«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ».[۲]
خدای متعال بر حسب آنچه که از روایات و آیات قرآن کریم استفاده میشود، در یک تقسیم کلّی، سه عالم خلق فرموده است.
اگر از ابتدا از این طرف حساب کنیم عالم ماده است، عالم کثرت است، عالم تکاثر است.
توضیحاتی در مورد عالم ماده
اجزای این عالم از یکدیگر متباین است و چون مادّی هست، سخت است، محکم است، فشرده است، اینها در یکدیگر نمیگنجند و یکدیگر را نمیپذیرند. اگر یک موضوع و ماده و شیء جایی را پُر کند، تا زمانی که آن را برندارید نمیشود چیز دیگری را در آنجا بگذارید، اگر بخواهید چیز جدید بگذارید باید چیز قبلی را بردارید تا بشود آن دیگری در آنجا بنشیند.
آدمی که در هواپیما، در اتوبوس صندلی گرفته است، مادامی که این شخص روی آن صندلی هست، کس دیگری نمیتواند آنجا بنشیند، لذا این عالم را عالم تزاحم و تضاد میگویند. همهی موجودات در اثر تباین، هر کسی جای خودش را میخواهد و جایی به دیگری نمیدهد، جا را برای دیگری تنگ میکند، زمینهای برای دیگری نمیگذارد.
این عالم عالم دنیاست، به معنای واقعی کلمه به هر دو معنا عالم دنیاست. اگر عالم دنیا از «دُنُو» باشد یعنی نزدیکترین عالم به ما این عالم است، در دسترس حیوانات است، در دسترس مرحلهی طبیعی و حیوانی ما هست، ما در بدو تولّد هیچ عالمی را غیر از این عالم نمیشناسیم، فقط سینهی مادر را میفهمیم و آغوش گرم مادر را، آرام آرام پدر را میشناسیم، ولی بُعد فیزیکی آنها را میشناسیم.
هنگامی که بشر با عالم ماده انس میگیرد مادر او دنیا میشود، لذا فرمود که «کونوا مِن أبناءِ الآخِرَهِ ولا تَکونوا مِن أبناءِ الدُّنیا»،[۳] سعی کنید مادر شما دنیا نباشد، مدام در آغوش دنیا نخوابید، جاهای دیگری هم هست.
معنای دیگر دنیا از دناعت است، به معنای پستی، اگر شما عوالم را ارزشگذاری کنید و برای عالمها قیمت معین کنید، بیارزشترین عالم این عالم است، حال چرا بیارزش است؟ ببینید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه نکتهای را به ما میآموزند، «مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَا یُعْصَى إِلَّا فِیهَا»،[۴] از دناعت و پستی دنیا همین بس که بجز در این عالم خدای متعال معصیت نمیشود. یعنی در هیچ عالمی ظرفی برای گناه وجود ندارد، تنها عالمی که در این عالم عصیان خدا میشود و از اوامر خدای متعال تخلف میشود همین عالم است، علّتِ این امر هم تنگ بودنِ این عالم است، چون خواستِ همه نامحدود و است اشیاء عالم محدود است، وقتی محدود بود دیگر همه در آن جا نمیگیرند. میز ریاست خیلی گشاد نیست، اگر کسی بخواهد مدیر یک مدرسه یا یک سازمان دولتی یا یک شرکت خصوصی بشود، این میز مدیریت و ریاست برای یک نفر است، وقتی دو نفر هر دو یک میز را میخواهند باید به جان یکدیگر بیفتند، هر کسی به سمت خود میکشد و نام این امر «تنازع» است، نزع به معنای کَندن است، هر دو طرف میخواهند از طرف روبرو بکنند، این برای این محدودیت و تنگنا و مادّه است.
حسد معلولِ همین تنگ بودن عالم است، چون عالم پستی است و امور این عالم محدود است و آدمهایی که میخواهند خودشان را به اینجا ببندند، همه نمیتوانند خودشان را در یک جا مستقر کنند، ولی همه دوست دارند، این دعواها در اینجا شروع میشود و نزاع و درگیری و جنگ حاصلِ این تنگ بودنِ عالم است.
ملائکه خدای متعال که هم مقدّس هستند و هم مقدِّس هستند و هم مسبّح هستند، وقتی خدای علی حکیم به فرشتگان اعلان فرمود «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[۵] من میخواهم این صفت خودم را در زمین متجلّی کنم، همینکه صحبت زمین آمد، خدای متعال میخواهد در این کرهی مادی، در این کرهی زمین خلیفه قرار بدهد، ملائکه با آن روح شفافی که دارند، حقیقت عالم ماده را میدانستند، گفتند: اگر بنا باشد یک موجود بهشتی، یک موجود عالم بالا که در یک وسعت بیمرز استقرار داشته است به جایی برود که وسعت آنجا را ندارد و بخواهد تکثیر مثل کند، همه همهچیز را میخواهند و همه چیز هم به همه نمیرسد، نتیجهی این امر هم جنگ میشود، «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»، رسماً آنچه که الآن حقیقت دارد، این را از خدای متعال سؤال کردند، خدایا! کسانی را روی زمین قرار میدهی که وقتی بیایند افساد میکنند و خون یکدیگر را میریزند؟
پاداشِ صبر
این خونریزی و فساد برای کوچک بودنِ اینجاست، برای تنگ بودن اینجاست. لذا یک عالم محدود و تنگی است و مؤمن این تنگ را میفهمد و لذا توقعی ندارد و میفهمد که به اینجا آمده است تا با تنگنا بسازد، یک جای وسیعتر هست که اگر در این زندان شورش نکند و بهم نریزد، مدّتِ زندان او تمام میشود و آزاد میشود و در یک عالم وسیعی بسر میبرد، «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»،[۶] ملائکه هنگام مرگ به استقبال میآیند و میگویند: سلام بر شما که آدمهای صابری بودید، در جای تنگ بودید اما به جان یکدیگر نیفتادید، فهمیدید که اینجا باید انسان با تنگنا بسازد، و چون تنگ است جای دیگری را نگیرد، شما رعایت کردید و واقعبین بودید و حال سلام ملائکه بر شما باد، برای اینکه اهل صبر بودید، خودتان را کنترل کردید، کفّ نفس کردید، مناعت نفس داشتید، به حق خودتان قانع شدید و به حدود و حقوق دیگران تعرّض نکردید.
حرص نداشته باشیم
هر کسی که صبر کند گشایش در پیش است، «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»، چون اهل صبر بودید و دورهی خودتان را در اینجا با صبر و قناعت طی کردید «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»، این خانه عاقبت چه خانهی خوبی است، آنجا دیگر تنگنا ندارید، آنجا جای یکدیگر را تنگ نمیکنید، به همهی شما هرچه بخواهید میدهیم، همه برای خودتان است، آنقدر زیاد است که به هر کسی هرچه بخواهد میرسد، وقتی نعمت فراوان شد تنگنظریها هم کنار میرود، کمبود نعمت تنگنظری میآورد، لذا خدای متعال نیاورد انسان در قحطی اصلاً سیر نمیشود، آن چیز کمی هم که بدست میآورند آنها را ارضاء نمیکند، ولع و حرص دارند، این است که بیچارهها چه میکشند…
فقر بیش از اینکه محدودیت بیرونی باشد، تنگنای درونی است، خود فقر نیست که انسان را بیچاره میکند، خوفِ فقر است، یک امر توهّمی، یک امر باطنی است که انسان را حریص میکند و به تعرّض و تجاوز وادار میکند و این همه مشکلات پیش میآید.
اما کسانی که چشم و دلشان پُر است، میگویند چشم و دل فلانی سیر نیست و همیشه گداست و هرچه داشته باشد سیر نمیشود، اما در مورد بعضیها میگویند که این چشم و دل سیر است، این است که هیچ وقت به ناموس مردم نگاه نمیکند، به مال مردم دست دراز نمیکند، برای اینکه درون او بینیاز است، بینیازی بشر به بیرون نیست، به درون است، انسان باید از درون سیر باشد، درون انسان باید پُر باشد، وگرنه پُر بودنِ بیرون انسان را سیر نمیکند، دنیا مانند آب شور میماند، شما وقتی تشنه بودید هرچه از آب شور بخورید ظرفیتتان در درون تکمیل میشود و شکم پُر میشود اما عطش همچنان باقی است، و اگر انسان با این عطش به عالم قبر و آخرت هم برود، آن دردی که در تشنگی اینجا داشت، تشنگی را با خود برده است، ولی آبی هم در کار نیست، آن تشنگی او را همیشه بدبخت و بیچاره میکند.
اینهایی که به مسائل جنسی حریص هستند، به ثروت حریص هستند، هر روز نسبت به خوردنیها حریص هستند، تا زمانی که این حرص هست، وقتی انسان میرود حرص را با خودش میبرد، اما چیزی را که میتوانست بوسیلهی آن خودش را سرگرم کند دیگر در آنجا نیست، ابزار تحصیل و اکتساب از او گرفته شده است ولی اصل نیاز از او گرفته نشده است، آب را از او گرفتهاند اما کماکان تشنگی وجود دارد.
این است که تا زمانی که نرفتهایم باید از خدای متعال بخواهیم که ما را از اینجا بینیاز کند، وگرنه اگر انسان با این نیازها و وابستگی به خانه قبر برود، دردها را با خودش را برده است ولی درمانی در آنجا وجود ندارد. درمان او یاد خدا بود، درمان او راضی شدن به قضای الهی بود، درمان او تأمین معنویت بود، که این داروها را در اینجا مصرف نکرد، دنیا را بعنوان خدا برای خودش انتخاب کرد، هوا و هوس را بعنوان خدا برای خودش انتخاب کرد، حال هوا و هوس را با خودش برده است ولی آن چیزی که با آن ارضاء میشد را نبرده است، زنباره بود، اما زن با خودش به آنجا نمیبرد، خود او رفته است ولی زنبارگی او همراه اوست، دیگر زن در آنجا نیست، تشنه رفته است و آب وجود ندارد، گرسنه رفته است و غذا رفته است، با حرص و ولع ثروت رفته است اما ثروت نیست، حال ببینید چه بدبختی برای او هست، ان شاء الله خدای متعال به داد همه برسد.
این است که اکثر مردم در عالم برزخ خیلی بدبختی دارند، شفاعت هم در قیامت است، آنجا باید این دردها را بچشند و تحمل کنند، چکار میتوانند کنند؟
به امواتمان ترحّم کنیم، برای آنها احسان کنیم، برای آنها قرآن بخوانیم، برای آنها نماز قضاء بخوانیم، ردّ مظالم به نیت آنها بدهیم، دنیایی از نیازها را با خودشان بردهاند و آنجا هم هیچ کسی به دادشان نمیرسد.
عالم برزخ یا مثال
اما عالم بالاتر که دومین عالمی است که از این طرف حساب میکنیم «عالم برزخ» است، یا بفرمایید که عالم مثال است.
عالم برزخ عالمی است که در آن ماده وجود ندارد، چون ماده نیست تزاحم نیست، آنجا به یکدیگر تنه نمیزنند، صورت است، صورت ذهنی است، شما تمام ساختمانهای تهران را در ذهن خودتان بیاورید، همهی انسانها را در ذهن خودتان بیاورید، جا تنگ نمیشود، صورتهای آدمها در آنجا هست ولی مادهها نیست، چون صورتها نیست، صورت خورشید در بیرون چند هزار برابر زمین است، اما خورشید را در ذهن خودتان دارید و ذهن شما این جرم عظیم را جا میدهد.
یکی از دلایل تجرّد روح همین است که انسان اجرام بزرگ و کرات عظیم را در درون آن جا میدهد، اگر ذهن ما ماده بود نباید این صورت در اینجا جا میگرفت، اما جا میگیرد، تمام آدمها، اینجا اگر جمعیت سه برابر بشود دیگر جایی در مسجد پیدا نمیشود و عدّهی باید بیرون بروند که جا بگیرند، اما در ذهن شما اگر هزار برابرِ این هم بیاید جا میشود، چرا جا میشود؟ برای اینکه آنجا ماده نیست، صورت هست، قیافهها هست، گنبد امام رضا علیه السلام هست، گنبد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هست، گنبد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ذهن ماست و جا میشود، وقتی به آنجا میروم خودم زیر گنبد هستم ولی اینجا گنبد در ذهن و قلب من جا گرفته است، این عالم عالمِ مثال است، مادهاش نیست ولی مثال آن هست، آن چیزی که شبیه آن است در وجود من هست.
ملک هم وقتی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و جناب مریم سلام الله علیها میآمد «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا»،[۷] ملک صورت بشری ندارد، شاید اصلا صورت ندارد، آنها هم محدودیت دارند، «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»،[۸] درجات دارند، هر کدام مانند مسائل علمی هستند، این صور علمی در ذهن یک علامه… خدا میداند که چقدر کتاب در اینجا هست، اگر اینها بیرون میرفت کتابخانهها پر میشد، ولی این درون…
مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه برای این تدوین و تألیف این کتاب شریف الغدیر فرموده بودند: صد هزار کتاب از کتب اهل سنّت را ورق زدم و مطالعه کردم و ده هزار از این کتابها را از ابتدا تا انتها کلمه به کلمه خواندهام، همه در ذهن ایشان بود.
میگویند مرحوم صاحب جواهر گفته بودند اگر همهی کتب فقه شیعه را در دریا بریزند در ذهن من هست، چرا این ذهن اینطور است و جا دارد؟ برای اینکه عالم عالم ماده نیست، این تزاحم برای عالم فیزیک و ماده بود، برای صندلی ریاست بود، برای آن دخلِ پول بود، برای این حساب جاری بود، اما وقتی به آنجا برویم دیگر ماده نیست، چون ماده نیست وسعتی در آنجا هست و همه جا میگیرند، بر حسب روایات همهی شیعیان را به وادی السلام میبرند، همه در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جمع هستند، از وقتی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدهاند شیعیان میهمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند و تا دامنهی قیامت اینطور است، تمام اینها که از دنیا میروند روحشان با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، تنگ هم نمیشود، این همه ارواح مؤمنین و مؤمنات، شاید میلیاردها نفر میهمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند و جا تنگ نمیشود، همه میهمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، آقای ما از همه هم پذیرایی میکنند، وجود نازنین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ملک و ملکوت را در خودش جا میدهد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی بزرگ هستند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به عظمت جلال و جمال خدا وسعت دارند، جا کم نمیآید.
آنجا عالم عالمِ مثال است، تنگی وجود ندارد ولی جدایی وجود دارد، آنجا هر کسی شکل خودش را دارد، حد خودش را دارد.
عالمی بالاتر از عالم مثال
عالمی بالاتر از عالم مثال است که آن عالم عالمِ بیصورتی و بیمادهای است، در آنجا نه محدودیت هست و نه این جدایی و مرز، در عالم مفاهیم، در عالم علم، هر علمی با علم دیگر مرزی دارد و جداست، این جدایی صورت از همدیگر، اشکال هندسی، اشکال ریاضی، درست است که همهی اینها با یکدیگر جا میگیرند اما جدا هستند و مرز دارند، این جدایی محدودیت، این تعریفها تعریفهای ممتازی است، اینها از همدیگر جدا میشوند.
انسان به جایی میرسد که در آنجا هیچ مرزی وجود ندارد، آنجایی که مرز وجود ندارد فناء فی الله است، که قرآن کریم از آن تحت عنوان «صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۹] یاد میکند.
گفتن اینها برای ما آسان است، اما رسیدن به اینها را خدا میداند، مگر کسی مشمول فضل الهی قرار بگیرد، «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ».[۱۰]
جزای انسانِ صابر
حال در آیات قرآن کریم هم ملاحظه میکنید، در سوره مبارکه حدید فرمود: «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»،[۱۱] برای هر کدام، هر انسانی که در اینجا با صبر زندگی کرده است، با مناعت زندگی کرده است، با شرافت زندگی کرده است، با دیانت زندگی کرده است، با ولایت زندگی کرده است، با عشق و محبّت از لاک خودش بیرون آمده است، محبّت انسان را از خودش بیرون میکشد، انسان بیمحبّت در لاک خودش است، غیر اصلاً در وجود او راه ندارد، او هم در دل کسی نفوذ ندارد، ولی محبّت میآید و این وحدت را ایجاد میکند، دو نفر را یکی میکند، عاشق و معشوق…
ان شاء الله خدای متعال استاد ما مرحوم آیت الله علامه حسنزاده آملی را رحمت کند، ایشان کتابی به نام «ذکر و ذاکر و مذکور» نوشتند، در آن مرحله عشق و عاشق و معشوق یکی است، چون اصلاً عشق دوئیت نمیپذیرد. این همت آدم است که چه مقدار همّت داشته باشد، اگر همّت او دنیاست، هم اینجا گرفتار تنگنا بود، هر کسی چیزی داشت به او فشار میآمد، چون عالم عالمِ تنگی است و میخواست او نداشته باشد و این داشته باشد و این امر نشدنی بود، ولی تنگی این موضوع را در درون خودش داشت، حسد یکی از تنگناهاست، تکبّر، انسانی که خودش را بزرگتر از دیگران میبیند و میخواهد همه زیر پای او باشند تا او بالا برود، این آدمِ تنگی است، نمیتواند بزرگی بزرگتر از خودش ببیند، تکبّر زندان روح است، حسد صندوق تنگی برای جان بشر است، حسود همیشه قبل از آنکه به محسود ضربه بزند خودش آتش گرفته است و خودش خودش را در زندان کرده است، به خودش فشار میآورد، آدم متکبّر همیشه در فشار است، چون بالاترین ریاست را میخواهد و بدست نمیآورد، لذا این تنگی و فشار درونِ او را پرس میکند. حرص هم همینطور است، تمام این علقههای مادّی تنگناهایی است، مانند زندانهای تو در تو میماند، همه جا هم قفل است و هیچ کجا هم برای او باز نیست، مدام داخل رفته است و هرچه داخل رفته است یک در جدیدی به روی او بسته شده است، این است که بیرون آمدن برای او سخت میشود.
این حسد، این تکبّر، این حرص، این کینه، این حقد، اینها امراضی است که روح بشر در تنگنا قرار میگیرد، علّت این امر هم این است که دنیا تنگ است، عالم فیزیک تنگناست، هر کسی به هر چیزی وابسته بشود یک تنگی و فشاری برای خودش درست میکند.
اما اگر عشق کسی بهشت باشد، در اینجا صرف نظر میکند، حسد را معالجه کرده است، تکبّر را معالجه کرده است، حرص را معالجه کرده است، بجای حسد ایثار دارد، هرچه خودش دارد میخواهد به او بدهد که او داشته باشد و خودش نداشته باشد، به دنبال ریاست نیست، کمک میکند که کس دیگری مدیر بشود، لیاقت و شایستهسالاری را مهم میداند.
اینها که این کار را برای آخرت میکنند، که قرآن کریم هم این را به ما بعنوان مذمت و توبیخ میفرماید، «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا *وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى»[۱۲] شما حیات دنیا را انتخاب کردید، در حالی که آخرت هم بهتر است، هم جاوید است و میمانید، اینجا تمام میشود، اینجا اگر همه چیز هم داشته باشید همیشگی نیست، یا اینها از شما گرفته میشوند و یا شما را میبرند و اینها میماند، اما آخرت همیشه هست.
اگر کسی آخرتگرا باشد، حبّ بهشت او را از این لذائذ دنیا، وادار کند که زیر بار لذّت حرام نرود، این به عالمی وسیعتر از عالم ماده دست پیدا میکند، در یک فراخنایی در کنار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست، ولی همهی صفات خدا نصیب این شخص نمیشود، این شخص همهی عظمت حق را بدست نمیآورد، این در حد عالم مثال است و عالم مثال آن جدایی و مرز را دارد، لذا لذّت بیمرز را بدست نمیآورد، ما لذّت بیمرز داریم، ما علم بیمرز داریم، ما قدرت نامحدود و لایتنهی و بدون حد داریم و آن خودِ خداست، «إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى»،[۱۳] «وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى»،[۱۴] چرا به دنبال بهشت میروی؟ به دنبالِ بهشتآفرین برو، مقصد تو خودِ خدا باشد، منتهای حرکت و سیر تو ذات مقدّس حق باشد، که اگر انسان به آنجا برود هم لذّت و هم علم و هم قدرت انسان همانطور که قدرت خدای متعال عین ذات اوست، علم خدای متعال عین قدرت اوست، حیات و قدرت و علم عین ذات است و هیچ فرقی با هم ندارند، همه بینهایت، همه نامحدود و لایتنهی، همه برای ماست…
اجمالاً وقتی انسان از خودش میگذرد، وقتی از برزخ خود میگذرد، رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند، دیگر آنجا «أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»،[۱۵] انسان یک چیز دارد و آن خدای متعال است، انسان یک دل و یک دلبر و یک دلدار دارد و دل به آن یک نفر میدهد، آن یک نفر یعنی همه.
این است که حضرات معصومین سلام الله علیهم أجمعین فوق بهشت هستند، این روایتی که دارد در روز قیامت عدهای دل به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دادهاند، این پروانههای عاشق در آنجا به معشوق رسیدهاند، دور حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حلقه زدهاند، بهشت تشنه است که اینها قدم بگذارند، آنجا خانه شعور دارد، درخت بهشت حیات دارد و حرف میزند، گلهای بهشت مانند گلهای اینجا نیست، عشق خودشان را بیان میکنند، قصرهای بهشت، گلهای بهشت، نهرهای بهشت سراسر حیات است، سراسر عقل است، سراسر محبّت است، اینها مشتاق هستند.
اینها وقتی که به مقصد اعلی رسیدند که مقام عنداللهی است، اگر کسی به آنجا برسد همه چیز را دارد، ولی داشتنِ آن اشراقِ او بر بهشت است، نه اینکه بهشت آنها را محدود میکند، در بهشت هم محدود نیستند، این محدودیت برای صورت و ماده است، هم از ماده عبور کرده است و هم از صورت، لذا هیچ محدودهای در آنجا ندارد و در محضر خدای متعال است، در محضر حق سبحانه و تعالی است.
مِنَ الْحَیِّ القَیّوُمِ الَّذی لا یَمُوتُ اِلَی الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لایَمُوتُ.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
صلی الله علیکِ ایتها السیّده الجلیله.
ایام ایامِ مادر است، ما هم یک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داریم… بر حسب روایتی که در خصال شیخ صدوق هست پنج نفر جزو بکائین عالم هستند، اولین نفر پدرمان آدم بود، خودش را از مرحلهی حضور به مرحلهی دنیا گرفتار کرد، ولی طاقت او از فراق تمام شده بود، شب و روز نداشت، خورد و خوراک نداشت.
میگویند دومین بکاء جناب یعقوب علیه السلام بود، وقتی حضرت یوسف علیه السلام را از ایشان جدا کردند آنقدر گریه میکرد که چشمان ایشان نابینا شد، به ایشان میگفتند اینقدر گریه نکن، آنقدر یوسف یوسف میگویی که میمیری.
سومین نفر حضرت یوسف علیه السلام بود، ایشان هم خیلی به پدر خود علاقهمند بودند، گریهی ایشان طوری بود که زندانیان آمدند و اعتراض کردند، یا شب گریه کن یا روز، ما طاقت نداریم.
چهارمین نفر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، گریه امان نمیداد، دل حضرت بهانه میگرفت، گفتند: بلال آمده است، فرمودند: بگویید برود و یک اذان بگوید، بلال به بالای مأذنه رفت، وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوفانی شد، وقتی نام مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را برد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صیحهای کشیدند و غش کردند، گویا حسنین علیهما السلام دویدند، بلال! کافی است، مادر ما از هوش رفت.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگران جان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، این بود که لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مخفی میکردند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرضه داشتند: یا علی! دلم برای پدرم تنگ شده است، پیراهن پدرم را بدهید تا بو کنم. وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیراهن را آوردند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پیراهن را روی سر خود انداختند و صیحهای کشیدند و غش کردند.
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
اما پیراهن حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داستان عجیبی داشت، بعضیها میگویند این پیراهن زیر سم اسبها از بین رفت و دیگر چیزی از آن نماند، بعضیها میگویند غارت کردند، نام آن ملعون که بدن مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را برهنه کرد… بعضی میگویند ملائکه این پیراهن را بردند و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تحویل دادند که روز قیامت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیایند و پیراهن خونین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به سر خود بکشند…
اما میگویند در مجلس یزید ملعون، وقتی یزید شکست خورد، میخواست خودش را نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با حسن نیت و خدمتگزار معرّفی کند، به امام زین العابدین سلام الله علیه عرض کرد: هرچه بخواهید به شما میدهم، حضرت فرمودند: بگویید چیزهایی که از ما غارت کردهاند را به ما برگردانند، عرضه داشت: آن چیزهایی که غارت رفته است خیلی قیمتی نبود، هرچه بخواهید من خودم به شما میدهم، حضرت فرمودند: نه! دستبافت مادرم فاطمه سلام الله علیها در آن بود…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین وَبِالأئِمَّه مِن اولادِ الحُسَین یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یَا غیاثَ المُستَغیثین، یَا اِلَهَ العَاصِین، یا سَتّارَ الْعُیُوبِ وَ یا غَفّارَ الذُّنُوبِ، یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ، یَا سَریعَ الرّضا…
خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان ارواحنا فداه روشن بفرما.
خدایا! دست ما را از دامان امام زمان ارواحنا فداه کوتاه مگردان.
خدایا! رهبر عزیز ما را تا ظهور و کنار حضرت حجّت ارواحنا فداه با اقتدار و عزّت و کفایت و کرامت مستدام بدار.
خدایا! نسل جوان ما را به ساحل معرفت، محبّت، عشق به خودت و اولیای خودت، به علم و دانش و بصیرت نائل بگردان.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم مشکلات این کشور را با تدبیر همین رهبر بزرگوارمان و به دست همین دولت ولایتمدار مرتفع بفرما.
خدایا! دست فتنه و آشوب و ایجاد تنش در کشور را افشاء و این دست را رسوا و قطع بگردان.
خدایا! خیر و برکتت را بر این مردم نازل بگردان.
خدایا! آنچه خیر دین و دنیای ماست به ما مرحمت بفرما.
خدایا! مریضها و منظورین را عاجلاً لباس عافیت به تنشان بپوشان.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم پایان عمر ما را با مهر شهادت مزیّن بگردان.
خدایا! ما را در دنیا و آخرت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و قرآن کریم جدا مگردان.
خدایا! دست خیانت از بیگانگان و منافقین داخلی برای همیشه از سر این ملّت کوتاه بگردان.
خدایا! جبهه مقاومت را به پیروزی قطعی برسان.
خدایا! یمن قهرمان را بر خصم دون و پستشان آل سعود و حکام وابسته به امریکا پیروز بگردان.
خدایا! گرفتاران بحرین و عربستان را با نابودی حکومتها و طاغوتهایشان مستخلص بفرما.
خدایا! پدرها و مادرها و گذشتگان و مشایخ و ذوی الحقوق ما را از این سفرهی روضه و توسّل ما بهرهمند بفرما.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، مطابق کَرَمِ توست بر ما عنایت بفرما.
نثار روح مقدّس حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و همهی شهدا صلواتی عنایت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۵ (فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ ۚ کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ)
[۳] حلیه الأولیاء، جلد ۱ ، صفحه ۲۶۵ (رسول اللّه صلی الله علیه و آله : أیُّهَا النّاسُ ! کونوا مِن أبناءِ الآخِرَهِ ولا تَکونوا مِن أبناءِ الدُّنیا؛ فَإِنَّ کُلَّ اُمٍّ یَتبَعُها وَلَدُها… فَاعمَلوا وأنتُم مِنَ اللّه ِ عَلى حَذَرٍ ، وَاعلَموا أنَّکُم مَعروضونَ عَلى أعمالِکُم وأنَّکُم مُلاقُو اللّه ِ لابُدَّ مِنهُ «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»)
[۴] نهج البلاغه، حکمت ۳۸۵
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰ (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ)
[۶] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۴
[۷] سوره مبارکه مریم، آیه ۱۷ (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا)
[۸] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸ (صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)
[۱۰] سوره مبارکه جمعه، آیه ۴ (ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)
[۱۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۱ (سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)
[۱۲] سوره مبارکه اعلی، آیات ۱۶ و ۱۷
[۱۳] سوره مبارکه علق، آیه ۸
[۱۴] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۲
[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵ (وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)