«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
طلبه باید تمام اعمالش را وقف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نماید
در ابتدا خداوند را آنگونه که خود را حمد میکند، حمد و سپاس میگویم، «کَمَا هُوَ أَهْلُهُ[۲]»؛ و به اینکه خداوند متعال کَرم فرموده است و به ما فرصت داده است و بار دیگر ابواب رحمتش را بر روی ما باز کرده است و به ما اجازه داد و ما را مأذون فرمود و توفیقمان داد که مجدداً به خانهی امام زمانمان (ارواحنا فداه) وارد بشویم و ضیافت از نو شروع شده است و سُفره پهن شده است و صاحبان خرد و قلب و عمل بر این مائدهی عرشی مُستقر هستند و انشاءالله تغذیهی روحی، فکری، عقلی، احساسی و عملی برایشان مِیسور شده است. در ابتدا یک نگاهی به گذشته داشته باشید و سپس تصمیمی برای آینده داشته باشیم. کارنامهی خودمان را در مقطع قبلی و در محضر خداوند و محضر امام زمان (ارواحنا فداه) و در وجدان خودمان بسنجیم و ببینیم که آیا خودمان را موفّق میدانیم و یا خدایی ناخواسته رُفوزه و مردود هستیم. اگر در ظاهر کارنامه خوب بوده است که قطعاً خوب بوده است که در حال حاضر در اینجا هستیم، ولی آیا باطن و اخلاص داشته است و نمرهای هم در آن وجود داشته است؟ سرمایهای کسب کردهاید تا تجارت جدید را شروع نمایید و یا خدایی ناخواسته ظاهر بوده است و در باطن هیچ چیزی نیست. انشاءالله اگر مُشارطهای نداشتید، امروز بنشینید و با صاحبخانهیتان، صاحب دلتان و صاحب دینتان، با امام زمانتان یک مُشارطهای داشته باشید و مشخّص کنید که امسال تصمیم دارید برای حضرت چه کاری انجام بدهید؟ و ببینید که بهترین وَجه تحصیل رضایت مولا در چه نوع عبادت است، در چه نوع تحصیل است، در چه نوع تعلیم و تعلّم است، در چه نوع رفتار است، در چه نوع اکتساب صفات و ویژگیهای روحی و باطنی است. به آقا یکی دو قول بدهید و بر روی قولتان استوار باشید. امیدوارم که انشاءالله آنچه مُقتضای کَرَم است، به دل شما القا بشود و هرکدام به نوعی باشد. کسی که دارای همّت بلندی است و مرد این میدان است، با حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) قرار بگذارد که من امسال هرکاری انجام میدهیم، نثار خودتان خواهم کرد و تمام کلاسها و مطالعات و مباحثات و خواب و بیداریام را در مسیر خدمت شما قرار دادهام و همه را تقدیم شما میکنم. نمیخواهم کاری، حرفی و نگاهی که رضای شما در آن نباشد را انجام بدهم. خودتان را جزء موقوفات امام زمان (ارواحنا فداه) به حساب بیاورید. خواب و بیداریتان را، کلام و سکوتتان را، حُبّ و بغضتان را به تولیتّ ایشان انجام بدهید و متولّی داشته باشید. دلتان را، فکرتان را و عملتان را وقف حضرت بدانید. وگرنه قرار مراقبات عملی حدّاقل کاری است که باید انجام بدهید. انشاءالله امسال غیبت نشوید؛ البته که غیبت انجام نمیدهید زیرا گناه کبیره است و انسان را از نظر ملکوتی به سگ تبدیل میکند. «اَلْغِیبَهَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کِلاَبِ اَلنَّارِ[۳]»؛ خوردن آبروی مردم را مانند خوردن سگ است. چشمتان را پاک نگاه دارید و شب و روزی سپری نشود که آن را با اشک شستشو ندهید. جوارح در اختیار ما هستند، اما در مورد جوانح، مقدّمات آن در اختیار ماست؛ ولی اعمال جوارحی در اختیار ماست. انشاءالله همین امروز بنشینید و برای خودتان جدولی را ترسیم نمایید. بایدها و نبایدها را احصاء کنید و هر روز خودتان و اعمالتان را در محضر امام زمان (ارواحنا فداه) عرضه کنید. هم اخلاص بخواهید و هم به صورت قدم به قدم محاسبه داشته باشید که اگر حرفی زدید، برای خداوند آن حرف را زدهاید و یا از روی هوی بوده است. همهی امورتان را تحت محاسبه قرار بدهید.
ادامه شرح حدیث «عنوان بصری»
و اما ادامهی حدیث مُزّکی نفوس و از جواهر الکلام حضرت امام صادق (علیه السلام) که به «حدیث عنوان بصری» مشهور شده است و در این حدیث یک دوره سِیر و سلوک منظور شده است. سال گذشته این سُفره در محضر شما عزیزان و صاحب حوزهها حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گُسترده بود و ما هم پادویی کردیم. تا به این قسمت رسیدیم که وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) دستورات عملی و کاربردی ارائه کردند و فرمودند که اگر به دنبال علم هستید، برای تو جدّی است؛ با عُمرت بازی نمیکنی و تصمیم گرفتهای تا عالِم بشوی و طلبه بشوی. اگر این تصمیم و اراده جدّی است، در مرحلهی اوّل باید سُویدای دلت را از هرچه هست، خالی کنی. باید حقیقت عبودیّت را در نَفسِ خودت احراز کنی. اگر بیچاره هستی، بیا ولی اگر روی پای خودت هستی و کسی هستی و چیزی داری، هرچه میخواهی به خداوند بدهی، خودش دارد. آن چیزی که خداوند ندارد، بندگی است؛ آن چیزی که خداوند ندارد، خجالت و حیا است؛ آن چیزی که خداوند ندارد را به او بدهید که آن عبودیّت است. لذا اگر علم و عبادت فنا باشد، نفی خود باشد و تطهیر از خودمان باشد، خداوند آن را میپذیرد؛ ولی اگر آن پیوست را نداشته باشد، علم ما را نشوید و خودم را از آلودگیام پاک نکند و عبادتم من را از خودم تنزیه نکند، اینها خودشان اصنام ما هستند. هم علم ما بُت ما میشود و هم عبادت ما صنم ما میشود و ما علمپرست و عبادتپرست میشویم و دیگر خداپرست نیستیم. لذا شرط اوّل آن است که مجنون باشید. هرچه دارید، کنار بگذارید. این نکتهی اوّل است که اگر آمدهای، بندگیات را تثبیت کن؛ زیرا خداوند بندگان را در این حضور میپذیرد، ولی آزادها را نمیپذیرد. اگر آزاد هستی، به دنبال دلخواه خودت و هوس خودت برو. اما اگر بنده هستی، بیا و بندگی کن و من دستور بندگی را به تو میدهم و با این فرمانها جایی خالی نمیماند و در همهجا میگویم که این کار را انجام بده و این کار را انجام نده. قدم اوّل این عبودیّت است. قدم دّوم این است که باید توجّه داشته باشی، زیرا علم تقسیماتی دارد و یکی از تقسیمات کلّی آن، علوم اکتسابی، علوم رسمی، علوم مدرسهای، علوم کتابی، علوم سماعی، علوم نظری در مقابل علوم موهبتی و علوم وراثتی است. بدان که علم به تعلّم نیست و تعلّم به مقدّمهی آن است، تعلّم راه و مسیر است؛ ولی مقصد رسیدن به آن نور است که علم نور است و بناست تا ظلمت شِرک و ظلمت خود مستقل دیدن را از خودت بزُدایی و نورانی بشوی. فرمودند: «اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ[۴]»؛ این هم از نکتهی دوّم که در این دست و پا زدن در لابهلای کتابها، چیز دیگری را از یاد نبرید. میخواهید این را بفهمید که چه چیزی است؟ به چه دلیلی تدریس میکنید؟ به چه دلیلی تقریر میکنید و می نویسید؟ اینها علم نیستند؛ بلکه نردبان هستند. باید تو را به آن قُلّه که عبودیّت است و استضائهای از نور خداوند متعال است، «چشم دل باز کن که جان بینی». همانگونه که با چشم سَر در حال سِیر کردن کتابها هستید، با چشم دلت جمال الهی را ببین و سِیر اسمائی و صفاتی داشته باش. این نکتهی دوّم است که همیشه متوجّه باشیم که این کلاس و این کتاب و این مطالعه و این تقریر و این پژوهش و این تبلیغ و این تدریس اگر آن پشتوانه را نداشته باشد، ما در راه ماندهایم و به مقصد نخواهیم رسید. مقصد رسیدن به نور خداوند متعال است که انسان جلوهی خداوند بشود. اگر خداوند در انسان تجلّی نماید، به آن علم میگویند.
هدف از کسب علم، رها شدن از سرگردانی است
نکتهی سوّم راه رسیدن به چنین علمی بود که در جلسات گذشته مطرح شد. وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (روحی فداه) فرمودند: «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ[۵]» اگر به دنبال علم هستی، آن را در استعمال علم جستجو کن. علم خودش برای این است که شما از سرگردانی رها شوید و بدون آدرس نمانید؛ زیرا علم به شما آدرس میدهد. ولی وقتی خط و راه را به تو نشان بدهد، بایستی و مدام آدرس و نقشه را تکرار نمایی و مزیّن کنی و آن را قاب بگیری و در بالای سر خودت قرار بدهی. نمیروی و نخواهی رسید. علم حرکت است؛ علم سِیر است؛ علم سفر است؛ علم هجرت است. خواندن مقدّمهی عملکردن است. از این جهت اگر این حدیث حضرت امام سجّاد (علیه السلام) را خواندیم، تکرار آن مانند تکرار نماز است و اگر آن را نخوانده باشیم، بسیار آموزنده و تکاندهنده است. از وجود مبارک حضرت امام سجّاد (علیه السلام) که در کتاب «کافی[۶]» شریف آمده است، نقل است که میفرمایند: «مَکتوبٌ فی الإنجیلِ[۷]»؛ این نقل از کُتب آسمانی گذشتهها دارای لطافت خاصّی است و به این معناست که این موضوع جزءِ مطالبات فطرت است. انبیاء سَلف (سلام الله علیهم اجمعین) هم روی این موضوع تأکید داشتهاند و چیزی نیست که شما بتوانید آن را از خودتان جُدا کنید، زیرا لازمهی انسانیّت شماست. پیامبران گذشته هم خواستند تا پیروانشان را با این حقیقت آشنا نمایند. در انجیل چه چیزی مکتوب است؟ «لا تَطلُبوا عِلمَ ما لا تَعمَلونَ[۸]»؛ علمی را که نمیخواهید به آن عمل کنید، به دنبال آن نروید. عالِم بیعمل واقعاً صورت انسانی ندارد. شما آمدهاید که طلبه بشوید تا انسان بشوید. اما در اگر در طلبگی مسیری را رفتهاید و از انسانیّت فاصله گرفتهاید، «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا[۹]»؛ خدایا نمیدانم که در محضر تو چه صورتی دارم. «لا تَطلُبوا عِلمَ ما لا تَعمَلونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ[۱۰]»؛ هنوز عمل نکردهاید، به دنبال چنین علمی نروید. «فَإِنَّ اَلْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلاَّ کُفْراً وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً[۱۱]»؛ به خانهی امام زمانمان (ارواحنا فداه) آمدهایم تا با صاحبمان صفا کنیم؛ ولی نتیجهی عکس گرفتهایم ئو حضرت میفرمایند که تو را قبول ندارم. تو در اینجا غاصب و نفوذی هستی، تو در خطّ ما نیستی. هر دو عبارت که یکی مسألهی کُفر است، خود این موضوع حجاب کُفر است. آن اخلاص است که این حجاب را به نور تبدیل مینماید. علم پیرایه است، علم برای انسان مانند مال است و سرگرمی و مال است. عبادت هم به همین صورت است. خیلیها در عبادتشان مُشرک هستند و عبادتپرست هستند. لذا اگر از علم به عنوان طریق استفاده نکنیم، حجابی بر روی حجابهای دیگر اضافه میشود. «العلم هو الحجاب الاکبر[۱۲]»؛ این کُفر در اینجا به معنای پوشش است و به معنای کُفر اعتقادی نیست. این به شما نور میدهد و تاریکتر میشوید. احکام الهی را یاد گرفتهاید، ولی به آن عمل نکردهاید. اگر به آن عمل میکردید، خداوند به شما نور میداد؛ ولی عمل نکردید و حجابی بر روی حجابهای دیگر اضافه شده است. وقتی میفرماید بر کُفر شما اضافه میشود، یعنی بر محجوب بودن شما ازدیاد در حجاب صورت میگیرد. «وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً»؛ انسان آمده بود که علم موجب تقرّب او به خداوند بشود و نه تنها موجب تقرّب نمیشود، بلکه موجب بُعد از محضر رُبوبی و از اولیاء دین خواهد شد. سپس روایات دیگری هم بیان شده است که با ذهن طلبگیتان آشناست. فرمودهاند: «العلم یهتف بالعمل[۱۳]»؛ علم هاتف است، علم جارچی است، علم مُنادی است. جار میکشد که هرکسی هوس وصال خداوند را دارد، بسمالله. اگر آمدی و به سوی او حرکت کردی، خواهی رسید؛ ولی اگر نرفتی این علم از تو جُدا خواهد شد و دیگر برای شما خاصیّت علمی نخواهد داشت.
باید در کنار علم، فهم هم وجود داشته باشد
بنابراین خداوند باید علم را با عملکردن عنایت نماید. علم یک صورت وجودی است و انسان آمده است تا با علم کامل بشود و چون وجود است، موجد خداوند متعال است و شما مُوعد هستید که با توفیق الهی استعداد پیدا میکنید و خداوند متعال صورت جدیدی بر وجود شما قرار میدهد و کامل میشوید. اگر عمل کردید، خداوند متعال این نور را به شما عنایت مینماید؛ والّا اینگونه نخواهد شد. «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ[۱۴]»؛ علم را با استعمال آن طلب نمایید. «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ[۱۵]»؛ در ارتباط با استعمال علم، چند جلسهای توفیق داشتیم که از نور وجود شما بهره بگیریم. «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ»؛ این هم جزء مسائل دقیق است که طلبه گاهی عالِم و مُلّا هست، ولی فَهیم نیست. در کتاب کافی شریف، در «کتاب الحجّه» بابی وجود دارد که حضرات ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) «مُحدّثون و مُفهمّون» هستند. لازمهی امامت هم این است که با ملائکه مرتبط است و رادار غیب در وجودش مُستقر است و از عالَم غیب و باطن این عالَم دریافت مینماید. فرشتگان عُیونِ اینها هستند، اَیادی اینها هستند و سیمهای رابط هستند و در کنار مُحدّثون، مُفهمّون قرار گرفته است. در مورد بیبی ما حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «اسْکُتِی یَا عَمَّتی؛ أنتِ بِحَمدِ اللّه عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلَّمَهٍ وَ فَهِمَهٌ غَیرُ مُفهَّمَهٍ[۱۶]»؛ امام زمان ایشان دو مدال به ایشان اختصاص دادند و خداوند را به این درجه شُکر کردند. امام در حال شُکر کردن است که چه نعمتی عمّهشان دارند. «أنتِ بِحَمدِ اللّه عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلَّمَهٍ»؛ ولی مشخّص میشود اگر در کنار علم فَهم نباشد، آن علمی نیست که انسان را فانی کند و «وَ فَهِمَهٌ غَیرُ مُفهَّمَهٍ».
خداوند متعال خودش همه چیز را در اختیار ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) قرار داده است
در ارتباط با حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، دو حدیث برای نورانیّت دلهای نورانی شما و به امید اینکه شاید خداوند متعال به ما هم ترحّم نماید و یک نوری به ما هم بدهد، یادداشت کردهام که برای شما میخوانم؛ «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مِنْ وُلْدِیَ اِثْنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ[۱۷]»؛ از فرزندان من که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم فرزند نوری حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و تکویناً نور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُنشقّ از نور حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و هر دو از یک نور هستند؛ ولی اوّل نور نبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نور ولی از نور نبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) منشعب شده است. بنابراین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرزند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. نکتهی دوّم این است که فرموده است: «عَلَّمَنی اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ، فَتَحَ لی مِنْ کُلِّ بابٍ اَلْفَ بابٍ[۱۸]». نکتهی سوّم این است که «أبٌ زوّجک[۱۹]». دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که سیّدهی نساءِ اهل عالَمین است، همسر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. بنابراین در ابعاد مختلف بُنوّت در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صدق میکند؛ زیرا وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دوازده امام را فرزندان خودشان خطاب نمودهاند. «مِنْ وُلْدِیَ اِثْنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ» نقیب نوعی تولیّت و سرپرستی جمعی است. جناب «سیّد مرتضی» (اعلی الله مقامه الشریف) جزء نُقباء بودند. دارای منصب حکومتی بودند و سرپرستی سادات و یا گروهی به ایشان سپرده شده بود. «نُجَبَاء» یعنی اینها گزینش شدهاند «مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ»؛ مُحدّث آن کسی است که مَلَک برای او حرف میزند. ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) صدای ملائکه را دریافت میکردند. ولی مُفهّم یعنی آن چیزی که از آنجا القاء میشود را دریافت میکند و در هاضمهاش آن را هَضم مینماید. قرآن را همه نمیفهمند؛ «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ[۲۰]»؛ چه کسی با آن در تماس است؟ منظور تماس وجودی است و روحش با آن سازگاری دارد. حقیقت وجودش با آن سازش دارد؟ «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۲۱]»؛ منظور از این فَهم همان هَضم است. از حضرت «آیت الله شُبیری[۲۲]» (حفظه الله) نقل کردهاند که در مورد حضرت «آیت الله بهجت» فرمودهاند که ایشان هرچه خواندهاند، مَذق کردهاند. یعنی آن را خیلی خوب جَویدهاند و قابل هَضم کردهاند و چیز خامی را به درون خود نفرستادهاند، بلکه مَذق کردهاند. گاهی اشخاص به صورت حافظهای عالِم هستند. کتابها در عوض اینکه در کتابخانه باشد، در بایگانی ذهن آنهاست؛ ولی یک کلمه از دین را نفهمیده است. دینفهمی بسیار مهمّ است. اینها مُفهّم هستند. کسی برای اینها توضیح نداده است تا هَضم جانشان بشود و نوشجان کنند؛ بلکه خداوند خودش این کار را کرده است. آخرین نفر آنها هم «آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً[۲۳]».
سفارش حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) در مورد کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
و در آن بابی که با وجود اسنادی که دارد، به «محمّد بن اسماعیل[۲۴]» میرسد که میگوید: «عن محمّد بن إسماعیل، قال: سمعت أباالحسن علیه السلام[۲۵]»، هرجایی که اباالحسن آمد، منظور حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) است؛ «الأئمه، علماء، صادقون، مفهمون، محدَّثون[۲۶]». یک حدیث دیگری هم که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودهاند که همهی آن را نمیخوانم و این قسمتی که مربوط به فهم است را میخوانم. «ابوبصیر[۲۷]» میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۲۸]» از وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل شده است که میفرمایند: «یَقُولُ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ[۲۹]»؛ مشخّص میشود که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این را تکرار میکردهاند و میخواستند فرهنگسازی نمایند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند که جدّ ما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «یَقُولُ» یعنی به صورت مرتّب این را گوشزد میکردند و میخواستند فرهنگ بشود. ایشان میفرمودند: «یَا طَالِبَ اَلْعِلْمِ[۳۰]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با شما طلبهها صحبت میکنند. مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) حشرناالله معه و رزقناالله شفاعه که ما در محضر ایشان دهههایی توفیق داشتیم و روضهخوان ایشان بودیم، یک مرتبه به بنده فرمودند که از کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) انتخاب کن و برای مُستعمین خودت از کلمات حضرت علی (علیه السلام) بگو تا شنوندهی حضرت علی (علیه السلام) باشند. این چند نکته داشت و یکی از آن نکات این است که وقتی تو اینها را بیان میکنی، بلندگو باش و گوینده امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد. خودت را فانی کن و بگذار تا علی (علیه السلام) در دل تو بنشیند و تو بلندگوی (علیه السلام) باش و بگذار تا از علی (علیه السلام) بشنوند. موضوع دیگر این است که وقتی حدیث میشنوید، همّت مُستعمین را بالا میبرد. واسطه را القاء کنید؛ همانگونه که وقتی قرآن میخوانید، یکی از رموز مراقبه که خیلی هم مؤثر است، قرائت قرآن کریم است. اهل مراقبه وقتی قرآن میخوانند، متوجّه هستند که گوینده خداوند متعال است و خودشان را در محضر خداوند متعال میبینند و از خداوند میشنوند. این خیلی مهم است. لذا اینجا را شما از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشنوید و دعا کنید که خداوند ما را حذف کند و پیش خودمان هم نباشیم. نیستیم، ولی متوهّم هستیم؛ خیالاتی هستیم و خیال میکنیم که ما هم آدم هستیم و برای خودمان کسی هستیم؛ در صورتی که هیچ چیزی نیستیم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینگونه میفرمودند: «یَا طَالِبَ اَلْعِلْمِ إِنَّ اَلْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَهٍ[۳۱]»؛ علم خیلی امتیاز دارد، از علم غفلت نکنید. افتخار کنید، مُباهات کنید؛ زیرا خداوند متعال شما را بر سر سُفره نشانده است. خداوند نام شما را در دایرهی عُلما نوشته است. «ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَهٍ فَرَأْسُهُ اَلتَّوَاضُعُ[۳۲]»؛ علم را به صورت یک انسان کامل مُمَثّل فرموده است و اعضائش را برای ما توضیح داده است که اگر چنین علمی نصیب شما بشود، مشخّص میشود که علم زنده است و شما متشخّص به یک شخصی هستید که با آن شخص دارای شخصیّت میشوید. والّا اینگونه نخواهد شد. «فَرَأْسُهُ اَلتَّوَاضُعُ»؛ طلبهای که تواضع و ادب ندارد، واقعاً طلبه نیست و علمی دارد که این علم رأس ندارد. پیکر بیسر زنده نیست و در حال حمل کردن جیفه هستید و به درد شما نمیخورد. «فَرَأْسُهُ اَلتَّوَاضُعُ وَ عَیْنُهُ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلْحَسَدِ[۳۳]»؛ در یک روایتی که آسیبهای اجتماعی تقسیم شده است و هر گروهی به یک آسیب تهدید میشود، فرمودهاند: «وَ الْعُلَمَاءُ بِالْحَسَدِ[۳۴]»؛ این خطر در عُلماء بیشتر خودش را نشان میدهد و حَسَد جزءِ تهدیدهای جدّی طلبگی است. اگر میخواهید علم شما کور نباشد و علم بینایی داشته باشید، «عَیْنُهُ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلْحَسَدِ». «وَ أُذُنُهُ اَلْفَهْمُ[۳۵]»؛ طلبهای که نمیفهمد و فکرش جامد است، عبارتش عبارت نیست. «لفظ» را عبارت میگویند؛ برای اینکه این لفظ باعث میشود تا ما از این صوت و از این لفظ عبور میکنیم و به معنا و مفهوم میرسیم و از مفهوم عبور میکنیم و به حقیقت میرسیم؛ والّا عبارت نیست. در مورد عبرت هم به همین صورت است و عبرت هم همان عبارت است. «وَ أُذُنُهُ اَلْفَهْمُ»؛ این هم در کافی شریف، جلد اوّل آمده است.
روضه و توسّل به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
ایّام متعلّق به پدر امامزمانمان (ارواحنا فداه) است. مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) روز اوّل ربیع را برای حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مجلس عزا برپا میکردند و در تاریخ، دو گزارش وجود دارد. یک گزارش این است که شهادت پدر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پدر جوانی هم بودند و حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داغدار شدند، روز اوّل ماه ربیع است و گزارش دوّم مربوط به روز هشتم ماه ربیع است. مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) این قضیّه را جمع میکردند و میفرمودند که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در روز اوّل مسموم شدهاند و این سمّ در وجود ایشان کار خودش را کرده است و در این مدّت هشت روز، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بستری بودند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شباهتهایی با مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارند. میدانید که یکی از مصیبتهایی که اهل ولا در این ایّام انکسار پیدا مینمایند، هرچه بر سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است در همین روزها بوده است و روز ۲۸ ماه صفر هم پدرشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را از دست دادند. کسی رعایت عزای ایشان را نکرد که پدری مانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را از دست دادند و باید برای عرض تسلیت بیایند؛ به جای تسلیت گفتن آمدند و خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به آتش کشیدند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم مانند مادرشان بودند و دشمن این مدّت هشت روز را رصد میکرد و منتظر بود تا چه زمانی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) از دنیا میروند. لذا در این مدّت جاسوسهایشان را در قالب طبیب کنار بستر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) قرار داده بودند که کَسان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آزاد نبودند و آنها روزشماری میکردند که این نور خاموش بشود و راحت بشوند. در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم به همین صورت بود. آمدند و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند: به فاطمه بگویید اینقدر گریه نکند. ما تحمّل نمیکنیم که ایشان شبانهروز گریه میکنند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مقصد آنها به حضرت زهرا (سلام الله علیها) خبر دادند و بیبی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشتند: علی جان! به اینها بگو آفتاب عُمر فاطمه بر لب بام است. چند روز بیشتر در میان شما نیستم. همینگونه که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در اثر شدّت مصیبتها و شدّت ضربات سنگین در کوچه و در بین درب و دیوار به قدری ضعیف شده بودند که دیگر توانی برای بلند شدن و نشستن نداشتند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم به همین صورت در اثر ظلمی که به ایشان شده بود، ضعف بدنی پیدا کرده بودند، تشنه شدند و درخواست آب کردند؛ آب را آوردند ولی دست مبارک ایشان توان نداشت که آب بخورد. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۶]»؛ بدن نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) بهم نریخته بود، بدن حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) ضعیف و نحیف شده بود، ولی چهارستون بدن سالم بود. این ارباب مظلوم ما حضرت امام حسین (علیه السلام) است که وقتی حضرت زینالعابدین (علیه السلام) به کنار این بدن آمدند، دیدند که بدن وضعی دارد که قابل کفن کردن نمیباشد. فرمودند: بنیاسد! بروید و قطعهای حصیر بیاورید.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! شوق دیدار ایشان را به ما عنایت بفرما.
خدایا! ما را در سنگر انتظار مستقر بفرما.
خدایا! چشم به راهی ما را امضاء بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم که ما را مرغوب و محبوب حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بنوی(سلام الله علیها)
خدایا! ما را مَطرود آن بزرگوار قرار نده.
خدایا! عاقبت امرمان را به شهادت مختوم بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم پرچمدار انقلاب، عَلمدار خوبیها در غیبت امام زمانمان (ارواحنا فداه)، مرجع بزرگمان، الگوی بزرگمان، رهبر عزیزمان را با اقتدار و کفایت بر مشکلات غالب بگردان.
خدایا! دشمنان ایشان را ذلیل و خوار بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم تو که ذوالمنّ و الفضل هستی، بر ما منّت بگذار و وجود عزیز این رهبر ما را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) با صحّت و عزّت و قدرت نگاهدار.
خدایا! ایشان را در کنار حضرت مهدی (ارواحنا فداه) جزءِ کارگزاران حکومت جهانیشان قرار بده.
خدایا! ما را هم در این مسیر از خط جدا مگردان.
خدایا! ما را از کشتی ولایت، اطاعت و محبّت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) پیاده نفرما.
خدایا! نسل جوان ما را به ساحل نجات برسان.
الها! پروردگارا! همهی مریضها و مریضهای مورد نظر را شفا عنایت بفرما.
خدایا! محیطهای طلبگی را محیط نور، ایمان، اخلاص، وحدت، ایثار، تواضع، ادب، محبّت و مودّت قرار بده.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم اینهایی که فتنه کردند که چه استکبار بیرونی و اروپاییها در آن دخیل بودند و چه عربستان سعودی و تکفیریها در آن نقش داشتند و چه این بدبختهایی که هم در سال ۱۳۸۸ به بهانهی تقلّب در انتخابات که یک دروغ بود جامعه را بهم ریختند و برای کشور اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) هزینه ایجاد کردند و هم اینکه امروز با یک دروغ درگذشت یک بانویی را بهانه کردند، ولی در آخر پردهها کنار رفت و گفتند بهانه است و اصلاً کاری به او ندارند، رحمی ندارند؛ وقتی انسانها را آتش میزنند و روی زمین میخوابانند و سرشان را میبُرند، اینها دلشان برای این بانو نسوخته است؛ خدایا! در این آتش همهی اینها را بسوزان.
خدایا! مردم و انقلاب و رهبر ما را از این آتش مصون بدار.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را در سنگر جهاد در مراتب مختلف آن نهادینه بگردان.
الها! خیر و برکت، باران رحمت، مغفرت و کَرم خودت را بر آحاد مردم و این جمع نازل بفرما.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، مشایخ ما و ذویالحقوق ما را بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) که الحمدلله سُفره پهن شده است، سهم آنها را به مُقتضای کَرمت نثارشان بفرما.
انشاءالله خداوند به شما توفیق بدهد که امسالتان نسبت به همهی گذشتهها بهتر باشد و برجسته بشوید و بدرخشید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] مکارم الاخلاق: صفحه ۳۰۸. / ثواب الاعمال؛ حدیث ۴۴. / وسائل الشیعه، جلد ۷، صفحه ۱۷۳. / بحار الانوار، چاپ بیروت، جلد ۹۰، صفحه ۲۱۲.
«امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: هر کس ذکر الْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ را بگوید، نویسندگان آسمان بالا نمی توانند تمام ثواب آن را بنویسند. عرض کردم: چرا؟ فرمودند: چون اندازه ثواب آن را آنها نمی دانند و عرض می کنند: بارالها! ما از غیب آگاهی نداریم. خدا می فرماید: شما این ذکر را همان گونه که بنده ام می گوید بنویسید، ثواب آن بر عهده من است.»
[۳] صحیفه الإمام الرضا علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۸۸.
«وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ: إِیَّاکُمْ وَ اَلْغِیبَهَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کِلاَبِ اَلنَّارِ».
[۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۵] همان.
[۶] الکافی از منابع حدیثی شیعه و مهمترین و معتبرترین منبع از کتب اربعه است. این کتاب نوشته محمد بن یعقوب بن اسحاق مشهور به ثقه الاسلام کُلینی است که آن را در مدت ۲۰ سال گردآوری کرده است. الکافی که در سه بخش اصول، فروع و روضه تألیف شده، محل رجوع عالمان شیعه است. اصول کافی مشهورترین بخش الکافی محسوب میشود. کلینی بر آن بوده تا احادیث الکافی را بر اساس عدم مخالفت با قرآن و موافقت با اجماع جمعآوری کند. کلینی به دلیل ارتباط با اصحاب ائمه و دسترسی به اصول اربعمأه روایات این کتاب را با کمترین واسطه نقل کرده است. گروهی از عالمان شیعه معتقد به صحت تمامی روایات آن بودهاند و در مقابل گروهی از عالمان شیعه وجود احادیث ضعیف در کافی را قبول دارند. گفته شده نامگذاری این کتاب منتسب به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است ولی بسیاری از علما با این ادعا مخالفت کردهاند.
محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی مشهور به ثقه الاسلام و شیخ المشایخ، عالم برجسته شیعی دوران غیبت صغری است. او با برخی از محدثان که بدون واسطه از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) حدیث شنیده بودند، ملاقات کرده است. وی در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم هجری قمری از بزرگترین محدثین شیعه به شمار میرفت. براساس آنچه در بیان جایگاه شخصیتی و علمی کلینی در کتب تراجم و تاریخ آمده است، همگان از موافق و مخالف، از فضل و عظمت وی یاد کردهاند.
چنانکه کلینی در مقدمه این کتاب نوشته است، او کتاب کافی را در پاسخ به درخواست کسی نوشته است که او را برادر دینی مینامد: اما بعدای برادر… پرسیدی که رواست مردم به نادانی بپایند و ندانسته دیندار باشند، چراکه دینداریشان از سر عادت و تقلید نیاکان و بزرگان است… تو یادآور شدی که مسائلی بر تو مشکل شده و به علت اختلافِ روایات موجود، حقیقت آن مسائل را نمیفهمی… و دسترسی به دانشمند مورد اعتمادی نداری که در این باره، با او مذاکره و گفتوگو کنی. گفتی میخواهی کتابی داشته باشی کافی که همه فنون علم دین در آن جمع باشد تا متعلم را کفایت کند و رهجو را مرجع گردد… گفتی که امیدوار هستی خدای تعالی به وسیله چنین کتابی هممذهبان ما را دستگیری کند و به سوی رهبران خود بکشاند. خدا را حمد که تألیف کتابی را که خواهش کردید میسر ساخت و امید است چنان باشد که میخواستید.
در علت نامگذاری کتاب به کافی دو نکته بیان شده است: کلام خود کلینی در خطبه کتاب طهارت است که میگوید: این کتاب، برای همه فنون علم دین کافی است. نام کتاب برگرفته از کلامی است که به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نسبت داده شده که فرمود: این کتاب، برای شیعیان ما کافی است. این جمله زمانی صادر گشته که کافی بر امام (علیه السلام) عرضه شده و ایشان آن را تحسین کرده است. (البته چنین حدیثی وجود ندارد و صرفاً یک ادعا است.)
شیخ مفید میگوید: این کتاب، از برترین کتب شیعه بوده که دارای فائدههای بسیار است. شهید اول آن را کتابی در زمینه حدیث معرفی میکند که امامیه مانند آن را نیاورده است. محمدتقی مجلسی مینویسد: کتاب کافی از تمام کتب اصول، مضبوطتر و جامعتر است و بهترین و بزرگترین تألیف فرقه ناجیه(امامیه) است. آقا بزرگ تهرانی میگوید: کافی کتابی است که در نقل حدیث از اهل بیت (علیهم السلام)، مانند آن نوشته نشده است. استرآبادی از قول دانشمندان و اساتید خویش نقل میکند که برابر یا نزدیک کتاب کافی در اسلام نگاشته نشده است. آیت الله خویی از قول استادش میرزا محمدحسین نائینی، مناقشه در اسناد روایات کافی را حرفه و ترفند عاجزان و ناتوانان خوانده است. کلینی چنانکه در مقدمه کتاب آورده، احادیث را بر اساس معیار عدم مخالفت با قرآن و موافقت با اجماع جمعآوری کرده است و در آنجا که وجهی برای ترجیح نمیدید، یکی از دو روایت متعارض را که در نظرش به صحت نزدیکتر بوده برگزیده است.
[۷] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۴. / بحار الأنوار : ۲/۲۸/۶.
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ ع فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ ثُمَّ عَادَ لِیَسْأَلَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ع مَکْتُوبٌ فِی اَلْإِنْجِیلِ لاَ تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ اَلْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلاَّ کُفْراً وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً».
[۸] همان.
[۹] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵.
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ».
[۱۰] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۴۴. / بحار الأنوار : ۲/۲۸/۶.
[۱۱] همان.
[۱۲] شرح دفتر دل، علامه حسن زاده آملی، تالیف صمدی آملی، ج ۱، ص ۱۸۷.
[۱۳] قصار ۳۶۶.
«وَ قَالَ (علیه السلام): الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ».
[۱۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.
[۱۵] همان.
[۱۶] بحار الأنوار ؛ ج ۴۵ ، ص ۱۶۴.
[۱۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۵۳۴.
«وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مِنْ وُلْدِیَ اِثْنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً».
[۱۸] ارشاد مفید ص ۱۵، و بحار الانوار ج ۴۰ ص ۲۱۸ – ۲۱۳.
[۱۹] آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، ص ۴۹۸، تهران، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی در ایران، چاپ اول، ۱۳۵۲ش؛ نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ۳، ص ۱۴۰، بیروت، اعلمی، چاپ چهارم، بیتا؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، ج ۱، ص ۶۵۰، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق؛ سبزوارى، ملا هادى، شرح مثنوى(سبزوارى)، محقق و مصحح: بروجردى، مصطفى، ج ۱، ص ۲۹۸، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، ۱۳۷۴ش؛ مشکینی، علی، تحریر المواعظ العددیه، ص ۲۴۷، قم، الهادى، چاپ هشتم، ۱۴۲۴ق.
«الآباء ثلاثه: أبٌ ولدک، و أبٌ زوّجک، و أبٌ علّمک».
[۲۰] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ و ۷۸.
[۲۱] سوره مبارکه واقعه، آیه ۷۹.
[۲۲] سید موسی شُبیری زَنجانی (زاده ۱۳۰۶ش)، از مراجع تقلید شیعه و از استادان درس خارج فقه و خارج اصول در قم است. او یکی از هفت فقیه ایرانی است که پس از درگذشت آیتالله اراکی، از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جایز التقلید و واجد شرایط مرجعیت معرفی شد. شبیری زنجانی در قم و نجف به تحصیل پرداخت و در درس سیدحسین بروجردی، سید ابوالقاسم خویی و سید محمد داماد حاضر میشد. شبیری خبر واحد را حجت نمیداند. او تحقیقی بر رجال نجاشی نوشته است. شبیری همچون پدرش سید احمد زنجانی، امام جماعت در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) است.
سید موسی شبیری زنجانی، ۸ رمضان ۱۳۴۶ق، ۱۰ اسفند ۱۳۰۶ش در قم زاده شد. پدر او سید احمد شبیری زنجانی، از عالمان دوره خود بوده و ۲۵ سال در مدرسه سیّد زنجان، مشغول به تحصیل و تدریس بوده است. سید احمد، از ۲ جمادیالثانی ۱۳۴۶ق ساکن قم و از نزدیکان شیخ عبدالکریم حائری یزدی دانسته شده است. شبیری زنجانی، دروس حوزوی را از سال ۱۳۵۹ یا ۱۳۶۰ق آغاز کرد و دروس دوره سطح را در سه یا چهار سال به پایان برد. پس از آن در درس سید صدرالدین صدر حاضر شد و به گفته سایت دفترش، او کمسنترین شرکتکننده در این درس بود. شبیری زنجانی، دو بار در سالهای ۱۳۷۳ق و ۱۳۷۴ق به حوزه علمیه نجف رفت و در درسهای خارج فقه جلسات سید عبدالهادی شیرازی و سید محسن حکیم شرکت کرد. او همچنین در درس فقه و اصول آیتالله خویی حاضر میشد. شبیری در درس خارج فقه و خارج اصول نزد سید حسین طباطبایی بروجردی شرکت کرد و کتاب الغصب، کتاب الاجاره، و کتاب الصلوه را از وی آموخت. سید موسی شبیری زنجانی همچنین ۲۱ سال در درس خارج فقه سید محمد داماد به همراه سید موسی صدر و سیدمحمد بهشتی شرکت کرد و یک دوره کامل درس خارج اصول را نیز از وی فراگرفت. سیدموسی شبیری زنجانی در دهه ۱۳۴۰ شمسی، از استادان مدرسه حقانی در قم بود. او تدریس خارج فقه در موضوع کتاب الحج را پیش از سال ۱۳۸۸ق ( حدوداً بعد از ۴۰ سالگی) و در زمان حیات استاد خود محقق داماد آغاز کرد و این درس ۱۵ سال طول کشید. درس خارج اصول نیز سالها از درسهای اصلی وی بود، اما ادامه نیافته و نکات لازم اصولی را، در ضمن درس خارج فقه بیان می کرد. آیتالله شبیری زنجانی، یکی از هفت فقیه ایرانی است که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، پس از درگذشت آیتالله اراکی در سال ۱۳۷۳ش، آنها را جایزالتقلید خواند.
[۲۳] الکافی، جلد ۱، صفحه ۵۳۴.
[۲۴] بَرْمَکی، ابوعبدالله (یا ابوجعفر) محمد بن اسماعیل بن احمد بن بشیر برمکی رازی، معروف به صاحب صومعه، محدث امامی قرن سوم میباشد. محمد بن اسماعیل برمکی، به گفته نجاشی در قم زندگی میکرده ولی قمی نبوده است. به ظنّ قوی از مردم ری بوده، چنانکه کَشّی، کلینی، ابن حَجَر عسقلانی و دیگران از او با لقب رازی نام بردهاند؛ بویژه اینکه ابن حجر شرح حال او را از تاریخ الرّی منتجب الدین رازی (و به تعبیر ابن حجر: ابوالحسن بن بابویه) آورده است. این کتاب درباره شهر ری و زندگی رجال آن بوده که نسخه های آن مفقود شده است. با وجود تحقیقات متعدد، انتساب یا عدم انتساب محمد بن اسماعیل به خاندان برامکه معلوم نشده است. درباره تولد و وفات و هم عصریش با امامان شیعه در کتب رجال چیزی نوشته نشده، اما با توجه به راویان، از جمله محمد بن جعفر اسدی (متوفی ۳۱۲؛ نجاشی )، وی در قرن سوم میزیسته است. همچنین در بعضی از طرق روایی کلینی، برمکی واسطهی میان سلیمان بن جعفر جعفری ـ از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهم السلام ـ و سهل بن زیاد آدمی ـ از اصحاب امامان نهم، دهم و یازدهم علیهم السلام ـ بوده که مؤید همین نظر است. بعلاوه، ابن حجر، به نقل از منتجب الدین، او را از راویان امام جواد علیه السلام شمرده است. تستری نیز عدم ذکر او را در رجال و الفهرست شیخ طوسی ناشی از غفلت دانسته است.
نام او به صورت محمد بن اسماعیل رازی و محمد اسماعیلی برمکی رازی و گاه بدون ذکر نسبت در سلسله اسناد و طرق روایی بعضی احادیث کتب اربعه و غیر آن آمده است. کشّی به واسطهی حمدویه و ابراهیم، پسران نصیر، از برمکی روایت میکند، و برمکی از اشخاصی چون احمدبن سلیمان، علی بن حبیب مداینی، حسن بن علی بن فضّال و عبدالعزیز بن مهتدی روایت کرده است. کلینی، گاهی لفظ رازی را به دنبال نام او نیاورده، از این رو ممکن است با چند محدث دیگر به همین نام اشتباه شود. در این صورت از روی قراین ـ مانند نقل بیواسطه یا باواسطه و راویانی که در سلسله سند قرار دارند ـ میتوان مقصود را دریافت. همچنین ابن بابویه (متوفی ۳۸۱) نام او را در طریق رواییش آورده که وی گاهی با سه واسطه از امام رضا علیه السلام روایت کرده است. طوسی نیز در تهذیب الاحکام از او روایت کرده است. دانشمندان علم رجال شیعه، درباره موثق بودن یا نبودن او اختلاف دارند. نجاشی او را ستوده و مورد وثوق دانسته است. علامه حلّی و علامه مجلسی در وجیزه نیز او را مدح کردهاند. از متقدمان شیعه تنها حسین بن عبیدالله غضائری در الضعفا او را ضعیف دانسته است. رجالیهای متأخر شیعه چون مامقانی، قهپائی، اردبیلی، و خوئی، قول نجاشی را ترجیح داده، او را موثق میشمارند. تعبیر تستری نیز گرایش او را به همین نظر افاده میکند. دلیل خوئی بر اثبات موثق بودن وی، نشانه نادرستی انتساب کتاب الضعفا به ابن غضائری است و بنابراین توثیق نجاشی بدون معارض میماند. او براساس همین دیدگاه کنیه محمدبن اسماعیل را ابوعبداللّه دانسته، ولی تستری کنیه ابوجعفر را پذیرفته است. این احتمال نیز مطرح است که ملاک ابن غضائری در جرح و تعدیل راویان، دیدگاههای اعتقادی، و نه موثق بودن در نقل، بوده است. به گفتهی نجاشی، یکی از تألیفات محمدبن اسماعیل کتاب التوحید است که راوی آن محمدبن جعفر اسدی بوده است. آقابزرگ طهرانی و دیگران، به استناد از نجاشی، از آن کتاب یاد کردهاند. این کتاب مانند بسیاری از آثار تألیفی راویان و دانشمندان شیعه، اینک در دست نیست، اما روایات آن در متونی چون الکافی، و التوحید ابن بابویه نقل شده است.
[۲۵] الکافى، ج ۱، ص ۲۷۱.
[۲۶] همان.
[۲۷] اَبوبَصیر عنوان مشترکی است برای چند تن از راویان احادیث از جمله یحیی بن ابیالقاسم اسدی، لیث بن بَخْتَری مرادی، عبدالله بن محمد اسدی کوفی، یوسف بن حارث و ابوبصیر ثقفی. در برخی از روایات امامیه نام ابوبصیر بدون افزودن هیچ قیدی، در سلسله اسناد قرار گرفته و تنها با کمک گرفتن از قراین خارجی ممکن است هویت راوی را حدس زد؛ البته در تعداد اندکی از اسانید هویت ابوبصیر با قیدی تعیین شده است. اشتراک عنوان «ابوبصیر» میان یحیی اسدی و لیث مرادی سبب شده است تا بحث و پژوهش در هویت ابوبصیر در اسانید گوناگون در بین محدثان و رجالشناسان امامی از سدههای نخستین مطرح شود. در منابع رجالی و حدیثی شیعه از یحیی بن ابیالقاسم اسدی و لیث بن بَخْتَری مرادی و نیز عبدالله بن محمد اسدی کوفی از اصحاب امام باقر (علیه السلام) یوسف بن حارث از اصحاب بتریمذهب امام باقر (علیه السلام) و ابوبصیر ثقفی با عنوان ابوبصیر یاد شده است.
[۲۸] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۸.
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ اَلنَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ عُرْوَهَ بْنِ أَخِی شُعَیْبٍ اَلْعَقَرْقُوفِیِّ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: یَا طَالِبَ اَلْعِلْمِ إِنَّ اَلْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَهٍ فَرَأْسُهُ اَلتَّوَاضُعُ وَ عَیْنُهُ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلْحَسَدِ وَ أُذُنُهُ اَلْفَهْمُ وَ لِسَانُهُ اَلصِّدْقُ وَ حِفْظُهُ اَلْفَحْصُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ اَلنِّیَّهِ وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَهُ اَلْأَشْیَاءِ وَ اَلْأُمُورِ وَ یَدُهُ اَلرَّحْمَهُ وَ رِجْلُهُ زِیَارَهُ اَلْعُلَمَاءِ وَ هِمَّتُهُ اَلسَّلاَمَهُ وَ حِکْمَتُهُ اَلْوَرَعُ وَ مُسْتَقَرُّهُ اَلنَّجَاهُ وَ قَائِدُهُ اَلْعَافِیَهُ وَ مَرْکَبُهُ اَلْوَفَاءُ وَ سِلاَحُهُ لِینُ اَلْکَلِمَهِ وَ سَیْفُهُ اَلرِّضَا وَ قَوْسُهُ اَلْمُدَارَاهُ وَ جَیْشُهُ مُحَاوَرَهُ اَلْعُلَمَاءِ وَ مَالُهُ اَلْأَدَبُ وَ ذَخِیرَتُهُ اِجْتِنَابُ اَلذُّنُوبِ وَ زَادُهُ اَلْمَعْرُوفُ وَ مَاؤُهُ اَلْمُوَادَعَهُ وَ دَلِیلُهُ اَلْهُدَى وَ رَفِیقُهُ مَحَبَّهُ اَلْأَخْیَارِ».
[۲۹] همان.
[۳۰] همان.
[۳۱] همان.
[۳۲] همان.
[۳۳] همان.
[۳۴] المحجّه البیضاء، ج ۵، ص ۳۲۷.
«قَالَ: الاْمَرَاءُ بِالْجَوْرِ، وَ الْعَرَبُ بِالْعَصَبِیَّهِ، وَ الدَّهَاقِینُ بِالتَّکَبُّرِ، وَ التُّجَّارُ بِالْخِیَانَهِ، وَ أَهْلُ الرُّسْتَاقِ بِالْجَهَالَهِ، وَ الْعُلَمَاءُ بِالْحَسَدِ».
[۳۵] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۸.
[۳۶] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».