عناوین

نماز عبادی ـ سیاسی جمعه تهران ـ آبان ۱۴۰۱

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

خطبه اوّل

«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ[۲]». در خطبه‌ی اوّل افتخار داریم تا در محضر سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه‌الکتاب» باشیم و پذیرایی خداوند در همه‌ی نمازها با این خوانِ نعمتش است.

ادامه تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحه‌الکتاب»

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۳]»؛ این دعای همه‌ی نمازگزاران در طول شبانه روز به صورت مُکرر است که از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که ما را در صراط مستقیم بدارد. بعضی در مورد صراط مستقیم گفته‌اند که همان تعالیم الهی است که از طریق وحی الهی و بیانات نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در اختیار امّت توحیدی قرار می‌گیرد و این آیات و روایت آدرس است، خط را مشخّص می‌نماید و اگر کسی با این آدرس از جاده‌ی دین مُنحرف نشود، یقیناً به مقصد خواهد رسید. هدایت‌های دیگر هم از جانب حقّ متعال در جهت پیدا کردن راه و طِیّ طریق در اختیار ما قرار گرفته است که یکی از آن‌ها عقل است. عقل حجّت باطنی است و راه را نشان می‌دهد و خودش راه و دلیل است. مورد دیگر القاء مَلَک است که در مورد کسانی که اهل مقاومت هستند، فرموده است: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ[۴]»؛ خداوند متعال با یک روحی که از روح‌القُدُس است، افرادی را که می‌خواهند راه خداوند را پیدا کنند و از خطّ توحید مُنحرف نشوند و در برابر دشمنان خداوند اهل مبارزه و مقاومت هستند را با روح‌القُدُس و با مَلَک در مسیر قرار می‌دهد. یا از طریق نفوس زَکیّه و علاوه بر معارف ذهنی و کتابی، اولیای الهی در وجود بعضی اشخاص تصرّف می‌کنند.

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند     *****     آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند[۵]»

 شاید حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با «زُهیر[۶]» همین کار را کردند و برای زُهیر سخنرانی نکردند، جزوه‌ای در اختیارش قرار ندادند، ولی به محض این‌که با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ملاقات کرد و از خمیه بیرون آمد، تغییر کرده بود و متحوّل شده بود. امیدواریم که امام زمان‌ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم به ما از آن نگاه‌ها داشته باشد.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ[۷]».

خطبه دوّم

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ اللّهُمَّ صَلِّ وَ سلّم عَلَی سَیِّدِ أَنْبِیَائِکَ ‏وَ أفضَلِ رُسُلِکْ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ أمیرِ المُؤمِنینِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِب وَ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَهِ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَیِن نَبِیِّ الرَّحْمَهِ وَ سِیِّدی شِبَابِ أَهلِ الجَنَّهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ صَلِّ عَلَی سادات الْمُسلّمینَ عَلِیِّ بنِ الْحُسَیْنِ وَ مَحَمَّدِ بْنِ علیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ بْنِ علیٍّ و علیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ الزّکی وَ الخلفِ الصالح حجتِک القَائِمِ اُمنائِک فی بِلادک».

«بِهِم نَتَوَلّی وَ مِن اَعدائِهِم نَتَبَرأ إِلَیَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ، أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ». شما بندگان خوب خدا، شما پاک‌دلان، شما خدا باوران، شما مهدی‌یاوران، شما ولایت‌مداران با صلابت و با استقامت و با بصیرت، شما خواهران و برادرانم و نفس ضعیف خودم را به تقوای الهی، به التزام به واجبات و پرهیز از مُحرّمات توصیه‌ می‌نمایم. پرهیز از غفلت، با خدا بودن و این ذکر الهی که یاد خداوند منشأ همه‌ی خوبی‌هاست و غفلت از خداوند متعال و فراموشی خداوند مایه‌ی همه‌ی بدبختی‌هاست. شیرین دیدن همه‌ی فرصت‌ها و نه تنها نسبت به نعمت‌ها و فرصت‌هایی که در ظاهر نعمت هستند، بلکه انسان بداند که همه‌ی این‌ها از خداوند متعال هستند.

«ادیم زمین، سفره‌ی عام اوست     *****     بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست[۸]»

به کجا می‌روید که آن‌جا مِلک خداوند متعال نباشد؟ بر سر کدام سُفره هستید که صاحب سُفره خداوند نباشد؟ در زیر کدام سقف قرار دارید که سایه‌ی خداوند بالای سر شما نباشد؟ چه چیزی می‌بینید، چه می‌شنوید، با چه چیزی برخورد دارید که آن آفریده‌ی خداوند، اثر خداوند متعال و نقش پروردگار متعال نباشد؟ نه تنها باید قدر این‌ها را بدانید، بلکه داشته‌های‌تان را هم نمی‌توانید برشمارید. خداوند متعال چیزی برای شما کم نگذاشته است، شما هم برای خداوند کم نگذارید. ولی فرموده است: «وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[۹]»؛ ظاهر جنگ، فتنه، آشوب و اغتشاش برای شما خیلی تلخ است و تأسف‌بار است؛ ولی کلاس عِبرت است، هشدار است، بیدارباش است. همه‌ی تهدیدها را به فرصت تبدیل نمایید.

تسلیت به مناسب وفات حضرت فاطمه معصومه ش. و شهدای مظلوم حرم حضرت احمد بن موسی (علیه السلام) و طلبه شهید «آرمان علی‌وردی»

در این خطبه چند عرض تسلیت دارم. اوّلین تسلیت به مناسبت وفات و یا شهادت آیینه‌ی تمام‌نمای صدیقه‌ی کبری حضرت فاطمه‌ی شهیده (سلام الله علیها) بانوی کَرامت شهر قُم، بِنتُ‌الامام، اُختُ‌الامام، عمّه‌الائمّه، حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) به محضر شریف حضرت امام زمان (ارواحنا فداه)، به رهبر نورانی و بزرگوارمان، به همه‌ی دلدادگان اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) در اَقطار عالَم و به مردم ولایت‌مدار ایران و حوزه‌ی علمیه‌ی قُم و مردم مُجاهد شهر قُم است که تسلیت عرض می‌نمایم.

تسلیت دوّم به مناسبت شهادت مظلومانه‌ی سربازان امنیّت، جان بر‌کف‌های عزیز برای حفظ آسایش مردم، خط‌شکن‌های میدان برخورد با اشرار و خودفروخته‌ها و فریب‌خورده‌ها، خصوصاً شهادت زائرین سوّمین حرم اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) در زیر آسمان ایران حضرت احمد بن موسی (علیه السلام) شاهچراغ که هم خود این امامزاده‌ی واجب‌التعظیم که همانند خواهرش حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) به صورت بِلافصل هم پسر امام هستند، هم برادر امام رضا (علیه السلام) هستند، هم عموی چند امام هستند و خلعت شهادت ایشان را مُزیّن کرده است؛ در جوار آن بزرگوار عدّه‌ای نائل به شهادت شدند و منظره‌ای که همه‌ی شما مشاهده کردید، شِمر را تداعی می‌کند، سَنان را تداعی می‌کند، حَرمله را تداعی می‌کند و همه‌ی حَرامیانی که نه عقل دارند، نه دین دارند، نه دارای وجدان هستند، نه دارای عاطفه هستند، نه متوجّه کودکان هستند، نه بانوان برایشان حُرمتی دارد؛ وارد یک محیط اَمن شده‌اند و عدّه‌ای از مردم که دل به خداوند متعال داده‌اند و برای نماز آمده‌اند را در کنار یک ولی‌ از اولیای الهی که سیم دل به خداوند وصل کرده بودند، چه گناهی مرتکب شده بودند؟! آیا این‌ها نظامی بودند؟ آیا این‌ها نیروی انتظامی بودند؟ این‌ها در کجای عالَم با کسی وارد جنگ شده بودند یا با کسی وارد حرفی شده بودند؟ این‌گونه که با قَساوت و بی‌‌رحمی مردم را به گلوله بستند و حتّی به پیرمردها و کودکان شیرخوار نیز رحم نکردند. واقعاً این فاجعه و این نوع دَرندگی که هیچ نوع دَرنده‌ای به این صورت دَرندگی نمی‌کند، یک حیوان دَرنده فقط طُعمه‌ی خودش را می‌گیرد و راهش را ادامه می‌دهد و به موجودات دیگر آسیبی نمی‌رساند؛ ولی این‌ها بدتر از تمامی دَرندگان بودند و چنین جنایتی را خلق کردند. بنده این مصیبت بزرگ را به محضر شریف حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به بَشریّت، به همه‌ی مسلمانان، به همه‌ی وجدان‌های پاک، به همه‌ی ملّت ایران و به همه‌ی مُوالیان و کسانی که هم نسبت به نحوه‌ی شهادت این مؤمنین عاطفه‌شان به جوش آمده است و هم به دلیل این‌که به حریمِ حرم و به پایگاه دینی جسارت شده است، تسلیت عرض می‌نمایم که این جسارت مانند تعرّض به قرآن کریم است، مانند تعرّض به مسجد است و این‌جا پایگاه عبادت و یاد داوند متعال است. تسلیت خاصّ ما هم به مناسبت شهادت این شهدای عزیز حرم مطهّر حضرت احمد بن موسی (علیه السلام) است و هم به مناسبت شهادت طلبه‌ی فاضل متدیّن انقلابی عزیزمان، شهید «آرمان علی‌وردی» مظلوم است که در زیر ضربات بسیار و بی‌رحمانه و بدون ارتکاب جرمی کشته شود و سپس بدن خونین او را در بیابان بیندازند. این شهید سرباز امام زمان (ارواحنا فداه) بوده است، این شهید افسر مبارزه‌ی با فساد بوده است، این شهید نوری بر دل‌های مردم بوده است، این شهید دلسوز جامعه بوده است، این شهید‌ راه روشنی برای جوانان بوده است؛ به چه جُرمی کشته شده است؟

اما تسلیت آخر به مناسبت درگذشت یکی از عُلمای صالح ما است که از دوستان قدیمی ما بودند، اهل علم بودند، اهل فضل بودند، انقلابی بودند و اهل قلم بودند. ایشان عُمر بابرکت خودشان را در سنگر امامت جمعه، در سنگر قضاوت و در سنگر تعلیم و تعلّم گذراندند که در یکی دو روز گذشته به لقاء الهی پیوستند، برادر عزیز و بزرگوارمان حضرت آیت الله «شیخ عباسعلی اختری[۱۰]» (رحمت الله علیه) هستند. هم به بیت مُکرّم ایشان، هم به اخوی عالَم ربّانی‌شان، هم به طلبه‌های ایشان، هم به نمازگزاران مسجد ایشان و به همه‌ی ارادت‌مندان ایشان تسلیت عرض می‌نمایم.

روز ۱۳ آبان و وقایعی که در این روز رُخ‌ داده است

اما آن‌چه که مربوط به امروز است، این است که امروز روز ۱۳ آبان است. ۱۳ آبان روز مبارزه‌ی با استکبار و روز دانش‌آموز است. سه حادثه‌ی عظیم که درس‌آموز است، هم در ارتباط با توجّه به این عبرت که قدرت‌های پوشالی فرو می‌ریزند و سرنگون می‌شوند و آب می‌شوند. این‌ها مانند آدم‌برفی هستند. این‌که این‌ها قدرت واقعی ندارند، این نکته را برای ما تداعی می‌نماید. هر عبرتی در حوادث این روز واقع شده است، برای جوانان، برای نوجوانان، برای دانشجویان و برای دانش‌آموزان ما درسی خواهد بود. اوّلین حادثه مربوط به کُشتار جمعی از دانش‌آموزان ما به دست دِژخیمان رژیم سَفّاکِ پهلوی با حمایت رژیم مستکبر آمریکا بوده است. حادثه‌ی دوّم تبعید بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران و آن مرد بزرگی است که افسانه‌ی شکست‌ناپذیری قدرت شرق و غرب را باطل کرد؛ یعنی روز تبعید امام راحل ما، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بوده است که متعاقب جهاد تببین حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) در برابر ذلّت‌پذیری نظام مَنحوس که قانون مصونیّت آمریکایی‌های حاضر در ایران که بیش از ۷۰ هزار نفر بر سرنوشت ما مسلّط بودند؛ آموزش و پروش ما در اختیار آن‌ها بود، ارتش ما در اختیار آن‌ها بود، سیاست ما در اختیار آن‌ها بود، وزارت‌خانه‌ها و حتی نمایندگانی که انتخاب می‌شدند، با اذن آن‌ها انتخاب می‌شدند. به این موضوع بَسنده نکردند و آمدند و قانون تصویب کردند که اگر یک آشپز آمریکایی با ماشین یک ارتشبُد ایرانی را زیر بگیرد، یا به یکی از مقامات عالی کشور سیلی بزند، دادگاه‌های ایران حقّ محاکمه‌ی او را نخواهند داشت. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) این قضیّه را افشا کردند و در مورد آن سخنرانی کردند و فرمودند: قلبم در فشار است  و خوابم نمی‌برد؛ ملّت ایران را فروختند، ارتش ایران را فروختند. آن سخنرانی نافذ عجیبی که یک جرقّه‌ای زد و هم آبروی آمریکا را برد و هم ملّت را بیدار کرد و هم دستگاه سلطنت به وحشت افتاد و حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) را تحمّل نکردند و ایشان ۱۳ سال در تبعیدگاه به سر بردند و حاصل آن مُجاهدت در کنار مُجاهدت‌های دیگری که آرام آرام قطرات پاک نُفوس به یکدیگر پیوسته بود و به صورت دریا درآمده بود. انقلاب اسلامی پیروز شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در چنین روزی جمعی از دانشجویان انقلابی وِلایی لانه‌ی جاسوسی را که در آن روز به آن سفارت آمریکا گفته می‌شد، تسخیر کردند و حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) از این تسخیر به عنوان انقلاب یاد کردند. انقلاب بزرگی بود که پس از تسخیر و بررسی مدارک و اسنادی که در آن‌جا وجود داشت، مشخّص شد که آن‌جا سفارت‌خانه نیست؛ بلکه لانه‌ی جاسوسی است و این‌ها توطئه‌ها و نقشه‌های شومی علیه ایران تدارک دیده بودند. این خیانت آمریکا در سه مرحله هم برای ملّت ما فراموش‌نشدنی است و برای جوان‌های ما منشأ برائت بیشتر و خودسازی در جهت مقابله‌ی با جریان استکبار آمریکایی است. اما مطالبی را که لازم است در این‌جا به عرض شما برسانم، یکی این مسأله است که چرا مردم ایران به این اندازه از آمریکا نفرت دارند؟ چرا امروز فرهنگ ایرانی، شعار و گفتگوی عمومی مردم ایران «مرگ بر آمریکا» است؟

خیانت‌های آمریکایی‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران

آمریکایی‌ها در این ایّام القاء می‌کنند که دلیل مخالفت آمریکا با ایران، مسأله‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی بوده است و این شعار «مرگ بر آمریکا» که مردم ایران می‌گویند، ما هم مقابله به مثل می‌کنیم و این از آن دروغ‌های بزرگ است. همان‌گونه که رهبر فرزانه و نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، رهبر روشن‌گر و روشن‌بین ما ریشه‌های تضادّ آمریکا با ایران را در تاریخ روشن کرده‌اند. این آمریکایی‌ها علاوه بر این‌که به جامعه‌ی جهانی خیانت کرده‌اند و در جنگ جهانی دوّم از سلاح اتمی استفاده کردند و به ویتنام حمله کردند، به سومالی حمله کردند، به عراق حمله کردند، به افغانستان حمله کردند و بیش از ۶۰ کودتا در کارنامه‌ی ننگین آمریکا ثبت شده است که گاهی به صورت مستقیم و گاهی به صورت غیر مستقیم در آن دخالت داشته است. آمریکا در دوران زندگی‌ ننگین خود غارت‌گر است، متجاوز است، خونخوار است و حقوق ملّت‌ها و مردم را زیر پا گذاشته است. اما نسبت به ایران، هم کودتای ۲۸ مرداد انجام شده است؛ با وجود این‌که دولت آن روز و نخست‌وزیر آن روز که به تعبیر رهبر معظم انقلاب (مدّ ظله العالی) «مصدّق[۱۱]» حجت الاسلام نبود و دایه‌ی اسلام‌خواهی نداشت و به همین اندازه که نفت را از چنگال انگلیسی‌ها بیرون کشید. اما آمریکا نخست‌وزیر و دولتی را که به خودش خوش‌بین است را هم تحمّل نکرد و یک دولت قانونی را سرنگون کرد و تا آخر در تبعید نگاه داشت و عدّه‌ای را از بین برد و یک فرد نالایقِ مُطیعِ کامل را به عنوان شاه و دستگاه سلطنت به ایران تحمیل کرد. پس از انقلاب هم خواستند که انقلاب واقع نشود و نتوانستند جلوی آن را بگیرند. وقتی انقلاب اسلامی رُخ داد، مردم عزیز به ندای نایب امام زمان‌شان و رهبر عزیزشان لبیک گفتند و دستگاه و جریان سلطنت را برچیدند. اوّلین کاری که آمریکایی‌ها انجام دادند، این بود که به قومیّت‌ها دَمیدند و آن‌ها را به جنگ داخلی تشویق کردند و برنامه دادند و این خَلقی‌ها در تمام استان‌ها شورش کردند. انقلاب، نظام و مردم بر این شورش‌ها غلبه کردند و دیدن که نمی‌توانند کاری انجام بدهند. سپس جنگ ۸ ساله را تحمیل کردند. آمریکایی‌ها در حمایت از صدّام چیزی کم نگذاشتند. کمک اطّلاعاتی، نظامی، تبلیغاتی، تحریمی و همه‌ نوع کمک‌های دیگر را برای نابودی نظام و ایران به صدّام اعمال کردند. حتی به این موضوع هم اکتفا نکردند و سکّوهای نفتی‌ ما را به آتش کشیدند و جنایت بزرگ‌شان این بود که به هواپیمای مسافری ما حمله کردند و در این حمله بیش از ۳۰۰ نفر از سرنشینان هواپیما را به شهادت رساندند و آن‌چه شرم‌آور است این است که به آن فرمانده‌ای که از آن پایگاه شلیک کرد، جایزه دادند و او را تشویق کردند. در جنگ تحمیلی هم خداوند متعال آن‌ها را رسوا کرد و ملّت ما را با رهبری پیامبرگونه به پیروزی رساند و با پیروزی ملّت ایران در جنگ ۸ ساله، آمدند و فتنه‌ها را یکی پس از دیگری به ملّت ما تحمیل کردند. فتنه‌ی سال ۱۳۷۸، فتنه‌ی سال ۱۳۸۸ و فتنه‌ی سال ۱۳۹۶ رُخ داد. علاوه بر تحریم‌هایی که از اوّل انقلاب علیه مردم ما به کار گفتند، این است که امروز می‌گویند که ما دلسوز مردم ایران هستیم و از مردم ایران حمایت می‌کنیم.‌ شما رسواترین دروغ‌گوی عالَم هستید، شما بی‌رحم‌ترین جریان تاریخ بَشریّت هستید، شما دارو را برای مردم ایران تحریم کردید، شما به بیماری‌های صعب‌العلاج ما رحم نکردید، شما از دادن پانسمان هم مُضایقه کردید، در تمام آشوب‌ها برای ایجاد جنگ داخلی در ایران شما عامل فتنه هستید، شما برنامه‌دهنده‌ی به فتنه‌گران هستید و با شروع فتنه شما بدون پرده به میدان می‌آیید و به ملّت و امنیّت و استقلال ما و اقتدار ما تَنه می‌زنید و تحمّل این مسائل را نمی‌کنید.

آمریکا بی‌رحم‌ترین رژیم استکباری در طول تاریخ بشریّت است

رژیم استکباری آمریکا بی‌رحم‌ترین رژیم است و آمریکا نااَمن‌ترین کشور است. در طول سال ۳۶ هزار کُشته به وسیله‌ی گلوله داشته است. در طول سال بیش از ۲۰۰ هزار تجاوز جنسی در آمریکا واقع شده است. کُشته‌شدن سیاه‌پوست‌ها به وسیله‌ی پُلیس مانند آب‌خوردن برایشان آسان است. آن وقت دل این‌ها برای ما می‌سوزد و می‌خواهند مردم ایران را حمایت کنند؟! سخت‌ترین شکنجه‌ها در طول تاریخ را شما به مردم اعمال کردید و به مُزدوران خودتان هم تعلیم دادید. ولی این همه شرارت که اُمّ‌الفساد قرن آمریکا می‌باشد و مهم‌ترین شرور در زمان ما آمریکاست و خائن‌ترین جریان به بَشریّت، جریان آمریکاست. کسی که رسماً از بمب اتم استفاده کرده است و کشوری را مورد هدف قرار داده است. آمریکایی‌ها استخوان‌های کُشته‌ شده‌های ژاپنی را برای یادگار برداشتند و در همه جا به خودشان افتخار می‌کردند که ما چنین کارهایی را انجام داده‌ایم؛ ولی چه نتیجه‌ای برای شما داشته است؟ آمریکایی‌ها در افغانستان را اِشغال کردند و به بهانه‌ی مبارزه‌ی با طالبان به مدّت ۲۰ سال این کشور را به ویرانی کشاندند و موادّ مخدّر و فساد را در آن‌جا رایج کردند و پس از ۲۰ سال در نهایت ذلّت با همان‌کسی که آمده بودید تا با آن بجنگید، کنار آمدید و کشور افغانستان را تحویل طالبان دادید و با ذلّت آن کشور را ترک کردید. شما ده‌ها هزار کُشته را به کشور عراق تحمیل‌ کردید و آن‌ همه جنایت و خیانت انجام دادید؛ ولی چه نتیجه‌ای در بَر داشت؟ یک فرد نظامی را در آن‌جا قرار دادید و دیدید که شخص نظامی وجهه‌ی خوبی ندارد، یک فرد آمریکایی دیگر را قرار دادید. ولی امروز می‌بینید که در آن‌جا هم شکست خوردید و امروز کشور عراق دولت تشکیل داده است و دولتی است که مردم عراق آن را انتخاب کرده‌اند. شما نسبت به ایران خیانت‌های بسیار زیاد و فتنه‌ها متعدّدی را تحمیل کردید. تحریم‌های شما نتیجه‌ای جز رسوایی خودتان نداشت. این تحریم‌ها ملّت ایران را ساخت. دانش‌بُنیان‌ها را توسعه داد. ما را بیدار کرد. در مقابله‌ی با تحریم‌ها ما را به خُنثی‌سازی تحریم‌ها متوجّه نمود. ما را به نیروهای داخلی خودمان مُتّکی کرد. در این‌جا هم شما ضرر کردید و جنایات شما برای خودتان نتیجه نداده است. از این فتنه‌ها و آشوب‌ها و اغتشاشاتی که در مملکت ما تدارک دیده‌اید و برای آن برنامه‌ریزی کرده‌اید، چند هدفی را که قابل ذکر است عرض می‌کنم؛ یکی این بود که کور هستید تا اتّحاد ملّت ما را ببینید. می‌خواهید قومیّت‌ها را دامن بزنید و مردم را در برابر مردم قرار بدهید و جنگ داخلی راه بیندازید. در این‌ آشوب‌ها ملاحظه کردید که نه تنها مردم با مُزدوران شما همراهی نکردند، بلکه این راهپیمایی‌ها بر وحدت مردم، انسجام مردم و اقتدار ملّی مردم جلوه داد و مردم در یک حرکت دشمن‌شِکن خیابان‌ها را با جمعیّت میلیونی پُر کردند و با مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) و خون شهیدان تجدید بیعت کردند و به شما آری نگفتند. شما خواستید نَسل جوان ما را در برابر نَسل رزمندگان قرار بدهید، ولی کور خوانده‌اید. جوانان ما مانند مردم ما وارثان شهدا هستند. دانش‌آموزان ما وارث شهید «حسین فهمیده» هستند، وارث شهید «بهنام محمّدی» هستند، وارث صدها دانش‌آموز و دانشجویی هستند که دانشجویان ما در جبهه‌های جنگ نقش پُر رنگی داشتند و بیش از ۵۶ هزار نفر از این جوانان قربانیان حفظ تمامیّت ارضی و اسلامیّت و استقلال و مقاومت ما شده‌اند. جوان‌های کشور ما وارث آن‌ها هستند. دیدید که به جز اندکی که آن‌ها هم کسانی هستند که تحت نأثیر تبلیغات شما قرار گرفته‌اند و یا این‌که سرشاخه‌های آن‌ها پول گرفته‌اند و مُزدوری کردند؛ ولی در اقلیّت در حال گندن گور خودشان هستند و مایه‌ی رسوایی بیشتر شما می‌شوند. سومین هدف شما آمریکایی‌ها تضعیف جبهه‌ی مقاومت بود. چون در هرجای عالَم هر قیامی علیه استکبار واقع می‌شود، اُمّ‌القُری آن ایران است و زیر پرچم رهبری داهیانه‌ی بزرگ‌مرد تاریخ‌مان است که به همه‌ی مُستضعفان روحیه می‌بخشد، دریای انرژی است، کوه آتشفشان است. شما خواستید تا با تضعیف ایران و ایجاد اغتشاش در داخل ایران، مقاومت را تضعیف نمایید؛ ولی به کوری چشم شما، دیدید که در این ایّام حزب‌الله لبنان علاوه بر این‌که در سال ۱۳۷۹ آن سرزمین‌ها را به زور اسلحه از شما پَس گرفت، در این مرحله نیز در مرز آبی بیش از هزار کیلومتر مربّع را از چنگ شما درآورد و بدون این‌که شما را به رسمیّت بشناسد، اسرائیل را به عقب راند و آن‌ها را مجبور کردند تا امضا کنند. یمن را دیدید که مراکز حسّاس نفتی عربستان سعودی را نشان گرفته است. کشور عراق را دیدید که دولت تشکیل داد و در جای‌جای این جبهه‌ی مقاومت با اتّکاء به ایران که اُمّ‌القُری مقاومت و جهاد است، همه در پیش هستند. هم قدرت نظامی رو به افزایش است و هم روحیه‌ی مقاومت رو به افزایش است.

بی‌رحمی و بی‌قانونی مجامع بین‌المللی در قبال جمهوری اسلامی ایران

این جریانات و آن‌هایی که فتنه را خَلق می‌کنند، مایه‌ی رسوایی مجامع بین‌المللی هستند که این‌ها برای یک حادثه‌ای که در آن روزهای اوّل مشخّص نبود و یک تُهمتی را به پلیس نسبت دادند و این‌قدر این موضوع را بزرگ‌نمایی کردند و به وسیله‌ی رُبات‌ها حجم تبلیغاتی را در فضا پُر کردند؛ اما امروز می‌بینید که این شهدای مظلوم حرم حضرت احمد بن موسی (علیه السلام)، این کودکی که نامش آرتین است و پدر و مادر و برادرش را در جلوی چشم او به خاک و خون کشیدند و این بار سنگین را بر روی دوش این کودک مصیبت‌زده گذاشتند. یا این طلبه‌ی مجروح و مظلوم و مقتول شهید «آرمان علی‌وردی» و ده‌ها مورد دیگری که بسیار روشن است و جای هیچ‌گونه توجیهی ندارد، همه سکوت کرده‌اند و بعضی از داخلی‌ها که در آن‌ها به صورت نشناخته و ندیده به میدان آمدند؛ اما در این‌جا لال شده‌اند و سکوت کرده‌اند. این رسوایی بزرگی برای مجامعی است که داعیه‌ی حقوق بَشر دارند.

ظرفیّت‌های کشور برای پیشرفت در زمینه‌های مختلف

نکته‌ی دیگر توصیه‌هایی است که رهبر حکیم و نورانی و فرزانه و مقدّس ما به دانش‌آموزان داشتند که به کوری چشم آن‌هایی که می‌خواستند جوانان را از انقلاب و نظام و نسل جبهه‌ای جدا کنند، نوع حضور دانش‌آموزان در محضر نایب امام زمان‌شان را دیدید که چه صفایی، چه عشقی، چه نسیم رحمتی برقرار بود و چه گرایش و نوازشی از آن آقا که از پدر مهربان‌تر هستند، به این‌ها رسید و این جمعیّت که واقعاً در بین همگی نه تنها مسأله‌ی عاطفه‌ی پدر و فرزندی بود، بلکه آن تقدیس و آن تکریم که گویا امام زمان‌شان را دیده‌اند و به دنبال تبرّک بودند، به دنبال چفیه‌ی رهبر معظّم انقلاب (مدّ ظله العالی) بودند و چیزی به جز سلامتی این وجود نازنین را آرزو نمی‌کردند. «عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد». باید قدر جوانان‌مان را بدانیم؛ زیرا جوانان ایران رَشید هستند، فَهیم هستند، صاحب تحلیل هستند و خوب می‌فهمند و دوست و دشمن را تشخیص می‌دهند و ملّت عظیم‌الشأن ما، ملّت قهرمان ما، ملّت بابصیرت ما و ملّت نجیب ما که خودشان انقلاب کردند و خودشان هم به فضل الهی و اعتقاد به دست غیبِ خداوند متعال و دست عنایات حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) حافظ انقلاب اسلامی هستند. آن‌چه را که رهبر معظّم انقلاب (مدّ ظله العالی) از دانش‌آموزان و آینده‌سازان انتظار داشتند، توجّه به ظرفیّت‌های کشور بود. یکی استعدادهای شایان و هوش سرشاری است که خداوند متعال به جوان‌های این مملکت داده است و نشانه‌ی آن هم این همه پیشرفت است. موضوع دوّم این است که در برابر این تبلیغات حجیم که در مرحله‌ی اوّل دروغ ساختند، در مرحله‌ی دوّم شایعه‌پراکنی کردند، در مرحله‌ی سوّم کُشته‌سازی کردند، در مرحله‌ی چهارم حقایق را بایکوت کردند. این شهدای مظلوم ما را نشان ندادند. این راهپیمایی‌های دشمن‌شِکن را نشان ندادند. امروز ما شاهد همه نوع بی‌انصافی، بی‌رحمی و بی قانونی در مجامع بین‌المللی و قدرت‌های بزرگ هستیم. اما ما ظرفیّت داریم و این ظرفیّت متعلّق به آینده‌سازان است. این نکته‌ای است که ما را امیدوار می‌نماید.

موضوع دیگر امکاناتی است که در کشور ما وجود دارد. کشور ما دارای ظرفیّت‌های بالایی است. از نظر معادن، از نظر فلزات و از جهات دیگر یک کشوری هستیم که در طول سال در نقاط مختلف شاهد چهارفصل سال هستیم. هم از نظر کشاورزی و هم از نظر معادن و سایر امور دولت‌های گذشته قُصور کرده‌اند؛ ولی دولت مردمیِ جهادگرِ عاشق خدمت امروز، کَمر بسته است و ان‌شاءالله با این حمایت‌های مردم، به همین زودی موانع برطرف و مردم ما شاهد روزهایی که اعجاب‌آور است، خواهند بود.

بنابراین یکی موضوع بالابردن درجه‌ی بصیرت در برابر حجم سنگینِ تبلیغات دشمن و دروغگویی‌ها و شایعه‌پراکنی‌هاست و موضوع دوّم جهاد تبیین است. همه‌ی جوان‌هایی که در این فضا نیستند، باید ان‌شاءالله جهادگرانه و دلسوزانه بروند و آن‌ها را بیدار نمایند. ولی آن‌هایی که پول دریافت کرده‌اند، آن‌هایی که ارتباط اُرگانی با بیگانه دارند، حساب جداگانه‌ای دارند؛ دستگاه قضایی مصمّم است و محاکمه‌ها را آغاز کرده است و ان‌شاءالله خواهید دید که قانون این‌ها را از اعمال خودشان پشیمان می‌کند و ان‌شاءالله مردم شاکر خواهند بود.

تغییر نظم جهانی طبق فرمایشات مقام معظّم رهبری (مدّ ظله العالی)

نکته‌ی آخری که می‌خواهم خدمت شما عرض کنم، این است که رهبر معظّم انقلاب (مدّ ظله العالی) همان‌گونه که قبلاً هم فرموده‌اند، این بار هم می‌فرمایند که بر اساس مقدّماتی که فراهم شده است، نظم جهانی در حال تغییر است. باید این آینده‌سازان در این تغییر هم پیام خودشان را به همه‌ی دنیا برسانند و هم جایگاه ایران را بدانند. در این تغییر نظم جهانی، اولاً مرحله‌ی انتقال قدرت از استکبار غربی به آسیا می‌باشد. شرایط را امروز ملاحظه می‌نمایید که آمریکا دارای بدهی‌های بسیار زیادی است، اختلافات داخلی و درگیری‌های خون‌ریزی دارند، بیچارگی‌هایی که اروپا گرفتار آن شده است، گرسنه‌هایی که در مدارس انگلیس وجود دارد. امروز در تمام نقاط اروپا مَفلوک و گرفتار هستند و علائمی از اُفول در آن‌ها دیده می‌شود. آسیا وارث این قدرت خواهد بود.

موضوع دوّم مسأله‌ی توسعه و تعمیقِ جبهه‌ی مقاومت است. مقاومت در هرجایی بوده است، جواب گرفته است و نمونه‌ی بارز و نزدیک آن همین قضیّه‌ی لبنان و عقب‌نشینی رژیم غاصب صهیونیستی بود.

نکته‌ی آخر این است که جایگاه ایران در این نقشه به دلیل این‌که پیام مقاومت، آغازگر مقاومت و تولید‌کننده‌ی مقاومت است، دانشجویان و دانش‌آموزان عزیز ما باید پیام مقاومت را به دنیا برسانند.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۱۲]».

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، جلد‏ ۳، صفحه ۴۲۲

[۳] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۶.

[۴] سوره مبارکه مجادله، آیه ۲۲.

«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۵] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.

[۶] زُهَیر بن قَین بَجَلی از شهدای کربلا و از بزرگان قبیله بجیله؛ او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین (علیه السلام) چند روز قبل از واقعه کربلا، به او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده می‌شد و به واسطه حضور در جنگ‌ها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. در برخی از منابع از قین -پدر زهیر- به عنوان یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نام برده شده است.

زهیر از هواداران عثمان به شمار می‌رفت. در سال ۶۰ قمری، او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیله‌اش هنگام بازگشت از حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، با امام حسین (علیه السلام) و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند _هم منزل_ روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزلگاه زَرُود انجام گرفته است. امام حسین (علیه السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد.این دیدار آن چنان غافلگیرانه بود که در گزارش ها آمده است که افرادی که بر سر سفره غذا بودند لقمه هایشان راز دست‌ها انداختند و همه بی حرکت شدند گوییا پرنده ای بر سر آنها نشسته است. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو به محضر امام حسین (علیه السلام) حاضر شد. این دیدار مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات کوتاه که گزارش دقیقی هم از جزییاتش در تاریخ نیست ، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام حسین (علیه السلام) منتقل کنند. زهیر با همسرش نیز وداع کرد و بنا به نقلی همسرش را طلاق داده و به او گفت: «نزد خانواده‌ات برگرد، زیرا نمی‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.» زهیر بعد از وداع با همسرش، به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید، و گرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست. زهیر خاطره‌ای برای آنان نقل کرد و گفت: زمانی که به جنگ بَلِنجِر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوشحال شدیم. سلمان فارسی -در برخی منابع به جای سلمان فارسی، سلمان باهلی گفته شده است.- که همراه ما بود گفت: «آنگاه که سید جوانان آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان باشید. برخی منابع آورده‌اند سلمان بن مضارب، پسر عموی زهیر نیز با وی همراه شد و به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوست.

امام حسین (علیه السلام) پس از برخورد با سپاهیان حر، در منزل ذو حُسَم خطابه‌ای ایراد فرمودند و طی آن از دگرگونی دنیا و کژی‌های حاکم شده بر جامعه و پست و ناچیز بودن زندگی، سخن گفته و فرمودند: «…مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌کنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمی‌یابم و زندگانی را غیر از ننگ و خفّت نمی‌دانم.» پس از اتمام سخنرانی امام (علیه السلام)، زهیر نخستین کسی بود که آمادگی خود را برای اجرای دستورهای آن حضرت اعلام داشت؛ و گفت: «ای پسر پیامبر که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم، به خدا سوگند که اگر ما می‌توانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب می‌کردیم.» امام (علیه السلام) نیز در پاسخ، برای او دعای خیر کرد.

کاروان امام (علیه السلام) پنج شنبه، ۲ محرم سال ۶۱ هجری، به سرزمین نینوا، وارد شد، که پیک عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای حر بن یزید ریاحی آورد. ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین (علیه السلام) سخت گیر، و او را فرود نیاور؛ مگر در بیابان بی‌حصار و بدون آب! به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.” حر مضمون نامه را به اطلاع امام (علیه السلام) رساند، امام (علیه السلام) به او فرمود: “بگذار در «نینوی» و یا غاضریه و یا در شُفَیه فرود آییم.” حر گفت: “ممکن نیست، زیرا عبیدالله این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!” زهیر گفت: “به خدا سوگند چنان می‌بینم که پس از این، کار بر ما سخت‌تر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه [حر و یارانش] برای ما آسان‌تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می‌آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می‌آیند که ما را طاقت مبارزه با آن‌ها نیست.” امام (علیه السلام) فرمود: «من آغازکننده جنگ نخواهم بود.» زهیر گفت: “در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی‌ای است که دارای استحکامات طبیعی است؛ در آنجا فرود آییم. و اگر این عده جلوی ما را گرفتند با آنان می‌جنگیم که جنگ با این گروه برای ما آسان‌تر است از کسانی که بعدا می‌آیند.” امام حسین (علیه السلام) نام آبادی را پرسید. زهیر گفت: عقر. امام (علیه السلام) فرمود: “پناه می‌برم به خدا از “عقر!”

عصر روز تاسوعا، هنگامی که لشکریان عمر بن سعد به سوی خیمه‌های امام حسین (علیه السلام) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام (علیه السلام) از برادرش عباس (علیه السلام) خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدف‌شان چیست و چه می‌خواهند. عباس (علیه السلام) با حدود بیست نفر از یاران امام (علیه السلام)، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمد و از مقصودشان پرسید. گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتی که تسلیم حکم ابن زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم. عباس (علیه السلام) گفت: فرصت دهید، تا مقصود و پیام شما را به اطلاع ابا عبدالله (علیه السلام) برسانم.آنان پذیرفته و منتظر جواب ماندند. حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین از فرصت استفاده کرده و به نصیحت سپاهیان عمر سعد پرداختند. حبیب بن مظاهر آنان را از کشتن عترت پیامبر(ص) و یاران آنها نهی کرد. عزره بن قیس- از افراد عبیدالله بن زیاد- خطاب به حبیب گفت: تا می‌توانی خودستایی کن! زهیر بن قین در پاسخش گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ از خدا بترس و بدان که من خیرخواه توام. تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جان‌های پاک یاری می‌دهند.» عزره گفت:‌ای زهیر، تو که شیعه این خاندان نبودی و طرفدارعثمان بودی! زهیر گفت: «آیا اینکه اکنون در کنار حسینم، برایت کافی نیست که بدانی من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند من هرگز به حسین بن علی (علیه السلام) نامه‌ای ننوشتم و فرستاده‌ای نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، لیکن مسیر راه، من و او را با هم یک جا گردآورد، چون او را دیدم و یاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  و منزلت حسین نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می‌رود آن گاه مصلحت چنین دیدم که یاری‌اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)  ضایع کردید فدایش گردانم.» شب عاشورا، پس از آنکه، امام (علیه السلام) بیعت خود را از اصحاب و اهل بیتش برداشته و به آنان اجازه رفتن و نجات جان خویشتن داد؛ اصحاب آن حضرت (علیه السلام) هر کدام به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند؛ پس از سخنان اهل بیت امام (علیه السلام)، مسلم بن عوسجه و پس از او زهیر بن قین برخاسته و گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!» صبح عاشورا پس از اقامه نماز صبح، امام حسین (علیه السلام) یاران و لشکر خود را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ لشکر کرد و پرچم جنگ را نیز به دست برادرش عباس (علیه السلام) سپرد.

در لحظات آغازین جنگ، شمربن ذی الجوشن با گروهی از یارانش از پشت خیمه‌ها به خیمه‌های امام حسین (علیه السلام) نزدیک شدند. او با نیزه‌اش به خیمه امام حسین (علیه السلام) ضربه‌ای زد و فریاد برآورد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم.» امام (علیه السلام) با دیدن این صحنه فریاد زد: «ای پسر ذی الجوشن؛ تو آتش می‌خواهی تا خانه‌ام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تو را با آتش بسوزاند.» در آن حال زهیر با ده نفر از اصحابش بر شمر و یارانش حمله بردند و آنان را از آن‌جا فراری داد. در این حمله زهیر اباعزه ضبابی را که از یاران و خویشاوندان شمر بود به هلاکت رساند. بنابر نقلی، پس از آنکه حبیب بن مظاهر قبل از ظهر عاشورا به شهادت رسید، زهیر و حر بن یزید ریاحی با هم به میدان رفتند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می‌کردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار می‌گرفت، دیگری به کمکش می‌شتافت. آنان پیوسته می‌جنگیدند تا این که حر به شهادت رسید. زهیر نیز به اردوگاه برگشت. زمان نماز ظهر وقتی امام (علیه السلام) همراه جمعی از یارانش، به نماز خوف ایستادند، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام (علیه السلام) و حدود نیمی از یاران آن حضرت (علیه السلام) ایستادند تا از نمازگزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیرها و هجمه‌های دشمنان قرار می‌دادند تا این که نماز امام (علیه السلام) و یارانش اقامه شد.

نقل شده است او صد و بیست تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند. سرانجام زهیر به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید. امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت زهیر فرمود:‌ای زهیر خداوند تو را از رحمتش دور نسازد و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده (بنی اسرائیل) به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.» در زیارت شهدا دربارۀ زهیر بن قین آمده: سلام به زهیر فرزند قین بجلی آن که چون امام (علیه السلام) به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد آیا فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاورد.

[۷] سوره مبارکه ناس.

[۸] سعدی، بوستان، در نیایش خداوند، بخش ۱.

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶.

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

[۱۰] آیت الله عباسعلی اختری (۱۳۱۸ – ۹ آبان ۱۴۰۱) اهل شهر سرخه، نماینده تهران در مجلس خبرگان رهبری در دوره پنجم و نماینده معمم ادوار اول و هفتم مجلس شورای اسلامی بود. ایشان در سال ۱۳۶۰، طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)، به نمایندگی ولی فقیه و امامت جمعه شهرستان سمنان منصوب شدند. همچنین در سال ۱۳۸۰ از امامت جمعه سمنان استعفا دادند و سید محمد شاهچراغی جایگزین ایشان گردید. ایشان همچنین در دوره پنجم مجلس خبرگان رهبری نامزد شده بودند و در لیست اعلامی از سوی جبهه «جهادگران ایران اسلامی» قرار داشتند که موفق به ورود به مجلس خبرگان رهبری نشدند. با این حال، در انتخابات میان دوره‌ای خبرگان رهبری که در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۸ برگزار شد، آیت الله عباسعلی اختری با کسب آرای لازم توانستند به جمع نمایندگان خبرگان رهبری اضافه شودند. ایشان در نهم آبان ۱۴۰۱ بر اثر سرطان دعوت حقّ را لبیک گفتند.

[۱۱] محمد مُصَدِّق(۱۲۵۸-۱۳۴۵ش) سیاستمدار ایرانی، فعال ملی-مذهبی و دو دوره نخست‌وزیر ایران بود. او در نهضت ملی شدن نفت و تأسیس جبهه ملی (۱۳۲۸ش) نقش موثری داشت. مصدق علاوه بر پست نخست‌وزیری، دوره‌هایی نیز وزیر خارجه و وزیر مالیه ایران بود. وی در دوران نخست‌وزیری، با پیشنهاد سید ابوالقاسم کاشانی سالروز شهادت امام صادق (علیه السلام) را تعطیل رسمی اعلام کرد. مصدق لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران را در مجلس مطرح کرد و در سمت نخست‌وزیری نیز پرونده خلع ید انگلیس از شرکت نفت ایران را پیگیری کرد. تجمعات مختلفی با پشتیبانی آیت‌الله کاشانی در تهران و شهرستان‌ها در حمایت از تصمیم دولت برگزار شد. مصدق توانست در سازمان ملل و دادگاه لاهه موضوع را به نفع ایران تمام کند و در نهایت ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ش ملی شدن صنعت نفت را به تصویب مجلس شورای ملی رساند. پژوهشگران یک از دلایل مهم شکست دولت مصدق را انحلال مجلس هفدهم و اختلافات او با آیت‌الله کاشانی دانسته‌اند. در اثر اختلافات بین مصدق و کاشانی و نیز شکاف بین طرفداران آنها، دولت مصدق ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش با کودتای عوامل خارجی و داخلی حامی محمدرضا پهلوی سقوط کرد.

صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ش به تصویب مجلس شورای ملی رسید. تا قبل از آن بر پایه قرارداد شرکت نفتی دارسی (متعلق به ویلیام ناکس دارسی، تاجر انگلیسی) و مظفرالدین شاه قاجار در ۱۲۸۰ش، این شرکت امتیاز انحصاریِ اکتشاف و استخراج نفت در جنوب ایران را در دست داشت و در عمل، حقوق و منافع اقتصادی دولت ایران تأمین نمی‌شد. این قرارداد با اندکی تغییر، در دوره رضا پهلوی نیز تمدید شد. در دوره شانزدهم مجلس در سال ۱۳۲۹ش، مصدق مخالفت خود را با قرارداد دارسی اعلام کرد. وی لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران را در مجلس مطرح کرد و با ترور رزم‌آرا، نخست‌وزیر وقت، به دست جمعیت فدائیان اسلام، راه برای تصویب این لایحه هموارتر شد و در ۲۹ اسفند به تصویب مجلس رسید. با نخست‌وزیری مصدق در سال ۱۳۳۰ش، وی پرونده خلع ید از شرکت سابق نفت را پیگیری کرد. آمریکا و انگلیس به این مسئله اعتراض کردند اما مصدق در پاسخ، ملی شدن صنعت نفت را ناشی از تمایلات و نظرات مردم ایران دانست. تجمعات مختلفی با پشتیبانی سید ابوالقاسم کاشانی در تهران و شهرستان‌ها در حمایت از دولت و تصمیم آن برگزار شد. مصدق نیز توانست در ارتباط با شکایت دولت انگلیس، در سازمان ملل و دادگاه لاهه موضوع را به نفع ایران تمام کند. همچنین به دلیل عدم پذیرش ملی شدن صنعت نفت ایران توسط انگلیس، با تصویب هیأت وزیران در ۳۰ مهر ۱۳۳۱ش، ارتباط سیاسی ایران و انگلیس قطع شد. در تقویم ایران ۲۹ اسفند، روز تصویب ملی شدن صنعت نفت ایران تعطیل رسمی است. محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ش در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایت آشتیانی، از دفترداران عهد ناصری بود. مادرش ملک تاج خانم نجم‌السلطنه، نوه عباس­ میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه قاجار بود که بعدها بیمارستان نجمیه تهران را تأسیس کرد. مصدق تحصیلات مقدماتی را در تبریز و تهران گذراند و پس از مرگ پدر در سال ۱۲۷۱ش، به شغل دفترداری در خراسان منصوب و ملقب به «مصدق‌السلطنه» شد. وی در سال ۱۲۸۰ش با دختر میرزا زین‌العابدین تهرانی، سومین امام جمعه تهران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند دختر و چهار فرزند پسر بود. مصدق در سال ۱۲۸۷ش برای ادامه تحصیل به مدرسه علوم سیاسی پاریس در فرانسه رفت. سپس عازم سوئیس شده و دکترای حقوق را از دانشگاه نوشاتل اخذ کرد. وی در بازگشت به ایران در سال ۱۲۹۳ش، به تدریس در مدرسه عالی علوم سیاسی پرداخت. کتاب‌های کاپیتولاسیون و ایران، اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطه، دستور در محاکم حقوقی و شرکت‌های سهامی در اروپا از آثار اوست.

محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ش در اثر بیماری در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت. گرچه وصیت کرده بود او را پس از مرگ در کنار کشته‌شدگان ۳۰ تیر ۱۳۳۱ش در قبرستان ابن‌بابویه دفن کنند؛ اما با مخالفت محمدرضا پهلوی، در همان روستای احمدآباد مستوفی، در محل تبعیدش، به خاک سپرده شد. سید رضا موسوی زنجانی تنها مجتهد و روحانی حاضر در مراسم تجهیز و تدفین مصدق، بر پیکر مصدق نماز خواند. یدالله سحابی نیز پیکر مصدق را در نهر آبی که از کنار خانه مصدق می‌گذشت، غسل داد.  اولین مراسم رسمی یادبود برای مصدق بر سر مزار او در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ش با حضور صدها هزار نفر از مردم و گروه‌ها برگزار شد. سخنران این مراسم سید محمود طالقانی، روحانی مبارز علیه حکومت پهلوی و از مؤسسان نهضت آزادی ایران بود. پس از کودتای ۱۲۹۹ش و قدرت‌گیری رضا پهلوی، فرمانده وقت قوای قَزّاق، مصدق از مخالفان او بود و پس از مجلس ششم شورای ملی در سال ۱۳۰۷ش، از مناصب حکومتی کناره گرفت و مدتی را نیز در زندان و تبعید گذراند. وی پس از کنار رفتن رضا پهلوی از قدرت در سال ۱۳۲۰ش و آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی، فعالیت‌های سیاسی خود را از سرگرفت و چند دوره نماینده مجلس بود. سیاست مصدق بر دو محور استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و کوشش در استقرار دموکراسی استوار بود. در استقلال سیاسی نیز از سیاست موازنه منفی یعنی مخالفت با دادن هر نوع امتیاز به بیگانگان طرفداری می‌کرد. از فعالیت‌های مهم او می‌توان به نخست‌وزیری ایران، وزارت مالیه (امور اقتصادی و دارایی)، وزارت خارجه، ملی کردن صنعت نفت، استانداری فارس، ملی کردن شیلات ایران و تأسیس جبهه ملی (۱۳۲۸ش) اشاره کرد. همچنین با پیشنهاد سید ابوالقاسم کاشانی و دستور مصدق سالروز شهادت امام صادق(ع)، در ایران تعطیل رسمی اعلام شد. جبهه ملی ایران را می‌توان یکی از احزاب مهم در حوزه ملی‌گرایی برشمرد که آغاز آن در ظهور و سقوط مصدق است و مهم‌ترین دوره فعالیت آن نیز در همان دوره بود. به دنبال برگزاری شانزدهمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۸ش و تلاش دربار پهلوی برای جلوگیری از ورود مخالفانی مانند محمد مصدق به مجلس، نوزده تن از رجال سیاسی از جمله مصدق، به عنوان اعتراض به این انتخابات به دربار رفته و در آنجا متحصن شدند. همان افراد در روز اول آبان در منزل مصدق گرد آمده و جبهه ملی ایران را به رهبری وی تشکیل دادند. با راه‌یابی اعضای جبهه ملی به مجلس و حمایت علما (مانند سید ابوالقاسم کاشانی) و مردم، این جبهه با پیگیری لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران، این لایحه به تصویب رسید که سبب ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس شد.

این جبهه پس از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱، دچار اختلاف درونی شد و گروهی از اعضای آن به ویژه بخشی از جناح مذهبی که به کاشانی نزدیک بودند، از مصدق فاصله گرفتند و همین امر، جبهه ملی را دچار سستی نمود. پیامدهای این اختلاف در جبهه ملی، وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق بود. پس از آن، با دستگیری و زندانی شدن مصدق و سرکوب اعضا، جبهه ملی از هم پاشید. در سال های بعد نیز جبهه ملی دوم، سوم و چهارم به وجود آمدند گرچه به موفقیت جبهه اول نبودند. در سال ۱۳۴۰ش مهدی بازرگان که خود از اعضای جبهه ملی بود، با دیگر همفکرانش مانند یدالله سحابی، حزب نهضت آزادی ایران را بنیان نهاد و مشی این حزب را مسلمان، ایرانی و مصدقی معرفی کرد. پس از آغاز دوره دوم نخست‌وزیری مصدق، بین او و کاشانی، رئیس وقت مجلس شورای ملی، بر سر پیگیری عاملان کشتار مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ش، افزایش اختیارات نخست‌وزیر و همچنین انتخاب برخی وزرا اختلاف نظر پیش آمد و مصدق تهدید به استعفا کرد. اختلاف مصدق و کاشانی، سبب شکاف در بین مرم و حامیان دولت شد. همچنین مخالفان دولت در خانه کاشانی مجالس سخنرانی می‌گرفتند که گاهی منجر به درگیری موافقان و مخالفان می‌شد. مدتی بعد در ۷ بهمن، مصدق و کاشانی در منزل یکی از بازاریان تهران آشتی کردند. دولت تصمیم به برگزاری همه‌پرسی و انحلال مجلس در ۱۲ مرداد در تهران و ۱۹ مرداد در شهرهای دیگر گرفت. در دهم مرداد ۱۳۳۲ از طرف کاشانی اعلامیه‌ای مبنی بر تحریم همه‌پُرسی انحلال مجلس هفدهم در اختیار روزنامه‌ها قرار گرفت. وی در این اعلامیه، برگزاری همه‌پرسی را نقشه اجانب دانست و شرکت در آن را حرام اعلام کرد. پس از برگزاری همه‌پرسی توسط دولت و انحلال مجلس، کاشانی، که ریاست وقت مجلس را بر عهده داشت، به شدت با آن مخالفت کرد و اختلافات طرفین دوباره سر باز کرده و عمیق‌تر شد و آمریکایی‌ها نیز به آن دامن می‌زدند. مجلس و جامعه به دو گروه موافق دولت و مخالف آن (با حمایت کاشانی، رئیس وقت مجلس) تبدیل شدند و درگیری‌هایی در تهران و شهرستان‌ها رخ داد و مسیر مصدق و کاشانی از هم جدا شد. سید محمود طالقانی، روحانی مبارز علیه حکومت پهلوی، دخالت اطرافیان کاشانی در بروز این اختلاف را مؤثر می‌داند.

پژوهشگران تاریخ معاصر، یکی از دلایل اصلی شکست دولت مصدق را انحلال مجلس و اختلافات او و کاشانی می‌دانند. مصدق و سید مجتبی نواب صفوی در ابتدا به هم نزدیک بودند اما در ادامه با بروز اختلافات، مسیرشان از هم جدا شد. با اوج‌گیری مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت ایران، کاشانی، مصدق و یارانشان، حاجعلی رزم‌آرا، نخست وزیر وقت، را مهم‌ترین مانع تحقق آن می‌دانستند. بنابر روایت برخی نزدیکان به جمعیت فدائیان اسلام، در آن روزها نواب صفوی با برخی از سران جبهه ملی از جمله حسین فاطمی و حسین مکی ملاقاتی ترتیب داده و از آنان درباره اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبهه ملی عهد می‌گیرد. با قبول این پیمان از جانب نمایندگان جبهه ملی، نواب نیز قول حذف فیزیکی رزم‌آرا به عنوان مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت و اداره حکومت بر اساس موازین اسلام را به آنان می‌دهد. رزم‌آرا در ۱۶ بهمن ۱۳۲۹ش کشته شد. با آغاز دوران نخست‌وزیری مصدق، وی اختلافاتی با نواب پیدا کرد و دستگیری‌های متعدد اعضای فدائیان اسلام از جانب دولت، اعتراض‌های نواب به این بازداشت‌ها و صدور بیانیه‌هایی از جانب نواب که در آن خواستار اداره کشور توسط پیشوای مسلمین شده بود به این اختلافات دامن زد. نواب همچنین اختلافاتی با سید ابوالقاسم کاشانی و جبهه ملی درباره انتخابِ نخست‌وزیرِ بعد از رزم‌آرا داشت. این کشمکش‌ها به اختلاف میان فدائیان اسلام و سید ابوالقاسم کاشانی نیز منجر شد. با ادامه این روند، نواب در ۱۲ خرداد ۱۳۳۰ شمسی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد.. وی تا ۱۴ بهمن ۱۳۳۱ش در زندان بود و تنها زندانی سیاسی دوره نخست‌وزیری مصدق است. محمد مصدق دو بار نخست‌وزیر شد. بار اول از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا تیرماه ۱۳۳۱ و مجددا از ۳۱ تیر ۱۳۳۱ش تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش که با کودتا علیه او، مصدق برای همیشه از صحنه سیاست خارج گردید. مجلس هفدهم در اردیبهشت ۱۳۳۱ش تمایلی به ادامه نخست‌وزیری مصدق نداشت و این سبب درگیری میان مخالفان و موافقان دولت شد و شماری از هواداران مصدق نیز در ۳۰ تیر کشته شدند. در نهایت مجلس با فشار افکار عمومی و حمایت آیت‌الله کاشانی، مجبور به رأی اعتماد مجدد به مصدق در ۳۱ تیر شد.

با اقدامات مصدق در ارتش و دادگستری و انحلال مجلس سنا، یک گروه بزرگ و با نفوذِ مخالف دولت به وجود آمد. این اقدامات سبب شکاف و اختلاف در جبهه ملی شد. با ادامه اختلافات، سید ابوالقاسم کاشانی نیز به صف مخالفان مصدق پیوست. شاه وقت هم از مخالفان دولت حمایت کرد و در تهران و شهرستان‌ها بین موافقان و مخالفان درگیری صورت گرفت. مصدق دربار را عامل اختلافات می‌دانست و دستور خروج محمدرضا پهلوی از کشور برای مدتی را صادر کرد و شاه به بغداد رفت. مصدق با برگزاری همه‌پُرسی و رأی مردم، مجلس هفدهم را منحل کرد. آمریکا و انگلیس نیز با همکاری دربار پهلوی، طرح کودتا علیه دولت مصدق را دنبال می‌کردند. ۲۸ مرداد ارتش هم علیه دولت وارد عمل شد. عده‌ای از اوباش تهران نیز با حمایت نیروهای نظامی به خانه مصدق، کاخ نخست‌وزیری و طرفداران دولت حمله کردند. دولت سقوط کرد و مصدق بعد از ظهر ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ش تسلیم کودتاگران شد. ۳۰ آذر ۱۳۳۲ش دادگاه نظامی تهران محمد مصدق را به اتهام «ضدیت با سلطنت و قصد برکنار کردن شاه و نیز به عنوان مسبِّب وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد»، به سه سال زندان انفرادی محکوم کرد. مصدق در دادگاه ضمن اینکه خود را نخست‌وزیر قانونی می‌نامید، علت محاکمه خود را تسلیم نشدن در برابر تمایلات خارجیان و کوتاه کردن دست آنان از منابع ثروت ملی ایران می‌دانست. وی پس از پایان دوران زندان به روستای احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر در آنجا بود.

[۱۲] سوره مبارکه عصر.