۱] بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۲.

[۱۲] البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۲، صفحه ۷۷.

«وَ عَنْهُ، قَالَ: وَ رُوِیَ عَنِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ». قُلْتُ: وَ رَوَى ذَلِکَ صَاحِبُ (اَلْفَائِقِ)».

[۱۳] اربلی، کشف الغمه، منشورات الرضی، ج ۱، ص ۴۳۸.

[۱۴] وقایع الایام، ملا علی آقا خیابانی واعظ تبریزی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۵۴ش، ج صیام، ص ۲۹۵؛ فرهنگ سخنان فاطمه زهرا، محمد دشتی، انتشارات مشهور، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ص ۱۹۸، ح۱۶۴.

«حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیاکمْ ثَلَاثٌ تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ وَ النَّظَرُ فِی وَجهِ رَسولِ اللَّهِ وَ الاِنفَاقُ فِی سَبیلِ اللَّهِ».

[۱۵] همان.

[۱۶] کنزالعمال ، ج‌ ۱ ، ص۵۸۲. / عوالم العلوم و المعارف (مستدرک حضرت زهرا تا امام جواد علیه السلام)، ج ۱۱، قسم ۲، حضرت فاطمه سلام الله علیها، ص ۹۱۵.

[۱۷] ثقه‌الاسلام محمّد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، معروف به «کلینی» یا «شیخ کلینی» است. وی از مشهورترین دانشمند فقیه و محدث نامی و بزرگان شیعه در زمان غیبت صغرا است و در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم هجری از بزرگ‌ترین محدثین شیعه به شمار می‌رفت. کلینی اصالتا ایرانی و از روستای «کلین» واقع در ۳۸ کیلومتری شهر ری و ناحیه جنوب غربی جاده قم ـ تهران، نزدیک حسن‌آباد کنونی است. به همین جهت، او را به لقب «رازی»، منسوب به «ری» هم می‌خوانند. (شهید سعید قاضی نوراللّه‌ شوشتری، در حاشیه مجالس المؤمنین، می‌نویسد: «به خط قطب‌الدین رازی دیده‌ام که نوشته است: ری هنگام نسبت، باید «ریئی» خوانده شود. علت اضافه «ز» این است که دو نفر به ‌نام‌های «ری» و «راز» آن شهر را ساختند و چون خواستند نامی بر آن بگذارند، دچار اختلاف شدند. سپس بنا گذاشتند که آن شهر را به‌ نام یکی، «ری»، و هنگام نسبت به‌ نام دیگری، «رازی» بخوانند.) یاقوت حموی، جغرافی‌دان نامی (م ۶۲۶ ق) می‌نویسد: استخری (زنده در ۳۴۰ ق) گفته است که ری از اصفهان بزرگ‌تر است و در مشرق، بعد از بغداد، شهری آبادتر از آن نیست؛ هر چند نیشابور از حیث وسعت بزرگ‌تر از آن است. ری در طول و عرض یک فرسخ و نیم است و دارای روستاهایی است که هر کدام از یک شهر بزرگ‌تر است.

ثقه‌الاسلام کلینی ـ این محدث عظیم‌الشان پیشین که در دنیای آن روز چشم و چراغ شیعه و سند افتخار دانشمندان بغداد، اعم از خاصه و عامه بود ـ پس از آن همه رنج و کوشش و تالیف و تصنیف و رواج و رونق مکتب خردپسند اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم ‌السلام)، سرانجام در سال ۳۲۸ یا ۳۲۹ ـ که مصادف با مبدا غیبت کبرای امام زمان (علیه ‌السلام) بود ـ در همان شهر بغداد چشم از جهان فروبست و مرغ روح بلندپروازش به آشیان جنان پرواز کرد. آرامگاهش امروز در ناحیه شرقی نهر دجله، کنار جسر (پل) قدیم بغداد، معروف و زیارتگاه مسلمانان است. (تولد کلینی شناخته نشده است.) شیخ طوسی در الفهرست، سال وفات کلینی را ۳۲۸ق ضبط کرده، ولی نجاشی در الرجال، و خود شیخ نیز در الرجال ـ که هر دو بعد از الفهرست تالیف شده‌اند ـ تصریح کرده‌اند که کلینی در سال ۳۲۹ق وفات یافت؛ ما نیز این تاریخ را معتبر می‌دانیم. در این سال، شیخ اجل ابوالحسن صیمری ـ نایب چهارم امام زمانِ (علیه ‌السلام) ـ نیز وفات یافت و با رحلت او، غیبت کبری و طولانی آن حضرت آغاز شد، و جامعه شیعه در وضع خاصی قرار گرفت. ولی وجود کتاب الکافی، همچون ستاره درخشانی، شبستان تاریک امید و آمال شیعیان را روشن ساخت، تا این‌که دانشمندان بعدی به تعمیم و توسعه کار کلینی و نورپاشی بیشتر آثار اهل‌بیت عصمت (علیهم ‌السلام) پرداختند. در محله شورجه در خیابان جمهوری بغداد، نزدیک مدرسه مستنصریه و مشرف به رود فرات، مسجد بزرگی به نام آصفیه وجود دارد که در آن، دو قبر، منسوب به دو تن از عالمان و محدثان بزرگ شیعه در قرون اولیه اسلامی، یعنی شیخ کلینی و شیخ کراجکی می‌باشد. با این حال، درباره انتساب این قبرها به این دو عالم، تردیدهایی وجود دارد و اقوال دیگری نیز در این‌باره بیان شده است.

[۱۸] آخوند ملا حسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق)، از عالماء، فقهاء و عارفان شیعه اهل همدان در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود. نسبت وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اسلام (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم)، می‌رسد. او در تهران، سبزوار و نجف فقه، اصول، فلسفه، اخلاق و عرفان را نزد اساتید بزرگی چون شیخ عبدالحسین طهرانی، ملا هادی سبزواری، شیخ مرتضی انصاری، سید علی شوشتری فرا گرفت و بعد از درگذشت شیخ انصاری به تدریس فقه، اصول، درس اخلاق و تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت که گفته شده حدود سیصد شاگرد داشته است. گفته شده سلوک عرفانی این عارف مطابق با شیوۀ سلوکی استادش سید علی شوشتری مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن بوده که نقطۀ عطفی در تاریخ رویکرد معنوی و عرفانی در حوزه‌های علمیه بود. از این عارف کرامات بسیاری نقل شده که در کتب اخلاقی نگاشته شده است. بیشتر آثار ملا حسینقلی تقریرات درس او به قلم شاگردانش نگاشته شده، اما تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سید علی شوشتری نوشته خودش است. ملا حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق درگذشت و وی را در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند.

از ملا حسینقلی کرامات بسیار نقل شده است [۴۰] و دربارۀ حالات او نوشته‌اند که دائماً در مراقبه به سر می‌برده، به‌طوری‌که حکایت شده است گاه در خلال درس از بیم آن‌که مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت می‌کرده است.  شیخ آقا بزرگ طهرانی – که دو سال پس از رحلت ملا حسینقلی همدانی وارد عراق شد – او را بر روش و طریقۀ سید بن‌ طاووس دانسته است. به عقیدۀ وی، ملا حسینقلی بر بیش‌تر علمای طبقۀ بعد از خود حق دارد و شاگردان او ستارگان زینت‌بخش آسمان علم و فضلیت‌اند. وی از این‌که محضر او را درک نکرده تأسف ‌خورده و خوشحال بوده که شاگردان او را درک کرده است. به نظر او، شاگردان آخوند، علم را با عمل آمیخته‌اند. سید محسن امین نیز دربارۀ ملا حسینقلی نوشته است که در میان معاصرانش برای او، در علم اخلاق و تهذیب نفوس، نظیری یافت نمی‌شود.

[۱۹] این فقیه وارسته در سال ۱۳۰۸ هـ . ق صاحب فرزندی گردید که او را محمد نامید. حکمت الهی بر آن تعلق گرفت که این کودک در همان سنین خردسالی از چشمه عطوفت پدری پارسا و فاضل محروم بماند و در غم ارتحال آن مرد خدا، اوقات را سپری کند. گرچه محمد از حضور پرفیض پدر بی‌بهره گشت، ولی مادرش که بانویی پاکدامن و صالحه بود، مراقبت و کفالت وی را عهده‌دار شد و در جهت تربیت و رشد وی از هیچ گونه کوشش دریغ نکرد و در اولین وهله، وی را به مکتب خانه‌ ای در کوهستان فرستاد. محمد توانست قرائت و خواندن و نوشتن را بیاموزد. مادر فداکارش وقتی مشاهده کرد این طفل توانایی آن را دارد که مراتب علمی و درجات دانش را بپیماید، تصمیم گرفت او را به حوزه علمیه بهشهر بفرستد.

آیه الله کوهستانی در اواخر زندگی پربار خود، به بیماری برونشیت و تنگی نفس مبتلا گردید که این کسالت در سال ۱۳۹۱ هـ . ق به صورت حادّ در آمد. لذا در هشتم شوال همین سال به منظور توسل به حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ به قم عزیمت نمود و در بیمارستان آیه الله گلپایگانی این شهر بستری گردید. با تلاش آیت الله العظمی گلپایگانی از پزشکان متخصص تهران دعوت شد تا برای مداوای آیت الله کوهستانی به قم بیایند. آیت الله العظمی گلپایگانی چند بار به عیادت آیت الله کوهستانی رفت. در این ایام، جمع کثیری از علما، مراجع، مدرسین و طلاب قم به ملاقات این فقیه زاهد رفتند و جویای احوال او شدند. خوشبختانه با تلاش پزشکان حاذق و توجه و سفارش مؤکد آیت الله گلپایگانی، ‌حال ایشان مساعد گردید و رو به بهبودی نهاد و رهسپار مازندران گردید، امّا چون محل اقامت او در کوهستان به لحاظ امکانات و شرایط مناسب نبود، با نظر جمعی از پزشکان به مدت یک هفته در بیمارستان زارع شهرستان ساری، بستری شد و کسالت ایشان شدت یافت. آیت الله کوهستانی در ساعت ۱ بامداد جمعه، ۸/۲/۱۳۵۱ مطابق با ۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۹۲ هـ . ق ندای حق را لبیک گفت و به لقای محبوب شتافت. پس از تشییع جنازه با شکوه در شهرستان بهشهر و شهرهای بین راه بهشهر ـ مشهد و نیز تشییع باشکوه در مشهد، پیکر پاک او، بنابر وصیتش در جوار مرقد مطهر امام رضا ـ علیه السلام ـ در رواق دار السیاده، به خاک سپرده شد.

[۲۰] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲.

[۲۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹.

[۲۲] سوره مبارکه فیل، آیه ۱.

[۲۳] سوره مبارکه فتح، آیه ۷.

«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا».

[۲۴] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.

«قال عمر:… فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل وسمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت…»

[۲۵] معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (عَلَیهِما السَّلام)، ص ۲۵۹.

«دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ ».

[۲۶] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲.