عناوین

سخنرانی شب بیست و سوم محرم ۱۴۴۴ هـ ق ـ مسجد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شهرک شهید محلاتی

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

ایّام اسارت بازماندگان شهدای کربلا حضرت امام سجاد (علیه السلام) و نائبه‌الحسین، عصمت صغری حضرت زینب کبری (روحی فداها و سلام الله علیها)، عروس حضرت زهرا (سلام الله علیها) بی‌بی ما حضرت رُباب (سلام الله علیها) که مادر حضرت علی اصغر (علیه السلام) هستند و سایر پَرده‌نشینان و بانوان باعظمتی که نامَحرمان آن‌ها را ندیده بودند و تحمّل مصیبت‌های بی‌نظیرشان را به امام زمان (ارواحنا فداه)، به شما دلدادگان و پاک دلان تسلیت عرض می‌کنم.

اوّلین کلاس حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) کلاس گریه‌ی بر امام حسین (علیه السلام) می‌باشد

وجود مبارک حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) پس از حادثه‌ی عاشورا، امکانی برای تشکیل کلاس‌های درسی و فضایی برای منبر و ایراد سخنرانی، امامت در نماز جمعه و نمازهای جماعت را نداشتند. تسلّط بنی‌امیّه فضا را از این بزرگواران گرفته بود. زیارت عاشورا که کلام‌الله و اِکسیر است و جزء متون اسرارآمیز هم از نظر آثار و هم از نظر محتواست، شما در زیارت عاشورا عرضه می‌دارید: «وَ لَعَنَ اللّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ أَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللّهُ فِیها[۲]»؛ خداوند لعنت کند آن کسانی را که شما را از آن جایگاه و رُتبه‌ای که خداوند برای شما مرتّب کرده بود، زائل کردند و شما را از آن‌جا برکنار کردند. شئونی که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند، همگی به ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) به ارث رسیده است که یکی از آن‌ها تبلیغ دین و دعوت کُفّار به اسلام، دعوت مؤمنین به ایمان، به عدالت، به تقوا، به عفّت، به اخلاق، به عبودیّت خداوند، به مناجات، به معرفت و محبّت و ایثار و نثار است. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دائماً موعظه داشتند. این همه روایات اخلاقی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده است، روایات فقهی و اعتقادی به دست ما رسیده است که ائمه‌ی ما باید می‌توانستند به منبر بروند و این مطالب را برای مردم بازگو می‌کردند. ولی این موقعیّت برای حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) وجود نداشت، برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این امکان فراهم نبود و برای حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) هم مهیّا نبود. هر کدام از این بزرگواران نیز رسالت هدایت خودشان را متناسب با زمان و مکان ایفا کردند و بدون کار و تلاش نبودند و کار خودشان را به اذن‌الله و به امرالله به خوبی انجام دادند. کارهایی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) برای هدایت جامعه انجام دادند و پیامی که برای نَسل‌ها تا دامنه‌ی قیامت رسانده‌اند، اوّلین کلاس، اوّلین جبهه و اوّلین رأیت و پَرچمی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) برای اِفشای چهره‌ی ظلم بنی‌امیّه و حقّانیت حضرت امام حسین (علیه السلام) برافراشتند و تا به امروز سُفره‌ی حضرت امام سجاد (علیه السلام) گسترده است، گریه بود.

سه گروهی که در روز محشر گریان نیستند

گریه در اسلام جایگاهی دارد. ما در روایت هم داریم که فرموده‌اند: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَهٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ ثَلاَثَ[۳]»؛ در روز قیامت اوّلین و آخرین که کسی جز خداوند عدد آن را نمی‌داند، از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا انقراض عالَم هرچه بَشر آمده و رفته است، همگی در محشر حضور دارند. اما قرآن کریم می‌فرماید: «فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ * وَ خَسَفَ الْقَمَرُ * وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ * یَقُولُ الْإِنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ[۴]»؛ آن روزی که نظام عالَم بهم می‌خورد، همه از قبرها برمی‌خیزند و هیچ‌کسی پناهگاهی ندارد، همه به دنبال پناهگاه هستند و می‌گویند: «أَیْنَ الْمَفَرُّ»؛ به کجا بگریزم؟ به کجا پناه ببرم؟ به کجا فرار کنم؟ همه به دنبال چاره‌ی کار خودشان هستند. روز فَزَع اکبر است و همه نالان هستند و نمی‌دانند که جهنّمی هستند و یا بهشتی هستند. در مَحکمه‌ی عَدل الهی پاسخی برای عُمرشان، برای زبان‌شان، برای اعضاء و جوارح‌شان، برای فکری که کردند، برای گمان‌هایی که داشتند، آیا از عُهده‌ی پاسخگویی آن برمی‌آیند و یا رفوزه می‌شوند و سقوط می‌کنند و در سَقر قرار می‌گیرند؟ در آن روز، فقط سه گروه هستند که در اَمان هستند و گریان نیستند. گروه اوّل «عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ[۵]» هستند. چشمی که از خَشیّت خداوند اشک می‌ریزد، این چشمِ گریانِ الهی در آن‌جا شَعفی دارد، آرامشی دارد که نیازی به گریه ندارد. به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عرض کردند: شما که آیه‌ی تطهیر برایتان نازل شده است، در کودکی حجّت خداوند بوده‌اید و پروردگار خودش شما را به حُکم آیه‌ی مُباهله به عنوان حجّت الهی معرفی فرموده است؛ شما چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟ وجود مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: در روز قیامت کسانی آرام هستند و گریان نمی‌شوند که در این‌جا گریه کنند. گریه‌ی از خوف خدا، گریه‌ی از محبّت خداوند و شوق خداوند، گریه‌ی از ترس جهنّم، گریه‌ی برای شُکر بهشت، گریه‌ی برای هجران ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)، «اللّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنا[۶]»، گریه‌ی برای غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) و گریه‌هایی که انسان به دلیل فوت فرصت‌ها در پیشگاه حق‌تعالی تقدیم او می‌دارد، این گریه‌ها انسان‌ را به مقامات بالای قُرب الهی نائل می‌کند که افضل گریه‌ها نیز گریه‌ای بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به عنوان دفاع از مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نثار عَرش الهی کردند و گریه‌های فاطمه‌ی طاهرا (سلام الله علیها) حَربه‌ای بود. زیرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قُشون و گروه نداشتند و مظلوم و غریب مانده بودند و اشک‌های حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) به عنوان قُشون حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) با گریه‌ی شبانه‌روزی خود دشمن را رُسوا کردند و اَمان را از دشمنان و غاصبین خلافت گرفتند. تا جایی که آمدند و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعتراض کردند که چرا بی‌بی به صورت شبانه‌روزی گریه می‌کند.

گریه‌های حضرت امام سجاد (علیه السلام) در حفظ و پاسداری از نهضت حسینی

کلاس تبلیغ، هدایت و اِفشاگری حضرت امام سجاد (علیه السلام) و و ترویج حقّانیت حضرت امام حسین (علیه السلام) و مظلومیّت حضرت امام حسین (علیه السلام)، کلاس گریه بود. این اثر حضرت امام سجاد (علیه السلام) است که بر حسب نقل رئیس محدّثان شیعه، «شیخ صدوق[۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) در روایات از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرموده‌اند: «اَلْبَکَّاءُونَ خَمْسَهٌ[۸]»؛ در عالَم آفرینش آدمیان، از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا پایان عالَم پنج نفر هستند که عنوان بَکّاء دارند؛ یعنی زندگی‌شان سراسر گریه بوده است که یکی از این پنج نفر، حضرت امام سجاد (علیه السلام) بوده است. گریه‌ی حضرت امام سجاد (علیه السلام)، گریه‌ی انفعالی نبود که حال اِنکسار ایشان به این دلیل باشد که حقّ‌شان را ضایع کرده‌اند. بلکه گریه‌ی تهاجمی بود، گریه‌ی عبادت بود، گریه‌ی مأموریت خداوند بود. گریه‌ی حضرت امام سجاد (علیه السلام) جنگ با یزید بود، جنگ با قَتَله‌ی کربلا بود. حضرت امام سجاد (علیه السلام) با گریه‌های خودشان بنی‌امیّه را رُسوا کردند و فضا را برای گرایش قُلوب مردمی که در کربلا کمک نکرده‌اند، ولی گریه‌های حضرت امام حسین (علیه السلام) احساسات این‌ها را برانگیخت. این گریه‌ها در طول تاریخ شیعه را حفظ کرده است. شیعه‌ای که هیچ‌گاه حکومت نداشت و هیچ‌گاه قدرتی پُشت آن وجود نداشت و تشکیلاتی نداشت، این مجالس امام حسین (علیه السلام) و گریه‌های برانگیخته‌ شده از دل‌های عاشق حضرت امام حسین (علیه السلام) شیعیان را جمع کرد و ما به عشق امام حسین (علیه السلام) در طول تاریخ جمع شدیم. ما پَراکنده بودیم و حضرت امام حسین (علیه السلام) ما را جمع کردند. هیأت‌ها و مجالس روضه و ایّام ماه محرّم و صفر و آموزه‌های حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود که هم دین و قرآن‌مان را حفظ کردند و هم اعتقادات شیعه را با وجود این‌که همیشه حکومت در دست مخالفین شیعه بوده است و زور و پول در دست آن‌ها بوده است، ولی نتوانستند جمع ما را پَریشان کنند به برکت مجالس گریه‌ی حضرت امام حسین (علیه السلام) بود و این کلاس، کلاس حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) بود.

دوّمین کلاس حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) کلاس تربیت بوده است

کلاس دوّمی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) تشکیل دادند، تربیت اولیاءالله در لباس بردگان بوده است. اگر بنا بود حضرت امام سجاد (علیه السلام) با دانه‌دُرشت‌ها ارتباط برقرار کنند، جاسوس‌ها فوراً گزارش می‌دادند و به سُراغ آن‌هایی که نفوذ و عِدّه و عُدّه دارند می‌رفتند و می‌گفتند که این‌ها در اطراف حضرت امام سجاد (علیه السلام) جمع شده‌اند؛ ولی حضرت امام سجاد (علیه السلام) بَرده‌ها را می‌خریدند و مدّت یک سال روی این‌ها کار می‌کردند و این‌ها را شیعه و گاهی از اوتاد و اولیاءالله قرار می‌دادند. افرادی که مُستجاب‌الدعوه شده بودند را در روز عید فطر و در پایان سال آزاد می‌کردند و هر کدام از این‌ها یک شیعه‌ی خودساخته‌ی دارای معلومات کافی شیعی بودند و مُبلّغین حضرت امام سجاد (علیه السلام) در اطراف و اَکناف جهان اسلام بودند. این راه دوّم بود که استفاده‌ی از مُستضعفین و زاغه‌نشین‌ها و پابرهنه‌ها و کسانی که به حساب نمی‌آمدند بود که حضرت امام سجاد (علیه السلام) بهترین تاکتیک را به کار بردند. حضرت امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه) به تَبَع حضرت امام سجاد (علیه السلام) روی زاغه‌نشین‌ها و پایین‌شهری‌ها حساسیّت خاصّی نشان می‌دادند و می‌فرمودند: ما یک تار موی این زاغه‌نشین‌ها را با همه‌ی مُستکبران عوض نمی‌کنیم.‌ شهدای ما، سرداران ما و فرماندهان سپاه همگی از قِشرهای پایین جامعه بودند که در انقلاب ما این‌ها به حساب آمدند، این‌ها قطره‌قطره جمع شدند و دریا به وجود آوردند و همیشه تکیه‌ی انقلاب بر روی مُستضعفان و روی قِشر پایین و کم‌درآمد جامعه بوده است و اولیاءالله نیز در میان این‌ها به وفور هستند. در حال حاضر نیز هیأت‌ها را ببینید، زائران کربلا را ببینید، اربعین را ببینید، مناسبت‌های مختلف شعائری را ببینید که اکثریّت همین توده‌های ضعیف هستند که همیشه این‌ها اثرگذار هستند و می‌تواند روی این‌ها حساب باز کرد.‌ این کلاسی بود که حضرت امام سجاد (علیه السلام) به ما آموزش دادند.

سوّمین کلاس حضرت سیّد السّاجدین (علیه السلام) کلاس دعا و نیایش است

کلاس سوّم حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام)، کلاس دعا و نیایش بود. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در این دعاها که بخشی از آن به عنوان صحیفه‌ی سجادیه جمع شده است، ولی این صحیفه همه‌ی دعاهای حضرت امام سجاد (علیه السلام) نیست. دعاهای حضرت امام سجاد (علیه السلام) وَسیع‌تر از صحیفه‌ی سجادیه است. ولی این صحیفه‌ی سجادیه هم عرفان است، هم حقیقت دینی و اعتقادات کَلامی است، هم اخلاق است، هم دستورات اجتماعی است و هم دستورات اخلاقی است که یکی از دعاهای حضرت امام سجاد (علیه السلام) که مدّت ۳-۲ سال است که توفیق داریم و هر ماه یک جلسه به محضر شما نمازگزاران انقلابیِ خوش‌سابقه‌ی ولایت‌مدارِ دل‌شکسته‌ی حضرت امام حسین (علیه السلام) می‌رسیم و امام جماعت جزء خانواده‌ی شهداییِ حزب‌اللهیِ انقلابی و غیور شما بحمدالله وسیله‌ی خیر هستند، ما به برکت شما مروری بر صحیفه‌ی سجادیه داریم. البته بنده به توفیق الهی مدت ۳-۲ سال است که در دانشگاه تهران نیز چند دعا از دعاهای حضرت امام سجاد (علیه السلام) را شرح کردیم و این جلسات همچنان ادامه دارد. ولی صحیفه‌ی سجادیه برکات زیادی دارد که در جمع شما مُحترمین و عزیزان که گاهی فاصله‌ی جلسات هم زیاد می‌شود و مناسبت‌های مختلفی پیش می‌آید، این مطالب گاهی از هم بُریده می‌شود. والّا اگر یک اَزمنه‌‌ی مناسبی به طور مُسلسل این دعای بیستم صحیفه‌ی سجادیه را که به دعای «مکارم الاخلاق» مشهور است که خوشبختانه مرحوم «محدّث قُمی[۹]» (رحمت الله علیه) در کتاب شریف «مفاتیح‌ الجنان» دعای شریف مکارم الاخلاق حضرت امام سجاد (علیه السلام) را آورده است و نباید از آن غفلت کنیم. واقعاً کتاب شریف مفاتیح الجنان، کلیدهای بهشت است. هر دعایی یک پَرده و حجاب را برای انسان کنار می‌زند و او را به بهشت نزدیک می‌نماید. بین ما و خداوند چهار هزار حجاب وجود دارد. هر حجاب یک کلید نیاز دارد تا انسان این حجاب‌ها را از خودش دور نماید تا به قُرب نائل شود و استحقاق بهشت را پیدا کند. در دعای مکارم الاخلاق، خواست‌ها، آروزها و مسئلت‌های سازنده‌ای به زبان حضرت امام سجاد (علیه السلام) آمده است که هم از نظر روانشاسی، هم از نظر اخلاقی، هم از نظر اجتماعی و هم از نظر سیاسی می‌تواند سرمایه‌ی شیعه باشد. حال امشب یک جمله از این دعای شریف را با توضیح مُختصری به محضر شما تقدیم می‌داریم و ان‌شاءالله به همراه دل‌های شما سُراغ اُسرای کربلا می‌رویم تا ان‌شاءالله با آن‌ها همنَوا بشویم.

وصف کینه و دشمنی در دعای «مکارم الاخلاق» حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام)

حضرت امام سجاد (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست می‌نمایند: «مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمحَبَّهَ[۱۰]»؛ خدایا! از این‌هایی که عیب‌جو هستند و اهل شَنآن هستند و این‌ها اهل کینه و بُغض هستند، این بُغض و دشمنی این‌ها را به محبّت مُبدّل کن. این به ما درس می‌دهد که جامعه‌ی شیعه و جامعه‌ای که به حضرت امام سجاد (علیه السلام) علاقه‌مند است، نباید بگذارد برادران دینی و اقوام خودش و همکاران خودش در دشمنی با او ریشه‌دار بشوند.‌این کینه‌ها برای انسان دردسر ایجاد می‌کند. در روایات داریم که فرموده‌اند: «لاَ یَحِلُّ لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثٍ[۱۱]»؛ اگر مسلمانی بیش از سه روز کینه‌ی مسلمان دیگری را در دل خود نگاه دارد، عبادات او مورد قبول واقع نمی‌شود. عایق بالارفتن عبادات، اموری است که یکی از آن‌ها کینه‌ی مؤمن را در دل داشتن است. حال یک شخصی عیبی دارد و مرتکب خلافی شده است، گاهی به شما جَفایی کرده است، باید احترام شما را به موقع به جا می‌آورده است، ولی این کار را نکرده است، این برای آن شخص یک عُقده شده است و در دلش کینه‌ای ایجاد شده است و منتظر فرصتی است تا به شما آسیبی برساند. این کار خطرناک است و خداوند متعال در جای حقّ نشسته است. آیه‌ی قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[۱۲]»؛ بدی‌ها و دشمنی‌های دیگران شما را وادار نکند که اهل عکس‌العمل باشید و قصد داشته باشید که کار اشتباه آن‌ها را با کار اشتباهی جُبران نمایید و یا قصد داشته باشید شرّ را با شرِّ بدتری جُبران کنید. به جای این‌که شما هم مقابله‌ی به مثل کنید، بیایید و محبّت کنید. «اَلْإِنْسَانُ عَبْدُ اَلْإِحْسَانِ[۱۳]»؛ انسان بَرده‌ی احسان است. «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[۱۴]»؛ وقتی انسان به کسی محبّت می‌کند، گاهی محبّت صخره‌ها را آب می‌نماید.

دستور اخلاقی خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ اُحد

این وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که بعد از «جنگ اُحد» که عدّه‌ای به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خیانت کردند و جَفا کردند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تا مرز شهادت پیش بردند، زیرا اطرف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را خالی کردند و فرار از جنگ از گناهان کبیره به شمار می‌رود. این‌ها از جنگ فرار کردند. اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمانده نبودند و جان ایشان هم به خطر نمی‌افتاد، موضوع فرار از جبهه جزء گناهان کبیره است و کسی که از جبهه فرار نماید، مرتکب گناهی شده است که از عدالت ساقط شده است، انسان فاسقی شده است و دیگر نمی‌توان پُشت سر این شخص نماز خواند. چه برسد به این‌که فرار ما از جبهه باعث بشود که رهبری دین که آن هم رهبری که اَشرف خَلق‌الله و خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است و جان ایشان به خطر بیفتد. این‌ها همگی فرار کردند و دشمن اطراف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را احاطه کرد و باعث شد تا پیشانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شکسته بشود و دندان مبارک‌شان شکسته شد و چهره‌ی ایشان خونین شد و تا مرز شهادت پیش رفتند که اگر جانفشانی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به صورت مُعجزه‌آسا جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را حفظ نکرده بود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ اُحد در کنار عمویشان حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) به شهادت می‌رسیدند. این‌ها چنین جنایتی را مرتکب شدند و پیامبرشان را در مقابل دشمن تنها گذاشتند و به سُراغ دنیای خود رفتند. ولی هنگامی که جنگ تمام شد، پیامبر خدا از جانب پروردگار متعال مأمور شدند و این آیه‌ی کریمه نازل شد که خداوند متعال به حبیب خودش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «فَاعْفُ عَنْهُمْ[۱۵]»؛ از این‌ها بگذر. پیامبر من! این‌ها کار بد انجام دادند، این‌ها جنایت کردند، این‌ها خیانت کردند، این‌ها جَفا کردند، این‌ها از تو حمایت نکردند، از تو دفاع نکردند و دین‌شان را در معرض خطر قرار دادند. اما بیا و این‌ها را عَفو کن. ببینید که قدرت محبّت تا چه اندازه‌ای است! خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می‌دهد که این‌ها را عَفو کن. نه تنها خودت از این‌ها بگذر، بلکه بیا و برای آن‌ها واسطه باش. در مورد بعضی از گناهان اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه نشود، قابلیّت آمُرزش پیدا نمی‌کند. نه این‌که خداوند مورد آمُرزش قرار نمی‌دهد، بلکه اگر بخواهد بخشیده بشود، باید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شفیع آن بشود، والّا بخشیده نمی‌شود. علاوه بر این‌که خودت عَفو می‌کنی، بیا و برای این‌ها استغفار هم بکن. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ[۱۶]»؛ علاوه بر این‌که واسطه می‌شوی تا من این‌ها را ببخشم و از گناه‌شان بگذرم، علاوه بر آن این‌ها گرفتار روح حقارت شده‌اند.‌ دشمن این‌ها را شکست داده است و فرار از جبهه و تنها گذاشتن تو برایشان یک ننگ و لَکّه‌ی عاری است که به این راحتی شُسته نمی‌شود. لذا این‌ها یک سرافکندگی و خجالتی و خود کم‌بینی دارند که کم شده‌اند و خودشان را کم می‌بینند و تو باید این را برایشان جُبران کنی. به این‌ها شخصیت بده؛ «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ[۱۷]»؛ این‌ها را دعوت کن و از این‌ها نظرخواهی کن تا احساس شخصیّت کنند. این دستور اخلاقی است که خداوند متعال به پیامبرش داده است.

اگر کسی به انسان کینه داشته باشد، باید با محبّت به او پاسخ داد

حال اگر کسی نسبت به شما عُقده داشته باشد، باید روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در پیش بگیرید. او عُقده داشته است و برای عُقده‌ی خود بهانه‌ای دارد. شاید در جایی به او بی‌اعتنایی کرده‌اید، شاید در جایی باید به او کمک می‌کردید و کمک نکرده‌اید؛ حال او با شما بد شده است. اجازه ندهید تا او با شما بد بماند. اوّلین کاری که می‌توانیم انجام بدهیم، دعاست. خداوند متعال مُقلب القلوب است. «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ[۱۸]»؛ اگر همه‌ی ثروت عالَم متعلّق به تو بود و این ثروت را خَرج می‌کردی تا تو را دوست بدارند و دل‌ها را به یکدیگر وصل کنی، نمی‌شد که این کار را انجام داد؛ زیرا با پول نمی‌توان دل‌ها را به یکدیگر وصل کرد. اما خداوند این‌ کار را انجام داد. «وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ[۱۹]»؛ خداوند متعال قدرت‌نمایی کرد و یک جامعه‌ای را به وجود آورد که در جنگ به حدّی ایثار داشتند که ۹ نفر رزمنده‌ی تشنه همگی آب را به دیگری حواله دادند و هر ۹ نفر با تشنگی شهید شدند و آب باقی ماند. این روحیه‌ی ایثار و روحیه‌ی هوای یکدیگر را داشتن که انسان حاضر باشد تا تشنه بمیرد، ولی رَفیق او تشنگی نکشد. این کار را خداوند متعال انجام داد. «وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ»؛ خداوند متعال اُلفت کرد.

حضرت امام سجاد (علیه السلام) با اعتقاد به این‌که مُقلب ‌القلوب خداوند است، اگر دیدید کسی نسبت به شما عَدوات و رنجش پیدا کرده است، صفت خوبی نیست. انسان خوب آن کسی است که سفارش مرحوم «شیخ حسنعلی نخودکی[۲۰]» (رحمت الله علیه) را اجرایی می‌کند که گفته‌اند: «مَرنج و مَرنجان». انسان نباید از کسی رنجیده بشود. خوبی را به خاطر خوبی خودشان پاسخ بدهد و بدی‌ها را به خاطر خوبی خودش پاسخ بدهد. حال اگر کسی کار بدی انجام داده است، من که انسان خوبی هستم؛ پس چرا بخواهم بدی را با بدی جُبران کنم؟ این عَفو و گذشت و استغفار و درخواست از پروردگار متعال مشکل را برطرف می‌نماید و حضرت امام سجاد (علیه السلام) این فضایی را که بنی‌امیّه علیه آل عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) به وجود آورده بودند را که این‌ها حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مُشرک می دانستند و خون ایشان را مُباح می‌دانستند و اهل شام از این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد کشته شدند، تعجّب می‌کردند و می‌گفتند که مگر علی اهل رفتن به مسجد و نماز خواندن بوده است؟! حضرت امام سجاد (علیه السلام) از خداوند درخواست کردند که این دل‌های پُر از کینه‌ای که علیه ما هستند را از بُغض ما خالی کن و در دل این‌ها به جای بُغض و کینه، محبّت ما را قرار بده.

سه چیزی که محبّت می‌آورد

حدیثی هم برای شما بگویم و روضه بخوانم. فرموده است: «ثلاثه تورث المحبّه[۲۱]»؛ این‌ها نیز هدایای الهی است و وقتی خداوند متعال می‌خواهند دلی را از کسی با محبّت پُر نماید و بُغض و عَداوت را از او بگیرد و دل او را شستشو بدهد، سه چیز در این مسیر کمک می‌نماید. «ثلاثه تورث المحبّه»؛ سه چیز است که محبّت را به ارث می‌آورد. یکی از آن‌ها «البذل» است که به معنای احسان مالی است. احسان مالی بسیار کمک می‌کند‌. کسانی که سُفره‌ی گسترده‌ای دارند، درب خانه‌ی باز دارند، مشگل‌گُشا هستند، حاتم‌صفت هستند، این‌ها دل‌ها را شکار می‌کنند. می‌توان با احسان کردن و کمک به گرفتارها در روز مبادا برای همیشه بدهکار شما بشوند. مورد دوّم «الدین» است. حتّی انسان بی‌دین هم انسان مُتدیّن را دوست دارد. انسانی که مُتدیّن است، انسانی که خیانت نمی‌کند، انسانی که چشمش پاک است، انسانی که دستش پاک است، انگشت‌نما می‌شود و همه بر سر او قَسم می‌خورند و همه او را دوست دارند. امانت، صداقت، عفّت، ایثار و نثار از شاخصه‌های دین‌داری است.‌ اگر انسان دین‌دار باشد، دل‌ها را شکار می‌کند.‌ مورد سوّم هم «ادب» است. «لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ[۲۲]»؛ ادب و تواضع نعمتی است که حَسود آن را دارا نیست. شما هر نعمتی داشته باشید، عدّه‌ای طعنه می‌زنند و از آن خوششان نمی‌آید و علیه شما هستند؛ ولی وقتی کوچکی می‌کنید، دیگر مورد حَسد واقع نمی‌شوید. هیچ‌کسی نسبت به شخصی که تواضع دارد و به همه احترام می‌گذارد و به همه با دید عظمت نگاه می‌کند، حَسد نمی‌ورزد. این سه چیز هم کمک می‌کند که انسان دل‌های پُر از کینه را از غُبار کینه پاک نماید و خداوند محبّت او را در آن دل جای می‌دهد.

روضه و توسّل به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)

«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ[۲۳]»

امام زمان ما (ارواحنا فداه) که فدای ایشان بشوم و خداوند به ایشان صبر عنایت بفرماید و سایه‌ی ایشان را بر سر ما مُستدام بدارد. ایشان خیلی دلسوخته‌ی حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند. در زیارت ناحیه مقدّسه، عباراتی را که ایشان آورده‌اند، هم روضه‌های خاصّی است که ایشان خوانده‌اند و اَحدی نمی‌تواند به این صورت روضه بخواند و هم روضه‌ی عمومی می‌خوانند. به حضرت امام حسین (علیه السلام) خطاب می‌کند: «فَلاَ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً[۲۴]»؛ جدّ مظلوم من! صبح و شام برای تو ندارم و همیشه ناله می‌کنم. گریه‌های حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بی‌صدا نیست؛ ایشان نُدبه می‌کنند، ناله می‌کنند. ایشان برای حضرت امام حسین (علیه السلام) فَغان می‌کنند. «وَ لاَبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً[۲۵]»؛ اگر اشک چشمم تمام بشود، برای تو خون گریه می‌کنم. اهل تشرّف از حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) سؤال پرسیدند: یابن رسول الله! کدام مصیبت است که شما را این‌گونه گریانده است و گریه‌ی شما تمام نمی‌شود؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر (علیه السلام) است که جدّ مظلوم شما داد می‌زد و فریاد می‌زند و هفت مرتبه صدا زدند: «ولدی علی»؟ حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) فرمودند مصیبت عمویم حضرت علی اکبر (علیه السلام) بسیار مصیبت سختی است، ولی اگر عمویم حضرت علی اکبر (علیه السلام) هم تشریف داشتند، خودشان هم برای این مصیبت گریه می‌کردند. عرض کرد: آقا! مصیبت عَلمدار امام حسین (علیه السلام) است که امام حسین (علیه السلام) در کنار نَهر عَلقمه رسیدند و دیدند که عَلم افتاده است، جلوتر آمدند و دیدند دست عَلم‌گیر افتاده است، جلوتر آمدند و دیدند که بدن حضرت اباالفضل‌العبّاس (علیه السلام) قطعه‌قطعه شده است؛ «فَبَکی الحُسَین بُکاءً شَدیداً[۲۶]»؛ یکی از جاهایی که حضرت امام حسین (علیه السلام) سخت گریه کرده‌اند، کنار بدن حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بود. حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) فرمودند مصیبت عمویم حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بسیار سخت بود، ولی اگر ایشان زنده بودند خودشان هم در این مصیبت گریه می‌کردند. عرض کردند: آقا! آیا مصیبت شیرخواره‌ی امام حسین (علیه السلام) است؟ بچّه‌ی کوچک شش ماهه روی دست پدرش بال‌بال می‌زند، ولی دل کسی برای او نسوخت. به جای این‌که به این کودک آب بدهند، با تیر سه شُعبه او را شهید کردند. «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن[۲۷]»؛ حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) فرمودند مصیبت حضرت علی اصغر (علیه السلام) بسیار سخت بود، ولی اگر علی اصغر (علیه السلام) هم بود، برای این مصیبت گریه می‌کرد. عرض کردند: آقا! پس کدام مصیبت است؟ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: مصیبت اسارت عمّه‌ام زینب (سلام الله علیها) است. ایشان غیرت‌الله هستند و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) ناموس خداوند بودند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) کجا و دید نامَحرمان در هر کوی و بَرزن کجا؟! دختر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کجا و زندان کوفه کجا؟! حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در همه‌جا اُمّ‌المصائب بودند، ولی در یک جا دیگر انتظار نداشتد. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هنگام ورود به دروازه‌‌‌ی کوفه یک خُطبه‌ی آتشین خواندند و مردم کوفه را بهم ریختند و همه را به انقلاب نزدیک کردند. اما یک‌مرتبه دیدند که لَحن حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تغییر کرد و دیگر با مردم صحبت نمی‌کنند؛ گویا ماه دیده‌اند و با ماه خودشان حرف می‌زنند. سر مقدّس حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را بالای نیزه زدند و در مقابل کَجاوه‌ی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) قرار دادند. به محض این‌که حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) به عمّه‌جانشان فرمودند: «یا عمَّتی اسکتی[۲۸]»؛ عمّه‌جان! مأموریت شما بیش از این نیست، دیگر سکوت کنید. شما باید آخرین ضربه را در شام وارد کنی، در این‌جا کار را تمام نکن. به محض این‌که دستور حضرت امام سجاد (علیه السلام) آمد، نگاهی به سر پُر از خون برادرش کرد و عرضه داشت: حسینِ زینب! در همه‌جا همراه تو بودم، تو شهید شدی و من اسیر شدم؛ تو داغ برادر دیدی، من نیز داغ برادر دیدم. تو داغ فرزند دیدی و من هم داغ فرزند دیدم. اما حسین جان! «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا[۲۹]»؛ دیگر فکر این را نکرده بودم که سر تو را بالای نیزه ببینم، محاسن تو را پُرخون ببینم.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۰]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! دل‌های ما بیقرار امام زمان‌ (ارواحنا فداه) بگردان.

خدایا! نائب آن بزرگوار را برای ما از همه‌ی آفت‌ها محافظت بفرما.

خدایا! این مملکت اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) و مملکت گریه‌ی بر حضرت امام حسین (علیه السلام) را از همه‌ی خطرات، بَلیّات و نگرانی‌ها نجات عنایت بفرما.

خدایا! زبان‌های پَلیدی که علیه شهدا و مدافعین حَرم ما جسارت‌ می‌کنند، قطع بفرما و آن‌ها را بیش از پیش رُسوا بگردان.

خدایا! همه‌ی نفوذی‌ها را بی‌آبرو بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مردم عزیز ما، شهید داده‌های ما، رزمندگان ما، یادگاران دفاع مقدّس، پاسداران انقلاب ما، نگهبانان خون شهدای ما، خانواده‌های مکّرم شهدای ما، مردم ولایت‌مدار ما و رهبر بزرگوار ما را دشمن شاد مگردان.

الها! پروردگارا! حاجات دینی ما، حاجات دُنیوی ما و حاجات معنوی ما را برآورده بفرما.

خدایا! به مصیبت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و دَربه‌دَری این بانو مریض‌ها عموماً، طفل مریضی که در این مجلس آورده‌اند، مریض‌های سفارش‌شده، مریضه‌ی مورد نظر شِفای عاجل مرحمت بفرما.

خدایا! آن‌چه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، از خزائن کَرَم خود بر ما نازل بفرما.

خدایا! با اشک‌های حضرت امام سجاد (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم باران رحمت بدون آفت بر ما نازل بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۳] الخصال، جلد ۱، صفحه ۹۸.

«حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْکُوفِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُغِیرَهِ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَهٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ ثَلاَثَ أَعْیُنٍ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَهً فِی سَبِیلِ اَللَّهِ».

[۴] سوره مبارکه قیامه، آیات ۷ الی ۱۰.

[۵] الخصال، جلد ۱، صفحه ۹۸.

[۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف افتتاح.

«اللّٰهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنا ، وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنا، وَ قِلَّهَ عَدَدِنا، وَ شِدَّهَ الْفِتَنِ بِنا، وَ تَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنا، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعِنَّا عَلىٰ ذٰلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ، وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ، وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَ سُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَ رَحْمَهٍ مِنْکَ تُجَلِّلُناها، وَ عافِیَهٍ مِنْکَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۷] شیخ صدوق، (۳۰۵-۳۸۱ق) از عالمان شیعه در قرن چهارم هجری قمری که مشهورترین محدّث و فقیه مکتب کلامی و حدیث‌محور قم به شمار می‌آید. حدود ۳۰۰ اثر علمی به او نسبت داده‌ شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست. یکی از مهمترین آثار وی، کتاب من لایحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه است. از دیگر آثار شیخ صدوق، معانی الاخبار، عیون اخبار الرضا، الخصال، علل الشرایع و صفات الشیعه است. برخی از مشهورترین شاگردان وی عبارتند از سید مرتضی، شیخ مفید و تلعکبری. مدفن شیخ صدوق در قبرستان ابن‌بابویه در ری است. ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمی‌ها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازه‌ای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشته‌های مختلف کتاب‌ها و رساله‌هایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کرده‌اند. ابن‌ندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتاب‌های پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتاب‌های خودم را که هجده کتاب است.»

سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده می‌شود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است. بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی‌ بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده می‌شود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر می‌گوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد می‌شود که خدای عزوجل به سببش او را سود می‌رساند..

وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن درگذشت و در شهر ری دفن شد. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن بابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ انجام گرفت. پیش از این تاریخ قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرن‌ها مایه حیرت همگان شد. شیخ طوسی می‌گوید: «محمد بن علی بن حسین، حافظ احادیث، آگاه به فقه و رجال، و حدیث شناس بود که در حفظ و کثرت علم، مثل او در میان قمی‌ها دیده نشد.» نجاشی در وصفش می‌گوید: شیخ ما و فقیه ما… که وارد بغداد شد و با اینکه کم سن و سال بود شیوخ طائفه از او حدیث می‌شنیدند. شیخ صدوق را به جهت فراوانی آثار به ویژه در موضوع کلام و تکامل اندیشه‌های او نسبت به شخصیت‌های متقدم، نماینده اصلی مکتب کلامی قم دانسته‌اند.

شیخ صدوق در کلام به مکتب کلامی حدیث‌گرای قم تعلق داشت. وی برآن بود انسان همیشه و در همه حال به الهام الهی یا حجت الهی احتیاج دارد تا خدا را بشناسد و عقل بدون یاری وحی توان شناخت خدا و کشف معارف دینی را ندارد. گفته شده وی در هیچ یک از آثار خود به صورت مستقل به بحث عقل نپرداخته است. شیخ صدوق با استناد به روایات، بحث و جدل در باب ذات خدا را جایز نمی‌داند و با الهام از روایات ضدتشبیهی، هیچ نوع شباهتی بین خدا و مخلوقات قایل نیست و تمام صفات مخلوق را از خداوند نفی کرده است. از دیدگاه صدوق، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیه السلام) برترین و محبوب‌ترین مخلوقات خداوند هستند و خداوند، جهان را به خاطر آنها آفریده است. وی امامان را همانند پیامبران (علیه السلام)، معصوم می‌دانست؛ اما قائل به سهو النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و انکار آن را غلو می‌دانست. برخی، شیخ صدوق را محدثی عقل‌گرا دانسته‌اند که به جای استدلال، از روایات بهره می‌برد؛ اما لابلای مطالب خود به استدلال عقلی نیز توجه داشت.

[۸] الخصال، جلد ۱، صفحه ۲۷۲.

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِیدِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی اَلْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ اَلْبَحْرَانِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلْبَکَّاءُونَ خَمْسَهٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فَأَمَّا آدَمُ فَبَکَى عَلَى اَلْجَنَّهِ حَتَّى صَارَ فِی خَدَّیْهِ أَمْثَالُ اَلْأَوْدِیَهِ وَ أَمَّا یَعْقُوبُ فَبَکَى عَلَى یُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِیلَ لَهُ تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّٰى تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ اَلْهٰالِکِینَ  وَ أَمَّا یُوسُفُ فَبَکَى عَلَى یَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ اَلسِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ اَللَّیْلَ وَ تَسْکُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ اَلنَّهَارَ وَ تَسْکُتَ بِاللَّیْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَمَّا فَاطِمَهُ فَبَکَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ اَلْمَدِینَهِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَیْتِنَا بِکَثْرَهِ بُکَائِکِ فَکَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى اَلْمَقَابِرِ مَقَابِرِ اَلشُّهَدَاءِ فَتَبْکِی حَتَّى تَقْضِیَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ فَبَکَى عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِشْرِینَ سَنَهً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَهً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَکَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْهٰالِکِینَ `قٰالَ إِنَّمٰا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اَللّٰهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ  إِنِّی مَا أَذْکُرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَهَ إِلاَّ خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَهٌ».

[۹] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتاب‌های پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به‌شمار می‌رود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی می‌گوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیت‌الله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.

محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذی‌الحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه می‌نویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.

داستان‌های فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی می‌کند. وی همچنین می‌گوید: شیخ عباس از غرور و شهرت‌طلبی دوری می‌جست و زندگی زاهدانه‌ای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهی‌دستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه می‌داد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامه‌ای به آیت‌الله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبان‌های عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتاب‌های محدث قمی را مجموعه‌ای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی می‌کند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنان‌ها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.

[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای مکارم الاخلاق حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام). / صحیفه سجادیه، دعای بیستم.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمحَبَّهَ ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ ، وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَهَ ، وَ مِنْ عَدَاوَهِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلَایَهَ ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّهَ ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَهَ، ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَهِ ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَهِ ، وَ مِنْ مَرَارَهِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَهَ الْاَمَنَهِ الْاَمَنَهِ».

[۱۱] الخصال، جلد ۱، صفحه ۱۸۳.

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْبُنْدَارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ اَلْحَمَّادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْقَعْنَبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِبْنُ أَبِی ذِئْبٍ عَنِ اِبْنِ شِهَابٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لاَ یَحِلُّ لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثٍ».

[۱۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۸.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ».

[۱۳] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۲۹.

[۱۴] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰.

[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹.

«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».

[۱۶] همان.

[۱۷] همان.

[۱۸] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۳.

«وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».

[۱۹] همان.

[۲۰] حسنعلی نخودکی اصفهانی (۱۲۷۹-۱۳۶۱ق)، عالم و عارف امامی قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری، مشهور به داشتن کرامت و استجابت دعا. وی از محضر جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملا محمد کاشی و سید محمد کاظم طباطبائی یزدی بهره برد و پس از آن، تهذیب نفس و ریاضت‌های شرعی را با نظر شخصیت‌هایی چون سید جعفر حسینی قزوینی و سید مرتضی کشمیری در پیش گرفت. او در کنار فلسفه، فقه، اصول، تفسیر و ریاضی، بر علوم غریبه هم تسلط داشت. وی صوفی مسلک بود و اعتقاد داشت صورت کامل تصوف در اسلام به ظهور رسیده است. حسنعلی مقدادی در ۱۵ ذی‌القعده ۱۲۷۹قمری/۱۲۴۲ شمسی در اصفهان به دنیا آمد. شهرت وی به نخودکی در اواخر عمر، به سبب اقامتش در نخودک، یکی از روستاهای اطراف مشهد بود. پدر او، علی اکبر مقدادی، فردی عامی و از کاسبان اصفهان و متصف به زهد و پارسایی بود. وی همچنین مرید محمدصادق تخت پولادی، از مشایخ سلسله چشتیه، و مشهور به استجابت دعا و کرامت بود. نخودکی در ۱۷ شعبان ۱۳۶۱ق (۸ شهریور، ۱۳۲۱ش) در ۸۲ سالگی در گذشت. پیکر وی با حضور بسیاری از اهالی مشهد تشییع و در صحن عتیق حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد نخودکی گفته بود در زمان حیات خود، هنگامی که در یکی از حجره های صحن عتیق رضوی مشغول عبادت بود، کرامت و لطف ویژه امام رضا (علیه السلام) به زائران خود را شهود کرده و وصیت کرد در همان مکانی که امام را شهود کرده بود زیر پای زائران دفن شود.

نخودکی تا سال ۱۳۱۱ق در کنار تهذیب نفس، به آموختن علوم دینی و ادبی، منطق، فلسفه، فقه، اصول و ریاضی، در حوزه علمیه اصفهان، حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه نجف پرداخت. او در نجف به دیدار عالم و زاهد مشهور، سید مرتضی کشمیری، رفت و مدت‎ها با او ارتباط داشت و در تهذیب نفس، از راهنمایی‌های وی بهره برد. نخودکی از ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ق در مشهد اقامت گزید و به ریاضت‌های شرعی پرداخت و از درس استادانی همچون محمدعلی خراسانی (مشهور به حاجی فاضل)، سیدعلی حائری یزدی، حاج‌ آقا حسین قمی و عبدالرحمن مدرس استفاده کرد. وی در ۱۳۱۹ به شیراز سفر کرد و در آنجا به فراگرفتن طب و آموختن کتاب قانون نزد میرزا جعفر طبیب پرداخت. نخودکی در رمضان همان سال به بوشهر و از آنجا، از طریق دریا، به مکه رفت. وی چند بار دیگر نیز به نجف و اصفهان سفر کرد و سرانجام در ۱۳۲۹ق به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

[۲۱] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۲۰، صفحه ۷۵۸.

«ثلاثه تورث المحبّه: الدین، و التواضع، و البذل».

[۲۲] نهج البلاغه، حکمت ۵۴؛ ارزش عقل و ادب و مشورت.

«وَ قَالَ (علیه السلام): لَا غِنَى کَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ، وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَهِ».

[۲۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۲۴] مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین(علیه السلام) صادره از ناحیه مقدس امام زمان (عجّل الله تعلی فرجه الشریف) معروف به زیارت ناحیه مقدسه.

[۲۵] همان.

[۲۶] الإرشاد، ج۲، ص۱۰۹؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۱، باب۳۷؛ فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۱۰؛ مقتل الحسین، ص۳۲۸؛ کبریت احمر، ص۱۶۰-۱۶۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸-۶۰۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۲۷۹؛ وقعه الطف، المنتخب، ص۳۰۵٫.

«قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.قَالَ الرَّاوِی وَ اشْتَدَّ الْعَطَشُ بِالْحُسَیْنِ ع فَرَکِبَ الْمُسَنَّاهَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ وَ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ ع بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً.

قَالَ الرَّاوِی: ثُمَّ إِنَّ الْحُسَیْنَ ع دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبِرَازِ فَلَمْ یَزَلْ‏ یَقْتُلُ کُلَّ مَنْ بَرَزَ إِلَیْهِ حَتَّى قَتَلَ مَقْتَلَهً عَظِیمَهً وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ‏ الْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ قَالَ بَعْضُ الرُّوَاهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً مِنْهُ وَ إِنْ کَانَتِ الرِّجَالُ لَتَشُدُّ عَلَیْهِ فَیَشُدُّ عَلَیْهَا بِسَیْفِهِ فَیَنْکَشِفُ عَنْهُ انْکِشَافَ الْمِعْزَى إِذَا شَدَّ فِیهِ الذِّئْبُ وَ لَقَدْ کَانَ یَحْمِلُ فِیهِمْ وَ لَقَدْ تَکَمَّلُوا ثَلَاثِینَ أَلْفاً فَیُهْزَمُونَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الْمُنْتَشِرُ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى مَرْکَزِهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ الرَّاوِی وَ لَمْ یَزَلْ ع یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ‏ وَیْلَکُمْ یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَالَ إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً- فَقَالَ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ لَکَ ذَلِکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ یَحْمِلُ عَلَیْهِمْ وَ یَحْمِلُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَطْلُبُ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ فَلَا یُجْدِی حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَهً فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ کَرَاهَهَ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَهَ یُقَالُ لَهُ مَالِکُ بْنُ الْیُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَیْنَ ع وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِیفِ بِالسَّیْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّیْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً.قَالَ الرَّاوِی:فَاسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِخِرْقَهٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اسْتَدْعَى‏ بِقَلَنْسُوَهٍ فَلَبِسَهَا وَ اعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَیْئَهً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَهٌ فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ ع وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ ع. ثُمَّ إِنَّ شِمْرَ بْنَ ذِی الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلَى فُسْطَاطِ الْحُسَیْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلَى مَنْ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع یَا ابْنَ ذِی الْجَوْشَنِ أَنْتَ الدَّاعِی بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ عَلَى أَهْلِی أَحْرَقَکَ اللَّهُ بِالنَّارِ وَ جَاءَ شَبَثٌ فَوَبَّخَهُ فَاسْتَحْیَا وَ انْصَرَفَ. قَالَ الرَّاوِی:وَ قَالَ الْحُسَیْنُ ع ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّهُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ ع‏جَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَهٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ ع سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ص مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَهً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ ص.قَالَ الرَّاوِی:وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ‏ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَهُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ ع زُرْعَهَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَهً کَبَا ع بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ ع وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فِی حَلْقِهِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً ثُمَّ اجْتَزَّ رَأْسَهُ الْمُقَدَّسَ الْمُعَظَّمَ قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ‏ إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ الْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلًا یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لَا أَرِدُ الْحَامِیَهَ وَ لَا أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ‏ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ‏ مِنْ‏ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ‏ وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ الْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ امْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ الْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ الْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ الْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ ع کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ الْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا الْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق الْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ ابْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس النَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ‏ بُدَیْلٍ وَ هَذَا السَّیْفُ الْمَنْهُوبُ الْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی الْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ النُّبُوَّهِ وَ الْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ الرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ.قَالَ الرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ الْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ.قَالَ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ الْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ الْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ‏ اللَّهِ ص وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاهِ وَ الْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ امْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ الْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ الرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ‏ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى ع بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى.قَالَ الرَّاوِی:فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.قَالَ الرَّاوِی:ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ‏ ع فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ ع قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».

[۲۷] معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (عَلَیهِما السَّلام)، ص ۲۵۹.

[۲۸] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵.

[۲۹] زید ابن ارقم می‌گوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا».

حادثه‌ی جان سوز اسارت اهل‌بیت (علیهم السلام) و درکتابهایی مثل ارشاد مفید، بحارالأنوار علامه مجلسی، لهوف سید ابن طاووس و کامل‌الزیارات و ناسخ التواریخ به این گونه چنین نوشته‌اند: عمر‌سعد روز یازدهم فرمان داد اهل‌بیت علیهم السلام  را بر شترهای بی حجاز یا شترانی که محمل‌های شکسته‌ای بر آنان بود، سوار کردند و امام زین العابدین (علیه السلام) را بر شتری عریان نشاندند و پای حضرت امام سجاد (علیه السلام) را زیر شتر بستند و غل جامعه بر گردن حضرت امام سجاد (علیه السلام) گذاشتند، به طوری که حضرت امام سجاد (علیه السلام) می‌فرمود: گویی ما اسیران دیلم و خزر بودیم که این گونه با ما معامله کردند.

ابن‌قولویه از حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می‌کند: روز درکربلا درهای غم و محنت و مصائب به روی ما باز شد. من پدرم را کشته در خاک و خون آغشته دیدم. برادران و پسر عموها و فرزندان پدرم را شهید و مقتول مشاهده کردم. و زنان و خواهرانم را مانند اسیران ترک و روم ملاحظه کردم. این مصائب و حوادث چنان بر من سخت و دشوار و سنگین آمد که سینه‌ی من در فشار قرار گرفت، نزدیک بود جان از بدن من بیرون برود. عمه ام وقتی مرا به این حال دید گفت: «مالی أراک تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیّهَ جَدّی وَ أبی وَ إخوَتی» تو را چرا می بینم که با جان خودت بازی می کنی ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم؟ به عمه گفتم: «وَ کَیفَ لا أجزَعُ وَ أهلع» چگونه جزع نکنم؟ «وَ قَد أری سَیِّدی وَ إخوَتی وَ عُمومَتی وَ وُلدَ عَمّی وَ أهلی مُضرِجینَ بِدِمائِهِم، مُرَمَّلینَ بِالعِراءِ مُسلِّبینَ» چرا جزع نکنم؟ می‌بینم آقای من، برادران من، عموهای من، فرزندان عموهای من و اهل من به خونشان غلتیدند، روی زمین افتادهاند، بدنشان در بیابان سوزان قرار دارد، کسی به آنان رحم نمی کند، و به این بدن ها نزدیک نمی‌شود. عمه مرا دلداری داد و از آباد شدن آینده‌ی کربلا خبر داد.

 سپس اهل بیت (علیهم السلام ) را با وضعی رقّت بار از کنار شهدا به سوی کوفه بردند. و با آن حال پریشان از میان ازدحام جمیعت، سر کوچه و بازار قرار دادند و سرهای بریده را بالای نیزه در معرض تماشا گذاشتند و زن و مرد به تماشای آن سرهای بریده و اسیران آمدند. لهوف سید صفحه‌ی صد و نود نوشته: زنی از اهل کوفه از بالای بام فریاد زد: «مِن أیِّ الاُساری أنتُنَّ» شما از چه اسیرانی هستید؟ اهل بیت (علیهم السلام) جواب دادند: «نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ» ما اسیران آل محمد هستیم. از بام به زمین آمد، مقنعه و پارچه به آنان داد تا صورت های ملکوتی و الهی خود و دختران و اطفال را بپوشانند. علامه‌ی مجلسی در جلد چهل و پنج بحار صفحه‌ی صد و چهار می نویسند: مسلم گچکار میگوید: من در و دیوار دارالإماره را گچ می‌کردم که شنیدم از اطراف کوفه صدای ناله و فریاد می‌آید. به کارگری که پیش من بود گفتم چه خبر است که مردم کوفه فریاد میزنند؟ گفت: الان سرهای ‌خارجی را که بر یزید خروج کرده می‌آورند. گفتم: خارجی کیست؟ گفت حسین ابن علی. از دارالإماره بیرون آمدم، لطمه به صورت زدم، به طوری که ترسیدم چشمم کور شود، دستم را از گچ شستم و داخل شهر آمدم، مردم را منتظر دیدن اسیران دیدم.

ناگهان دیدم چهل محمل شکسته و نیمه کاره را بر چهل شتر حمل می کنند که در آن ها حرم و زنان و اولاد فاطمه (سلام الله علیها) بودند. ناگهان علی ابن حسین (علیه السلام) را دیدم بر شتری برهنه که از رگهای گردنش خون جاری بود. اهل کوفه خرما و نان و گردو به بچه ها می‌دادند، ولی امّ‌کلثوم فریاد می زد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینا حَرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. آن ها را از دست کودکان می‌گرفت، به زمین می‌ریخت. مردم با دیدن آن منظره‌ها گریه می‌کردند. زید ابن ارقم می‌گوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» گفتم: داستان تو عجیبتر از اصحاب کهف است.

مسلم گچکار می‌گوید: امّ کلثوم وقتی صدای گریه‌ی مرد و زن را شنید، سر از محمل بیرون آورد و گفت: ای اهل کوفه ساکت، مردان شما مردان ما را می‌کشند، زنانتان بر ما گریه می‌کنند، داور بین ما و شما روز قیامت خداست. که ناگهان سرهای بریده‌ی بر بالای نیزه را آوردند و پیشاپیش همه‌ی آن‌ها سر ابی‌عبدالله (علیه السلام) بود، سری چون زهره و ماه نورانی، شبیه‌ترین مردم به پیامبر، با محاسنی خون آلود که نیزه دار آن را به راست و چپ حرکت می‌داد. زینب متوجه سر بریده‌ی برادر بالای نیزه شد.

«فَنَطِحَت جَبینُها بِمُقَدَّمِ المَحمل حَتّی رَأینَا الدَّم یَخرُجُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ اُومِأت إلَیهِ بِحِرقَهٍ» سر به چوبه‌ی محمل زد، دیدم که خون از پیشانی زینب کبری (سلام الله علیها) روی زمین ریخت، با دلی سوزان به سر بریده اشاره کرد و با چشم گریان فریاد زد: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پاره‌ی دلم گمان نمی‌کردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «یا أخی فاطِم الصَّغیرَهَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود.

[۳۰] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.