عناوین

درس اخلاق حوزه علمیه امام خمینی(ره)-جلسه ۱۷۹

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

همه چیز در عالم جلوه‌ی حق‌تعالی است

وجود اَقدس افتخار حوزه‌های علمیّه و صاحبان دانش و بینش و معرفت، حضرت امام جعفر صادق (ارواحنا فداه) در پاسخ به سؤال طلبه‌ی کُهن‌سالِ تازه به آب رسیده که عرضه داشت: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»؛ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) پاسخ فرمودند: حقیقت عبودیّت بر سه امر مبتنی است؛ اولاً این است: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۳]»؛ در مرحله‌ی اوّل یک بینش است، یک وجدان است، یک شهود است و یک بلوغ است. بالاتر از بلوغ فکری و علمی است، بلوغ وجودی است که انسان در سِیر وجودی به این مرحله‌ی از وجود برسد و آن چیزهایی را که گمان می‌کند مالک آن است، خودش را مالک آن‌ها نبیند. دیدن ملاک است و این موضوع را یافته باشد که هیچ چیزی ندارد. چرا این‌گونه است؟ زیرا این امکان وجود ندارد تا عَبید مالک بشود. هم حُکما و هم مُتکلّمین در اثبات خداوند متعال بُرهان امکان را مطرح می‌نمایند. هر علّتی، هر موجود ممکنی علّت می‌خواهد و اگر آن علّت نیز ممکن باشد، علّت می‌خواهد و بر اساس بُطلان دور و تسلسل باید به وجوب برسد. ولی در امکان فقری، دور و تسلسل نیز پیش نخواهد آمد. انسانی که هیچ چیزی ندارد، پروردگار متعال فرموده است: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ[۴]»؛ آیه بسیار واضح است. شما «مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ» ساخته شده‌اید یا خودتان، خودتان را ساخته‌اید؟ مشخّص است که من وجود نداشته‌ام تا خودم را بسازم. بنابراین من دست‌ساز هستم و کار کس دیگری هستم. نه این‌که بدن و ظاهرم این‌گونه باشد، بلکه خودم این‌گونه هستم. هر فعلی قائم به فاعل خودش است، من نیز خودم این‌گونه هستم. لذا ذاتاً غیر خداوند ذاتش فقر می‌باشد. فقر ذاتی دارد و چون فقر ذاتی دارد، تحوّل ذات محال است. ذات تغییر نمی‌کند؛ «الذّاتی یُلی یُعَلَّه»؛ ذاتی هم نیاز به بُرهان ندارد، هم دلیل نیاز ندارد و این چیزهایی که همگی در طلبگی با آن آشنا هستید، هر غذایی شور باشد می‌گویند که از کجاست، ولی وقتی به دلیل آن که نمک است می‌رسند، نمی‌گویند از کجاست؛ زیرا نمک خودش شور است. چیزی که وجود آن فقر است، نمی‌تواند به جز فقر چیز دیگری باشد. ذاتش فقر است و هرچه دارد، هم دارایی‌اش فقر است و هم ذات خودش فقر است و امکان تحوّل در آن وجود ندارد؛ زیرا ذات او به آن صورت است. اگر کسی این مسأله‌ی مفهومی و ذهنی را در اثر سِیر در طریق عبودیّت و اجرای دستورات الهی به این قضیّه برسد، نسبت به خداوند متعال حالت اضطرار همیشگی پیدا می‌نماید و هرچه خداوند متعال بیشتر به او عنایت بفرماید، وحشت او بیشتر می‌شود. آن خوف، آن خشیّت، آن فَزَع که در وجود نارنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) وجود داشت، در وجود هیچ‌کسی قرار نداشت. چون این‌ها هم خودشان خودشناس بودند؛ «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ[۵]»؛ وقتی در ذات ما فقر وجود داشته باشد، به خودی خود خداوند را در همه‌جا می‌بینیم. چون خودی نداریم و آن‌چه می‌بینیم ما نیستیم و آن‌چه می‌بینیم به جز خداوند متعال، چیزی نخواهد بود. وجود فقط یکی است، حقیقت فقط یکی است، علم فقط یکی است، حیات فقط یکی است؛ هرچه هست جلوه‌ی خداوند متعال است، سایه‌ی حق‌تعالی است، موج پروردگار حکیم است و چیز دیگری وجود ندارد.

«از گدا پادشاهی نیاید     *****     از عدم  کبریایی  نیاید

بندگان را خدایی نیاید     *****     از گدا جز گدایی نیاید»

گدای ذاتی نمی‌تواند شاه بشود.

انسان باید نسبت به عنایات حق‌تعالی توجّه داشته باشد

لذا وقتی حضرت سلیمان (علیه السلام) به آن مقام می‌رسد، می‌گوید: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ[۶]»؛ مَنیّت ندارند که بگویند «من به این‌جا رسیدم»، «من کسب کردم». قارون گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی[۷]»؛ از مَنیّت خود گفت؛ گفت بازار را می‌شناختم و علم اقتصاد را نیز یاد گرفته بودم و به وسیله‌ی هوش سرشار اقتصادی خود به این ثروت رسیدم. ولی حضرت سلیمان (علیه السلام) می‌گوید: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی»؛ آن‌چه هست متعلّق به من نیست، بلکه ار فضل خدای من است. دلیل آن را نیز گفته است که این‌ها را نداده است تا مرا سرگرم کند، این‌ها را نداده است تا مرا بَدمَست نماید، بلکه این‌ها را عنایت فرموده است تا من را امتحان نماید و ببیند که امین خوبی هستم یا خیر؛ آن‌چه او داده است را متوجّه شده‌ام که از جانب او عنایت شده است یا خیر؟ آیا آن‌چه او داده است را با رضای او مصرف می‌کنم یا خیر؟ توجّه به این موضوع که هرچه هست متعلّق به حق‌تعالی است و در قِبال هرچه که عنایت فرموده است، مسئولیّت می‌خواهد، «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی»، خداوند متعال از فضل خودش به بندگانش می‌دهد. چه علم باشد، چه ثروت باشد و چه عبودیّت به معنای مُصطلح آن باشد؛ مثلاً نمازهای زیادی می‌خواند و نماز شب تماشایی دارد، دائماً سَجده‌های همراه با گریه و خلوت دارد؛ همه‌ی این‌ها «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» هستند. همه‌ی این‌ها متعلّق به ما نیستند و متعلّق به خداوند متعال است و آن‌چه از خداوند متعال است، موجب تکلیف است و مسئولیّت دارد و باید پاسخگو باشیم و بدانیم که در قِبال این عَطیه و موهبتی که خداوند متعال داده است، چیز دیگری از ما خواسته است. لذا برای هر نعمتی که خداوند متعال داده است، یک شُکر لازم است. دعای بعد از زیارت مولا و ولی‌نعمت‌مان، آن کسی که زائر خودش را پس از مرگ تضمین کرده است که بناست در سه موقعیّت حسّاس دستگیری نماید و ملاقاتی با او داشته باشد که حضرت امام رضا (علیه السلام) هستند، زیارت‌نامه‌ی دوره‌ای دارند که بسیار زیارت‌نامه‌ی عجیبی است. البته زیارت «جامعه‌ی ائمه المؤمنین» هم زیارت دوره است که هم متن زیارت‌نامه متن بدیعی است و هم دعای پس از او که دعای «عالیه المضامین» است، واقعاً اقیانوس بیکران است که نباید از این‌ها غفلت کنیم. زیارت‌نامه‌ها دانشگاه‌ تربیتی است، دانشگاه‌ توحیدی است، دانشگاه‌ اخلاقی است و دانشگاه‌ عرفان است و آن‌چه در این زیارت‌نامه‌ها و دعاهای بعد از آن‌ها هست، در هیچ جای دیگری یافت نمی‌شود. این‌ها چیزهای کمیاب و اِکسیر هستند که باید قدر آن‌ها را بدانیم. درباره‌ی زیارت دوره‌ی حضرت امام رضا (علیه السلام) هم قبلاً عرض کرده‌ام، ولی دوست دارم به هر بهانه‌ای یاد حضرت «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) موجب نورانیّت دل‌ها بشود. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت مریم (سلام الله علیها) را دیده بودند که به حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) آمده بودند و همین زیارت دوره را خوانده بودند. همین زیارتی است که در مقابل حضرت امام رضا (علیه السلام) می‌ایستیم و می‌خوانیم: «اشهد ان‌ لا‌ اله الّا الله» و سپس به بالای سر ایشان می‌رویم و سپس «زیارت وارث» می‌خوانیم و سپس به پایین پا می‌آییم و زیارت مختصر و زیبایی قرائت می‌نماییم و عرض می‌کنیم: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ[۸]»؛ کلاس صبر ایشان را که وقتی به پایین پای حضرت امام رضا (علیه السلام) آمده‌ایم، معرفت بالاتری خواهیم داشت. انسان هر اندازه‌ای پایین‌تر باشد، خداوند معرفت بیشتری به او عنایت می‌نماید. لذا چون انسان در هنگام سَجده خیلی پایین می‌آید، نزدیک‌ترین حالت عَبد به مولا، حالت سَجده است. هرجایی خودتان را پایین دیدید، بدانید که خداوند متعال نسبت به شما عنایتی دارد. هرجایی خودتان را متوقّع و برتر دیدید، بدانید که شیطان به درون شما نفوذ کرده است و از این موضوع نگران باشید.

موت و حیات دَم‌به‌دَم که حق‌تعالی به انسان عنایت می‌فرماید

منشأ این عبارت «مرنج و مرنجان» بندگی است که وقتی انسان خودش را مالک نمی‌بیند، علم را برای خودش نمی‌داند، بَلاغت را برای خودش نمی‌داند، محبوبیّت را برای خودش نمی‌داند، توقّعی برای خودش ایجاد نمی‌کند.‌ توقّعش بندگی خداوند متعال است و به جز این چیز دیگری نمی‌خواهد. هرگاه دیدید که هیچ چیزی از هیچ‌کسی نمی‌خواهید و هیچ توقّعی از کسی ندارید، چون هرکاری کرده‌اید به شما ارتباطی نداشته است و توفیق الهی بوده است، اگر به کسی خدمتی کرده‌اید، توفیق حق‌تعالی بوده است و این از ظریف‌ترین کلاس‌های بندگی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان یک نسخه‌ی نجات به کسی که یک نسخه درخواست کرده بود تا بتواند زندگی خوبی داشته باشد، حضرت فرمودند: دو چیز را هیچ‌گاه از یاد نبر و دو چیز را هم هیچ‌گاه به یاد نیاور؛ آن دو چیزی که نباید هیچ‌گاه از یاد ببری، یکی خداست که همیشه خداست و همیشه خدا هست و دیگری مرگ است. مرگ هم به صورت یک‌دفعه‌ای به سُراغ انسان نمی‌آید. در تحلیل دقیق، کار انسان مُردن است و به تدریج می‌میریم. هر نفسی که می‌کشیم، یک قدم به پایان نزدیک‌تر می‌شویم. این مَجالی که به ما داده شده است، امتداد زمانی است که ما آن را طیّ می‌کنیم. قدم به قدم در حال مُردن و نزدیک‌شدن به آن پایان هستیم.‌ مرگ را از یاد نبریم. ما هر لحظه مرگی داریم. خداوند متعال حیات بعدی را همین حالا به ما عنایت فرموده است. خداوند متعال به صورت لحظه به لحظه به ما حیات می‌دهد و وقتی به صورت لحظه به لحظه به ما حیات می‌دهد، یعنی ما نیستیم و هستی جدید است که به ما عنایت می‌فرماید. ما دَم‌به‌دَم می‌میریم و نیستیم و خداوند متعال دَم‌به‌دَم به ما حیات می‌دهد.‌ مرگ امتداد دارد، حیات هم امتداد دارد. خداوند متعال هرچه به ما می‌دهد، دَم‌به‌دَم به ما عنایت می‌کند. هیچ چیزی برای ما ثابت نیست و هرچه هست، نو هست و خداوند بَدیع است و بدیع هردوی آن‌ها هست. خداوند نو به نو به ما عنایت می‌کند و هیچ چیز کُهنه‌ای وجود ندارد و همه چیز جدید است. حیات نیز جدید می‌باشد و اگر حیات جدید باشد، «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ[۹]»، خداوند خلقت موت را مقدّم بر حیات ذکر فرموده است. اوّل موت را آفریده است و سپس حیات را خلق نموده است. ما دَم‌به‌دَم از خداوند موت می‌گیریم و پس از موت، از خداوند متعال حیات مجدد می‌گیریم. چقدر مطلب دقیقی است که آن عبارت «رَبِّ ارْجِعُونِ[۱۰]» که ما می‌گوییم، دائماً مُستجاب است. خداوند متعال هر لحظه ما را برمی‌گرداند و حیات جدیدی به ما می‌دهد. لذا ما همیشه مُرده‌ هستیم و این حیات برای ما نیست و امانتی است که پروردگار عزیز دَم‌به‌دَم به ما عنایت می‌فرماید. اگر انسان به این واقعیّت برسد، خداوند همیشه وجود خواهد داشت، خداوند همیشه خالق اوست، خداوند همیشه عنایاتش را شامل حال او می‌کند، خداوند همیشه محبّت جدیدی را به او می‌رساند. انسان چگونه می‌تواند از عُهده‌ی بدهی چنین خدایی بَربیاید؟ گمان نکنید که این وجود همینی است که در این‌جا نشسته است؛ بلکه همه‌ی عالَم با من در ارتباط است، همه‌ی عالَم در خدمت من است، خداوند از زمین و زمان می‌جوشاند که من در حال ادامه‌ی حیات خود هستم. بدهی من قابل احصاء نیست، در حالی که من دائماً می‌گویم که نباید خداوند را از یاد ببرم و همه‌ی هستی از آنِ اوست و بقیّه همه جلوه‌های او هستند و همگی با من نیز مرتبط هستند.‌ چه حالت شرمندگی به من دست خواهد داد؟ این‌که شما میهمان کسی باشید و از او توقّعی هم ندارید و کسی هم نیستید؛ ببینید چه سُفره‌ای برای شما پَهن کرده است و چه چیزهایی در آن قرار داده است که فکر آن را نیز نمی‌کردید؛ آن‌گاه چه حالتی به شما دست خواهد داد؟ خداوند دائماً همین‌کار را انجام می‌دهد. چه چیزی به ما عنایت نکرده است؟ خورشید را در سُفره‌ی حیات ما قرار داده است، ستارگان را در سُفره‌ی زندگی ما قرار داده است، ذرّات خاک را در خدمت ما قرار داده است و از این‌ها بالاتر، این است که دائماً حضرت جبرئیل (علیه السلام)، حضرت میکائیل (علیه السلام)، حضرت اسرافیل (علیه السلام) و حضرت عزرائیل (علیه السلام) همگی در خدمت ما هستند. آیا من نباید از این لطف الهی خجالت بکشم؟ من که هیچ کاری انجام نداده‌ام و او این اندازه مرا دوست دارد. حتّی عوالِم بالا و موجودات بدون هیچ‌گناهی را در اطراف من قرار داده است، کِرام‌الکاتب در اختیار من است و با کَرامتی که دارند، مُدام گناهان من را می‌بینند، ولی حفظ آبرو می‌کنند؛ مُدام می‌بینند که من افتاده‌ام، ولی لحظه به لحظه من را بلند می‌کنند.‌ خداوند را از یاد نبریم، مرگ را نیز از یاد نبریم؛ زیرا مرگ ما دائمی است. ما هم علی‌الدّوام و با وجود لایتناهی مواجه هستیم؛ «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۱۱]»؛ به هر طرف نگاه کنید، آیینه است و خداوند را می‌بینید.‌ هم مرگ شما دائماً «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ» است؛ خداوند هر دَم مرگ می‌آفریند و حیات می‌آفریند و این موضوع دائماً ادامه دارد. هیچ‌گاه این دو چیز را از یاد نبرید و هرلحظه که می‌میرید، ببینید که برای لحظه‌ی بعد چه چیزی ذخیره کرده‌اید و با دست خالی امروز را به فردا طی نکنید. شما دَم‌به‌دَم برای خودتان ذخیره‌ی آخرت درست می‌کنید، ذخیره‌ی ابدیّت درست می‌کنید. می‌روید و دیگر بازگشتی نخواهید داشت.‌ ابدیّت در پیش دارید. باید دائماً برای مرگ‌مان که دائماً ما را در آغوش گرفته است، یک کاری انجام بدهیم.

انسان باید هر لحظه ریسمان الهی را محکم بگیرد و آن را رها نکند

آن دو چیزی که هیچ‌گاه نباید به یاد بیاوردید، یکی بدی دیگران است؛ بدون کینه باشید و چیزی را در دل خود نگاه ندارید. از کسی گِله‌مند نباشید و عُقده‌های خود را نزد کسی باز نکنید و عُقده نداشته باشید تا آن را نزد کسی باز کنید. خوبی‌هایی را هم که به دیگران کرده‌اید، به یاد نیاورید. هیچ‌گاه به یاد نیاورید. دیدید که حضرت یوسف (علیه السلام) با برادرانش چه کرد؟ اصلاً چیزی به روی آن‌ها نیاورد. شما هم این‌گونه باشید. این موضوع ممکن نمی‌شود، مگر این‌که انسان خودش را مالک چیزی نداند، خودش را کسی نداند. اگر بنده بودیم و مالک داشتیم و مالک چیزی نبودیم، هیچ‌گاه ما در داد و سِتدمان طلبکار نخواهیم بود و وقتی طلبکار نباشیم، دچار رَنجش نمی‌شویم که مثلاً کسی ما را تحویل نگرفت، یا جای مناسب به ما نداد، یا حرف ما را جواب نداد و این‌ها دیگر رَنجشی نخواهد داشت. انسان راحت می‌شود. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ»؛ عَبید نمی‌تواند مالک بشود. اگر این حقیقت برای ما وجدان و شهود شد، رؤیت باطنی برای ما پیش آمد که فقر خودمان را با چشم باطن دیدیم، می‌فهمیم که وحشتناک است و چقدر من مُحتاج هستم. دامن خداوند را محکم می‌گیریم که نیفتم؛ زیرا هر لحظه‌ای مرا رها کند، خواهم افتاد.‌ من هیچ قُوّه و حولی ندارم. «لا حول ولا قوه الا بالله». در همه‌ی رکعات نمازهایمان به هنگام بلند شدن می‌گوییم: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد».‌ وقتی بلند می‌شویم، خداوند ما را بلند می‌نماید؛ مگر من توانایی بلندشدن را دارم؟ وقتی می‌نشینم، خداوند متعال من را می‌نشاند و من توانایی نشستن ندارم. او مرا بلند می‌کند، او مرا قاعد می‌کند. از قیام و قعود در یک رکعت نماز تا تمام قیام و قعودهایی که در صحنه‌ی زندگی داریم، همگی مربوط به اوست.‌ چه خدای مُحیطی است. من چه فقر بی‌نهایتی هستم! وقتی این‌گونه شد، «مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ[۱۲]»، مال خدا را در آن‌جایی که «حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ[۱۳]» است، وضع می‌کنند. وقتی خودش را مالک نمی‌داند، امین خداوند می‌داند و مال خود را مالِ خداوند می‌داند و امکان مالکیّت برای خودش نمی‌بیند، از بدن خودش تا آن‌چه خارج از بدن اوست، از علم و ذهنیّات خودش تا آن‌چه از دیگران دریافت می‌نماید، همگی را مالِ خداوند می‌داند، بنابراین من هیچ‌کاره هستم و لحظه به لحظه باید ببینم او می‌گوید که این مال را در چه جایی مصرف نمایم. انسان چقدر راحت می‌شود و هیچ‌‌گاه سرگردانی نخواهد داشت. زیرا خودش مأمور است و هرچه دارد برای آن آمِر است و برای همه‌ی امور خود نیز، دستور به امر دارد. انسان چه مقدار از تحیّر و قرار گرفتن در دوراهی خَلاص می‌شود. مال من نیست تا بگویم به این می‌دهم یا به آن می‌دهم؛ بلکه مال خداوند است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هم آمده‌اند و رضای خداوند را برای ما مشخّص کرده‌اند؛ هم مراتب رضا و هم این‌که در بین دوراهی‌ها کدام راه را انتخاب نماییم. در هرجایی هم که گیر افتادیم، استخاره می‌نماییم. منتها منظور استخاره‌ی علوی است و این استخاره‌ی مُصطلح مدّ نظر نیست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن حدیث شریف که قرائت کردیم، فرموده‌اند: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ[۱۴]»؛ اگر برداری داشتی که مرد خدا بود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خصوصیّات آن برادر را ذکر کردند، یکی از ویژگی‌های او این بود که در هرجایی تردید داشتم، به آن چیزی که با نَفسم مخالف بود، عمل کردم. این استخاره است. انسان در یک‌جایی دچار تردید می‌شود و چیزی را دل خودش می‌خواهد، ولی در مورد چیز دیگر این‌گونه نیست و دلش نمی‌خواهد؛ پس آن چیزی که خِلاف دل خود است را انجام بده و به دنبال هوی و میل خود نباش؛ بلکه رضای الهی در مخالفت با نَفس است؛ پس با نَفس خود مخالفت کن؛ آن موقع «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ، جَادَ بِالْعَطِیَّهِ[۱۵]»؛ وقتی مالِ خداوند متعال است و برای من تضمین فرموده است که اگر مال خودم را به خودم قرض بدهی، به تو رِبا خواهم داد و او را چندین برابر خواهم کرد. این تنها مالِ فیزیکی نیست، بلکه آبرو هم مال است و برای خداوند آبرو مصرف کنید. آبرو نیز مال است، علم و دانش نیز مال است. شخصی حرفه‌ای دارد و برای داشتن این حرفه دارای مُشتری است؛ بُخل نکند که بخواهد به دیگران بیاموزد و بگوید که برای خودم رَقیب درست می‌کنم؛ بلکه این رَقیب نیست و برای تو کمک خواهد بود. تو سُفره‌ی خودت را پَهن کن، خواهی دید که خداوند سُفره‌ی خود را برای تو پَهن‌تر خواهد کرد. هرچه بلدید به دیگران بیاموزید، هر مهارتی دارید در اختیار دیگران قرار بدهید. با خداوند معامله کنید و خداوند هم معامله‌گر خوبی است.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)

«السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ، الْمَکْسُورَهِ ضِلْعُهَا، الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها[۱۶]»

بچه‌ها! حال مادرتان خوب نیست. در ناله‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است که فرمودند: «أَبَتَاه ضَعُفَت قُوَّتِی[۱۷]»؛ بابا! دیگر توانم را از دست داده‌ام؛ «وَ خانَنَی جَلدی[۱۸]»؛ دیگر نیرو و نَفَس ندارم؛ «وَ شَمَتْ بی عَدُّوی[۱۹]»؛ برای شما بمیرم که در آن حال نیز به حضرت زهرا (سلام الله علیها) زخمِ زبان می‌زدند، ایشان را اذیّت‌ می‌کردند، به گریه‌کردن ایشان خُرده می‌گرفتند و می‌گفتند که به او بگویید یا شب‌ها گریه کند و یا روزها گریه کند. «محمود بن لُبید» می‌گوید که دیدم حضرت زهرا (سلام الله علیها) در کنار قبر حضرت حمزه‌ی سیدالشّهدا (علیه السلام) ناله می‌زنند. به قدری گریه‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) جانسوز بود که جلو رفتم و عرض کردم: «قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی![۲۰]»؛ این‌گونه که شما گریه می‌کنید، بند دل ما را پاره خواهید کرد. چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟ فرمود: به من حقّ بدهید. «لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَیْرِ الْآبَاءِ[۲۱]»؛ نمی‌دانید که چه پدری را از دست دادم. در این‌جا بی‌بی می‌گفتند که چه پدری از دست دادم. ولی در خرابه‌ی شام یک دختر سه‌ساله‌ای بود که به صورت مرتّب می‌گفت: «اَبَتاه!»؛ بابا! بی‌بی عالَم پیراهن پدرشان را درخواست کردند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیراهن را به ایشان دادند. این پیراهن را روی سرشان انداختند و به قدری ناله کردند که از هوش رفتند و غَش کردند. بعد از آن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیراهن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخفی می‌کرد. اما پیراهن امام حسین (علیه السلام) در دسترس نبود و به غارت رفته بود. پیراهن را ندید و سر بُریده‌ی پدر را دید.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! لباس ظهور بر قامت مولای‌مان حضرت امام زمان‌ (ارواحنا فداه) بپوشان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! قلب ما را از یاد امام زمان (ارواحنا فداه) غافل نگردان.

خدایا! سایه‌ی پُربرکت رهبر عزیزمان، نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، خَلَف صالح امام راحل‌مان (رضوان الله تعالی علیه)، عمود خیمه‌ی امنیّت و عزّت جبهه‌ی مقاومت و کشورمان را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) با صحّت، با قدرت و با محبوبیّت مُستدام بدار.

خدایا! یاران رهبر عزیزمان را یاری بفرما.

خدایا! مشکلات مردم خوب ما را با دست این دولت برطرف بفرما.

خدایا! این دولت و ملّت را دشمن شاد مگردان.

خدایا! عاقبت امرمان را با مُهر شهادت مختومه بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حوائج این جمع، مُلتمسین، عزیزانی که با ما عهد دعا دارند و منظورین برآورده بفرما.

خدایا! امور را بر ما تسهیل بگردان.

خدایا! مقدّمات ظهور را برای امام زمان‌مان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و رعیّت ایشان آسان بگردان.

الها! پروردگارا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگان‌مان را بر سر سُفره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) متنعّم و ارواح‌شان را از ما راضی نگاه‌دار.

خدایا! آن‌چه خواستیم و نخواستیم و مُقتضای کَرَمِ توست، به ما روزی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] همان.

[۴] سوره مبارکه طور، آیه ۳۵.

[۵] نقل شده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): جعفر بن محمد(منسوب)، مصباح‌الشریعه، ۱۴۰۰، ص۱۳؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزه، ۱۴۰۵ق، ج۴،‌ ص۱۰۲؛ فخررازی، تفسیر کبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۹۱، ج۹، ص۴۶۰ و ج۳۰، ص۷۲۱. / نقل شده از امیرالمؤمنین (علیه السلام): جاحظ، مطلوب کل طالب، ۱۳۷۴ش، ص۷۱؛ تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ۱۴۱۰ق، ص۵۸۸؛ لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ‌۱۳۷۶ش، ص۴۳۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۲۰، ص۲۹۲(ابن ابی الحدید این حدیث را در حکمت‌های منسوب به امام علی (علیه السلام) نقل کرده است).

حدیث مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ شناخت خدا را از طریق شناخت نفس امکان‌پذیر دانسته است. در این حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت.» حدیث در چند کتاب حدیثیِ شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) روایت شده است. عالمان شیعه برای این حدیث اهمیت بسیار قائل‌اند و می‌گویند مضمون آن در کتب آسمانی آمده است و از جمله چند آیه قرآن بیان‌کننده معنای این حدیث‌اند. عالمان مسلمان تفسیرهای مختلفی از آن ارائه کرده‌اند. تفسیر بسیاری از عالمان شیعه این است که با شناخت ویژگی‌های انسان می‌توان ویژگی‌های خدا را هم شناخت؛ چراکه ویژگی‌های انسان مقابل ویژگی‌های خداوند است و برای مثال از ممکن‌بودن و نیازمندبودن او می‌توان به واجب‌الوجود بودن و بی‌نیازی خدا پی برد. برخی هم گفته‌اند این حدیث بر برهان نظم دلالت دارد؛ زیرا از شناخت نظم موجود در جسم و روح انسان می‌توان به وجود ناظم آن پی برد. عالمان مسلمان به این حدیث بسیار بها داده و مباحث مختلفی درباره آن مطرح کرده‌اند. برای نمونه ملاصدرا از آن با نام برهان معرفت نفس یاد کرده‌ و آن را پس از برهان صدیقین ارزشمندترین برهان برای اثبات و شناخت خدا شمرده است. او همچنین گفته است طبق روایات مضمون این حدیث در همه کتب آسمانی وجود دارد. علامه مجلسی هم حدیث «من عرف نفسه» را از صحف ادریس نبی (علیه السلام) نقل کرده است. نوشته‌های مستقلی هم در شرح و تفسیر این حدیث نگاشته شده است. از جمله آن‌ها «الرساله الوجودیه فی معنى قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): من عرف نفسه فقد عرف ربه‏» از محیی الدین عربی، «شرح حدیث من عرف نفسه» از محمد غزالی، و «مرآت المحققین در معنای من عرف نفسه» از شیخ محمود شبستری است.

[۶] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰.

«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».

[۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۸.

«قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِی ۚ أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعًا ۚ وَ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ».

[۸] مفاتیح الجنان، زیارت‌نامه حضرت امام رضا (علیه السلام).

[۹] سوره مبارکه ملک، آیه ۲.

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».

[۱۰] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۹۹.

«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ».

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵.

«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».

[۱۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.

[۱۳] همان.

[۱۴] نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹؛ ویژگی‌های الگوی شایسته.

«وَ قَالَ (علیه السلام): کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ، وَ کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ، وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ، وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ، لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً، وَ کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ، وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ، وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ، وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ، وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ، وَ کَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى، [فَخَالَفَهُ] فَیُخَالِفُهُ. فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا، فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیر».

[۱۵] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۸؛ سخاوت، نتیجه باور به پاداش خدا.

[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

[۱۷] مقتل خوارزمی.

«وا اَبَتاه! واصَفّیاه! وامُحَمَّداه! وا اَبَالْقاسِماه! وارَبیعَ اْلاَرامل و الْیتامی… رَفَعْتَ قُوَتّی وَ خانَنَی جَلدی وَ شَمَتْ بی عَدُّوی وَ الْکَمَدُقاتِلی. یا اَبَتاه! بَقیتُ والله وَحیده و حیرانه فَریده فَقَدِ انْخَمَد صَوتْی! وَ انْقَطَعَ ظَهْری وَ تَنَغَّصَ عَیْشی وَ تَکَدَّرَ دَهْری».

[۱۸] همان.

[۱۹] همان.

[۲۰] ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز قمی رازی (متوفای ۴۰۰)، کفایهُ الأثَر فِی النَّص عَلَی الأئمّه الإثنی عَشَر علیهم السلام، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت، قم، صفحه ۱۹۸-۲۰۰.

متن گفتگوی بین محمود بن لبید و حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این صورت است: «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَانَتْ فَاطِمَهُ تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِی قَبْرَ حَمْزَهَ وَ تَبْکِی هُنَاکَ فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ أَتَیْتُ قَبْرَ حَمْزَهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا ص تَبْکِی هُنَاکَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَکَتَتْ فَأَتَیْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهَا وَ قُلْتُ یَا سَیِّدَهَ النِّسْوَانِ قَدْ وَ اللَّهِ قُطِعَتْ أَنْیَاطُ قَلْبِی مِنْ بُکَائِکِ فَقَالَتْ یَا بَا عُمَرَ یَحِقُّ لِیَ الْبُکَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَیْرِ الْآبَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ ع تَقُولُ‏ إِذَا مَاتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُ وَ ذِکْرُ أَبِی [مُذْ] مَاتَ وَ اللَّهِ أَکْثَرُ قُلْتُ یَا سَیِّدَتِی إِنِّی سَائِلُکِ عَنْ مَسْأَلَهٍ تَلَجْلَجُ فِی صَدْرِی قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِیٍّ بِالْإِمَامَهِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ کَانَ ذَلِکِ وَ لَکِنْ أَخْبِرِینِی بِمَا أَسَرَّ إِلَیْکِ قَالَتْ أُشْهِدُ اللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِیکُمْ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَهُ بَعْدِی وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِینَ مَهْدِیِّینَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَیَکُونُ الِاخْتِلَافُ فِیکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ قُلْتُ یَا سَیِّدَتِی فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ یَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَهِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِیٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَکُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَهَ نَبِیِّهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِی اللَّهِ تَعَالَى اثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى یَقُومَ قَائِمُنَا التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ وَ لَکِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ الْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ الْجَدَثَ الْمَجْدُوثَ وَ اخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ یَقُولُ‏ وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ‏ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» بَلْ سَمِعُوا وَ لَکِنَّهُمْ کَمَا قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ‏ «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» هَیْهَاتَ بَسَطُوا فِی الدُّنْیَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنَ الْحَوْرِ بَعْدَ الْکَوْر».

[۲۱] همان.