عناوین

سخنرانی روز دوم محرم ۱۴۴۴ هـ ق ـ مسجد امام(ره) بازار تهران

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خداوند

خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف سیره‌ی و شأن و مأموریت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای امّتش بیان فرموده است تا زیر پرچم ایشان آن خط را برویم. خداوند متعال فرموده است: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی[۲]» حبیب من! به امّتت بگو که این راه من است. «هَذِهِ» یعنی این «سَبِیلِی» این راه من است. کدام راه است؟ «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ[۳]»، کار من این است که مردم را به سوی خداوند متعال دعوت نمایم و نگذارم مردم خداوند را از یاد ببرند. «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ» دعوت به خداوند می‌کنم، امّا این دعوت من «عَلَى بَصِیرَهٍ[۴]» است. با آگاهی و با بصیرت از مردم می‌خواهم که با خداوند باشند. ولی تنها خودم نیستم، بلکه می‌فرماید: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۵]» هرکسی تابع من باشد و پیرو من باشد، باید دعوت به خداوند بکند. بنابراین ما که ادّعا داریم و ان‌شاءالله هنگام مرگ که حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آید، ما را دروغگو از دنیا نبرد. راست بگوییم که ما پیرو و تابع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم، پس ما هم باید همه را دعوت به خداوند بکنیم. هرجایی که دیدیم گناه و معصیتی واقع می‌شود، مشخّص است که خداوند متعال در آن‌جا نیست و مردم خداوند را از یاد برده‌اند. فوراً بگوییم که شما که بی‌انصافی می‌کنید، شما که آبروی دیگران را می‌برید، شما که ربا می‌خورید، شما که به راحتی با نامحرم در مغازه‌تان خوش و بش می‌کنید، خداوند هست و در حال نظاره است. باید دعوت به خداوند کرد و دعوت به خداوند در همه جا هست، ولی در دوجا خیلی حساسیّت دارد؛ یکی موقع طاعت است. وقت نماز که می‌رسد، باید به مردم گفت، این اذان خودش امر به معروف و نهی از منکر است. «حَیِّ عِلی الصّلاه ، حَیِّ عِلی الصّلاه ، حَیِّ عِلی الفَلاح ، حَیِّ عِلی الفَلاح ، حَیِّ عِلی خَیرالعَمل ، حَیِّ عِلی خَیرالعَمل» این دعوت به معروف است. نماز از معروف‌ترین معروف‌هاست. باید هنگام طاعت اگر کسی سال خُمسی‌اش رسیده است و سال خُمسی‌ ندارد و این زحمتی که می‌کشد، در حال بردن مال حرام به منزلش است و این نکته را باید به او گفت. پرداخت واجبات مالی برای شما دارای برکت دنیا و آخرت است. حرام‌خوری هم برای شما رسوایی دنیا و آخرت را به دنبال دارد. این معروف دادن خُمس و دادن زکات را، قِبطه‌ی وقف را که انسان نباید اهل خوردن موقوفه‌ باشد، به خدا قسم که این‌ها برکت ندارد و عوارض بسیار خطرناکی دارد. باید هرجا که واجب به میان آمد، ما مردم را به یاد خداوند متعال بیندازیم و هرجا هم که پای حرام به میان بیاید، باید در آن‌جا هم مردم را به یاد خداوند متعال بیندازیم و بگوییم که حذر نمایید که در معصیت خداوند آتش نهفته است و یک جایی خانمان تو را به باد می‌دهد و تو را به خاکستر تبدیل می‌نماید. این دو موضوع در امر به معروف و نهی از منکر بسیار مهم است که کار برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ»، این راه، راهِ من است و «أَنَا» من مردم را به خداوند فرا می‌خوانم و تنها خودم نیستم، «وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» امّت من که از من تبعیّت می‌کنند هم باید یکدیگر را دعوت به خداوند نمایند، جامعه را دعوت به خداوند نمایند، خانواده را دعوت به خداوند نمایند و رفقای‌شان را دعوت به خداوند نمایند.

همه‌ی ما باید دعوت کننده‌ی به سوی خداوند باشیم

پروردگار عزیز در یک آیه‌ای زیبایی دعوت به خداوند و امر به معروف و نهی از منکر را برای ما تجسّم می‌نماید و به فطرت ما رجوع می‌کند. خداوند متعال به صورت سؤالی فرمودند: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ[۶]»؛ این سؤالی است که خداوند به پیامبرش فرموده است تا از شما انجام بدهد. در میان کارهای زیبایی که سراغ دارید، کارهای زیبایی که دل شما را آب می‌کند، آیا حرفی زیباتر از حرفِ خداوند هست؟ «از هرچه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است». دعوت به خداوند، ارتباط با خداوند، وصل شدن با دوست، برداشتن فاصله‌ی بین خود و خالق، برداشتن فاصله‌ی بین خود و رازق، برداشتن فاصله‌ی بین خود و حافظ، برداشتن فاصله‌ی بین خود و حامی، برداشتن فاصله‌ی بین خود و مُعِزّ، آیا شما بهتر از او کسی را سراغ دارید؟ «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»، سخن چه کسی قشنگ‌تر و بهتر از آن کسی است که دعوت به خداوند می‌کند، مبلّغِ دین خداوند است، مروّج محبّت خداوند است، هادی دل‌های بندگان خداوند متعال است. ولی تنها دعوت قولی نیست، « دَعَا إِلَى اللَّهِ» دعوت به خداوند می‌کند «وَ عَمِلَ صَالِحًا». «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ[۷]». «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». اگر دم از خدا زدیم، در عمل هم نشان بدهیم که ما با خدا هستیم، ما حریم خدا را نگه می‌داریم، ما خدا را دوست داریم و با دوست‌مان مخالفت نمی‌کنیم، ما دوست‌آزار نیستیم، ما خدا را از خودمان ناراضی نمی‌کنیم، «وَ عَمِلَ صَالِحًا». هم دیگران را دعوت می‌کنیم و هم عمل خودمان، عمل صالح و خدا پسند است و نهایتاً می‌فرماید: «وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ گاهی که انسان دعوت به خداوند می‌کند، منبر می‌رود و یا به کسی از روی دلسوزی نصیحت می‌نماید ممکن است که دچار خود بزرگ‌بینی بشود که این موضوع زیبا نیست. اگر امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به خیر، دعوت به اطاعت، نهی از بدی‌ها و مقابله‌ی با گناهان عنوان خدنمایی داشته باشد، ممکن است که برای او مفید باشد و مثلاً کسی می‌خواست که مرتکب یک فحشایی بشود و شما خودتان را نشان دادید و این‌ها ترسیدند و رفتند، خدا را شکر که خداوند آن‌ها را از یک بدبختی و یک رسوایی حفظ کرده است، امّا آیا بهره‌ای نصیب شما هم شده است؟ این بستگی دارد. اگر شما تسلیم باشید و با عنوان بندگی این کار را انجام بدهید، برایتان نفع دارد، امّا اگر می‌خواستید که مُچ او را بگیرید و خودتان را نشان بدهید، برای شما فایده‌ای ندارد. خوشا به حال کسی که دعوت به خداوند می‌کند و برای خداوند این کار را می‌کند. می‌خواهد خداوند را نشان بدهد و نمی‌خواهد خودش را نشان بدهد. این هم یک آیه که به محضر شما تقدیم کردیم.

لزوم تبعیت از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتب پیشینیان

یک آیه هم در وصف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کُتُب پیشینیان است؛ در تورات و انجیل آمده است و خداوند متعال از آن‌ها نقل می‌کند که می‌فرماید: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ[۸]»؛ از پیامبر امّی تبعیت کنید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درس نخوانده بودند و امّی بودند و این از معجزات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. دیگر دارای چه خصوصیّتی هستند؟

« نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت     *****     به غمزه مسئله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد[۹]»

این موجود درس نخوانده، عالِم‌ترین فرد در عالَم امکان هستند و از همه‌ی ملائکه و فرشتگان و از میکائیل و جیرئیل  و اسرافیل و عزرائیل (سلام الله علیهم اجمعین) دارای معرفت و علم بیشتری هستند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم شاگرد ایشان است و علم الکتاب نزد اوست و خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) شاگرد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «عَلَّمَنی اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ[۱۰]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هزار درب علم را در یک لحظه به قلب مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز کردند که از هر درب، هزار درب دیگر باز می‌شد. معلّم اوّل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و معلّم ثانی شاگرد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اَنَا مَدینَهُ العِلْمِ وَ عَلِی بابُها[۱۱]» که الحمدلله همه‌ی شما با این روایت صفا می‌کنید. من شهر علم هستم و علی (علیه السلام) هم درب آن است. درست است که این سخن قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، او شهر علم است امّا دربی که به این شهر وارد می‌شود، وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است و کسی بدون اذن علی (علیه السلام) به حریم قرآن کریم و به حریم رسالت و نبوّت حقّ ورود ندارد. علی (علیه السلام) دربان است، علی (علیه السلام) باید اجازه بدهد تا کسی با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرتبط بشود و سیم او وصل بشود. علی (علیه السلام) باب علمِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین پیامبر ما امّی هستند ولی زمین و زمان، مُلک و ملکوت همگی بر سر سُفره‌ی دانش و معرفت پیامبر ما ارتزاق می‌کنند و حیات معنوی پیدا می‌کنند. «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ»؛ این پیامبر علاوه بر این‌که درس نخوانده است و عالِم به ماکان و مایکون و ماهُو کائن است و استاد همه‌ی کائنات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، علاوه بر این سابقه دارند و یک مرتبه بروز نکرده‌اند، بلکه خداوند متعال ایشان را در کُتب پیشینیان تبلیغ کرده است و به آیندگان آمادگی داده است که بناست برترین شخصیّت بلندترین پرچم توحید را به احتزاز دربیاورد. «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ»؛ او را هم در تورات پیدا می‌کنید و هم در انجیل می‌یابید. حال در این سوره‌ی مبارکه‌ی صفّ که یکی از مسبّحات خمس است و سال‌های قبل هم در مجالس دیگر هم عرض کردم و علاقه دارم که چیزی بگویم و بعد از مرگم هم به آن عمل بشود که ان‌شاءالله آن زمانی که کاری از ما ساخته نیست، یک نفر چراغی برای ما روشن نماید. لذا کار خیر را به دیگران سِرایت بدهید، آن‌ها که انجام می‌دهند، ثوابش را شما هم می‌برید و بعد از وفات انسان نیز باقی می‌ماند. شب‌ها این پنج سوره‌ی مبارکه را بخوانید؛ سوره‌ی مبارکه‌ی حدید، سوره‌ی مبارکه‌ی حشر، سوره‌ی مبارکه‌ی صفّ، سوره‌ی مبارکه‌ی جمعه و سوره‌ی مبارکه‌ی تغابن. سه مورد «سَبَّحّ» است و دو مورد «یُسَبِّحُ» می‌باشد. از این سه مورد «سَبَّحّ»، یکی سوره‌ی مبارکه‌ی صفّ است که سوره‌‌ی حواریّون[۱۲] است، سوره‌ی مجاهدان و رزمندگان است و سوره‌‌ی خواصَ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است. پس هر امامی حواریّونی دارد و ان‌شاءالله امام زمان ما (ارواحنا فداه) هم که تشریف آوردند، ما هم جزءِ حواریّون حضرت باشیم.

 

 

نام نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتاب تورات

در این سوره‌ی مبارکه‌ی صفّ، پروردگار متعال اسم مبارک نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را که در انجیل آمده است را از قول حضرت عیسی (علیه السلام) نقل می‌کند و می‌فرماید: «وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ[۱۳]»؛ در این خطبه‌هایی که بعضی از خطباء در وصف نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خوانند، می‌گویند: «ألّذی سُمِّیَ فِی السَّمَاءِ بِأحمَدَ و فِی الأرَضِینَ بِأبِی القاسِمِ مُصطَفَی مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم)[۱۴]». ای پیامبرم! به یاد بیاور عیسی بن مریم (علیه السلام) را که به بنی اسرائیل ابلاغ فرمود که من رسول‌ الله به سوی شما هستم، امّا هم آمده‌ام تا تورات را تصدیق نمایم و هم بشارت آمدن پیامبری را به شما بدهم که نام او «احمد» است. چهار انجیل در دست مسیحیان وجود دارد که اگر غدیر نبود، ما هم چهار قرآن داشتیم. این که یک قرآن داریم، به برکت عترت است. «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ[۱۵]». در عبارت دیگری که جزءِ احادیث متواتر است، فرموده است: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی[۱۶]»؛ چون علی کنار قرآن ایستاده است، این‌ها علی (علیه السلام) را منزوی کردند ولی نتوانستند قرآن را تحریف نمایند. صبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دست نبردن ایشان به قبضه‌ی شمشیر برای این است بمانند و نگهبان قرآن کریم باشند. این‌که در قرآن کریم تحریف وجود ندارد، برای این است که قرآن ناطق علی‌ بن ابی‌طالب (علیه السلام) است و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هرکدام قرآن ناطق هستند و این قرآن ناطق، آن قرآن صامت را از دستبرد خائنین و منحرفان نگه داشته است، ولی تورات و انجیل بعد از پیامبرشان تحریف شد و چند گونه انجیل دارند و در حال حاضر چهار نوع انجیل مشهود است که در «انجیل برنابا[۱۷]»، ترجمه‌ی «احمد» به اسم فارقلیط آمده است که وقتی فارقلیط را ترجمه می‌کنند، همان نام «احمد» می‌شود که قرآن کریم از او نام برده است. «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ»؛ این پیامبر در تورات نام دارد و در انجیل هم نام دارد که این دوّمین خصوصیّت پیامبر ماست.

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور اجرای امر به معروف و نهی از منکر هستند

سوّمین خصوصیّت ایشان این است که «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ[۱۸]». یکی از ویژگی‌های پیامبر ما این است که این پیامبر بی‌تفاوت نیست، بد و خوب را به یک صورت نمی‌بیند و با خوبی‌ها مشوّق هستند و حمایت می‌کنند و تشویق می‌نمایند و نیرو می‌دهند و انرژی می‌دهند و کمک می‌کنند و در برابر بدی‌ها هم مقابله می‌کند، نهی می‌کند و حرام می‌نماید. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مراحل مختلف در برابر بدی‌ها بی‌تفاوت نیستند. «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ پیامبری است که امر به معروف می‌کند و نهی از منکر می‌نماید. امر و نهی از موضع قدرت است؛ وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با خودشان قدرت آورده‌اند. اسلام دینِ قدرت است، اسلام دینِ عزّت است، اسلام دینِ شرافت و کرامت است، اسلام دینِ برتری است؛ «الاسلام یعلوا و لایعلی علیه[۱۹]». اسلام مانند نور می‌ماند و هیچ‌گاه نور زیرِ پا نمی‌ماند هرکسی بخواهد پا بر روی نور بگذارد، نور بالاتر از اوست. اسلام همیشه از قدرت خداوند ناشی شده است؛ لذا دین عزّت و دین قدرت است و مسلمان باید از موضع قدرت، غیرت دینی داشته باشد و نسبت به واجبات الهی خودش را مأمور قدرتمند خداوند بداند و آن‌جا که می‌تواند، در حضور او واجبی پایمال نشود و واجبی ترک نشود. از آن سو حرامی هم واقع نشود که این امر به معروف و نهی از منکر در مرحله‌ی اوّل صفت خداوند است و هرکسی آیه را بخواند، بنده به او جایزه خواهم داد. آیه‌ای که کار خداوند امر به معروف و نهی از منکر است و در مرحله‌ی دوّم کار پیامبر ماست، «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ» و مرحله‌ی سوّم امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که می‌فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۲۰]». حال بنده به نیابت از شما این آیه‌ی کریمه را که کار خداوند امر به معروف و نهی از منکر است را می‌خوانم، برای پدر و مادر بنده صلواتی عنایت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

یکی از صفات پروردگار متعال، امر به معروف و نهی از منکر است

خداوند متعال می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ[۲۱]»؛ خداوند متعال شیخ الفقاء، «آیت الله العظمی آقای اراکی[۲۲]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید، ایشان قبل از انقلاب هم نماز جمعه را واجب می‌دانستند، هم خودشان این‌گونه بودند و هم مُرادشان مرحوم آقای «سیّد محمّدتقی خوانساری[۲۳]» (رضوان الله تعالی علیه) نماز جمعه می‌خواندند و آن را واجب می‌دانستند، «حاج آقا رحیم ارباب[۲۴]» (رضوان الله تعالی علیه) نماز جمعه را واجب می‌دانستند و نماز جمعه می‌خواندند، امّا آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) که ما گاهی در نماز جمعه‌ی ایشان در مسجد امام (رضوان الله تعالی علیه) قم شرکت می‌کردیم، بدون استثناء در نماز جمعه این آیه‌ی کریمه را می‌خواندند. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ[۲۵]». «إِنَّ اللَّهَ» با کلمه‌ی «إِنَّ» یعنی قطعاً و مسلّماً خداوند امر می‌نماید؛ به چه چیزی امر می‌کند؟ «بِالْعَدْلِ» خداوند امر به عدل می‌نماید. بالاترین عدل توحید است و بالاترین ظلم شِرک است؛ «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ[۲۶]». شِرک بزرگ‌ترین ظلم است و توحید بزرگ‌ترین عدل است. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» امّا عدل به تنهایی بَشر را به سامان نمی‌رساند و بَشر به صورت ناخودآگاه ریزش دارد و احتیاج به ارفاق دارد و همه را در دایره‌ی قانون نمی‌شود با سخت‌گیری پیش برد. خداوند متعال در کنار عدل احسان را هم گذاشته است. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ». باید همه‌ی ما این‌گونه باشیم. زندگی بدون گذشت، زندگی بدون عفو و زندگی بدون احسان خُشک است، مُنجمد است، روح ندارد و طراوت ندارد؛ ولی عدل و احسان به زندگی طروات می‌دهد و زندگی را پُر انرژی می‌کند و انسان را در مسیر رویش قرار می‌دهد، انسان را سرِ ذوق و سرِ شوق می‌آورد. این است که در روایت از امام باقر (علیه السلام) آمده است که می‌فرمایند: اگر در این بندگان گناه واقع نمی‌شد، خداوند متعال این‌ها را می‌برد و عدّه‌ای را می‌آورد تا گناه کنند و مورد غفّاریّت خداوند قرار بگیرند. خداوند دوست دارد که بنده‌ی گنه‌کارش بگوید که خدایا گناه کرده‌ام، خداوند هم بفرماید که من تو را بخشیدم. من بنده‌ی گنه‌کارم را مورد عفو قرار می‌دهم. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ»، واعظِ شما خود خداوند است، گوش‌تان را باز کنید و بدانید که خداوند شما را دوست دارد و کسی که انسان را موعظه می‌نماید، مشخّص است که انسان را دوست دارد. انسان به کسی که جهنّمی است، چه موعظه‌ای می‌تواند بکند؟ ولی این نشانه‌ی محبّت است. «یَعِظُکُمْ» خداوند شما را موعظه می‌کند و شاید شما هم گوشِ بدهکاری داشته باشید «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» و با یک موعظه‌ای شما هم اهل تقوا بشوید، شما هم جزءِ پرهیزکاران و وارسته‌ها قرار بگیرید.

امروز روز دوّم محرّم الحرام است. پس درس امروز ما این شد که خداوند خودش صفت امر به معروف و نهی از منکر را دارد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در کُتب پیشینیان معرفی فرموده است که این پیامبر می‌آید و بی‌تفاوت نیست و نسبت به واجبات حسّاس هستند که هیچ واجبی فوت نشود، نسبت به محرّمات حسّاس هستند که هیچ کسی گناه خداوند را نکند، غُرُق خداوند را نشکند و به خدای خودش بی‌احترامی نکند و کار حرام انجام ندهد. امّت هم «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» باشند. سیدالشهدا (علیه السلام) هم فلسفه‌ی قیام خودشان را فرمودند که من در حال رفتن هستم تا «و إنّی لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی اُرِیدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهی عَنِ الْمُنکَرِ و أسِیرُ بِسیرَهِ جَدّی وَ أبی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السّلام[۲۷]»، آمده‌ام تا با خونم امر به معروف کنم.

روضه ورود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به سرزمین کربلا

در مدینه اعلان موضع کردند که من برای امر به معروف و نهی از منکر و مقابله‌ی با طغیان و ظلم یزیدی می‌روم، برای نجات مظلومین می‌روم، ولی امروز به کربلا رسیدند. عجب کربلائی! حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ صفّین گذرشان بر سرزمین کربلا افتاد، لحظه‌ای خوابیدند و با گریه و فریاد از خواب بیدار شدند. می‌فرمودند: «مالی والآلُ زیاد»؛ گفتند: یا امیرالمؤمنین (علیه السلام)! خداوند شما را نگریاند، چه مصیبتی پیش آمده است که این‌گونه فغان و گریه می‌کنید؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: در عالَم رؤیا دیدم که این بیابان پُر از خون است، این‌جا دریای خون است و دیدم که حسینم در این خون دست و پا می‌زند، ولی هیچ‌کسی به داد حسین من نمی‌رسد. حسینم در حال گریه کردن است. یا امیرالمؤمنین! شما در خواب دیدید و دل‌تان شکست و فریادتان بلند شد. امّا امان از دل زینب (سلام الله علیها). یک بیابان گرگ و حسین تنها مانده است و در میان خون خودش دست و پا می‌زد.

«از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین     *****     دست و پا می‌زد حسین، زینب صدا می زد حسین»

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

ان‌شاءالله تا مدّاح عزیز تشریف بیاورند و مجلس را ادامه بدهند، چه نامی خوش‌تر از نام حسین (علیه السلام) است. همه بگویید یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸.

«قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ و َمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».

[۳] همان.

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۳.

[۷] الکافی، جلد ۲، صفحه ۷۸.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَجَّالِ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلصَّلاَهَ وَ اَلْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهٌ».

[۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۷.

«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۹] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷.

[۱۰] ارشاد مفید ص ۱۵، و بحار الانوار ج ۴۰ ص ۲۱۸ – ۲۱۳.

«عَلَّمَنی اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ، فَتَحَ لی مِنْ کُلِّ بابٍ اَلْفَ بابٍ».

[۱۱] ارشاد مفید ص ۱۵، و بحارالانوار ج ۴۰ ص ۲۰۰ بطور مشروح آورده، و مستدرک حاکم ج ۳ ص۱۲۶، از ابن عبّاس و جابر بن عبداللَّه، و تذکره سبط ابن جوزی ص ۵۱.

«اَنَا مَدینَهُ العِلْمِ وَ عَلِی بابُها، فَمَنْ اَرادَ العِلْمَ، فَلْیأتِ البَاب».

[۱۲] حَواریون، دوازده یار حضرت عیسی(ع) که از شاگردان خاص و رسولان وی نیز بوده‌اند. در قرآن کریم، حواریون، افراد باایمانی خوانده شده‌اند که در برابر خداوند و پیامبرش تسلیم بوده‌اند. یکی از این حواریون، بعدها به حضرت عیسی(ع) خیانت کرد.

حواریون به دوازده یار حضرت عیسی(ع) گفته می‌شود. قرآن کریم در چهار آیه از تعبیر حواریون استفاده کرده که همه آنها اشاره به شاگردان خاص حضرت عیسی(ع) است. بر اساس حدیثی از امام رضا(ع)، حواریون را به این نام خوانده اند چرا که خود را از گناه و آلودگی پاک کرده و برای پاک کردن دیگران نیز با پند و نصیحت می‌کوشیدند؛ در حالی‌که برخی گمان می‌کنند که حواریون به دلیل آنکه شغلشان شستن لباس بوده، و چرک و آلودگی را از لباس‌ها می‌زدوده‌اند به این نام خوانده شده‌اند. تعبیر حواریون، برای یاران نزدیک پیامبر اسلام نیز استفاده شده است.

[۱۳] سوره مبارکه صفّ، آیه ۶.

«وَ إِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُبِینٌ».

[۱۴] ظاهراً منشاء آن حدیث شریف معراج است که مرحوم فیض(ره) در کتاب وافی، ج ۳، ابواب المواعظ، از ارشاد القلوب دیلمی(ره) و غیره نقل کرده است و در آن حدیث وارد شده که خداوند متعال به طور مکرر حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) را با ندای یا احمد یا احمد… خطاب فرموده است.

[۱۵] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۱.

[۱۶] الحاکم النیسابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله (متوفای۴۰۵ ه)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰.   

۲. الحاکم النیسابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله (متوفای۴۰۵ ه)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰.   

۳. ابن‌عساکر الدمشقی الشافعی، ابی‌القاسم علی بن الحسن ابن هبه الله بن عبدالله (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الاماثل، ج۲۰، ص۳۶۱، تحقیق:محب الدین ابی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵.   

«عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی لَا یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏».

[۱۷] انجیل برنابا اثری پدیدار شده در قرن شانزدهم و هجدهم به زبان‌های اسپانیایی و ایتالیایی است که به ادعای برخی از مسلمانان توسط برنابا، شخصیت مسیحی برجسته از قرون اول میلادی به نگارش درآمده‌است این رساله توسط پژوهشگران جعلی شناخته شده‌است و اسناد قدیمی از آن وجود ندارد. این رساله توسط یک یا چند نویسندهٔ احتمالا مسلمان نوشته شده‌است. این کتاب نسبت به انجیل‌های رسمی مسیحیت شباهت بسیار بیشتری به اعتقادات مسلمانان دارد در سال ۱۹۷۶، انتشارات اشرم در کراچی پاکستان ۱۰ هزار نسخه از این کتاب را منتشر کرد. برنابا که نام اصلی او «جوزف» یا یوسف است، جزو مسیحیان اولیه بود و جزو شخصیت‌های مهم در مسیحیت است. او و پولس در سفرهایی به بشارت دین مسیح پرداخته‌اند. طبق کتاب مقدس مسیحی (بخشِ اعمال رسولان مسیح) او علایق دنیوی را قطع کرد و مردم را به دین مسیح ترغیب می‌کرد و در مصائب و زحمات آن‌ها شریک می‌شد. در نتیجه کتاب مقدس مسیحی برنابا را یکی از رسولان عیسی مسیح و پدران کلیسای مسیحی می‌نامد. برنابا در کنار سایر رسولان عیسی مسیح در تمام کلیساها مورد احترام است.

برنابا یا پسر وعظ، یکی از پیروان عیسی مسیح بود (غیر از دوازده شاگرد خاص معروف به حواریون عیسی مسیح). به اعتقاد مسلمین، انجیل وی یکی از بهترین نسخه‌های اناجیل است. در این انجیل، بر خلاف سایر کتاب‌های آسمانی، بشاراتی صریح در مورد محمد، پیامبر اسلام دیده می‌شود. آنچنان که در این انجیل آمده، برنابا این کتاب را به امر مسیح نوشته‌است. از نکات قابل توجه این کتاب این است که در آن به صراحت از بی‌ایمانی پولس سخن گفته‌است. در مورد رابطه پولس و برنابا، طبق کتاب اعمال رسولان (که یکی از بخش‌های کتاب مقدس مسیحیان است)، پولس که در ابتدا به عنوان یک یهودی از مخالفان سرسخت آیین مسیحی بود پس از یک مکاشفه با عیسی مسیح که در نتیجهٔ آن بینایی خود را از دست داد، نزد یک مسیحی شناخته شده و خداترس به نام حنانیا برده شد. حنانیا به الهام از روح خدا چشمان پولس را لمس کرده و پولس بینایی خود را بازیافت و از آن پس به عیسی مسیح ایمان آورد. در ادامه، برنابا، پولس را پس از آنکه هدایت یافت به حواریون معرفی کرد و حواریون از جمله پطرس او را تأیید کرده، پذیرفتند. از آن پس پولس و برنابا به همراه یکدیگر به بشارت دین مسیح می‌پرداختند. و با حواریون مسیح در ارتباط بوده‌اند. پس از سفر سومی که برنابا و پولس به اورشلیم (بیت‌المقدس) رفتند، در خصوص انتخاب همسفر برای ادامهٔ سفر تبشیری خود اختلاف نظر داشتند که در نهایت از یکدیگر جدا شده و هرکدام با همسفران مورد نظر خود به دو مقصد متفاوت سفر کردند.

[۱۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۷.

[۱۹] من لا یحضره الفقیه ، الشیخ الصدوق ،ج ۴ ص ۳۳۴ ح۵۷۱۹ ؛ المناقب، ابن شهر آشوب ج۳ ص ۲۴۱ ؛ المحاسن، احمد بن ابى عبد اللّه برقى‏ ج ۱ ص ۱۱۳ نحوه ؛ بحارالأنوار،علامه مجلسی ج ۷۶ ص ۷۰ نحوه.

«الاسلام یعلو و لا یعلى علیه و الکفار بمنزله الموتى ، لا یحجبون و لا یرثون».

[۲۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۱۰.

«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ ۚ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ».

[۲۱] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۰.

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَ یَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ ۚ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ».

[۲۲] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب می‌دانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفته‌اند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او می‌گذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است. آیت الله اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمه‌شب سه‌شنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادی‌الثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه(س) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد.

[۲۳] محمدتقی خوانساری (۱۳۰۵-۱۳۷۱ق) فقیه و مرجع تقلید شیعی قرن چهاردهم هجری بود. در ۱۳۳۲ق با شروع جنگ جهانی اول و درگیر شدن حکومت عثمانی با دولت انگلیس و اشغال شدن بعضی از مناطق جنوبی عراق، محمدتقی خوانساری با تعدادی از طلبه‌ها و علمای نجف به مقابله با اشغالگران برخاستند. او در این جنگ مجروح و به مدت چهار سال به سنگاپور تبعید شد. محمدتقی خوانساری به اراک و سپس به قم رفت. خوانساری بعد از درگذشت شیخ عبدالکریم حائری و قبل از ورود آیت الله بروجردی از مراجع تقلید بود. او در برابر اقدامات رژیم محمدرضا پهلوی موضع‌گیری می‌کرد. یکی از حوادث معروف زندگی محمدتقی خوانساری، اقامه نماز باران توسط وی در منطقه خاکفرج قم است که پس از سه روز خواندن نماز، باران زیادی از آسمان بارید. سید محمد تقی خوانساری داماد آیت الله اراکی بوده است. محمدتقی خوانساری در ۷ ذی‌الحجه ۱۳۷۱ق، ۷ شهریور (۱۳۳۱ش) در سفری که به همدان داشت بر اثر بیماری گوارشی و قلبی درگذشت و در مسجد بالاسر در حرم حضرت معصومه در کنار قبر استادش حائری یزدی، به خاک سپرده شد.از فرزندان محمدتقی خوانساری دو تن یعنی سیدمحمدباقر و سیدمحمدعلی، عالم دینی بودند. سید محمدباقر فرزند سید محمدتقی خوانساری ساکن تهران بود که در سه‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ش، در تهران درگذشت و بر طبق وصیتش، پیکر او در نجف دفن گردید. آیت الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی ایران در پی درگذشت او پیامی صادر کرد.

[۲۴] رحیم ارباب (۱۲۵۹ – ۱۳۵۵ش)، مشهور به حاج آقا رحیم ارباب، از فقیهان مقیم اصفهان. او شاگرد ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی بود و مانند استاد خود، عمامه بر سر نمی‌گذاشت. رحیم ارباب در فقه و اصول، هیئت و ریاضی، فلسفه و کلام، و عرفان تحصیل کرده بود و از آخرین دانشوران مکتب فلسفی اصفهان به‌شمار می‌رفت. وی نزدیک به یک قرن عمر کرد و در تخت فولاد اصفهان دفن شد. رحیم ارباب در سال ۱۲۹۷ قمری در روستای چرمهین در حومه اصفهان به دنیا آمد. اجداد او از اعیان و بزرگان منطقه خود بودند و از این رو به ارباب شهرت داشتند. پدر رحیم، حاج علی پناه، معروف به حاجی آقا، خود اهل فضل و شعر و ادب بود و در شعر تخلص لنگر داشت و با عمان سامانی معاشر بود. حاج آقا رحیم ارباب تا آخر عمر در اصفهان زیست و دو بار ازدواج کرد. پس از فوت همسر اولش، با خواهر میرزا عباس خان شیدا (شاعر معروف اصفهان) ازدواج کرد و تا آخر عمر با او به سر برد. حاج آقا رحیم ارباب از هیچ‌کدام از همسرانش صاحب فرزند نشد. رحیم ارباب در روز عید غدیر، ۱۸ ذی الحجه ۱۳۹۶ق (۱۹ آذر ۱۳۵۵ش) درگذشت و پیکرش در تخت فولاد اصفهان نزدیک تکیه ملک به خاک سپرده شد.

[۲۵] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۰.

[۲۶] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳.

«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ».

[۲۷] مناقب آل ابیطالب(ع)، محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی (مم۵۸۸ق)، چاپ اوّل، جلد ۳، صفحه ۲۴۱.