عناوین

اجتماع بزرگ عزاداران فاطمی سال ۱۴۰۱

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

شهادت اوّلین قُربانی مَسلخ عشق به ولایت و دفاع از حریم حکومت دینی و حمایت از امام زمانش، حضرت صدیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را هم به صاحب این مجلس و هم به همه‌ی ملّت عزیزمان و فرزند بزرگوارشان رهبر عزیزمان تسلیت عرض می‌کنم.

انسان باید برای همه‌ی کارهای خود در این عالَم حجّت داشته باشد

با استمداد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) و استعانت از خداوند متعال در ارتباط با حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دو سه نکته در این محفل به محضر شما تقدیم می‌دارم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) حجّت‌الله هستند. حجّت یعنی کسی که هر کاری انجام می‌دهد در روز قیامت نسبت به قول او بدهد، نسبت به فعل او بدهد، نسبت به سکوت او بدهد، خداوند از او قبول خواهد کرد. در روز قیامت از همه‌ی اعمال ما سؤال پرسیده می‌شود. فرمود: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۲]»؛ امروز شما در این هوای سرد در زیر خیمه‌ی مادرتان هستید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر همه‌ی خوبان و مادر همه‌ی خوبی‌هاست.‌ ان‌شاءالله در زندگی‌مان، در اداره، در محل کسب و کارمان، در محل تدریس و آموزش هر کاری انجام می‌دهیم، یادمان باشد که از ما سؤال خواهند پرسید که دلیل این کار چه چیزی بوده است و آن را چگونه انجام داده‌ای. در تمام کارهایمان به دنبال حجّت باشیم که در روز قیامت بگوییم به این دلیل این کار را انجام دادم. ناسازگاری‌هایی که در منزل وجود دارد، دلیلی ندارد و انسان در روز قیامت سرافکنده می‌شود. بر افعال‌مان، کِردارمان، هزینه‌مان و درآمدمان حجّت داشته باشیم.

حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) حجّت الهی هستند

به حُکم آیه‌ی مُباهله حضرت زهرا (سلام الله علیها) جزء حُجَج بالغه‌ی خداوند متعال هستند. خداوند متعال آن کسانی را که حجّت علی‌الاطلاق بودند، وارد صحنه‌ی مُباهله کرد. «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۳]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند تا فرزندان خودشان را به عنوان حجّت به صحنه بیاورند، مصاف بیاورند، به جبهه‌ی مقابله بیاورند که ابناء ایشان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بودند. قرآن کریم ایشان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را دوران طُفولیت‌شان برای عالَم توحید به عنوان حجّت معرفی فرموده است. این‌ها در کودکی هم حجّت‌الله بوده‌اند. هیچ کاری که نتوان به آن‌ها استناد کرد، حتی در دوران کودکی هم نداشتند. این‌ها از کودکی جلوه‌ی خداوند متعال بودند، نور حق‌تعالی بودند، آیینه‌ی خداوند متعال بودند و هرکاری انجام دادند، جهتی بود که ما را به سوی پروردگار متعال هدایت کردند. «وَ نِسَاءَنَا»؛ به معنای بانوان ماست. این کسی که همه‌ی بانوان در وجود او خلاصه شده‌اند، فقط حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در آن‌جا فقط یک بانو وجود داشت و آن بانو حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بود. «وَ أَنْفُسَنَا»؛ به این معناست که یعنی جان‌مان را بیاوریم و جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی جز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبود. این‌ها از نظر قرآن کریم حجّت هستند. تمام کارهای حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) حکم قرآن کریم را دارد. همه‌ی آیات قرآن کریم هدایت الهی و حجّت حقّ است و حضرت فاطمه‌‌ی زهرا (سلام الله علیها) و پدرشان و همسرشان و دو فرزندشان که در «حدیث کساء[۴]» می‌خوانید، تا روز قیامت حجّت برای همه‌ی عالَمان هستند. چون حجّت هستند، باید زندگی ایشان را بررسی کنیم و خودمان را برابر اصل کنیم.‌

بخشش بی حدّ و اندازه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

یکی از اموری که باید از حضرت زهرا (سلام الله علیها) درس بگیریم، صبر بی‌نهایت حضرت فاطمه‌‌ی زهرا (سلام الله علیها) بود. شما در هیچ‌جایی مشاهده نمی‌کنید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از سختی کار شکایت نماید. زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با وجود این‌که دختر حضرت خدیجه‌ی کبری (سلام الله علیها) هستند و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) جزء ثروت‌مندان جهان عَرب هستند و سرمایه‌ی مادرمان حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) که اُمّ‌المؤمنین هستند، هم محیط حجاز را آباد می‌کرد و هم بازار شام را گرم می‌کرد. دختر بانوی ثروتمند جهان عَرب، حضرت فاطمه‌‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. پدرشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اوّلین شخصیّت عالَم امکان هستند. از اوّلین تا آخرین، اشرف خلائق و افضل خلائق، وجود نازنین خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است. همچنین همسر دوّمین شخصیّت عالَم امکان، حضرت مولی‌الموحّدین امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جزء تولیدکنندگان تراز اوّل تاریخ هستند.‌ یک قلم تولید ایشان ۱۰۰ هزار درخت خرما بوده است. ۱۰۰ هزار دانه‌ی خرما را در بار شُتر حمل می‌کردند؛ از ایشان سؤال کردند: یا علی! چه چیزی همراه خود می‌بری؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ دادند: ۱۰۰ هزار درخت خرما همراه خود دارم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمام آن‌ دانه‌ها را کاشتند و یک دانه از آن‌ها خطا نرفت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‌ ۱۰۰ هزار نخل را به وجود آوردند. امروز نیز خداوند متعال «آل سعود» را نابود کند و این تکفیری‌ها و تروریست‌هایی که آن‌ها تربیت می‌کنند را ریشه‌کَن نماید و ان‌شاءالله انتقام خون شهیدان ما را از آن‌ها بگیرد و ان‌شاءالله به یکدیگر به کنار قبرستان بقیع برویم و در آن‌جا برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض ادب داشته باشیم. در حال حاضر در اطراف مدینه مناطق حاصلخیزی وجود دارد که هم نخل‌های آن خرما می‌دهد و هم بهترین آب حجاز همین آبی است که در اطراف مدینه است. این‌ها را به «آبار علی[۵]» نام گذاشته‌اند. امروز نیز که کار به دست وهّابی‌ها و تکفیری‌هاست، افتخارشان به این است که «آبار» جمع «بئر» است، بئر به معنای قنات است. قنات‌هایی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به وجود آورده‌اند، در حال حاضر نیز مردم مدینه بر سر سُفره‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اِرتزاق می‌کنند. آب آن‌ها به واسطه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فراهم شده است و درآمد کشاورزی آن‌ها نیز به واسطه‌ی فیض حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دست داشتن در آن تولیدات، هرچه درآمد داشتند، یا در همان منطقه وقف می‌کردند و یا همه را می‌بخشیدند که سوره‌ی «هَل أتی» شاهد بر آن است که فرموده است: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[۶]»؛ هرچه داشتند در راه خداوند می‌بخشیدند. این‌ها بالاترین درآمد را داشتند و در عین حال کم‌ترین هزینه را نیز داشتند.

باید قناعت کردن را از زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیاموزیم

فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها)! ای دختران حضرت فاطمه (سلام الله علیها)! ای پسران حضرت فاطمه (سلام الله علیها)! بیایید از مادرمان قناعت بیاموزیم. هرچه می‌توانیم تولید کنیم، ولی هر اندازه‌ای می‌توانیم قناعت داشته باشیم. اگر ما این قناعت را از مادرمان بیاموزیم، زندگی به این اندازه به ما فشار نمی‌آورد و باعث نمی‌شود که ناشُکری کنیم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) با وجود آن مادر و همسری که داشتند، ببینید که چه اندازه سخت‌کوش هستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نگاهی کردند و دیدند که سینه‌ی حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در اثر کَثرت حمل آب با مَشک که خود بی‌بی تشریف می‌بردند و مَشک را پُر می‌کردند و روی دوش‌شان می‌انداختند و می‌آوردند. سنگینی بار حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) و بند مَشک سینه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را آزرده بود و سینه‌ی ایشان پینه داشت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نگاهی به سینه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداختند و دیدند که آزرده است؛ نگاهی به دستان حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداختند که ایشان دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ریحانه الرّسول هستند، یکی از نام‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) «ریحانه» به معنای دسته‌ی گُل است؛ دسته‌ گُلی که از گُل نازک‌تر است، از بس که می‌نشستند و دَستاس می‌کردند و آرد را برای پختن نان برای میهمان‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودشان آماده می‌کردند. با دستاس آرد را درست می‌کردند، سپس خودشان طبخ می‌کردند و از تنور نان درمی‌آوردند و یتیمانی که به صورت مرتّب رفت‌و‌آمد داشتند را سیر می‌کردند و فقرا را نیز از خانه‌ی خودشان اطعام می‌کردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشاهده کردند که در اثر کار با دَستاس، دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) پینه بسته است. «سلمان» آمد و مشاهده کرد که یکی از فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) درون گَهواره قرار دارد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) با یک دست گَهواره را تکان می‌دادند و با دست دیگرشان دَستاس را می‌چرخاندند. دل سلمان سوخت و عرضه داشت: بی‌بی! کار شما خیلی سخت است؛ اجازه بدهید من به شما کمک کنم. یا دَستاس را به من بدهید و یا این کودک را به من بسپارید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز پذیرفتند، زیرا سلمان «مِنّا اَهلُ‌البِیت[۷]» بود و از خودشان بود و خصوصی بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) این افتخار را به سلمان دادند و فرمودند: اگر می‌خواهی به من کمک کنی، نگاه داشتن فرزند برای مادر راحت‌تر است؛ تو این دَستاس را بچرخان.‌ سلمان می‌گوید که من به جای حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشستم تا دَستاس را بچرخانم، ولی دیدم که از این تاوَل‌ها خون آمده است و دسته‌ی دَستاس خونی شده است. شما را به حضرت عبّاس (علیه السلام) قسم می‌دهم که این زندگی را در کدام‌یک از ضُعفای جامعه مشاهده می‌کنید که کسی بانوی عالَم باشد، سیّده‌النّساء باشد و زندگی او این‌گونه باشد؛ اما یک‌مرتبه نزد همسر خود گِله‌ای نداشته باشد. توقّع بنده از شما خواهران بیشتر است که دختران خود را این‌گونه تربیت نمایید. متأسفانه این دانشگاه‌ها و این آموزش و پرورش‌ها درس زندگی به دختران ما نمی‌آموزند، درس زندگی به پسران ما نمی‌آموزند؛ اسراف را می‌آموزند، ولی قناعت‌کردن را آموزش نمی‌دهند.‌

چه زمانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گِله‌ کردند که این چگونه زندگی‌ای است که ما داریم؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم جَلاله می‌خورند و می‌فرمایند: «فو اللّه – ما أغضبتها، و لا أکرهتها على أمر حتّى قبضها اللّه عزّ و جلّ، و لا أغضبتنی[۸]»؛ به خدا قسم در این مدّت ۹ سالی که فاطمه (سلام الله علیها) با من زندگی کرد، یک‌مرتبه من را عصبانی و ناراحت نکرده است.‌ اما فرمود: من نیز فاطمه را نرنجاندم. من و فاطمه مانند دو کبوتر بودیم که در یک قفس قرار داشتیم. حال دیگر علی (علیه السلام) تنها مانده است. کبوتر همدم او از لانه پَرید و حضرت علی (علیه السلام) در قفس دنیا تنها ماندند، بدون یاور ماندند، بدون همدم ماندند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) همه‌کَس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. یکی این مسأله است که در مسأله‌ی اقتصادی هر اندازه‌ای می‌توانیم کار کنیم و تولید داشته باشیم، ولی در هزینه‌کردن در زندگی مانند حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) باشیم. انفاق، احسان، اطعام، کمک و خدمت به دیگران داشته باشیم؛ ولی در زندگی خودمان هر اندازه‌ای بیشتر هزینه کنیم، در روز قیامت کارمان سخت‌تر است.‌ ولی هرچه در راه خداوند داده‌ایم، متعلّق به اوست و حسابش را از ما نمی‌خواهند. «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[۹]».

عبادت منحصر به فرد حضرت صدیقه‌ی کبری (سلام الله علیها)

نکته‌ی دوّم عبادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. خواهران و برادران! «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۱۰]»؛ ما برای بندگی به این دنیا آمده‌ایم. دَغدغه‌ی نمازتان را داشته باشید و این‌گونه نباشد که به نمازتان بی‌احترامی کنید. نماز در زندگی شما از همه چیز مهم‌تر باشد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) عاشق نماز بودند، این‌ها عاشق عبادت پروردگار متعال بودند. نمازشان در حدّی است که خداوند به نماز حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مُباهات می‌کند و ملائکه را دعوت به تماشای نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌کند.‌ ببینید که نمازتان در خانه و خانواده‌ی شما چه اندازه‌ای احترام دارد. این نماز پناه شماست؛ چرا به پناهتان بی‌اعتنایی می‌کنید؟ خداوند متعال فرموده است: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ[۱۱]»؛ «اسْتَعِینُوا» به معنای کمک‌خواستن است. این پُشتوانه و یار و یاور شماست.‌ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ی نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «وَ أَمَّا اِبْنَتِی فَاطِمَهُ فَهِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ[۱۲]»؛ دختر من در میان بانوان از اوّل خلقت تا انقراض خلقت، سَرور تمام همه‌ی زنان است، بانوی بانوان همه‌ی عالَم است. «وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحْرَابِهَا[۱۳]»؛ دختر من وقتی برای خواندن نماز به محراب می‌رود، «فَیُسَلِّمُ عَلَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ اَلْمَلَئِکَهِ اَلْمُقَرَّبِینَ[۱۴]»؛ ۷۰ هزار مَلَک برای سلام به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در نماز ایشان حاضر می‌شوند، ۷۰ هزار مَلَم مُقرّب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را طواف می‌کنند و به فاطمه (سلام الله علیها) سلام می‌کنند. این نماز حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است. این ارث را از مادرتان داشته باشید و به گونه‌ای نماز بخوانید که ملائکه‌ای که همراه شما هستند، بگویند چه نماز زیبایی می‌خوانید. نمازی نخوانیم که ملائکه از ما ناراضی بشوند و بگویند که برای همه‌ی کارهای خود احترام قائل هستند و به همه احترام می‌گذارند، ولی وقتی نمازشان فرا می‌رسد برای آن اهمیّتی قائل نیستند. نماز را خیرالعمل نامیده است، «حَیِّ عَلی خَیرِ العَمل». چیزی زیباتر و بهتر از نماز نداریم. این را از مادرتان یاد بگیرید.

ولایت‌فقیه مقدّمه‌ی ولایت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است

سوّمین موضوع مسأله‌ی ولایت‌مداری حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در حمایت از امام و ولی و پَرچم‌دار دین خود از همه‌ چیز مایه گذاشت. حضرت زهرا (سلام الله علیها) جوانی‌شان، پَهلوی‌شان، محسن‌شان، فدک‌شان و همه چیزشان را فدای ولایت کرده‌اند. این ولایتی که ما امروز به عنوان ولایت‌فقیه مطرح می‌کنیم، مقدّمه‌ی ولایت کسی است که بناست تا بیاید و فدک حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را پَس بگیرد. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این انقلاب را به خاطر ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) راه انداختند، سینه سِپَر کردند، زندان و تبعید را پذیرفت و حتّی آمده بود که شهادت را بپذیرد تا پَرچم به دست یک امام معصوم بیفتد و تا زمانی که امام معصوم نیامده است، کسی که از نظر زندگی، از نظر اخلاق، از نظر حکمت و از نظر مدیریت بهترین فرد جامعه‌ی شماست، ولی‌فقیه شماست که هم در زندگی مانند شما زندگی می‌کند و می‌بینید که میهمان‌هایش را روی زیلو پذیرایی می‌کند و خداوند گُواه است که در اندرون نیز روی موکت زندگی می‌کند و زندگی خانوادگی ایشان به مراتب از طبقه‌ی متوسط مردم پایین‌تر است. این ولایت ارزش دارد. این همه شهید داده‌ایم. در دوران دفاع مقدّس حدود ۲۰۰ هزار شهید قُربانی کرده‌ایم و بعد از آن نیز شهدایی را تقدیم داشته‌ایم و در حال حاضر نیز شهدایی را تقدیم می‌داریم؛ ولی نوش جان شما باشد. ان‌شاءالله امام زمان (ارواحنا فداه) در پیش هستند، ان‌شاءالله این پَرچمی که در دست ولایت‌فقیه است، پرچم مقدّمه‌ی ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. اگر قدر این ولایت را دانستید، وقتی امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف می‌آورند، در اطراف ایشان نیز شما هستید. این‌هایی که به ولایت جَفا می‌کنند، به امام زمان (ارواحنا فداه) جَفا می‌نمایند، به خون حضرت زهرا (سلام الله علیها) جَفا می‌کنند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان را فدای ولایت کردند تا ما قدر بدانیم و ولایت‌فقیه برای به دست آوردن غدیر مقدّمه است.

ولایت‌فقیه مقدّمه‌ی ولایت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است

چون در هوای سرد شهید تشییع کردید، ولی بالاخره مجلس مادرتان است. چند سال است که تشریف می‌آورید و با مادرتان همدردی می‌کنید. جای شما در مدینه خالی بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: علی جان! چند مسأله است که باید مطرح کنم، اگر آمادگی ندارید به یکی دیگر از رزمندگان عرض کنم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُنقلب شدند و فرمودند: فاطمه جان! هرچه می‌خواهید به خودم بگویید که به آن عمل می‌کنم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرضه داشت: یا علی! ۹ سال شریک زندگی تو بودم؛ «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً[۱۵]»؛ علی جان! در این مدّتی که با شما زندگی کردم، یک دروغ از من نشنیدید، یک خیانت از من ندیدید. با این حال علی جان مرا حلا کن. حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌خواهند بفرمایند: علی جان! یک جانِ فاطمه در راه شما کم بود، ای‌کاش هزار جان داشتم و فدای ولایت و امامت شما می‌کردم. یک جان کم است، مرا حلال کن. مطلب دوّم این است: علی جان! فرزندان من کوچک هستند؛ تمام فکر مادر نزد فرزندان خود است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) دَغدغه‌ی حَسنین (علیهما السلام) و زینبین (سلام الله علیهما) را دارد. علی جان! فرزندان من کوچک هستند و در حال از دست دادن مادر خود هستند. علی جان! هوای حسین مرا داشته باش. اما وصیّت سوّم این است: علی جان! مرا شب غُسل بده، مرا شب کفن کن، مرا شب دفن کن. نمی‌خواهم این‌هایی که حقّ مرا غضب کردند و علی را خانه‌نشین کردند، دنبال تابوت من باشند. اما علی جان! من را از زیر لباس غُسل بده و بدن مرا برهنه نکن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) طبق وصیت عمل کردند. «أسماء بنت عُمیس» آب می‌ریزد. بدنی نمانده بود، تنها مُشتی استخوان بود. جانباز خانه‌ی علی (علیه السلام) آب شده بود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حال غُسل دادن چنین بدنی هستند. اما ناگهان دیدند که در دل شب ناله‌ی حضرت علی (علیه السلام) بلند شد. اسماء عرضه داشت: آقا جان! شما کوه صبر بودید و به همه‌ی ما سپرده بودید که آرام گریه کنیم، چه شده است که ناله‌ی شما بلند شد؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دستم به بازوی فاطمه (سلام الله علیها) برخورد کرد. فاطمه بازوی خود را به من نشان نداده بود. زیرا بازوی ایشان را شکسته بودند. علی جان! دست تو به یک زخم خورد و ناله‌ی تو بلند شد. خدا به داد دل حسین شما برسد. دیدند که از ذوالجناح پیاده شد. چیزی را برداشته است و بر آن بوسه می‌زند. ـ از همه‌ی شما التماس دعا دارم. برای شفای مریض‌ها، برای رفع مشکلات، برای نابودی دشمنان‌تان دعا کنید ـ گمان کردند که امام حسین (علیه السلام) ورق قرآن را پیدا کرده است و بر آن بوسه می‌زند. جلو آمدند، دیدند که دست حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است که بر روی زمین افتاده است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! عصمت زهرای مرضیه امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! به همین زودی انقلاب ما را با رهبری همین رهبر عزیزمان به انقلاب جهانی آقای ما حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) متّصل بگردان.

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به پهلوی شکسته‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به دست‌های قَلم شده‌ی حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) این مردم عزیز ما، این مردم شرافتمند ما، این مردم عاشق‌پیشه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و دودمان ولایت، این مردم باوفای به خون شهدا و امام شهدا، این مردم ولایت‌مدار و قدردان ولی‌فقیه را دشمن شاد نکن.

خدایا! حاجات‌ مردم ما را برآورده بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را به سامان برسان.

خدایا! این دولت ولایت‌مدار ما را یاری بفرما.

خدایا! گِره‌های عمومی مردم را به دست این دولت مؤمن برطرف بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دشمنان این کشور، دشمنان این ملّت، دشمنان این نظام، دشمن رهبری عزیز ما را که در رأس آن‌ها استکبار آمریکا، صهیونیست‌ها، وهابی‌ها، تکفیری‌ها، تروریست‌ها، نفوذی‌های داخلی که بدتر از دشمنان خارجی هستند و از خارجی‌ها خط می‌گیرند، به خودشان مشغول بگردان.

خدایا! شرّ دشمنان را از سر این مردم برطرف بفرما.

خدایا! آن‌چه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به مملکت و مردم ما باران و برف کافی نازل بفرما.

خدایا! به همه‌ی زندگی‌ها و معیشت مردم ما در سر سُفره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برکت خود را نازل بفرما.

نثار روح مقدّس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهدا و این شهدایی که امروز تشییع شدند و شهدای اغتشاشات و سردار دل‌ها صلوات عنایت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶.

[۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱.

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».

[۴] حدیث کِساء حدیثی در فضیلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دانسته می‌شود. امامان شیعه برای اثبات برتری و استحقاق خویش در امر خلافت، به این حدیث استناد نموده‌اند. به گفته برخی حدیث‌شناسان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندانش را در زیر عبایی جمع کرد و به این شکل، مصادیق این آیه را معرفی نمود. محل واقعه مربوط به حدیث کِساء را خانه ام سلمه، دانسته‌اند. حدیث کساء در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده و برخی آن را متواتر می‌دانند. البته متن حدیثی که در مفاتیح الجنان به نام حدیث کساء آمده، در بخش‌هایی، متفاوت با حدیثی است که در منابع کهن نقل شده است.

[۵] آبار علی، منطقه و نخلستانی در جنوب مدینه که دارای چاه‌های آب منسوب به علی‌ بن ابی‌طالب (علیه السلام)و میقات مردم مدینه است. یکی از علمای معاصر اهل‌سنت در مصر، آبارعلی را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان دانسته، اما با توجه به این‌که نام آبار علی در منابع تاریخی، پیش از سفر علی بن دینار به مکه، ذکر شده، انتساب این مکان به علی بن دینار صحیح نیست. آبار و اَبیار جمع بِئْر به معنای چاه‌ها است. جمع قِله آن ابؤُر و آبُر است. نیز البؤُره به معنای گودال است. آبار علی در اصطلاح نام منطقه‌ای است در ۷ یا ۹ کیلومتری (۶ یا ۷ میلی) جنوب شهر مدینه، در وادی عقیق و دامنه غربی کوه عیر که نزدیک ذوالحلیفه و بر راه مکه قرار دارد و دارای چاه‌های آب و نخلستان‌های فراوان است.

این مکان اکنون میان دو راه جای دارد: ۱. راه قدیم مدینه به مکه که از باب عنبریه خارج می‌شد و از کنار راه آهن حجاز به شام می‌گذشت و به سمت مکه می‌رفت. ۲. بزرگراه جدید مدینه به مکه که از میدان مسجد قبا جدا می‌شود. در تابلو مکان‌نما نیز نام آبار علی و ذوالحُلَیفه و مسجد شجره کنار هم آمده‌اند. نام معروف امروزی آن آبار علی است.  در کتاب‌های مناسک حج و آثار فقهی شیعه و اهل‌سنت از آن با الفاظ اَبیار و آبیار علی نیز یاد شده است. بسیاری از نویسندگان اهل‌سنت از قرن نهم هجری به بعد، آبارعلی و ذوالحلیفه و مسجد شجره را نام یک مکان و میقات مردم مدینه دانسته‌اند.

درباره نسبت این مکان به امیرمؤمنان (علیه السلام) سه دیدگاه یافت می‌شود: ۱. این چاه‌ها پیش از هجرت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم) به مدینه وجود داشته و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به فرمان رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم) در کنار این چاه‌ها با قبایلی از جنیان جنگیده و آنان را به سختی شکست داده است. منابع اهل‌سنت با نقل فشرده این‌مطلب، آن را باور عوام دانسته و بر نادرستی‌اش تاکید کرده‌اند. یکی از مراجع تقلید معاصر، درباره این گزارش گفته است: «متن این خبر و سند برای ما ثابت نشده است.» ۲. ایشان این چاه‌ها را حفر کرده است. در منابع اهل‌سنت، تنها بکری دمیاطی شافعی به نقل از بجیرمی، این وجه را برگزیده است. ۳. امیرمؤمنان (علیه السلام) در روزگار خانه‌نشینی چندین حلقه چاه احداث و وقف حج‌گزاران و مردم کرد که امروز هم در اطراف مدینه به نام آبارعلی معروف‌ است. این سخن از برخی نویسندگان معاصر شیعه است که سند گفتارشان را ذکر نکرده و گویا صرفاً استنباط خود را نوشته‌اند. یکی از علمای معاصر اهل‌سنت در مصر، در خطبه نماز جمعه به سال ۲۰۰۶ م. آبارعلی میقات حجاج در مدینه را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان، دانسته و نسبت آن به علی بن ابی‌طالب را نادرست خوانده است. به گفته وی، علی بن دینار در سال ۱۸۹۸م./ ۱۳۱۵ق در سفر حج، چاه‌های آب ذوالحلیفه را بازسازی و دایر کرد و از آن پس این منطقه به نام او آبارعلی خوانده شد.

در پاسخ به ادعای وی، برخی از دانشمندان مقالاتی مستند و مستدل ارائه کرده‌اند. افزون بر این پاسخ‌ها، مستنداتی استوار برای انتساب این چاه‌ها به علی بن ابی‌طالب (علیه ‌السلام) وجود دارد. ابن ابی‌شیبه (م، ۲۳۵ق) به سند خود از طریق وکیع از حسن بن صالح از جعفر بن محمد آورده که رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله‌ و سلّم) قفیزین (در برخی منابع: فقیرین) و دو چاه قیس و شجره را به علی(علیه ‌السلام) اقطاع کرد. بلاذری (م، ۲۷۹ق)،  بیهقی (م، ۴۵۸ق) و یاقوت حموی (م، ۶۲۶ق) نیز این خبر را نقل کرده‌اند. یکی از دانشوران، در توضیح وادی عقیق، مسیر آن را از جنوب شرقی به شمال غربی و دو چاه آب از امام علی (علیه ‌السلام) را خلیقه در فاصله ۲۰ میلی مدینه و شجره، نزدیک مدینه و در محل میقات احرام و در غرب کوه عیر و رو‌به‌روی مسجد شجره در مسیر این وادی نام برده است. همین سخن را ابن‌ شبّه (م، ۲۶۲ق) نیز در آثار خود آورده‌ است. برخی فقیرین را نام محلی در عالیه مدینه و نزدیک محل سکونت بنی‌قریظه و نام یک چاه آب دانسته‌اند. عبدالرزاق صنعانی (م، ۲۱۱ق) و شیخ طوسی (م، ۴۶۰ق) و منابع دیگر نیز از وقف فقیرین به دست علی (علیه ‌السلام) خبر داده‌اند.

در منابع بسیاری از اهل‌سنت، طی قرون و اعصار از این منطقه به ویژه از محل میقات به‌عنوان بئر، اَبیار یا آبارعلی یاد شده است. ابن تیمیه (م، ۷۲۸ق)، ، ابن حجر عسقلانی (م، ۸۵۲ق) ، عینی (م، ۸۵۵ق) ، سمهودی (م، ۹۱۱ق) ، ابن نجیم مصری (م۹۷۰ق) ، حطاب رعینی (م، ۹۵۴ق) ، شعرانی (م، ۹۷۳ق) ، ملاعلی قاری (م، ۱۰۱۴ق) ، حصکفی (م، ۱۰۸۸ق) ، کحلانی (م، ۱۱۸۲ق) ، شوکانی (م، ۱۲۵۵ق) ، مبارکفوری (م، ۱۲۸۲ق) ، عظیم‌آبادی (م، ۱۳۲۹ق) و بسیاری منابع دیگر پیش از سفر حج علی بن دینار در سال ۱۳۱۵ق از این منطقه با عنوان بئر یا آبار علی نام برده‌اند. بنابراین، سخن آن خطیب اهل‌سنت در نقدِ نسبت این منطقه به علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) از تحقیق و انصاف دور است.

[۶] سوره مبارکه انسان، آیات ۸ و ۹.

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا».

[۷] مجمع‌البیان،/۴۲۷/۲.

[۸] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد۱۱، صفحه ۴۱۴.

«کشف الغمّه: و من «المناقب» عن أمّ سلمه؛ و سلمان الفارسی؛ و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و کلّ قالوا: إنّه لمّا أدرکت فاطمه بنت رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم مدرک النساء خطبها أکابر قریش من أهل الفضل و السابقه فی الإسلام، و الشرف و المال، و کان کلّما ذکرها رجل من قریش لرسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم أعرض عنه رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم بوجهه حتّى کان الرجل منهم یظنّ فی نفسه أنّ رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ساخط علیه، أو قد نزل على رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فیه وحی من السماء؛ و لقد خطبها من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم أبو بکر فقال له رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: أمرها إلى ربّها؛ و خطبها بعد أبی بکر عمر بن الخطّاب، فقال له رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم کمقالته لأبی بکر. قال: و إنّ أبا بکر و عمر کانا ذات یوم جالسین فی مسجد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و معهما سعد بن معاذ الأنصاری ثمّ الأوسی، فتذاکروا أمر فاطمه بنت رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم؛ فقال أبو بکر: قد خطبها الأشراف من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، فقال: إنّ أمرها إلى ربّها إن شاء أن یزوّجها زوّجها. و إنّ علیّ بن أبی طالب لم یخطبها من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و لم یذکرها له، و لا أراه یمنعه من ذلک إلاّ قلّه ذات الید، و إنّه لیقع فی نفسی أنّ اللّه عزّ و جلّ و رسوله صلى اللّه علیه و آله و سلم إنّما یحبسانها علیه؛ قال: ثمّ أقبل أبو بکر على عمر بن الخطّاب و على سعد بن معاذ فقال: هل لکما فی القیام إلى علیّ بن أبی طالب حتّى نذکر له هذا، فإن منعه قلّه ذات الید واسیناه و أسعفناه؟ فقال له سعد بن معاذ: قوموا بنا على برکه اللّه و یمنه. قال سلمان الفارسی: فخرجوا من المسجد و التمسوا علیّا علیه السّلام فی منزله فلم یجدوه، و کان ینضح ببعیر – کان له – الماء على نخل رجل من الأنصار باجره، فانطلقوا نحوه؛ فلمّا نظر إلیهم علیّ علیه السّلام قال: ما وراءکم؟ و ما الّذی جئتم له؟ فقال أبو بکر: یا أبا الحسن، إنّه لم یبق خصله من خصال الخیر إلاّ و لک فیها سابقه و فضل، و أنت من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم بالمکان الّذی قد عرفت من القرابه و الصحبه و السابقه، و قد خطب الأشراف من قریش إلى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ابنته فاطمه فردّهم، و قال: إنّ أمرها إلى ربّها إن شاء أن یزوّجها زوّجها، فما یمنعک أن تذکرها لرسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و تخطبها منه؛ فإنّی أرجو أن یکون اللّه عزّ و جلّ و رسوله صلى اللّه علیه و آله و سلم إنّما یحبسانها علیک. قال: فتغرغرت عینا علیّ بالدموع، و قال: یا أبا بکر! لقد هیّجت منّی ساکنا، و أیقظتنی لأمر کنت عنه غافلا،- و اللّه – إنّ فاطمه لموضع رغبه، و ما مثلی قعد عن مثلها، غیر أنّه یمنعنی من ذلک قلّه ذات الید، فقال أبو بکر: لا تقل هذا یا أبا الحسن! فإنّ الدنیا و ما فیها عند اللّه تعالى و رسوله کهباء منثور. قال: ثمّ إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام حلّ عن ناضحه و أقبل یقوده إلى منزله، فشدّه فیه، و لبس نعله، و أقبل إلى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، فکان رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فی منزل زوجته أمّ سلمه ابنه أبی امیّه بن المغیره المخزومی، فدقّ علیّ علیه السّلام الباب، فقالت أمّ سلمه: من بالباب؟ [فقال لها رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم من قبل أن یقول علیّ: أنا علیّ: قومی یا أمّ سلمه، فافتحی له الباب و مریه بالدخول، فهذا رجل یحبّه اللّه و رسوله و یحبّهما. فقالت أمّ سلمه: فداک أبی و امّی و من هذا الّذی تذکر فیه هذا و أنت لم تره؟! فقال: مه یا أمّ سلمه! فهذا رجل لیس بالخرق و لا بالنزق ،هذا أخی و ابن عمّی، و أحبّ الخلق إلیّ. قالت أمّ سلمه: فقمت مبادره أکاد أن أعثر بمرطی ،ففتحت الباب فإذا أنا بعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام، و و اللّه ما دخل حین فتحت حتّى علم أنّی قد رجعت إلى خدری؛ ثمّ إنّه دخل على رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فقال: السلام علیک یا رسول اللّه، و رحمه اللّه و برکاته، فقال له النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم: و علیک السلام یا أبا الحسن! اجلس. قالت أمّ سلمه: فجلس علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بین یدی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، و جعل ینظر إلى الأرض کأنّه قصد الحاجه و هو یستحیی أن یبدیها، فهو مطرق إلى الأرض حیاء من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، فقالت أمّ سلمه: فکأنّ النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم علم ما فی نفس علیّ علیه السّلام فقال له: یا أبا الحسن، إنّی أرى أنّک أتیت لحاجه، فقل حاجتک و أبد ما فی نفسک، فکلّ حاجه لک عندی مقضیّه. قال علیّ علیه السّلام: فقلت: فداک أبی و امّی، إنّک لتعلم أنّک أخذتنی من عمّک أبی طالب و من فاطمه بنت أسد و أنا صبیّ لا عقل لی، فغذّیتنی بغذائک، و أدّبتنی بأدبک، فکنت إلیّ أفضل من أبی طالب و من فاطمه بنت أسد فی البرّ و الشفقه؛ و أنّ اللّه تعالى هدانی بک و على یدیک، و استنقذنی ممّا کان علیه آبائی و أعمامی من الحیره و الشکّ، و إنّک – و اللّه – یا رسول اللّه! ذخری و ذخیرتی فی الدنیا و الآخره. یا رسول اللّه! فقد أحببت – مع ما شدّ اللّه من عضدی بک – أن یکون لی بیت و أن تکون لی زوجه أسکن إلیها، و قد أتیتک خاطبا راغبا، أخطب إلیک ابنتک فاطمه، فهل أنت مزوّجی یا رسول اللّه؟! قالت أمّ سلمه: فرأیت وجه رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم یتهلّل فرحا و سرورا؛ ثمّ تبسّم فی وجه علیّ علیه السّلام فقال: یا أبا الحسن! فهل معک شیء ازوّجک به؟ فقال علیّ علیه السّلام: فداک أبی و امّی – و اللّه – ما یخفى علیک من أمری شیء، أملک سیفی، و درعی، و ناضحی، و ما أملک شیئا غیر هذا. فقال له رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: یا علیّ! أمّا سیفک فلا غنى بک عنه، تجاهد به فی سبیل اللّه، و تقاتل به أعداء اللّه، و ناضحک تنضح به على نخلک و أهلک و تحمل علیه رحلک فی سفرک، و لکنّی قد زوّجتک بالدرع و رضیت بها منک. یا أبا الحسن! ابشّرک؟ قال علیّ علیه السّلام: قلت: نعم، فداک أبی و امّی بشّرنی؛ فإنّک لم تزل میمون النقیبه ،مبارک الطائر ،رشید الأمر صلّى اللّه علیک. فقال لی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: أبشر یا أبا لحسن! فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد زوّجکها فی السماء من قبل أن ازوّجک فی الأرض. و لقد هبط علیّ فی موضعی من قبل أن تأتینی ملک من السماء له وجوه شتّى، و أجنحه شتّى، لم أر قبله من الملائکه مثله، فقال لی: السلام علیک و رحمه اللّه و برکاته، أبشر یا محمّد، باجتماع الشمل و طهاره النسل. فقلت: و ما ذلک أیّها الملک؟ فقال لی: یا محمّد، أنا سیطائیل، الملک الموکّل بإحدى قوائم العرش، سألت ربّی عزّ و جلّ أن یأذن لی فی بشارتک، و هذا جبرئیل علیه السّلام فی أثری یخبرک عن ربّک عزّ و جلّ بکرامه اللّه عزّ و جلّ. قال النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم: فما استتمّ کلامه حتّى هبط علیّ جبرئیل فقال: السلام علیک و رحمه اللّه و برکاته یا نبیّ اللّه؛ ثمّ إنّه وضع فی یدی حریره بیضاء من حریر الجنّه، و فیها سطران مکتوبان بالنور؛ فقلت: حبیبی جبرئیل ما هذه الحریره؟ و ما هذه الخطوط؟ فقال جبرئیل: یا محمّد! إنّ اللّه عزّ و جلّ اطّلع إلى الأرض اطّلاعه فاختارک من خلقه فانبعثک برسالته ثمّ اطّلع إلى الأرض ثانیه فاختار لک منها أخا و وزیرا و صاحبا و ختنا ؛ فزوّجه ابنتک فاطمه، فقلت: حبیبی جبرئیل و من هذا الرجل؟ فقال لی: یا محمّد، أخوک فی الدنیا، و ابن عمّک فی النسب علیّ بن أبی طالب؛ و إنّ اللّه أوحى إلى الجنان: أن تزخرفی، فتزخرفت الجنان، و إلى شجره طوبى:[أن] احملی الحلیّ و الحلل، و تزیّنت الحور العین، و أمر اللّه الملائکه أن تجتمع فی السماء الرابعه عند البیت المعمور، فهبط من فوقها إلیها، و صعد من تحتها إلیها. و أمر اللّه عزّ و جلّ رضوان، فنصب منبر الکرامه على باب البیت المعمور، و هو الّذی خطب علیه آدم یوم عرض الأسماء على الملائکه، و هو منبر من نور؛ فأوحى إلى ملک من ملائکه حجبه یقال له: راحیل، أن یعلو ذلک المنبر، و أن یحمده بمحامده و یمجّده بتمجیده، و أن یثنی علیه بما هو أهله، و لیس فی الملائکه أحسن منطقا و لا أحلى لغه من راحیل الملک، فعلا المنبر، و حمد ربّه، و مجّده و قدّسه، و أثنى علیه بما هو أهله، فارتجّت السماوات فرحا و سرورا. قال جبرئیل: ثمّ أوحى اللّه إلیّ أن أعقد عقده النکاح، فإنّی قد زوّجت أمتی فاطمه بنت حبیبی محمّد، عبدی علیّ بن أبی طالب، فعقدت عقده النکاح، و أشهدت على ذلک الملائکه أجمعین و کتبت شهادتهم فی هذه الحریره، و قد أمرنی ربّی عزّ و جلّ أن أعرضها علیک، و أن أختمها بخاتم مسک، و أن أدفعها إلى رضوان؛ و أنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أشهد الملائکه على تزویج علیّ من فاطمه، أمر شجره طوبى أن تنثر حملها من الحلیّ و الحلل، فنثرت ما فیها، فالتقطته الملائکه و الحور العین، و إنّ الحور لیتهادینه و یفخرن به إلى یوم القیامه. یا محمّد، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمرنی أن آمرک أن تزوّج علیّا فی الأرض فاطمه و تبشّرهما بغلامین زکیّین نجیبین طاهرین طیّبین خیّرین فاضلین فی الدنیا و الآخره. یا أبا الحسن،- فو اللّه – ما عرج الملک من عندی حتّى دققت الباب؛ ألا و إنّی منفذ فیک أمر ربّی عزّ و جلّ؛ امض یا أبا الحسن أمامی فإنّی خارج إلى المسجد و مزوّجک على رءوس الناس، و ذاکر من فضلک ما تقرّ به عینک و أعین محبّیک فی الدنیا و الآخره. قال علیّ علیه السّلام: فخرجت من عند رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم مسرعا، و أنا لا أعقل فرحا و سرورا؛ فاستقبلنی أبو بکر و عمر فقالا: ما وراءک؟ فقلت: زوّجنی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ابنته فاطمه، و أخبرنی أنّ اللّه عزّ و جلّ زوّجنیها من السماء، و هذا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم خارج فی أثری لیظهر ذلک بحضره الناس، ففرحا بذلک فرحا شدیدا، و رجعا معی إلى المسجد؛ فما توسّطناه حتّى لحق بنا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، و إنّ وجهه لیتهلّل سرورا و فرحا، فقال: یا بلال! فأجابه فقال: لبّیک یا رسول اللّه، قال: اجمع إلیّ المهاجرین و الأنصار. فجمعهم، ثمّ رقى درجه من المنبر، فحمد اللّه و أثنى علیه، و قال: معاشر المسلمین! إنّ جبرئیل أتانی آنفا فأخبرنی عن ربّی عزّ و جلّ: أنّه جمع الملائکه عند البیت المعمور، و أنّه أشهدهم جمیعا أنّه زوّج أمته فاطمه ابنه رسول اللّه من عبده علیّ بن أبی طالب، و أمرنی أن ازوّجه فی الأرض و اشهدکم على ذلک، ثمّ جلس؛ و قال لعلیّ علیه السّلام: قم یا أبا الحسن، فاخطب أنت لنفسک. قال: فقام، فحمد اللّه و أثنى علیه، و صلّى على النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم و قال: الحمد للّه شکرا لأنعمه و أیادیه ،و لا إله إلاّ اللّه شهاده تبلغه و ترضیه. و صلّى اللّه على محمّد صلاه تزلفه و تحظیه ،و النکاح ممّا أمر اللّه عزّ و جلّ به و رضیه؛ و مجلسنا هذا ممّا قضاه اللّه و أذن فیه، و قد زوّجنی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ابنته فاطمه، و جعل صداقها درعی هذا، و قد رضیت بذلک فاسألوه و اشهدوا. فقال المسلمون لرسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: زوّجته یا رسول اللّه؟ فقال: نعم. فقالوا: بارک اللّه لهما و علیهما، و جمع شملهما؛ و انصرف رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم إلى أزواجه فأمرهنّ أن یدففن لفاطمه، فضربن بالدفوف. قال علیّ: فأقبل رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فقال: یا أبا الحسن! انطلق الآن، فبع درعک و ائتنی بثمنه حتّى أهیّئ لک و لابنتی فاطمه ما یصلحکما. قال علیّ: فانطلقت فبعته بأربعمائه درهم سود هجریّه من عثمان بن عفّان ؛ فلمّا قبضت الدراهم منه و قبض الدرع منّی قال: یا أبا الحسن! لست أولى بالدرع منک و أنت أولى بالدراهم منّی، فقلت: بلى. قال: فإنّ الدرع هدیّه منّی إلیک، فأخذت الدرع و الدراهم، و أقبلت إلى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فطرحت الدرع و الدراهم بین یدیه. و قبض رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم قبضه من الدراهم، و دعا بأبی بکر فدفعها إلیه، و قال: یا أبا بکر، اشتر بهذه الدراهم لابنتی ما یصلح لها فی بیتها، و بعث معه سلمان و بلالا لیعیناه على حمل ما یشتریه. قال أبو بکر: و کانت الدراهم الّتی أعطانیها ثلاثه و ستّین درهما، فانطلقت و اشتریت فراشا من خیش مصر محشوّا بالصوف، و نطعا من أدم ،و وساده من أدم حشوها من لیف النخل، و عباءه خیبریّه، و قربه للماء، و کیزانا و جرارا ،و مطهره للماء، و ستر صوف رقیقا، و حملناه جمیعا حتّى وضعناه بین یدی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم؛ فلمّا نظر إلیه بکى و جرت دموعه، ثمّ رفع رأسه إلى السماء و قال: اللهمّ بارک لقوم جلّ آنیتهم الخزف. قال علیّ: و دفع رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم باقی ثمن الدرع إلى أمّ سلمه، فقال: اترکی هذه الدراهم عندک، و مکثت بعد ذلک شهرا لا اعاود رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فی أمر فاطمه بشیء استحیاء من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، غیر أنّی کنت إذا خلوت برسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم یقول لی: یا أبا الحسن، ما أحسن زوجتک و أجملها، أبشر یا أبا الحسن! فقد زوّجتک سیّده نساء العالمین، قال علیّ: فلمّا کان بعد شهر دخل علیّ أخی عقیل بن أبی طالب فقال: یا أخی! ما فرحت بشیء کفرحی بتزویجک فاطمه بنت محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم؛ یا أخی! فما بالک لا تسأل رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم یدخلها علیک فتقرّ عینا باجتماع شملکما؟ قال علیّ:- و اللّه – یا أخی، إنّی لاحبّ ذلک، و ما یمنعنی من مسألته إلاّ الحیاء منه؛ فقال: أقسمت علیک إلاّ قمت معی، فقمنا نرید رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، فلقینا فی طریقنا أمّ أیمن مولاه رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فذکرنا ذلک لها، فقالت: لا تفعل و دعنا نحن نکلّمه فإنّ کلام النساء فی هذا الأمر أحسن و أوقع بقلوب الرجال؛ ثمّ انثنت راجعه فدخلت إلى أمّ سلمه فأعلمتها بذلک و أعلمت نساء النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم؛ فاجتمعن عند رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و کان فی بیت عائشه، فأحدقن به و قلن: فدیناک بآبائنا و امّهاتنا یا رسول اللّه، قد اجتمعنا لأمر لو أنّ خدیجه فی الأحیاء لقرّت بذلک عینها. قالت أمّ سلمه: فلمّا ذکرنا خدیجه بکى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ثمّ قال: خدیجه، و أین مثل خدیجه، صدّقتنی حین کذّبنی الناس، و آزرتنی على دین اللّه، و أعانتنی علیه بمالها، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمرنی أن ابشّر خدیجه ببیت فی الجنّه من قصب الزمرّد، لا صخب فیه، و لا نصب قالت أمّ سلمه: فقلنا: فدیناک بآبائنا و امّهاتنا یا رسول اللّه، إنّک لم تذکر من خدیجه أمرا إلاّ و قد کانت کذلک، غیر أنّها قد مضت إلى ربّها فهنّاها اللّه بذلک، و جمع بیننا و بینها فی درجات جنّته و رضوانه و رحمته؛ یا رسول اللّه! و هذا أخوک فی الدنیا و ابن عمّک فی النسب علیّ بن أبی طالب یحبّ أن تدخل علیه زوجته فاطمه علیها السّلام، و تجمع بها شمله. فقال: یا أمّ سلمه! فما بال علیّ لا یسألنی ذلک؟ فقلت: یمنعه الحیاء منک یا رسول اللّه قالت أمّ أیمن: فقال لی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: انطلقی إلى علیّ فائتینی به؛ فخرجت من عند رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم فإذا علیّ ینتظرنی لیسألنی عن جواب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم؛ فلمّا رآنی قال: ما وراک یا أمّ أیمن؟ قلت: أجب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم. (قال): فدخلت علیه، و قمن أزواجه فدخلن البیت، و جلست بین یدیه مطرقا نحو الأرض حیاء منه، فقال: أ تحبّ أن تدخل علیک زوجتک؟ فقلت، و أنا مطرق: نعم، فداک أبی و امّی، فقال: نعم و کرامه یا أبا الحسن، ادخلها علیک فی لیلتنا هذه أو فی لیله غد إن شاء اللّه، فقمت فرحا مسرورا، و أمر صلى اللّه علیه و آله و سلم أزواجه أن یزیّنّ فاطمه علیها السّلام و یطیّبنّها، و یفرشن لها بیتا لیدخلنّها على بعلها، ففعلن ذلک. و أخذ رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم من الدراهم الّتی سلّمها إلى أمّ سلمه عشره دراهم، فدفعها إلیّ و قال: اشتر سمنا و تمرا و أقطا ،فاشتریت و أقبلت به إلى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، فحسر عن ذراعیه و دعا بسفره من أدم، و جعل یشدخ التمر و السمن و یخلطهما بالأقط حتّى اتّخذه حیسا ثمّ قال: یا علیّ! ادع من أحببت، فخرجت إلى المسجد و أصحاب رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم متوافرون، فقلت: أجیبوا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم، فقاموا جمیعا و أقبلوا نحو النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم، فأخبرته: أنّ القوم کثیر، فجلّل السفره بمندیل. و قال: أدخل علیّ عشره بعد عشره، ففعلت و جعلوا یأکلون و یخرجون و لا ینقص الطعام، حتّى لقد أکل من ذلک الحیس سبعمائه رجل و امرأه ببرکه النبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم؛ قالت أمّ سلمه: ثمّ دعا بابنته فاطمه، و دعا بعلیّ علیه السّلام، فأخذ علیّا بیمینه و فاطمه بشماله، و جمعهما إلى صدره فقبّل بین أعینهما، و دفع فاطمه إلى علیّ و قال: یا علیّ! نعم الزوجه زوجتک، ثمّ أقبل على فاطمه و قال: یا فاطمه، نعم البعل بعلک. ثمّ قام یمشی بینهما حتّى أدخلهما بیتهما الّذی هیّئ لهما؛ ثمّ خرج من عندهما فأخذ بعضادتی الباب فقال: طهّرکما اللّه و طهّر نسلکما، أنا سلم لمن سالمکما، و حرب لمن حاربکما، أستودعکما اللّه و أستخلفه علیکما. قال علیّ: و مکث رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم بعد ذلک ثلاثا لا یدخل علینا، فلمّا کان فی صبیحه الیوم الرابع جاءنا لیدخل علینا، فصادف فی حجرتنا أسماء بنت عمیس الخثعمیّه ؛ فقال لها: ما یقفک هاهنا و فی الحجره رجل؟ فقالت: فداک أبی و امّی، إنّ الفتاه إذا زفّت إلى زوجها تحتاج إلى امرأه تتعاهدها و تقوم بحوائجها، فأقمت هاهنا لأقضی حوائج فاطمه علیها السّلام و أقوم بأمرها، فتغرغرت عینا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم بالدموع و قال صلى اللّه علیه و آله و سلم: یا أسماء! قضى اللّه لک حوائج الدنیا و الآخره. قال علیّ علیه السّلام: و کانت غداه قرّه و کنت أنا و فاطمه تحت العباء، فلمّا سمعنا کلام رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم لأسماء، ذهبنا لنقوم فقال: بحقّی علیکما لا تفترقا حتّى أدخل علیکما؛ فرجعنا إلى حالنا و دخل رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و جلس عند رءوسنا، و أدخل رجلیه فیما بیننا، و أخذت رجله الیمنى فضممتها إلى صدری، و أخذت فاطمه رجله الیسرى فضمّتها إلى صدرها، و جعلنا ندفّئ رجلیه من القرّ ،حتّى إذا دفئتا؛ قال: یا علیّ! ائتنی بکوز من ماء، فأتیته، فتفل فیه ثلاثا و قرأ علیه آیات من کتاب اللّه تعالى، ثمّ قال: یا علیّ، اشربه، و اترک فیه قلیلا ففعلت ذلک، فرشّ باقی الماء على رأسی و صدری، و قال: أذهب اللّه عنک الرجس یا أبا الحسن، و طهّرک تطهیرا. و قال: ائتنی بماء جدید، فأتیته به، ففعل کما فعل، و سلّمه إلى ابنته علیها السّلام، و قال لها: اشربى و اترکی منه قلیلا، ففعلت، فرشّه على رأسها و صدرها و قال: أذهب اللّه عنک الرجس و طهّرک تطهیرا. و أمرنی بالخروج من البیت، و خلا بابنته، و قال: کیف أنت یا بنیّه، و کیف رأیت زوجک؟ قالت له: یا أبه، خیر زوج، إلاّ أنّه دخل علیّ نساء من قریش، و قلن لی: زوّجک رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم من فقیر لا مال له. فقال لها: یا بنیّه، ما أبوک بفقیر و لا بعلک بفقیر، و لقد عرضت علیّ خزائن الأرض من الذهب و الفضّه فاخترت ما عند ربّی عزّ و جلّ؛ یا بنیّه! لو تعلمین ما علم أبوک لسمجت الدنیا فی عینیک. – و اللّه – یا بنیّه! ما ألوتک نصحا أن زوّجتک أقدمهم سلما، و أکثرهم علما و أعظمهم حلما. یا بنیّه! إنّ اللّه عزّ و جلّ اطّلع إلى الأرض اطّلاعه فاختار من أهلها رجلین: فجعل أحدهما أباک، و الآخر بعلک، یا بنیّه! نعم الزوج زوجک، لا تعص له أمرا. ثمّ صاح بی رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: یا علیّ! فقلت: لبّیک یا رسول اللّه. قال: ادخل بیتک، و الطف بزوجتک، و ارفق بها، فإنّ فاطمه بضعه منّی، یؤلمنی ما یؤلمها، و یسرّنی ما یسرّها، أستودعکما اللّه و أستخلفه علیکما. قال علیّ:- فو اللّه – ما أغضبتها، و لا أکرهتها على أمر حتّى قبضها اللّه عزّ و جلّ، و لا أغضبتنی، و لا عصت لی أمرا، و لقد کنت أنظر إلیها فتنکشف عنّی الهموم و الأحزان؛ قال علیّ علیه السّلام: ثمّ قام رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم لینصرف فقالت له فاطمه علیها السّلام: یا أبه! لا طاقه لی بخدمه البیت، فأخدمنی خادما تخدمنی و تعیننی على أمر البیت؛ فقال لها: یا فاطمه، أو لا تریدین خیرا من الخادم؟ فقال علیّ علیه السّلام: قولی: بلى. قالت: یا أبه! خیرا من الخادم؛ فقال: تسبّحین اللّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم ثلاثا و ثلاثین مرّه، و تحمدینه ثلاثا و ثلاثین مرّه، و تکبّرینه أربعا و ثلاثین مرّه، فذلک مائه باللسان و ألف حسنه فی المیزان. یا فاطمه! إنّک إن قلتها فی صبیحه کلّ یوم کفاک اللّه ما أهمّک من أمر الدنیا و الآخره».

[۹] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶.

«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».

[۱۰] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶.

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ».

[۱۲] تفسیر نور الثقلین، جلد ۱، صفحه ۳۳۷.

«فِی أَمَالِی اَلصَّدُوقِ (ره) بِإِسْنَادِهِ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: أَیُّمَا اِمْرَأَهٍ صَلَّتْ فِی اَلْیَوْمِ وَ اَللَّیْلَهِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ، وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ، وَ حَجَّتْ بَیْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا، وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً دَخَلَتِ اَلْجَنَّهَ بِشَفَاعَهِ اِبْنَتِی فَاطِمَهَ، وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ هِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ عَالَمِهَا؟ فَقَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: ذَاکَ مَرْیَمُ اِبْنَهُ عِمْرَانَ، وَ أَمَّا اِبْنَتِی فَاطِمَهُ فَهِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحْرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ اَلْمَلَئِکَهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ اَلْمَلَئِکَهُ مَرْیَمُ، فَیَقُولُونَ یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفٰاکِ عَلىٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ  ، و الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه».

[۱۳] همان.

[۱۴] همان.

[۱۵] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج‏۱، ص۱۵۰-۱۵۱.

«ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِیداً فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا».