عناوین

درس اخلاق مسجد جامع ازگل-جلسه ۱۸۰

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

مجدداً ایّام نورانی شهر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و مَوالید این ماه عزیز را تبریک عرض می‌کنم. امشب دو سه فراز از زیارت پُر گَنج شعبانیه که سُفره‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و امامان معصوم ما (سلام الله علیهم اجمعین) همگی بر سر این سُفره نشسته‌اند و بر نورانیّت و معنویّت این مناجات افزوده‌اند. ای کاش هرگاه توفیق به این مناجات پیدا می‌کنیم و نظری می‌اندازیم، به عبارات آن دل بدهیم. امشب چند نکته‌ای را در مورد یک بخش از ابتدای مناجات شعبانیه، یک بخش از اواسط این مناجات و یک بخش هم از قسمت آخر آن را خدمت شما با عنایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) تقدیم شما می‌دارم.

«صلوت» دعای مُستجاب است که باعث استجابت دعای انسان هم می‌شود

اوّل این مناجات این‌گونه آغاز می‌شود: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ[۲]»؛ همگی شما مکرراً صلوات را شنیده‌اید. صلوات جزء افضل اذکار است و یکی از دو دعایی است که خداوند متعال آن را در نماز واجب فرموده است. ما در نماز دو دعای وجود دارد که همگی آن را انجام می‌دهند؛ «شافعی[۳]» هم گفته است: «لولا تشهّد»؛ اگر صلوات نباشد، نماز باطل است و شعر زیبایی هم دارد. یکی عبارت «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۴]» است که از خداوند منّان آدرس می‌خواهیم. خدایا! اجازه نده تا ما گُم بشویم، اجازه نده تا گُرگ ما را بخورد؛ ما را در این خطّ ولایت که راهِ اَمن الهی است، ما را در این خط نگاه‌دار. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ». مورد دیگر هم هنگام تشهّد است که می‌گوییم: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ در تشهّد این کار واجب را انجام می‌دهیم و در اوقات دیگر انجام این کار استحباب دارد و بعضی‌ها هم در جایی که نام مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برده شود، احتمال وجوب می‌دهند. روایت دارد که اگر کسی نام مرا بشنود و بر من درود نفرستد، «فَقَد جَفانی[۵]»، به من جَفا کرده است. جَفای بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حَرام است و نباید به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جَفا کرد. از این جهت هرجا نام مبارک حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) برده می‌شود، ولو مشغول خواندن نماز واجب باشیم، در هرجای نماز باشد، کسی نام مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببرد، می‌توانیم صلوات بفرستیم و هیچ مشکلی برای نماز ما به وجود نمی‌آید.

برای استجابت دعا هم روایات متعددی داریم که اگر کسی می‌خواهد دعای او مُستجاب شود، اوّل صلوات بفرستد، سپس حاجت خود را بخواهد و بازهم صلوات بفرستد. در اوّل و آخر صلوات باشد و در وسط آن دعای انسان باشد؛ زیرا در صلوات دو جهت وجود دارد که انسان یقین پیدا می‌کند که این دعا مُستجاب است. یکی قابلیّت قابل است، قابلیّت قابل تامّ است؛ زیرا حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان ایشان هستند. این‌ها در پذیرش رحمت الهی هیچ حجابی ندارند. بنابراین قابلیّت قابل تکمیل است. از سوی دیگر هم خداوند متعال دائم‌الفضل است و هیچ بُخلی در فیض پروردگار متعال وجود ندارد. فاعلیّت خداوند حرف ندارد و قابلیّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرف ندارد. وقتی قابل، قابل باشد و فاعل هم در فاعلیّت خود تامّ باشد، مطمئنّاً این قابل فیض آن فاعل را دریافت می‌نماید. چون از این جهت خاطر انسان جمع است که این صلوات جزء دعاهایی است که قطعاً مُستجاب می‌شود، اگر انسان حاجت خودش را در کنار دو دعایی که در اوّل و آخر مُستجاب است، قرار بدهد، خداوند متعال به‌قَدری بزرگ است که وقتی دعای ما با این دعاهای مُستجاب مخلوط بشود، استثناء نمی‌گذارد و به برکت این اوّل و آخر دعای ما را مُستجاب می‌کند. جهات دیگری هم دارد که قصد ندارم بحث را طولانی کنم.

درخواست از خداوند برای توجّه و نظر لطف نسبت به انسان در مناجات شعبانیه

سپس عرضه می‌داریم: «وَ اسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ[۶]»؛ دعا اَعم از سؤال است. گاهی انسان در بارگاه الهی گدایی می‌کند؛ «وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ[۷]»؛ شما همیشه سائل خداوند باشید و دَرب خانه‌ی پروردگار متعال گدایی کنید. خداوند متعال خودش تصریح فرموده است: «وَ اسْأَلُوا اللَّهَ»؛ یعنی از فضل الهی سؤال و درخواست کنید. خداوند آن‌چه می‌دهد حقّ شما نیست، بلکه فضل پروردگار است. هیچ‌کسی هیچ‌طلبی از خداوند متعال ندارد. هیچ‌مخلوقی حقّی بر گردن خالق ندارد؛ ولی هرچه خداوند متعال عنایت می‌کند، فضل الهی است. خداوند می‌فرماید: سائل باشید، در بارگاه خداوند گدا باشید، ولی خودتان را طلبکار ندانید. آن‌چه خداوند متعال در برابر گدایی شما به شما می‌دهد، فضل الهی است؛ «وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ». گاهی سؤال است و گاهی اصلاً سؤال نیست؛ بلکه دل هوای خداوند را می‌کند. مثلاً نشسته‌ای و «یا الله» می‌گویی. یا مثلاً می‌خواهی وارد خانه‌ی کسی بشوی، «یا الله» می‌گویی. مثلاً می‌خواهی وارد مجلسی بشوی و می‌خواهی که در آن مجلس آمادگی پیش بیاید و «یا الله» می‌گویی. این «یا الله» گفتن دعاست؛ «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ[۸]»؛ وقتی شما «یا الله» می‌گویید یا «یا رحمن» می‌گویید، چیزی طلب نمی‌کنید، بلکه فقط خداوند را می‌خوانید. خداوند را دوست دارید و مرتّب او را می‌خوانید. این دعاست. نفسِ خواندن خداوند، دعاست. چه از حق‌تعالی چیزی درخواست کنیم و یا چیزی از او درخواست نکنیم، این دعاست. ولی هرکسی چیزی از خداوند می‌خواهد یا او را صدا می‌زند، چند گونه است؛ مانند همه‌ی بندگان خداوند که گاهی شما کسی را صدا می‌زنید و علاقه‌ی زیادی به شما دارد و در عین حالی که می‌رود، وقتی او را صدا می‌زنید، بازمی‌گردد. کاملاً رو به شما می‌کند و می‌گوید: بله، بفرمایید. گاهی روبروی او هستید، ولی وقتی او را صدا می‌زنید، انگار نمی‌شنود و هیچ‌اعتنایی به شما نمی‌کند. آن‌جایی که شما را تحویل می‌گیرند و نسبت به شما اقبال نشان می‌دهند، شما را احترام می‌کنند و از این‌که صدای شما را می‌شنوند، خوشحال می‌شوند و منتظر هستند تا شما چیزی از آن‌ها بخواهید، در آن‌جا حرف این آقا نزد شما مسموع است و هرچه بگوید می‌پذیرید؛ اما در آن‌جایی که اعتنا نمی‌کنند، مشخّص می‌شود که می‌شنود، ولی تحویل نمی‌گیرد. می‌گویند: فُلانی حرف من را گوش نمی‌کند و اگر من حرفی را به او بگویم، گویا اصلاً این حرف را به او نگفته‌ام. در این‌جا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از طلب رحمت برای پروردگار متعال، این‌گونه درخواست می‌کند: خدایا! من را تحویل بگیر. وقتی تو را صدا می‌زنم، نگاهی به من بینداز. «وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ»؛ هم وقتی تو را صدا می‌زنم، به من نگاه کن و من را تحویل بگیر و هم وقتی تو را نِدا می‌کنم، صدای من را بشنو. نِداکردن حیثیّت خاصّ خودش را دارد. یعنی خدایا من می‌دانم که خیلی از تو دور هستم، نِدا زمانی است که انسان با کسی فاصله‌ی زیادی دارد و او را صدا می‌زند: آی فُلانی! این نِداست که انسان صدای خود را بلند می‌کند و چون با طرف مقابل خود فاصله دارد و از فاصله‌ی دور صدا بلند می‌شود که این نِداست. «وَ اسْمَعْ نِدائِى»؛ خدایا! من خودم قبول دارم که گناهان من، غفلت‌های من، بی‌توجّهی‌های من، رذائل من، من را از تو دور کرده است و من از راه دور تو را صدا می‌زنم. ولی با وجود این‌که از تو دور هستم، صدای من را بشنو؛ بازهم من را نگاه کن. فقط کسانی که نزدیک تو هستند را تحویل نگیر؛ ما هم که دور شده‌ایم، جز تو کسی را نداریم و به ما هم نگاهی بینداز.

نَجوا به معنای خَلوت‌کردن انسان با خدای خود است

«وَ أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ»؛ در این‌جا دیگر لَحن عوض می‌شود.‌ نَجوا به معنای نزدیک‌بودن است، دَرِگوشی صحبت‌کردن است. وقتی بین گوینده و شنونده واسطه‌ای وجود ندارد، نه فاصله وجود دارد و نه واسطه وجود دارد. در آن‌جایی که فاصله و واسطه‌ای وجود ندارد، من و یارم هستم، من و دوستم هستم، من و صاحب سِرّم هستم. در حال گفتن سِرّ خود هستم. نمی‌خواهم کسی غیر از من و او بداند. این نَجواست. نَجوا به معنای خصوصی صحبت‌کردن است، خلوت‌کردن است، راز‌گفتن است. «أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ»؛ حال که دیگر اجازه دادی، من را به خانه‌ی خود راه دادی، من را به نماز خود راه دادی، من را بر سر سُفره‌ی دعا و نیایش نشاندی، حال دیگر نزدیک‌ شده‌ام. حال که پیش تو هستم، روی از من برنگردان. «یارب نظر تو برنگردد». نکند که انسان حتّی در عبادات و سَجده که حالت قُرب انسان به خداوند است، حق‌تعالی به او نگاه نکند. خدایا! نظرت را از ما بر ندار. وقتی ما نَجوا و مناجات می‌کنیم، در جمع نیستیم؛ با تو خلوت کرده‌ام، سُفره‌ی دل برای تو باز کرده‌ام، من هستم و تو؛ اگر انسان بخواهد سِرّ خود را به کسی بگوید و سُفره‌ی دلش را برای کسی باز کند، باید به انسان اقبال کنند و اگر اِدبار داشته باشند، دیگر نَجوا خاصیّتی ندارد. این سه جمله را از ابتدای مناجات شعبانیه خوراک دل خود قرار داده‌ام. واقعاً آن‌چه که عرض کردم، خودم هم با خجالت به خداوند عرضه می‌دارم: «وَ اسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَ أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ».

نَفس انسان در برابر جاذبه‌های شیاطین ضعیف‌ است

از اواسط مناجات شعبانیه هم ان‌شاءالله خداوند متعال شیرینی این جمله را در ذائقه‌ی جان شما بچشاند؛ «إِلهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ[۹]»؛ خدایا! جاذبه‌ی نَفس، جاذبه‌های دنیا، وَسوسه‌های مرتّب شیطان و شیاطین، مرا گرفتار و آلوده کرده است.‌ با وجود این وَسوسه‌ها و نیروی عظیم نَفس اَمّاره، هوی و هوس‌ها، شَهوات، دنیادوستی، «لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ»، با وجود همه‌ی این جاذبه‌های غَریزی و طبیعی از درون و وَسوسه‌ها و زَرق و بَرق‌ها از بیرون، من ضعیف‌تر از آن هستم که تحت تأثیر قرار نگیرم و خودم را از گناه حفظ نمایم. وقتی یک جوان در خیابان راه می‌رود، به نامَحرم نگاه نکند؛ وقتی در یک مجلس خانوادگی عدّه‌ای سرگرم بدگویی نسبت به کسی هستند و آبروی او را می‌برند، هرکسی یک حرفی می‌زند و همه از او توقّع دارند و ملاحظات دارد، ولی او به این دلیل که مجلس حَرام است، از مجلس بیرون برود و در این مجلس غیبت و آتش جهنّم ننشیند و در آبروریزی دیرگان دَخیل نشود. کار بسیار سختی است، زیرا انسان ملاحظاتی دارد؛ مثلاً رئیس او در آن‌جا نشسته است، پدرش در آن مجلس است، رفیق صمیمی او در مجلس حضور دارد و بسیار مشغوا سخن‌گفتن درباره‌ی کسی هستند و برای کسی توطئه می‌کنند؛ این‌که انسان در آن‌جا ملاحظه‌ی هیچ‌کسی را نکند و از همه بریده شود و از آن مجلس برود؛ این کار آسانی نیست. با وجود این گرانی، این‌که افراد در ادارات حقّ‌حساب نگیرند؛ تورّم و گرانی و حقوق کم کفایت نمی‌کند و وقتی که می‌خواهد کار مردم را انجام بدهد، می‌گوید که باید فُلان‌قدر پول بدهی تا کارت را انجام بدهم. خیلی سخت است. انسان در فشار فقر زیر بار نرود و پول حَرام نگیرد. خیلی کار سختی است. اگر حرف‌های رَکیکی به انسان زدند، عزیزترین عزیز او اهانت و جسارت کرد، بر سر سُفره‌ی او نشسته است و به او احسان می‌کند، ولی او خیلی بی‌حَیاست که انسان عصبانی نشود، صدایش را کُلُفت نکند، از مرز شرع خارج نشود، کار آسانی نیست و کار سختی است. هم کنترل غضب در جاهایی که خیلی به انسان فشار می‌آورد و انسان عکس‌العمل تند نداشته باشد و از مرز فقه خارج نشود و هم در آن جایی که جاذبه و لذّت دارد و بودن در این مجلس برای انسان سرگرمی خوبی است یا این پول برایش اهمیّت دارد و به آن نیاز هم دارد؛ هر کدام از این‌ها یک زنجیری است که پاره‌کردن این زنجیر کار من که ضعیف هستم، نمی‌باشد. «إِلهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ»؛ خدایا! اصلاً کسی نبود. این‌گونه نبود که از ابتدا من کسی بودم و روی خودم حساب می‌کردم و می‌گفتم: من این کار را انجام نمی‌دهم، من حرف گوش ناروا گوش نمی‌کنم. اصلاً از ابتدا این‌گونه نبود و من این عُرضه را نداشتم، این نیرو و انرژی را نداشتم تا زنجیرهای ضخیمی را که شیطان برایم بافته است و مرا زنجیری کرده است را پاره کنم و شیطان نتواند من را به زنجیر گناه بکشاند و با خود ببرد. این‌ها جاذبه‌های بسیار قوی است. از این جهت اکثر مردم هم گرفتار هستند.

حُبّ الهی مانع از رفتن انسان به سوی جاذبه‌های دُنیوی می‌شود

شیطان به سُراغ همه می‌رود و قسم هم خورده است. «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[۱۰]»؛ قسم خورده است و این حرف «لام» مربوط به قسم است؛ «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ». من به سُراغ همه می‌روم و در مورد همه اطلاع دارد که باید از مسیر خودش به گُمراهی بکشاند و درون جهنّم بیندازد. این مسیری که لغزنده است وسرازیری هم می‌باشد؛ گناه این‌گونه است، گناه سرازیری است و اگر در سرازیری یک ماشین دَنده‌سنگینی نباشد، ترمز می‌بُرد و تا آخر او را بدبخت می‌کند و می‌بَرد. گناه در مسیر سرازیری و لغزنده است و انسان نمی‌تواند خودش را نگاه دارد. مگر این‌که کسی از پُشت انسان را بگیرد و بکشاند. اگر نیرویی از پُشت انسان را نکشاند، وقتی انسان در این مسیر قرار بگیرد و مقداری سرعت گرفت، نمی‌تواند خودش را نگاه دارد. وقتی ترمز ماشینی در سرازیری بُریده شود، هیچ‌کسی نمی‌تواند آن را نگاه دارد. خدایا! این گناهان به مراتب از ترمز بُریدن قدرت بالاتری دارد و من از ابتدا چنین نیرویی نداشتم که بتوانم در برابر طوفان‌هایی که شیطان در درون من ایجاد می‌نماید، یک نامَحرم می‌تواند من را طوفانی کند، یک پول زیادی می‌تواند حال من را دگرگون نماید، من بتوانم در برابر این اَمواج سَهمگینی که یکی پس از دیگری در زندگی‌ام پیش می‌آید، مقابله کنم و غَرق نشوم. این زنجیرهای کُلُفت من را با خودش نکشاند و ببرد. «إِلهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ»؛ برای من چنین قُوّه‌ای در برابر این کِشش‌ها و جاذبه‌های قوی و این اَمواج و طوفان‌های سَهمگین که بتوانم خودم را نگاه دارم، من این کار را بَلد نبودم، «إِلّا فِى وَقْتٍ»؛ مگر این‌که تو دل من را بُرده باشی. این جز یک کِشش عاطفی و کِشش الهی نیست. چون مسأله‌ی تسلیم‌شدن در برابر گناه به علم نیست، علم چراغ است و راه را نشان می‌دهد، علم موتور نیست؛ موتور کِشش غَریزه است و او انسان را تکان می‌دهد.‌ علم فقط راه را نشان می‌دهد و نه می‌تواند انسان را هُل بدهد و نه می‌تواند انسان را نگاه دارد. چراغ است و چراغ فقط راه را به انسان نشان می‌دهد. اما آن چیزی که انسان را می‌بَرد، جاذبه است. آن اَهرم درونی طبیعت انسان است، غَریزه‌ی انسان است و یا این‌گونه نیست و این فشارهایی که از بیرون توسط جاذبه‌های خیره‌کننده‌ای، مانند این فیلم‌ها، مانند این هُنرپیشه‌های از خدا بی‌خبر که می‌دانند چگونه یک جوان صاحب‌دین را بی‌دین کنند؛ این همه سرمایه‌گذاری برای تغییر هویّت ایمانی، برای آلوده‌کردن دل‌های پاک، برای مَسخ فطرت‌های الهی، این تبلیغات و فشارهای درونی و بیرونی بسیار قوی است. خدایا! من این کاره نیستم، «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ»، مگر آن هنگامی که تو مرا بیدار کنی. من خواب هستم. «النَّاسِ نِیَامٌ[۱۱]»؛ این عالَم، عالَم خواب‌رفتگان است. مرگ انسان را بیدار می‌کند؛ «فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا[۱۲]». وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف می‌آورد، انسان چشم خود را می‌مالَد و تازه متوجّه می‌شود که چه خبر بوده است و چه چیزی را از دست داده است.‌ متوجّه نبوده است که ارزش عُمر از طلا و هر سرمایه‌ای بیشتر بوده است. چگونه توجّه نکرده است که شیطان آمده است و تمام عُمر او را سوزانده است و در حالی به قبر می‌رود که دست‌خالی است؟! تازه بیدار می‌شود، ولی بیداری به هنگام مرگ چه فایده‌ای دارد؟ تمام شده است و دیگر فُرصتی نیست و زمانی بیدار شده است که همه‌چیز از دستش رفته است. اگر مقداری زودتر بیدار می‌شدی، دزد خانه‌ی تو را غارت نمی‌کرد. ولی وقتی تمام وسایل تو را منتقل کرد و از تیررَس تو خارج نمود، تازه از خواب بیدار می‌شوی. وقتی بیدار شوی متوجّه می‌شوی که بیچاره شده‌ای و دیگر هیچ‌چیزی نداری و هیچ‌کاری هم از دست تو برنمی‌آید. انسان در این عالَم خواب است، شیطان او را به خواب می‌برد، نَفس اَمّاره او را به خواب می‌برد و این بیداری‌اش نیاز به یک کِشش دارد و نیازی به دانش ندارد. در این‌جا جاذبه مورد نیاز است که این جاذبه، جاذبه‌ی محبّت الهی است.‌ «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۱۳]»؛ آن چیزی که می‌تواند انسان را در برابر جاذبه‌ی شَهوت، جاذبه‌ی ثروت و جاذبه‌ی شُهرت نگاه دارد، حُبّ خداوند متعال است، عشق به حق‌تعالی است، محبّت الهی است.

هرجایی انسان پاکیزگی خود را رعایت نماید، نَوازش حق‌تعالی شامل او شده است

حال امکان دارد که این عبارت «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ» را این‌گونه معنا کنیم: خدایا! هرگاه من موفّق به ترک گناه و یا موفّق به توبه شدم، تو بودی که من را بیدار کردی.‌ من را چوب نزدی و من را نَوازش کردی و گفتی حیف نیست که تو درون جهنّم بیفتی؟ حیف نیست که همنشین شِمر بشوی؟ حیف نیست که تو را به جایی ببرند که حَرمله را نیز به آن‌جا برده‌اند؟ دلت برای خودت نمی‌سوزد؟ اصلاً دلت می‌آید که کاری انجام بدهی و به جایی بروی که آن‌ها هستند؟ هرگاه من گناه را دَفع کردم و یا گناهی کرده بودم که با توبه آن را رَفع کردم، زمانی بود که تو مرا نَوازش کردی و متوجّه شدم که حیف است. یک جاذبه‌ای برای من ایجاد شد که از این سرازیری برگردم و به سوی قُلّه حرکت کنم. فرمود: «الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ[۱۴]»؛ بهشت به سختی‌ها پیچیده شده است؛ «وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ[۱۵]»؛ کمااین‌که جهنّم به لذائذ پیچیده شده است. لذّت‌جویی مسیر سرازیری است انسان را به جهنّم می‌کشاند، ولی ترک لذّت بالارفتن است و بسیار سخت است. اگر انسان این سختی‌ها را تحمّل نماید و لذّت را کنار بگذارد، باید لذّتی فوق این لذّت نصیب او بشود و آن شیرینی محبّت خداوند متعال است. خداوند متعال بعضی‌ها را با بَلا بیدار می‌نماید، با داغ و مصیبت بیدار می‌کند؛ تا زمانی که داغ ندیده بود، خیلی چَموش بود، ولی خداوند متعال جوانش را می‌گیرد. از هنگامی که پسرش جوان‌مرگ شده است، او دیگر آدم شده است و بازگشته است. خداوند متعال او را هدایت کرد، ولی با داغ جوان او را هدایت کرد، ولی با یک تصادفی که موجب نقص‌عضو او شده است، بیدار شده است. گاهی این‌گونه است. گاهی هم این‌گونه نیست. مثلاً یک ولیّ خدایی را می‌بیند و تصرّفی در او می‌کند. به تعبیر مرحوم «آیت الله بهاءالدّینی» (اعلی الله مقامه الشریف) مبدأ میلش را تغییر دارد. تا کنون دل به آن طرف تعلّق داشت، ولی حال دل را از آن سو کَنده است و به سوی دیگر می‌برد. «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ»؛ خدایا! هرجایی توفیق داشتم و پاکیزگی را رعایت کردم، هُنر من نبود؛ بلکه نوازش تو بود که من را چوب نزدی. در دعای «ابوحمزه ‌ثمالی» به خداوند متعال عرضه می‌داریم: «إِلهِى لَاتُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِکَ[۱۶]»؛ خدایا! اگر می‌خواهی مرا تأدیب نمایی، مرا چوب نزنی؛ با آتش  و رُسوایی مرا تأدیب نکنی؛ آبرویم را نبری که من تازه بیدار شده‌ام. بلکه من را در مجلس حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد کن که دل من برای حضرت امام حسین (علیه السلام) بشکند و به این سو بیایم. این نَوازش است و چوب‌زدن است. «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ»؛ هرگاه ترک گناه پیش آمد، بدانید که خداوند متعال شما را نَوازش کرده است. «إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً[۱۷]»؛ چنان احساس عزّت می‌کنم که به خود واگذار نشده‌ام و صاحب داشته‌ام و کسی را داشته‌ام؛ در صورتی که چاله‌های زیادی در پیش روی من قرار داشت؛ چاله‌ی شَهوت وجود داشت، چاله‌ی ثروت حَرام وجود داشت و در حال افتادن بودم، ولی اجازه نداد تا بیفتم. من را دوست داشت. خیلی‌ها وقتی می‌خواستند از این‌جا عبور کنند افتادند، ولی من نیفتادم. «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ».

گناه انسان باعث شادی دشمن خداوند و ترک گناه موجب شادی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شود

نکته‌ی دوّمی که می‌توان از این عبارت استفاده کرد، این است که «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ»، یعنی بارالها! پروردگارا! خیلی‌ها مرا موعظه کرده بودند، خیلی‌ها مرا تَهدید کرده بودند، خیلی‌ها هوای مرا داشتند که چَموشی نکنم، ولی هیچ‌کسی نتوانست مرا از مسیر انحراف به مسیر هدایت منتقل نماید. یک‌مرتبه متوجّه شدم که غَرق در محبّت تو هستم. متوجّه شدم که چشم من را تو عنایت کرده‌ای، متوجّه شدم که زبان من را تو عطا فرموده‌ای؛ دار و ندار مُتعلّق به توست؛ «و َلَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ[۱۸]»؛ هرجایی بروم، در مِلکِ تو هستم. وقتی خودم را غَرق در محبّت تو دیدم، حَیا کردم و محبّت تو باعث شد تا من این کار را انجام ندهم.

وَجه سوّم هم شبیه همین است، ولی حیثیّت خاصّی دارد. دیدید که گاهی یک پدر فرزندش را تَهدید می‌نماید، ولی فرزند بازیگوشی‌اش را ترک نمی‌کند؛ برای او جایزه می‌خرد، ولی فرزند بازیگوشی‌اش را ترک نمی‌کند؛ ولی پدر می‌گوید: من خیلی تو را دوست دارم و اگر این مرتبه حرف من را گوش نکنی، با تو قَهر خواهم کرد. این فرزند به دلیل محبّت فراوانی که نسبت به پدرش دارد، قَهرکردن برایش خیلی سخت است و نمی‌خواهد که پدرش با او قَهر نماید. وَجه سوّم این است که خدایا در میان اموری که در ترک گناه من مؤثر بود، از همه‌ی این‌ها مهم‌تر این بود که من به خاطر تو گناه نمی‌کنم و به دلیل نرفتن به جهنّم نیست. به خاطر خودت گناه نمی‌کنم. در دعای ابوحمزه‌ ثمالی یک عبارت لطیفی وجود دارد که می‌خوانیم: ـ ان‌شاءالله یک بار دیگر ماه رمضان را ببینیم، ان‌شاءالله این ماه رمضان هم خداوند توفیق بدهد تا دعای ابوحمزه را بشنویم و آن را بخوانیم ـ «إِلهِى إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ فَفِى ذلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ، وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى الْجَنَّهَ فَفِى ذلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ[۱۹]»؛ خدایا! این‌که می‌گویم مرا به جهنّم نبر، به این دلیل نیست که طاقت سوختن را ندارم؛ بلکه اگر مرا به جهنّم ببری، از این ناراحت می‌شوم که تو را دوست دارم و نمی‌خواهم دشمن تو شاد بشود. اگر من جهنّمی بشوم، شیطان شاد خواهد شد که دشمن توست. ولی اگر بهشتی بشوم، پیامبرت خشنود خواهد شد. من نمی‌خواهم تو را دشمن‌شاد کنم و می‌خواهم دوست تو را شاد کنم. شبیه این عبارت است که عرضه می‌داریم: «إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ»؛ خدایا! نخواستم دشمن‌شاد بشوی. خدایا! تو را دوست دارم. به دلیل علاقه‌ای که نسبت به تو دارم و به دلیل عشقی که از تو بر دلم دارم، نمی‌خواهم تو را دشمن‌شاد کنم. مُدام گناه می‌کردم و دشمن تو خوشحال می‌شد. وقتی انسان گناه می‌کند، شیطان خوشش می‌آید. من نخواستم تا تو را دشمن‌شاد کنم.

روضه و توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام) و حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

این‌که یک روزی را به عنوان بزرگداشت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) قرار می‌دهند، روز دیگری را به عنوان بزرگداشت شهیدی نام‌گذاری می‌کنند، بهانه‌ای برای ارتباط با آن شهید است. گفته شده است که تولّد حضرت رقیّه (سلام الله علیها) در این ماه قرار دارد. این دو باب‌الحوائج خُردسال خیلی سریع‌الرّضا هستند که یکی حضرت علی اصغر (علیه السلام) است. بزرگان ما مانند مرحوم «میرزای قُمی[۲۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی نسبت به حضرت علی اصغر (علیه السلام) اُمید بالایی داشتند و هرگاه دچار گرفتاری می‌شدند، توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام) داشتند. می‌گویند که مرحوم «آیت الله حقّ‌شناس[۲۱]» (رحمت الله علیه) هم به همین صورت بوده‌اند. ایشان به حضرت علی اصغر (علیه السلام) پَناه می‌بردند. ما هم به حضرت علی اصغر (علیه السلام) پَناه می‌بریم. بعد از حضرت علی اصغر (علیه السلام)، باب‌الحوائج خُردسال دیگر حضرت رقیّه (سلام الله علیها) است. حضرت علی اصغر (علیه السلام) پسربچّه است، ولی این سه‌ساله دختر بچّه هستند. دختر نسبت به پسر عاطفی‌تر است، همچنین کودک نسبت به بزرگسال عاطفی‌تر است و زود می‌توان او را راضی نمود. زود قَهر می‌کند، زود گریه می‌کند، ولی زود هم راضی می‌شود. دختر بچّه عاطفی‌تر است. من به قُربان قُنداقه‌ی خونین حضرت علی اصغر (علیه السلام) بشوم. برای حضرت امام حسین (علیه السلام) بسیار سخت بود. این فرزند را آورده بودند و هرکسی نگاه می‌کرد، دلش آب می‌شد؛ زیرا این کودک در حال پَرپَرزدن بود. ولی نه تنها رَحم نکردند، بلکه به فرزندی که در حال دست و پازدن و جان‌دادن است، اجازه ندادند تا به راحتی جان بدهد.‌ «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ[۲۲]»؛ گلوی نازک که نیازی به تیر سه‌شُعبه ندارد. اما ماجرای حضرت رقیّه (سلام الله علیها) متفاوت است. در این‌جا هنوز اسیر نبودند و زنجیری نبودند. حضرت امام حسین (علیه السلام) قُنداقه را بازگرداند. ولی در آن‌جا همگی اسیر بودند و گویا به همین جهت اجازه نداشتند تا خودشان حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را غُسل بدهند. زن شامی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را غُسل می‌داد و گفته‌اند که طاقتش تمام شد و نزد حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) آمد و پرسید: این کودک چه مَریضی داشته است؟ جواب شنید: این کودک سالم بوده است و مریضی نداشته است. زن غسّال گفت: پس چرا بدن این‌قدر کبود است؟!

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۳]»

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و قلب ما را به نور معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.

الها! این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را در این جنگ تمام‌عَیارِ ترکیبی که در رأس آن جنگ فرهنگی است، کشف حجاب است، از بین بردن عفّت زنان و غیرت مردان است و مرحله‌ی بعدی اقتصاد است که این‌ها کَمر بسته‌اند و همه‌ی قُوای خود را متمرکز کرده‌اند که در این مسأله‌ی ارز و اَمثال این‌ها مانند بالابردن قیمت‌ها و بی‌ارزش‌کردن پول ملّی ما را زمین بزنند؛ خدایا! به باب‌الحوائج‌مان حضرت علی اصغر (علیه السلام) و حضرت رقیّه (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم که در این جنگ هم ما را پیروز و دشمنان ما را مأیوس بگردان.

خدایا! خیر و برکت به معیشت مردم ما نازل بفرما.

خدایا! دست خیانت را که به هر نَحوی در به‌هم ریختن بازار و نااُمید‌کردن مردم دَخیل است، قطع بفرما.

خدایا! این خائنین را اِفشا و نقشه‌های آن‌ها را خُنثی بفرما.

خدایا! استکبار عالَمی، صهیونیست بین‌الملل و همه‌‌ی تکفیری‌ها با گروه‌های مختلفی که دارند و تشنه‌ی خون شیعه هستند، همگی را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! جاسوس‌ها، نفوذی‌های دشمن و غَرب‌گراها را بر ما مُسلّط نفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها عموماً، بیمار مورد نظر و بیماران سفارش‌شده را شِفای عاجل و شِفای کامل روزی بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نور و ایمان بر قُلوب همه‌ی ما، خصوصاً جوان‌هایمان مُستقر بگردان.

خدایا! همه‌ی ما را از شرِّ شیاطین روزگار و نَفس خطرناک‌مان محافظت بفرما.

خدایا! آبروی ما را به آبروی حضرت امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا، در دنیا و آخرت حفظ بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! همه‌ی شهدا و امام شهدا (رضوان الله تعالی علیه) را بر سر سُفره‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم و روحشان را از ما راضی نگاه دار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، سُکان‌دار کشتی انقلاب‌مان، عَلمدار امام زمان‌ (ارواحنا فداه)، رهبر نورانی‌مان را با کرامت و کفایت، با اقتدار و عزّت، با فتوحات در عَرصه‌های مختلف مُستدام بدار.

الها! این دست گدایی را به بارگاه تو آورده‌ایم، ماه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، ماه اُمید است؛ تو را به حقیقت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل ایشان قَسمت می‌دهیم دست‌های ما را از بارگاه کَرَم خود خالی و مأیوس برمگردان.

خدایا! آن‌چه خواستیم و آن‌چه نخواستیم و به زبان ما جاری نشد و خیرِ دین ما، خیرِ آخرت ما و خیرِ دنیای ما در آن است، به ما کَرَم بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَ أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ، وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابِى، وَ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى، وَ تَخْبُرُ حاجَتِى، وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِى، وَ لَا یَخْفىٰ عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِى وَ مَثْواىَ، وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِى، وَ أَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِى، وَ أَرْجُوهُ لِعاقِبَتِى، وَ قَدْ جَرَتْ مَقادِیرُکَ عَلَىَّ یَا سَیِّدِى فِیما یَکُونُ مِنِّى إِلىٰ آخِرِ عُمْرِى مِنْ سَرِیرَتِى وَ عَلانِیَتِى وَ بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى».

[۳] محمد بن ادریس شافعی (۱۵۰-۲۰۴ق) معروف به امام شافعی سومین فقیه از فقهای چهارگانه اهل‌سنت است. مالک بن انس (دومین فقیه از فقهای چهارگانه اهل سنت) مهم‌ترین استاد او و احمد بن حنبل (چهارمین فقیه از فقهای اهل‌سنت) مهم‌ترین شاگرد او بوده‌اند. شافعی خلفای راشدین را به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام) دانسته است. شافعی دوست‌دار اهل‌بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) بود. او اشعار مختلفی در وصف و محبت آنان سروده و زمانی که بیان فضائل امام علی (علیه السلام) جرم حساب می‌شد، به بیان مناقب او پرداخته است. شافعی در زمان هارون الرشید توسط عده‌ای شیعه خوانده شد. فقه شافعی با وجود اصرار و تأکید بسیار بر حدیث، از روش‌های عقلی نیز استفاده کرده است. فقه او در جهان اسلام طرفداران بسیاری دارد و به عنوان نزدیک‌ترین فقه اهل‌سنت به شیعه معرفی شده است.

شافعی خلفای راشدین را به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام) دانسته است. برخی محققان اهل‌سنت فتاوای شافعی علیه شیعیان را جمع کرده و معتقدند شافعی از مخالفان سرسخت شیعه بوده است در مقابل برخی محققان شیعه، نظرات و آراء شافعی که نشان از گرایشات او به شیعه است را جمع کرده‌اند. احمد پاکتچی از محققان معاصر، شافعی را از نزدیک‌ترین عالمان اهل‌سنت به حلقه‌های شیعه دانسته است. شافعی جایگاه و منزلت بسیار والایی در نزد اهل سنت داشته و دارد. برخی بزرگان اهل سنت معتقدند پیامبر اسلام به آمدن شافعی اشاره کرده و شافعی را مصداق روایت پیامبر اسلام دانسته‌اند که فرمود: «خداوندا قریش را هدایت فرما، همانا عالمی از قریش خواهد آمد که علم او در همه زمین پخش خواهد شد».

[۴] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۶.

[۵] دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج ۱، ص ۸۰، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۶] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

[۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۳۲.

«وَ لَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا ۖ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ ۚ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا».

[۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۱۰.

«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا».

[۹] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«إِلهِى وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ. إِلهِى أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْیائِى مِنْ نَظَرِکَ، وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ. إِلهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ، وَ کَما أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخالِى فِى کَرَمِکَ، وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِى مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ».

[۱۰] سوره مبارکه ص، آیه ۸۲.

«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».

[۱۱] ورّام بن أبی فراس، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج ۱، ص ۱۵۰، مکتبه فقیه، قم، ۱۴۱۰ ق. / شریف الرضی، محمد بن حسین، خصائص الأئمه ع (خصائص أمیر المؤمنین ع)، محقق، مصحح، امینی، محمد هادی‏، ص ۱۱۲، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۴۰۶ق. / ابونعیم اصفهانی، أحمد بن عبد الله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ۷، ص ۵۲، السعاده، بجوار محافظه مصر، ۱۳۹۴ق؛ بطلیوسی، عبد الله بن محمد، الحدائق فی المطالب العالیه الفلسفیه العویصه، ص ۷۲، دمشق، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۰۸ق؛ سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر،  الدرر المنتثره فی الأحادیث المشتهره، ص ۱۹۷، ریاض، عماده شؤون المکتبات، جامعه الملک سعود، بی‌تا.

[۱۲] همان.

[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».

[۱۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.

«و من خطبه له (علیه السلام) و فیها یَعِظ و یبیّن فضل القرآن و یَنهى عن البدعه: عِظَه الناس: انْتَفِعُوا بِبَیَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِیحَهَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَیْکُمْ بِالْجَلِیَّهِ وَ [أَخَذَ] اتَّخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّهَ، وَ بَیَّنَ لَکُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَکَارِهَهُ مِنْهَا، لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کَانَ یَقُولُ إِنَّ الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَهِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ، وَ مَا مِنْ مَعْصِیَهِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَهٍ، فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَیْءٍ مَنْزِعاً، وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِیَهٍ فِی هَوًى».

[۱۵] همان.

[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

[۱۷] شیخ صدوق، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ۲، ص ۴۲۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.

«إِلهِی کفی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً، وَکفی بِی فَخْراً أَنْ تَکونَ لِی رَبّاً، أَنْتَ کما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کما تُحِبُّ».

[۱۸] مفاتیح الجنان، دعای شریف کمیل.

[۱۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

[۲۰] میرزا ابوالقاسم بن محمدحسن شفتی قمی (۱۱۵۰ق-۱۲۳۱ق) معروف به میرزای قمی، از مراجع تقلید شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم قمری. میرزای قمی با برخی پادشاهان قاجار معاصر بود و آنان را به مدارا با مردم و ثبات در مذهب سفارش می‌کرد. برپایی نماز جمعه و جماعت از دیگر فعالیت‌های او به شمار می‌رفت. مهم‌ترین اثر او کتاب قوانین است که به همین جهت او را «صاحب قوانین» لقب داده‌اند. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلّد طبق فتوای مجتهد از آراء خاص فقهی ایشان بود. میرزای قمی، علوم ادبی فارسی و عربی را نزد پدرش در روستای دره باغ آموخت آنگاه به خوانسار رفت و از شاگردان آقا حسین خوانساری شد و چند سالی فقه و اصول فقه آموخت و با خواهر خوانساری (استادش) ازدواج کرد. پس از این در هجده سالگی به عراق رفت و در کربلا از شاگردان آقا محمدباقر بهبهانی شد. فاضل قمی و محقق قمی القاب مشهور میرزای قمی است که حاکی از جایگاه بلند علمی او در بین علماء بود. گفته می‌شود او پس از علامه وحید بهبهانی مدرسه خاص اصولی تاسیس کرد.

توان علمی او چنان بود که در کربلا با فقیهی بزرگی مانند سید علی طباطبائی صاحب ریاض المسائل و حکیمی چون ملا علی نوری مباحثه و مکاتبه علمی می‌کرد. میرزای قمی گرچه در علم رجال، کلام و حکمت، تاریخ و حدیث متبحر بود اما استادی تمام در فقه شناخته می‌شد. کتاب قوانین الاصول او در بین علما مقبولیتی عام داشت مورد تدریس٬ تحقیق و نیز شرح و حاشیه نویسی قرار گرفت. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلد طبق فتوای مجتهد از آرای خاص او در فقه و اصول بود. میرزای قمی در سال ۱۲۳۱ق درگذشت. پیکرش در قبرستان شیخان در کنار زکریا بن آدم دفن شد. شیخ عباس قمی می‌گوید در عالم رویا میرزا را دیدم٬ گفت: شفاعت اهل قم با من است.

[۲۱] میرزا عبدالکریم حق‌شناس تهرانی (۱۲۹۸-۱۳۸۶ش) از عارفان و اساتید اخلاق در تهران. وی متولد تهران بود و در درس سید محمد حجت کوه‌کمری، سید محمدتقی خوانساری و امام خمینی شرکت کرد. عرفان و علوم عقلی را از محمدعلی شاه‌آبادی و میرزا مهدی آشتیانی آموخت. حق‌شناس به اصرار آیت‌الله بروجردی به تهران رفت و تا آخر عمر به تدریس و تربیت طلاب و عامه مردم در این شهر پرداخت. او در تهران، تولیت مدرسه علمیه فیلسوف‌الدوله را بر عهده داشت. عبدالکریم تحصیلات ابتدایی و مقدمات را نزد شیخ محمدرضا تنکابنی آموخت و سپس به قم رفت تا از محضر دیگر اساتید نظیر سید محمد حجت و سید محمدتقی خوانساری در دروس فقه و اصول استفاده کند. مدتی نیز نزد امام خمینی فقه و اصول آموخت و در بحث اخلاق هم مراوداتی با ایشان داشت. وی عرفان را نزد شاه‌آبادی و بخشی از علوم عقلی را نزد میرزا مهدی آشتیانی گذراند. حق‌شناس افزون بر زبان عربی، به زبان‌های فرانسه و انگلیسی هم مسلط بود و اجازه اجتهادش را از سید ابوالقاسم خویی، سید محمد حجت، شیخ عبدالنبی عراقی و محمدعلی شاه‌آبادی دریافت کرد. حق‌شناس در همان کلاس‌های درس آیت‌الله شاه‌آبادی با امام خمینی آشنا شد و در همان اوایل به دیدار وی رفت و از او اجازه ورود به کلاس فلسفه‌اش را گرفت. علاقه حق‌شناس در این دوران به امام خمینی آن‌قدر زیاد شد که هر روز خودش را زودتر به نماز جماعت در مدرسه فیضیه می‌رساند تا بتواند در صف نماز جماعت کنار او بنشیند و با او هم‌کلام شود. گاهی او و امام خمینی با هم به تهران می‌آمدند و میرزا عبدالکریم در یکی از این سفرها، او را با شیخ محمدحسین زاهد آشنا کرد. میرزا عبدالکریم در سال ۱۳۸۶ش درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد.

[۲۲] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹، ناشر:انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه:مهر، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۱۷.

«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیه‌السّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».

[۲۳] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.