«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
حقتعالی در راندن از بَشر از بهشت حکمتی قرار داده است
پروردگار حکیم بر اساس حکمت بَشر را از بهشت به این عالَم گُسیل داشته است. بهشت جای راحتی بود. در بهشت رفاه کامل بود. در بهشت نزاع و جنگ و دعوا وجود نداشت. در بهشت کینه و عَداوت وجود نداشت. ولی خداوند متعال اراده کرد که این بَشر در بهشت موهبتی نماند و بهشت را اکتساب نماید. یک قانونی نیز در قرآن کریم بیان شده است که فرموده است: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى[۲]»؛ بَشر استحقاق بهشت را دارد، ولی خداوند متعال خواسته است تا این موجود خودش بکارد و رویش خود را در بهشت دِرو نماید. «اَلدُّنْیَا مَزْرَعَهُ اَلْآخِرَهِ[۳]»؛ دنیا زراعتگاه است و انسان در آخرت حاصل کِشت خودش را خواهد دید. دنیا مَتجَر است، تجارتخانه است. خداوند متعال به همه سرمایهای داده است و چون قدر آن را نمیداند، خودش را ارزان میفروشد. خداوند به انسان عُمر داده است و عُمر انسان با همهی عالَم قابل معاوضه نیست. بنده به عیادت شخصی رفته بودم که خداوند متعال او را رحمت کند. التماس میکرد و میگفت: فُلانی! ببینید دکترها میتوانند یک روز دیگر مرا زنده نگاه دارند؟ حاضر است تا دار و ندارش را بدهد، ولی یک روز دیگر عُمر کند. به این منظور است که اگر تمام دنیا طلا باشد و به ما بدهند و بگویند که از عُمرمان صرف نظر کنیم، اگر کسی عقل سَلیم داشته باشد این را نمیپذیرد. وقتی انسان زنده نباشد، اگر تمام دنیا طلا و جواهرات باشد و متعلّق به او باشد، به درد انسان نخواهد خورد. وقتی من مُردهام، حتّی اگر همهی عالَم به نام من باشد، برای من فایدهای نخواهد داشت. ولی ما که قدر آن را نمیدانیم.
انسان با یک لحظه غفلت همه چیز خود را از دست میدهد
نکتهای را که عرض کردم، از صاحب کتاب سراسر نور «عُدّهالدّاعی[۴]» مرحوم «حلّی[۵]» (رحمت الله علیه) است. ایشان میگوید که اگر میخواهید معامله کنید و به شما بگویند که دنیا را به شما میدهیم، به شرط اینکه از عُمر خود صرف نظر کنید، عکسالعمل نشان خواهید داد و ناراحت میشوید؛ ولی شما خودتان در حال از دست دادن آن هستید، بدون اینکه هیچگونه طلا و جواهراتی نصیب شما بشود. وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف میآورد و به گذشتهی خود نگاهی میاندازید، متوجّه میشوید که هیچ چیزی نصیب شما نشده است و مُفت از دست دادهاید. خداوند متعال به این ملاحظه قسم خورده است و فرموده است: «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۶]»؛ قسم خداوند متعال است. چرا حقتعالی قسم میخورد؟ زیرا موضوع مهمّی است و بَشر با قسم پروردگار متعال بیدار بشود و سرمایهی عُمر خود را برای ابدیّت استفاده کند و آن را ذخیره نماید و به این راحتی عُمر خود را از دست ندهد. «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ قسم به عصر که به همهی معانی آن مورد نظر است. عصر معانی مختلفی دارد و میتوان گفت خداوند متعال به همهی آنها قسم یاد کرده است. یکی عصر طلوع نبوّت خاتمیّه بود که خداوند متعال آخرین برنامهی تکاملی را برای بَشر توسط پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است و یک فرهنگ ماندگاری که نجات بَشر با این فرهنگ تضمین میشود، قابل قسمخوردن است. یا عصر به معنای عصر ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) است، عصر حاکمیّت توحید بر همهی عالَمیان است. خداوند متعال به نور عدالتِ جهانی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قسم خورده است؛ «وَ الْعَصْرِ». یا اینگونه نیست و خداوند متعال به نماز عصر قسم میخورد. بعضیها گفتهاند که صلاه وُسطی همان نماز عصر میباشد. ولی در روایات نماز عصر جایگاه خاصّ خودش را دارد. بعضیها نیز گفتهاند که عصر به معنای همین زمانی است که ما آن را از دست میدهیم، همین زمانی است که در مورد آن گفتهاند: «وین یک دمِ عمر را غنیمت شمریم[۷]»؛ سقوط لحظهای است. انسانی که خوب است، یک لحظه غفلت میکند و دین خود را از دست میدهد. در رانندگی باید همهی حواسمان به راه جمع باشد. گاهی اگر یک لحظه حواس راننده پَرت شود، از خط خارج میشود و درون درّه میافتد و خودش و سرنشینانش را نابود میکند. انسان در سِیر به سوی خداوند نیز به همین صورت است و لحظهای غفلت او را از خطّ دین خارج میکند و انسان مُرتد میشود و خداوند متعال سرنوشت او را تغییر میدهد و عاقبت به شرّ میشود و این موضوع لحظهای است. این کسانی که جاسوس میشوند و سپس اعدام میشوند، این کسانی که در اغتشاشات شرکت میکنند و سپس گرفتار میشوند و برای خودشان بدبختی درست میکنند، در یک لحظه فریب میخورند؛ ولی گاهی آثار این یک لحظه از بین نخواهد رفت. بنابراین عصر به معنای زمان بسیار مهم است و باید قدر این لحظات را بدانیم.
انسان باید عُمر خود را ذخیره نماید
مُراقبه به همین معناست. عُلمای ما گفتهاند که هر مؤمنی بخواهد به مقصد اعلی برسد که آن مقصد، میل به وصال حضرت دوست و رسیدن به تجلیّات اسمائی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، باید در مرحلهی اوّل مشارطه داشته باشد و در مرحلهی دوّم مراقبه داشته باشد، مرحلهی سوّم محاسبه است، مرحلهی چهارم مُعاتبه است، مرحلهی پنجم یا سقوط است و یا فناست. ولی مشارطه این است که انسان بداند امروز سرمایهی خودش را به چه کسی میخواهد بدهد، در چه بازاری میخواهد از این سرمایه استفاده نماید، باید تأمّلی کند که امروز چند برنامه دارد، به چند جا میخواهد برود، چند تا تلفن دارد، چند تا ملاقات دارد، چند تا کلاس دارد. انسان باید مروری بر کارهایی که امروز برای او پیش میآید داشته باشد، اعم از خوردن، صحبتکردن، درس خواندن، درس دادن، به کارخانه رفتن، به دُکان رفتن است که باید نگاهی به همهی اینها داشته باشد و ببیند که در کدامیک از آنها خداوند وجود دارد. این موضوع برای خدابودن را توسعه بدهد؛ زیرا عُمرش است و هر مقداری از آن برای خداوند متعال نباشد، حسرت آن برایش باقی میماند؛ زیرا از دست او رفته است و به راحتی از دست داده است. رفاه دنیا و قیمت دنیا قیمت عُمر ما نیست؛ «شَتَّانَ بَیْنَ عَمَلَیْنِ[۸]». وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: چقدر فاصله است بین دو عمل، «عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ[۹]»، عملی که وِزر و وَبال آن میماند، ولی لذّت آن از بین میرود؛ «وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ یَبْقَى أَجْرُهُ[۱۰]»؛ آقایان عُلما وقتی میبینند کسی برای خداوند زحمتی کشیده است، به عنوان دستمریزاد و خداقوّت به او میگویند: «ذهب العناء بقی الاجر»؛ یعنی رنج آن از بین رفت، ولی گنج آن باقی ماند. خیلی دقیق است که انسان هرکاری انجام میدهد، رنج آن برود ولی گنج آن باقی بماند؛ برای او ذخیره بشود و عُمرش را هزینه نکند و تمام عُمرش را ذخیره نماید. «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ[۱۱]»؛ مباحات، مکروهات و محرّمات خسارت عُمر است. واجبات و مستحبّات ذخایر عُمر هستند و در همهی اعمالی که ما انجام میدهیم میتوانیم کاری کنیم که یا به صورت واجب آن را انجام بدهیم که در مورد همهی کارهای ما صدق میکند و یا به صورت مستحبّ انجام بدهیم.
بندگی محضِ مرحوم «محقّق اردبیلی» (اعلی الله مقامه الشریف)
از مرحوم «محقّق اردبیلی[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) که از عُلمای به نام هستند و در میان فُقهای شیعه تعداد انگشتشماری مشابه ایشان هستند. اهل تشرّف بودهاند و گاهی مسائل علمی و فقهی که برایشان معمّا میشد و نمیتوانستند آنها را حل کنند، به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مراجعه میکردند و صدای حضرت علی (علیه السلام) را دریافت میکرد. گاهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ایشان حواله دادهاند که برای دریافت پاسخ مشکل فقهیاش به «مسجد سَهله[۱۳]» برود و وجود نازنین حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) در آنجا حضور دارند و با حوالهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آنجا برود و مشکل علمیاش را با بیان امام زمان (ارواحنا فداه) برطرف نماید. به ایشان گفتهاند که آیا شما عملی انجام دادهاید که غیر از واجب و مستحبّ باشد؟ ایشان پاسخ دادند: من جز واجب کار دیگری انجام ندادهام. یعنی هرکاری انجام دادهام، عنوانی برای آن پیدا کردهام که این کار امر خداوند متعال باشد و من در تمام کارهای خود مُجری فرمان الهی باشم. همانگونه که ملائکه همینگونه هستند؛ ملائکه «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ[۱۴]» هستند. «هُمْ» به عنوان مقدّمه آمده است و انحصار را بیان میکند. یعنی در جامعهی ملائکه هیچ کاری وجود ندارد، مگر اینکه دستور حقتعالی در آنجا باشد. مَلَک فقط مُجری دستورات پروردگار متعال است و هیچ کاری بدون دستور انجام نمیدهد. بندگی واقعی همین است. اگر کسی عَبد باشد و مولا بالای سر او باشد، هیچ یک از کارهایش بدون نظر او و بدون دستور او نیست. حال بعضیها فرض دارد که کارهای مستحبّیشان را نیز نذر میکنند. مثلاً شخص بیدار شده است قصد کرده است تا نماز شب بخواند. در میان مستحبّات نماز شب بسیار با ارزش است. «صَلاَهُ اَللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ اَلْقَبْرِ[۱۵]»؛ نماز شب چراغ قبر است. مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) کتاب شریف «لقاءالله» خود حدیثی نقل کردهاند و در آن ۳۰ ثمر و میوه برای نماز شب نقل فرمودهاند. هم برای وسعت رِزق دنیا مؤثر است، برای محبوبیّت مؤثر است، برای نورانیّت و داشتن جاذبه مؤثر است و برای آخرت نیز آثار فراوانی به همراه دارد. ایشان برای نماز شب ۳۰ اثر نقل فرمودهاند. ولی نماز شب را خودم انتخاب میکنم و کار مستحبّی است و اگر آن را اجرا نکنم، خداوند مرا مورد مؤاخذه قرار نمیدهد و برای آن مرا تنبیه نمیکند؛ ولی برای اینکه من عبد باشم و در هیچ کاری خودم اختیار نداشته باشم، وقتی بیدار شدم که نماز شب را به عنوان کار مستحبّی اَدا کنم، نذر میکنم و میگویم: «لله علیّ ان اصلّی صلاه اللیل»؛ در نتیجه این کار برای من واجب میشود و چون عُلمایی در ترازِ مرحوم «محقّق اردبیلی» (اعلی الله مقامه الشریف) هیچ کار مُباحی در زندگیشان فرض نداشته است. «قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی[۱۷]»؛ ایشان وقتی غذا میخوردند، به این نیّت میخوردهاند که بتوانند عبادتشان را با حال مناسب انجام بدهند و ضعف، حال حضور ایشان را از بین نبرد. همهی تفریحاتی که انجام میدادهاند نیز قربه الیالله بوده است تا انرژی کافی برای درسدادن و انجام کارهای خیر داشته باشند و تألیفاتشان را با تمرکز انجام بدهند.
اوّلین قدم در بندگی انسان، «مشارطه» است
بنابراین هر کاری که عموم مردم به آن توجّه ندارند و به راحتی آن را انجام میدهند، ایشان با خداوند معامله میکردند. خوابشان هم برای خداوند متعال بوده است، خوراکشان هم برای خداوند متعال بوده است، ولی در یکایک اینها یا نذر میکردند و یا سِرّی داشتهاند که ما نمیدانیم. مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان ما که تمام عُمرشان و زندگیشان از جانب حقتعالی دیکته شده است و هر کاری انجام میدهند، مطابق صحیفهای است که پروردگار متعال برای آنها در نظر گرفته است. خداوند متعال ۱۴ صحیفه برای چهارده معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) فرستاده است و جزئیات زندگیشان را در آنها آورده است و حضرت امام حسین (علیه السلام) بر اساس آن نسخهای که در آن صحیفهی ایشان وجود داشت، به کربلا آمدند و حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر اساس آن نسخه آتشبس را با معاویه پذیرفتند. هیچیک از اینها از ناحیهی خودشان اجتهاد نکردند که بگویند من با خودم تحلیل کردهام و نتیجه گرفتهام که بجنگم و یا صلح نمایم، اینگونه نبود؛ بلکه هر دو مأمور بودند و مطابق دستور خداوند متعال این کارها را انجام دادند و این کار میشود. فرض دارد که انسان در عُمر خود به گونهای زندگی کند که همهی کارهای او صورت فرض پیدا نماید و مولا اعمال مولویّت کرده باشد و من نیز در تمام کارهای خود عبد باشم و تمحّض در عبودیّت داشته باشم و در هیچجایی اجازه نداده باشم تا شأنی غیر از بندگی برایم باقی مانده باشد. خلاف وحشیهای انساننما که هرکاری را به دلخواه خود انجام میدهند. اومانیسمها به طور کُلّی خداوند متعال را نَفی کردهاند و بَشر را به جای خداوند قرار دادهاند و در همهجا میگویند هرچه خودم بخواهم صحیح است. اصلاً برای خداوند متعال حسابی باز نمیکنند. حتّی اگر اعتقادی به خداوند داشته باشند، ولی در زندگی عادی حسابی برای پروردگار متعال باز نمیکنند. ولی آن کسی که معرفت دارد و مرگ را حقّ میداند و میداند که این سَفر بازگشتی ندارد، به گونهای برای خداوند حساب باز میکند که هیچگاه برای غیر خداوند کاری انجام نداده باشد و همهی کارهای او مخصوص پروردگار عزیز باشد.
قدم دوّم در بندگی انسان، «مُراقبه» است
ابتدائاً که انسان بلند میشود و نگاهی به کارهای روزانهاش میاندازد و سپس اراده و عزم او بر این تعلّق میگیرد که در همهی کارهایش رنگ خداوند باشد، بوی خداوند باشد، نور خداوند باشد و همهی کارهایش از لحظهی اوّل روز تا آخر را دیده و در برنامهی عبودیّت خودش نوشته است و با خودش قرار گذاشته است که برای غیر خدا قدمی برندارد، برای غیر خدا نگاهی نیندازد، برای غیر خدا حرفی نزند، برای غیر خدا شوخی نکند، برای غیر خدا سَفر نکند و همهی کارهایش مخصوص خداوند باشد. اگر انسان چنین قراری با خودش گذاشت که اسم آن مشارطه است، بعد از آن مُراقبه لازم است. به این معنا که همیشه بر کار خودش نظارت دارد و هیچگاه گرفتار غفلت نمیشود. غفلت منشأ همهی گرفتاری است و در مقابل آن «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ[۱۸]» قرار دارد. انسان باید همیشه متذکّر باشد، به یاد خداوند متعال باشد، به یاد مأموریت خود باشد، به یاد آخرت و قبر خود باشد. چنین کسی موفّق میشود در طیّ طریق و در سِیر و سلوک به سوی پروردگار متعال، به مرحلهی فَنا برسد. یعنی به جایی برسد که خداوند متعال کار او را بر عُهده بگیرد. این آیهی کریمه که فرموده است: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۱۹]»؛ از بزرگان کسانی بودهاند که ادّعا کردهاند اگر به دنیا بازگردم و مجدداً عُمر کنم، یک کار غیر از آنچه کردهام انجام نخواهم داد، یک مورد «ای کاش» ندارم؛ یعنی همهی کارهای خود را به گونهای قرار دادهام که برای یک مورد از آنها نمیگویم ای کاش بازمیگشتم و کاری بهتر از آن را انجام میدادم؛ «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۲۰]»؛ بلکه در همهی کارها خداوند ما را مورد امتحان قرار میدهد. حال که زندگی امتحان است و در امتحان هرکسی که مورد آزمایش قرار میگیرد سعی دارد تا نفر اوّل آن مجموعه باشد، من در تمام زندگی و عُمر خود اینگونه بودهام و تمام کارهایم را در حدّ امکان به صورت «جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ[۲۱]» انجام دادهام. «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ[۲۲]»؛ این کار برای بَشر ممکن و عملی است و آنچه که در سورهی مبارکهی عنکبوت در هفتههای گذشته خدمت شما عرض کردیم، این موارد را لازم دارد. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ[۲۳]»؛ خداوند متعال بنا ندارد تا بَشر بدون فتنه باشد و بنا ندارد تا بدون اینکه فتنهها سالم بیرون بیاید، آنها را بهشتی کند و یا به اینها عزّت دائمی بدهد، به اینها نورانیّت دائم بدهد. برای رسیدن به اینها باید از فتنهها سالم عبور کرد و فتنهی هرکسی به گونهی خاصی است و مخصوص خودش است و مخصوص شرایط خودش است. لذا باید همیشه حواسمان جمع باشد و از غفلت به خداوند متعال پناه ببریم و همیشه با یاد خداوند متعال زندگی کنیم. «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۲۴]»؛ یعنی دائماً به یاد خداوند باشید و با خداوند زندگی کنید.
روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
چند جملهای نیز عرض توسّل به ذیل عنایت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) داشته باشیم. بنده در گرفتاریهای اجتماعی، سیاسی و فردی خود امید بسیاری به حضرت علیاصغر (علیه السلام) دارم. لذا امشب نیز دلم نزد ایشان رفته است. «سیّد حیدر حلّی[۲۵]» شاعر است، ولی عاشق بود. نوع شعراء روح لطیفی دارند که میجوشد و به صورت شعر و هنر درمیآید. ولی بعضیها دلشان راه را اشتباه میرود، وگرنه دل بیقرار است و ایکاش همهی آنها میدانستند که این دل را به کجا وصل نمایند. سیّد حیدر حلّی برای امام زمان (ارواحنا فداه) خیلی دلتنگی میکرده است. نمیدانم که شما برادران عزیز من در طول روز مینشینید و در فراق حضرت بقیهالله (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اشکی بریزید و فکری کنید. مگر ایشان آقای ما نیستند؟ مگر ایشان امام ما نیستند؟ نگر ایشان طبیب ما نیستند؟ مگر ایشان امید ما نیستند؟ چرا نباید من آقای خودم را ببینم و درد خودم را به صاحبم بگویم؟! «مَتى تَرانا وَ نَراکَ[۲۶]»؛ ای کاش ما دعای ندبه را با توجّه بخوانیم و این را به صورت آرزو و به صورت یک عطش از امام زمان (ارواحنا فداه) درخواست کنیم. «هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقى؟[۲۷]»؛ شما پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستید و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار مهربان بودند. آیا کسی آدرسی دارد تا به من بدهد و من بیایم و شما را ببینم؟ «هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقى؟»؛ سیّد حیدر حلّی مدّتها هر راهی را امتحان میکرده است و هر عبادت و هر کاری را به عشق امام زمان (ارواحنا فداه) و برای رسیدن به وصال ایشان انجام میداده است؛ ولی گویا خسته میشود و در عالَم خواب خودش فکر میکند که یک شِکوائیهای تنظیم نمایم و به کربلا بروم. یکی از کارهایی که در روایات نیز به آن توصیه شده است و شما میتوانید آن را انجام بدهید، این است که اگر درد و دلی با امام زمان (ارواحنا فداه) داشتید، برای ایشان نامه بنویسید و نامهی خود را یا در یک جوی آب که جاری است بیندازید و یا در ضریح یکی از ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) قرار بدهید. این حدیث است و خیلیها به آن عمل کردهاند و از این کار نتیجه هم کسب کردهاند. سیّد حیدر حلّی به همین نیّت از شهر «حلّه» خارج میشود و به سوی کربلا حرکت مینماید. در مسیر وجود نازنین حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بر سر راه او قرار میگیرد. از او سؤال میکنند: سیّد حیدر! به کجا میروی؟ سیّد حیدر حلّی عرضه میدارد: به سوی کربلا میروم. حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میفرمایند: در کربلا چه کاری داری؟ سیّد حیدر حلّی عرض میکند: من به دنبال آقای خود هستم، دَربهدَر ایشان هستم، هر راهی را رفتهام که یکمرتبه مرا به حضور بپذیرند؛ ولی موفّق نشدهام و حال اشعاری در شکایت از ایشان سرودهام و قصد دارم تا برای حضرت امام حسین (علیه السلام) ببرم. سیّد حیدر حلّی نمیدانست که با حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) در حال گفتگو است. حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دستور دادند که شعرهای خود را برای خودم بخوان. شروع به شعر خواندن میکند و به اینجا میرسد:
«اَتری تَجیءُ فَجیعهً ***** بِأمَضَ مِن هَذَا الفَجیعه؟
حَیثُ الحُسین بِکربَلا ***** طُحِنَت ضُلُوعه»
آقا جان! اگر منتظر هستید تا فاجعهای بالاتر از این اتّفاق بیفتد، فاجعه یعنی سختتر از این هم وجود دارد که بدن نازنین امام حسین (علیه السلام) زیر سُم اسبها قرار گرفت و به اندازهای بر روی بدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تاختند تا استخوانهای ایشان پودر شد و بدنی باقی نمانده بود. «طُحِنَت ضُلُوعه»؛ بدن امام حسین (علیه السلام) لَگدمال شد. سپس روضهی حضرت علیاصغر (علیه السلام) را خواند:
«وَ رَضیعُهُ بِدَمِ الوَرید مُخَضَبٌ فَاطلُب رَضیعَه»
فرزند شیرخوار بسیار لطیف است و مانند گُل میماند. اگر شما یک روز به گُل آب ندهید، پژمُرده خواهد شد. مادر حضرت علیاصغر (علیه السلام) شیر نداشت و این کودک پژمُرده شد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با همین وضعیت فرزندشان را در مقابل جمعیت آوردند تا حال او را ببینند و به او ترحّم کنند.
«وَ رَضیعُهُ بِدَمِ الوَرید مُخَضَبٌ فَاطلُب رَضیعَه»
نه تنها به این کودک آب ندادند، بلکه با تیر سهشُعبه رگ حیات او را قطع کردند و چون شاهرگ او قطع شده بود، خون تمام قُنداقهی او را فراگرفت و قُنداقه خونی شد. «فَاطلُب رَضیعَه». سیّد حیدر حلّی میگوید وقتی به این شعر رسیدم، دیدم که امام زمان (ارواحنا فداه) با صدای بلند گریه میکنند و فرمودند: سیّد حیدر! دیگر بس است. گویا طاقت امام زمان (ارواحنا فداه) تمام شده بود. امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: سیّد حیدر! دیگر بس است، دستم بسته است.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به بابالحوائجی حضرت علیاصغر (علیه السلام) قَسمت میدهیم امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! مشکلات اقتصادی و فرهنگی این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را که زیر پَرچم نایب امام زمان (ارواحنا فداه) در دنیا اعلان موجودیّت کرده است و تنها کشوری است که حاکمیّت دین را دنبال مینماید؛ خدایا! به حقّ این بابالحوائج به زودی این مشکلات را به دست همین دولت برطرف بفرما.
خدایا! به همهی مسئولین توفیق تحصیل رضای خودت را مرحمت بفرما.
خدایا! عُمر ما را در بازار محبّت خودت قرار بده.
الها! پروردگارا! عاقبت امرمان را با مُهر شهادت مزیّن بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۳۹.
[۳] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۱۸۳.
[۴] «عُدّهُ الدّاعی و نَجاحُ السّاعی» کتابی است به زبان عربی در موضوع ادعیه و اخلاق، تألیف احمد بن محمد بن فهد حلی (متوفای ۸۴۱ق). این کتاب مشهورترین اثر ابن فهد حلی و از کتابهای مهم در موضوع خود است و چندین بار با ترجمههای مختلف فارسی منتشر شده است. مؤلف در ابوابی ششگانه به مباحثی همچون تعریف دعا، ترغیب بر آن، چگونگی و آداب دعا خواندن پرداخته و در هر باب، احادیث مربوط به آن موضوع را گردآوری کرده است. ابن فهد خود این کتاب را تلخیص کرده است.
[۵] جمالالدین احمد بن شمسالدین محمد بن فَهْد حِلّی اَسَدی(۷۵۷-۸۴۱ق)، از فقیهان و محدّثان امامی که شهرت او بیشتر در اخلاق، دعا و سیر و سلوک است. اثر مشهور او در این زمینه، کتاب عده الداعی و نجاح الساعی است که به دعا و آداب و مسائل مربوط به آن میپردازد. این کتاب، با عنوان «آیین بندگی و نیایش» و «آداب راز و نیاز به درگاه بینیاز» به فارسی ترجمه شده است. او در ۸۴۱ق در کربلا وفات یافت و در باغ نقیب علویان به خاک سپرده شد. زادگاه ابن فهد به درستی معلوم نیست، اما همین مقدار روشن است که زمانی در حلّه اقامت داشته و در مدرسه زینیه به تدریس مشغول بوده است. همچنین او بخشی از عمر خود را در کربلا سپری کرده است. ابن فهد در ۸۴ سالگی درگذشت و بهگفته خوانساری مدفنش در کربلا کنارِ خیمهگاه واقع شده است. وی نزد شاگردان فخرالمحققین و شهید اول به تحصیل فقه و حدیث پرداخت. آقابزرگ بدون ذکر دلیل او را از شاگردان شهید اول دانسته است، اما این مقدار روشن است که وی در حدود سال ۸۲۴ق به منطقه جَبَل عامِل سفر کردهاست. در جِزّین از علی بن محمد بن مکی، فرزند شهید اول، به دریافت اجازه نایل شده است.
[۶] سوره مبارکه عصر، آیات ۱ و ۲.
[۷] خیام، رباعیات، رباعی شماره ۱۲۱.
[۸] نهج البلاغه، حکمت ۱۲۱؛ / بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۱۸۹.
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶.
«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۱۲] احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ق) معروف به مقدس و محقق اردبیلی از فقهای امامیه در قرن دهم قمری و از معاصران شیخ بهایی بود. وی در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و در زمان ریاست او بر حوزه علمیه نجف رونقی دوباره به این حوزه داده شد. مجمع الفائده و البرهان و زبده البیان از مهمترین آثار او نام برده شده است. اردبیلی در مسائل فقهی چون نجاست خمر، حرمت غناء و شرایط قاضی آرایی متفاوت از نظر مشهور فقهای شیعه داشت. مقدس اردبیلی از دربار صفویه برای گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان استفاده میکرد؛ ولیکن وارد دستگاه صفوی نشد. زهد و تقوا و کمکهای او به محرومان زبانزد بود و کراماتی نیز به او نسبت داده شده است. محقق اردبیلی در سالهای ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده و افرادی مانند سید محمد عاملی مؤلف مدارک الاحکام و شیخ حسن عاملی مؤلف معالم الدین از شاگردان او بودند.
احمد اردبیلی فرزند محمد در قرن ۱۰ق در اردبیل زاده شد. وی معاصر شیخ بهایی و شاه عباس اول بود علوم نقلی و فقه را نزد سید علی صائغ و دیگر استادان حوزه علمیه نجف فرا گرفت. اردبیلی مدتی به شیراز مهاجرت کرد و نزد جمال الدین محمود علوم عقلی را فراگرفت. وی در اواخر عمر در نجف از تدریس علوم عقلی سر باز زد و تا زنده بود به تدریس علوم نقلی پرداخت. وی در دوران ریاست خود بر حوزه علمیه نجف آن را رونقی تازه بخشید. و به محقق اردبیلی معروف شد. او در صفر ۹۹۳ق درگذشت و در ایوان طلای حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. حرز الدین درگذشت او را در ۹۹۲ق ذکر کرده است. اردبیلی نخستین کسی بود که پس از عصر شیخ طوسی دایره عمل به خبر واحد را گسترش داد و به خبر غیر امامی ثقه توجه داشت. وی به مقدس شهرت یافت. از وی کراماتی نیز نقل شده است. مقدس اردبیلی خود را در برابر شاگردانش بسیار کوچک میشمرد. از شاگردانش گزارشهایی درباره تواضع او و کمکهایش به محرومان نقل شده است.
وی مورد تجلیل علما و فقهای شیعه قرار گرفته است؛ از جمله سید مصطفی تفرشی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی او را با القاب و عبارتهای گوناگونی ستوده است. صاحب جواهر و محدث بحرانی در الحدائق الناضره و صاحب مستند الشیعه از او به عظمت یاد کردهاند. وی با دربار صفویه ارتباط داشت و از این راه در گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان تلاشهای زیادی کرد؛ هرچند وی به درخواست شاه عباس صفوی برای ترک نجف و مهاجرت به ایران پاسخ منفی داد. به گفتۀ حرزالدین در معارف الرجال، مقدس اردبیلی در نجف بود، نامهای درباره نیازمندی یکی از علویان، به شاه طهماسب اول نوشت و در آن شاه را به دوستی و برادری خطاب کرد. هنگامی که شاه طهماسب نامه را خواند به آن شخص علوی کمک کرد و به نزدیکان خود گفت هنگامی که من از دنیا رفتم این نامه را در قبر من زیر سرم قرار دهید تا به وسیلۀ آن بر نکیر و منکر احتجاج کنم به اینکه ملا احمد مرا برادر و دوست قبول کرده است و سبب نجاتم از آتش شود. اردبیلی، از سید علی صائغ اجازه اجتهاد دریافت کرد. و به گفتۀ محمدابراهیم جناتی، در سالهای ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده است و مردم به این عنوان به او رجوع میکردند.
[۱۳] مسجد سَهْله از مشهورترین مساجد اسلامی که در قرن اول قمری در نزدیکی مسجد کوفه ساخته شده است. مسجد سهله، از مساجد منتسب به امام دوازدهم شیعیان است. بنابر برخی روایات، محل زندگی وی پس از ظهور، نیز خواهد بود. در بخشهای مختلف صحن مسجد، محرابهایی ساخته شده که به نام پیشوایان دینی نامگذاری شده؛ از جمله مقام امام صادق، امام سجاد، ابراهیم، ادریس و خضر. در کتب دعا اعمال مخصوصی برای آن آمده است. مسجد سهله را قبیله بنیظفر، طایفهای از انصار، ساختهاند. امام علی (علیه السلام)، مسجد بنی ظفر را همانند مسجد کوفه دانسته است. در علت نامگذاری این مسجد، گفته شده که سهیل، نام سازنده آن است، عبدالقیس، نام طایفهای است که این مسجد در منطقه سکونت آنها بنا شده و بنیظفر هم یکی از طایفههای قبیله عبدالقیس است. ابن الفقیه از حضرت علی (علیه السلام) روایت میکند که فرمودند: در کوفه چهار بقعه مقدس هست که چهار مسجد در آن ساخته شده است. به حضرت عرض شد: آن مساجد کدامند؟ حضرت فرمود: یکی از آنها مسجد ظفر یا همان مسجد سهله است. مسجد سهله در شرق نجف، یعنی در شهر کوفه قدیم قرار دارد. این مسجد منزلگاه و عبادتگاه بسیاری از پیامبران از جمله حضرت ابراهیم (علیه السلام)، ادریس (علیه السلام)، خضر (علیه السلام)، و جایگاه برخی از امامان شیعه از جمله مقام امام صادق (علیه السلام)، امام سجاد (علیه السلام) بوده و بر اساس روایت امام صادق (علیه السلام)، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور در آن ساکن خواهد شد». بنابر حدیثی از امام صادق (علیه السلام)، مسجد سهیل خانه ابراهیم (علیه السلام) و ادریس بوده و صور در آن دمیده میشود و از اطراف آن هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت میروند.
از امام صادق (علیه السلام) نقل است که در آن موضع، خانهای است که ادریس در آن خیاطی میکرد. ابراهیم (علیه السلام) از آنجا به سوی عمالقه خارج شده است و در آن مکان صخرهای است که تصویرهای پیامبران در آن است و از آن مسجد خاکی برداشته شده که خداوند انبیا را با آن خلق کرده است. آنجا مقام حضرت خضر و جایی است که حضرت موسی با خضر ملاقات کرد. همچنین آمده است که شخص گرفتار و پریشان به آن مسجد نمیرود مگر آنکه خداوند برای او گشایشی فراهم آورد. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آنکه در آن مسجد نماز گزارده است، در آنجا عدل الهی آشکار میشود و منازل و جایگاههای پیامبران، اوصیاء و صالحین است. از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که هر کس در مسجد سهله دو رکعت نماز به جای آورد، خداوند دو سال بر عمر او میافزاید. در مسجد سهله، مقامی به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) منسوب است که در قسمت میانی مسجد و در بین مقامهای امام سجاد (علیه السلام) و حضرت یونس قرار دارد. برخی روایات، مسجد سهله را محل زندگی امام زمان پس از ظهور معرفی کردهاند.
[۱۴] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».
[۱۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۸۴، صفحه ۱۶۰.
[۱۶] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۱۷] مصباح المتهجّد : ص ۸۴۹ .
«الإمام علی علیه السلام : یارَبِّ ، یارَبِّ! قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی وَاشدُد عَلَى العَزیمَهِ جَوانِحی».
[۱۸] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۵.
[۱۹] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹.
[۲۰] سوره مبارکه ملک، آیه ۲.
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».
[۲۱] سوره مبارکه حج، آیه ۷۸.
«وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ».
[۲۲] سوره مبارکه تغابن، آیه ۱۶.
«فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْرًا لِأَنْفُسِکُمْ ۗ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
[۲۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۲.
[۲۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».
[۲۵] سیدحیدر بن سلیمان حلی (۱۲۴۶-۱۳۰۴ق)، شاعر و مرثیهسرای شیعه اهل حله در عراق بود. شعر او را متأثر از سید رضی و مهیار دیلمی دانستهاند. او در نجف دفن شد. سید حیدر بن سید سلیمان صغیر حلی در ۱۵ شعبان ۱۲۴۶ هجری در شهر حله و در قریه بیرمانه متولد شد. نسب وی با ۳۲ واسطه به زید بن علی و امام زین العابدین میرسد. سلیمان کبیر بن داود بن سید حیدر (۱۱۴۱-۱۲۱۱ق)، جد سوم سید حیدر به جهت نسبت با قریه مزیدیه که منسوب به آل مزید اسدیین از امراء حله بودند، به مزیدی معروف گردیده بود. سلیمان (۱۲۲۲-۱۲۴۷ق) پدر سید حیدر به جهت تمایز با جدش، به سید سلیمان صغیر شهرت یافت. حیدر حلی در شب چهارشنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۰۴ هجری، درگذشت. جنازه او از حله به نجف اشرف منتقل شد و پس از تشییع و با حضور طبقات مختلف جامعه، در صحن حرم امیرالمؤمنین علی(ع)، در رأس ساباط از طرف شمال بین مقبره سید میرزا جعفر قزوینی و شیخ جعفر شوشتری به خاک سپرده شد. با درگذشت سید حیدر، مدارس دینی در نجف و سامراء به دستور میرزای شیرازی، سه روز تعطیل شد. میرزای شیرازی، سید محمد قزوینی و برادرش سید حسین، مجالسی را در عزای حیدر حلی برگزار کردند و شاعرانی مانند سیدابراهیم طباطبایی، سید حبوبی، شیخ حمادی نوح، شیخ حسون عبدالله، شیخ محمد ملا و… در رثاء او اشعاری سرودند.
سید حیدر در یک سالگی پدرش را از دست داد. و بر اثر تلاشهای عمویش سید مهدی حلی (۱۲۲۲-۱۲۸۹ق)، تحصیلات علمی بدست آورد و در عراق خصوصا شهر حله، در مجالس و محافل ادبی، حضور مییافت. مطلب چندانی درباره اساتید ادبی سید حیدر، در کتب تراجمی یافت نمیشود، اما آنچه مسلم است تحصیل خود را نزد عمویش آغاز کرد. وی سپس به نجف رفت و در آنجا نزد سید ابراهیم طباطبایی شاگردی کرد. حیدر حلی سپس مدیر انجمنهای ادبی نجف و حله گردید. حیدر در رثای اهل بیت علیهم السلام، در مجالس و منابر و در تجمع اقشار مختلف جامعه مراثی میخواند. گفته شده شعر وی متأثر از سید رضی و شاعر معاصرش، مهیار دیلمی بوده است. او برگزیده اشعار و قصاید سید رضی را در کتابی جمع آوری و تنظیم کرده و نقل شده که تمام اشعار مهیار دیلمی را در ۲۵ سالگی در چهار جزء بازنویسی و استنساخ نموده بود. سید حیدر در این جمعآوری، برخی از اشعار آن دو را نوشته، سپس در همان قالب و الفاظ بیتی را می سرود. همچنین سیدحیدر بداههسرایی میکرد. گفته شده که یکبار نزدیک ماه محرم، او به دیدن سید جعفر قزوینی رفته و قزوینی به او گفته است: «محرم نزدیک است، آیا مرثیهای جدید سرودهای؟» حیدر نیز این شعر را خواند: (قد عهدنا الربوع و هی ربیع ، أین لا أین انسها المجموع ، سبق الدمع حین قلت سقاها ، فترکت السما و قلت الدموع).
سیدحیدر در باره اهل بیت مرثیه و مدایحی سروده است. شیخ عباس قمی و سید حسن صدر محمدعلی مدرس تبریزی گفته است به جهت کثرت اشعار در مدح اهل بیت به شاعر اهل بیت معروف بود. به گفته محمد سماوی وی راه تقرب به خداوند را در مدیحهسرایی برای ائمه (علیهم السلام) میدانست. و نویسنده ادب الطف گفته است که بیشتر اشعارش در رثاء امام حسین است. گفته شده، حیدر در خواب، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت کرده بود و آن حضرت، رضایت خود را از اشعارش بیان کرده است. همچنین نقل شده او در خواب، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیده و وی به حیدر، این بیت(أناعی قتلی الطف لا زلت ناعیا |تهیج علی طول اللیالی البواکیا) را گفته است: سید حیدر در ادامه، ۲۹ بیت دیگر سرود که نخستینش این است (أَعِد ذکرَهُم فی کَربَلا إنَّ ذکرَهُم طَوَى جَزَعاً طَیَّ السِّجلِّ فؤادِیا) و وصیت کرد این ابیات را نوشته و در کفن وی قرار دهند و همراه او دفن نمایند.
در کتاب اعلام زرکلی، حیدر حلی را با عناوین وقار و سخاوت آورده است. در اعیان الشیعه نوشته شده که وی بسیار عبادت میکرد و علاوه بر واجبات، خود را ملتزم به مستحبات در همه حال و همه جا کرده بود. محمدکامل سلیمان، ادیب و محقّق معاصر عرب، در مورد اخلاقیات سید حیدر حلی گفته است: «بدون شک عقیده سید حیدر حلّی، یک عقیده اسلامی – شیعی بود و در تمام مراحل زندگی به این ایدئولوژی دینی ملتزم بود و او حتّی در زمینه شعائر دینی و انجام کامل احکام عبادات و واجبات، به معنی حقیقی کلمه، یک مسلمان واقعی و عبدی مؤمن با ایمانی خالص بود.» برخی تراجمنویسان او از او به عنوان شاعری با مهارت در فن شعر سخن گفتهاند. عبدالحسین امینی در کتاب الغدیر حکایتی درباره حیدر حلی آورده است که سید محمدحسن شیرازی در مقابل سرودن مرثیه برای اهلبیت، به حیدر مبلغی صله داده و دست او را بوسیده است. سیدحیدر در رثاء شیخ مهدی آل کاشف الغطاء (متوفی ۱۲۸۹ هجری)، شیخ مهدی بن حسن قزوینی (متوفی ۱۳۰۰ هجری) و سیداسماعیل شیرازی اشعاری را سرود. در کتب تراجم در مورد اساتید و شاگردان سیدحیدر نقلی در میان نیست و فقط سید محمد مرعشی را به عنوان شاگرد وی در ادبیات ذکر شده است. سید حیدر سه فرزند به نامهای سلیمان، حسین (۱۲۶۷-۱۳۳۹ق) و علی (درگذشته ۱۳۴۲ق) داشت.
[۲۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.
«هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟ مَتَى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّهَ فَنَرْوَى؟ مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟ مَتى نُغادِیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرَّ عَیْناً؟ مَتى تَرانا وَ نَراکَ و َقَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرَى أَتَرَانا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً، وَ أَذَقْتَ أَعْداءَکَ هَواناً وَ عِقاباً، وَ أَبَرْتَ الْعُتاهَ وَ جَحَدَهَ الْحَقِّ، وَ قَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ، وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَ نَحْنُ نَقُولُ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
[۲۷] همان.