«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
ایّام محنت و اسارت آزادگان عالَم، مظاهر قدرت خداوند و نور خداوند، اسیران کربلا حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) و عمّه جانششان و مجموعهی مُبلّغان و شهدای کربلا و حاملان پیام شهدا، خاصّه شهادت مولایمان، سیّد ساجدین، حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) را تسلیت عرض مینمایم.
انسان باید نور قیامت را در دنیا برای خودش فراهم سازد
امامان ما دارای یک وجه مشترکی هستند که در زیارت شریف جامعه کبیره عرضه میداریم: «أَشْهَدُ أَنَّ هذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضى، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ[۲]»؛ شهادت میدهم که سِرشتِ شما، خَمیره و طینت شما یکی است. شما از نظر گوهر وجودی، همگی از یک قُماش هستید. خداوند متعال همهی شما را به صورت نور خلق کرده است. همهی ما باید نور را کسب نماییم. هر عمل قُربی و عمل عبادی که با نیّت خداوند توفیق آن را به دست میآوریم و انجام میدهیم، نوری در جان و در قلب ما میتابد و این آیینهی دلِ ما آن نور را مُنعکس مینماید. تلاوت قرآن کریم نور دارد، نماز نور دارد، استغفار نور دارد، کار خیر برای خداوند نور دارد و هرکسی بتواند با انجام فرائض و نوافل و امور خیر در این عالَم نور کافی را برای عالَم قیامت و عالَم برزخ کسی نماید، خوشا به حالش باد. در سورهی مبارکهی تحریم دارد که میفرماید: مؤمنین در روز قیامت « یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا [۳]»؛ اینها نور دارند. هم از سمت راستشان که همهی اطرافشان سمت راست است و هم از مقابلشان دارای نور هستند. اما از خداوند درخواست میکنند: «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»؛ ما به اندازهای که ظرفیّتمان اقتضاء میکرد نور به همراه آوردهایم، ولی کافی نیست؛ «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»؛ ما برای ابدیّتمان نور زیادی لازم داریم. اگر تمام آنات و لحظات و ساعات و ایّام و هفتهها و شهرها و ماهها و سالهایمان را در بندگی خداوند متعال صرف کنیم، وقتی از دنیا میرویم با نور کافی و نور کامل به عالَم آخرت میرویم؛ ولی نوری که اکثریّت بندگان خداوند به همراه خودشان میبرند، نوری نیست که بتواند اینها را تا بهشت ببرد. در آنجا خورشید وجود ندارد، در آنجا برق وجود ندارد، در آنجا چراغی که ما مانند اینجا روشن کنیم وجود ندارد. در آنجا نور هرکسی قائم به خودش است. نوری که در اینجا تدارک دیده است، به آنجا میبرد که این مورد را در پرانتز عرض نمایم که فرمودهاند: «صَلاهُ اللَّیْلِ سِراجٌ لِصاحِبِها فِى ظُلْمَهِ الْقَبْرِ[۴]»؛ برای روشنایی عالَم برزخ که تا روز قیامت وجود دارد و در عالَم برزخ نوعِ بندگان خداوند بر سر سُفرهی عملشان هستند. لذا عُلمای صالح ما هم در عالَم برزخ چشم به فرزندان و شاگردانشان دوختهاند که برای آنها نور بفرستند. عالَم برزخ بسیار سخت است.
خاطرهای از فرزند مرحوم «شیخ عباس قُمی» (رحمت الله علیه)
مرحوم «محدّث قُمی[۵]» (رحمت الله علیه) دارای دو فرزند بودند؛ یکی مرحوم «میرزا علی آقای محدّثزاده» (رضوان الله تعالی علیه) بودند که منبری بودند و دیگری مرحوم آقای «شیخ محسن محدّثزاده» (رضوان الله تعالی علیه) بود که این بزرگوار پیشنماز مسجد اَرج بودند که بنده هر دو بزرگوار را زیارت کرده بودم؛ ولی مرحوم آقای «شیخ محسن محدّثزاده» (رضوان الله تعالی علیه) به روضههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) که ما میخواندیم، علاقهی ویژهای داشتند و در ایّام فاطمیّه که اطلاع داشتند از راه دور پای منابر ما میآمدند. ایشان گفتند که پدر ما برای بعد از خودشان ارثی نگذاشتند و چون ما مالی نداشتیم که برای ایشان خیرات کنیم، با اخوی قرار گذاشتیم که شبهای جمعه آب سَبیل نماییم و هر شب جمعه به نوبت مَشکی را پُر از آب میکردیم و به زائرین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نجف اشرف سَبیل میکردیم و ثواب آن نصیب پدرمان بود. یک شب که تردید از بنده است که مرحوم آقای «شیخ محسن محدّثزاده» (رضوان الله تعالی علیه) خواب دیده بودند یا مرحوم «میرزا علی آقای محدّثزاده» (رضوان الله تعالی علیه) خواب دیده بودند که مرحوم شیخ عبّاس «محدّث قُمی» (رحمت الله علیه) در حال آمدن از روبرو هستند، ولی توان ندارند؛ به گونهای بودند که انگار نفس ایشان بالا نمیآمد. تا این پسرشان را میبیند، صدا میزنند: آب، آب… این پسر میگوید که خیلی ناراحت شدم و عرض کردم: پدر جان آب هست و برای شما میآورم؛ ایشان گفتند: خیر، آن آبی که سَبیل میکردید را میخواهم. میگویند که من بیدار شدم و نگران شدم که لابد در این شب جمعه آب به ایشان نرسیده است. همان موقع سُراغ برادرم رفتم و درب خانه را زدم و به او گفتم که مگر آب سَبیل نکردید؛ ایشان گفت: ای وای! یادم رفته است. حال آقای شیخ عبّاس قُمی (رحمت الله علیه) که صاحب «مفاتیح» هستند، صاحب کتابهای ماندگار در ارتباط با اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) که سراسر زندگی ایشان نور بوده است و چه منبرهایی رفتهاند؛ مراجع تقلید ایشان را دعوت میکردند که هم مواعظ ایشان و هم توسّلات ایشان فوقالعاده بوده است. وقتی چنین کسی هم از دنیا میرود، شب جمعه چشم به راه است که کسی برایش کاری انجام بدهد و اگر این خیرات نرسد، او در آنجا توان و انرژی ندارد.
خداوند تکمیل کنندهی نوری است که انسان برای رسیدن به بهشت به آن نیاز دارد
در عالَم برزخ دو چیز بسیار مهم است؛ یکی نماز شب است. «صَلاهُ اللَّیْلِ سِراجٌ لِصاحِبِها فِى ظُلْمَهِ الْقَبْرِ»؛ نماز شب به تأمین نوری که انسان در آنجا لازم دارد، بسیار کمک مینماید. مورد دیگر هم این است که فرمودهاند: «وَ اللّه ُ یُحِبُّ إغاثَهَ اللَّهفانِ[۶]»؛ هر دلی را دیدید که بیچاره است، به دادِ بیچارهها برسید و کم نگذارید. اگر کسی درمانده شد، برای اینکه درمانده نشوید و یا در درماندگی دستتان را بگیرند، به درماندگان خیلی اهتمام داشته باشید و در رفعِ مشکل درماندگی با استعانت از خداوند متعال حرکت کنید و خداوند هم کمکتان خواهد کرد. ولی در روز قیامت قرآن کریم میفرماید که اینهایی که نور دارند، میگویند: «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»؛ نور خودشان را کافی نمیدانند. ولی چون در آنجا کاری از آنها ساخته نیست تا نور خودشان را بیفزایند و هرکسی هرکاری انجام داده است، تا هنگام مرگ است. وقتی مرگ بیاید، دیگر دست ما از عمل کوتاه خواهد بود و دیگر هیچ کاری نمی توانیم انجام بدهیم. حسرت میخوریم که برگردیم، در مسجد بنشینیم، یک یاحسین بگوییم، یا ذکر «لا اله الّا الله» بگوییم، یک استغفار کنیم و یک خدمتی انجام بدهیم و قدمی برداریم، ولی با مرگ تمام این دربها بسته خواهد شد و هیچ کاری از ما ساخته نیست. لذا چون در آنجا راهها بسته است، فقط چشممان به اُمید رحمت واسعهی خداوند متعال است و میگوییم: «رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»؛ خدایا! خودت به ما رحم کن. با این نور کمی که داریم، تا بهشت نمیتوانیم برویم. تو خودت این مقدار نوری که ما به همراه خود آوردهایم را تکمیل کن و آن را اتمام کن تا ما بتوانیم به مقصد برسیم. البتّه در آنجا نور شفاعت کُبری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، سُفرهی شفاعت بیبی ما حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، شهدا و علما وجود دارد و هرکدام یک نوری به انسان میدهند؛ ولی در عین حال تا انسان خودش زمینه را از این عالَم به همراه نبرد، در آنجا از اینها هم نمیتواند استفاده نماید.
ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هرکدام از جانب خداوند دارای مأموریت ویژهای بودند
«خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً»؛ ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) به اینجا نیامدهاند تا نور کسب نمایند؛ بلکه آمدهاند تا نور بدهند. ما که نور نداریم، از آنها نور کسب میکنیم. «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً»؛ خداوند شما را به صورت نور خلق کرده است و شما چِلچراغ عرش خداوند متعال بودهاید؛ «فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ». آمدن ما به این زمین به این منظور است که نور کسب نماییم. اما آمدن آنها به این زمین برای این است که نور بدهند و ما از نور اینها کسب کنیم و به صورت نورانی از این عالَم برویم. تمام امامان ما و آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) نور عرش هستند، همگی کامل هستند و برای تکامل به اینجا نیامدهاند؛ بلکه برای تکمیل نُفوس مُستعدّه به اینجا آمدهاند. آنها راه یافتهاند و آمدهاند تا ما را راه ببرند و انشاءالله ما با معرفت و با محبّت و با اطاعت از نور آنها استفاده میکنیم و از وجود نازنینشان نور دریافت میکنیم. اما هر امامی برای دستگیری از بندگان خداوند مأموریت ویژهای داشته است، برای اتمام حجّت به افرادی که اهل جهنّم هستند. هم اتمام حجّتشان در حدّ اعلی بوده است و هم هدایت و دلبریشان و نفوذ آنها در دلها جهت هدایت بندگان خداوند کسری نداشته است و نامعصوم بودهاند و مطلقا خودشان نبودهاند. «کَلَامُکُمْ نُورٌ[۷]»؛ هم کلامشان نور بود و هنگامی که سخن میگفتند، «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۸]»، از خداوند دریافت میکردند و نور خداوند بودند و کلامشان هم نور بود. «وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ[۹]»؛ اینها وجود نازنینی بودند که سراسر وجودشان رحمت بوده است، برکت بوده است، هدایت بوده است، علم بوده است، نور بوده است و فضل پروردگار متعال برای بندگانش بوده است. اما مأموریتها و رسالتهای این وجود نازنین، به شرایط زمان و مکان تعیین میشد. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) مأموریت شهادت در کربلا را نداشتند، بلکه خداوند منّان مأموریتی برتر از شهادت و سختتر از شهادت به حضرت امام سجّاد (علیه السلام) واگذار کرده بودند. شهید شدن در کربلا هم نجات بود و هم دارای ویژگی خاصّی بود؛ ولی حضرت امام سجّاد (علیه السلام) با وجود عطشی که به شهادت داشتند، ولی خداوند متعال اجازه نداد تا ایشان به میدان بروند و جنگ کنند و کشته بشوند. بیماری حضرت امام سجّاد (علیه السلام) در روز عاشورا سنگر حفاظ ایشان بود و اگر ایشان بیمار نبودند، واجب بود تا به میدان بروند و دفاع کنند و در نتیجه به شهادت میرسیدند. اگر حضرت امام سجّاد (علیه السلام) شهید میشدند، دیگر حجّتی بر روی زمین وجود نداشت و زمین اهل خود را فرو میبرد. این منّتی برای تمام نسلهای بَشر تا روز قیامت بود که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) وجود داشته باشند و حجّت قطع نشود و زمینهی هدایت نسلهای آینده و ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) در جای خودش همگی رَهین صبر حضرت امام سجّاد (علیه الصلاه و السلام) است.
اولین مأموریت حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام)
رسالت حضرت امام سجّاد (علیه السلام) امور مختلفی است و بنده دو سه مورد از آن کلاسها را خدمت شما عرض میکنم. یکی از کلاسهایی که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) مأمور به دایر کردن آن کلاس و جذب شاگرد بودند، صفای دل، رقّت قلب و لطافت روح بود که با گریهی بر حضرت امام حسین (علیه السلام) حاصل میشد. یک نوع نور و رقّت و لطافت و نرمشی برای روح لازم است که این مخصوص روضهی حضرت امام حسین (علیه السلام) است. گریهی بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، متفاوت است با گریهای که گناهکار برای گناه خودش انجام میدهد؛ متفاوت است با گریهای که اهل معرفت انجام میدهند. آنهایی که مناجاتی هستند، اهل گریه کردن هستند، آنهایی که خراباتی هستند، اهل اُمید هستند و معمولاً با رحمتی که از جانب خداوند متعال سُراغ دارند، پُر انرژی هستند؛ ولی مناجاتیها اهل خشیّت هستند و به صورت شبانهروزی در حال گریه کردن هستند. مانند مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف)، مانند مرحوم آقای «شیخ محمّد حسین اصفهانی[۱۱]» (رحمت الله علیه) که مفسّر بودند و اینها در کلاس گریه قرار داشتند. گریه از خوف خداوند داشتند، گریه از خشیّت حقّ داشتند، گریه از حضور عظمت بیکران زندگی اینها را به صورت کُلّی به گونهی دیگری قرار داده بود. این گریهها بسیار ارزش دارد و خداوند هم چشمان گریان را دوست دارد، قلب شکسته را دوست دارد. خودش فرموده است: «أنا عند المنکسره قلوبهم لأجلى[۱۲]»؛ من در دلهای شکسته هستم. اگر دل بشکند، عرش خداوند میشود و خداوند متعال نور خودش را در آن دل مُستقر مینماید و شما در موقع اِنکسار و به هنگام اشک ریختن، بر سر سُفرهای هستید که خداوند برای شما پَهن کرده است و درب رحمتش را باز کرده است. میفرماید: هرچه میخواهید از من طلب نمایید. لذا یک بُعد گریه کلیدی است که درب رحمت خداوند متعال را باز مینماید. مرحوم «آیت الله بهجت» (روحی فداه و رحمت الله علیه) که ما افتخارمان این است که در دهههایی روضهخوان آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) بودیم و هنگامی که ایشان به مشهد میرفتند، اگر بنده روز جمعهای در خدمت ایشان بودم، در محضر ایشان منبر میرفتم. مرحوم «آیت الله بهجت» (رضوان الله تعالی علیه) به «نماز جعفر طیار[۱۳]» اصرار و عقیده داشتند و هم خودشان به این نماز مُلتزم بودند و هم ما که برای نجات از مشکلات نسخهای از ایشان طلب میکردیم، میفرمودند که نماز جعفر طیار بخوانید. ولی میفرمودند: سعی کنید پس از نماز جعفر طیار سر بر سَجده بگذارید و گریه کنید.
ارزش و جایگاه والای گریه کردن بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
برای زیارت هم به همین صورت بود و ایشان میفرمودند که وقتی به زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) یا حضرت امام حسین (علیه السلام) و یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) که میروید، که انشاءالله نصیبمان بشود که در روز اربعین زائر باشیم و باید اربعین را جدّی بگیریم؛ اربعین محشر است، قیامت است، انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) تشریف میآوردند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) تشریف دارند، ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، اولیاءالله در اربعین و آن سیلی که جاری شده است و آن دریایی که تشکیل شده است، با جذبهی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است که پس از سالها خاموشی در حال اجرای مانور استقبال از حضرت مهدی (ارواحنا فداه) در شکل زائرین اربعین حضرت امام حسین (علیه السلام) صورت میگیرد و میلیونها انسان بدون پلیس و بدون مراقب در امنیّت کامل هم روزیشان تأمین میشود و هم امنیّت دارند و هم از آنچه در زندگی میآید، راضی هستند و به زندگی فیالجمله راضی هستند. این یک نوع آمادگی است و دلیل اینکه وقتی حضرت حجّت (ارواحنا فداه) میآیند زندگی آسان میشود، به این دلیل است که دل از دنیا میکنیم و دل به امام حسین (علیه السلام) میدهیم، دل به ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) میدهیم و کار برای آنها با وجود مشقّت هم برای ما آسان میشود. «در بلا هم میچشم لذات او[۱۴]». مردم عراق تمام دار و ندارشان را صرف زائرین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) میکنند و یک سال جمع میکنند و در آن چند روز خرج مینمایند و هیچ برای آنها گران نیست و آسان نیست. دل کندن از دنیا هم اتّحاد میآورد، انسجام میآورد، محبّت عمومی میآورد، برکت میآورد و نوع جدیدی از زندگی است که دنیا نسبت به این نوع زندگی کاملاً در خواب است. لذا قدر بدانید و هرکسی میتواند در اربعین شرکت نماید، «هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله»؛ مشخّص نیست که از این فرصتها مجدداً نصیب انسان بشود. به هر قیمتی هست، کربلایی بشوید و انشاءالله بروید و دلتان را در کربلا بگذارید و کربلا را به همراه خودتان بیاورید که فرموده است: «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا[۱۵]»؛ هم عاشورا را در طول سال توسعه بدهید و همیشه برای حضرت امام حسین (علیه السلام) عزادار و گریهکُن باشید و هم کربلا فراموش نکنید. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) کربلا را از کربلا بیرون آوردند و اگر حضرت زینب (سلام الله علیها) نبودند، کربلا در کربلا میماند. ولی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) کربلا را توسعه دادند. این گریهای که حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) داشتند، بسیار گریهی با ارزشی است؛ ولی هیچ گریهای با گریهی بر حضرت امام حسین (علیه السلام) موازنه ندارد. لذا روایات در گریهی بر امام حسین (علیه السلام) در کُتُب معتبر ما واقعاً محشر هستند. یک باب وسیعی برای گریهی بر امام حسین (علیه السلام) است، برای تباکی بر حضرت امام حسین (علیه السلام) است، برای حضور در مجلس حضرت امام حسین (علیه السلام) است، برای شعر سرودن برای حضرت امام حسین (علیه السلام) است، برای گریاندن بر امام حسین (علیه السلام) است. وقتی که انسان خودش استغفار مینماید و از گناهش خجالت میکشد و از گذشتهی خودش رنج میبرد، از گذشتهاش میگُریزد و میخواهد از خودش فراری بشود و «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ[۱۶]» به سوی خداوند فرار نماید، خودش است؛ ولی وقتی برای حضرت امام حسین (علیه السلام) گریه میکنید، خودتان نیستید. این قطرهی آلودهی وجود من در دریای طهارت امام حسین (علیه السلام) میافتد و دیگر من نیستم؛ بلکه او مرا میبرد و با کاری که من به دور خودم میچرخم، تفاوت دارد. استغفار من اینقدری اعتبار ندارد که گریهی من اعتبار دارد. استغفار من بوی خودم را میدهد. من میخواهم به جهنّم نروم و به دلیل نرفتن به جهنّم برای گناهانم گریه میکنم و استغفار میکنم. اما وقتی برای امام حسین (علیه السلام) گریه میکنم، محبّت است و مسألهی خودخواهی در آن وجود ندارد. امام حسین (علیه السلام) دل من را برده است و او در حال بردن من است و دیگر من کارهای نیستم. آموزگار این کلاس حضرت امام سجّاد (علیه السلام) بودند که این کلاس را دایر کردند و به صورت موقّتی نبود و ایشان آموزگار عملی بودند. برای یک بهانه نبود و تمام زندگی حضرت امام سجّاد (علیه السلام) بهانهی یاد امام حسین (علیه السلام) و گریه بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. لذا در تمام این مجالس روضهای که به صورت مکرر شنیدهاید، و هرگز هم برای شما کُهنه نشده است و موجب گریه است، ملاحظه مینمایید که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) وقتی کودک میدیدند، به یاد حضرت علی اصغر (علیه السلام) تجدید خاطره میکردند و گریه میکردند؛ حضرت امام سجّاد (علیه السلام) آب میدیدند، گریه میکردند؛ وقتی سُفره پهن میشد، به غذا نگاه میکردند و گریه میکردند. وقتی میدیدند قصابی میخواهد حیوانی ار ذبح کند، گریه میکردند. تمام زندگی بهانه بود و حضرت امام سجّاد (علیه السلام) در هرجایی یک سوژهای پیدا میکردند و با آن سوژه اشک بر امام حسین (علیه السلام) میریختند. این گریه بر حضرت امام حسین (علیه السلام) گریهی عبودیّت است و دستور خداوند متعال است. امام جزء کسانی است که دربارهی آن میفرماید: «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ[۱۷]»؛ تمام اعمال امام اجرای فرمان خداوند متعال است. اینها در هیچجایی بدون امر کاری انجام نمیدهند. لذا گریهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مأموریت بود و با امر و دستور خداوند متعال بود؛ گریهی حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) دستور خداوند متعال بود؛ گریهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) انفعال نبود. وقتی عزیزِ کسی میمیرد، بدون اختیار گریه میکند؛ اینها بدون اختیار این کار را نمیکردند، بلکه نیّت میکردند. در میان عبادتها، هیچ عبادتی مانند گریهی بر امام حسین (علیه السلام) نیست. لذا اینها با نیّت گریه میکردند، با انگیزه گریه میکردند. گریهی بر امام حسین (علیه السلام) هم خودش عبودیّت است، هم تطهیر است، هم تزکیه است، هم تقویت روحِ عاشقی است و هم هدایت دیگران است، هم مانور سیاسی است، هم مقابلهی با ظالم و نفرت از آدمکُشها است و گریهی بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دارای ابعاد مختلفی است و این همه برکات و فیوضات از حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به ما رسیده است و هر زمانی ما گریه میکنیم، به حساب حضرت امام سجّاد (علیه السلام) هم ریخته میشود.
پاسداشت و تبیین مقام شهدا؛ دومین مأموریت حضرت امام سجّاد (علیه السلام)
دومین مسأله، موضوع حفاظت از اصالت انقلاب و حماسهی امام حسین (علیه السلام) است که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) با بازگو کردن واقعیّاتی که در کربلا اتّفاق افتاد، جلوی شایعهسازها، مُنحرفین، کذّابها و جاعلین گرفته شد. تنها خودشان هم نبودند و تعداد ۸۴ زن و کودک همگی شاهد بودند و وقایع را دیده بودند، رذالت اراذل را دیده بودند و ظلم حرامزادهها را دیده بودند و خودشان مظلومانه در کنار همهی شهدا قرار داشتند و حماسههایشان را دیدند و شعارهایشان را شنیدند و همهی اینها به صورت آیینهی صاف و زُلال همانگونه که بود، مُبلّغ بودند و تبلیغ عاشورا را کردند و حماسهی حضرت امام حسین (علیه السلام) را تبلیغ کردند و انقلاب را تبلیغ کردند و حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به بهانههایی برجستگیهای کربلا را برجسته میکردند. وقتی فرزند حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) به محضر حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) آمدند، حضرت گریه کردند و فرمودند: «رحم الله عمی العباس»؛ ایشان فرمودند روزی برای جدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سختتر از روز اُحُد نبود که در آن روز عمویشان حضرت «حمزه سیدالشهدا (علیه السلام)» را از دست دادند و سختتر از روز موته نبود که حضرت جعفر طیار (علیه السلام) با دو دست قطع شده به شهادت رسید. برای پدرم حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) سختتر از روزی نبود که حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را از دست داد. سپس فرمودند: «أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّه ِ مَنزِلَهٌ[۱۸]»؛ عمویم حضرت عبّاس (علیه السلام) یک درجهای نزد خداوند دارد که هیچکسی در عالَم آن درجه را ندارد. «یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ یَومَ القیامَهِ[۱۹]»؛ همهی این پیامبرانی که شهید شدند و قرآن کریم شهادت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را برای ما مطرح کرده است و فرموده است: «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ[۲۰]»، بسیاری از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) کشته شدند. به این اندازه پیامبر و اولیاءالله کشته شده است و تا دامنهی قیامت کشته خواهند شد؛ در رکاب امام زمان (ارواحنا فداه) کشته میشوند، در انقلاب و جبههی ما و در فتنه کشته شدند که خداوند متعال فتنهگران را لعنت نماید. این مظلومانی که در فتنه کشته شدند، همگی جزء شهدا هستند؛ ولی هم شهدای بدر و هم شهدای رکاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و هم شهدای انقلاب و جبهه و شهدای مدافع حرم (سلام الله علیهم اجمعین) همگی غبطهی مقام حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را میخورند. این موضوع را حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) توضیح میدادند و ایشان درجات شهدا را تبیین میکردند.
«عبادت» ویژگی بارز حضرت سیّدالسّاجدین (علیه السلام) بوده است
نکتهی دیگری که در زندگی حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) بود، موضوع لذتبخش کردن سُفرهی دعا و نیایش بود که ایشان سیّدالسّاجدین هستند و زینالعابدین هستند. عبادت ایشان عبادتها را شیرین کرده است. عبادت حضرت امام سجّاد (علیه السلام) یک چشمه است و اگر کسی با حضرت امام سجّاد (علیه السلام) آشنا بشود، عبادت برای او گوار میشود، چشیدنی میشود، نوش جان کردنی میشود. ایشان زینالعابدین هستند و هرکس عابد است و میخواهد عبادتش مُزیّن بشود و آراسته بشود و مقبولیّت پیدا نماید و قابل عرش خداوند متعال بشود، باید در زیر پرچم حضرت امام سجّاد (علیه السلام) یک نگاهی به عبادتهای ایشان نماید و هرکسی به برترین عبادت که فرمودهاند: نزدیکترین حالت بنده به خداوند، حالت سَجده است؛ این عبادت در شکل نمازش، در شکل نیایش و مناجات و دعایش و یا در شکل سَجدهاش، شخص برجستهی آن حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) هستند. اگر همهی عالَم بخواهند یک نماز با روحی داشته باشند، یک نماز با حقیقت داشته باشند، یک دعایی داشته باشند که دلشان وصل بشود و خداوند متعال چشمهی اشکشان را به جریان بیندازدُ باید در زیر پرچم حضرت امام سجّاد (علیه السلام) و وصل به حضرت امام سجّاد (علیه السلام) بشوند و روز قیامت هم وقتی ندا میدهند: «یُنادِی مُنادٍ یَومَ القیامَهِ أینَ زَینُ العابِدینَ؟[۲۱]»؛ در میان ۱۲۴ هزار پیامبر و آن همه اوصیای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، این همه عُرفا، سالکین الیالله، واصلین الیالله، عُبّاد، زُهّاد، عُلماء و نمازخوانهای در جبهه، همگی منتظر هستند تا ببینند چه کسی این عَلم را برمیدارد؛ عَلمداری که به عنوان زینالعابدین یکّهتاز عرصهی قیامت است، حضرت علی بن الحسین امام سجّاد (علیه الصلاه و السلام) است. در ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در آیهی ولایت، خداوند متعال دو چیز را تابلو کرده است و به عنوان فِلش ولایت امیرالمؤمینن (علیه السلام) مطرح کرده است؛ یک نکته «یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ[۲۲]» است و نکتهی دیگر «یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ[۲۳]» است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقام جمعالجمعی دارند. هم در اوج حضور در پیشگاه خداوند هستند که قلب ایشان را هیچ چیزی به جز خداوند مشغول نمیکند. نماز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، نماز صاف و خالص و به صورت کامل عاشقانه است؛ اما در کنار نماز عاشقانه، زکات عاشقانه دارند. زکات عاشقانه، زکاتی است که بیمنّت است، زکاتی است که بدون تزویر است، زکاتی است که بدون تظاهر است. همانگونه که نماز ایشان ناخالصی نداشت، زکات ایشان هم ناخالصی نداشت. ولی نشان دادند که اگر کسی میخواهد به خداوند نزدیک بشود و پرواز داشته باشد، با دو بال میتواند پرواز نماید؛ یکی بال بندگی در حال نماز و عبادت و نیایش است و دیگری عبادت مالی است. عبادت مالی به معنای بلندکردن افتادههاست، رسیدن به حال فُقراست، رفع شرمندگی از کسانی است که شرمندهی خانوادهی خود هستند، کار دادن به بیکارهاست، سرگرم کردن جوانهایی است که به هر دری میزنند ولی دستشان به جایی نمیرسد. اینها احیاء است و حضرت امام سجّاد (علیه السلام) صد خانواده را اداره میکردند که اینها پس از شهادت حضرت امام سجّاد (علیه السلام) متوجّه شدند که اداره کنندهای اینها حضرت امام سجّاد (علیه السلام) بوده است. اصلاً ایشان را نمیشناختند و حضرت امام سجّاد (علیه السلام) اینها را در طول سال اداره میکردند و این اداره کردن مستمر بود. اینها عائلهی همیشگی حضرت امام سجّاد (علیه السلام) بودند. در کنار این نوع کمکهای سِرّی که احدی باخبر نمیشد، شهادتشان مشخّص کرد که صاحب خوانِ احسان هستند و حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به صورت سالیانه اینها را اداره میکردند. در کنار اینها صدقات و احسانهای فراوان داشتند و اینگونه نبوده است که مثلاً فقیری را با پول مختصری راضی نمایند؛ بلکه هرکسی به درب خانهی حضرت امام سجّاد (علیه السلام) میآمد، بینیاز بازمیگشت.
توصیههای حضرت امام سجاد (علیه السلام) به عالم اُموی دربارهی سفر آخرت
از «زُهَری[۲۴]» نقل شده است که از عُلمای درباری است، ولی نسبت به امام سجّاد (علیه السلام) ادب دارد و انتقادهای حضرت سجّاد (علیه السلام) او را به عداوت وادار نکرده است. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به صورت مکرر به عُلمای دربار برخورد کرده است و آنها را به مردم معرفی کرده است. این «فلسفهی حجّ» را که بخشی از آن در کلمات حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) وجود دارد را زُهری نقل مینماید که اگر این نیّت را نکردی، پس تو حجّ را انجام ندادهای. زُهری میگوید: من دیدم که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) یک باری بر روی دوش گرفتهاند و خودشان در حال حمل کردن این بار سنگین هستند. جلو رفتم و عرض ادب کردم. عرض کردم: آقا جان! این بار چه چیزی است؟ حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: سفری در پیش دارم و این مقدّمات این سفر است و توشهی سفرم است. عرض کردم: اجازه بدهید من بار شما را به دوش بگیرم. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: خیر. عرض کردم: اجازه بدهید بگویم کسی از غُلامان بیاید و کمک شما کند. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) دیدند که من دست برنمیدارمُ من را قسم دادند و گفتند: دست از ما بردارید؛ شما بروید، من شخصاً بار خودم را خواهم برد. پس از چند روز حضرت امام سجّاد (علیه السلام) را دیدم. تعجّب کردم و گمان کردم که سفری را در پیش دارند و قاعدتاً باید الان در سفر باشند. عرض کردم: آقا دیدم باری بر روی دوش دارید و پرسیدم این بار چه چیزی است و فرمودید سفری در پیش دارید؛ شما که به سفر نرفتهاید! حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «یا زُهْری لیس هو کما ظننت[۲۵]»؛ اینگونه که تو فکر کردی که سفر دنیاست، اینگونه نیست؛ «و لکنه الموت[۲۶]»؛ سفر مرگ در نظرم هست. از امام زینالعابدین (علیه السلام) درخواست میکنیم به ما هم یقین بدهند؛ ما خیلی غافل هستیم. گمان میکنیم که مرگ برای ما وجود ندارد. برای مرگمان چه کاری انجام میدهیم؟ شب و روز وقتمان را کجا میگذرانیم؟ مرگ در پیش داریم و میرویم و دیگر بازنخواهیم گشت. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «و لکنه الموت»؛ مُراد من از این سفر، سفر مرگ بود. «و له اَستعِدّ[۲۷]»؛ در حال آماده کردن خودم برای آن سفر هستم. برای سفر مرگ بارم را میفرستم، توشه میفرستم. «و له اَستعِدّ»؛ در حال آماده کردن خودم برای سفر مرگ هستم. «انّما الاستعداد[۲۸]»؛ ایشان یک نسخه هم پیچیدند که اگر او اهلش بود، باید دست از دربار میکشید. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: استعداد و آمادگی برای این سفر دو چیز لازم دارد.«انّما الاستعداد للموت تَجنّب الحرام[۲۹]»؛ اگر کسی عقیده به مرگ دارد و میخواهد مرگش برای او مرگ رُسوایی نباشد، مرگ سقوط نباشد، مرگ شرّ نباشد، مرگ جهنّمی نباشد، مرگ استقبال ملائکهی عذاب نباشد، خوب بمیرد و مرگ شیرینی داشته باشد، گناه نکند. امشب حاضر هستید به خاطر حضرت امام سجّاد (علیه السلام) توبه کنیم که دیگر گناه نکنیم؟ زبانمان، چشممان و دلمان را نگاه داریم. «تَجنّب الحرام»؛ اگر میخواهید برای مرگ آنادگی داشته باشید، گناه نکنید. این یک مورد است. مورد دوم این است که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «و بذلُ الندّی فی الخیر[۳۰]»؛ دستتان برای کار خیر بسته نباشد. همیشه اهل بَذل باشید، بخیل نباشید، از مال خود بگذرید و به داد فقرا برسید.
روضه و توسّل به حضرت امام زین العابدین (علیه السلام)
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ[۳۱]». مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند: منظور از «عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) است که شما در هر زیارت عاشورا به حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) هم سلام میدهید. «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ». حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) عمرشان را برای تبلیغ گریه بر حضرت امام حسین (علیه السلام)، مظلومیّت امام حسین (علیه السلام) و شدّت ظلم بنیاُمیّه سپری کردند و راه تبلیغشان به این صورت بود که این دلها بسوزد. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) «منهال[۳۲]» را دیدند و فرمودند: کجا بودی؟ عرض کرد: آقا کوفه بودم. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: در کوفه چه خبر است؟ عرض کرد: خداروشکر «مختار[۳۳]» قیام کرده است و قَتلهی کربلا را یکی پس از دیگری دستگیر میکند و به سزای اعمالشان میرساند. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: از «حرمله» چه خبری داری؟ نمیدانم این نانجیب چه داغی بر دل ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) گذاشته است، چه جراحتی بر قلب حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد کرد، چه سوزی بر جگر حضرت زینالعابدین (علیه السلام) وارد کرد که حضرت سُراغ «شمر» و «عمر بن سعد» را نگرفتند؛ فرمودند: از حرمله چه خبر؟ عرض کرد: آقا از او خبری ندارم، از دستگیری و یا کیفر او خبری ندارم. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) نفرین کردند. دیدند قصّابی میخواهد حیوانی را سر ببُرد؛ میفرمودند: دست نگاه دار. قصّاب معطّل میکرد و جلو میآمد؛ حضرت میفرمودند: اگر میخواهی سر این حیوان را ببُری، آیا به او آب دادهای؟ «شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَی عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی[۳۴]»؛ تشنگی امام حسین (علیه السلام) را از یاد نبرید. خیلی تشنه بودند. هم فرزندانش تشنه بودند و هم خودشان تشنه بودند. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) هم میخواهند به ما سوز بدهند. آنها عرض میکردند: آقا فرهنگ قصّابی به اینگونه است که تا به حیوان آب ندهند، سرش را جُدا نمیکنند. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) با صدای بلند گریه میکردند و میفرمودند: اما پدرم سیدالشهدا (علیه السلام) را بین دو نهر با لب تشنه به شهادت رساندند. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) از محنتها خلاص شدند. ایشان را مسموم کردند و به شهادت رسیدند. ولی مرحوم محدّث قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) نقل کرده است: زن و مرد، سیاه و سفید، صغیر و کبیر در مدینه غوغا کرده بودند و تمام درب و دیوارها گریه میکردند. حتّی شُتری که حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) بر روی آن سوار میشدند، سر بر روی قبر امام گذاشته بود و مینالید و نعره میکشید. گویا باطن عالَم همگی شیون بر حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) بود. آقا جان! من برای شما بمیرم. تشییع جنازهی حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) بسیار شلوغ بود و چشمهای زیادی برای ایشان گریان بود. وقتی حضرت سجّاد (علیه السلام) را غُسل می دادند، یک زخمهایی در پشت سر ایشان دیده میشد. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) دو چیز را در این باره فرمودهاند؛ یک اینکه اَنبانههایی که حضرت بر روی دوش میکشیدند، جای آنهاست و روی دوش حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) پینه بسته است. اما از آن سختتر این است که حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند: جای غُل و زنجیر است. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۵]»؛ آقا جان، امام زینالعابدین (علیه السلام)! فدای شما بشوم. از شما تجلیل بسیاری شد و مردم مدینه به صورت یکجا در مراسم تشییع جنازهی شما حضور داشتند. حضرت امام باقر (علیه السلام) در میان جلال و اِکرام شما را غسل دادند و کفن کردند و به خاک سپردند. در حال حاضر هم قبر ایشان غریب است. هیچ چراغی ندارد و حتّی زائری در کنار قبر ایشان دیده نمیشود. اما خودتان پس از سه روز «ملقی ثلاثا بلا غسل و لا کفن[۳۶]» بدن امام حسین (علیه السلام) سه شبانه روز روی زمین بود و در این مدّت کسی برای دفن و کفن ایشان اقدام نکرد. پس از سه روز زنان قبیلهی «بنیاسد» راه افتادند. مردها غیرت کردند و خودشان آمدند، ولی سرگردان بودند. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) در عالَم معنا رسیدند و فرمودند: بنیاسد! چرا مُعطّل هستید؟ عرض کردند: آقا جان! بدنها سر ندارند، علامتی ندارند و ما اینها را نمیشناسیم. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: من همه را میشناسم. همه را با کمک بنیاسد دفن کردند، ولی دو جنازه را خودشان دفن کردند. در روایت داریم که میفرماید: «وَ لَا یَلِی الْوَصِیَّ إِلَّا الْوَصِیُّ[۳۷]»؛ از این جهت متوجّه میشویم که مقام حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) با مقام امامت یکسان بوده است. یکی بدن مبارک عمویشان حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بود که به کنار نَهر عَلقمه آمدند و این بدن متلاشی عمویشان را خودشان جمع کردند و آن را دفن کردند. دیگری هم بدن مطهر پدرشان حضرت امام حسین (علیه السلام) بود. ولی در هیچ جایی این تعبیر را نداریم. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به بنیاسد فرمودند: بروید و مقداری حصیر بیاورید؛ نفرمودند که بروید و کفن بیاورید. برای چه حصیر خواستند؟ زیرا کفن را در شرایطی استفاده میکنند که چیزی از بدن باقی مانده باشد؛ اما بدن نازنین امام حسین (علیه السلام) در زیر سُمِ اسبها پایمال شده بود. «وَ بِجَرد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی[۳۸]»؛ اسبها را نَعل کرده بودند و اینقدر بر روی این بدن نازنین تاختند که استخوانها لِه شده بود.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
برای شفای بیماران، رفع نگرانیها، باز شدن گِرهها، به سامان رسیدن جوانها، به عترت توسّل کردیم، به قرآن هم توسّل کنیم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۳۹]»
خدایا! به خمسهی طیّبه، به مصائب آلالله (سلام الله علیهم اجمعین)، به اسارت شهید امشب حضرت امام سجّاد (علیه السلام) قسمت میدهیم در همین ایّام لباس ظهور بر قامت رعنای امام زمانمان (ارواحنا فداه) بپوشان.
خدایا! چشم ما را به جمال دلآرای امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! دست ما را به دامن امام زمانمان (ارواحنا فداه) برسان.
خدایا! دست ما را از دامن کَرَم امام زمانمان (ارواحنا فداه) کوتاه مگردان.
خدایا! بین ما و قرآن کریم، بین ما و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بین ما و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و شهدا، حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و اولیائت جدایی نینداز.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم هر نعمتی به ما دادهای به برکت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) برای ما حفظ بفرما.
خدایا! هر بلایی، هر خطری، هر فتنهای کشور و انقلاب ما، مقاومت جبههی مقاومت و جهاد مجاهدین را تهدید مینماید، ریشهکَن بفرما.
خدایا! آتش فتنهی فتنهگران را به خودشان برگردان.
خدایا! اینها را در آتش فتنهی خودشان بسوزان.
خدایا! کسانی که به شهدای مدافع حرم جسارت کردند ذلیلانه بمیران.
خدایا! شیشهی عُمرشان را بشکن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان.
الها! پروردگارا! سایهی پُر برکت عُلمای صالح ما، مراجع در خطّ انقلاب ما، خاصّه در رأس این قائمه رهبر نورانیمان و عَلمدار انقلاب را با کرامت، با عزّت، با صحّت و با اقتدار تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و در کنار حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مستدام بدار.
خدایا! خیر و برکتت را بر این مردم نازل بفرما.
خدایا! مردم ما و دولت ما و رهبر ما را دشمن شاد نکن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم گُشایشی برای معیشت مردم ما با کَرَم خودت مقدّر و محتوم بگردان.
الها! پروردگارا! زبان شامتین و ملامتگران را کوتاه بگردان.
خدایا! دلها را نسبت به یکدیگر مُنسجم بگردان.
خدایا! صفوف ما را متّحد بفرما.
خدایا! دشمنان را مُتشتت بفرما.
خدایا! دشمنان ما را به جان خودشان بینداز.
خدایا! استکبار عالَمی، صهیونیست بینالملل، وهابیّت منحرف و قاتل و خشن را از صفحهی زمین برانداز.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم نفوذیهای داخلی، چه کسانی که تا به حال شناخته شدهاند و چه کسانی که ما آنها را نمیشناسیم، ولی برای زندگی مردم و پیشرفت این مملکت مشکلاتی را به وجود میآورند و قصد سوء به اعتقادات ما و اعتقادات انقلابی دارند، با چوب غضبت ادبشان بفرما.
خدایا! شرّشان را به خودشان متوجّه کن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم در این محفل نورانی و عزیزانی که از دور و نزدیک با ما عقد اخوّت دارند، تعهّد دعا دارند، آنهایی که ما را دعا میکنند و ما آنها را نمیشناسیم، حاجات همهی حاجتمندان مؤمن و عزیزان مورد نظر و جمع حاضر و حوائج منظوره را به حقّ امام زینالعابدین (علیه السلام) و خمسهی طیّبه برآورده بفرما.
الها! عاقبت امر ما را ختم به شهادت بگردان.
خدایا! مریضها عموماً، مریضهای مورد نظر خصوصاً شفای کامل و شفای عاجل و پایدار روزی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.
[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«أَنْتُمُ الصِّراطُ الْأَقْوَمُ، وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ، وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ، وَ الرَّحْمَهُ الْمَوْصُولَهُ، وَ الْآیَهُ الْمَخْزُونَهُ، وَ الْأَمانَهُ الْمَحْفُوظَهُ، وَ الْبابُ الْمُبْتَلَىٰ بِهِ النَّاسُ، مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا، وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ، إِلَى اللّٰهِ تَدْعُونَ، وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ، وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ، وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ، وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَ إِلَىٰ سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ، وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ، سَعَدَ مَنْ والاکُمْ، وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ، وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، و أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ، و َسَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّهُ مَأْواهُ، وَ مَنْ خالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَ مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَ مَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ؛ أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ».
[۳] سوره مبارکه تحریم، آیه ۸.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ ۖ نُورُهُمْ یَسْعَىٰ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۴] بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۱۵۹.
[۵] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی میگوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیتالله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.
محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذیالحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیعالثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه مینویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.
داستانهای فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی میکند. وی همچنین میگوید: شیخ عباس از غرور و شهرتطلبی دوری میجست و زندگی زاهدانهای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهیدستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه میداد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامهای به آیتالله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبانهای عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتابهای محدث قمی را مجموعهای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی میکند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنانها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.
[۶] الکافى ، ج ۴ ، ص ۲۷.
[۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَکُمْ، وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَکُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَکُمْ، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ، وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ».
[۸] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَ لَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
[۱۰] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است.
ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد. علوم صرف، نحو، معانی و بیان و سطح حوزه را در تبریز فرا گرفت و پس از مدتی در نجف از اساتید زیر کسب علم نمود: میرزا حسین نوری؛ آقا رضا همدانی؛ آخوند خراسانی؛ حسینقلی همدانی؛ ملکی تبریزی ارادت ویژهای به وی داشت و مدت ۱۴ سال ملازمش بود. مراتب سیر و سلوک را نزد وی طی کرد و از او اجازه روایی گرفته بود. سید مرتضی کشمیری؛ برخی گفته اند وی از شیخ مرتضی انصاری نیز اجازه روایی داشته است. در ابتدای ورود به قم و پیش از ملاقات با شیخ عبدالکریم حائری و تأسیس حوزه علمیه قم، ملکی کتاب مفاتیح الشرایع فی الفقه تالیف ملا محسن فیض کاشانی را تدریس میکرد. دو مجلس اخلاق داشت، یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشتند. نماز جماعت را در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه میکرد. مشهور است که امام خمینی نیز از شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی بودهاست اما آیتالله خامنهای از قول امام خمینی نقل میکند که تنها دو جلسه در درس میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرده و ازین که نتوانسته بیش از این در درس وی شرکت کند، افسوس خوردهاست.
آثار ایشان عبارتند از:
اسرار الصلاه: کتابی که حاوی هزار نکته از اسرار نماز است و برخی از اسرار طهارت و تفکر را گوشزد میکند و به معانی وسوسه و الهام میپردازد. با بحث از گناهان کبیره اشارهای به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتی آدمی را توضیح میدهد.
المراقبات یا اعمال السَّنَه: در این اثر مقدّمهای کوتاه دربارهٔ دعا و راز و نیاز آمدهاست و اعمال ماههای مختلف، آثار و برکات روحی و معنوی آنها توضیح داده شدهاست. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، تقریظی بر این کتاب نوشتهاست.
رساله لقاء الله: کتابی است که در راستای راه تهذیب نوشته شده و معنای «لقاء الله» و آیات مربوط به آن را توضیح داده و راه موفقیت الهی را برای سالکین بیان مینماید.
کتابی در فقه؛
رساله در حج؛ گفته می شود این کتاب را به روش اخباریین نگاشته است.
حاشیه فارسی بر غایه القصوی تالیف شیخ عباس قمی.
[۱۱] شیخ محمدحسین اصفهانی (م، ۱۳۰۸ ق)، فرزند شیخ محمدباقر فرزند صاحب حاشیه، یکی از اعلام بزرگ اواخر قرن سیزدهم هجری بود. در سال ۱۲۶۶ قمری در بیت علم متولد شد. مقدمات علوم را از حضور والد گرامیش استفاده نمود و سالیان متمادی در حوزه عراق دروس مختلف آموخت. علم حکمت و کلام را نزد میرزا باقر و فقیه راضی به پایان برد و سپس به حوزه درس آیت الله رشتی و آیت الله شیرازی وارد شد و خود در دروس عقلی و نقلی مهارت یافت. وی قسمتی از عمر شریفش در اصفهان گذشت و معاصر با اخوی خود آقا نجفی اصفهانی بود. محدث قمی در فواید الرضویه می نویسد: شیخ محمد حسین، عالمی ربانی و فاضلی صمدانی و جامع جمیع کمالات نفسانی بود. در زهد و بی توجهی به دنیا افضل سالکین عصر خویش بود.
این استاد بزرگ و مجتهد معظم، آنگاه که به او اتفاق کلمه شد، منزوی گردید و ترک ریاست و زعامت نمود. پس از پدرش شیخ محمدباقر، مدتی تدریس فقه و اصول و درس اخلاق می نمود اما از تدریس درس اخلاق در عین شایستگی صرف نظر نمود. او معتقد بود وقتی انسان باید تدریس دروس اخلاق نماید که خود به کمال فضائل اخلاقی و انسانیت رسیده باشد. وی با آنکه نفس اماره اش تحت اختیارش بود، خود را شایسته تدریس درس اخلاق نمی دید. نوشته اند در اواخر عمر نافرجام خود مشغول نوشتن تفسیری جامع به کتاب خدا گردید که ناگهان اجل او را مهلت نداد و در سن ۴۲ سالگی در سال ۱۳۰۸ قمری وفات نمود. بعد از او فرزند برومندش عالم ربانی و مجتهد سبحانی آیت کبری مرحوم شیخ محمد رضا اصفهانی (برادر و رفیق حاج شیخ عباس قمی) جانشین و وارث علوم پدر گردید.
[۱۲] تفسیر صدرالمتألهین ج۳، ص۳۷. با کلمه «لأجلى» فقط در همین کتاب آمده; ولى بدون آن در بسیارى از کتابها دیده شد. از جمله در: اللوامع الالهیه, ص۱۱۴; العلیه, ص۴۳; منیه المرید, ص۱۲۳; سه اصل, ص۱۰۶ و مفاتیح اللغیب, ص۱۹۱ آمده است.
[۱۳] نماز جعفر طَیّار یا نماز تسبیح یا نماز حَبْوه از نمازهای مستحب است که به صورت دو نماز دو رکعتی خوانده میشود. در این نماز ۳۰۰ بار ذکر تسبیحات اربعه (سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ) تکرار میشود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نماز را پس از بازگشت جعفر بن ابیطالب از حبشه و بهجهت قدردانی از زحماتش بهعنوان هدیه به او تعلیم داد. آمرزش گناهان و برآورده شدن حاجات از آثار ذکر شده برای نماز جعفر طیار است. برخی از عالمان دینی برای کارهای مهم و نیز تسریع در امر ازدواج، خواندن نماز جعفر طیار را توصیه کردهاند. نماز تسبیح، نمازی است که پیامبر اکرم هنگام بازگشتِ جعفر بن ابیطالب از حبشه برای قدردانی از زحماتش، به عنوان هدیه به او آموزش داد؛ از این رو به نماز جعفر طیار مشهور شد. جعفر طیار، پسر عموی پیامبر، برادر امام علی (علیه السلام) و از نخستین افرادی بود که به پیامبر ایمان آورده بود. او سرپرستی گروهی از مسلمانان را برعهده داشت که به دستور پیامبر از مکه به حبشه مهاجرت کرده بودند. این نماز بدین جهت که هدیهای از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جعفر بود، نماز حَبوَه نیز گفته میشود.
نماز جعفر طیار به صورتِ دو نماز دو رکعتی با دو تشهد و سلام مستقل به ترتیب ذیل خوانده میشود. در ابتدای نماز، نیت نماز جعفر طیار کرده و در رکعت اول بعد از حمد سوره «اذا زلزلت»، در رکعت دوم پس از حمد سوره عادیات، در رکعت سوم پس از حمد سوره نصر و در رکعت چهارم پس از حمد «قل هو الله احد» خوانده میشود. در هر یک از رکعتها بعد از حمد و سوره، ۱۵ مرتبه ذکر تسبیحات اربعه «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ» و در رکوع هر رکعت همین ذکر ده مرتبه و پس از سر برداشتن از رکوع ده مرتبه و در سجده هر رکعت ده مرتبه و هنگام برداشتن سر از سجدهها نیز ده مرتبه این ذکر گفته میشود که در هر رکعت ۷۵ بار و در مجموع ۳۰۰ بار تکرار میشود
مستحب است در سجده دوم رکعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید: سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ ، سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَکَرَّمَ بِهِ ، سُبْحانَ مَنْ لَایَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلّا لَهُ ، سُبْحانَ مَنْ أَحْصىٰ کُلَّ شَىْءٍ عِلْمُهُ ، سُبْحانَ ذِى الْمَنِّ وَالنِّعَمِ ، سُبْحانَ ذِى الْقُدْرَهِ وَالْکَرَمِ ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ ، وَمُنْتَهَى الرَّحْمَهِ مِنْ کِتابِکَ ، وَاسْمِکَ الْأَعْظَمِ وَکَلِماتِکَ التَّامَّهِ الَّتِى تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً ، صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیْتِهِ ، وَافْعَلْ بِى کَذا وَکَذا. سپس به جای این عبارت (وَافْعَلْ بِى کَذا وَکَذا.) حاجتهایش را بگوید.
علامه مجلسی در کتاب زاد المعاد از مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) دعایی را روایت کرده است که بعد از نماز جعفر در حال سجده برای برآورده شدن حاجات خوانده میشود. ای مفضل هرگاه تو را حاجتی ضروری بوده باشد نماز جعفر را بجای آور، بعد این دعا را بخوان و حوائج خود را از خدا طلب کن که برآورده میشود انشاء الله تعالی.
پس از نماز دستها را بلند کرده و خدا را اینگونه بخواند: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ…» تا نفس قطع شود، سپس «یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ…» تا نفس قطع شود، سپس «رَبِّ رَبِّ رَبِّ…» تا نفس قطع شود، سپس «یا اَللّهُ یا اَللّهُ یا اَللّهُ…» تا نفس قطع شود، سپس «یا حَیُّ یا حَیُّ یا حَیُّ…» تا نفس قطع شود، سپس «یا رَحیمُ یا رَحیمُ یا رَحیمُ…» تا نفس قطع شود، سپس «یا رَحمانُ یا رَحمانُ یا رَحمانُ…» هفت مرتبه، «یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ» هفت مرتبه. سپس بگوید: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِک، وَ أَنْطِقُ بِالثَّنَاءِ عَلَیک، وَ أُمَجِّدُک وَ لَا غَایهَ لِمَدْحِک، وَ أُثْنِی عَلَیک وَ مَنْ یبْلُغُ غَایهَ ثَنَائِک وَ أَمَدَ مَجْدِک، وَ أَنَّی لِخَلِیقَتِک کنْهُ مَعْرِفَهِ مَجْدِک، وَای زَمَنٍ لَمْ تَکنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِک، مَوْصُوفاً بِمَجْدِک عَوَّاداً عَلَی الْمُذْنِبِینَ بِحِلْمِک، تَخَلَّفَ سُکانُ أَرْضِک عَنْ طَاعَتِک فَکنْتَ عَلَیهِمْ عَطُوفاً بِجُودِک، جَوَاداً بِفَضْلِک عَوَّاداً بِکرَمِک، یا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکرَامِ».
شیخ عباس قمی دستورالعمل ادای نماز جعفر طیار را در قسمت فضیلت و اعمال شب و روز جمعه و پس از نماز امام زمان (علیه السلام) در مفاتیح الجنان ذکر کرده است. در فضیلت نماز جعفر طیار گفته شده است برای برآورده شدن حاجات و آمرزش گناهان این نماز خوانده شود و تا گرفتن حاجت بر آن مداومت داشته باشند. برخی از عالمان دینی برای کارهای مهم و نیز تسریع در ازدواج، خواندن نماز جعفر طیار را توصیه کردهاند. خواندن این نماز در شب نیمه شعبان نیز در روایتی از امام رضا (علیه السلام) توصیه شده است. روز جمعه نیز از اوقات فضیلت این نماز است.
[۱۴] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴.
[۱۵] کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا (همه روزها عاشورا و همه زمینها کربلاست) عبارتی معروف که بعضی آن را به امام صادق (علیه السلام) نسبت دادهاند و بعضی از عالمان دینی نیز در سخنان خود از آن استفاده کردهاند. به گفته برخی از پژوهشگران، این جمله در هیچ یک از منابع حدیثی شیعه نیامده است. این که نخستین بار چه کسی این عبارت را به کار برده مشخص نیست.محمد بن سعید صنهاجی بوصیری جمله « کل یوم و کل ارضی لکربی* منهم کربلا و عاشورا» را در قصیده خود معروف به همزیه بیان کرده است. علی شریعتی در کتاب حسین وارث آدم، آن را به امام صادق (علیه السلام) نسبت داده است. همچنین این عبارت در سخنان برخی از عالمان دینی در دوران متأخر به کار رفته است. امام خمینی در سخنرانیها و پیامهای خود این عبارت را به کار برده است و نیز آیت الله خامنهای در سخنان خود بدون آن که آن را حدیث بداند به این عبارت اشاره کرده است. چنانکه مرتضی مطهری نیز این عبارت را استفاده کرده و به حدیث بودن یا نبودن آن اشاره نکرده است.
برخی پژوهشگران برآنند که این عبارت نه تنها در احادیث نیامده، بلکه مخالف باورهای شیعیان است زیرا هیچ سرزمینی ارزش کربلا را ندارد و هیچ روزی نیز قابل مقایسه با روز عاشورا نیست. از این رو احتمال دادهاند که این سخن از زیدیه سرچشمه گرفته باشد چراکه نمیتواند با شیعه اثنی عشری نسبتی داشته باشد. امام خمینی در سخنان خود منظور از این جمله را ضرورت گریستن همیشگی بر مصائب امام حسین نمیداند؛ بلکه معتقد است این جمله بیانگر لزوم مبارزه همیشگی با ظلم است هر چند ایشان در برخی موارد تفسیر دیگری نیز ارائه داده است. مطهری در تبیین پیروزی واقعی امام حسین (علیه السلام) در نهضت عاشورا، میگوید این نهضت همواره در حال کسب پیروزیهای جدید است و معنی «کل یوم عاشورا» این است که هر روز به نام امام حسین با ظلم و باطلی مبارزه میشود و حق و عدالتی احیا میشود. آیتالله خامنهای نیز این جمله را چنین تفسیر میکند که «در هر دورهای انسانها نقشی دارند که اگر آن نقش را بهدرستی، در لحظه مناسب، در زمان خود ایفا کنند، همه چیز به سامان خواهد رسید، ملتها رشد خواهند کرد، انسانیت گسترده خواهد شد.»
[۱۶] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۰.
«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ۖ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ».
[۱۷] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».
[۱۸] . بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴.
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۵۵.
«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا».
[۲۱] . میزان الحکمه ، ح ۱۱۳۱.
«امام صادق علیه السلام : یُنادِی مُنادٍ یَومَ القیامَهِ أینَ زَینُ العابِدینَ؟ فَکَأنّی أنظُرُ إلى عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام یَخطُرُ بَینَ الصُّفُوفِ».
[۲۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵.
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».
[۲۳] همان.
[۲۴] ابوبکر، محمد بن مسلم بن عبیدالله شهاب، معروف به زُهری از فقیهان و محدثان قرن دوم هجری، منسوب به قبیلهی بنی زهره بن کلاب، که احتمالا در سال ۵۱ هجری در مکه متولد شد. او از مادری به نام عائشه که او نیز از خاندان ابن شهاب بود، به دنیا میآید. زُهری به جهت اینکه برخی از صحابه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درک کرده است؛ از جمله تابعان حساب شده است. او در مدینه زندگی میکرده و در برههای به شام رفته و در آنجا اقامت کرد. از او به عنوان عالم عصر خود یاد شده است، عالمی که روایات بسیاری را در ذهن خود داشته و از بسیاری نقل حدیث میکرده و بسیاری نیز از او نقل حدیث میکردهاند. بنابر اتفاق شیعه او دارای مذهب سنی است. او در عین اینکه از علما و بزرگان اهل سنت بود، روایتهای مختلفی را از امام سجاد (علیهالسّلام) و دیگر امامان نقل کرده است که در برخی منابع روایی شیعی ذکر شدهاند. زهری اولین کسی بود که به تدوین احادیث پرداخت و هم چنین عنوان نخستین تابعی تدوین کنندۀ حدیث نیز به او داده شده است. وی نزد محدثان بزرگی چون سعید بن مسیب، ابان ابن عثمان و عروه بن زبیر به فراگرفتن علم حدیث مشغول شد. زهری یکی از حافظان (حدیث) و فقیهان بزرگ بود. وی مدتها در مدینه میزیسته است و همه علوم را در مدینه فراگرفت، در دهۀ پایانی قرن اول تا پایان عمر، در دهۀ سوم قرن دوم هجری، بیش از چهل سال در بین شام و مدینه رفت و آمد مینمود. وی از جمله کسانی است که در دانش مغازی سهم عمدهای دارد. وی تا پایان عمر در خدمت حاکم اموی بود تا این که در سال ۱۲۴ (ه. ق) در دهکده شغب منطقۀ مرزی حجاز و فلسطین درگذشت.
وی از دانشمندان عصر بنی امیه و معاصر و شاگرد امام زین العابدین (علیهالسّلام) بود. آن چنان که از کتب تراجم استفاده میشود، زهری از خط ولایت امیرالمومنین (علیهالسّلام) منحرف بوده است. مسلم که پدر اوست با مصعب بن زبیر بوده و جدش عبیدالله با مشرکین در جنگ بدر شرکت کرده است. برخی از منابع محمد بن مسلم بن شهاب زهری را از اصحاب علی بن الحسین (علیهماالسّلام) دانستهاند، ابن شهر آشوب مینویسد: زهری از کارگزاران و عمال بنی امیه بود و بعد داستانی را از او نقل میکند که در گره گشائیهای ویژه حضرت سجاد (علیهالسّلام) بیان خواهد شد و او آن چنان ملازم حضرت بود که بعضی از بنی مروان به او میگفتند: ای زهری پیامبر تو چه میکند؟ و منظورشان علی بن الحسین (علیهالسّلام) بود. البته با توجه به متن نامهای که حضرت سجاد (علیهالسّلام) به او نوشتند، میتوان به شدت ناراحتی این امام بزرگوار از این فرد و نهیبهای کوبنده ایشان به او و امثالش واقف شد. آمده است که امام سجاد (علیهالسّلام) به یکی از فقیهان و عالمان زمان خویش، محمد بن مسلم زهری، دانشمندی که با دستگاه بنی امیه به ویژه هشام بن عبدالملک همکاری میکرد، و از آنان طرفداری مینمود، پس از برحذر داشتن وی از اعانت ظالمان نامهای به او نوشت و فرمود: خداوند در کتابش (قرآن کریم) از علمای دین پیمان گرفته است که حقایق قرآن را برای مردم بیان کنند و آن را نپوشانند.
تو (خطاب به شهاب زهری) باید بدانی کمترین چیزی را که پوشاندهای و سبکترین باری که برداشتهای این است که ترس و وحشتی را که ظالم (از عواقب بیداد و ستم) دارد… از میان بردهای و راه ستم را برای او هموار کرده ای… ؛ مگر نه این است که تو را به سوی خویش میخوانند، تو را محور آسیای ظلمشان میکنند… ؛ مگر تو را پلی برای عبور به اهداف خویش قرار ندادند؟ مگر تو نردبان گمراهی آنان نشدهای که جاهلان ساده لوح را به دام میکشند؟ به وسیلۀ تو عالمان را مشکوک میسازند (و مردم گمان میکنند، همۀ عالمان مانند تو درباریاند). .. آنان در برابر این همه خدمت تو چه چیزی به تو پرداختند و چقدر بی ارزش است، آن چه به تو میدهند، در برابر آن چه از تو میگیرند و چه چیز کم بهایی نصیب تو شد.» برخی از علمای شیعه از وی نقل حدیث کردهاند. این نقل روایات از یک عالم سنی، تنها به جهت نقل این روایات نبوده، بلکه نوعی اعتنا به این روایات وجود داشته است؛ لذا برخی از علمای شیعی او را جزو دوستداران امام سجاد (علیهالسّلام) معرّفی کردهاند، و از او به عنوان یکی از اصحاب امام زین العابدین (علیهالسّلام) و امام صادق (علیهالسّلام) یاد شده است. به عنوان نمونه در مورد زهری گفته شد: «زهری اگر چه از علمای اهل سنت است، اما از این روایت (بحث در یک روایت خاص میباشد) و روایتهای دیگر به دست میآید که او از دوستداران علی بن حسین (علیهالسّلام) بوده و ایشان را بزرگ میداشت».
علاوه بر این نقل قولها و گفتارها، روایاتی نیز وجود دارد که این محبت و احترام را گاه به صراحت و گاه به صورت ضمنی بیان داشته است: عِمران بن سُلَیم نقل میکند: زُهری هرگاه از علی بن الحسین (علیهالسّلام) حدیثی نقل میکرد، میگفت: زین العابدین برایم حدیث فرمود. سفیان بن عیینه به او گفت: برای چه به علی بن الحسین، زین العابدین میگویی؟ زهری پاسخ داد: برای اینکه از سعید بن مسیّب شنیدم که از ابن عبّاس نقل نمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «هر گاه قیامت بر پا شود منادی ندا میکند: کجاست زین العابدین؟ پس گویا من به فرزندم علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب مینگرم و میبینم که از بین صفوف گام بر میدارد و در جلو حاضر میشود».
سفیان بن عیینه میگوید: به زهری گفته شد: چه کسی در دنیا زاهدترین مردم است؟ او پاسخ داد: علی بن الحسین (علیهالسّلام)؛ زیرا در وقتی که بین آنحضرت و محمّد بن حنفیّه راجع به صدقات امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) منازعه بود، به آنجناب عرض شد، اگر نزد ولید بن عبد الملک که بین او و محمّد دوستی است و با شما کدورت دارد روید شرّ او و کدورتش با شما برطرف میشود. راوی گفت: این پیشنهاد را من زمانی به امام نمودم که هم حضرت و هم ولید در مکّه بودند، باری امام به من فرمودند: وای بر تو، آیا در حرم خدا از غیر خدای عزّ و جلّ چیزی بخواهم؟ من خوش ندارم که از خالق دنیا، دنیا را بخواهم، چه رسد به آنکه آنرا از مخلوقی مثل خود بخواهم. زهری میگوید: خداوند متعال هیبت و رعبی از آنحضرت در دل ولیدانداخت که به نفع امام و بر ضرر محمّد بن حنفیّه حکم نمود». اما در مورد روایاتی که از زهری نقل شده است باید گفت: از آنجا که برخی از کتابهای موثّق شیعه از او روایت نقل کردهاند. البته باید توجه داشت که صاحبان این کتابها تلاش کردهاند تنها از راویان موثق نقل روایت کنند؛ بنابر این وجود نام ابن شهاب در بسیاری از روایات – که ذکرش گذشت- و همچنین علمای علم رجال نیز از او به بدی یاد نکردهاند، بلکه او را محب اهل بیت (علیهالسّلام) دانستهاند؛ میتوان روایات او را معتبر دانست و اگر روایاتش از جهت متن و محتوا مخالف قرآن و روایات معتبر دیگر نباشد، میتوان آنها را پذیرفت. ابن شهاب زُهری در سال ۱۲۴ هجری از دنیا، رفت و در شام دفن شد.
[۲۵] سیر الائمه: ج ۳ ص ۲۰۱ و ۲۰۹ تألیف سید محسن امین عاملی.
«قال بلی یا زُهْری لیس هو کما ظننت و لکنه الموت و له اَستعِدّ، انّما الاستعداد للموت تَجنّب الحرام و بذلُ الندّی فی الخیر».
[۲۶] همان.
[۲۷] همان.
[۲۸] همان.
[۲۹] همان.
[۳۰] همان.
[۳۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورا.
[۳۲] مِنْهال بن عَمرو اَسدی راوی از امام سجاد (علیه السلام) که گزارشی از وضعیت اسیران کربلا در خرابه شام نقل کرده و از اینرو در برخی از روضههای عاشورا از وی نیز یاد میشود. منهال با یک واسطه از امام علی (علیه السلام) روایت نقل کرده و حدیث منزلت و فضایل دیگری از امام علی (علیه السلام) روایت کرده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را توثیق کردهاند. منهال بن عمرو غلام بنیعمرو بن اسد بن خزیمه کوفی بوده است. در منابع از وی با نسبت اسدی یاد شده است. به همین دلیل او را از قبیله بنیاسد دانستهاند که در کوفه زندگی میکرده است. شیخ طوسی منهال را اصحاب امام سجاد (علیه السلام) شمرده است. برخی او را از اصحاب امام حسین (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز به شمار آوردهاند. از زمان تولد و وفات و دیگر جزئیات زندگی او اطلاعاتی گزارش نشده است.
منهال در شام با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرده است. او گزارش کرده که امام سجاد (علیه السلام) را در بازار شام در وضعیتی دیده که از ساق پای او خون میچکیده است. امام سجاد در پاسخ منهال که احوال او را پرسیده بود، اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به بنیاسرائیل تشبیه کرد که آل فرعون مردان آنان را میکشتند و زنانشان را به خدمت میگرفتند. او همچنین گزارشی از وضعیت خرابه شام در شام نقل کرده که بر اساس آن خرابه سایبان نداشته و آفتاب به داخل آن میتابیده است. به همین جهت در برخی از روضههای عاشورا که به جای دادن اسیران کربلا در خرابه شام اشاره میگردد، از وی نیز یاد میشود. او همچنین نقل کرده هنگامی که سر امام حسین (علیه السلام) بر نیزه بود کسی آیه مربوط به اصحاب کهف را میخواند صدایی از سر بریده شنیده شد که «کشتن من و گرداندن سرم، شگفتتر از داستان اصحاب کهف است». منهال در سفری که از حج باز میگشت در مدینه با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرد. امام سجاد وضعیت عاملان واقعه کربلا را از او جویا شد. او خبر زنده بودن حرمله بن کاهل را به امام سجاد (علیه السلام) رساند و نفرین امام سجاد (علیه السلام) در حق حرمله که «خدایا حرارت آتش و آهن را به حرمله بچشان» را نقل کرده است. منهال پس از کشته شدن حرمله، جریان دیدار خود با امام سجاد (علیه السلام) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را به مختار ثقفی نیز رسانده است.
منهال بیواسطه از امام سجاد (علیه السلام) و با واسطه از امام علی (علیه السلام) حدیث نقل کرده است. او از طریق عبدالله بن حارث نوفل حدیث منزلت و از طریق عباد بن عبدالله حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) نقل کرده که بر اساس آن فقط امام علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. همچنین روایتی با واسطه عباد بن عبدالله از حضرت علی (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت شأن نزول تمام آیات قرآن را میدانسته است. روایتی از امام باقر (علیه السلام) به نقل از او در امالی آمده است. او همچنین از زر بن جبیش، سعید بن جبیر، عبدالرحمان بن ابیلیلی و قیس بن سکن روایت نقل کرده است. منصور، اعمش، میسره بن حبیب، عبد ربه بن سعید، ابوخالد دالانی، قاسم بن ولید همدانی، حجاج بن ارطاه، ابن ابیلیلی، صبی بن اشعث سلولی و ابیمریم انصاری از او روایت نقل کردهاند. در منابع اهل سنت نیز روایاتی از وی نقل شده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را ثقه دانسته و به یحیی بن معین نیز نسبت دادهاند که او را ثقه میدانسته است.
[۳۳] مختار بن ابیعُبید ثَقَفی (۱-۶۷ق) از تابعین که برای خونخواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد. مختار در واقعه کربلا میزبانی مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین (علیه السلام) در کوفه را بر عهده داشت و تا شهادت مسلم با او همکاری کرد سپس عبیدالله بن زیاد او را زندانی کرد، ازاینرو روز عاشورا در کربلا حضور نداشت. مختار در سال ۶۶ق علیه حاکم کوفه قیام کرد، در قیام او بسیاری از عاملان واقعه کربلا به قتل رسیدند. مختار پس از ۱۸ ماه حکومت بر کوفه، به دست مصعب بن زبیر به قتل رسید. قبری منسوب به او در کنار مسجد کوفه نزدیک مزار مسلم بن عقیل قرار دارد. درباره شخصیت، قیام و عملکرد مختار نظرات مختلفی وجود دارد و در این باره آثار متعددی نوشته شده است. برخی معتقدند مختار با انگیزه خونخواهی امام حسین (علیه السلام) و با اذن امام زینالعابدین (علیه السلام) قیام کرده است اما برخی دیگر او را شخصیتی قدرتطلب میدانند که با هدف رسیدن به حکومت قیام کرده است. برخی نیز معتقدند مختار شیعه بود اما عملکرد او مورد تأیید نیست با این حال اهل جهنم نخواهد بود. منشأ این نظرات، دو دسته روایات است که در آنها مختار ستایش و نکوهش شده است. برخی از رجالیان شیعه همچون عبدالله مامقانی و آیتالله خویی روایات مدح را ترجیح دادهاند.
مختار بن ابیعبید بن مسعود ثقفی از قبیله ثقیف بود. پدرش ابوعبید از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در جنگهای قادسیه در زمان خلیفه دوم کشته شد. جد وی، مسعود ثقفی، از بزرگان حجاز بود و به وی لقب عَظیمُالقَرْیَتَیْن (بزرگ مکه و طائف) داده بودند. مادرش دومه بنت عمرو بن وهب است که ابنطیفور در بلاغات النساء از وی یاد کرده است. به گفته ابناثیر، تاریخنگار قرن هفتم قمری، مختار از صحابه نبود. با این حال شرححال او در منابع صحابهنگاری آمده است.
کنیه مختار، ابواسحاق و لقبش کَیسان (زیرک و باهوش) بود. از اصبغ بن نباته نقل شده هنگامی که مختار کودک بود، امام علی (علیه السلام) او را بر زانوی خود نشاند و وی را کَیِّس خواند. به گزارش شمسالدین ذهبی، مختار در زمان معاویه به بصره رفت و مردم را به سوی امام حسین (علیه السلام) فرا خواند. در آن زمان، عبیدالله بن زیاد که از طرف معاویه، والی بصره بود، وی را دستگیر و به طائف تبعید کرد. مختار با مسلم بن عقیل فرستاده امام حسین (علیه السلام) در کوفه همکاری میکرد. مسلم هنگام ورود به کوفه به خانه مختار رفت. پس از آنکه عبیدالله بن زیاد از مکان مسلم اطلاع پیدا کرد، مسلم به خانه هانی بن عروه نقلمکان کرد. همچنین بنا بر گزارشهای تاریخی، مختار با مسلم بن عقیل بیعت کرد، او روز شهادت مسلم، بیرون کوفه به سر میبرد و خبر قیام زودتر از موعدِ مسلم آنجا شنید؛ اما هنگامی که به کوفه رسید، مسلم و هانی شهید شده بودند.
مختار در روز عاشورا در زندان بود. ازاینرو در کربلا حضور نداشت. پس از شهادت مسلم، ابن زیاد قصد کشتن مختار را داشت که با وساطت عمرو بن حریث از کشتن او صرفنظر کرد؛ اما او را به زندان انداخت. مختار تا پس از واقعه کربلا در زندان بود. پس از واقعه کربلا، مختار با وساطت عبدالله بن عمر که شوهر صفیه خواهر مختار بود، نزد یزید بن معاویه، آزاد شد. بنا بر گزارش عبدالرزاق مقرم هنگامی که اسیران کربلا را به مجلس ابنزیاد آوردند، ابنزیاد مختار را نیز که زندانی بود احضار کرد. در این جلسه، میان مختار و ابنزیاد سخنان تندی ردوبدل شد. بنا بر این گزارش، مختار پس از شهادت عبدالله بن عفیف از زندان آزاد شد؛ اما عبیدالله بن زیاد با وی شرط کرد که نباید بیشتر از سه روز در کوفه بماند. عبیدالله پس از شهادت عبدالله بن عفیف، خطبهای خواند و در آن به اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ناسزا گفت. مختار به وی اعتراض کرد و ابنزیاد دوباره او را زندانی کرد؛ اما با شفاعت مجدد عبدالله بن عمر آزاد شد. مختار با عبدالله بن زبیر بیعت کرد، به شرطی که در کارها با او مشورت کند. در حمله سپاه یزید به مکه و محاصره عبدالله بن زبیر، مختار در کنار عبدالله، با سپاه یزید جنگید. پس از درگذشت یزید بن معاویه، ابن زبیر ادعای خلافت کرد. مختار هم به کوفه رفت و مقدمات قیام خود را فراهم کرد. ابنزبیر، عبدالله بن مطیع را به ولایت کوفه گماشت. مختار با وی جنگید و او را شکست داد.
مختار در قیام توابین شرکت نکرد؛ چراکه قیام را بیفایده و سلیمان بن صرد خزاعی را ناآشنا با فنون و تاکتیکهای جنگ میدانست. به دنبال شرکت نکردن مختار، ۴۰۰۰ نفر از ۱۶۰۰۰ نفری که با سلیمان بیعت کرده بودند در جنگ شرکت نکردند. مختار همزمان با قیام توابین، به زندان افتاد. او پس از شکست توابین، به بازماندگان آنان نامهای نوشت و از آنان دلجویی کرد. سران توابین قصد آزادسازی وی از زندان را داشتند؛ اما مختار آنان را برحذر داشت و با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد.[ مختار در سال ۶۶ق، به خونخواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و شیعیان کوفه با وی همراه شدند. او در قیامش از دو شعار یا لثارات الحسین و یا منصور اَمِت استفاده کرد. در این قیام، مختار شماری از عاملان واقعه کربلا، همچون شمر بن ذیالجوشن، خولی بن یزید، عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد را به قتل رساند. او سر عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد را به مدینه نزد امام سجاد (علیه السلام) فرستاد.
درباره رابطه امام سجاد (علیه السلام) با مختار گزارشها متفاوت است. بر پایه روایتی که در رجال کشی نقل شده، مختار ۲۰۰۰۰ دینار برای امام چهارم فرستاد و او با آن، خانه عقیل بن ابیطالب و سایر بنیهاشم را که مخروبه شده بود، بازسازی کرد. با این حال، مختار بار دیگر چهل هزار دینار برای امام سجاد فرستاد، اما امام نپذیرفت. او همچنین کنیزی (مادر زید بن علی) را که ۳۰۰۰۰ درهم خریده بود، به امام سجاد (علیه السلام) هدیه کرد. مختار پس از کشتن عبیدالله، سر او را نزد امام زینالعابدین (علیه السلام) فرستاد. امام سجدۀ شکر بهجا آورد، و در این وقت بود که زنان خاندان بنیهاشم لباسهای سوگواری که برای امام حسین (علیه السلام) بر تن کرده بودند بیرون آوردند. بر پایه روایتی دیگر، گروهی از سران کوفه نزد امام سجاد (علیه السلام) رفتند و درباره مأموریت مختار پرسیدند و امام چهارم آنان را به محمد بن حنفیه ارجاع داد و فرمود: ای عمو، اگر غلامی زنگی به ما اهلبیت تعصب بورزد، بر مردم واجب است او را یاری کنند. در این باره، هرچه میخواهی انجام ده، من تو را در این امر، نماینده قرار دادم. آیتالله خویی و مامقانی قیام مختار را با اذن امام زینالعابدین (علیه السلام) میدانند.
[۳۴] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲ ص ۳۱.
[۳۵] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۳۶] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.
[۳۷] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۹۲ الکافی، ج۸، ص۲۰۶/ بحارالأنوار، ج۵۱، ص۵۶؛ «بتفاوت لفظی»/ بحارالأنوار، ج۵۳، ص۸۹؛ «المؤءدون الی الناس ان هذا الحسین … ولایلی الوصی الاالوصی» محذوف/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۲۷۱؛ «حضرته» بدل «حفرته»/ العیاشی، ج۲، ص۲۸۱؛ «بتفاوت لفظی».
«الصّادق (عَبْدِ اللَّهِبْنِالْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (فِی قَوْلِهِ تَعَالَی … ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَیْنِ (فِی سَبْعِینَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَیْهِمُ الْبَیْضُ الْمُذَهَّبُ لِکُلِّ بَیْضَهْ وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَی النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَیْنَ (قَدْ خَرَجَ حَتَّی لَا یَشُکَّ الْمُؤْمِنُونَ فِیهِ وَ أَنَّهُ لَیْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَیْطَانٍ وَ الْحُجَّهْ الْقَائِمُ (بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَهْ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ الْحُسَیْنُ (جَاءَ الْحُجَّهْ الْمَوْتُ فَیَکُونُ الَّذِی یُغَسِّلُهُ وَ یُکَفِّنُهُ وَ یُحَنِّطُهُ وَ یَلْحَدُهُ فِی حُفْرَتِهِ الْحُسَیْنَبْنَعَلِیٍّ (وَ لَا یَلِی الْوَصِیَّ إِلَّا الْوَصِیُّ».
[۳۸] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲ ص ۳۱.
[۳۹] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲.
«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ».