عناوین

سخنرانی شب سوم محرم ۱۴۴۴ هـ ق ـ مسجد جامع نارمک

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

به محضر شریف شما برای امام حسین (علیه السلام) در عزا نشستگان و صاحب‌دلان عرض کردیم که مقاماتی که پروردگار متعال برای بندگان موفّقش منظور فرموده است، دو نوع مقامات است. یک نوع مقاماتی است که خداوند متعال در برابر اعمال به ما پاداش عنایت می‌فرماید و هر عملی یک پاداش دارد. ما از باطن اعمال خودمان اطلاع نداریم و این‌ها جزءِ اسرار است.

خاطره‌ای اعجاب انگیز از مرحوم «آیت الله سیّد محمّد تقی آملی» (رضوان الله تعالی علیه)

یکی از علمای سالک الی‌الله و عارف ما، مرحوم آیت الله «سیّد محمّد تقی آملی[۲]» (رضوان الله تعالی علیه) هستند که بعد از دوره‌ی نجف به تهران تشریف آوردند و در تهران ساکن شدند و در مسجد مَجد محله‌ی حسن‌آباد امام جماعت بودند. عارف بودند و صاحب باطن بودند و جلسات هفتگی درس اخلاق نیز داشتند که بخشی از مباحث هفتگی ایشان تحت عنوان «حیات جاوید» چاپ شده است. مطالب مفیدی در این کتاب برای همگان عرضه شده است و خداوند توفیق استفاده از آن را به همه‌ی ما عنایت بفرماید. ایشان می‌گویند که من در حرم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) نماز مستحبّی خواندم و هنگام سلام نماز، آن دو سلام مستحبّی را نگفتم؛ این دو سلام که می‌گوییم: «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته ، السلام علینا و علی عباده الله الصّالحین»؛ این‌ دو سلام مستحبّ هستند و ما می‌توانیم پس از تشهّد بگوییم: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» و نمازمان هم صحیح است. ایشان می‌فرمایند که چون نماز مستحبّی بود، این دو سلام را نگفتم و فقط سلام آخر را گفتم. متوجّه شدم که کسی دستش را روی شانه‌ی من گذاشت و برگشتم و نگاه کردم و دیدم که عبید است. در نجف اشرف افرادی پیدا شده‌اند که در فواصل زمانی مختلف ریاضت این‌ها جنون‌شان بوده است، مأمور بودند که خودشان را به صورت دیوانه نشان بدهند و به این صورت رد گُم می‌کردند. این عبید یکی از آن‌ها بوده است که همه گمان می‌کردند که دیوانه است و حواس‌پرتی دارد. گفتند: دیدم که این شخص دستش را روی شانه‌ی من قرار داد و گفت: آقای شیخ! می‌دانی که چه چیزی را از دست دادی؟ پرسیدم: چطور؟ پاسخ داد: نگاه کن و من نگاه کردم و دیدم تا جایی که چشمم کار می‌کند، باغی از باغ‌های بهشت است که در دنیا نظیر و بدیلی ندارد تا انسان بتواند آن را وصف نماید. پرسیدم: چگونه من این‌ها را از دست دادم؟ پاسخ داد: اگر آن دو سلام مستحبّی را گفته بودی، باطن آن دو سلام این باغ‌های بهشت است. یک سلام است و خداوند متعال آن را این‌گونه قرار داده است.

سِیرِ بهشتی مرحوم «آیت الله بهجت» (رضوان الله تعالی علیه) در هنگام نماز

خداوند متعال مرحوم آیت الله العظمی بهجت (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید که چه بهجتی داشتیم و برای شیعه چه ثروتی بودند، چه تکیه‌گاهی بودند، چه درب رحمتی بودند، چه کلید سعادتی بودند، چه اِکسیری برای صاحب باطن‌ها بودند؛ نماز ایشان با ما بسیار متفاوت بود و گاهی از اوّل تا آخر نمازشان حالت گریه و حال داشتند. یک بنده‌ی خدایی از تهران هر روز مأموریت داشت که بیاید و نماز آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) را شرکت کند و سپس هم بازمی‌گشت. ایشان نقل می‌کنند که مثلاً وقتی آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) حمد و سوره را می‌خوانند، می‌گویند: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[۳]» گریه می‌کنند و طبیعی است، وقتی بنده‌ای خودش را در حضور خدای مقتدر لایتناهی ببیند، از خجالت آب می‌شود و گریه‌اش می‌گیرد؛ اما چرا آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) هنگام سلام نماز گریه می‌کنند؟ این شخص می‌گوید که تصمیم گرفتم تا از حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) این موضوع را بپرسم که علّت این‌که موقع سلام نماز گریه می‌کنند، چه چیزی است. او گفت نتوانستم که سؤالم را از ایشان بپرسم ولی خواب دیدم. آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) خودشان تصرّف می‌کنند. چون بنده خودم در دهه‌های مختلف منبری آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) بودم و در خلوت و جَلوت مکرر به محضر ایشان رسیده بودم، ایشان از اسرار ما مطّلع بودند و گاهی هم خبر می‌دادند. می‌گفت: خواب دیدم که وقتی آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) وارد نماز می‌شوند، وارد بهشت می‌شوند و یک سِیری است که در مراتب بهشتی انجام می‌دهند و به سلام نماز که می‌رسند، پایان سِیر ایشان است و دل نمی‌کنند و از نماز سیر نمی‌شوند و با گریه خداحافظی می‌کنند.

معرفت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)

این‌ها پاداشی است که خداوند متعال به اعمال ما می‌دهد و چون اعمال ما از کَثرت برخوردار است، لذا در قرآن کریم هم به کثرت وعده داده شده است که می‌فرماید: «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[۴]»؛ یک بهشت نیست، «جَنَّات» جمع «جِنّه» است و «جِنّه» به معنای باغ است و «جَنَّات» یعنی باغ‌هایی که از زیر این باغ‌ها آب‌هایی جاری است. باز هم خداوند متعال وقتی می‌خواهد وعده‌ی نَهرهای بهشتی را بدهند، نمی‌فرماید: «نَهرٍ»، بلکه می‌فرماید: «أَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ[۵]»، خداوند متعال نهرهایی از شیر و نهرهایی از «وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبِینَ[۶]» که خَمر آن‌جا کأس محبّت و جام محبّت است و به بنده داده می‌شود که بخورد و انهاری از عسل مصّفی و انهاری از آب خالص در اختیار بندگان قرار می‌گیرد. هم «جنّات» و هم «انهار» جمع هستند. «حور» و «قصور» هم جمع هستند. چون اعمال ما کثرت دارد، پاداش‌های بهشتی ما هم کثرت دارد. امّا آن‌چه مربوط به توحید است، مربوط به معرفت و محبّت است؛

«ای یکدله صد دله! «دل» یک دله کن     *****     مهر دگران را ز دل خود یله کن»

«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ[۷]»؛ خداوند متعال به هرکسی یک دل داده است و یک دل باید یک دلبر داشته باشد. اگر انسان با یک دل چند دلبر داشته باشد، این گرفتار شِرک است. به همین دلیل هم حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و هم کسانی که توسّط آن‌ها تربیت شده‌اند، حواس‌شان جمع بود. بی‌بی عالَم، عصمت صُغری، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) که مظهر ولایت علوی و فاطمی هستند، در آغوش پدر نشسته بودند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایشان را نوازش می‌کردند. ایشان یک نگاهی به سیمای پدر کردند، چه پدری دارد و این پدر چه دختر دارند. عرض کرد: بابا! من را دوست دارید؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: بله دخترم، شما را دوست دارم. عرض کرد: بابا! خدا را دوست دارید؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: بله مشخّص است که خداوند را دوست دارم. حضرت زینب (سلام الله علیها) عرض کرد: پدر جان، چگونه در دل شما هم محبّت دخترتان قرار دارد و هم محبّت خداوند متعال در آن وجود دارد؟ ببینید حضرت زینب (سلام الله علیها) به چه اندازه‌ای معرفت دارند، کودک هستند و در آغوش پدر نشسته‌اند ولی تمام وجودشان آموزه‌های توحیدی است. می‌خواهند این موضوع را به ما یاد بدهند، ایشان سؤال می‌کردند تا پدرشان که حلّال مشکلات اعتقادی، عملی، دنیوی و اُخروی است مشکل ذهنی ما را حل نماید و ما را در مسیر توحید قرار بدهد. وجود مبارک ؟ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) دخترشان را به سینه چسباندند و فرمودند: پدر به قربان تو! من تو را دوست دارم، ولی به خاطر خداوند دوست دارم. چون خداوند متعال دوستی شما را دوست دارد، من هم دوست دارم. محبّت فرزند استقلال ندارد. فرزندی که مَرضی خداوند باشد و خداوند او را دوست داشته باشد، ما به خاطر محبّت خداوند او را دوست می‌داریم.

«بهشت کثرت» و «بهشت وحدت» در تعابیر قرآن کریم

لذا ما در قرآن کریم دو بهشت داریم؛ یکی بهشت کثرت است که با همین تعبیر «جنّات» آمده است و دیگری بهشت وحدت است که در سوره‌ی مبارکه‌ی فجر که وجود مبارک امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: در نمازهای نوافل و فرائض‌تان سوره‌ی فجر را بخوانید؛ زیرا این سوره متعلّق به امام حسین (علیه السلام) است. پرسیدند: چگونه این سوره متعلّق به امام حسین (علیه السلام) است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زیرا این آیه‌ی کریمه در آن آمده است که می‌فرماید: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[۸]»؛ در این‌جا «جنّات» نیست و می‌فرماید: «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» خداوند متعال به نفس مطمئنّه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خطاب می‌کند که به جنّتِ من وارد شو و نمی‌گوید که به «جنّات»، به باغ‌ها و بهشت‌ها وارد شو، بلکه می‌فرماید به یک بهشت وارد شو که آن بهشت خداوند است و «جَنَّتِی» است. جهنّم هم به همین صورت است و در قرآن کریم دو نوع جهنّم داریم؛ یکی آن جهنّمی است که می‌فرماید: «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا[۹]»، این جهنّم پوست انسان را از دور آب می‌کند و پوست که می‌ریزد، مجدد پوست می‌روید، گوشت انسان را آب می‌کند، استخوان‌های انسان را آب می‌کند؛ چه کسی طاقت جهنّم را دارد؟ ان‌شاءالله دامن امام حسین (علیه السلام) را بگیریم و یک برات نجات از آتش جهنّم در این ایّام به ما عنایت بفرماید و خاطر ما جمع بشود که ما امام حسین (علیه السلام) را داریم و اهل جهنّم نیستیم و ان‌شاءالله از گناهان‌مان توبه می‌کنیم و عاقبت به خیر می‌شویم. امّا یک جهنّم دیگر هم وجود دارد که بسیار سخت‌تر از این جهنّمی است که پوست و گوشت و استخوان را آب می‌کند، تمام اعضای بدن را می‌سوزاند و خداوند متعال درباره‌ی آن می‌فرماید: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ[۱۰]»؛ این آتش جهنّمی که کثرت دارد، سلول‌ها و رگ‌ها و پِی‌ها و گوشت انسان و استخوان انسان را مورد طعمه قرار می‌دهد، ولی «نَارُ اللَّهِ» از درون زبانه می‌کشد، قلب می‌سوزد، روح می‌سوزد، جان انسان می‌سوزد و از دورن به بیرون منفجر می‌شود. به این دلیل است که باید حواس‌مان جمع باشد.

دو گروهی که خداوند متعال آن‌ها را بالاتر از جنّات می‌داند

این آیات کریمه‌ای که شب‌های گذشته خدمت شما افتخار داشتیم که با همدیگر به محضر این آیات برویم، در آن‌جا عرض کردیم که خداوند متعال دو گروه را بالاتر از جنّات معرفی فرموده است؛ یکی شهداء هستند که فرموده است: «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۱۱]» و گروه دیگر متّقین هستند که درباره‌ی آن‌ها نیز می‌فرماید: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[۱۲]». این آیه، آیه‌ای است که بهشت کثرت و بهشت وحدت را در یک جا جمع کرده است. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ»؛ این همان بهشت‌ها و باغ‌های مختلف است که در آن‌جا انواع لذائذ وجود دارد ولی بعد از آن‌که «جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» را بیان می‌کند که «نَهَر» هم جمعِ «نَهر» است و سپس می‌فرماید: «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»، این‌ها برای گروه‌هایی است که از دیدگاه عُرفا به «مقام جمع الجمعی[۱۳]» رسیده‌اند. توجّه به عالَم کثرت آن‌ها را از ذات ربوبی باز نمی‌دارد. «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه[۱۴]» ، «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۱۵]»؛ این‌ها به مقامی رسیده‌اند که این کثراتِ عبادتی و این کثراتِ تجارتی تأثیری در قلب این‌ها ندارد. «أن قلب المؤمن عرش الرحمن[۱۶]»؛ قلب مؤمن عرش خداوند است. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۱۷]»؛ خداوند متعال دل این‌ها را پُر کرده است و در این دل‌ها جا برای غیر خودش باقی نگذاشته است. اگر دل در اختیار دلدار باشد، تمام کارها با دل انجام می‌شود و چون از ناحیه‌ی خداوند متعال است، آن اعمال کثیره همگی مظاهر یک دل واقع می‌شود و این یک دل، فقط یک دلبر دارد. امّا چرا خداوند متعال در مورد شهداء فرمود: «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» امّا در مورد «إِنَّ الْمُتَّقِینَ» که حرف «الف و لام» مربوط به عهد است و برای همه‌ی متّقین نیست و مربوط به آن گروه است که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ[۱۸]» ؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۹]»؛ ولایت قلب آن‌ها که در «زیارت جامعه‌ی ائمه المؤمنین[۲۰]» که خداوند متعال به حقّ امام حسین (علیه السلام) قسمت شما بکند و این درب را بر روی ما نبندد و ان‌شاءالله یک بار دیگر هم به کربلا مشرّف بشویم، نجف مشرّف بشویم، کاظمین مشرّف بشویم، سامرا مشرّف بشویم؛ دل ما بی‌قرار این کوچه‌هاست و ان‌شاءالله امام رضا (علیه السلام) هم آقایی کنند و منّت بگذارند و ما را بطلبند و به زیر قُبّه‌ی ایشان برویم و این زیارت جامعه‌ی ائمه المؤمنین، بارگاه حضرات ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) را برای ما مانند کعبه به صورت مطاف قرار می‌دهد و در چهار طرف حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را زیارت می‌کنیم و جزءِ زیارت‌نامه‌های بسیار پُر محتواست و «دعای عالیه المضامین[۲۱]» بعد از زیارت جامعه‌ی ائمه المؤمنین نسخه‌ی نجات است. آن‌چه که شما از دنیا و آخرت نیاز دارید، حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به زبان شما گذاشته‌اند که این‌ها را از خداوند متعال بخواهید که در «دعای عالیه المضامین» آمده است. در زیارت جامعه‌ی ائمه المؤمنین ما این‌گونه خطاب می‌کنیم و عرضه می‌کنیم: «وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللّهُ رِیاضَتَها بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاءِ[۲۲]»؛ گاهی من در حال زحمت کشیدن هستم، مگر دست و پا زدن من در این دریایی که ساحل ندارد، چه اندازه می‌توانم در آن شنا کنم؟ چه اندازه می‌توانم به عمق دریا بروم؟ من ضعیف هستم و این دریا بی‌ساحل است؛ مگر می‌توانم به آن‌جا برسم. امّا اگر در دریا افتادم و دیدم که در حال غرق شدن هستم، در این‌جا سیم دلم وصل شد و خداوند متعال برای من یک کِشتی فرستاد و من را سوار بر این کِشتی کرد، این کِشتی من را به ساحل خواهد رساند.

متولّی قلب و تمام کارهای اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) خداوند متعال است

این مَثَل اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، مَثَلِ کِشتی حضرت نوح (علیه السلام) است. ما خودمان نمی‌توانیم از این دریای پُر طوفان زندگی به نجات برسیم. به همین دلیل فرموده است: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۲۳]»؛ به علی (علیه السلام) دل بدهید، به حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) دل بدهید، امام حسین (علیه السلام) را دعوت کنید و دل‌تان را به امام حسین (علیه السلام) بدهید و بگویید دلِ ناقابل من را خودت تصرّف کن و اجازه نده تا دیگران در این دل بنشینند. «وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی»، تفاوت ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) با ما در این است که ما به تدریج کامل می‌شویم، ولی دلِ آن‌ها را خداوند متعال در اختیار دارد و دل را وقف خداوند کرده‌اند و خداوند خودش تولیّت این دل را به اختیار دارد. «وَ لَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللّهُ»، قلب شما متولَّی دارد، تولیت قلب شما از آن خودِ خداوند است. لذا حرم دل شما را خداوند تطهیر می‌کند و خداوند آن را اداره می‌کند. این چلچراغ محبّت خداوند همیشه در دل‌شان هم نور دارد و هم گرما دارد و کار این‌ها از ناحیه‌ی خودشان نیست، این‌ها متولّی و صاحب‌کار دارند و خداوند متعال یک لحظه هم این‌ها را به خودشان واگذار نکرده است و تمام کارهای‌شان بوی خداوند را می‌دهد، تمام کارهای‌شان نور خداوند متعال را به همراه دارد. شهداء «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند، امّا «إِنَّ الْمُتَّقِینَ» که اگر حرف «الف و لام» مربوط به عهد باشد و مُراد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و چهارده معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) باشند که مقام «جمع الجمعی» دارند، هم بهشت کثرت و هم بهشت وحدت به صورت یک‌جا نصیب‌شان شده است، این‌ها «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» هستند. ربوبیّت مرحله‌‌ی تربیت است و تعلیم و تزکیه در آن لحاظ شده است؛ امّا در کنار علم قدرت قرار دارد. صفاتِ ذاتی خداوند متعال یکی علم خداوند متعال است که از صفاتِ ذاتی پروردگار متعال است و دیگری قدرت خداوند است که از صفاتِ ذاتی خداوند است. این‌ها هر دو با وجود حق‌تعالی یکی هستند و ما از نظر مفهوم دو چیز می‌فهمیم، ولی در حقیقتِ عینی هم علم لایتناهی است و هم قدرت لایتناهی است. کسی که به قدرت رسیده است، علم دارد و کسی که علم دارد، قدرت هم دارد. «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ[۲۴]»؛ خداوند متعال به جناب آصف یک علم از کتاب داده بود، ولی علم نبود و قدرت بود، قدرت نبود و علم بود؛ این با داشتن آن یک علم، توانست از فاصله‌ی هزار فرسخی مَلَکه‌ی سَبا را با تاج و تختش، قبل از آن‌که پِلک حضرت سلبمان (علیه السلام) بر هم بخورد، در بارگاه ایشان حاضر کرد. قدرت «کُن فیکون» دارد. «عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، انا اقول للاشیاء کن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون[۲۵]». اگر کسی در «مَقْعَدِ صِدْقٍ» باشد، یعنی در آن‌جایی که نشسته است، در پایگاه و در سنگر صداقت نشسته است، زندگی‌اش دروغ و کَلَک ندارد، زندگی‌اش تزویر ندارد، زندگی‌اش ریا ندارد، زندگی‌اش خیانت ندارد، زندگی‌اش انحراف و کَجی ندارد، زندگی‌اش ظلم و ظلمت ندارد، این دارای مقام صدق است. کسی که با خداوند متعال صادقانه زندگی کند، خداوند او را به کانون قدرت می‌برد. اراده‌اش، اراده‌ی خداوند می شود و هرچه از خداوند بخواهد، خداوند آن را انجام می‌دهد. مُستجاب الدّعوه می‌شود، مقامَ عِندَ ربّی دارد ولی در پایگاه قدرت است. شهید در پایگاه ربوبیّت است و خون شهید تربیت کننده است. «طِبْتُمْ وَ طابَتِ الأَرْضُ الَّتِی فِیها دُفِنْتُمْ[۲۶]»؛ هم خودتان پاک شده‌اید که جزءِ شهداء شده‌اید و هم هرجایی دفن شده‌اید، آن‌جا کانون پاکی شده است. اشخاص به سر مزار شهداء می‌روند و توبه می‌کنند، شما واسطه می‌شوید و خداوند متعال آن‌ها را پاک می‌کند. او مسأله‌ی ربوبیّت، تعلیم، تربیت و تزکیه است و این مقام، مقامِ اقتدار است، مقام «کُن فیکون» است. هر دو هم به هم می‌رسند.

معجزه‌ی حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

امشب معمولاً مهمان باب الحوائجِ سه ساله هستیم. بنده نمک‌خورده‌ی رقیّه‌ی امام حسین (علیه السلام) هستم. چه رقیّه‌ای، چه رقیّه‌ای! خداوند مرحوم «محدث‌زاده‌ی قُمی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. آقازاده‌ی «محدث‌ قُمی» (رضوان الله تعالی علیه)، آقا «میرزا علی آقای محدث‌زاده‌» (رضوان الله تعالی علیه) بودند و بنده ایشان را در قُم زیارت کرده بودم و پای منبر ایشان نشسته بودم و از منبری‌های خوب بودند. کراماتی هم از خودشان و از پدرشان نقل می‌شود. از شاگردان مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. ایشان می‌گویند که بنده مشکل تارِ صوتی پیدا کردم و تارهای صوتی گلویم دچار مشکل شد. به متخصّص مراجعه کردم و من را از منبر رفتن و حرف زدن ممنوع کردند و حتّی فرمودند اگر در خانه با همسر و فرزندان‌تان هم می‌خواهید صحبت کنید، روی کاغذ بنویسید و با آن‌ها حرف نزنید. حال تصور کنید که یک منبری پُر مشتری بنا باشد که ایّام ماه محرّم را در خانه بنشیند و نتواند روضه بخواند، باید چه خاکی بر سرش کند؟ می‌گوید: بنده دیدم که این کارِ بنده نیست و نمی‌توانم منبرهایم را تعطیل کنم و نمی‌توانم در ایّام عزای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) روضه نخوانم. خیلی گریه کردم و به امام حسین (علیه السلام) توسّل کردم و در عالَم رؤیا دیدم که یک اتاق بزرگی است و یک گوشه‌ی آن تاریک و قسمت دیگر آن روشن است. پرسیدم: چه خبر است؟ پاسخ دادند: در آن قسمتی که روشن است، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تشریف دارند و رفتم و به امام حسین (علیه السلام) پناه بردم و عرض کردم: آقا! عمری نوکری شما را کرده‌ام و بالای منبر برای شما اشک گرفتم و اشک ریختم؛ به این راضی نباشید که زبان من بسته باشد و نتوانم برای شما نوکری کنم. به محض این‌که بنده این توسّل را به امام حسین (علیه السلام) کردم، فرمودند: آن سیّد جلوی درب ایستاده است، به او بگویید روضه‌ی دخترم رقیّه (سلام الله علیها) را بخواند. می‌گوید: من برگشتم و به سوی درب برگشتم و دیدم که همسر خواهرم مرحوم «حاج آقا مصطفی طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) هستند که بنده ایشان را نیز دیده بودم و در محضر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) منبر ایشان را هم مشاهده کرده بودم؛ گفت دیدم که این «آقای طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) هستند و به ایشان گفتم که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می‌فرمایند که روضه‌ی دخترشان حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را برای من بخوانید. ایشان شروع کردند و روضه‌ی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را برای من خواندند. سپس متوجّه شدم که همسر و فرزندانم در حال صدا زدن من هستند و متوجّه شدم که در همان عالَم خواب در حال گریه کردن هستم و از صدای بنده این‌ها بیدار شده بودند و من را صدا زدند و حیفم آمد که در آن حال از خواب بیدار بشوم. بیدار شدم ولی متوجّه شدم که گویا احساس مشکلی در گلویم ندارم. فردا وقتی نزد پزشک معالج رفتم، پس از معاینه از بنده پرسید که چه دارویی مصرف کرده‌اید؟ بنده جریان خوابم را برای ایشان تعریف کردم. تعریف می‌کردند که قلم از دست پزشک افتاد و نشست و شروع به گریه کرد و گفت: این مجزه‌ی سه ساله‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است.

روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

مصیبت شام و مصیبت خرابه‌ی شام خیلی سخت است، مصیبت این دختر بسیار سخت است. می‌گویند که بسیار شبیه مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده است و خیلی رازدار بوده است. چهل منزل اسارت دیده است. از کجاوه افتاده است، در بیابان‌ها دویده است. هرجا گریه کرده است، سیلی خورده است؛ ولی هیچ‌گاه نگفته است که عمّه جان جای تازیانه‌ها درد می‌کند. می‌گویند وقتی غسّال در خرابه این دختر را غسل داد، اما در میان غسل دادن دیگر نتوانست ادامه بدهد و نزد حضرت زینب (سلام الله علیها) آمد و گفت: این دختر چه مرضی داشته است؟ حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: مریض نبوده است. پرسید: پس چرا بدنش کبود است؟ سر تا پای این بدن کبود است. امّا مانند مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) رازدار بود و دردهایش را به کسی نمی‌گفت. تنها دردی که به زبان می‌آورد، این بود که می‌گفت بابایم را می‌خواهم. درخرابه‌ی شام به اوج رسید و دیگر طاقت فراق نداشت. با گریه خوابید و در خواب دید که پدرش‌ آمده است و او را در آغوش گرفته است. وقتی بیدار شد، ناله‌اش بلند شد و کاری کرد که درب و دیوار خرابه هم گریه می‌کردند. عنان صبر را از عمه‌اش حضرت زینب (سلام الله علیها) گرفته بود و زمین و آسمان هم‌ناله بودند. صدا به قصر نانجیب رسید و یا این‌که این نانجیب بسیار حرامزادگی و نفهمی کرد و گفت که بچّه است و متوجّه نمی‌شود، سر بابایش را برای او ببرید؛ این بچّه که در حال ناله کردن بود و پدرش را صدا می‌زد، دید طبقی را وارد خرابه کردند و به عمّه‌اش خطاب کرد: عمّه جان! من غذا نمی‌خواستم، من بابایم را می‌خواستم. امّا وقتی روپوش را کنار زد و دید که گُمشده‌اش آمده است، به سر پدرش خیره شد و این سر را با دستان کوچکش در دامنش گذاشت. بابا! منتظر بودم تا با پا بیایی و من را در آغوش بگیری، فکر نمی‌کردم که با سر بیایی و من تو را در آغوش بگیرم. بابا! داستان سفر دارم. بابا! خیلی چیزها برای تو آماده کرده‌ بودم که بگویم، ولی حالا که تو را می‌بینم، درد تو بیشتر از دخترت است. بابا! من نمی‌گویم، تو دردهایت را برای دخترت بگو. «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ؟[۲۷]» چه کسی رگ‌های تو را بُریده است؟ چه کسی پیشانی تو را شکسته است؟ این‌قدر به گفتگو با پدر پرداخت که دیدند یک‌مرتبه خاموش افتاد و فکر کردند که خوابش برده است؛ آمدند و دیدند که جان به جان تسلیم کرده است.

دعا

قبل از آن که مدّاح عزیزمان تشریف بیاورند، دو سه جمله با این دل‌های شکسته دعا کنیم.

خدایا! به این سه‌ ساله‌ی آئینه‌ی تمام نمای حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسمت می‌دهیم، به این دُردانه‌ی امام حسین (علیه السلام) قسمت می‌دهیم که امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! مریض‌های‌مان و مریض‌های مورد نظرمان را شفا عنایت بفرما.

خدایا! رهبر و مردم‌مان را دشمن شاد نکن.

خدایا! حاجات این جمع را برآورده بفرما.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] شیخ محمّدتقی آملی (۱۳۰۴-۱۳۹۱ق/۱۸۸۷-۱۹۷۱م)، فقیه امامی و از فیلسوفان شیعه در قرن ۱۴ شمسی. در نجف از محضر استادانی چون میرزای نایینی، و آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی علم آموخت و به تهران بازگشت و به تحقیق و تدریس مشغول شد و در تهران درگذشت. شیخ محمّدتقی آملی فرزند مولا محمد آملی، در ۱۲ ذی‌القعده سال ۱۳۰۴ق در تهران متولد شد. تحصیل را در مدرسه خازن الملک تهران آغاز کرد. ده ساله بود که برخی کتاب های مهم ادبیات عرب چون سیوطی و جامی را تمام را کرد. سپس به تکمیل اندوخته‌های فقهی و اصولی پرداخت و به علوم ریاضی و نیز فلسفه و حکمت روی آورد و به سال ۱۳۴۰ش به نجف اشرف عزیمت نمود. شیخ محمّدتقی آملی در سال ۱۳۵۳ق از نجف به تهران بازگشت و به تدریس و تربیت نفوس پرداخت. او در تهران علاوه بر تالیف و تدریس، اقامه جماعت در مسجد مجدالدوله را نیز برعهده گرفت. وی فقیهی گوشه نشین بود. از پذیرفتن مسئولیت و ریاست گریزان بود و تا پایان زندگی نیز از نوشتن رساله فتوایی خودداری کرد. جمعی از فقهای فاضل از محضرش بهره می‌بردند و بسیار گرامی‌اش می‌داشتند. وی در تهران درگذشت و در مشهد در حرم امام رضا (علیه السلام) (مقبره فقیه سبزواری) دفن شد. برخی از اندیشوران درباره مقام فقهی و فلسفی شیخ محمّدتقی آملی، اظهار نظر کرده‌ و او را ستوده‌اند. مرتضی مطهری، شیخ محمّدتقی آملی را مدرّس منقول و معقول در تهران شمرده و افزوده است: مهم‏ترین اثر عقلى او حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزوارى و مهم‏ترین اثر نقلی‌‏اش شرحى است استدلالى بر عروه الوثقى. علامه شعرانی شاگردان خود را برای تقلید به وی ارجاع می‌داد. آیت الله سبحانی می‌گوید او فقیه امامی، عالمی کبیر، متضلّع در فلسفه و روی‌گردان از دنیا و زخارفش بود.

[۳] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۵.

[۴] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳.

«وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ۖ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ».

[۵] سوره مبارکه محمّد، آیه ۱۵.

«مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۖ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى ۖ وَ لَهُمْ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ».

[۶] همان.

[۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴.

«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ۚ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ۚ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ ۖ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ».

[۸] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ الی ۳۰.

[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۶.

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا».

[۱۰] سوره مبارکه همزه، آیات ۶ و ۷.

[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹.

«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه قمر، آیات ۵۴ و ۵۵.

[۱۳] اصطلاح «جمع الجمع» یکی از اصطلاحات عرفانی است. اهل عرفان این اصطلاح را در موارد متعدد به کار می‌برند؛ گاهی در مباحث و مقامات عرفان عملی از آن نام می‌برند و گاهی در عرفان نظری: ۱. عرفان عملی: در عرفان عملی، عارفان به مرحله و مقام فناء فی الله، مقام «جمع الجمع» می‌گویند. عارف در این مقام به جایی می‌رسد که جز خداوند چیز دیگر را نمی‌بیند و همه را فانی در خداوند می‌بیند. برخی در توضیح این مطلب می‌گویند: «لفظ “جمع” در اصطلاح این طایفه مقابل “فرق” است؛ فرق، احتجاب‌ از حق به خلق است؛ یعنى همه خلق بیند و حق را من کل الوجوه غیر داند؛ و جمع مشاهده حق است بی‌خلق و این مرتبت فناء سالک است چون تا زمانى که هستى سالک بر حال باشد شهود حق بی‌‏خلق نیست و “جمع‏ الجمع” شهود خلق است قائم بحق». وی در تعبیر دیگری می‌گوید: «مقام جمع الجمع مرتبت شهود خلق است قائم بحق، یعنى حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده نماید، که هر جا به صفتى دیگر ظاهر گشته که مقام “بقاء بالله” است، این مقام را فرق بعد الجمع و فرق ثانى و صحو بعد المحو گویند، این مقام کاملتر از مقام جمع است، زیرا جمع شهود اشیاء است بوسیله خدا و تبرى از حول و قوه غیر در حالى که جمع- الجمع استهلاک و فناء کلى است از ما سوى- الله».

  1. در عرفان نظری: در عرفان نظری که شرح و تبیین چینش عالم است؛ عرفا اصطلاح «جمع الجمع» را برای مقامات متعددی به کار می‌برند:

۲-۱. گاهی آن‌را برای مقام «کنه ذات» خداوند به کار می‌برند؛ و می‌گویند: «مقام غیب حق را نه اسمى است و نه رسمى؛ و در مقام غیب تمام حقایق هست از این رو از آن تعبیر به جمع الجمع کرده‌اند».

۲-۲. به مقام «تعین اول» نیز مقام جمع الجمع می‌‌گویند؛ چون همه‌ی حقایق به صورت بسیط و جمعی در تعین اول وجود دارند: «و بالجمله وجود اگر بشرط «لا» لحاظ و مأخوذ شود، «مرتبت احدیت» و «جمع الجمع» و «حقیقه الحقائق» و «عمى» نامند که تمام اسماء و صفات مستهلک در آن می‌‌باشند».

۲-۳. گاهی از «تعین ثانی» تعبیر به جمع الجمع می‌آورند؛ چون در تعین ثانی نیز همه‌ی حقایق به صورت تفصیل وجود دارد. علاوه بر این‌ عرفا از مقام عقول کلی و نفوس کلی (که از مراحل بعد از تعین ثانی و مقامات خلقی محسوب می‌شوند) به‌ مقام جمع تعبیر می‌کنند که تمام حقایق در این دو مقام به وجود جمعى موجودند(پس تعین ثانی که همه‌ی جامع این مقامات است، مقام جمع الجمع است). چنان‌که از عالم مثال به «فرق» و از عالم طبیعت به «فرق الفرق تعبیر می‌کنند.

۲-۴. مقام «انسان کامل» نیز از نظر اهل عرفان، مقام و عالم جمع الجمع است؛ زیرا عرفا از مقام عقول کلیه و نفوس کلیه به مقام جمع تعبیر می‌کنند که تمام حقایق در این دو مقام به وجود جمعى موجودند و از عالم مثال تعبیر به فرق می‌کنند و از عالم طبیعت به فرق الفرق و انسان کامل عالم جمع‏ الجمع‏.

 منابع:

۱ – گفته شده است: «جمع را دو درجت است، یکى اندر اوصاف حق و دیگرى اندر اوصاف بنده، آنچه اندر اوصاف حق است آن سر توحید است و آنچه اندر اوصاف بنده است، عبارت از توحید است». ر. ک: سجادى، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج‏۱، ص ۶۴۵، تهران، کومش، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش. این تعبیر که «یکی اندر اوصاف حق» است، اشاره به عرفان نظری است؛ زیرا اشاره به قوس نزول دارد؛ و این عبارت که «دیگرى اندر اوصاف بنده»، اشاره به عرفان عملی است؛ زیرا به قوس صعود اشاره‌ می‌کند. به نظر می‌رسد عدم توجه به این نکته موجب ابهام در برخی متون شده است و این نکته در برخی از تحقیقات به درستی مورد توجه قرار نگرفته و بدون تمییز کنار هم قرار ‌گرفته است و موجب ناهماهنگی شده است.

۲ – جرجانى، على بن محمد، التعریفات(و یلیه بیان رساله إصطلاحات رئیس الصوفیه الوارده فی الفتوحات المکیه)، ص ۹۱، تهران، ناصر خسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.

۳ – ر. ک: فرهنگ معارف اسلامى،  ج ‏۱، ص ۶۴۶.

[۱۴] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷.

«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».

[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱.

[۱۶] بحار الأنوار، ج ۵۵، ص ۳۹.

[۱۷] سوره مبارکه طه، آیه ۵.

[۱۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۰۱.

[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷.

[۲۰] زیارت جامعه برای زیارت همه ائمه (علیهم السلام)؛ هر امامی را، در هر زمان از ماه‌ها و ایام، می‌توان به آن زیارت کرد و این زیارت را سید ابن طاووس در کتاب «مصباح الزائر» با مقدّماتی از دعا و نماز، در وقت رفتن به سفر زیارت، از ائمه(علیهم‌السلام) روایت کرده است که به شرح زیر است:

«بِسْمِ اللّٰهِ وَبِاللّٰهِ وَفِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَعَلَىٰ مِلَّهِ رَسُولِ اللّٰهِ، اللّٰهُمَّ اغْسِلْ عَنِّی دَرَنَ الذُّنُوبِ، وَوَسَخَ الْعُیُوبِ، وَطَهِّرْنِی بِماءِ التَّوْبَهِ، وَأَلْبِسْنِی رِداءَ الْعِصْمَهِ، وَأَیِّدْنِی بِلُطْفٍ مِنْکَ یُوَفِّقُنِی لِصالِحِ الْأَعْمالِ، إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ. الْحَمْدُلِلّٰهِ الَّذِی وَفَّقَنِی لِقَصْدِ وَلِیِّهِ وَزِیارَهِ حُجَّتِهِ، وَأَوْرَدَنِی حَرَمَهُ وَلَمْ یَبْخَسْنِی حَظِّی مِنْ زِیارَهِ قَبْرِهِ، وَالنُّزُولِ بِعَقْوَهِ مُغَیَّبِهِ وَساحَهِ تُرْبَتِهِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی لَمْ یَسِمْنِی بِحِرْمانِ مَا أَمَّلْتُهُ، وَلَا صَرَفَ عَنِّی مَا رَجَوْتُهُ، وَلَا قَطَعَ رَجائِی فِیمَا تَوَقَّعْتُهُ، بَلْ أَلْبَسَنِی عافِیَتَهُ، وَأَفادَنِی نِعْمَتَهُ، وَآتانِی کَرامَتَهُ. السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّهَ الْمُؤْمِنِینَ، وَسادَهَ الْمُتَّقِینَ، وَکُبَراءَ الصِّدِّیقِینَ، وَأُمَراءَ الصَّالِحِینَ، وَقادَهَ الْمُحْسِنِینَ، وَأَعْلامَ الْمُهْتَدِینَ، وَأَنْوارَ الْعارِفِینَ، وَوَرَثَهَ الْأَنْبِیاءِ، وَصَفْوَهَ الْأَوْصِیاءِ، وَشُمُوسَ الْأَتْقِیاءِ، وَبُدُورَ الْخُلَفاءِ، وَعِبادَ الرَّحْمَانِ، وَشُرَکاءَ الْقُرْآنِ، وَمَنْهَجَ الْإِیمانِ، وَمَعادِنَ الْحَقائِقِ، وَشُفَعاءَ الْخَلائِقِ، وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ . أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَبْوابُ اللّٰهِ، وَمَفاتِیحُ رَحْمَتِهِ، وَمَقالِیدُ مَغْفِرَتِهِ، وَسَحائِبُ رِضْوانِهِ، وَمَصابِیحُ جِنانِهِ، وَحَمَلَهُ فُرْقانِهِ، وَخَزَنَهُ عِلْمِهِ، وَحَفَظَهُ سِرِّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْیِهِ، وَعِنْدَکُمْ أَماناتُ النُّبُوَّهِ، وَوَدائِعُ الرِّسالَهِ، أَنْتُمْ أُمَناءُ اللّٰهِ وَأَحِبَّاؤُهُ، وَعِبادُهُ وَأَصْفِیاؤُهُ، وَأَنْصارُ تَوْحِیدِهِ، وَأَرْکانُ تَمْجِیدِهِ، وَدُعاتُهُ إِلىٰ کُتُبِهِ، وَحَرَسَهُ خَلائِقِهِ، وَحَفَظَهُ وَدَائِعِهِ، لَایَسْبِقُکُمْ ثَناءُ الْمَلائِکَهِ فِی الْإِخْلاصِ وَالْخُشُوعِ وَلَا یُضادُّکُمْ ذُو ابْتِهالٍ وَخُضُوعٍ؛ أَنَّىٰ وَلَکُمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللّٰهُ رِیاضَتَها بِالْخَوْفِ وَالرَّجاءِ، وَجَعَلَها أَوْعِیَهً لِلشُّکْرِ وَالثَّناءِ، وَآمَنَها مِنْ عَوارِضِ الْغَفْلَهِ، وَصَفَّاها مِنْ سُوءِ الْفَتْرَهِ بَلْ یَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّماءِ بِحُبِّکُمْ، وَبِالْبَراءَهِ مِنْ أَعْدائِکُمْ، وَتَوَاتُرِ الْبُکاءِ عَلَىٰ مُصابِکُمْ، وَالاسْتِغْفارِ لِشِیعَتِکُمْ وَمُحِبِّیکُمْ، فَأَنَا أُشْهِدُ اللّٰهَ خالِقِی، وَأُشْهِدُ مَلائِکَتَهُ وَأَنْبِیاءَهُ، وَأُشْهِدُکُمْ یَا مَوالِیَّ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِوِلایَتِکُمْ، مُعْتَقِدٌ لِإِمامَتِکُمْ، مُقِرٌّ بِخِلافَتِکُمْ، عارِفٌ بِمَنْزِلَتِکُمْ، مُوقِنٌ بِعِصْمَتِکُمْ، خاضِعٌ لِوِلایَتِکُمْ؛ مُتَقَرِّبٌ إِلَى اللّٰهِ بِحُبِّکُمْ، وَبِالْبَراءَهِ مِنْ أَعْدائِکُمْ، عالِمٌ بِأَنَّ اللّٰهَ قَدْ طَهَّرَکُمْ مِنَ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْها وَمَا بَطَنَ وَمِنْ کُلِّ رِیبَهٍ وَنَجاسَهٍ وَدَنِیَّهٍ وَرَجاسَهٍ، وَمَنَحَکُمْ رایَهَ الْحَقِّ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَها ضَلَّ وَمَنْ تَأَخَّرَ عَنْها زَلَّ، وَفَرَضَ طاعَتَکُمْ عَلَىٰ کُلِّ أَسْوَدَ وَأَبْیَضَ، وَأَشْهَدُ أَنَّکُمْ قَدْ وَفَیْتُمْ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَذِمَّتِهِ وَبِکُلِّ مَا اشْتَرَطَ عَلَیْکُمْ فِی کِتابِهِ، وَدَعَوْتُمْ إِلىٰ سَبِیلِهِ، وَأَنْفَذْتُمْ طاقَتَکُمْ فِی مَرْضاتِهِ، وَحَمَلْتُمُ الْخَلائِقَ عَلَىٰ مِنْهاجِ النُّبُوَّهِ وَمَسالِکِ الرِّسالَهِ، وَسِرْتُمْ فِیهِ بِسِیرَهِ الْأَنْبِیاءِ وَمَذاهِبِ الْأَوْصِیاءِ، فَلَمْ یُطَعْ لَکُمْ أَمْرٌ، وَلَمْ تُصْغَ إِلَیْکُمْ أُذُنٌ، فَصَلَواتُ اللّٰهِ عَلَىٰ أَرْواحِکُمْ وَأَجْسادِکُمْ. بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا حُجَّهَ اللّٰهِ، لَقَدْ أُرْضِعْتَ بِثَدْیِ الْإِیمانِ، وَفُطِمْتَ بِنُورِ الْإِسْلامِ، وَغُذِّیتَ بِبَرْدِ الْیَقِینِ، وَأُلْبِسْتَ حُلَلَ الْعِصْمَهِ، وَاصْطُفِیتَ وَوُرِّثْتَ عِلْمَ الْکِتابِ، وَلُقِّنْتَ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأُوضِحَ بِمَکانِکَ مَعارِفُ التَّنْزِیلِ وَغَوامِضُ التَّأْوِیلِ، وَسُلِّمَتْ إِلَیْکَ رایَهُ الْحَقِّ، وَکُلِّفْتَ هِدایَهَ الْخَلْقِ، وَنُبِذَ إِلَیْکَ عَهْدُ الْإِمامَهِ، وَأُلْزِمْتَ حِفْظَ الشَّرِیعَهِ، وَأَشْهَدُ یَا مَوْلایَ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِشَرائِطِ الْوَصِیَّهِ، وَقَضَیْتَ مَا لَزِمَکَ مِنْ حَدِّ الطَّاعَهِ، وَنَهَضْتَ بِأَعْبَاءِ الْإِمامَهِ؛ وَاحْتَذَیْتَ مِثالَ النُّبُوَّهِ فِی الصَّبْرِ وَالاجْتِهادِ وَالنَّصِیحَهِ لِلْعِبادِ وَکَظْمِ الْغَیْظِ وَالْعَفْوِ عَنِ النَّاسِ، وَعَزَمْتَ عَلَى الْعَدْلِ فِی الْبَرِیَّهِ وَالنَّصَفَهِ فِی الْقَضِیَّهِ، وَوَکَّدْتَ الْحُجَجَ عَلَى الْأُمَّهِ بِالدَّلائِلِ الصَّادِقَهِ وَالشَّرِیعَهِ النَّاطِقَهِ وَدَعَوْتَ إِلَى اللّٰهِ بِالْحِکْمَهِ الْبالِغَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، فَمُنِعْتَ مِنْ تَقْوِیمِ الزَّیْغِ، وَسَدِّ الثُّلَمِ، وَ إِصْلاحِ الْفاسِدِ، وَکَسْرِ الْمُعانِدِ، وَ إِحْیاءِ السُّنَنِ، وَ إِماتَهِ الْبِدَعِ، حَتَّىٰ فارَقْتَ الدُّنْیا وَأَنْتَ شَهِیدٌ، وَلَقِیتَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَأَنْتَ حَمِیدٌ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْکَ تَتَرادَفُ وَتَزِیدُ. یا سادَتِی یَا آلَ رَسُولِ اللّٰهِ، إِنِّی بِکُمْ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ جَلَّ وَعَلَا بِالْخِلافِ عَلَى الَّذِینَ غَدَرُوا بِکُمْ، وَنَکَثُوا بَیْعَتَکُمْ، وَجَحَدُوا وِلایَتَکُمْ، وَأَنْکَرُوا مَنْزِلَتَکُمْ، وَخَلَعُوا رِبْقَهَ طاعَتِکُمْ، وَهَجَرُوا أَسْبابَ مَوَدَّتِکُمْ، وَتَقَرَّبُوا إِلىٰ فَراعِنَتِهِمْ بِالْبَراءَهِ مِنْکُمْ وَالْإِعْراضِ عَنْکُمْ، وَمَنَعُوکُمْ مِنْ إِقامَهِ الْحُدُودِ، وَاسْتِئْصالِ الْجُحُودِ، وَشَعْبِ الصَّدْعِ، وَلَمِّ الشَّعَثِ، وَسَدِّ الْخَلَلِ، وَتَثْقِیفِ الْأَوَدِ، وَ إِمْضاءِ الْأَحْکامِ، وَتَهْذِیبِ الْإِسْلامِ، وَقَمْعِ الْآثامِ، وَأَرْهَجُوا عَلَیْکُمْ نَقْعَ الْحُرُوبِ وَالْفِتَنِ، وَأَنْحَوْا عَلَیْکُمْ سُیُوفَ الْأَحْقادِ، وَهَتَکُوا مِنْکُمُ السُّتُورَ، وَابْتاعُوا بِخُمْسِکُمُ الْخُمُورَ، وَصَرَفُوا صَدَقاتِ الْمَساکِینِ إِلَى الْمُضْحِکِینَ وَالسَّاخِرِینَ؛ وَذٰلِکَ بِما طَرَّقَتْ لَهُمُ الْفَسَقَهُ الْغُواهُ وَالْحَسَدَهُ الْبُغاهُ أَهْلُ النَّکْثِ وَالْغَدْرِ وَالْخِلافِ وَالْمَکْرِ وَالْقُلُوبِ الْمُنْتِنَهِ مِنْ قَذَرِ الشِّرْکِ، وَالْأَجْسادِ الْمُشْحَنَهِ مِنْ دَرَنِ الْکُفْرِ، الَّذِینَ أَضَبُّوا عَلَى النِّفاقِ وَأَکَبُّوا عَلَىٰ عَلائِقِ الشِّقاقِ، فَلَمَّا مَضَى الْمُصْطَفىٰ صَلَوات اللّٰهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ اخْتَطَفُوا الْغِرَّهَ، وَانْتَهَزُوا الْفُرْصَهَ، وَانْتَهَکُوا الْحُرْمَهَ، وَغَادَرُوهُ عَلَىٰ فِرَاشِ الْوَفاهِ، وَأَسْرَعُوا لِنَقْضِ الْبَیْعَهِ، وَمُخالَفَهِ الْمَوَاثِیقِ الْمُؤَکَّدَهِ، وَخِیانَهِ الْأَمانَهِ الْمَعْرُوضَهِ عَلَى الْجِبالِ الرَّاسِیَهِ، وَأَبَتْ أَنْ تَحْمِلَها وَحَمَلَهَا الْإِنْسانُ الظَّلُومُ الْجَهُولُ ذُو الشِّقاقِ وَالْعِزَّهِ بِالْآثامِ الْمُؤْلِمَهِ وَالْأَنَفَهِ عَنِ الانْقِیادِ لِحَمِیدِ الْعاقِبَهِ؛ فَحُشِرَ سفْلَهُ الْأَعْرابِ وَبَقایَا الْأَحْزابِ إِلَىٰ دارِ النُّبُوَّهِ وَالرِّسالَهِ، وَمَهْبِطِ الْوَحْیِ وَالْمَلائِکَهِ، وَمُسْتَقَرِّ سُلْطانِ الْوِلایَهِ، وَمَعْدِنِ الْوَصِیَّهِ وَالْخِلافَهِ وَالْإِمامَهِ حَتَّىٰ نَقَضُوا عَهْدَ الْمُصْطَفَىٰ فِی أَخِیهِ عَلَمِ الْهُدَىٰ وَالْمُبَیِّنِ طَرِیقَ النَّجاهِ مِنْ طُرُقِ الرَّدَىٰ، وَجَرَحُوا کَبِدَ خَیْرِ الْوَرَىٰ فِی ظُلْمِ ابْنَتِهِ، وَاضْطِهادِ حَبِیبَتِهِ، وَاهْتِضامِ عَزِیزَتِهِ بَضْعَهِ لَحْمِهِ وَفِلْذَهِ کَبِدِهِ، وَخَذَلُوا بَعْلَها، وَصَغَّرُوا قَدْرَهُ، وَاسْتَحَلُّوا مَحارِمَهُ، وَقَطَعُوا رَحِمَهُ، وَأَنْکَرُوا أُخُوَّتَهُ، وَهَجَرُوا مَوَدَّتَهُ، وَنَقَضُوا طاعَتَهُ، وَجَحَدُوا وِلایَتَهُ؛ وَأَطْمَعُوا الْعَبِیدَ فِی خِلافَتِهِ، وَقادُوهُ إِلىٰ بَیْعَتِهِمْ مُصْلِتَهً سُیُوفَها، مُقْذِعَهً أَسِنَّـتَها، وَهُوَ ساخِطُ الْقَلْبِ، هَائِجُ الْغَضَبِ، شَدِیدُ الصَّبْرِ، کاظِمُ الْغَیْظِ، یَدْعُونَهُ إِلَىٰ بَیْعَتِهِمُ الَّتِی عَمَّ شُؤْمُهَا الْإِسْلامَ، وَزَرَعَتْ فِی قُلُوبِ أَهْلِهَا الْآثامَ، وَعَقَّتْ سَلْمانَها، وَطَرَدَتْ مِقْدَادَها، وَنَفَتْ جُنْدُبَها، وَفَتَقَتْ بَطْنَ عَمَّارِها، وَحَرَّفَتِ الْقُرْآنَ، وَبَدَّلَتِ الْأَحْکامَ، وَغَیَّرَتِ الْمَقامَ، وَأَباحَتِ الْخُمْسَ لِلطُّلَقاءِ، وَسَلَّطَتْ أَوْلادَ اللُّعَناءِ عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّماءِ، وَخَلَطَتِ الْحَلالَ بِالْحَرامِ، وَاسْتَخَفَّتْ بِالْإِیمانِ وَالْإِسْلامِ، وَهَدَمَتِ الْکَعْبَهَ؛ وَأَغارَتْ عَلَىٰ دارِ الْهِجْرَهِ یَوْمَ الْحَرَّهِ، وَأَبْرَزَتْ بَناتِ الْمُهاجِرِینَ وَالْأَنْصارِ لِلنَّکالِ وَالسَّوْرَهِ ، وَأَلْبَسَتْهُنَّ ثَوْبَ الْعارِ وَالْفَضِیحَهِ، وَرَخَّصَتْ لِأَهْلِ الشُّبْهَهِ فِی قَتْلِ أَهْلِ بَیْتِ الصَّفْوَهِ، وَ إِبَادَهِ نَسْلِهِ، وَاسْتِئْصالِ شَأْفَتِهِ، وَسَبْیِ حَرَمِهِ، وَقَتْلِ أَنْصارِهِ، وَکَسْرِ مِنْبَرِهِ، وَقَلْبِ مَفْخَرِهِ، وَ إِخْفاءِ دِینِهِ، وَقَطْعِ ذِکْرِهِ، یَا مَوالِیَّ فَلَوْ عایَنَکُمُ الْمُصْطَفَىٰ وَسِهامُ الْأُمَّهِ مُغْرَقَهٌ فِی أَکْبادِکُمْ، وَرِماحُهُمْ مُشْرَعَهٌ فِی نُحُورِکُمْ، وَسُیُوفُها مُولَغَهٌ فِی دِمائِکُمْ، یَشْفِی أَبْناءُ الْعَوَاهِرِ غَلِیلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِکُمْ، وَغَیْظَ الْکُفْرِ مِنْ إِیمَانِکُمْ؛ وَأَنْتُمْ بَیْنَ صَرِیـعٍ فِی الْمِحْرَابِ قَدْ فَلَقَ السَّیْفُ هامَتَهُ، وَشَهِیدٍ فَوْقَ الْجَنَازَهِ قَدْ شُکَّتْ أَکْفانُهُ بِالسِّهامِ، وَقَتِیلٍ بِالْعَراءِ قَدْ رُفِعَ فَوْقَ الْقَناهِ رَأْسُهُ، وَمُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضاؤُهُ، وَمَسْمُومٍ قَدْ قُطِّعَتْ بِجُرَعِ السَّمِّ أَمْعاؤُهُ، وَشَمْلُکُمْ عَبَادِیدُ تُفْنِیهِمُ الْعَبِیدُ وَأَبْناءُ الْعَبِیدِ، فَهَلِ الْمِحَنُ یَا سادَتِی إِلّا الَّتِی لَزِمَتْکُمْ، وَالْمَصائِبُ إِلّا الَّتِی عَمَّتْکُمْ، وَالْفَجَائِعُ إِلّا الَّتِی خَصَّتْکُمْ، وَالْقَوارِعُ إِلّا الَّتِی طَرَقَتْکُمْ، صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَعَلَىٰ أَرْواحِکُمْ وَأَجْسادِکُمْ وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ. بِأَبِی أَنْتُمْ وَأُمِّی یَا آلَ الْمُصْطَفَىٰ، إِنَّا لَانَمْلِکُ إِلّا أَنْ نَطُوفَ حَوْلَ مَشاهِدِکُمْ، وَنُعَزِّیَ فِیها أَرْواحَکُمْ عَلَىٰ هٰذِهِ الْمَصَائِبِ الْعَظِیمَهِ الْحَالَّهِ بِفِنائِکُمْ، وَالرَّزایَا الْجَلِیلَهِ النَّازِلَهِ بِساحَتِکُمُ، الَّتِی أَثْبَتَتْ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمُ الْقُرُوحَ، وَأَوْرَثَتْ أَکْبادَهُمُ الْجُرُوحَ، وَزَرَعَتْ فِی صُدُورِهِمُ الْغُصَصَ، فَنَحْنُ نُشْهِدُ اللّٰهَ أَنَّا قَدْ شارَکْنا أَوْلِیاءَکُمْ وَأَنْصَارَکُمُ الْمُتَقَدِّمِینَ فِی إِرَاقَهِ دِماءِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ وَقَتَلَهِ أَبِی عَبْدِاللّٰهِ سَیِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ عَلَیْهِ السَّلامُ یَوْمَ کَرْبَلاءَ بِالنِّیَّاتِ وَالْقُلُوبِ وَالتَّأَسُّفِ عَلَىٰ فَوْتِ تِلْکَ الْمَواقِفِ الَّتِی حَضَرُوا لِنُصْرَتِکُمْ، وَعَلَیْکُمْ مِنَّا السَّلامُ وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ. اللّٰهُمَّ یَا ذَا الْقُدْرَهِ الَّتِی صَدَرَ عَنْهَا الْعَالَمُ مُکَوَّناً مَبْرُوءاً عَلَیْها مَفْطُوراً تَحْتَ ظِلِّ الْعَظَمَهِ فَنَطَقَتْ شَوَاهِدُ صُنْعِکَ فِیهِ بِأَنَّکَ أَنْتَ اللّٰهُ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ مُکَوِّنُهُ وَبَارِئُهُ وَفاطِرُهُ ابْتَدَعْتَهُ لَامِنْ شَیْءٍ، وَلَا عَلَىٰ شَیْءٍ، وَلَا فِی شَیْءٍ، وَلَا لِوَحْشَهٍ دَخَلَتْ عَلَیْکَ إِذْ لَاغَیْرُکَ، وَلَا حاجَهٍ بَدَتْ لَکَ فِی تَکْوِینِهِ وَلَا لِاسْتِعانَهٍ مِنْکَ عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَهُ، بَلْ أَنْشَأْتَهُ لِیَکُونَ دَلِیلاً عَلَیْکَ بِأَنَّکَ بائِنٌ مِنَ الصُّنْعِ، فَلا یُطِیقُ الْمُنْصِفُ لِعَقْلِهِ إِنْکارَکَ، وَالْمَوْسُومُ بِصِحَّهِ الْمَعْرِفَهِ جُحُودَکَ؛ أَسْأَلُکَ بِشَرَفِ الْإِخْلاصِ فِی تَوْحِیدِکَ وَحُرْمَهِ التَّعَلُّقِ بِکِتابِکَ وَأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَىٰ آدَمَ بَدِیعِ فِطْرَتِکَ، وَبِکْرِ حُجَّتِکَ، وَ لِسَانِ قُدْرَتِکَ، وَالْخَلِیفَهِ فِی بَسِیطَتِکَ، وَعَلَىٰ مُحَمَّدٍ الْخالِصِ مِنْ صَفْوَتِکَ، وَالْفاحِصِ عَنْ مَعْرِفَتِکَ، وَالْغائِصِ الْمَأْمُونِ عَلَىٰ مَکْنُونِ سَرِیرَتِکَ بِمَا أَوْلَیْتَهُ مِنْ نِعْمَتِکَ بِمَعُونَتِکَ، وَعَلَىٰ مَنْ بَیْنَهُما مِنَ النَّبِیِّینَ وَالْمُکَرَّمِینَ وَالْأَوْصِیاءِ وَالصِّدِّیقِینَ وَأَنْ تَهَبَنِی لِإِمامِی هٰذَا. اللّٰهُمَّ بِمَحَلِّ هٰذَا السَّیِّدِ مِنْ طاعَتِکَ وَبِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَکَ لَاتُمِتْنِی فُجَاءَهً، وَلَا تَحْرِمْنِی تَوْبَهً، وَارْزُقْنِی الْوَرَعَ عَنْ مَحارِمِکَ دِیناً وَدُنْیا، وَاشْغَلْنِی بِالْآخِرَهِ عَنْ طَلَبِ الْأُولىٰ، وَوَفِّقْنِی لِما تُحِبُّ وَتَرْضىٰ، وَجَنِّبْنِی اتِّباعَ الْهَـوَىٰ وَالاغْتِرارَ بِالْأَباطِیلِ وَالْمُنَىٰ. اللّٰهُمَّ اجْعَلِ السَّدادَ فِی قَوْلِی، وَالصَّوابَ فِی فِعْلِی، وَالصِّدْقَ وَالْوَفاءَ فِی ضَمانِی وَوَعْدِی، وَالْحِفْظَ وَالْإِیناسَ مَقْرُونَیْنَ بِعَهْدِی وَوَعْدِی، وَالْبِرَّ وَالْإِحْسانَ مِنْ شَأْنِی وَخُلْقِی، وَاجْعَلِ السَّلامَهَ لِی شامِلَهً وَالْعافِیَهَ بِی مُحِیطَهً مُلْتَفَّهً، وَلَطِیفَ صُنْعِکَ وَعَوْنِکَ مَصْرُوفاً إِلَیَّ، وَحُسْنَ تَوْفِیقِکَ وَیُسْرِکَ مَوْفُوراً عَلَیَّ، وَأَحْیِنِی یَا رَبِّ سَعِیداً وَتَوَفَّنِی شَهِیداً، وَطَهِّرْنِی لِلْمَوْتِ وَمَا بَعْدَهُ؛ اللّٰهُمَّ وَاجْعَلِ الصِّحَّهَ وَالنُّورَ فِی سَمْعِی وَبَصَرِی، وَالْجِدَهَ وَالْخَیْرَ فِی طُرُقِی، وَالْهُدىٰ وَالْبَصِیرَهَ فِی دِینِی وَمَذْهَبِی، وَالْمِیزانَ أَبَداً نَصْبَ عَیْنِی، وَالذِّکْرَ وَالْمَوْعِظَهَ شِعارِی وَدِثارِی، وَالْفِکْرَهَ وَالْعِبْرَهَ أُنْسِی وَعِمادِی، وَمَکِّنِ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی، وَاجْعَلْهُ أَوْثَقَ الْأَشْیاءِ فِی نَفْسِی وَاغْلِبْهُ عَلَىٰ رَأْیِی وَعَزْمِی، وَاجْعَلِ الْإِرشادَ فِی عَمَلِی، وَالتَّسْلِیمَ لِأَمْرِکَ مِهادِی وَسَنَدِی، وَالرِّضا بِقَضائِکَ وَقَدَرِکَ أَقْصَىٰ عَزْمِی وَ نِهایَتِی وَأَبْعَدَ هَمِّی وَغایَتِی، حَتَّىٰ لَاأَتَّقِیَ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ بِدِینِی، وَلَا أَطْلُبَ بِهِ غَیْرَ آخِرَتِی، وَلَا أَسْتَدْعِیَ مِنْهُ إِطْرائِی وَمَدْحِی؛ وَاجْعَلْ خَیْرَ الْعَواقِبِ عاقِبَتِی وَخَیْرَ الْمَصایِرِ مَصِیرِی، وَأَنْعَمَ الْعَیْشِ عَیْشِی، وَأَفْضَلَ الْهُدىٰ هُدایَ، وَأَوْفَرَ الْحُظُوظِ حَظِّی، وَأَجْزَلَ الْأَقْسامِ قِسْمِی وَنَصِیبِی، وَکُنْ لِی یَا رَبِّ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَلِیّاً، وَ إِلىٰ کُلِّ خَیْرٍ دَلِیلاً وَقائِداً، وَمِنْ کُلِّ باغٍ وَحَسُودٍ ظَهِیراً وَمانِعاً. اللّٰهُمَّ بِکَ اعْتِدادِی وَعِصْمَتِی وَثِقَتِی وَتَوْفِیقِی وَحَوْلِی وَقُوَّتِی، وَلَکَ مَحْیایَ وَمَماتِی، وَفِی قَبْضَتِکَ سُکُونِی وَحَرَکَتِی، وَ إِنَّ بِعُرْوَتِکَ الْوُثْقَى اسْتِمْساکِی وَوُصْلَتِی، وَعَلَیْکَ فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا اعْتِمادِی وَتَوَکُّلِی، وَمِنْ عَذابِ جَهَنَّمَ وَمَسِّ سَقَرَ نَجاتِی وَخَلاصِی، وَفِی دارِ أَمْنِکَ وَکَرامَتِکَ مَثْوایَ وَمُنْقَلَبِی، وَعَلَىٰ أَیْدِی سادَتِی وَمَوالِیَّ آلِ الْمُصْطَفَىٰ فَوْزِى وَفَرَجِی. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِماتِ، وَاغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَمَا وَلَدا وَأَهْلِ بَیْتِی وَجِیرانِی وَ لِکُلِّ مَنْ قَلَّدَنِی یَداً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ، إِنَّکَ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ، [وَالسَّلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَهُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ]»

[۲۱] دعای عالیَهُ الْمَضامین دعایی درباره مقام و منزلت ائمه و ذکر حاجت‌های زائران آنان است.[نیازمند منبع] این دعا را سید بن طاووس در کتاب مصباح الزائر ذکر کرده و از آن، با عنوان «دعایی که پس از زیارت هر یک از امامان معصوم می‌توان خواند»، نام برده است. نام عالیه المضامین را شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان بر این دعا نهاده؛ چون دعایی همراه با مفاهیم عالی است که به شرح زیر است:

«اللّهُمَّ اِنّى‏ زُرْتُ هذَا الْأِمامَ‏ مُقِّراً بِاِمامَتِهِ، مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طاعَتِهِ فَقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ بِذُنُوبى‏ وَعُیوبى‏، وَمُوبِقاتِ آثامى‏، وَکثْرَهِ سَیئاتى‏ وَخَطایاىَ، وَما تَعْرِفُهُ‏ مِنّى‏، مُسْتَجیراً بِعَفْوِک مُسْتَعیذاً بِحِلْمِک، راجِیاً رَحْمَتَک، لاجِئاً اِلى‏ رُکنِک، عآئِذاً بِرَاْفَتِک مُسْتَشْفِعاً بِوَلِیک وَابْنِ هر گاه این دعاء بعد از زیارت‏ حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام باشد بجای کلمه وَابْنِ در تمام چهار موضع وَابى‏ گویید اَوْلِیآئِک، وَصَفِیک وَابْنِ اَصْفِیآئِک، وَاَمینِک وَابْنِ اُمَنائِک، وَخَلیفَتِک وَابْنِ‏ خُلَفائِک، الَّذینَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسیلَهَ اِلى‏ رَحْمَتِک وَرِضْوانِک، وَالذَّریعَهَ اِلى‏ رَاْفَتِک وَغُفْرانِک، اَللّهُمَّ وَاَوَّلُ حاجَتى‏ اِلَیک اَنْ تَغْفِرَ لى‏ ما سَلَفَ مِنْ‏ ذُنُوبى‏ عَلى‏ کثْرَتِها، وَاَنْ تَعْصِمَنى‏ فیما بَقِىَ مِنْ عُمْرى‏، وَتُطَهِّرَ دینى‏ مِمَّا یدَنِّسُهُ وَیشینُهُ وَیزْرى‏ بِهِ، وَتَحْمِیهُ مِنَ الرَّیبِ وَالشَّک‏ وَالْفَسادِ وَالشِّرْک، وَتُثَبِّتَنى‏ عَلى‏ طاعَتِک وَطاعَهِ رَسُولِک وَذُرِّیتِهِ‏ النُّجَبآءِ السُّعَدآءِ، صَلَواتُک عَلَیهِمْ وَرَحْمَتُک وَسَلامُک وَبَرَکاتُک‏ وَتُحْیینى‏ ما اَحْییتَنى‏ عَلى‏ طاعَتِهِمْ وَتُمیتَنى‏ اِذا اَمَتَّنى‏ عَلى‏ طاعَتِهِمْ وَاَنْ لا تَمْحُوَ مِنْ قَلْبى‏ مَوَدَّتَهُمْ وَمَحَبَّتَهُمْ وَبُغْضَ اَعْدائِهِمْ‏ وَمُرافَقَهَ اَوْلِیآئِهِمْ وَبِرَّهُمْ وَاَسْئَلُک یا رَبِّ اَنْ تَقْبَلَ ذلِک مِنّى‏، وَتُحَبِّبَ اِلىَّ عِبادَتَک وَالْمُواظَبَهَ عَلَیها، وَتُنَشِّطَنى‏ لَها، وَتُبَغِّضَ اِلَىَ‏ مَعاصیک وَمَحارِمَک، وَتَدْفَعَنى‏ عَنْها، وَتُجَنِّبَنِى التَّقْصیرَ فى‏ صَلَواتى‏ وَالْأِسْتِهانَهَ بِها، وَالتَّراخِىَ عَنْها، وَتُوَفِّقَنى‏ لِتَاْدِیتِها کما فَرَضْتَ وَاَمَرْتَ بِهِ عَلى‏ سُنَّهِ رَسُولِک، صَلَواتُک عَلَیهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَتُک وَبَرَکاتُک خُضُوعاً وَخُشُوعاً، وَتَشْرَحَ صَدْرى‏ لِأیتآءِ الزَّکوهِ، وَاِعْطآءِ الصَّدَقاتِ، وَبَذْلِ الْمَعْرُوفِ وَالْأِحْسانِ اِلى‏ شیعَهِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَمُواساتِهِمْ وَلا تَتَوَفَّانى‏ اِلاَّ بَعْدَ اَنْ‏ تَرْزُقَنى‏ حَجَّ بَیتِک الْحَرامِ، وَزِیارَهَ قَبْرِ نَبِیک وَقُبُورِ الْأَئِمَّهِ عَلَیهِمُ‏ السَّلامُ، وَاَسْئَلُک یا رَبِّ تَوْبَهً نَصُوحاً تَرْضاها، وَنِیهً تَحْمَدُها، وَعَمَلاً صالِحاً تَقْبَلُهُ، وَاَنْ تَغْفِرَ لى‏ وَتَرْحَمَنى‏ اِذا تَوَفَّیتَنى‏، وَتُهَوِّنَ عَلَىَ‏ سَکراتِ الْمَوْتِ وَتَحْشُرَنى‏ فى‏ زُمْرَهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، صَلَواتُ اللَّهِ‏ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ وَتُدْخِلَنِى الْجَنَّهَ بِرَحْمَتِک، وَتَجْعَلَ دَمْعى‏ غَزیراً فى‏ طاعَتِک، وَعَبْرَتى‏ جارِیهً فیما یقَرِّبُنى‏ مِنْک، وَقَلْبى‏ عَطُوفاً عَلى‏ اَوْلِیآئِک، وَتَصُونَنى‏ فى‏ هذِهِ الدُّنْیا مِنَ الْعاهاتِ وَالْآفاتِ، وَالْأَمْراضِ الشَّدیدَهِ وَالْأَسْقامِ الْمُزْمِنَهِ وَجَمیعِ اَنْواعِ الْبَلاءِ وَالْحَوادِثِ، وَتَصْرِفَ قَلْبى‏ عَنِ الْحَرامِ وَتُبَغِّضَ اِلىَّ مَعاصِیک، وَتُحَبِّبَ اِلَىَّ الْحَلالَ، وَتَفْتَحَ لى‏ اَبْوابَهُ، وَتُثَبِّتَ نِیتى‏ وَفِعْلى‏ عَلَیهَ، وَتَمُدَّ فى‏ عُمْرى‏، وَتُغْلِقَ اَبْوابَ الْمِحَنِ عَنّى‏، وَلا تَسْلُبَنى‏ ما مَنَنْتَ‏ بِهِ عَلىَّ، وَلا تَسْتَرِدَّ شَیئاً مِمَّا اَحْسَنْتَ بِهِ اِلَىَّ، وَلا تَنْزِعَ مِنّىِ النِّعَمَ‏ الَّتى‏ اَنْعَمْتَ بِها عَلَىَّ، وَتَزیدَ فیما خَوَّلْتَنى‏، وَتُضاعِفَهُ اَضْعافاً مُضاعَفَهً، وَتَرْزُقَنى‏ مالاً کثیراً واسِعاً سآئِغاً، هَنیئاً نامِیاً وافِیاً، وَعِزّاً باقِیاً کافِیاً، وَجاهاً عَریضاً مَنیعاً، وَنِعْمَهً سابِغَهً عآمَّهً، وَتُغْنِینى‏ بِذلِک‏ عَنِ الْمَطالِبِ الْمُنَکدَهِ وَالْمَوارِدِ الصَّعْبَهِ، وَتُخَلِّصَنى‏ مِنْها مُعافاً فى‏ دینى‏ وَنَفْسى‏ وَوَلَدى‏، وَما اَعْطَیتَنى‏ وَمَنَحْتَنى‏، وَتَحْفَظَ عَلَىَّ مالى‏ وَجَمیعَ ما خَوَّلْتَنى‏، وَتَقْبِضَ عَنّى‏ اَیدِىَ الْجَبابِرَهِ، وَتَرُدَّنى‏ اِلى‏ وَطَنى‏، وَتُبَلِّغَنى‏ نِهایهَ اَمَلى‏ فى‏ دُنْیاىَ وَآخِرَتى‏، وَتَجْعَلَ عاقِبَهَ اَمْرى‏ مَحْمُودَهً حَسَنَهً سَلیمَهً، وَتَجْعَلَنى‏ رَحیبَ الصَّدْرِ، واسِعَ الْحالِ، حَسَنَ الْخُلْقِ، بَعیداً مِنَ الْبُخْلِ وَالْمَنْعِ وَالنِّفاقِ، وَالْکذْبِ وَالْبُهْتِ‏ وَقَوْلِ الزُّورِ، وَتُرْسِخَ فى‏ قَلْبى‏ مَحَبَّهَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَشیعَتِهِمْ، وَتَحْرُسَنى‏ یا رَبِّ فى‏ نَفْسى‏ وَاَهْلى‏ وَمالى‏ وَوَلَدى‏، وَاَهْلِ حُزانَتى‏ وَاِخْوانى‏، وَاَهْلِ مَوَدَّتى‏ وَذُرِّیتى‏، بِرَحْمَتِک وَجُودِک، اَللّهُمَّ هذِهِ‏ حاجاتى‏ عِنْدَک، وَقَدِ اسْتَکثَرْتُها لِلُؤْمى‏ وَشُحّى‏، وَهِىَ عِنْدَک‏ صَغیرَهٌ حَقیرَهٌ وَعَلَیک سَهْلَهٌ یسیرَهٌ، فَاَسْئَلُک بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، عَلَیهِ وَعَلَیهِمُ السَّلامُ عِنْدَک، وَبِحَقِّهِمْ عَلَیک، وَبِما اَوْجَبْتَ لَهُمْ، وَبِسآئِرِ اَنْبِیآئِک وَرُسُلِک وَاَصْفِیآئِک وَاَوْلِیآئِک، الْمُخْلَِصینَ مِنْ‏ عِبادِک، وَبِاِسْمِک الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ لَمَّا قَضَیتَها کلَّها، وَاَسْعَفْتَنى‏ بِها، وَلَمْ تُخَیبْ اَمَلى‏ وَرَجآئى‏ اَللّهُمَّ وَشَفِّعْ صاحِبَ هذَا الْقَبْرِ فِىَّ، یا سَیدى‏ یا وَلِىَّ اللَّهِ یا اَمینَ اللَّهِ، اَسْئَلُک اَنْ تَشْفَعَ لى‏ اِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَ‏ فى‏ هذِهِ الْحاجاتِ کلِّها، بِحَقِّ آبآئِک الطَّاهِرینَ، وَبِحَقِّ اَوْلادِک‏ الْمُنْتَجَبینَ، فَاِنَّ لَک عِنْدَاللَّهِ تَقَدَّسَتْ اَسْمآئُهُ، الْمَنْزِلَهَ الشَّریفَهَ، وَالْمَرْتَبَهَ الْجَلیلَهَ، وَالْجاهَ الْعَریضَ، اَللّهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ اَوْجَهُ‏ عِنْدَک مِنْ هذَا الْأِمامِ، وَمِنْ آبآئِهِ وَاَبْنآئِهِ الطَّاهِرینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ‏ وَالصَّلوهُ، لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعآئى‏ وَقَدَّمْتُهُمْ اَمامَ حاجَتى‏ وَطَلِباتى‏ هذِهِ، فَاسْمَعْ مِنّى‏ وَاسْتَجِبْ لى‏، وَافْعَلْ بى‏ ما اَنْتَ اَهْلُهُ، یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ، اَللّهُمَّ وَما قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْئَلَتى‏، وَعَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتى‏، وَلَمْ تَبْلُغْهُ‏ فِطْنَتى‏ مِنْ صالِحِ دینى‏ وَدُنْیاىَ وَآخِرَتى‏، فَامْنُنْ بِهِ عَلىَّ وَاحْفَظْنى‏ وَاحْرُسْنى‏، وَهَبْ لى‏ وَاغْفِرْ لى‏، وَمَنْ اَرادَنى‏ بِسُوءٍ اَوْ مَکرُوهٍ، مِنْ‏ شَیطانٍ مَریدٍ، اَوْ سُلْطانٍ عَنیدٍ، اَوْ مُخالِفٍ فى‏ دینٍ، اَوْ مُنازِعٍ فى‏ دُنْیا، اَوْ حاسِدٍ عَلَىَّ نِعْمَهً، اَوْ ظالِمٍ اَوْ باغٍ، فَاقْبِضْ عَنّى‏ یدَهُ، وَاصْرِفْ عَنّى‏ کیدَهُ، وَاشْغَلْهُ عَنّى‏ بِنَفْسِهِ، وَاکفِنى‏ شَرَّهُ وَشَرَّ اَتْباعِهِ وَشَیاطینِهِ، وَاَجِرْنى‏ مِنْ کلِّ ما یضُرُّنى‏ وَیجْحِفُ بى‏، وَاَعْطِنى‏ جَمیعَ الْخَیرِ کلِّهِ‏ مِمَّا اَعْلَمُ وَمِمَّا لا اَعْلَمُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَّ وَلِأِخْوانى‏ وَاَخَواتى‏، وَاَعْمامى‏ وَعَمَّاتى‏، وَاَخْوالى‏ وَخالاتى‏، وَاَجْدادى‏ وَجَدَّاتى‏، وَاَوْلادِهِمْ وَذَراریهِمْ، وَاَزْواجى‏ وَذُرِّیاتى‏، وَاَقْرِبآئى‏ وَاَصْدِقائى‏، وَجیرانى‏ وَاِخْوانى‏ فیک مِنْ اَهْلِ‏ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، وَلِجَمیعِ اَهْلِ مَوَدَّتى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، الْاَحْیآءِ مِنْهُمْ وَالْاَمْواتِ، وَلِجَمیعِ مَنْ عَلَّمَنى‏ خَیراً، اَوْ تَعَلَّمَ مِنّى‏ عِلْماً، اَللّهُمَّ اَشْرِکهُمْ فى‏ صالِحِ دُعآئى‏ وِزِیارَتى‏ لِمَشْهَدِ حُجَّتِک‏ وَوَلِیک، وَاَشْرِکنى‏ فى‏ صالِحِ اَدْعِیتِهِمْ بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ، وَبَلِّغْ وَلِیک مِنْهُمُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَیک وَرَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ، یا سَیدى‏ یا مَوْلاىَ یا فلان بن فلان ( به‌جاى این کلمه نام امامى را که زیارت می‌کنید و نام پدر آن امام را بگویید) صَلَّى اللَّهُ عَلَیک وَعَلى‏ رُوحِک وَبَدَنِک، اَنْتَ وَسیلَتى‏ اِلَى اللَّهِ، وَذَریعَتى‏ اِلَیهِ، وَلى‏ حَقُّ مُوالاتى‏ وَتَاْمیلى‏، فَکنْ شَفیعى‏ اِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِى الْوُقُوفِ عَلى‏ قِصَّتى‏ هذِهِ، وَصَرْفى‏ عَنْ مَوْقِفى‏ هذا بِالنُّجْحِ بِما سَئَلْتُهُ‏ کلِّهِ، بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ، اَللّهُمَّ ارْزُقْنى‏ عَقْلاً کامِلاً، وَلُبّاً راجِحاً، وَعِزّاً باقِیاً،وَقَلْباً زَکیاً، وَعَمَلاً کثیراً، وَاَدَباً بارِعاً، وَاجْعَلْ ذلِک کلَّهُ‏ لى‏، وَلا تَجْعَلْهُ عَلَىَّ، بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، زیارت جامعه‌ی ائمه المعصومین.

[۲۳] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳.

«ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ».

[۲۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰.

«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».

[۲۵] الجواهر السنیه؛ کلیات حدیث قدسى؛ ص ۷۰۹.

[۲۶] بحار الانوار، جلد ۹۸، صفحه ۲۰۱؛ / مفاتیح الجنان، زیارت وارث.

[۲۷] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶. (یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر).