عناوین

درس اخلاق مسجد جامع ازگل-جلسه ۱۶۷

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

عیار انسان در سختی‌ها بالا می‌رود و خلوص پیدا می‌کند

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ[۲]»؛ سوره‌ی مبارکه‌ی عنکبوت جایگاه خاصّی دارد. اگر کسی سوره‌ی عنکبوت را تلاوت نماید، خداوند به تعداد مؤمنین و منافقین‌ دَه حسنه به آن شخصی که بر سر سُفره‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی عنکبوت میهمان است، از باب پذیرایی ذخیره‌ می‌نماید. اوّلین آیه‌ی این سوره‌ی مبارکه‌ی که جزءِ پذیرایی‌های میهمانان شبِ قدر خداوند نیز می‌باشد و در شب‌های قدر و شب ۲۳ ماه مبارک رمضان، خواندن سوره‌ی مبارکه‌ی عنکبوت جزءِ مراقبات لیله‌القدر به شمار می‌رود. مشخّص می‌شود که بسیار سازنده است و آموزه‌های توحیدی این سوره‌ی مبارکه‌ی برای انسان مراقب کمک شایانی خواهد داشت. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا»؛ آیا مردم، توده‌ها، مؤمنین و مسلمانان این‌گونه فکر می‌کنند که ادّعای ایمان کفایت می‌کند؟ اظهار ایمان آن‌ها را در زُمره‌ی مؤمنین قرار می‌دهد؟ تظاهر به اسلام و ایمان کافی است؟ مسئولیت را ایفا می‌نماید؛ در حالی که گرفتار فتنه نشده باشند؛ «وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ». در حدیثی از وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که فرموده‌اند: «یُفتَنُونَ کما یُفتَنُ الذَّهبُ[۳]»؛ به طلایی که در کوره‌ی آتش ذوب می‌شود، فتنه می‌گویند. وقتی طلا حرارت می‌بیند و حرارت شدید بالاتر از صد درجه است که فلز را آب می‌کند، می‌گویند که این گرفتار فتنه شده است. «یُخلَصُونَ کما یُخلَصُ الذَّهبُ[۴]»؛ همان‌گونه که گرم‌کردن و داغ کردن و ذوب کردن آتش طلا به خاطر این است که عیار آن را بالا ببرند و چیزی که با آن مخلوط شده است را جدا نمایند و طلای ناب از آن استخراج کنند. به همین منظور امتحاناتی که برای بندگان خداوند پیش می‌آید، حکم فتنه را دارد. وقتی سختی‌ها یا هیجانات برای بَشر در فراز و نشیب‌ها رُخ می‌دهد، مثلاً گاهی بیمار می‌شود، گاهی داغ می‌بیند، گاهی وَرشکسته می‌شود، گاهی علیه او صحنه‌سازی اتّفاق می‌افتد و به آبروی او لطمه می‌زنند، گاهی مُنزوی می‌شود، گاهی پُست و مقامش را از دست می‌دهد، گاهی اموالش به غارت می‌رود، گاهی هم طوفان‌های سیاسی و اجتماعی مؤمنین را در یک فضای فشار قرار می‌دهد، گاهی هم منصب و ثروت و اقبال دنیا در ابعاد مختلف غریزه‌ای، وهمی، سیاستی و ثروتی برایش پیش می‌آید؛ همه‌ی این ها انسان را دگرگون می‌کند.

چیزهایی که تعقّل را از انسان سَلب می‌نماید

هم اقبال افرادی را تغییر می‌دهد و هم اِدبارِ دنیا بعضی‌ها را از این رو به آن رو می‌کند. خیلی‌ها تا زمانی که ثروت نداشتند و تا زمانی که به موقعیّت و منصب نرسیده بودند، خیلی با مؤمنین می‌جوشیدند، در اجتماعات اهل وِلاء و در هیأت‌ها دیده می‌شدند؛ ولی وقتی به ثروتی رسیدند، یک ذیّ اشرافیّت به خود می‌گیرند و دیگر در مجالس عمومی دیده نمی‌شود. حال این شخص تغییر کرده است و او انسان سابق نیست و پول او را عوض کرده است، زَرق و برق او را از این رو به آن رو کرده است. ثروت، قدرت، جوانی، علم، مورد علاقه‌ی مردم قرار گرفتن که دور انسان شلوغ بشود و از او تعریف نمایند. در حدیثی از وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که ایشان فرموده‌اند: «یَنبَغِی للعاقِلِ أن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ ، و سُکرِ القُدرَهِ ، و سُکرِ العِلمِ ، و سُکرِ المَدحِ ، و سُکرِ الشَّبابِ[۵]»؛ بسیار عجیب است! شش چیز است که ممکن است انسان را تغییر بدهد؛ این‌ها هشدار هستند. برای این‌که انسان ثبات شخصیّت پیدا نماید و شخصیّت او وابسته به پول و منصب نباشد، شخصیّت او وابسته به ذهن پُر از علم نباشد، شخصیّت او وابسته به اختراع و اکتشافش نباشد، شخصیّت او وابسته به جلوه‌ی جوانی‌اش نباشد، شخصیّت او مُکتسب از مال نباشد؛ بلکه گوهر وجود او گوهر ارزشی باشد و نور ایمان در وجودش قرار داشته باشد و محبّت خداوند و اولیاء الهی در وجودش باشد. صفات عالیه در وجود او نهادینه شده باشد، به صورت ذاتی عَفیف باشد، عادل باشد، اهل ایثار باشد، سِعه‌ی صدر داشته باشد. این‌ها به بیرون از انسان ارتباطی ندارد و خودش این‌گونه است، خودش عفّت دارد، خودش سخاوت دارد، خودش شجاعت دارد. این‌ها در وجودش است و به صورت ذهنی هم نیست؛ بلکه وجودش این‌گونه است و این خوبی‌ها را دارد. ولی آن آزمایش‌هایی که خداوند متعال بر سر راه او قرار داده است، چون کودک است و بعد نوجوان می‌شود و سپس جوان می‌شود و یک قدرت و جاه‌طلبی جدید در او ایجاد می‌شود و می‌خواهد تا در مسابقات از همه‌ پیش بیفتد، می‌خواهد مشهور بشود، می‌خواهد رقیب خودش را بر زمین بزند، می‌خواهد سرآمد همه بشود؛ این فضایی که در طوفان جوانی برای انسان پیش می‌آید، فتنه است. اگر او را دگرگون نماید، آن حالت محبّت و ایثار و عفو و ادبی که داشت را از او گرفت و حال برای خودش تبدیل به یک بُت شده است، هم خودش خراب شده است و هم با این هنری که دارد و با این طوفانی که در وجودش ایجاد شده است، جوان‌های دیگر را تخریب می‌نماید و بلای جان جوان‌های دیگر هم شده است. این حالت مستی است و از آن به «سُکرِ» تعبیر می‌نماید که به معنای بَدمستی است. یعنی انسانی که دیگر تعقّل ندارد و طوفانی و هیجان‌زده است.‌ موجی شده است و اراده نیست، بلکه فضای بیرونی است که او را اداره می‌نماید. ثروت هم به همین صورت است.

معجزات الهی در مورد حضرت موسی (علیه السلام)

بر حسب نقل «قارون[۶]» از خویشاوندان حضرت موسی (علیه السلام) بوده است و تا صاحب آن مِکنت و ثروت نشده بود، با حضرت موسی (علیه السلام) مرتبط بود و با ایشان رفت‌و‌آمد داشت و انسان روبه‌راهی بود؛ ولی وقتی خداوند متعال به او مِکنت داد و صاحب سرمایه‌های عجیب شد، برای این‌که قانون الهی را نپذیرد در مقابل حضرت موسی (علیه السلام) ایستاد و با حضرت موسی (علیه السلام) درگیر شد و مانند همین فضای امروز قارون‌ها و فرعون‌ها که در فضای مجازی از طریق سایبری چه جنگی علیه خوبان و خوبی‌ها راه انداخته‌اند و به مقدار زیادی دروغ می‌گویند، به مقدار زیادی تُهمت می‌زنند. می‌خواهند موسی انقلاب را مُتّهم کنند، می‌خواهند کِشتی‌بان انقلاب را تخریب کنند، می‌خواهند مردم مؤمن ما را از کِشتی پیاده کنند، می‌خواهند مردم را از دین‌شان و از شهیدان‌شان فراری بدهند.‌ این‌ها در تاریخ سابقه دارد. وقتی یک پیامبر اولی‌العزم که بسیار ویژه است و خداوند متعال در مورد حضرت موسی (علیه السلام) می‌فرماید: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی[۷]»؛ در مورد حضرت موسی (علیه السلام) چندین تعبیر آمده است که نشان می‌دهد بین حضرت موسی (علیه السلام) با خداوند یک خصوصیّتی وجود دارد. اولاً انعقاد نطفه‌ی ایشان معجزه‌آسا است. همه‌ی جاسوس‌های فرعون مواظب بودند تا هیچ زنی حامله نشود، ولی خداوند خواست و زمینه فراهم شد و این نطفه منعقد شد و این موضوع معجزه‌ی اوّل بود. بعد از وضع حمل، هیچ نشانه‌ای از حاملگی در مادر حضرت موسی (علیه السلام) دیده نشد که این معجزه‌ی دوّم بود که وجود مبارک مادر امام زمان‌ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم تا شبی که ولادت حضرت صاحب الزمان (اروحنا فداه) بود، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) از عمّه‌شان جناب «حکیمه خاتون[۸]» (سلام الله علیها) درخواست کردند که افطار را نزد ما بمانید و ایشان هم اطاعت کردند و به این‌که میهمان پسر برادرش و امام زمانش است، مُباهی بودند. وقتی پس از افطار ایشان خواستند تا به منزل‌شان بازگردند، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: بمانید؛ زیرا امشب خداوند فرزندی به ما عنایت می‌کند. حکیمه خاتون (سلام الله علیها) عرض کرد: از چه کسی خداوند به شما فرزند عنایت می‌کند؟ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: از نرگس خاتون (سلام الله علیها) صاحب فرزند می شوم. حکیمه خاتون (سلام الله علیها) عرض کرد: او هیچ علامتی نداشته است و چگونه چنین چیزی ممکن است؟ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: قدرت خداوند است و این معجزه‌ای بود که در این مدّت ۹ ماه اَحدی از این ماجرا باخبر نشد؛ نه از حالات ایشان و نه از تغییر اوضاع‌شان کسی اطّلاع نداشت. هیچ علامتی وجود نداشت و این عنایت خاصّ خداوند متعال بود تا دشمن متوجّه نشود و به او آسیبی نرساند. پس از تولّد حضرت موسی (علیه السلام)، جاسوس‌ها گزارش دادند و مأمورین فرعون به داخل خانه ریختند. تنور منزل روشن بود و مادر حضرت موسی (علیه السلام) برای این‌که فرعونیان فرزندش را قربانی نکنند، وقتی وارد منزل شدند این کودک را به داخل تنور انداخت. داخل تنوری که آتش آن شعله داشت و مأمورین خانه را بازرسی کردند و این کودک را پیدا نکردند. وقتی که از خانه دور شدند، مادر حضرت موسی (علیه السلام) آمد و دید که این فرزند در حال بازی کردن با این ذغال‌هاست؛ گویا اسباب‌بازی اوست. هیچ مویی هم از بدن حضرت موسی (علیه السلام) نسوخته بود. این سوّمین معجزه بود که خداوند متعال آتش را بر حضرت موسی (علیه السلام) «بَرد و سلام» کرد. معجزه‌ی بعدی این بود که وقتی مادر حضرت موسی (علیه السلام) نگران شدند و دیدند که مأمورین متوجّه شده‌اند و اگر حضرت موسی (علیه السلام) از داخل آتش بیرون بیاید، او را رها نخواهند کرد. بازهم مراجعه می‌کنند و ممکن است که حضرت موسی (علیه السلام) را پیدا کنند. خداوند متعال به او الهام کرد: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ[۹]»؛ ما به مادر موسی وحی کردیم که دامن تو که برای او سنگر امنی بوده است، دیگر سنگر امن نیست و حال که ناامن شده است، همیشه آب برای کودک موجب ناامنی است و دامن مادر امن است، ولی حال برعکس شده است و دامن تو ناامن شده است؛ پس کودک خود را به درون آب بینداز. «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ»، فرزند خود را در رود نیل بینداز؛ ما او را می‌گیریم و قول می‌دهیم که او را به تو برگردانیم و او را از مُرسلین قرار بدهیم. مادر حضرت موسی (علیه السلام) هم ایشان را از آتش بیرون آوردند و به داخل آب انداختند. حال قاتلی که به خاطر این کودک هزاران نوزاد را به هنگام تولّد ذَبح کرده است و سر آن‌ها را بُریده است که حضرت موسی (علیه السلام) زنده نماند تا موجب خطر برای فرعون بشود، خود او را مأمور کردیم که این نوزاد را بیاورد و خودش از او نگهداری کند. آن قاتل خودش نگهبان این نوزاد بشود تا همین نوزادی که او محافظت کرده است، تاج و تختش را از بین ببرد.

مقامات معنوی حضرت موسی (علیه السلام)

این موضوع از نظر امور ظاهری که به صورت قدم‌به‌قدم در دامن قدرت اعجازآمیز پروردگار متعال رُشد کرده است و به سنّ ۴۰ سالگی نائل شد. از نظر مقامات معنوی هم تعبیراتی که خداوند متعال در مورد حضرت موسی (علیه السلام) دارد، در مورد انبیاء دیگر (سلام الله علیهم اجمعین) به جزء خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) که در مورد ایشان فرموده است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۱۰]»، ولی در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام)، حضرت نوح (علیه السلام)، حضرت موسی (علیه السلام)، حضرت عیسی (علیه السلام) و تمامی ۱۲۴ هزار پیامبر دیگر چنین تعبیری نیامده است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی (علیه السلام) چندین مورد فرموده است که مورد اوّل آن این است که فرموده است: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» و مورد دوّم این است که فرموده است: «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا[۱۱]»؛ مورد سوّم هم این است که می‌فرماید: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا[۱۲]»؛ او کَلیم خداوند متعال بوده و خداوند با او سخن گفته است. «یَا مُوسَى * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى[۱۳]»؛ خداوند مستقیماً و بدون واسطه حضرت موسی (علیه السلام) را به عنوان مخاطب قرار داده است و خودش را به حضرت موسی (علیه السلام) معرفی کرد و فرمود که در این‌جا باید هیچ‌گونه تعلّقی نداشته باشی. کفش‌هایت را که پیرایه است و آن‌چه را که نسبت به امور دنیا برای تو پای‌گیر است را باید کنار بگذاری.‌ خداوند متعال هم حضرت موسی (علیه السلام) را کَلیم قرار داد و هم حضرت موسی (علیه السلام) صوت خداوند را با گوش جان شنید و هم این‌که خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) اجازه داد تا با او مکالمه نماید. «وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى[۱۴]»؛ ای موسی! این چه چیزی است که در دست توست؟ که اشاره به عصای حضرت موسی (علیه السلام) دارد. حضرت موسی (علیه السلام) هم پاسخ داد: «هِیَ عَصَایَ[۱۵]»؛ خداوند متعال که می‌داند او چه چیزی دارد، ولی دوست دارد تا صدای حضرت موسی (علیه السلام) را بشنود؛ دوست دارد که حضرت موسی (علیه السلام) با خدای خودش حرف بزند. او هم دید که خداوند این موضوع را دوست دارد، سخن خود را طولانی کرد. «قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى[۱۶]»؛ این‌ هم یک مرحله که خداوند متعال هم برای حضرت موسی (علیه السلام) سخن می‌گوید و صدا را به گوش جان حضرت موسی (علیه السلام) می‌رساند که این مقام بسیار بالایی است و هم خداوند متعال به او اجازه می‌دهد که اَنیس او باشد و پاسخش را بدهد و با او حرف بزند و خداوند متعال استماع نماید. «سمع الله لمن حمده»؛ مشخّص می‌شود که او هم حامد بود و خداوند متعال فرمود که اگر تو حرف بزنی، من خواهم شنید. مانند خیلی‌ها که خداوند متعال حرف‌شان را نمی‌شنود و نادیده می‌گیرد؛ ولی اگر تو بگویی خواهم شنید و حرف تو را می‌پذیرم. این عبارت «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا» از همه‌ی این موارد بالاتر است؛ زیرا پروردگار متعال در مورد حضرت موسی (علیه السلام) می‌فرماید: این‌قدر نزدیک شد که به مقام نجوا رسید. نجوا به معنای دَرِگوشی صحبت کردن است. یعنی دیگر فاصله‌ای وجود نداشت و نفر سوّمی در این میان قرار نداشت. درست به اُنس بدون واسطه و بدون هیچ نامَحرمی در کنار خدای خودش است و در حال نجوا کردن با اوست. این‌قدر تقرُّب پیدا کرده است. این حضرت موسی (علیه السلام) با این عظمت و این مقام، ولی دارای امتحانات سختی بود که خداوند متعال برای حضرت موسی (علیه السلام) پیش آورد حضرت موسی (علیه السلام) و مشکلاتی سختی را پُشت سَر گذاشتند.

فتنه‌هایی که خداوند برای مؤمنین درنظر دارد

این مسأله‌ی الهی در مورد اشخاصی که نعمت‌هایی دارند و با این نعمت‌ها می‌توانند نردبان قُرب الهی را طی کنند و جوانی را صرف خداوند کنند و در راه خداوند متعال هزینه نمایند. یا این‌که مانند حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) ثروت را در آن مقام و آن جایگاه به کار ببرد. اگر علم دارد، خودنمایی نکند، طلبکاری نکند؛ بلکه هرچه علم او بیشتر است، تواضع و ادبش بیشتر باشد. این‌ها مایه‌ی رُشد و نجات انسان و سعادت ابدی انسان می‌شود. ولی اگر مراقبت نکند، ثروت، قدرت، معرفت، عبادت و جوانی همگی در طوفانی کردن ایمان انسان و نابودی فطرت انسان مؤثر واقع خواهد شد. این قارون که خویشاوند حضرت موسی (علیه السلام) است و او را می‌شناسد و معجزاتش را دیده است و از ابتدا بستر رُشد حضرت موسی (علیه السلام) را می‌داند و این‌ معجزه‌ی بعد از معجزه را مشاهده کرده است، اما وقتی حضرت موسی (علیه السلام) به او اعلام کرد که باید زکات مال خود را بدهی،‌ گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی[۱۷]»؛ من علم اقتصاد می‌دانم. در این‌جا هم مال او را مَست کرده است و هم این‌که علم اقتصاد می‌داند. «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی»؛ علم و ثروت هر دو در کنار یکدیگر هستند و هر دو برای انسان‌های غافل موجب بَدمستی می‌شود. قارون علیه حضرت موسی (علیه السلام) طُغیان کرد و تا آن‌جایی پیش رفت که به یک زن پول داد تا به پای منبر حضرت موسی (علیه السلام) بیاید و در آن‌جا آبروی حضرت موسی (علیه السلام) را ببرد و به ایشان نسبت فَحشا بدهد. ببینید پول چقدر انسان را مَست می‌کند؛ پول چقدر انسان را بدبخت می‌کند. واقعاً این‌هایی که در حال آتش‌زدن مالِ مردم هستند، این‌هایی که در حال آتش‌زدن قرآن هستند، این‌هایی که حسینیه را آتش زدند، این‌هایی که خادم‌الحسین (علیه السلام) را کشتند، این‌هایی که بی‌گناهان را می‌کشند، این‌هایی که با حجاب که از مظاهر دین‌داری است مشکل دارند؛ در حال حاضر عدّه‌ای در دانشگاه‌ها در حال مقابله‌ی با دین خداوند متعال هستند. چرا به این‌جا رسیدند؟! دنیای استعمار و استکبار آمریکایی از طریق تبلیغات مستمر سایبری و مجازی فکر این‌ها را به گونه‌ای تغییر داده است که این‌ها را برای خود مانند یک قدرت می‌داند که مَستی جوانی است. در این حدیث یکی از بَدمستی‌ها برای جوانی است. «و سُکرِ الشَّبابِ»؛ جوانی خودش بَدمستی‌ دارد. لذا می‌داند که اگر مقداری به این شخص بگوید که تو خیلی قهرمان هستی و می‌توانی در برابر این نظام ایستادگی کنی، گمان می‌کند که خیلی انسان شُجاعی است و باید برود و در آن‌جا بگوید که ما می‌خواهیم در دانشگاه دختران و پسران مختلط باشند و با دین‌مان بجنگیم؛ حجاب را بردارد و با دین خود بجنگد. در ادامه هم به این‌کارها اکتفا نکند و به سُراغ کشتن انسان‌ها برود، به دنبال تخریب اموال برود. این‌ها فتنه هستند. پروردگار عزیز در این آیه‌ی کریمه فرموده است: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ»؛ ما مؤمنین را گرفتار فتنه می‌کنیم. این فتنه طوفان است، این فتنه امواج سَهمگین است، این فتنه به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرموده‌اند: «لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ[۱۸]»؛ حضرت علی (علیه السلام) فرمودند که خداوند متعال شما را غَربال می‌کند. هرکسی دانه دُرشت شده است، هرکسی از خود بی‌خود شده است، هرکسی فطرت خودش را در زیر پای پایمال کرده است، از این غَربال عبور نخواهد کرد. این‌ها نمی‌توانند به بهشت برسند و در این‌جا گیر خواهند کرد. این فتنه یک فتنه‌ای است که برای انسان‌های صالح تمحیص و خالص خواهد کرد؛ همان‌گونه که ذوب شدن و حرارت دیدن طلا را خالص می‌کند؛ ولی انسان‌های ناخالص در همین فراز و نشیب‌ها، در همین بالا و پایین شدن‌ها گرفتار بَدمستی می‌شوند و عقل‌شان کار نمی‌کند، فکرشان کار نمی‌کند، خداوند و قیامت را نمی‌بینند، آبرو و شرافت را نمی‌بینند، به هرکاری ضدّ شَرفی مانند همین‌ها دست می‌زنند و هم خودشان را نابود می‌کنند و هم به جامعه لطمه می‌زنند. به خداوند متعال پناه می‌بریم. «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا[۱۹] وَ مِنْ فِطَنِ زَمانِنا»؛ هم از شرّ نفس خودمان به خداوند متعال پناه می‌بریم و هم از فتنه‌های زمان‌مان به او پناه می‌بریم. خداوند کریم است. به ما این چند روز را مهلت بدهد تا ان‌شاءالله جوان‌های ما که در دامن اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بزرگ شده‌اند و مادران پاکی داشته‌اند و پدران معتقدی داشتند، گرفتار بَدمستی جوانی نشوند.

علم، ثروت و عبادت بیمه‌کُننده‌ی انسان نیستند

مؤمنینی که تَمَکُّن دارند، این ثروت باعث جدایی آن‌ها از دین نشود و فتنه‌زده نشوند. همین‌طور برخی از اساتید دانشگاه و برخی از حوزویان که علم‌شان موجب بدبختی‌شان نشود. «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۲۰]»؛ این هشداری است که خداوند متعال به صاحبان علم، به دانشگاهیان و حوزویان داده است. «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»؛ آیا دیدی کسانی بودند که هواپَرست بودند و خداپَرست نبودند؟ «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ»؛ با وجود این‌که عالِم بودند، گُمراه شدند و در راه خطا رفتند و خودشان را نابود کردند. علم انسان را بیمه نمی‌کند، همان‌گونه که عبادت انسان را بیمه نخواهد کرد. این‌ها امتحانات الهی است و باید خودمان را به خداوند متعال بسپاریم و اگر انسان صداقت و امانت را حفظ نماید، خداوند دین او را حفظ خواهد کرد. مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام خداوند بر ایشان باد، به جمعی از جوانان که ما همراه‌شان بودیم و به خدمت ایشان بردیم، یک نگاهی کردند و فرمودند که گُرگ زیاد شده است و شما در حال حاضر این گُرگ‌ها را می‌بینید که در حال دَریدنِ این جوان‌ها هستند. از یک سو این وفا خیلی عجیب است، این غیرت خیلی عجیب است، این اجتماعات دشمن‌شِکن خیلی عجیب است، این شُکوه و عظمت تشییع جنازه‌های شهدا و راهپیمایی‌هایی که در جهت محکومیّت آشوب و فتنه است، این سیل خروشان ملّت که در تمام مملکت جوشید و به صورت سیل‌آسا راه افتادند. «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۲۱]»، و ما به این موضوع یقین داریم که فرموده است: «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ[۲۲]». والله ما به حقّانیّت خون شهدای‌مان اعتقاد داریم. این خون‌ها خشکیده نمی‌شود و پایمال نمی‌شود. ما به حقّانیّت نَفَس حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) که با تکلیف شرعیِ الهی قیام کردند، اعتقاد راسِخ داریم و به حقّانیّت حضرت امام خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) که تجلّی باطن همان امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) است، باور داریم و به این مردم خوبی که مدّت ۴۳ سال انقلاب را پاسداری کردند و جان دادند و جوان دادند و در برابر فشارهای اقتصادی و تحریم‌ها استقامت کردند، یقین داریم. وعده‌ی خداوند متعال حقّ است. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ[۲۳]».

روضه و توسّل به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

غربت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)، غربت مُضاعفی است. تبلیغات معاویه بسیار زیاد بود. الحمدلله امروز مردم ما با مردم آن روز مدینه و کوفه بسیار متفاوت هستند. حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در زادگاه خودشان با وجود آن همه معجزات و با آن همه آیاتی که در شأن ایشان نازل شده است و با آن همه تبلیغی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امر خداوند در تجلیل از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) کرده بودند، ولی کمک نداشتند و تنها ماندند. چقدر به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) زخم زبان و تُهمت زدند. در آخر هم که مَسموم شدند، بدن نازنین‌شان خیلی ضعیف شده بود. می‌گویند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از کسانی که برای حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) گریه نمی‌کنند گِله دارد.‌ ما در خیابان آزادی در هیأت حاج سعید حدادیان در سال‌های اوّل که هنوز به این شکل توسعه پیدا نکرده بود، مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود که در آن‌جا یک دهه منبر رفتیم. یکی از رزمندگانی که مجروح شده بودند و جانباز بودند، گفتند: فُلانی! بنده حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را در خواب دیدم و از شما گِله داشتند. خیلی ناراحت شدم که چه اشتباهی انجام داده‌ام که حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) از من گِله دارند. پرسیدم: چه گِله‌ای داشتند؟ ایشان گفتند که حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: فُلانی ۱۰ شب در مسجدی که به نام ما بود، منبر رفتند؛ ولی یک شب روضه‌ی ما را نخواندند. اوّلین جنازه‌ای که شبانه دفن شد، جنازه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که تشییع جنازه نداشتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چون در خانه‌ی خودشان دفن شدند، تشییع جنازه نداشتند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم خودشان فرمودند: حسن جان! مرا شب ببرید و ایشان را مخفیانه بردند. اگر می‌دانستند حضرت علی (علیه السلام) در کجا مدفون شده است، نَبش‌قبر می‌کردند و جنازه‌ی حضرت علی (علیه السلام) را درمی‌آوردند و بی‌احترامی می‌کردند و آن را می‌سوزاندند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصیّت کرده بودند که مرا شبانه دفن کنید. اوّلین جنازه‌ای که تشییع شد، بدن مبارک حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود که ای‌کاش ایشان هم تشییع نشده بودند. آن زن گفت: موقع حیاتش هم من از او خوشم نمی‌آمد، اجازه ندهید تا او را در کنار قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ببرند. به «مروان» دستور داد و جنازه‌ی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را تیرباران کردند. هفتاد چوبه‌ی تیر به بدن مبارک حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) اصابت کرد. اما نمی‌دانم برای حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) این مصیبت سخت بود یا مصیبت مسمویت ایشان سخت بود؟ می‌گویند که «شیخ عبدالزهرا» (رحمت الله علیه) حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را در عالَم رویا دیدند و پرسید: آقا! روز ۲۸ صفر جگر شما پاره‌پاره شد؟ فرمودند: خیر. من در ماه صفر با شهادتم راحت شدم. می‌دانی چه موقعی جگرم پاره شد؟ آن روزی که دستم در دست مادرم بود. در جلوی چشم حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) چه سیلی به صورت مادرش زدند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال دل‌آرای امام زمان‌ (ارواحنا فداه) روشن بگردان.

خدایا! دست ما را از دامن کَرم امام زمان‌ (ارواحنا فداه) کوتاه نگردان.

خدایا! به خَمسه‌ی طیّبه، به ضلع مَکسوره و عصمت مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) نایب آن بزرگوار، علمدار انقلاب و رهبر بزرگوارمان و مرجع عالیقدرمان را با اقتدار و کفایت و کرامت و عزّت و صحّت و تسلّط بر اوضاع تا دامنه‌ی ظهور مُستدام بدار.

خدایا! مخالفین و معاندین ایشان را اگر قابل هدایت نیستند، شیشه‌ی عُمرشان را بِشکن.

خدایا! مردم باوفای ما را در این غیرت‌شان ثابت‌قدم بدار.

خدایا! در برابر این استقامت خیر دنیا و آخرت به مردم ایران مرحمت بفرما.

خدایا! عاقبت امر خودمان و فرزندان‌مان را ختم به خیر بگردان.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت می‌دهیم این مردم و نظام و رهبری نورانی را دشمن شاد مگردان.

خدایا! استکبار عالَمی، اُمّ‌الفساد غرب آمریکا و صهیونیست‌های بی‌همه‌چیز، کودک‌کُش، غاصب، ظالم و نامشروع و این آل سعود و انگلیس بدکار و بدنام را نابود بگردان.

خدایا! نفودشان و شرّشان را به خودشان برگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت می‌دهیم مریض‌ها عموماً، چند مریض مورد نظر خصوصاً و مریضه‌ی مورد نظر را شفای عاجل عنایت بفرما.

خدایا! نعمت‌هایی که به ما داده‌ای را از ما نگیر.

خدایا! توفیق شُکر این‌ نعمت‌ها را به ما روزی بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را به سامان برسان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت می‌دهیم نااَمنی، فقر، نگرانی، تشویش و بی‌دینی را از این مملکت دور بفرما.

خدایا! حجاب و عفّت زنان ما را در سایه‌ی عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از این طوفان‌ها در امان بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۲.

[۳] الکافی : ۱/۳۷۰/۴.

«الکافی عن مُعمَّر بنِ خَلاّدٍ : سَمِعتُ أبا الحَسَنِ علیه السلام یقولُ : «الم * أ حَسِبَ الناسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنّا و هُم لا یُفْتَنُونَ». [العنکبوت : ۱ و ۲]. ثُمّ قالَ لی : ما الفِتنَهُ؟ قلتُ : جُعِلتُ فداکَ الذی عِندَنا الفِتنَهُ فی الدِّینِ ، فقالَ : یُفتَنُونَ کما یُفتَنُ الذَّهبُ ، ثُمّ قالَ : یُخلَصُونَ کما یُخلَصُ الذَّهبُ».

[۴] همان.

[۵] غرر الحکم : ۱۰۹۴۸.

«عنه علیه السلام : یَنبَغِی للعاقِلِ أن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ ، و سُکرِ القُدرَهِ ، و سُکرِ العِلمِ ، و سُکرِ المَدحِ ، و سُکرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِکُلِّ ذلکَ رِیاحا خَبیثهً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ».

[۶] قارون بن یَصْهُر از افراد ثروتمند بنی‌اسرائیل که قرآن او را در بدکاری در ردیف فرعون و هامان شمرده است. وی ابتدا از مخالفان اصلی حضرت موسی (علیه السلام) بود، اما در نهایت به او ایمان آورد و به همراه بنی‌اسرائیل، مصر را ترک کرد. با گذشت زمان، قارون شروع به نافرمانی‌ نمود و همین امر موجب عذاب الهی و مرگ او گردید. در تورات داستان قارون و جدالش با حضرت موسی (علیه السلام) آمده است. قارون بن یَصْهُر از جمله افراد مشهور زمان حضرت موسی (علیه السلام) که چهار بار در قرآن از او نام برده شده است. با اینکه قارون از بنی اسرائیل و طبق برخی منابع پسر عموی حضرت موسی و طبق برخی منابع دیگر پسر خاله وی به شمار می‌رفت، اما از مخالفان حضرت موسی (علیه السلام) بود. قرآن او را در بدکاری در ردیف فرعون و هامان قرار داده است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسی بَایتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ*إِلی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَاحِرٌ کذَّاب؛ و به راستی موسی را با معجزات خود و برهانی آشکار فرستادیم،* به سوی فرعون و هامان و قارون، ولی [آنان] گفتند: (موسی) جادوگری بسیار دروغگوست». برخی منابع قارون را عامل فرعون بر بنی‌اسرائیل دانسته‌اند که بر ایشان ظلم بسیار کرد. برخی از مفسران، قارون را از جمله مصادیق آیه: «الَّذِینَ آذَوْا مُوسی؛ کسانی که موسی را اذیت کردند» دانسته‌اند.

قرآن؛ ثروت قارون را چنین توصیف می‌کند: «وَ آتَیناهُ مِنَ الْکنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ؛ ما آن‌قدر از گنج‌ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود». همچنین آیه: «قارون با زیور و تجمل بر قومش وارد شد.» نشان می‌دهد او در آشکار ساختن ثروت خود و فخر فروشی به آن، ابائی نداشت. این نوع تعبیرات قرآن -که به همین اندازه نیز در قرآن کم‌نظیر است- به همراه انبوهی از نقل‌ها و گفتارهای تاریخی پیرامون ثروت قارون، او را به عنوان نمادی از ثروتمندی مطرح ساخته است. این رویکرد در شعر و ادبیات فارسی نیز تبلور بسیاری داشته و بسیاری از شاعران، از این نماد استفاده کرده‌اند: قارون قبل از کوچ بنی‌اسرائیل به سمت سرزمین موعود، به موسی (علیه السلام) ایمان آورد و با گذشت زمان، صاحب موقعیتی در میان یهودیان شد و حتی او را عالم به تورات نیز دانسته‌اند. قارون دارای صدای زیبایی بود و تورات را به زیبایی برای یهودیان می‌خواند. قارون به همراه بنی‌اسرائیل، مصر را ترک کرد و به سمت سرزمین موعود حرکت کرد؛ اما به جهت نافرمانی در جنگ، خداوند آن‌ها را سال‌ها در بیابان سرگردان ساخت. با گذشت زمان، قارون شروع به نافرمانی‌ کرده و موجب خشم خداوند و پیامبرش شد. از مجموع آیات قرآن به دست می‌آید که سرکشی او بیشتر به جهت غرور و تکبر بوده است. قرآن، عذاب الهی که موجب نابودی قارون شد را چنین نقل می‌کند: «فخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ؛ پس او و خانه‌اش را در زمین فرو بردیم» فرش دستباف مربوط به وقایع بنی‌اسرائیل در بیابان سینا که در آن به داستان قارون نیز اشاره شده است.

روایات، مواردی را تجلی نافرمانی قارون دانسته‌اند: «زمانی که زکات بر بنی‌اسرائیل واجب شد؛ قارون به نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمد و توافق کرد… زکات بدهد. سپس به خانه رفت و بعد از حساب، مبلغ زکات را بسیار بالا دانست…. گروهی از بنی اسرائیل (که طرفدار خودش بودند) را جمع کرده و گفت:‌ای بنی‌اسرائیل؛ موسی شما را به کارهایی فرمان داد که اطاعت او کردید و اکنون می‌خواهد مال‌های شما را بگیرد…. فلان روسپی را بیاورید و حقوقی برایش مقرر کنید تا موسی را متهم کند…. موسی گفت:… هر که زنا کند در حالی که زن دارد؛ سنگسارش کنیم تا بمیرد. قارون به موسی گفت: حتی اگر تو این اعمال را انجام داده باشی؟! موسی: حتی اگر من آن‌ها را انجام دهم. قارون: بنی‌اسرائیل گمان می‌کنند با فلان روسپی؛ زنا کرده‌ای. موسی: او را بیاورید. اگر چنین گفت می‌پذیرم. سپس آن زن را آوردند. موسی: آنچه اینان می‌گویند را می‌پذیری؟ زن: نه، دروغ گفته‌اند. آن‌ها برای من مزدی قرار دادند تا تو را متهم کنم…. موسی آن‌ها را نفرین کرد و زمین آن‌ها را بلعید».

«بنی‌اسرائیل در دوران سرگردانی در بیابان؛ مشغول توبه بودند تا خداوند آنان را ببخشد. اما با گذشت زمان؛ قارون از جمع توبه‌کنندگان جدا شد. حضرت موسی (علیه السلام) که قارون را دوست می‌داشت، به نزد او رفته و گفت:‌ای قارون. قوم تو در حال توبه هستند و تو از آن‌ها جدا شدی. به آن‌ها بپیوند که در غیر این صورت عذاب الهی شامل حال تو خواهد شد. قارون گفتار او را به تمسخر گرفت…. قارون دستور داد که بر روی موسی (علیه السلام) خاکستر بریزند…. زمین، قارون را به همراه اموال و قصرش به درون خود برد. با اینکه قرآن، از ذکر محل وقوع حادثه که در مصر اتفاق افتاده یا در صحرای سینا، ساکت است ولی از روایات، تفاسیر و تورات برمی‌آید که عذاب خداوند در صحرای سینا بر قارون اتفاق افتاده است.

تورات از قارون با نام «قورَح» یاد کرده است. بنابر تورات؛ قارون و پیروانش معتقد بودند که خدواند در میان بنی‌اسرائیل بوده و دیگر نیازی به ریاست و نبوت موسی و هارون نیست: «(قارون) با اشخاصی که از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) یعنی دویست و پنجاه نفر… علیه مُشه (موسی) قیام نمودند. * بر ضد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) اجتماع نموده به آن‌ها گفتند (فخر فروشی) برای شما کافی است چون که جمعیت تماماً مقدس هستند و خداوند در میان آن‌هاست چرا بر جمعیت خداوند فخر می‌فروشید؟» قارون و اقوامش دارای موقعیت مناسبی بوده و حتی خداوند انجام برخی اعمال عبادی را بر عهده آنان سپرده بود: «(موسی در خطاب به قارون و پیروانش) آیا از برای شما کم است که خداوندِ ییسرائل (اسرائیل) شما را از جمعیت ییسرائل جدا ساخته تا شما را مقرب درگاه خود کند و خدمت میشکان خداوند را انجام دهید و جلو جمعیت ایستاده برای آن‌ها خدمت نمایید؟ *و (به خصوص) تو و برادرانت فرزندان لِوی (خاندان قِهات) را همراه تو مقرب‌تر نمود؟ (حالا) خواستار کوهِن (کاهن) شدن هم هستید؟» در نهایت؛ خداوند قارون و پیروانش را به جهت نافرمانی و مشکلات مهمی که به وجود آوردند، دچار عذاب الهی کرد: «زمینی که زیر (پای) آن‌ها بود شکافته شد. * آن زمین دهان خود را باز کرده آن‌ها و خانه‌ها و تمام اشخاصی را که متعلق به قُورَح (قارون) بودند و همه دارایی آن‌ها را بلعید.* آن‌ها و هرچه داشتند زنده به گور رفتند و از میان جماعت نابود شدند و (شکاف) زمین بر روی آن‌ها بسته شد».

[۷] سوره مبارکه طه، آیه ۴۱.

[۸] حکیمه، دختر امام جواد (علیه السلام) (درگذشت ۲۷۴ق) که چهار امام شیعه (امام جواد (علیه السلام)، امام هادی (علیه السلام) ، امام عسکری (علیه السلام) و امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) را درک کرده است. گفته‌اند او عهده‌دار آموزش و امور نرجس خاتون مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شاهد ولادت امام دوازدهم شیعیان بوده است. بنابر منابع شیعه، حکیمه در زمان غیبت صغری ایشان را ملاقات کرده و رابط مردم با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده و برخی از روایات مربوط به ایشان از وی نقل شده است. عالمان و مورخان شیعه از وی به نیکی یاد کرده و دیانتش را ستوده‌اند. مقبره وی در سامرا و در حرم عسکریین است.

حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) است. زمان ولادتش در منابع تاریخی مشخص نیست ولی از آن‌جا که تاریخ ولادت برادرش امام هادی (علیه السلام) سال ۲۱۲ بوده و مطابق با گزارش‌های تاریخی، حکیمه خاتون از برادرش کوچک‌تر است، می‌توان تولد وی را در دهه دوم قرن سوم قمری یعنی مابین سال‌های ۲۱۳ تا ۲۲۰ تخمین زد. مادر وی سمانه مغربیه، معروف به سیده است که مادر امام هادی (علیه السلام) و موسی مبرقع و دیگر فرزندان امام جواد (علیه السلام) نیز بود. شوهر حکیمه خاتون ابوعلی حسن بن‌ علی مرعش بن‌عبیدالله بن‌ ابی‌الحسن محمد اکبر بن‌ محمدحسن بن‌ حسین اصغر بن ‌امام سجاد (علیه السلام) بوده است. ثمره این ازدواج سه پسر به نام‌های حسین، زید و حمزه بود. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار درباره حکیمه خاتون می‌نویسد: در قُبّه شریفه که مقبره دو امام عسکری علیهم السلام است، قبری منسوب به نجیبه، عالمه، فاضله، تقیه، رضیه، حکیمه، دختر امام جواد (علیه السلام) وجود دارد که نمی‌دانیم چرا با همه فضل و جلالت آشکاری که این بانوی گرامی دارد و محلّ اسرار امامت بوده، زیارتی برای او قید نشده است». سپس می‌گوید : «سزاوار است که او را با الفاظی که مناسب مقام اوست، زیارت کنید».

عبدالله مامقانی، نام او را در زمره زنان راوی، ذکر کرده و می‌گوید : «مولا وحید بهبهانی اعتراض کرده که چرا زیارتی برای او ذکر نکرده‌اند». اضافه کرده است: «عجیب‌تر این که شیخ مفید، نام حکیمه را در زمره فرزندان امام جواد (علیه السلام) ذکر نکرده و برخی کتب تاریخ و سیره و نَسَب نیز وی را یاد نکرده‌اند». البته شیخ مفید در نام بردن از فرزندان امام جواد (علیه السلام) به حکیمه تصریح نکرده است اما در جای دیگری از کتاب ارشاد وی را در سلسله روات ذکر کرده و تصریح نموده که وی عمه امام عسکری (علیه السلام) بوده است. حکیمه خاتون، چهار تن از امامان شیعه را درک کرده و در میان دختران امام جواد (علیه السلام) به وفور علم و فضل مشهور بود. حکیمه از زنان راوی است و احادیثی از وی نقل شده که یکی از آن‌ها حرز امام جواد (علیه السلام) است. امام هادی (علیه السلام)، آموزش نرجس خاتون مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به حکیمه سپرد. درباره ازدواج امام عسکری (علیه السلام) با نرجس و ولادت امام دوازدهم شیعیان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، روایات زیادی از وی، نقل شده است. حکیمه در شب ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با درخواست امام عسکری  (علیه السلام) در کنار نرجس حضور داشت و اولین فردی است که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در آغوش گرفت و بوسید. وی بارها آن حضرت را در زمان حیات امام عسکری ملاقات کرده و از سفیران و رابطان امام در زمان غیبت صغرا بوده است. تاریخ وفات حکیمه را بعضی از عالمان نامعلوم می‌دانند و دسته دیگر بدون ذکر مدرک قابل توجهی که بتوان بدان استناد نمود، سال ۲۷۴ قمری را به عنوان تاریخ وفات ذکر کرده‌اند. مرقد وی در سامرا در ضریح حرم عسکریین واقع است.

[۹] سوره مبارکه قصص، آیه ۷.

«وَ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ».

[۱۰] سوره مبارکه نجم، آیه ۸.

[۱۱] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۲.

«وَ نَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا».

[۱۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۶۴.

«وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ ۚ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَکْلِیمًا».

[۱۳] سوره مبارکه طه، آیات ۱۱ و ۱۲.

«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَىٰ * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى».

[۱۴] سوره مبارکه طه، آیه ۱۷.

[۱۵] سوره مبارکه طه، آیه ۱۸.

[۱۶] همان.

[۱۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۸.

«قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِی ۚ أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعًا ۚ وَ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ».

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۶؛ از خطبه‏هاى آن حضرت است هنگامى که در مدینه با او بیعت شد.

متن خطبه شریفه: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ( صلى الله علیه وآله ) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَهً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَهً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ . و من هذه الخطبه و فیها یقسم الناس إلى ثلاثه أصناف شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی‏ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّهِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَهِ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ لَا یَهْلِکُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِی بُیُوتِکُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ التَّوْبَهُ مِنْ وَرَائِکُمْ وَ لَا یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ».

[۱۹] الکافی ، ثقه الاسلام کلینی   ج ۳ ص۴۲۲. / تهذیب‏الأحکام ، شیخ صدوق ج ۳ ص ۱۰۶. / مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی ص۵۷. / بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج ۸۸ ص ۶.

«فِی خُطْبَهِ یَوْمِ الْجُمُعَهِ الْخُطْبَهُ الْأُولَى الْحَمْدُ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَ نَسْتَعِینُهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ وَ نَسْتَهْدِیهِ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ یَهْدِی اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَا هَادِیَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ انْتَجَبَهُ لِوَلَایَتِهِ وَ اخْتَصَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ أَکْرَمَهُ بِالنُّبُوَّهِ أَمِیناً عَلَى غَیْبِهِ وَ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ …. افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً وَ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِیزاً اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَکَ وَ سُنَّهَ نَبِیِّکَ حَتَّى لَا یَسْتَخْفِیَ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَهَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاهِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَهِ فِی سَبِیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ اللَّهُمَّ مَا حَمَّلْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَعَرِّفْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَعَلِّمْنَاهُ …».

[۲۰] سوره مبارکه جاثیه، آیه ۲۳.

«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ».

[۲۱] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰.

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۲۲] سوره مبارکه فجر، آیه ۱۴.

[۲۳] سوره مبارکه فصلت، آیات ۳۰ و ۳۱.

«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ ۖ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ».