عناوین

سخنرانی شب بیست و یکم محرم ۱۴۴۴ هـ ق ـ مسجد جامع آل یاسین

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان امانت سنگین الهی را پذیرفته است

امانت الهی که آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها از تحمّل آن اظهار ناتوانی کردند و اشفاق کردند، ترسیدند، واهمه کردند؛ ولی انسان این امانت را پذیرفت و این تحمّل امانت برای انسان از ویژگی‌های اوست. این‌که انسان جَهول و ظَلوم است، به اعتبار استعداد بَشر هم می‌تواند امانت الهی را که خداوند متعال او را مُفتخر کرده است و امانت خود را به این موجود واگذار کرده است و خداوند متعال ظرفیّت حفظ امانت و استعداد حفظ امانت الهی را، توان نگهداری و اَدای امانت را به این موجود عنایت فرموده است. از سوی دیگر در اثر جَهل و ظُلمی که جنسِ انسان گرفتار آن است، همان‌گونه که فرموده است: «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۲]»؛ خداوند متعال با قَسم می‌خواهد بَشر را متوجّه امانت بزرگ کند و آن امانت خودِ انسان است، انسانیّت انسان است، آدمیّت انسان است. «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ انسان یک سرمایه‌ی بی‌بَدیلی دارد که با این سرمایه نه تنها می‌تواند بهشت را بسازد، بهشت را بخرد، معمار بهشت باشد، بهشت را جزء مایملک خودش قرار بدهد، بهشت در کَف عمل صالح او قرار بگیرد، بهشت وابسته‌ی به او باشد، بلکه می‌تواند بهشت‌آفرین را در قلب و جان خودش بیابد. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۳]»؛ این آیه‌ی قرآن کریم است که فرموده است: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»؛ خدای رحمان بر اَریکه‌ی قدرت و بر اَریکه‌ی حاکمیّت مُستولی است، مُستقر است، استیلا دارد. در حدیث قُدسی نیز داریم که فرموده است: «أَنَّ قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ[۴]»؛ قلب مؤمن مرکز حکومت خداوند متعال است، قلب مؤمن پایگاه اراده و مَشیّت پروردگار متعال است. اگر خداوند متعال چیزی را اراده کند و مشیّت او بر آن تعلّق بگیرد، مَجرای تحقّق اراده‌ی قاهره‌ی حق‌تعالی قلب انسان کامل است و هر کسی در مسیر کمال قرار بگیرد و در خطّ انسان کامل به سوی قُلّه حرکت نماید، قلب او نیز ذوب در قلب انسان کامل است. لذا اراده‌اش مظهر اراده‌ی خداوند متعال خواهد بود. پروردگار متعال فرمود: «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی[۵]»؛ هم در بُعد علم و هم در بُعد قدرت تو را مانند خودم قرار دادم.

خداوند وفاکننده‌ی به عهد خود است

در اوّلین سفری که ما به شهر تبریز رفته بودیم، کسانی که ما را دعوت کرده بودند، از جاهایی که باید بازدید می‌شد، بازدید کردیم. از جمله در قبرستان قبر یک حَمّالی مَزار بود و برای زیارت او می‌رفتند. آن‌ها چیزی برای بنده تعریف کردند که در تحقیقات بعدی، ما اطمینان پیدا کردیک که حَمّالی در شهر تبریز بوده است و بار مردم بر روی دوش او قرار داشته و در حال رفتن بوده است و مشاهده کرده بود که کودکی از روی بام به پایین افتاد و با سر در حال فرودآمدن است. گفته بود: خدایا! این کودک را نگاه دار تا من بارم را بر روی زمین بگذارم و این کودک را بگیرم. این کودک روی هوا معلّق مانده بود و او بارش را بر روی زمین گذاشته بود و آغوش خود را باز کرده بود و این کودک در آغوش او قرار گرفته بود. مردم با هیجان به عنوان این‌که این فرد معجزه کرده است و صاحب کَرامت است، دور او را گرفتند؛ ولی این موضوع برای او خیلی عادی بوده است و از هیجان مردم تعجّب کرده بود و گفته بود: مگر چه اتّفاقی افتاده است؟! یک عُمر هر دستوری که خداوند به من داده است، او را اطاعت کردم و هرچه گفته است را عمل کرده‌ام؛ یک بار هم بنده از خداوند چیزی درخواست کردم و او نیز درخواست مرا اجابت کرد. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ[۶]»؛ اگر شما به عهد من وفا کنید، من هم به عهد خود وفا می‌کنم. خداوند متعال قول‌هایی به ما داده است. فرموده است: «اللّهُمَّ أنتَ أمَرتَ بِالدُّعاءِ و ضَمِنتَ الإِجابَهَ[۷]»؛ خودت دستور داده‌ای که من تو را بخوانم، من دعا کنم تضمین هم کرده‌ای. فرموده‌ای: «أَسْتَجِبْ لَکُمْ[۸]»؛ من جواب تو را می‌دهم. وقتی خداوند اَمر می‌کند و من نیز در مأموریت خود کم نمی‌گذارم، خداوند متعال از خدایی خود برای من کم می‌گذارد؟! او یکی از اسماء خودش از «وَفی» است. خداوند تا کنون برای بنده‌اش چیزی کم نگذاشته است. هرچه بنده‌اش لازم داشته است، «وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[۹]»، به او عنایت کرده است.

انسانی که از روی جَهالت سرمایه خود را از دست بدهد، با شیطان معامله کرده است

«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ یعنی یک سرمایه‌ای داری که اگر قدر آن را بدانی، «العُبودِیَّهُ جَوهَرَهٌ کُنهُها الرُّبوبیّهُ[۱۰]»، انسان یک حقیقت و گوهری است که اگر واکاوی بشود، ریشه‌ی آن رُبوبیّت است. اگر انسان با نردبان بندگی بالا برود، مظهر رُبوبیّت خداوند متعال می‌شود. به اذن‌الله صفات الهی در وجود او به ودیعه گذاشته می‌شود. انسان آیینهی همه‌ی صفات جَمال و جَلال الهی می‌شود. کسی که چنین سرمایه‌ای را داشته باشد که سرمایه‌ی اوّلیه‌ی آن استعداد و قُوّه است و اگر این استعداد را شکوفا کند و به فعلیّت برسد، تبدیل به آن می‌شود. «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى[۱۱]» ؛ «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى[۱۲]»؛ مُنتهی‌الیه حرکت سالک الی‌الله، وصول به صفات حق‌تعالی است. مظهریّت جَلال و جَمال حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. اگر کسی قدر این امانت را بداند که آن استعداد و ظرفیّت هم در بُعد جذب صفات حق‌تعالی و رحمت واسعه‌ی حق‌تعالی هیچ موجودی ظرفیّت انسان را ندارد، هم در نگهداری آن و هم در ابلاغ آن و افاضه‌ی فیوضاتی که به انسان شده است، می‌تواند این فیوضات را به دیگران ابلاغ نماید. اگر انسان چنین استعداد و چنین سرمایه‌ای را در اثر جهالت که جَهول است، قدر آن را ندانست و قیمت خودش و قیمت لحظات و ساعات و جوانی‌اش را درست ارزیابی نکرد، آن دشمن فریب‌کار غَدّار انسان را فریب می‌دهد و گاهی عُمر انسان را ارزان از او می‌گیرد و گاهی هم این عُمر را ضایع می‌کند. به جای این‌که انسان با صرف عُمر درجات بهشت و درجات قُرب الهی را حائز بشود، دَرکات جهنّم را برای خودش می‌سازد و هر لحظه از عُمرش آتش جدیدی از آتش جهنّم برای خودش تحصیل می‌نماید. انسانی که سرمایه دارد، ولی مانند فرزندی است که پدرش زحمت کشیده است و برای او ثروت هنگُفت گذاشته است، ولی لیاقت آن را ندارد. این شخص آگاهی به آن دارایی که در دستش است، ندارد. انسان‌های فریب‌کار و دَغل دور او جمع می‌شوند و به راحتی می‌توانند از چنگ او دربیاورند و او را به خاک سیاه بنشانند. وقتی انسان چنین سرمایه‌ای را نشناسد و به عنوان جَهول از او یاد بشود و وقتی در خطّ تجارت صحیح از این سرمایه استفاده نکرد و طرف مُعامله‌اش که باید خداوند متعال باشد، ولی با هوی و شیطان مُعامله کرد، «إِضَاعَهُ اَلْفُرْصَهِ غُصَّهٌ[۱۳]».

انسان خود امانت الهی است و باید خودش را در مسیر صحیح مصرف کند

«یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ[۱۴]»؛ در قرآن کریم یک سوره وجود دارد که اسم آن سوره‌ی «تغابن» است. بنده مسبّحات خَمس قرآن کریم را بسیار برای مُستعمین به عنوان یک اَمری که خیلی می‌تواند برای آن‌ها کارساز باشد و عاید داشته باشد، مطرح می‌کنم که این سیره‌ی عُرفای فقیه ما بوده است که سلسله‌ی مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که به مرحوم آقای «سید علی شوشتری[۱۵]» (رحمت الله علیه) می‌رسند و مرحوم سید علی شوشتری (رحمت الله علیه) به مرحوم «جولا[۱۶]» (رضوان الله تعالی علیه) می‌رسد که از رجال‌الغیب امام زمان (ارواحنا فداه) است. این‌ها و شاخه‌های آن‌ها مُقیّد بودند که در هیچ شبی از این پنج سوره‌ی مبارکه غفلت نکنند و بدون استثناء این سوره‌های مبارکه را می‌خواندند. اوّلین دیداری که بنده با آقای «شیخ علی آقای سعادت‌پرور پهلوانی» (رحمت الله علیه) داشتم و از ایشان خواستم که نُسخه‌ای برای بنده بپیچند، ایشان فرمودند که این پنج سوره‌ی مبارکه را هرشب بخوانید. سپس با تحقیقاتی که برای ما پیش آمد، مشخّص شد که این کار سیره‌ی همه‌ی این‌هاست و بدون استثناء هرشب این پنج سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن را مُلتزم بودند که قبل از خواب قرائت نمایند. سوره‌ی تغابن نیز سازندگی عجیبی دارد که یک آیه‌ی آن همین است که فرموده است: «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ»؛ روزی خداوند متعال اوّلین و آخرین را در صحرای عَرصات محشر جمع می‌کند، همه جمع هستند، همه‌ی نَسل‌ها جمع هستند؛ «ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ»؛ در آن‌جا تمیز بین اَمین و خائن و کسی که به سرمایه‌ی خُدادادی خیانت کرده است و در آن‌جا غَبن آن ظهور پیدا می‌کند. در دنیا مَغبون شده است، در دنیا سرمایه‌ی عُمر را به اَمر موقّت و زودگذر فروخته است و بهشت را از دست داده است که چیز کمی را از دست نداده است؛ بهشت را از دست داده است. وجود نازنین مولایمان و پدرمان حضرت امیرالمؤمنین (ارواحنا فداه و سلام الله علیه) فرمودند: «لَمْ أَرَ کَالْجَنَّهِ نَامَ طَالِبُهَا[۱۷]»؛ با تعجّب برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح است که کسی بهشت را در پیش دارد و خوابش می‌برد و هنگامی که بیدار می‌شود، متوجّه می‌شود که فُرصت تحصیل بهشت را از دست داده است و تمام شده است و عُمر از دست رفته است و بهشت را هم به دست نیاورده است. از آن سو با این غفلتی که بهشت را از دست داده است، چه جایی را دارد که دلش به آن خوش باشد؟ بین بهشت و جهنّم هم فاصله‌ای نیست. «وَ لَا کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا[۱۸]»؛ کسی که آتش در پیش داشته باشد و آن کسی که از آتش می‌گُریزد، خوابش ببرد و درون آتش بیفتد. این چه غَبنی است؟ این چه خسارتی است؟ انسان باید حواسش جمع باشد که خودش امانت الهی است و باید این امانت الهی را در مسیر رضای خداوند مصرف نماید.

حق‌تعالی خودش خریدار مال و جان انسان است

لذا فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ[۱۹]»؛ خداوند متعال رسماً اعلان کرده است که مُشتری مال ما و جان ما خودم هست و هرچه دارید، به من بدهید. خداوند متعال مُشتری است. این موضوع به اندازه‌ای ارزش دارد که خداوند متعال خودش به بازار خرید آمده است و خودش می‌خَرد. چه کسی دارایی خداوند را دارد؟ چه کسی بی‌نیازی خداوند را دارد؟ چه کسی رحمتش به وُسعت رحمت الهی است؟ او خودش به ما داده است و می‌داند که چه چیزی به ما داده است و چون دیگران نداده‌اند، قدر عُمر ما را نمی‌دانند. هر کسی می‌آید و بنحوی وقت ما را مشغول می‌نماید؛ معاذالله وقت ما را به غیبت مشغول می‌کند، به لَهو و لعب مشغول می‌کند، عُمر ما را به بطالت ضایع می‌کند؛ ولی می‌دانید خداوند چه چیزی داده است؟ جناب حُرّ با یک لحظه حُرّ شد و انسان با یک لحظه هم سقوط خواهد کرد و مُرتد خواهد شد و بسیار ظریف است. این امانت، امانت لطیفی است و اگر ما این امانت را پاک نگاه‌ داریم، خداوند متعال خودش خریدار آن است. لذا فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ خداوند متعال از کافرین جنس نمی‌خَرد. زیرا این امانت را ضایع کرده است و قابل خرید نیست و به درد نمی‌خورد. خداوند متعال با ظالم معامله نمی‌کند، خداوند متعال با فاسق معامله نمی‌کند، خداوند متعال با فاجر معامله نمی‌کند، خداوند متعال با منافق معامله نمی‌کند؛ بلکه خداوند متعال با مؤمن معامله می‌کند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ[۲۰]»؛ مؤمنین فقط کسانی هستند که خداوند و رسول او را باور کرده‌اند‌. هم توحید و هم رسالت را که راه رسیدن به وحدانیت حق‌تعالی است را شناختند و سپس هم گرفتار تردید نشدند؛ بعد از انقلابی‌شدن، ضدّ انقلاب نشدند؛ از مواضع اسلامی و دینی عقب‌نشینی نکردند و از سنگر جهاد نیز بیرون نیامدند. هم با جانشان جهاد کردند و هم با مالشان به جهاد پرداختند. این‌ها صداقت دارند؛ «أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ». لذا در قدم اوّل این امانت خودمان هستیم که امانت الهی هستیم و باید به خودمان خیانت نکنیم.

شخصی در طیّ یک نامه‌ای از جناب «ابوذر[۲۱]» (رضوان الله تعالی علیه) درخواست موعظه کرد و یک توصیه خواست. جناب ابوذر (رضوان الله تعالی علیه) در پاسخ به این شخص نوشته‌اند: به کسی که او را خیلی دوست داری، خیانت نکن. آن شخص سپس حسّاس شد و گفت که مگر می‌شود انسان به کسی دوست دارد، خیانت کند؟ جناب ابوذر (رضوان الله تعالی علیه) توضیح دادند که محبوب‌ترین شخص خودت هستی، به خودت خیانت نکن؛ زیرا این خیانت به امانت الهی است.

نماز واقعی انسان «ولایتِ ائمه‌ی اطهار» (سلام الله علیهم اجمعین) است

اگر بخواهیم به خودمان خیانت نکنیم، باید خودمان را به اِکسیر ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و اولاد طاهرین ایشان وصل کنیم، زیرا آن‌ها حفاظ هستند. «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلَّا اللهِ حِصنی[۲۲]»؛ باید این امانت را در یک دِژ و در یک حصاری قرار داد تا شیطان نتواند آن‌جا را فتح نماید و آن‌جا را مورد غارت قرار بدهد. فرموده است: «وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی[۲۳]»؛ لذا یک شب عرض کردیم که بر حسب روایت، مُراد از این آیه‌ی کریمه‌ی «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۲۴]» نماز است و به نماز قدری مهمّ و سنگین است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام نماز بر خودشان می‌لرزیدند و خودشان را می‌باختند. وقتی دلیل آن را جویا می‌شدند، می‌فرمودند: زمان اَدای امانتی رسیده است که آسمان و زمین قدرت تحمّل آن را ندارند. مشابه همین حدیث در مورد ولایت آمده است که حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: «هِیَ وَلَایَهْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ[۲۵]»؛ این ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به قدری مهم است به همان گونه‌ای که نماز انسان را از خودش می‌گیرد و به خداوند تحویل می‌دهد، انسان از خودش منتقل می‌شود و ضیافت الهی در این است که انسان خودش را به خداوند متعال تحویل بدهد. همان‌گونه که میهمان در خانه‌ی میزبان خودش کاره‌ای نیست و همه‌ کاره‌ی او میزبان اوست، وقتی شما نماز می‌خوانید، باید خودتان نباشید؛ کمااینکه خودمان نیستیم. شروع نماز با الله‌اکبر است که دستور خداوند است و او می‌گوید که الله‌اکبر بگویید و ما می‌گوییم. او می‌گوید سوره‌ی حمد و سوره‌ی دیگری را بخوانید و سپس به رکوع  و سجده بروید و ما همه‌‌ی این‌ها را انجام می‌دهیم. تمام این کارها دستور خداوند متعال است. اگر ما یک لحظه غافل بشویم و از خودمان مایه بگذاریم، این نماز خراب می‌شود. در روایت داریم که فرموده‌اند: «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَهُ[۲۶]»؛ ما خودمان نماز هستیم. همان‌گونه که شما در نماز خَلع سلاح شده‌اید و خودتان را به خداوند متعال سپرده‌اید و هیچ‌کاره هستید، این نماز واقعی ولایت است.

اتّصال به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از امانت الهی محافظت می‌کند

لذا فرموده است: اگر کسی ولایت ما را بپذیرد، «لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ[۲۷]»؛ همان تعبیری که در قرآن کریم برای خود قرآن آمده است و فرموده است: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۲۸]»؛ کوه‌ها توانایی تحمّل این قرآن را ندارند. ماجراهای زیادی در این‌جا وجود دارد که فرصت نیست تا برخی از نمونه‌های آن را محضر شما تقدیم کنم. کوه تحمّل تجلّی خداوند متعال را ندارد. همان‌گونه که در قرآن کریم فرمود: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۲۹]»؛ با یک جلوه‌ای که در حدّ حضرت علی (علیه السلام) نبود و در حدّ یکی از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و بر حسب روایت اثری از کوه سربه‌فلک کشیده باقی نماند و مانند پَنبه زده‌ شد و تمام شد. جلوه‌ی الهی کوه را از بین برد و قرآن کریم جلوه‌ی خداوند متعال است. حقیقت این قرآن که در جیب‌های ما قرار دارد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد ایشان هستند. لذا فرموده است: «لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ»؛ اگر کوه ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را داشت، نابود می‌شد. ظرفیّت کوه به این اندازه نیست. با وجود این‌که صخره‌های سنگین دارد و کوه مایه‌ی قرار زمین است و اوتاد هستند که خداوند متعال این‌ها را به صورت وَتَد قرار داده است که جلوی زلزله‌ها را می‌گیرند، این کوهی که در مقابل زلزله ایستادگی می‌کند، اگر ذرّه‌ای از ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درون آن قرار بگیرد، نمی‌تواند جلوه‌ی خداوند را تحمّل نماید و از بین می‌رود. اگر ما بخواهیم کوه اَنانیّت خودمان را به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصل کنیم، دیگر ما وجود نخواهیم داشت و اگر ما نباشیم، خداوند متعال هست. در آن‌جایی که من هستم، خداوند متعال با غیر خودش جمع نمی‌شود، خداوند شریک برنمی‌دارد. اگر خودت را مُستقل دیدی، اگر بندگی را از دست دادی، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ[۳۰]»، توحید در عبودیّت خداوند متعال است و عبودیّت خداوند سَجده‌ی بر خلیفه‌ی خداوند است؛ «اسْجُدُوا لِآدَمَ[۳۱]»؛ آن کسی که ولایت آدم را نپذیرفت، ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نپذیرفته است. لذا مُتمرّد شد و تا اَبد مَلعون شد. کسی که ولایت ندارد، از اَزل تا اَبد مورد لعنت خداوند متعال قرار می‌گیرد. آن چیزی که هم به صورت تکویناً و هم به صورت تشریعاً امانت عُمر من را حفاظت می‌کند، اتّصال به ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

شب جمعه است. آخرین شب تصدیع ما در این محفل نورانی است و هم از امام جماعت نورانی و دوست‌داشتنی این مسجد تشکر می‌نمایم که بحمدالله از دو جهت نیز مُراد ما هستند و عملاً هم جزء شایستگان هستند و در این چند شب و در ایّام دیگر تواضع، معرفت، کَرامت و بزرگواری ایشان را مشاهده کردید که در حدّی است که ما درس پَس می‌گیریم و هم شما حُضّار عزیز که ما را تحمّل می‌کنید؛ زیرا ما بضاعت و مطلب جدیدی نداریم؛ ولی ما را تحمّل می‌کنید. به همین جهت از شما تشکر می‌کنم و امیدوارم در روز قیامت شرمنده‌ی شما مُستعمین نباشیم که عُمر خود را به ما می‌دهید و ما چه چیزی داشتیم که به شما بدهیم. ولی دارایی خداوند زیاد است. شما برای من ننشسته‌اید و برای خداوند متعال نشسته‌اید و خداوند هم مُعامله‌گر خوبی است.

معمولاً شب آخر، شب حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. ولی بنده دوست دارم که این شب بین حضرت زهرا (سلام الله علیها) و باب الحوائج‌مان حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) جمع بشود و خودشان ما را اداره نمایند. «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ نَاحِلَهَ الْجِسْمِ‏ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ بَاکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ[۳۲]»؛ این روضه‌ای است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای ما خوانده‌اند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می‌فرمایند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از پدرشان به صورت مرتّب دستمال بیماری بر روی سرشان می‌بستند، گرفتار بستر شده بودند، قلب‌شان را غَم در برگرفته بود، اشک چشم اَمان نمی‌داد، رُکن زندگی‌شان درهَم ریخته بود، گاهی غَش می‌کردند و از هوش می‌رفتند و گاهی به هوش می‌آمدند. در عالَم روضه‌خوانی منظور از «مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ» که به معنای دستمال بیماری بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر روی سرشان می‌بستند، زیرا خودشان فرمودند:

«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا     *****     صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۳۳]»

مصیبت به اندازه‌ای مرا فَرا گرفت که اگر در روز روشن این‌قدر مصیبت بر من می‌بارید، روزگار سیاه می‌شد. اگر از شما بپرسند، از سادات بزرگوار سؤال کنند که درد مادرتان چه بوده که شب و روز نداشتند و مُدام گریه می‌کردند، سادات عزیز که سینه‌ سوخته‌ی مادرشان هستند و همه‌ی ما نیز که فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستیم، می‌گوییم که درد ایشان یکی دو مورد نبوده است؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) درد پَهلو داشتند، درد‌ بازو داشتند، بین درب و دیوار…

«وای من و وای من و وای من     *****     میخ در و سینه‌ی زهرای من»

اما این درد سر از کجا بوده است؟ بانی دردهای دیگر مشخّص است که چه کسانی زده‌اند و چه جراحاتی بر بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد شد. این‌گونه به نظر می‌رسد که هرچه بر سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است، در کوچه اتّفاق افتاده است. یک نامرد چنان سیلی به صورت دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زد. چگونه مادر ما را تنها گیر آوردند. این سیلی یک سیلی عادی نبود و به قصد کُشتن حضرت زهرا (سلام الله علیها) ایشان را زدند. وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) روی زمین افتادند و گوشواره‌های ایشان از گوش‌ها جُدا شد، صورت‌شان کبود شد و برای همیشه سر ایشان درد می‌کرد. مولای‌ من! علی مظلوم! من برای شما بمیرم. زیرا هنگام غُسل دادن، ناگهان دیدند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُنقلب شد و با صدا گریه کردند. به ایشان عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! شما کوه صبر هستید، چرا مانند آتش‌فشان شدید؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ دادند: زیرا دستم بر بازوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) رسید. مولا جان! در بازوی حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) یک زخم وجود داشت و دریای صبر شما طوفانی شد. اما دل‌ها برای امام حسین (علیه السلام)بسوزد. کنار نَهر عَلقمه دیدند که از ذوالجَناح پیاده شده است و چیزی را از روی زمین برداشته است و می‌بوسد. گمان کردند که وَرقه‌ی قرآن است؛ جلو رفتند و دیدند که دست قَلم‌شده‌ی عَلمدارش را می‌بوسد.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

هم شب جمعه است و هم این‌که وقتی دل بشکند، دعا مُستجاب است. «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُم[۳۴]»؛ هم توسّل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُجرّب است و هیچ‌کسی از درب این خانه نااُمید بازنمی‌گردد. مشکلات کشور، مسأله‌ی تورّم، گرانی، وجود فاصله‌ی طبقاتی، نفوذی‌ها، تبلیغات سنگین دشمنان، جاسوس‌ها، توطئه‌های استکبار، صهیونیست و ان‌شاءالله نزول باران را نیز در نظر بگیرید و مریض‌هایی که همه‌ی امیدشان این دل‌های شکسته و دعاهاست و ان‌شاءالله طول عُمر رهبر عزیزمان و همه‌ی خدمت‌گزاران صادق جهادگرمان را مدّ نظر داشته باشید.

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۵]».

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب شریف امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! به همین زودی چشم ما را به جمال امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! دست ما را از دامان امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) کوتاه مگردان.

خدایا! جوان‌های ما را به سامان زندگی برسان.

خدایا! مسأله‌ی تولید، وُسعت رِزق حَلال بر مردم ما و بر همه‌ی شیعیان عالَم اَرزانی بدار.

خدایا! ما را مُحتاج لِئام خَلق خود مگردان.

خدایا! کُفّار و مُنافقین را بر ما مُسلّط نفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر برکت عَلمدار انقلاب، سُکان‌دار کشتی نهضت اسلامی، نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، رهبر عزیزمان را با کفایت، با صحّت، با قدرت تا ظهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) و در کنار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

خدایا! این مردم خوب ما را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) همه‌ی حاجت‌مندان را حاجت‌رَوا بفرما.

خدایا! مریض‌ها عموماً، بیمار مورد نظر، بیمار سفارش شده و بیماران مدّ نظر جمع حاضر خصوصاً، به پَهلوی حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها)، به عصمت این بی‌بی شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! در بقیه‌ی عُمر ما را از شرّ شیطان و نَفسِ اَمّاره و فتنه‌های زمان، خودمان، عائله‌مان و کَسان‌مان را در اَمان بدار.

خدایا! شب جمعه است؛ به حضرت زهرا (سلام الله علیها) اموات‌مان، مَشایخ‌مان، گذشتگان‌مان را همگی الساعه هر مشکلی در عالَم برزخ دارند، مورد عَفو خودت قرار بده.

خدایا! باران رحمتت را بدون آفت بر مردم ما نازل بفرما.

الها! پروردگارا! آن‌چه خواستیم و نخواستیم، خیر دین و دنیای ما در آن است، به ما روزی بفرما.

نثار روح مقدّس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهدا صلواتی عنایت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] سوره مبارکه عصر، آیات ۱ و ۲.

[۳] سوره مباره طه، آیه ۵.

[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۵، صفحه ۳۹.

[۵] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۷۰۹.

«وَ رَوَى اَلْحَافِظُ اَلْبُرْسِیُّ قَالَ: وَرَدَ فِی اَلْحَدِیثِ اَلْقُدْسِیِّ عَنِ اَلرَّبِّ اَلْعَلِیِّ أَنَّهُ یَقُولُ: عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی، أَنَا حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَجْعَلُکَ حَیّاً لاَ تَمُوتُ، أَنَا غَنِیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَجْعَلُکَ غَنِیّاً لاَ تَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْمَا أَشَاءُ یَکُونُ أَجْعَلُکَ مَهْمَا تَشَاءُ یَکُونُ».

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۰.

«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ».

[۷] ماه خدا، ری‌ شهری، جلد ۱، صفحه ۵۴۰. / الإقبال : ۱ / ۳۹۰ ، البلد الأمین : ۱۹۹ وفیه «ولن یصل العباد مسألتک والرغبه إلیک کرماً وجوداً وربوبیّه ووحدانیّه» بدل «وبنو إمائک نواصینا بیدک وأنت ربّنا … الخلائق إلى مثلک» ، بحارالأنوار : ۹۸ / ۵۶ / ۲ و ص ۸۰ / ۲.

«رسول اللّه صلى الله علیه و آله: اللّهُمَّ أنتَ أمَرتَ بِالدُّعاءِ و ضَمِنتَ الإِجابَهَ، فَدَعَوناکَ و نَحنُ عِبادُکَ و بَنو إمائِکَ نَواصینا بِیَدِکَ، و أنتَ رَبُّنا و نَحنُ عِبادُکَ، و لَم یَسأَلِ العِبادُ مِثلَکَ، و نَرغَبُ إلَیکَ و لَم یَرغَبِ الخَلائِقُ إلى مِثلِکَ، یا مَوضِعَ شَکوَى السّائِلینَ و مُنتَهى حاجَهِ الرّاغِبینَ، و یا ذَا الجَبَروتِ وَ المَلَکوتِ، و یا ذَا السُّلطانِ وَ العِزِّ. یا حَیُّ یا قَیّومُ، یا بارُّ یا رَحیمُ، یا حَنّانُ یا مَنّانُ، یا بَدیعَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ، یا ذَا الجَلالِ وَ الإِکرامِ، یا ذَا النِّعَمِ الجِسامِ وَ الطَّولِ الَّذی لا یُرامُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ، وَ اغفِر لی إنَّکَ أنتَ الغَفورُ الرَّحیمُ».

[۸] سوره مبارکه غافر، آیه ۶۰.

«وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ».

[۹] سوره مبارکه ابرهیم، آیه ۳۴.

«وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ».

[۱۰] مصباح الشریعه : ۵۳۶.

«فیما نسبه إلى الإمام الصادق علیه السلام ـ : العُبودِیَّهُ جَوهَرَهٌ کُنهُها الرُّبوبیّهُ، فَما فُقِدَ فی العُبودیّهِ وُجِدَ فی الرُّبوبیّهِ، و ما خَفِیَ عَنِ الرُّبوبیّهِ اُصیبَ فی العُبودیّهِ».

[۱۱] سوره مبارکخ نجم، آیه ۴۲.

[۱۲] سوره مبارکه علق، آیه ۸.

[۱۳] نهج البلاغه، جلد ۱، صفحه ۴۸۹.

[۱۴] سوره مبارکه تغابن، آیه ۹.

«یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ۖ ذَٰلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ ۗ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

[۱۵] سید علی شوشتری(۱۲۲۳-۱۲۸۳ق) از عالمان و عارفان شیعه در قرن ۱۳ قمری و از نوادگان سید نعمت‌الله جزایری بوده و نسبش به امام کاظم (علیه السلام) می رسد. او در شوشتر به دنیا آمده و همانجا در مسند قضاوت به مردم خدمت می کرد. وی به سفارش یک شخص جولا(بافنده) به نجف هجرت کرد و با انجام دستورالعمل های او به مسیر عرفان هدایت شد. سید علی شوشتری در فقه شاگرد شیخ انصاری بود. به گفته‌ی مورخان، مقام معنوی سید علی در حدی بوده که شیخ انصاری در درس اخلاق او شرکت می کرد. آقابزرگ تهرانی او را، علّامه‌ی با ورع و جلیل‌القدر و مرجع پس از شیخ انصاری دانسته است. او نقل کرده که برخی، سید علی شوشتری را سرحلقه‌ی سلسله‌ی عارفان شیعه در نجف می دانند. سید علی شوشتری شاگردان زیادی تربیت کرده که مشهورترین آنها ملاحسینقلی همدانی و سید احمد کربلایی بوده‌اند. او در سال ۱۲۸۳ق در نجف از دنیا رفت و در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) دفن شد.

آقابزرگ تهرانی سیّدعلی را، علّامه ی با ورع و جلیل القدر، معاصر شیخ انصاری و وصیّ و صاحب سرّ پس از وی دانسته، و گفته که او بسیار بلند مرتبه بود. سید حسن صدر(۱۳۵۴ق) در کتاب تکمله گفته که سیّدعلی، عالم عامل کامل و فقیه فاضل و یکی از رؤسای مذهب شیعه و مرجع بعد از علّامه انصاری بود. صاحب کتاب اعیان الشیعه سید علی شوشتری را عالمی فقیه و عابدی زاهد، که با شیخ مرتضی انصاری مصاحبت داشت، معرفی کرده و نوشته که، وی بعد از شیخ مدّت کوتاهی زنده بود و تدریس برخی از شاگردان شیخ را بر عهده داشت. آقا بزرگ تهرانی نقل کرده که برخی، سید علی شوشتری را سرحلقه‌ی سلسله‌ی عارفان شیعه در نجف می دانند کمالات معنوی سیّدعلی به حدّی بوده که شیخ انصاری هفته ای یکبار در جلسه‌ی اخلاقی او حاضر می شد. در کتاب زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری به نقل از ملاباقر شوشتری شاگرد شیخ، نوشته شده که وقتی مادر شیخ انصاری از دنیا رفت، شیخ انصاری، به سیّدعلی گفت که شما بر مادرم نماز بخوان و این جمله را گفت: لا أری فی الدّنیا عملاً أعمله لامّی أفضل من صلاتک علیها؛ «هیچ عملی که بخواهم برای مادرم در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم».

علامه طهرانی در کتاب رساله‌ی لبّ اللباب به نقل از علامه طباطبایی نوشته که سیدعلی شوشتری، قاضی و امام جماعت شوشتر، به سفارش و راهنمایی یک شخص جولا(بافنده) از شوشتر به نجف هجرت کرده و با انجام دستورالعمل های او به مسیر عرفان هدایت شده است. علامه حسن زاده به نقل از سید محمدحسن الهی، برادر علامه طباطبایی نام آن شخص را ملاقلی جولا بیان کرده است. مولف کتاب زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری به نقل از خود سیّد علی شوشتری اساتید او را دو نفر معرفی می کند، یکی شیخ انصاری و دیگری سیّدحسین که امام جمعه‌ی شوشتر بود. سید محمدتقی حکیم گفته که کتاب و نوشتاری به خط خود سیدعلی، در عرفان وجود ندارد ولی نوشته هایی به خط وی در اصول، شامل مباحث الفاظ و مباحث عقلی و مسائلی از فقه وجود دارد که حدود ۳۸۸ صفحه است اما هیچ کدام از آنها چاپ نشده.

[۱۶] در مورد هویّت و شخصیّت استاد سلوکی و عرفانی مرحوم آیه‌الحقّ و العرفان حاج سیّدعلی شوشتری، یعنی مرحوم ملاقلی جولا (رضوان‌الله تعالی علیه) همواره این سؤال مطرح بوده است که ایشان کیست؟ و این معارف را از کجا اخذ نموده است؟! بنابر تصریح اساتید معظّم، اطّلاعات چندانی از مرحوم جولا در دست نیست و کسی نمی‌داند ایشان چه شخصی بوده و این معارف را از کجا اخذ نموده است. مرحوم سیّدنا الاُستاذ علّامه آیه‌الله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی (رضوان‌الله تعالی علیه) در ضمن بیان این نکته که پیمودن راه خدا بدون تردید نیاز به استاد و راهنما دارد ولی اتّصال سلسله اساتید تا معصوم (علیه‌السّلام) هیچ لزومی ندارد می‌فرماید: بهترین نمونه و شاهد، عرفان و سلوک آیه‌الحقّ و الحقیقه و سند القرآن و السّنّه، آیه‌الله آخوند ملّا حسینقلی درجزینی شوندی همدانی (اعلی‌الله درجاته السّامیه) می‌باشد که او عرفان را از استادش، آیه‌الله آقا سیّدعلی شوشتری اخذ کرده است، و او از مرد جولا؛ و مرد جولا از چه کسی گرفته است به هیچ وجه معلوم نیست.

جناب محترم فاضل مکرّم آیه‌الله زاده مرحوم قاضی، حاج سیّدمحمّدحسن طباطبائی قاضی (ادام‌الله ظلّه) در شرح حال مرحوم والدشان قاضی بزرگ مرقوم داشته‌اند: من از پدرم پرسیدم: شما عرفان را از که اخذ کرده‌اید؟ فرمودند: از مرحوم آقا سیّداحمد کربلائی طهرانی؛ عرض کردم: او از چه کس اخذ کرده است؟ فرمودند: از مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی؛ عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: از آقا سیّدعلی شوشتری؛ عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: از همان مرد جولا؛ عرض کردم: او از چه کس؟ با تغیّر فرمودند: من چه می‌دانم؟! تو می‌خواهی برای من سلسله درست بکنی‌؟!  و در رساله لبّ‌اللباب از قول مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان‌الله علیه) می‌فرماید: استاد بزرگوار عارف بی‌بدیل مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی تبریزی (رضوان‌الله علیه) از شاگردان مکتب مرحوم آقا سیّداحمد کربلائی هستند؛ این است سلسله اساتید ما که به مرحوم شوشتری و بالاخره به آن شخص جولا منتهی می‌شود، ولی آن مرد جولا چه کسی بوده و به کجا ارتباط داشته و این معارف را از کجا و به چه وسیله به دست آورده هیچ معلوم نیست.

نام مبارک ایشان در کتاب شریف لبّ‌اللباب به عنوان مرد جولا (بافنده) نقل شده است (همچنین در جنگ خطّی شماره ۲۲ در ضمن بیان دو اشکال نسبت به نقل دو مطلب در کتاب سیمای فرزانگان، تالیف جناب آقای رضا مختاری، به نقل از تاریخ حکماء و عرفاء متاخّر می‌فرمایند: استاد مرحوم شوشتری را ملّا قلی جولا ذکر کرده‌اند و جولا نامش معلوم نیست.) ولی حضرت آیه‌الله حسن زاده (حفظه ‌الله) از مرحوم آیهالله حاج سیّدمحمّدحسن الهی، برادر علّامه طباطبائی (رضوان‌ الله علیه) و نیز صاحب طرائق الحقائق نام ایشان را ملّاقلی جولا می‌دانند. در لبّ‌اللباب آمده است: در حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر عالمی جلیل‌القدر مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سیّدعلی شوشتری؛ ایشان مانند سایر علمای اعلام به تصدّی امور عامّه از تدریس و قضاء و مرجعیّت اشتغال داشته‌اند. تلاش برای شناسائی استاد عرفانی عالم ربّانی و فقیه صمدانی، عارف کامل، حضرت آیه‌الله‌العظمی حاج سیّدعلی شوشتری (قدّس‌الله نفسه الزّکیّه) تنها برای استفاده از معارفی است که از این رهگذر نصیب مشتاقان طریق توحید و ولایت می‌گردد و هرگز به جهت اثبات حقّانیّت این سلسله جلیله از طریق شناسائی و معرّفی مرحوم جولا نیست، چرا که اوّلاً صحّت و حقّانیّت یک طریقه و حتّی یک استاد کامل منوط به اتّصال معنعن تا معصوم (علیه‌السّلام) نیست، و ثانیاً برای اثبات راستی و درستی بزرگان و اساتید معظّم این طریقه حقّه عرفانی که به طریقه معرفهالنّفس یا طریقه ولایت شناخته می‌شود نیازی به شناسائی مرحوم جولا نیست.

[۱۷] نهج البلاغه، خطبه ۲۸؛ از خطبه‏هاى آن حضرت است در بى‏وفایى دنیا و توجه به آخرت.

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الدُّنْیَا أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَهَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَهُ الْجَنَّهُ وَ الْغَایَهُ النَّارُ أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیَّتِهِ أَ لَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسِهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ أَلَا فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَهِ کَمَا تَعْمَلُونَ فِی الرَّهْبَهِ أَلَا وَ إِنِّی لَمْ أَرَ کَالْجَنَّهِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا أَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْبَاطِلُ وَ مَنْ لَا یَسْتَقِیمُ بِهِ الْهُدَى یَجُرُّ بِهِ الضَّلَالُ إِلَى الرَّدَى أَلَا وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً».

[۱۸] همان.

[۱۹] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱.

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ۚ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

[۲۰] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵.

[۲۱] ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جَنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) بود. وی از دوست‌داران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانسته‌اند. اعتراض‌های ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همان‌جا درگذشت. ابوذر ۲۰ سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد. پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «رمله بنت الوقیعه» از طایفه بنی‌غفار بن ملیل بود. البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبدالله و سکن نیز گفته‌اند. رجال‌نویسان و صحابه‌نگاران، ابوذر را بلندقامت، گندمگون، لاغراندام، دارای مو و ریش‌های سفید، درشت و قوی‌هیکل توصیف کرده‌اند. نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نام‌های مختلفی مانند «بدر بن‌ جندب»، «بریر بن‌ عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن‌ عشرقه»، «جندب بن‌ عبدالله»، «جندب بن‌ سکن» و «یزید بن‌ جناده» اشاره شده است. در الاستیعاب جندب بن جناده، رایج‌تر و صحیح‌تر دانسته شده است.

او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر داده‌اند و بیشتر با این کنیه شناخته می‌شود. کلینی روایتی را نقل می‌کند که در باب وفات ذَر آمده است همسرش را نیز «امّ‌ ذر» گفته‌اند. ابوذر، برادری به نام اُنَیس نیز داشته است که شیخ طوسی او را هم از اصحاب پیامبر نام برده است. ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را می‌پرستید. ابن‌حبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی می‌داند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام می‌دانسته‌اند. وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمان‌آورنده به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو‌ ای رسول خدا! شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم. ابن‌عباس، اسلام ابوذر را این‌گونه روایت می‌کند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان می‌کند او را از آسمان، اخباری می‌رسد، آگاه‌ ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی (علیه السلام) راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدیم.

ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونه‌ای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل می‌کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به او می‌فرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهل بیت هستی. و یا در جایی دیگر درباره او می‌فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم توصیف کرده است. در روایت دیگری حضرت خطاب به ابوذر فرموده: تو مردى از اهل بهشت هستى و چگونه این طور نباشد و حال آن که بعد از من تو را به جرم محبتت به اهل بیت من از حرم من طرد مى‌کنند و از آن پس تنها زندگى کرده و غریب و تنها خواهى مرد و جماعتى به واسطه تو سعادتمند خواهند شد، آنان کسانى هستند که در تجهیز و تدفین تو سعى خواهند نمود، ایشان رفیقان من در بهشت جاوید خواهند بود، همان بهشتى که حقّ تعالى وعده‌اش را به متّقین داده است. این مضمون در باره ابوذر با عبارت مختلف نقل شده است به عنوان نمونه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)براساس نقلی در باره ابوذر فرموده: خدواند اورا رحمت کند که تنها زندگی می کند وتنها می میرد وتنها برانگیخته خواهد شد. از امام علی (علیه السلام) درباره ابوذر سؤال شد. امام (علیه السلام) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی‌شود. امیر مؤمنان (علیه السلام)، ابوذر را از افرادی می‌داند که بهشت مشتاق آنان است. امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه افراد مرتد شدند و دست از علی (علیه السلام) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.

امام صادق (علیه السلام) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود… آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد. امام صادق (علیه السلام) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام (علیه السلام) در ادامه می‌فرماید: مراد ابوذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوب‌تر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بی‌نیازی در معصیت خداوند است. در منابع شیعی، ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد و عمار ذکر شده است. شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم (علیه السلام) روایت می‌کند که در روز قیامت، منادی ندا می‌دهد کجایند حواریان(یاران خاص) رسول خدا که پیمان‌شکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا برمی‌خیزند. آقا بزرگ تهرانی، دو کتاب «اخبار أبی ذرّ» تألیف ابو منصور ظفر بن حمدون بادرائی و «أخبار أبی ذر الغِفاری و فضائله» اثر شیخ صدوق را در باب احوالات و فضائل ابوذر نام می‌برد.

سید علیخان مدنی درباره ابوذر می‌نویسد: وی از عالمان بزرگ و زاهدان والامقام بود که در سال، چهارصد دینار بخشش می‌کرد و چیزی را نمی‌اندوخت. بحرالعلوم، ابوذر را یکی از حواریونی می‌داند که بر روش سیدالمرسلین حرکت کرد و در ذکر مناقب اهل بیت (علیهم السلام) و معایب ورذایل دشمنان آنان سرسخت بود. ابونعیم اصفهانی نیز می‌گوید: ابوذر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را خدمت کرد و اصول را یاد گرفت و غیر آن را کنار گذارد…وی ترک کننده رباخواری قبل از نزول شریعت اسلام و احکام الهی بود. در راه حق، سرزنش ملامت‌گران بر وی فائق نمی‌آمد و قدرت حکّام، او را به خواری نمی‌افکند. اربلی روایتی را نقل می‌کند که ابوذر، علی (علیه السلام) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد. ابن ابی الحدید نیز می‌گوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنه‌ای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) حمایت کنید. این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب (علیه السلام) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرکت کرد.

ابوذر در ذی‌الحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می‌نویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیرالدین زرکلی می‌گوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانه‌اش چیزی نبود که او را کفن کنند.» مهران بن میمون نقل می‌کند: «آن‌چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی‌ارزید.» نقل شده است هنگامی که همسرش ام‌ذر گریه می‌کرد و به ابوذر می‌گفت: تو در بیابان می‌میری و من پارچه‌ای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان می‌میرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک می‌سپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپرده‌اند و گفته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من است. پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند. طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است. بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است. حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.

[۲۲] عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۱۳۵؛ / معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۳۷۱؛ / بشاره المصطفى لشیعه المرتضى‏، طبری آملی، ج ۲، ص ۲۶۹؛ / بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۳، ص ۷.

«لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ «۳» عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّهِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».

[۲۳] عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۱۳۶.

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ بَحْرٍ اَلْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ بِلاَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنْ مِیکَائِیلَ عَنْ إِسْرَافِیلَ عَنِ اَللَّوْحِ عَنِ اَلْقَلَمِ قَالَ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».

[۲۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».

[۲۵] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۲۸۸ الکافی، ج۱، ص۴۱۳/ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۲۷۵/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۴۶۰/ بصایرالدرجات، ص۷۶/ نورالثقلین/ البرهان.

[۲۶] الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۴۲.

«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَهُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَهُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَهٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِیمَهُ وَ اَلْقَطِیعَهُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ»  وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَهُ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ فَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا».

[۲۷] نهج البلاغه، حکمت ۱۱۱.

«وَ قَالَ (علیه السلام): وَ قَدْ تُوُفِّیَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ الْأَنْصَارِیُّ بِالْکُوفَهِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّینَ وَ کَانَ [مِنْ أَحَبِ] أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیْهِ: لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ».

[۲۸] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱.

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۲۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳.

«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».

[۳۰] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱.

[۳۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴.

«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ».

[۳۲] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۳، ص: ۳۶۲.

«وَ رُوِیَ‏ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ نَاحِلَهَ الْجِسْمِ‏ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ بَاکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّهً بَعْدَ مَرَّهٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَهً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً ع وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلَاثٍ أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَهِ أُخْتِهَا أُمَامَهَ لِحُبِّهَا أَوْلَادَهَا وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً کَأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ الْمَلَائِکَهَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لَا یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُم‏».

[۳۳] نهج‌ البلاغه (صبحی الصالح)، خطبه ۲۳۵؛ / مفاتیح الجنان، اعمال ماه صفر.

امیر‏المؤمنین(ع) در زمان شهادت پیامبر چنین می‌فرماید: «بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ ما لَمْ‌یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواکَ وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیکَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّکَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیْکَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلّالَکَ…؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته‌ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت  و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت‌دیدگان را تسلّی‌دهنده است (یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ‌ها اهمیتی ندارد)، از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به‌خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده‌ای و از بی‌تا‌بی نهی نکرده‌ای آن‌قدر گریه می‌کردم که اشکهایم تمام شود. این درد جانکاه همیشه در من می‌ماند و حزن و اندوهم دائمی می‌شد که همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است».

در ادامه به اشعاری که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در سوگ پدرشان قرائت کردند، اشاره می‌‌کنیم:

از انس‌بن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام به‌سوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ.

به‌روایت معتبر، آن بانوى بانوان، مشتى از خاک پاک آن مرقد مطهّر را برگرفت، و بر دیدگان نهاد و فرمود:

مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ   أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا    صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

شیخ یوسف شامى در کتاب «درّ العظیم» نقل کرده که فاطمه زهراء (سلام الله علیها) این اشعار را در مرثیه پدر فرمود:

قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى     إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا              صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ      لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا

فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ  أَتَّقِی        ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا

فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا               شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا

فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی    وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا

[۳۴] منیهُ المرید/ صفحه ۱۲۳.

[۳۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.