«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مروری بر جلسات قبل
توفیق اسرارآمیزی نصیب جناب عنوان بصری شد، یک جهش و تحول و انقلابی در دوران کبر سن بعد از نود سال برای او حاصل شد، با این انقلاب یک جذبهی جدیدی، یک ارتباط مرموزی در وجود ایشان نسبت به حجّت خدا، صاحب ولایت مطلقه، امام جعفر صادق علیه السلام کشف شد، نود سال زیر خاک بوده است، زیر خاکستر بوده است، ولی چه شد که یکمرتبه تکانی خورد و آن آتش زیر خاکستر خودش را نشان داد و او بیاختیار هوای امام جعفر صادق علیه السلام را احساس کرد و به سوی حضرت روان شد.
حضرت هم در ابتدا اقبالی نشان ندادند، دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، خودش جذب کرده است، باطنها دست خودش است، او امام قلوب است، او امام وجود است، ولی گاهی از روی بیمهری کسی را پشت در میگذارند، از روی اعلان بیلیاقتی در را به سوی مشتری باز نمیکنند، گاهی از روی محبّت است،
من رشتهی محبّت خود از تو میبرم شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
این نوع دوم نوع ناز است که معشوق برای اینکه عاشق خودش را بیازماید و حقانیتِ طلب خودش را عینی کند، به این زودی خودش را در دسترس عاشق قرار نمیدهد، معشوق با یک روشهایی عاشق خودش را بیچارهی خودش میکند، عطش و بیقراری خودش را با روشهای ویژه مضاعف میکند.
اینطور که از مقدّمات و شرایطی که برای عنوان بصری پیش آمده است نشان میدهد که امام جعفر صادق علیه السلام برای او ناز کردهاند تا ببینند آیا او ناز را میخرد یا نمیخرد، عنوان بصری هم دست برنداشت، خستگی و فرسودگی و یأس و ناامیدی دلیلِ نبودِ محبّت و عشق است، در وادی عشق بدن خستگی نمیفهمد.
نیّت به بدن نیرو میدهد
این حدیث شریف از مولایمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بُعدِ تربیتی دارد و هم یک نوع کاوش روانی است که اشخاص میتوانند در خودشان ببینند که آیا مطلوب واقعیشان آنی هست که الآن به دنبال آن میرود یا نه. فرمودند: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ اَلنِّیَّهُ»،[۲] اگر دل به جایی وصل بشود و ایجاد شوق در وجود انسان کند و این شوق و انگیزه و نیّت را ثمر بدهد، نیّت معلولِ شوق است، شوق معلولِ دلبستگی است، سنخیت است، دل انسان هوای کسی را میکند، اشتیاق در وجود او جدّی میشود، هنگامی که اشتیاق کامل شد نیّت و انگیزه و اراده میآید که انسان به سراغ گمشده و معشوق و مقام و رتبه و منزلت خودش برود و حرکت کند.
اگر نیت واقعا نیت صادقانه باشد، طلب و عطش واقعیت داشته باشد انسان برای رسیدن به معشوق خودش خسته نمیشود. بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
در سر منزل لیلی که خطرهاست به جان شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یأس از کفر است
ریشهای این بیت در قرآن کریم در سوره مبارکه یوسف اینطور آمده است: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»،[۳] امید علامت ایمان است، ایمان که علم تنها نیست، ایمان هم دانش است هم بینش است هم گرایش است و هم جذبه است، ایمان هم آدرس است و هم حرکت است، ایمان هم مسیر است و هم موتور محرّک، ایمان روشنایی است و سیر آگاهانه به سوی مقصود است، و اگر کسی گنج ایمان را دارا بود اولین اثری دارد این است که ناامید نمیشود، از هیچ شکستی مأیوس نمیشود، همیشه شکستها را فرصت تلقّی میکند، در قاموس عاشق نمیشود و نمیروم و نمیتوانم و… وجود ندارد، اینها برای آدمهای مأیوس و ناامید است و با ایمان سازگار نیست و تصریح قرآن کریم هم هست، «إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ».
ایمان امام خمینی رضوان الله تعالی علیه
امام با چه اطمینانی «نه شرقی نه غربی» را فرمودند؟ با چه اطمینانی بعد از قرنها سلطهی اجانب و کفار و فساق و ستمگران قیام کردند؟ با کدام نیروهای مسلح؟ با چه امکاناتی پنجه در پنجهی قدرتهای بزرگ گذاشت و گفت ما میتوانیم و کرد؟ علامت ایمان امام بود، مؤمن بود، خدای متعال را باور کرده بود، قدرت خدای متعال را یافته بود.
وقت باارزش است
ائمه علیهم السلام هم بعضیها را میآزمودند تا ببینند آیا ایمانِ او ایمان است و در مرز یقین هست یا نیست، لذا امام صادق علیه السلام برای عنوان بصری ناز کردند و فرمودند: شرایط تو با شرایط من بررسی نشده است، من دارای اذکار و اوراد هستم، اگر بخواهم به کسی وقت بدهم باید ارزش داشته باشد که ترکِ ذکر کنم و با یک طلبهای سرگرم بشوم.
آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه در این جهت خیلی نسبت به وقت خود بخل داشتند، چون دائم الحضور و دائم الذکر بودند، لذا افراد را نمیپذیرفتند، به این سادگی حرف نمیزدند، چون با چیزی مشغول هستند که تا زمانی که چیزی در آن ردیف نباشد، دست از آن ذکر و حضور خود برنمیدارد.
یکی از دوستان ما میگفت که از آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف ذکر خواستم، دو سه مرتبه رفتم و آمدم، در نهایت ایشان به من گفتند که من در عمر خودم کاری که رضای خدا برایم احراز نشود نکردهام.
خوشا بحال اینها، اینها که بودند و ما که هستیم. بیایید هر روز یک کاری برای رضای خدا انجام بدهیم، تمرکز کنیم که یک کاری انجام بدهیم که هیچ شاعبهای نداشته باشد انجام بدهیم، یک سلامی برای خدا، یک لبخندی برای خدا، یک ادبی برای خدا، یک کاری، یک کمکی، یک خلوتی، یک مرتبه در عمرمان یک یاالله برای خدا گفته باشیم، عادت داریم، مشکل پیدا کنیم یاالله میگوییم، ولی اگر کسی طالب خدا باشد، اگر کسی تشنهی خدا باشد و یاالله او برای خود او باشد، نه اینکه یاالله بگویم که خدا مرا ببخشد یا مرا از گیر نجات بدهد، نه، یاالله او بوی محبّت داشته باشد، یک مرتبه برای خدا یک صلوات گفته باشیم، یک مرتبه در عمر خودش برای خدا با حضور قلب و با محبّت اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم بگوید.
صبر داشته باشیم
این هم خوب امتحان داد، اولاً از امام نرنجید، از جمله علائم عشق و محبّت نرنجیدن است، از سختیها، از رنجها، از مصیبتهایی که در مسیر مقصد برای او پیش میآید، اینها او را رنجور نمیکند، وازده نمیشود، دلزده نمیشود، رها نمیکند، خوب امتحان داد، و خدای متعال هم چون عشق او را جدی دید…
ای دعا از تو اجابت هم ز تو
ای دعا از تو اجابت هم ز تو…
یک سؤال است، بعضی از انبیاء علیهم السلام در موارد دعا نکردند، در مواردی دعا کردند، چند دعای حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن کریم ذکر شده است، اما وقتی به طرف آتش نمرودیها میبردند و ملائکه برای اعلان نصرت به خدمت ایشان میرسیدند، همه را رد کردند، گفتند حال که نمیخواهی به ما تکیه کنی و چیزی از ما بخواهی، خودت از خدای متعال بخواه، گفت: «علمُه بحالی یغنىً عن سؤالی»، ان شاء الله خدای متعال پدر مرا رحمت کند، معمولاً در قنوت نماز خودش این را میگفت: «إلهی… کَفی عِلمُک عَنِ المَقال، وَکَفی کَرَمُک عَنِ السُّؤال»، خدایا! من چه بگویم؟ تو درد مرا میدانی، من چه بگویم؟ کَرَمِ تو که اجازهی گفتن به من نمیدهد، هم میدانی و هم میتوانی، من چه چیزی از تو بخواهم؟ خودت هرچه بخواهی و کَرَمِ تو اقتضاء کند به من میدهی.
چرا انبیاء علیهم السلام گاهی دعا کردهاند و گاهی دعا نکردهاند؟ باید دانست که دعای اینها مأموریت الهی بوده است، هر دعایی که کردهاند خدای متعال فرموده است که دعا کن، ما ظاهراً نمیفهمیم ولی تکویناً خدای متعال در قلب ما مقدّماتی را فراهم میکند که ما حال دعا پیدا میکنیم، دعا الهام الهی است، توبه ابتدا از جانب خدای متعال است، دعا ابتدا از جانب خدای متعال است، محبّت ابتدا از جانب خدای متعال است، این آیات قرآن کریم است، «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ»،[۴] اول خدای متعال محبّت میکند و بعد دلِ محبِ خدا جذبِ خدای متعال میشود و او هم عشق خدای متعال را در وجود خودش مییابد و شارژ میشود. «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی»،[۵] اول خودش ما را صدا میزند و بعد میگوید تو ما را صدا بزن، «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»،[۶] چه کسی میگوید ادعونی؟ خودش دعا را از ما میخواهد، هر چیزی که هست از خودش است، هر چیزی داریم، توفیق، محبت، سؤال، گدایی، درخواست، همه از جانب خدای متعال است.
اگر خدای متعال بخواهد چیزی به کسی بدهد به دل او میاندازد که از خدای متعال بخواهد، آدم به دل خودش بهانهگیر میشود، خدای متعال به او اشک میدهد، خدای متعال به او انکسار میدهد، وقتی دل شکست، وقتی اشک ریخت، نشانهی این است که خدای متعال منتظر اوست.
این هم الهام الهی بود که جناب عنوان بصری به کنار مضجع شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برود و آن نماز را بخواند و بعد از نماز آن دعا را کند.
اهمیتِ جذبه
حال وقتی امام صادق علیه السلام او را بعد از مدتی ناز کردن پذیرفتند، گفته شد: «ادْخُلْ»،[۷] داخل بیا که بر تو مبارک باشد.
رفت و حضرت فرمودند: چه میخواهی؟
نگفت که من چه میخواهم، گفت: من از خدای متعال اینطور خواستم: «أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ»، چون کنار مضجع شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دعا کردم امید آن دارم که خدای متعال این امید من را در خارج محقق کرده باشد، به حضور شما رسیدم.
حضرت فرمودند: حال از این ملاقات چه میخواهی؟ عرض کرد: این را هم از خدای متعال خواستم.
همهی اینها توحید افعالی است، اینها برای من نیست، خواستِ من نیست، همه از آن طرف است، من دو چیز از خدای متعال خواستم، یکی سنخیت بود که شما به من اشراف پیدا کنید، من ذرهی خورشیدِ وجود شما باشم، «أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ» خیلی دقیق است، خیلی عارفانه است، من هیچ هستم، لیاقت آن را ندارم که در دل امام صادق علیه السلام حضور داشته باشم و حضرت مرا یاد کنند، ولی دقیق، اول آن اشراف، آن سنخیت که تو مرا در دامان مهر و محبّت خودت قرار بدهی، دل تو به من معطوف بشود.
مهمترین مسئله در عالم همین جذبه است، اگر جذبه نباشد همه چیز تحمیل است، و حرکتهای تحمیلی به مقصد نمیرسد، آنجایی که وجود میجوشد، وجود نمیجوشد مگر اینکه یک جذبهای او را بالا ببرد، آدمی که مقصد ندارد به سوی چه چیزی روان است؟ آن مقصد است که در آدم را گرم کرده است و جوشانده است و با قلیان به سوی خودش میبرد، جذبهی بالاست که این دل راکد را به جوش آورده است.
مرحوم آقای مطهری رضوان الله تعالی علیه در یکی از کتابهایشان میگویند که جریان شمس تبریزی و مولوی را… مولوی که این جوشش را نداشت اما وقتی به شمس رسید، آن عشق و آن جذبه از آن طرف بود که این را بیدار کرد، این قطره را دریا کرد، اینطور او را از خود بیخود کرد، لذا تا زمانی که جذبه نباشد در درس، در عبادت، در زیارت، در خدمت، اگر آن جذبه عزم طرف مقصود نباشد،
گرچه ز معشوق نباشد کشش کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
از آن طرف است، این است که در حالت طلبگیتان به آقای خودتان بگویید که تو را به مادرتان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم بدهید که نگاهی به من کنید، من خسته هستم، بعضیها از طلبگی خسته هستند، بعضیها از زندگی خستهاند، بعضیها از فشار و فقر خستهاند ولی والله این جریان کربلا از ابتدا تا انتها یک خسته ندارد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها با آن همه داغ و مصیبت فرمودند: هیچ چیزی بجز زیبایی ندیدم، اصلاً خستگی ندارند، نماز شب خود را شام عاشورا ترک نکردند، هیچ چیزی حواس ایشان را پرت نمیکند، عشق انسان را متمرکز میکند، عشق انسان را مقتدر میکند.
باید انسان سعی کند در همه چیز محبّت را بگیرد، آن کشش درونی بیاید، وگرنه زندگی سراسر تکرار مکررات است و فرسایشی است و انسان زود فرسوده میشود و میافتد.
ان شاء الله خدای متعال مرحوم آقای موسوی اردبیلی را رحمت کند، گفت: به خدمت حضرت امام رفتم که بگویم من دیگر توان ندارم، سن من بالاست و بار سنگین است، امام یک دنیا شور و هیجان بود، فرمودند: اگر اینطور باشد من باید تقاضای بازنشستگی کنم. در آن سن به همهی امور احاطه داشتند، همین حضرت آقا حفظه الله در این سن و سال به همهی امور مملکت اشراف دارند، از همه بیشتر کار میکنند، شما یک نفر جوان را در حد رهبر عزیز انقلاب ما پیدا نمیکنید که اینقدر کار کنند، این معلولِ آن عشق است، عشق به مقصد است، عشق به خدای متعال است، عشق به امام زمان ارواحنا فداه است، باید آن را تحصیل کرد.
عشق با گناه نمیسازد، هم گناه میکنی و به حرف او بیاعتنایی میکنی و هم میگویی تو را دوست دارم! در کارهای آدم این دیگر خیلی عجیب است، انسان خدا را دوست داشته باشد و هم خدا را یاد نکند و هم وقتی خدای متعال چیزی میفرماید سرسری بگیرد، انسان از هر کسی ملاحظه دارد بجز آن کسی که میگوید خیلی دوستش دارم! این که نمیشود، «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ».[۸]
لذا این نکته را خیلی مهم بگیرید، در کاری که خسته میشویم، در کاری که میرنجیم، در کاری که قهر میکنیم، یقین بدانید که چراغ امید روشن نیست و گرمی محبّت وجود ندارد، اگر محبّت باشد مگر میگذارد که انسان از پا بنشیند؟
حضرت شعیب مرتب گریه میکردند، چند مرتبه خدای متعال چشم او را که بر اثر گریههای فراوان نابینا شده بود برگرداند، و نهایتاً خدای متعال فرمود چه میخواهی که اینقدر گریه میکنی؟ آیا از ترس جهنّم است؟ تضمین میکنم که تو را به جهنّم نمیبرم، آیا شوقِ بهشت است؟ تضمین میکنم که تو بهشتی هستی. گفت: نه از ترس بهشت است و نه از شوق بهشت، از شوق توست! این محبّت است که گریه را سرازیر میکند.
لذا طلبهای که عاشقانه طلبه است آقای مطهری رضوان الله تعالی علیه میشود، حضرت آقا حفظه الله میشود، مانند امام خمینی رضوان الله تعالی علیه میشود، وگرنه این سالها میگذرد و میگوید ثم ماذا؟ میخواهم به کجا بروم و چه کنم؟ بیمحبّتی تردید میآورد، بیمحبّتی شک میآورد، بیمحبّتی تزلزل میآورد، عاشق قرص و محکم و پاکار است که یا به او برسد یا جان خود را بدهد، همه چیز خود را میدهد ولی لحظهای از کار و حرکت تعلل نمیکند.
دل تمام مرددین و مذبذبین و منافقین خالی است، گرما ندارند، وجودشان یخ کرده است و منجمد است، لذا باید ابتدا آن را خواست، «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ»، کسی را که خدای متعال او را دوست دارد، او هم خدای متعال را دوست میدارد.
توحید افعالی عنوان بصری
لذا برای اینکه حرکت او تحمیلی نباشد ابتدا محبّت امام جعفر صادق علیه السلام را درخواست کرد. بعد از محبّت، حال اگر مجذوب او باشم، لازمهاش این است که به معرفت و علم من اضافه بشود، آن هم نه هر علمی، باز این هم توحید افعالی است، قارون گفت: «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِی»،[۹] من علم اقتصاد بلد بودم، من با این علم و تخصص خودم این ثروت را جمع کردهام، دانش از خودم بوده است، کار هم از خودم بوده است، حال موسی میخواهد من به این و آن بدهم که این زحمت را نکشیدهاند و این علم را ندارند.
اما عنوان بصری این را نمیگوید، میگوید علم رزق خدای متعال است، خدای متعال باید علم را به انسان بدهد، هر کسی علم ندارد روزی او نبوده است، والله نماز شب و نماز اول وقت و پاکچشم بودن و زبان پاک داشتن رزق الهی است، «تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ»، علم نه برای امام صادق علیه السلام است و نه برای من است، خدای متعال علم را در وجود امام صادق علیه السلام قرار داده است و حضرت مخزن علم خدای متعال هستند، من از خدای متعال رزق میخواهم، میدانم که علم به تنهایی با تلاش من بدست نمیآید، علم روزی است، روزی به دست خدای متعال است و خدای متعال باید بدهد، یک بخش و قطرهای از آن دریا…
چه علمی میخواهم؟ من آدرس میخواهم، من به دنبال خدای متعال هستم، علم برای من موضوعیت ندارد، علم مرکب من است، علم چراغ راه من است، من او را میخواهم، و نمیشود بدون علم به او دسترسی پیدا کرد، معرفت میخواهد.
لذا از علم امام صادق علیه السلام میخواهم ولی به دنبال علم غریبه و کیمیا و… نیستم، «مَا أَهْتَدِی بِهِ»، علمی میخواهم که مرا به سوی محبوب هدایت کند، علمی میخواهم که پُلِ من باشد و مرا به خدایم برساند، چنین علمی را از خدای متعال درخواست کرد.
تزکیه بر تعلیم مقدّم است، برای همین است، اولین آن جذبه را کسب کن، وگرنه در علم خودت یا خسته میشوی با علم خودت را وسیلهی جهنّم قرار میدهی، ابتدا دل خودت را پاک کن و بگذار دل تو را ببرد، به محبوب دل بده و بعد علم را بعنوان آدرس استفاده کن، نزدیکترین راه را با علم پیدا خواهی کرد، اول اثبات کن که تو او را دوست داری و او تو را میخواهد، شاید بیگانه هستی و اصلاً به او نمیخوری، میگوید تو بیخود آمدهای و برای ما نیستی.
این هم از اسرار عالم است، چه کسانی وصل میشوند و چه کسانی وقتی آمدند میروند، میگویند تو را امتحان میکردیم و آوردیم و دیدیم به ما نمیخوری.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… در حال نزدیک شدن به ایام فاطمیه هستیم، یا زهرا… عاشق بود، فدایی بود، بلاگردان بود، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنها ماندند و دنیاپرستان از دین برگشتند، کسی نیامد از خانهی وحی پاسداری کند، کسی نیامد جلوی اشرار و اراذل را بگیرد، اطراف خانهی وحی محاصره شد، یک زن، یک بانو، یک بانویی که پا به ماه بود، یک تنه با همه مقابله کرد، هیچ واهمه نداشت که اینها سیلی از گرگها بودند که دور خانهی وحی را گرفته بودند، مقاومت کردند ولی هزینه دادند، پهلوی خود را دادند، به قربان سینهی سوختهی مادر بروم… سینه مجروح شد، بازو متورّم بود…
آشیخ عبدالکریم رضوان الله تعالی علیه میفرمودند که من یقین دارم بازو شکسته بود…
حضرت محسن علیه السلام را هم دادند، ولی با این حال جبهه را ترک نکردند و سنگر را خالی نکردند، سنگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه بود، گریه شعار مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به عالم بود، شب و روز گریه میکردند، چه گریهای، فریاد بود، فغان بود، شیون بود، همه را از خانهها بیرون میکشید.
آمدند و محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شکایت کردند، میدانستند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال چه کاری هستند و چه جریان تبلیغی دارند و از عمق وجود مردم را تحریک میکردند، گفتند ما تحمل نمیکنیم، به فاطمه بگو یا روزها گریه کند یا شبها گریه کند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم پیغام دادند که روزهای آخر من است و من رفتنی هستم، اما این چند روزی که هستم گریهی خودم را ادامه میدهم و اگر شما نمیتوانید بگذارید که من در خانهی خودم گریه کنم در خانه نمیمانم، دیگر به قبرستان بقیع میروم…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنجا زنهای مدینه را دور خودشان جمع میکردند و برای غربت دین و مظلومیت ولایت گریه میکردند، اما روزی زنها آمدند و به انتظار نشستند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیامدند، نگران شدند، بعضیها دلشوره داشتند، میگفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای این مجالس خیلی اهمیت قائل هستند و نمیشود این مجالس تبلیغ و توحید را همینطور ترک کنند، لذا با نگرانی به در خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و در زدند، فضه به پشت در آمد، گفتند: ما مشتریهای همهروزهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستیم، آمدیم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیامدند و ما نگران شدهایم، فضه گفت: بانوان! دیگر منتظر نمانید، کار حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام است…
گفتند نمیتوانیم اینطور برگردیم، اجازه بگیر بیاییم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببینیم. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اجازه دادند، زنان با اجازه وارد شدند و دور بستر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشستند، ولی حال بانوی پهلوشکسته بقدری وخیم بود، هم بدن آب شده بود، هم نفسها به شماره افتاده بود، مدام به یکدیگر نگاه میکردند و آرام آرام اشک میریختند و میگفتند دیگر بلند نمیشود…
آنجا از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرسیدند: حال شما چطور است؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: شما حال مرا میپرسید؟ من ابتدا یک سوال از شما میپرسم و شما جواب من را بدهید، به من بگویید ببینم گناه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه بود؟
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا بِفاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بِفاطِمَهَ وَ بَعْلِها وَ بِفاطِمَهَ وَ بنَیها وَ بِفاطِمَهَ وَ اَلسِّرِّ اَلْمَسْتَودَعِ فِیهَا یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یَا غیاثَ المُستَغیثین، یَا اِلَهَ العَاصِین، یا مَاحِی السَّیئَاتِ، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات…
خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! عشق خودت و اولیای خودت را در وجود ما مستقر بفرما.
خدایا! ما را از این جمود و رکود به جوشش عشق به سوی خودت روان بفرما.
خدایا! نسل جوان ما را از سرگردانی با محبت خودت و اولیای خودت نجات عنایت بفرما.
خدایا! جوانهای ما را به ساحل هدایت و معرفت و محبّت نائل بفرما.
خدایا! جمع حاضر را از سنگرنشینان لایق و دلدادهی امام زمان ارواحنا فداه مقرر بفرما.
خدایا! سایه رهبر بزرگوار ما را با کفایت و کرامت و پیروزی بر مشکلات و غلبهی بر همهی دشمنان تا ظهور حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و کنار حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مستدام بدار.
خدایا! توفیق شناخت و معرفت به امام زمان ارواحنا فداه و نایب امام زمان ارواحنا فداه و کسب معرفت و توفیق شکر وجودشان را به همه ملت ما و به همه ما روزی بفرما.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم پایان عمر ما را با مهر زیبای شهادت مزین بفرما.
خدایا! شهدای ما را، امام شهدای ما را با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین محشور و ارواح عرشیشان را از ما راضی بدار.
خدایا! آن و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار.
خدایا! مریضها، منظورین را شفای عاجل مرحمت بفرما.
خدایا! خیر و برکت، باران رحمت، تا حدی که خشکسالی و نگرانی را برطرف کند، بخاطر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به لطف و کَرَمِ خودت بر این مملکت نازل بفرما.
خدایا! گرههایی را که با امور عادی باز نمیشود، با قدرت قاهرهی خود باز بفرما.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم به همین زودی لباس عافیت به تن مریضهای سفارششده، مریضهای خسته بپوشان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۶۷ ، صفحه ۲۰۵
[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷ (یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ)
[۴] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)
[۵] سوره مبارکه طه، آیه ۱۴ (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی)
[۶] سوره مبارکه غافر، آیه ۶۰ (وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ)
[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴ (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى).
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ)
[۹] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۸ (قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِی ۚ أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَأَکْثَرُ جَمْعًا ۚ وَلَا یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ)