عناوین

درس اخلاق مسجد جامع ازگل-جلسه ۱۵۴

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدمه

میلاد مسعود بزرگ حامیِ عاشورا، بزرگ تکیه‌گاهِ امام حسین علیه السلام، بزرگ آیتِ خدای متعال در تجلّیِ جلال و جمال، حضرت علی بن الحسین اباالحسن علی بن الحسین علی الاکبر سلام الله علیه را تبریک عرض می‌کنم.

به این مناسبت در این ایام نورانی چند نکته را راجع به حضرت علی اکبر علیه السلام تقدیم می‌دارم و امیدوارم که آموزه‌هایی هم در این نکات نصیب ما بشود.

نکاتی راجع به حضرت علی اکبر علیه السلام

نکته اول این است که حضرت علی اکبر علیه السلام از نظر گوهر وجودی و هویت متفاوت است با جوامع بشری، قماش وجودی حضرت قماش پیامبران و امامان است، و اگر حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلا به شهادت نمی‌رسیدند امام بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وجود نازنین ایشان بودند.

یکی از قرائن و شاید هم بشود گفت شواهد و دلایل این است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در بدرقه حضرت علی اکبر علیه السلام این آیه را تلاوت کردند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ * ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»،[۲] تناسب این کلمه اصطفی در بدرقه‌ی حضرت علی بن الحسین علیه السلام نشان می‌دهد که ایشان جزو برگزیده‌های خدای متعال هستند، همانگونه که آدم و نوح و انبیاء را در آیه برشمرده است، حضرت علی اکبر علیه السلام از آن سلسله هستند.

نکته‌ی دوم این است که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مدالی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دریافت کرده‌اند که جزو مدال‌های بی‌بدیل است، وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی که همراهان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که از یمن با غنائم می‌آمدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستبرد آن‌ها از این غنائم را از آن‌ها پس گرفتند، این‌ها رنجیدند و به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکایت بردند، وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: دست از علی بردارید، «إنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ تَعَالَى»، علی ممسوس در ذات الله است، یعنی کارهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای خودشان نیست، خودی ندارند، هر چه می‌کنند کار خدای متعال است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ید الله هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عین الله هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لسان الله هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدره الله هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جلال الله هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جمال الله هستند. اگر این‌ها را خلاصه کنید می‌شود «إنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ تَعَالَى»، یک زمانی یک صفت را می‌گفتند، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمودند: «مَمسوسٌ فِی ذَاتِ الرَّحمَن»، «مَمسوسٌ فِی ذَاتِ الرَّحِیم»، «مَمسوسٌ فِی ذَاتِ الکَرِیم»، اینطور نیست، «إنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ تَعَالَى» هستند، یعنی همه‌ی صفات خدای متعال در وجود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عین همین تعبیر را در مورد حضرت علی اکبر علیه السلام دارند.

وقتی که اهل حرم در رفتنِ حضرت علی اکبر علیه السلام بی‌تابی می‌کردند و مانع حرکت حضرت علی اکبر علیه السلام بودند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تشریف آوردند و فرمودند: دست از علی بردارید، «إنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ تَعَالَى»، این پسرِ من مظهرِ خدای متعال است، مظهر ذاتِ الله است، اسم اعظم است، «إنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ تَعَالَى».

نکته‌ی دیگر تابلویی است از شخصیتِ جامع حضرت علی بن الحسین علیٍ الاکبر علیه السلام که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به عالمیان ارائه کردند، «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیـْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ مُحَمَّد صلى الله علیه وآله».[۳]

در این جامعیّت، بعضی‌ها صفات خوبی دارند، ولی ذاتشان از آن بالاها نیامده است، از مراتب پایین عالم وجود تنزّل کرده‌اند، ذات خیلی بالا نیست و علو ندارد، بعضی‌ها ذات خوبی دارند اما خلقشان جامعیت ندارد و نتوانسته‌اند همه‌ی صفات الهی را در وجود خودشان اکتساب کنند یا کاری کنند که خدای متعال صفات خود را به آن‌ها هبه کند. گاهی ذات ذاتِ خوبی است، صفات هم هست، ولی جلوه ندارد، منطق همان تجلّیِ انسان است در سخن انسان، «اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ»،[۴] هر کسی زیر زبان خودش نهفته است، تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.

اهمیّت ذات و وجود و گوهر انسان

گوهر وجود انسان، محبّت انسان، معرفت انسان، علم انسان، مهارت انسان در زبان جلوه می‌کند، منطق خیلی مهم است، انسان وقتی انسان جامع است و جامع غیب و شهود است که هم ذات از محل اعلی به این سو سفر کرده باشد و هم در مسیر سیر نزولی از صفات الهی بی‌بهره نباشد بلکه متخلق به اخلاق الله بشود و هم وقتی آمد ناطق باشد نه اینکه صامت باشد، ما بعضی از پیغمبران را داریم که مأموریت آن‌ها فقط برای خودشان بوده است، مأموریت نطق برای دیگران را ندارند، بعضی‌ها هم مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رحمه للعالمین هستند، همه‌ی انبیاء علیهم السلام مأموریت در تراز گوهر وجودشان دارند و انبیاء اولوالعزم پیغمبران جهانی بودند ولی جهانیِ عصر خودشان بودند، برای عصرهای بعد از خودشان تا قیامت نبودند، این ظرفیت وجودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که او لسان الله است، آنچه خدای متعال پیام دارد، تا دامنه‌ی خدای متعال با زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به عالمیان ابلاغ شده است، اگر کسی از نظر گوهر وجودی از مراتب اعلی، آن علوّی که خدای متعال دارد که کسی برتر از او نیست، اگر کسی در سیر خود از آن مرحله به این سو سفر مِنَ الحقِ الی الخَلق کرده باشد، خلق او بالاترین خلق، شفاف‌ترین خلق، باارزش‌ترین گوهر را داراست، و اگر در خلق خودش آنچه خدای متعال از صفات جمال و جلال دارد در آینه وجود او منعکس کرد، این می‌شود خُلُق عظیم.

با داشتن آن دو مرحله اگر تجلّیِ جذبه‌ای داشت، سفر او من الحق الی الخلق بود تا خلق را با مأموریت خلق به حق متصل کند، که رحمه للعالمین بشود و هدایت شامل جهانی را داشته باشد، این می‌شود انسان کامل.

وجود عرشی حضرت علی اکبر علیه السلام

وجود نازنین حضرت علی اکبر علیه السلام خَلقاً شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند.

این به ما درس می‌دهد، تا زمانی که طینت و گوهر و ذات انسان درست نباشد، ولو اینکه خیلی مدّت‌ها هم کارِ درست کند، اما در وجود او شیشه خورده باشد، دیر یا زود خراب می‌کند، این سالم نمی‌ماند، این سلامتِ طینت، شفافیت وجود و گوهر، شرط اول سیر به سوی حق تعالی و نیل به کمال مطلق است.

اگر کسی در وجود خودش رگه‌هایی از ظلمت داشته باشد، ناخالصی داشته باشد، این شخص ولو اینکه به اندازه شیطان عبادت کرده باشد، این عبادت ذات خراب را درست نمی‌کند.

این خیلی مهم است، انسان باید مواظب باشد که ذاتش خراب نشود، حسد ذات انسان را خراب می‌کند، تکبّر بدذاتی است، حرص به دنیا گوهر وجود انسان را خراب می‌کند، نمی‌گذارد انسان رشد کند، نماز انسان حسود که طعمه آتش حسد خودش قرار می‌گیرد، تکبّر هم همینطور است و نابود می‌کند، اگر در وجود کسی مثقال ذرّه‌ای تکبّر باشد عبادت‌های او قبول نخواهد شد.

این پاکی وجود از رذائل اخلاقی، از گرایش‌های غیرالهی و از حرام‌ها، حرامزادگی قاطی دارد، لقمه حرام قاطی دارد، در وجود انسان ایجادِ خدشه می‌کند، خلل دارد، عایق دارد، با وجود این عایق حرارت عشق بالا نمی‌رود و به بیرون رسوخ نمی‌کند.

لذا مراقبت بر ذات و وجود و گوهر خیلی مهم است.

وقتی ذات بد خوب می‌شود

از قرآن کریم استفاده می‌شود که خدای متعال قدرت دارد وجود بد را به بهانه‌هایی به وجود خوب تبدیل کند، مانند کودی که سراسر نجس است، ولی وقتی همین کود را به آنجا می‌برند و جذب گل و درخت می‌شود و به میوه تبدیل می‌شود، دیگر نه خبری از عفونت است، نه خبری از نجاست است، موجب قوّت و انرژی می‌شود، بوی خوش هم دارد، مزه‌ی خوبی هم دارد، این تحوّل است.

سگ اگر در نمک‌زار به نمک تبدیل بشود، سگ موجود نجس العین است و این‌هایی که سگ‌بازی می‌کنند، آهسته آهسته علاقه به سگ باطن خودشان را هم سگ می‌کند، بدشان هم نمی‌آید، سقوط کرده‌اند، «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»،[۵] بعضی از این بلندگوهای خارجی رسماً می‌گویند کلماتی مانند پدرسگ اصلاً اهانت نیست! سگ خیلی هم خوب است و ما هم مانند سگ هستیم!!! این‌ها واقعاً عجیب است، دیگر سقوط بشر به کجا کشیده است، به حیوانیت افتخار می‌کند.

این مسئله که سگ در نمک‌زار مبدّل به نمک می‌شود، تابحال نجس العین بود ولی حال که به نمک تبدیل شده است، انسان می‌آورد و در غذا می‌ریزد، مایه خوشمزگی غذا هم هست، آثار نمک را هم دارد، تبدیل شد، استحاله شد، دیگر این آن نیست.

حضرت حرّ علیه السلام واقعاً آن حرّی نبود که مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستاد، اصلاً موجود دیگری شد، بکلّی تغییر هویت داد، رنگ آن‌ها را داشت اما آمد و رنگ خدا را گرفت، آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند… اکسیر وجود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مسِ وجود جناب حرّ را تبدیل کرد، حرّ قماش خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شد، امام معصوم به مقابل قبر حضرت حرّ علیه السلام می‌رود و می‌گوید «بِأبِی أنتَ وَ اُمّی»، پدر و مادرم به قربان تو، به کجا رسیده است!

این تغییر وجود است، تغییر ذات و هویت است.

عاقبت سوء

از آن طرف هم «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ».[۶]

عمر سعد لعنت الله علیه در مدینه به خدمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد و گفت: آقا! این مردم چقدر احمق هستند. حضرت فرمودند: چرا مردم احمق باشند؟ عرض کرد: وقتی من عبور می‌کنم با انگشت اشاره می‌کنند و می‌گویند این قاتلِ امام حسین علیه السلام است! من که اینقدر به شما علاقه دارم و جزو دلدادگان شما هستم، می‌گویند این قاتلِ امام حسین علیه السلام است!

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: مردم احمق نیستند، این خبری است که جدّم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داده است، تو قاتل من هستی.

این مُلکِ ری عمر سعد ملعون را بکلّی عوض کرد، یک موجود درّنده قصی القلب بی‌همه چیز شد و هیزم جهنّم شد.

گاهی انسان یک گناه می‌کند و خدای متعال بدش می‌آید و او را از دایره بندگی بیرون می‌کند. شیطان شش هزار سال عبادت کرده بود ولی کاری کرد که خدای متعال بدش آمد و گفت: تو را اخراج می‌کنم و تو دیگر بنده‌ی من نیستی، برو. «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ».[۷]

ذات و خَلقِ ویژه‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ذات و خلقت و طینت حضرت علی اکبر علیه السلام را، طینت عرشی و لاهوتی معرّفی می‌کند، شبیه‌ترین وجود به وجودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که اولین چیزی که خلق شد نور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، خلقت او خلقت نوری است، اول نور خدا که در عالم تجلّی کرده است و اول تعیّن، تعیّن وجودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی از نظر این حقیقت قماش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، مجانست با وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند، یکی از آن‌ها خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، همه‌ی این‌ها همینطور هستند ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعضی‌ها را نام برده‌اند، لذا وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راه می‌رفتند همه به یاد راه رفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌افتادند، وجود وجودِ نبوی بود، خیلی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شبیه بودند.

یکی امام باقر علیه السلام بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به جابر بن عبدالله انصاری در مورد حضرت امام باقر علیه السلام بشارت دادند، فرمودند تو می‌مانی تا پنجمین وصیّ من را می‌بینی که نام او نام من است و شمایل او هم شمایل من است.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام از نظر خلقت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شبیه بودند.

یکی حضرت علی اکبر علیه السلام است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تابلو کردند که خلقِ او خلقِ آنجایی است، جمال الله است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم أجملِ خلایق بودند که یوسف کجاست که دور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگردد.

حضرت علی اکبر علیه السلام از نظر شدّت جمال در حدّ جدّشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، اینقدر خلقت شفاف و زیباست.

یکی هم وجود نازنین حضرت حجّت ارواحنا فداه است، طاووس اهل بهشت هستند، ولی در آینه بودن برای خلقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این چند نفر را نشان‌دار کرده‌اند.

یکی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، یکی امام محمد باقر علیه السلام هستند، یکی حضرت حجّت ارواحنا فداه هستند.

در مورد حضرت علی اکبر علیه السلام، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مأمور بودند که بفرمایند این هم همان است.

خُلقِ حضرت علی اکبر علیه السلام

دوم مسئله‌ی خُلق است.

همه چیزِ وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمره اول بود، سالار همه‌ی پیامبران هستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگین انبیاء هستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قلّه‌ی کمال هستند، «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ»،[۸] آدم و همه‌ی انبیاء که بعد از او آمده‌اند، همه زیر پرچم من هستند، پرچمِ همه‌ی ارزش‌ها به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و تمام انبیاء علیهم السلام زیر این عَلَم هستند.

وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، آنچه خوبان در عالم امکان همه دارند تو تنها داری.

لذا عالم خلقت فعل خدای متعال است، کار خدای متعال چون با اراده است سختی ندارد، اگر انسان بخواهد کاری را با بدن انجام بدهد، چشم مطالعه می‌کند و خسته می‌شود، گوش می‌شنود و خسته می‌شود، اگر انسان کاری را با دست خود ادامه بدهد دستش خسته می‌شود، چون جسم کم می‌آورد، ولی با اراده اینطور نیست، اراده خسته نمی‌شود، شما همین الآن که اینجا نشسته‌اید گنبد مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در وجود خودتان خلق کنید، گنبد خضراء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در ذهن شما آمد؟ ایجاد کردید دیگر! شما با اراده زمین و زمان و آسمان و خورشید و همه را در وجود خودتان ایجاد می‌کنید، هیچ وقت خسته نمی‌شوید، اراده است، کار با اراده انسان را خسته نمی‌کند.

لذا در میان بهشتی‌ها خستگی وجود ندارد، کار با اراده است نه با دست.

خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با اراده‌اش «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِیئَهَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیئَهِ»،[۹] خدای متعال همه‌ی عالم را با مشیّت آفریده است ولی مشیّت از ذات خودش ناشی شده است، فرمود مشیّت ما هستیم، مشیّت خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که همه‌ی عالم با این مشیّت خلق شده است.

بنابراین چون مشیّت است، آنچه زیبایی از فضائل اخلاق در عالم امکان ممکن بود وجود داشته باشد، همه در وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

لذا خدای متعال شق القمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را عظیم نخوانده است، شق القمر با اراده است و سختی ندارد، اما در مورد اخلاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ».[۱۰]

حضرت علی اکبر علیه السلام دارای این خلق هستند، هرچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زیبایی اخلاقی دارند، حضرت علی اکبر علیه السلام همه را یکجا دارند.

جلوه وجود حضرت علی اکبر علیه السلام

مسئله سوم «جلوه وجود و جلوه صفات وجودی» که در زبان نمود پیده می‌کند، «اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ»، لذا وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده‌اند: «انأ أفسح من نطق بالضاد»،[۱۱] فصیح‌ترین فرد عالم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، آنقدر شیرین‌زبان بودند، وقتی دشمنان حضرت در محضر حضرت قرار می‌گرفتند تحت تأثیر قرار می‌گرفتند و مشهود می‌شد که دل‌ها را آب می‌کنند، زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر نافذ بود که صخره را آب می‌کرد.

حضرت علی اکبر علیه السلام لسان الله بودند، زبان زبانِ خودشان نبود، زبان زبانِ خدای متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

جهاد تبیین

این جهاد تبیین که حضرت آقا نایب امام زمان ارواحنا فداه مرجع واجب الاطاعه‌مان، امروز بر همه‌ی ما واجب می‌دانند که ما از حیثیت دینمان دفاع کنیم، دین خدا ناموس خداست، همان تعصبی که به ناموس خانوادگی دارید به دینتان داشته باشید، از ناموس الهی دفاع کنید.

امروز دنیا با ابزار تبلیغاتی، با ابزار روز به جنگ ما آمده است، هم جنگ تبلیغاتی می‌کند، هم جنگ اقتصادی می‌کند، هم جنگ فرهنگی می‌کند، یک جنگ تمام‌عیار است، بپا خیزید و به هل من ناصر امام حسین علیه السلام جواب بدهید، به میدان بیایید، کنار شهدا که با خونشان دین را رواج دادند و تبلیغ کردند، شما هم اهداف و آرمان‌های شهدا را تبلیغ کنید و دفاع کنید.

امروز این دشمنان انقلاب که دشمنان اسلام هستند، انقلاب ما همان اسلام ماست، انقلاب ما همان شریعت ماست، انقلاب ما همان مکتب و تشیّع ماست، انقلاب ما که انقلاب صنعتی نیست، انقلاب کارگری نیست، انقلاب فقیر بر علیه غنی نبود، انقلاب فطرت است و همه به میدان آمدند، رهبری نایب امام زمان ارواحنا فداه بود و مردم با انگیزه دینی آمدند.

در حال زدن این انقلاب هستند، هم می‌خواهند خوبی‌هایی که در این چهل و سه سال معجزه‌وار این مملکت قدرت پیدا کرده است، صاحب صنعت شده است، صاحب علم شده است، صاحب هسته‌ای شده است، صاحب سلول‌های بنیادی شده است، صاحب نانو شده است، صاحب انواع فناوری‌ها نوین شده است، در دفاع حرف اول را در منطقه می‌زند، جبهه مقاومت را نجات داده است، سوریه را نجات داده است، عراق را نجات داده است، از حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام حفاظت کرده است، از ناموس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در سوریه دفاع و حفاظت کرده است، و با این همه تحریم درنمانده است، ملّت ما سرافراز است، گرانی دارد ولی قحطی ندارد، فراوانی وجود دارد، و این نیست مگر به برکت خون شهدا و نفس این ولایتی است که انتساب به امام زمان ارواحنا فداه دارد.

مقایسه مملکت با قبل از انقلاب، این‌ها می‌خواهند بگویند شاهِ بی‌عرضه‌ی کثیفِ عیّاش که نتوانست بحرین را نگه دارد و بحرین را بدون جنگ داد، ما با جنگ یک وجب از خاکمان را ندادیم، این انقلاب بود، این ولایت بود، اگر شاه بود خوزستان هم رفته بود، مملکت چه داشت؟

بنده خودم قبل از انقلاب را دیده‌ام، مگر مردم می‌توانستند این همه گوشت و مرغ بخرند؟ آن زمان اصلاً کسی طمع این حرف‌ها را نداشت، در سال یک گوسفند می‌کشتند و قرمه می‌کردند و در پوستین می‌ریختند و آویزان می‌کردند، هر چند وقت یک مرتبه چند گوشت داخل غذا می‌ریختند و می‌خوردند، اصلاً خبری از این حرف‌ها نبود، کسی توقعی در زندگی نداشت، سطح زندگی بسیار پایین بود، با آن همه فروش نفت و با آن جمعیت کم نمی‌توانستند اداره کنند، قحطی و بدبختی و گرسنگی بود، من این‌ها را با وجود خودم لمس کرده‌ام که عرض می‌کنم، آنوقت می‌خواهند بگویند که زمان شاه بهتر بود!

احترامی که آن روز… چه کسی احترام داشت؟ کدام شخصیت اجتماعی در مملکت نفوذ داشت؟ هیچ کس! حتّی مراجع تقلید! با وجود آقای بروجردی این همه شراب فروشی بود، نه توانستند با بی‌حجابی دربیفتند، نه توانستند جلوی شراب فروشی را بگیرند، فاحشه‌خانه‌ی رسمی داشتند، آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه چکار می‌توانستند کنند؟ با آن همه عظمت!

امروز ما در عالم آقا هستیم، قدرت داریم، موقعیت داریم، این‌ها را به یکدیگر بگوییم، ناشکری نکنیم، ناشکری خیلی زیاد است.

گوشه‌ای از منطق حضرت علی اکبر علیه السلام

دیدید حضرت علی اکبر علیه السلام با چه منطقی به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرضه داشتند: آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: چرا! ما به حق هستیم. حضرت علی اکبر علیه السلام عرضه داشتند: «إذاً لا نبالی أوقعنا على الموت أو وقع الموتُ علینا».

یک نرخی برای شیرینی مرگ به ما دادند و حقانیت نهضت خودشان را در آنجا بیان کردند، چون ما حق هستیم هیچ باکی از مرگ نداریم، کسی از مرگ می‌ترسد که باطل باشد، پایان عمر او جهنّم باشد، ولی ما که حق هستیم، عاقبت بخیر هستیم، چرا نگران باشیم؟

دعا

خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام و به جلال و جمال و سخنان شیرین حضرت علی اکبر علیه السلام قسم می‌دهیم عیدی ما را ظهور امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.

خدایا! ملّت ما را، کشور ما را، مکتب ما را، تشیّع ما را، ولایت ما را، قداست ما را، اعتقادات پاک مردم ما را، نظام ما را، این رهبری شایسته ما را دشمن‌شاد مگردان.

خدایا! مریض‌های ما را، عالم پربرکت مورد نظر را که حال خوبی هم ندارد، خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم می‌دهیم مریضه‌ی مورد نظر، عالم مورد نظر، خطیب بزرگوار مورد نظر را عاجلاً شفاء عنایت بفرما.

خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم می‌دهیم این دست‌ها که به دامان کَرَم حضرت علی اکبر علیه السلام باز شده است، هر آرزو و حاجتی دارند، همه را، و منظورین را، و ملتمسین را و حوائج منظوره را برآورده بفرما.

خدایا! تو را به مقام حضرت علی اکبر علیه السلام قسم می‌دهیم عاقبت امر ما را به خیر مختوم بفرما.

خدایا! نسل جوان ما را به ساحل نجات، عزّت، کرامت و کارایی برسان.

خدایا! امر ازدواج و اشتغال را برای اقشار مختلف تسهیل بفرما.

نثار روح بلند حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و همه‌ی شهدا صلوات ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیات ۳۳ و ۳۴

[۳] تسلیه المُجالس و زینه المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام) ، جلد ۲ ، صفحه ۳۱۰ (قال: تقدّم علیّ بن الحسین علیه السلام، و امّه لیلى بنت أبی مرّه بن عروه بن مسعود الثقفی، و هو یومئذ ابن ثمانی عشره سنه، و رفع الحسین سبّابته نحو السماء و قال: اللّهمّ اشهد على هؤلاء القوم فقد برز إلیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک صلّى اللّه علیه و آله، کنّا إذا اشتقنا إلى نبیّک صلّى اللّه علیه و آله نظرنا إلى وجهه، اللّهمّ امنعهم برکات الأرض، و فرّقهم تفریقا، و مزّقهم تمزیقا، و اجعلهم طرائق قددا، و لا ترض الولاه عنهم أبدا، فإنّهم دعونا لینصرونا، ثمّ عدوا علینا یقاتلوننا. ثمّ صاح الحسین بعمر بن سعد: ما لک؟ قطع اللّه رحمک، و لا بارک لک فی أمرک، و سلّط علیک من یذبحک بعدی على فراشک، کما قطعت رحمی، و لم تحفظ قرابتی من رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، ثمّ رفع الحسین علیه السلام صوته و تلا: إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفىٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَى اَلْعٰالَمِینَ `ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)

[۴] روضه الواعظین ، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۹ (وَ قَالَ عَامِرٌ اَلشَّعْبِیُّ : تَکَلَّمَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِتِسْعِ کَلِمَاتٍ اِرْتَجَلَهُنَّ اِرْتِجَالاً فَقَأْنَ عُیُونَ اَلْبَلاَغَهِ وَ أَیْتَمْنَ جَوَاهِرَ اَلْحِکْمَهِ وَ قَطَعْنَ جَمِیعَ اَلْأَنَامِ عَنِ اَللَّحَاقِ بِوَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ ثَلاَثٌ مِنْهَا فِی اَلْمُنَاجَاهِ وَ ثَلاَثٌ مِنْهَا فِی اَلْحِکْمَهِ وَ ثَلاَثٌ مِنْهَا فِی اَلْأَدَبِ أَمَّا اَللاَّتِی فِی اَلْمُنَاجَاهِ فَقَالَ إِلَهِی وَ کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبًّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ وَ اَللاَّتِی فِی اَلْحِکْمَهِ فَقَالَ قِیمَهُ کُلِّ اِمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ وَ مَا هَلَکَ اِمْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ وَ أَمَّا اَللاَّتِی فِی اَلْأَدَبِ فَقَالَ فَامْنُنْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ وَ اِحْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیرَهُ وَ اِسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظِیرَهُ .)

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹ (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)

[۶] سوره مبارکه روم، آیه ۱۰

[۷] سوره مبارکه حجر، آیه ۳۴

[۸] الخرائج و الجرائح ، جلد ۲ ، صفحه ۸۷۶

[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴ ، صفحه ۱۴۵

[۱۰] سوره مبارکه قلم، آیه ۴

[۱۱] مرآه العقول، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۴ (إن کنت ترید معانیه: أی إن کنت تقصد حفظ‍ معانیه فلا تختل بالزیاده و النقصان، فلا بأس بأن تزید و تنقص فی العباره، و قیل: إن کنت تقصد و تطلب بالزیاده و النقصان إفاده معانیه فلا بأس، و على التقدیرین یدل على جواز نقل الحدیث بالمعنى، و تفصیل القول فی ذلک أنه إذا لم یکن المحدث عالما بحقائق الألفاظ‍ و مجازاتها و منطوقها و مفهومها و مقاصدها لم تجز له الروایه، و أما إذا کان ألما بذلک فقد قال طائفه من العلماء لا تجوز إلا باللفظ‍ أیضا، و جوز بعضهم فی غیر حدیث النبی صلى الله علیه و آله و سلم فقط‍، قال: لأنه أفسح من نطق بالضاد، و فی تراکیبه أسرار و دقائق لا یوقف علیها إلا بها کما هی، لأن لکل ترکیب معنى بحسب الوصل و الفصل و التقدیم و التأخیر و غیر ذلک لو لم یراع ذلک لذهبت مقاصدها، بل لکل کلمه مع صاحبتها خاصیه مستقله کالتخصیص و الاهتمام و غیرهما، و کذا الألفاظ‍ المشترکه و المترادفه، و لو وضع کل موضع الآخر لفات المعنى المقصود، و من ثم قال النبی صلى الله و علیه و آله نصر الله عبدا سمع مقالتی و حفظها و وهاها و أداها کما سمعها، فرب حامل فقه غیر فقیه، و رب حامل فقه إلى من هو أفقه منه، و کفى هذا الحدیث شاهدا بصدق ذلک، و أکثر الأصحاب جوزوا ذلک مطلقا مع حصول الشرائط‍ المذکوره، و قالوا: کلما ذکرتم خارج عن موضوع البحث لأنا إنما جوزنا لمن یفهم الألفاظ‍، و یعرف خواصها و مقاصدها، و یعلم عدم اختلال المراد بها فیما أداه، و قد ذهب جمهور السلف و الخلف من الطوائف کلها، إلى جواز الروایه بالمعنى إذا قطع بأداء المعنى بعینه، لأنه من المعلوم أن الصحابه و أصحاب الأئمه علیه السلام لم یکونوا یکتبون الأحادیث عند سماعها، و یبعد بل یستحیل عاده حفظهم جمیع الألفاظ‍ على ما هی علیه، و قد سمعوها مره واحده خصوصا فی الأحادیث الطویله مع تطاول الأزمنه، و لهذا کثیرا ما یروى عنهم المعنى الواحد بألفاظ‍ مختلفه، و لم ینکر ذلک علیهم، و لا یبقى لمن تتبع الأخبار فی هذا شبهه، نعم لا مریه فی أن روایته بلفظه أولى على کل حال، لا سیما فی هذه الأزمان لبعد العهد و فوت القرائن و تغیر المصطلحات، و بالغ بعضهم فقال: لا یجوز تغییر قال النبی إلى قال رسول الله و لا عکسه و هو عنت بین بغیر ثمره، و قال بعض الأفاضل: نقل المعنى إنما جوزوه فی غیر المصنفات، أما المصنفات فقد قال أکثر الأصحاب لا یجوز حکایتها و نقلها بالمعنى، و لا تغییر شیء منها على ما هو المتعارف و هو أحوط‍)