عناوین

سخنرانی شب چهارم صفر ۱۴۴۴ هـ ق

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

چشم و زبان انسان در اختیار او هستند و می‌تواند خوب یا شَرّ باشند

در چند شبی که در محضر شما بودیم، در مورد مسأله‌ی نقش تبلیغات و خطر شایعات و هُشدارهای تفرقه و اختلاف با توطئه‌ی دشمنان، مطالبی را خدمت شما تقدیم کردیم. امشب نیز قصد دارم تا یکی دو آیه در محضر شما تلاوت کنم و با عنایت صاحب مجلس، چند نمونه و مثال را هم برای تأکید به عرض شما برسانم. سوره‌ی حُجرات را که در مورد آن در شب اوّل عرض کردیم که سوره‌ی حُجرات کلاس اخلاق است. هم کلاس اخلاق سیاسی است، هم کلاس اخلاق اجتماعی است و هم کلاس اخلاق بین مؤمنین می‌باشد. آیات بسیار روشن و سازنده هستند. خداوند متعال چند چیز را در این سوره‌ی مبارکه نَهی فرموده است. یکی این است که فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ[۲]»؛ ای مؤمنین! از بسیاری از گُمان‌ها پرهیز کنید. این فقط خاصیّت مَکتب است. در دنیای مادیّت اَمر و نَهی به دورن انسان و به فکر انسان سِرایت نمی‌کند؛ ولی این اسلام است. علاوه بر این‌که چشم و گوش و زبان و دست و پای ما تکلیف دارند. این که دست انسان آلوده نشود، قَدم به سوی معصیت برندارد، چشمش به حَرام دوخته نشود، زبانش به گناهان آتش نگیرد، شِکمش را با غذای حَرام پُر از عذاب و غضب الهی نکند. این‌ها در اختیار ما هستند. هرگاه بخواهیم چشم‌مان را می‌بندیم. پروردگار متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی نور فرموده است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ[۳]» ؛ «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ[۴]»؛ به مؤمنون بگو چشم‌های خود را فرو بپوشند، پَرده‌ی چشم‌شان را بیندازند که چشم به حَرام دوخته نشود. «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ»؛ ولی زنان آزاد نیستند.‌ این حجاب چشم و عفّت چشم هم برای مردان و هم برای زنان است. خداوند متعال این پرده‌ای را که بر روی چشم ما قرار داده است، واقعاً پَرده و حجاب است. برای همه‌ی مردان واجب است تا در برابر نامَحرم و در برابر ۷ گناهی که مربوط به چشم است، چشم‌شان را تحت حجاب قرار بدهند. این حجابی که خداوند متعال در اختیار شما قرار داده است و می‌فرماید: «یَغُضُّوا»؛ چشم‌شان را فرو بپوشند. برای بانوان هم دستور صادر می‌فرماید که ای زنان مؤمنه! ای زنانی که اعتقاد به خداوند و آخرت دارید، مواظب باشید تا چشم به نامَحرم ندوزید. شما هم باید حجاب چشم را رعایت کنید. ما کاملاً در مورد این‌که چشم‌مان را باز کنیم و به چه کسی و به چیزی نگاه کنیم، آزاد هستیم و یا چشم‌مان را ببندیم و از دیدن اشخاص و اشیائی خودمان را کنترل کنیم. در مورد زبان هم به همین صورت است. در آیاتی که در این سوره‌ی مبارکه آمده است، عرض خواهم کرد. زبان در اختیار ماست و می‌تواند در مسیر شکار دل‌ها، در مسیر راضی‌کردن خداوند، در مسیر اصلاح ذات‌البین، در مسیر ایجاد اتّحاد و انسجام در میان اقوام و خانواده‌ها و در میان محلّه‌ها، زبان خیر باشد. می‌تواند هم زبان شرّ باشد؛ ولی در اختیار ماست. خداوند متعال برای زبان اَمر و نَهی دارد.

انسان باید به دنبال حقیقت وجودی خودش باشد

همه‌ی اعضاء و جوارح‌ ما در اختیارمان هستند و تحت اراده‌ی ما هستند. اراده‌ی ما بر اعضاء و جوارح ما حاکمیّت دارد. در این جهت در تمام دنیا وقتی در پارلمان‌های خود قانونی را می‌گذارند، این قانون مربوط به بدن و جَوارح است؛ ولی در هیچ پارلمان و مجلس قانون‌گذاری در گذشته و در آینده پیدا نمی‌کنید که کسی قانون بگذارد که در دل خود فکر بد نداشته باشد. قانون چه ارتباطی با دل دارد؟ قانون بَشر مربوط به محیط فعالیّت فیزیکی بَشر است؛ اما مکتب و دین این‌گونه نیستند. دین در مرحله‌ی اوّل از ما فکر می‌خواهد، در مرحله‌ی دوّم از ما دل می‌خواهد و در مرحله‌ی سوّم از ما عمل می‌خواهد. آیه‌ای را از سوره‌ی مبارکه‌ی مائده خدمت شما تقدیم می‌کنم، ولی امیدوارم به آن توجّه داشته باشید و در دفتر دل خود بنویسید و ثبت کنید، زیرا این‌ها مطالبی است که کم‌تر شنیده‌اید. خداوند متعال دستور داده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[۵]»؛ ای مؤمنین! بر شما باد به خودتان. یعنی مواظب خودتان باشید. حَواستان به خودتان باشد. در این کلمه‌ی اِقراء که در ادبیان عَرب وجود دارد، «عَلَیْکُمْ» به این معناست که وقتی می‌خواهند کسی را نسبت به موضوعی حسّاس نمایند که حَواسش باشد و غافل نشود و یک‌مرتبه آن را از دست ندهد. در حال حاضر عَرب‌های عراق که خداوند آن‌ها را از این فتنه نجات بدهد، می‌گویند: «زِربالک». وقتی می‌خواهد بگویند «اَدربالک» که بال در عَربی شکسته‌ی عراقی به معنای بال است. خداوند متعال می‌خواهد بفرماید که خودت را تحت مُراقبت قرار بده. این عبارت «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» سه مرحله دارد. یکی این است که دستور خداوند متعال است که به معنای شناختن خود است. ما به دنبال شناخت گیاهان، خاک، آب، اَجرام کیهانی، ویروس، مواد غذایی، ویتامین‌ها، اَسرار عالَم هستیم و همه‌ی دانشمندان در طول قَرن‌ها چه اندازه کار کرده‌اند و چه کتاب‌های فراوان غیر قابل شُمارشی در مورد شناخت جهان نوشته شده است. اما کتاب‌هایی که در مورد انسان نوشته شده است، مربوط به فیزیک و بُعد حیوانی و بُعد نباتی بَشر است؛ اما حقیقت بَشر چه چیزی است؟ سؤال اوّل این است که من چه هستم؟ سؤال دوّم این است که من چه کسی هستم؟ سؤال سوّم این است که من در کجا هستم؟ سؤال چهارم این است که من با چه کسی هستم؟ خیلی مهم است. آیا من یک مَلَک هستم؟ من یک عقل هستم؟ من یک اَمر بَسیط آسمانی هستم؟ یا من یک گیاه هستم؟ من یک درخت هستم؟ من یک حیوان هستم؟ کسی چگونه تشخیص می‌دهد که تفاوتش با حیوان چه چیزی است؟ بَشر چه دارد که حیوان ندارد؟ خوردن و چَریدن و تولیدمثل کردن و لانه داشتن که در حیوانات نیز وجود دارد. قوانین اجتماعی در مورچه‌گان، در موریانه، در زنبورعسل خیلی دقیق است که دانشمندان در مورد آن‌ها تحقیق کرده‌اند و کتاب نوشته‌اند. در زندگی اجتماعی‌شان بسیار دَقیق هستند. بَشر چه چیزی است؟ چه کسی است؟ در کجاست و با چه کسی است؟ در این جهت قرآن کریم از ما خواسته است که ما بدانیم چه کسی هستیم و در کجا هستیم.

ماجرای مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) در قبرستان شیخان

یکی از عُلمای عارف ما، فُقهای سالک ما، یکی از عناصر اخلاقیِ نورانی و عرشی ما، آیت‌الحقّ مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۶]» (اعلی الله مقامه‌ الشریف) هستند که مرحوم «علّامه حسن‌زاده[۷]» (رحمت الله علیه) می‌گفتند که گمان نمی‌کردم که قبر شریف مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) در شهر قُم باشد، ولی از کسی شنیدم که ایشان در قبرستان شیخان مدفون هستند. به دنبال قبر ایشان گشتم، ولی آن را پیدا نکردم. با حُزن در حال خروج از محیط قبرستان بودم که مشاهده کردم یک پیرمردی که غرق در نور است، با من مواجه شد. از بنده پرسیدند: به دنبال قبر مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) هستید؟ پاسخ دادم: بله. او گفت: بیا تا من قبر ایشان را به شما نشان بدهم. وقتی من را بر سر قبر مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) آورد، گفت که ما مُشتری‌های خودمان را می‌شناسیم و از نظر بنده غایب شد. یعنی آن شخص خود مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) بوده است و علّامه حسن‌زاده (رحمت الله علیه) را با قبر خودشان آشنا کرده بودند و خارج شده بودند. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) سه کتاب دارند و آثار ایشان نیز از نظر شاگردان و از نظر کیفی مهم هستند. یکی از شاگردان مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف)، «حاج آقا حسین فاطمی قُمی[۸]» (رحمت الله علیه) بودند. زمانی که ما به شهر قُم آمده بودیم، ایشان دعای ندبه و دعای کمیل داشتند و نَفَس کیمیا اثر داشتند و بزرگان مقابل ایشان زانو می‌زدند و گاهی هم طولانی صحبت نمی‌کردند، روی منبر می‌نشستند و می‌گفتند: «من این همه آدم دیدم، ولی آدم نشدم».  و پس از آن شروع به گریه می‌کردند. چه گریه‌هایی داشتند و مُدام می‌فرمودند: «من این همه آدم دیدم، ولی آدم نشدم». شماها که آدم ندیدید، تکلیف‌تان چیست؟! دلشان خیلی می‌سوخت و انسان عجیبی بودند. ایشان شاگرد مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) بودند. از شاگرد دیگران ایشان، مرحوم «آخوند مُلّا علی معصومی همدانی[۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) که بنده از نزدیک مراتب نورانیّت ایشان را دیده بودم. در رأس این‌ها حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودند. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) در اخلاق شاگرد مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) بودند و در دروس اخلاقی ایشان شرکت می‌کردند. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بیاناتی از ایشان نقل می‌کنند.

انسان باید نسبت به اعمال خود مُراقبت داشته باشد

یکی از سه کتابی که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) دارند، کتاب «المُراقبات[۱۰]» است. از اسم این کتاب پیداست که کسی که عُمر خود را سرمایه می‌داند و اطّلاع دارد که خداوند متعال این سرمایه را داده است تا با این کار کند و برای آخرت خود زندگی بسازد، خداوند متعال ما را آورده است و با این عُمر و فُرصتی که داریم، ما را مأمور کرده است تا برای خودمان خانه‌ی ابدیّت بسازیم. به این‌جا آمده‌ایم که بهشت بسازیم و برای عُمرسوزی به این‌جا نیامده‌ایم، برای خوردن و شَهوت‌رانی و به جان هم افتادن و بَساط‌کردن به این‌جا نیامده‌ایم که بعد از آن هم حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف بیاورند و سپس چشم خود را باز کنیم و ببینیم که در جهنّم قرار گرفته‌ایم. ما برای این‌ نیامده‌ایم؛ بلکه آمده‌ایم تا برای خودمان بهشت را درست کنیم و ابدیّت‌مان را با سعادت قَرین کنیم. این کار نیاز به مُراقبه دارد و یک سرمایه است. همان‌گونه که از سرمایه‌های تولیدی خودتان و از کالاهایی که می‌خواهید به فروش برسانید و می‌خواهید خرید کنید، مواظبت می‌کنید و حَواس‌تان را جمع می‌کنید تا بازار را بشناسید و بازاریابی کنید و این جنس را به موقع به فروش برسانید. این سرمایه یک‌مرتبه از دست شما نرود و وَرشکسته نشوید. سرمایه‌ی عُمر مهم‌تر از سرمایه‌ی مالی است. از این جهت کتاب المُراقبات به انسان کمک می‌کند و کسانی که با کتاب المُراقبات زندگی می‌کنند، گَنج‌های روزهای مشخّص را می‌شناسند و با آن دعاهای خاصّ آن روزها و نمازهای ویژه و روزه‌های خاصّی که سفارش شده است، آخرت خود را می‌سازند. در این کتاب مطالب بسیار با ارزشی وجود دارد.

اوّلین قدم در سِیر و سلوک انسان، فکر کردن است

کتاب دوّم مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف)، کتاب «اسرار الصلاه» است. نماز واقعاً از نظر رازهایی که دارد، فوق‌العاده است. نماز فقط یک خَم و راست‌شدن نیست. در روایت آمده است که نماز چهار هزار حَدّ دارد و بعضی از افراد عارف به این معنا، می‌گویند که بین انسان و خداوند چهار هزار حجاب وجود دارد. باید نماز را به گونه‌ای اَدا کرد که این چهار هزار حجاب بین ما و خداوند برطرف بشود و دل ما از این موانع عبور کند و الهی بشود و عَرش خداوند بشود. «أَنَّ قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ[۱۱]». کتاب سوّم مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف)، کتاب «لقاءالله[۱۲]» است. کتاب عرفانی است، کتاب سِیر و سلوکی است، برای خواصّ است و کسانی که بَلد هستند حرف بزنند و آن را بخوانند، کفایت نمی‌کند؛ بلکه کسانی باید با این کتاب سر و کار داشته باشند که اهل عمل باشند و نُسخه‌های عرفانی را در زندگی خودشان پیاده کرده باشند. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) برنامه‌هایی که در این کتاب شریف لقاءالله به بَشر برای نجات خودش ارائه می‌نماید و اهل آن هم هست و با سند به روایات و قرآن کریم هم سخن می‌گویند، می‌فرمایند که اوّلین قدم فکر است. خداوند متعال بَشر را با فکرش آدم کرده است.‌ حیوانات فکر ندارند، اجتهاد ندارند، تحلیل ندارند؛ ولی بَشر مجهولات را با فکر خودش به معلومات تبدیل می‌نماید. مرحوم «حاجی سبزواری[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه) هم حکیم هستند، هم عارف هستند و هم از اولیای مُسلَّم خداوند هستند. مرحوم حاج مُلّا هادی سبزواری (رضوان الله تعالی علیه) مجتهد و عارف و حکیم بودند و به صورت گمنام به یک مدرسه‌ی طلبگی رفتند و مدّت دو سال خادم طلبه‌ها بودند، خادم مدرسه بود.‌خداوند هم دَرب‌هایی از باطن برای ایشان باز کرد که عقل ما به آن نمی‌رسد. ایشان می‌فرماید: «الفکر حرکه الی المبادی     *****     و من المبادی الی المراد[۱۴]»؛ فکر چینش ریاضی است که وقتی انسان معلومات را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد، مجهولات را کشف می‌نماید. فکر بسیار مهم است. «تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَنَهٍ[۱۵]»؛ اگر انسان یک ساعت بنشیند و فکر کند و یا یک سال روزها را روزه بگیرد، شب‌ها هم نماز شب بخواند و عبادت نماید، ارزش این یک ساعت فکر کردن بیش از یک سال عبادت شبانه‌روزی است. حال باید در چه موردی فکر کنیم؟ گاهی فکر انسان، فکر شیطانی است و انسان را بدبخت می‌نماید. فکر «عُمر بن سعد»، فکر خوشبختی نبود. وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) عُمر بن سعد را موعظه کردند و به ایشان هشدار داد، به امام حسین (علیه السلام) گفت که می‌روم تا فکر کنم. رفت و تا صبح نخوابید و بیدار ماند و در آخر گفت که مُلک‌رِی نقد است و بهشت نسیه است. این‌ها فکر بود، ولی فکر شیطانی بود. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه‌ الشریف) می‌فرمایند که اوّلین موضوع فکر شما این باشد که بگویید: من چه کسی هستم؟ اوّل باید خودتان را بشناسید. آیا من همین چند کیلو وزن هستم؟ آیا همین حجم هستم؟ آیا این قَدی که در جسم من وجود دارد، همین هستم؟ یا حقیقت دیگری وجود دارد و خداوند متعال به گونه‌ی دیگری در وجود من کار کرده است. خداوند متعال خودش می‌فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۶]»؛ من از روح خودم در تو دَمیده‌ام. این روح چه چیزی است؟ جسم ما چه ارتباطی با روح دارد؟ هنگام مرگ جسم ما از بین می‌رود و در زیر خاک می‌ماند، ولی خودمان در کجا هستیم؟ آن چیزی که هنگام مرگ حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آید و از ما می‌گیرد، آن خودِ ما هستیم. ایشان می‌آید و ما را می‌برند و جسم ما را نمی‌برند. جسم در منزل است. گاهی جسم در دریا غَرق می‌شود و طُعمه‌ی نهنگ‌ها می‌شود، گاهی ممکن است در هواپیمایی باشد و آتش بگیرد و از بین برود؛ این من نبودم. من جسم نیستم، من چیز دیگری هستم. انسان باید بتواند این موضوع را با فکر کردن خودش را بشناسد که من چه کسی هستم.

انسان باید ببیند با چه کسی همراه است

سپس باید بگوید: من چه هستم؟ آیا من مادّه هستم؟ آیا من خاک هستم؟ آیا من حیوان هستم؟ اگر حیوان هستم، چه حیوانی هستم؟ تمام غرائض ما صورت مَلَکوتی دارد. گاهی بعضی‌ها یک حیوان نیستند و چند حیوان هستند. هم خوک است، هم گُرگ است، هم مورچه است و هم یک شیطان و دیو است. کسانی که صفت بد دارند، هر یک از این صفات‌شان در روز قیامت و حتّی پس از مرگ مشخّص می‌شود که این‌ چه حیواناتی را همراه خودش به عالَم قبر برده است. من چه هستم؟ قدم اوّل است و سپس این‌که باید بدانم من کجا هستم و با چه کسی هستم. این هم می‌شود که انسان متوجّه می‌‌شود. خداوند می‌داند که الآن به تعبیر قرآن کریم هم بهشت موجود است و هم جهنّم موجود است. ولی الان ما یا بهشتی هستیم و یا جهنّمی هستیم. ‌انسان باید خودش را ارزیابی کند و آدرس خود را پیدا کند که آیا در جهنّم است و یا در بهشت است، با جهنّمی‌هاست و یا با بهشتی‌هاست. این‌ها را می‌شود با راهنمایی استاد سِیر و سلوک خودش را بشناسد و راهش و رُفقایش را به دست بیاورد. در این زمینه زیارت عاشورا در چندین مورد که یکی از آن‌ها سَجده‌ی آخر است که سر بر روی مُهر می‌گذاریم و حَمد الهی را انجام می‌دهیم، در آن‌جا می‌گوییم: «وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحابِ الْحُسَیْنِ[۱۷]»؛ خدایا! من را همراه حضرت امام حسین (علیه السلام) قرار بده و آن اصحابی که خونشان را فدا کرده‌اند، با آن‌ها قرار بده. آن‌هایی که در کربلا جان داده‌اند و خونشان در آن‌جا ریخته شد، پس بودن با آن‌ها به چه معنایی است؟ انسان باید خودش را پیدا کند و ببیند که آیا همراه حَبیب است، همراه حُرّ است، همراه زُهیر است، همراه حضرت علی‌اکبر (علیه السلام) است و یا اصلاً زندگی‌اش ارتباطی با آن‌ها ندارد. همان پول گرفتن و خون ریختن، بعضی‌ها پول می‌گیرند و خون می‌ریزند و آدم می‌کُشند. با پول ترور می‌کنند، با پول خیانت می‌کنند، غارت می‌کنند، تهدید می‌کنند؛ پس این‌ها هم مانند عُمر بن سعد هستند و همراه او هستند.‌ عُمر بن سعد در جهنّم است و این‌ها هم در جهنّم هستند. ولی الان متوجّه نمی‌شوند. وقتی مرگ بیاید، مشخّص می‌شود که دقیقاً در جهنّم افتاده‌اند. این نکته‌ی مهمّی است که باید به آن دقّت داشته باشیم.

انسان وظیفه دارد تا از بدگُمانی نسبت به مؤمنین پرهیز کند

در قرآن کریم، اوّلین دستور، دستور درست‌کردن فکر است. لذا فرموده است: «اجْتَنِبُوا کَثِیرًا»؛ دستور جَوارحی نیست. می‌فرماید از بسیاری از گُمان‌ها که گُمان یک اَمر باطنی است. به یکدیگر بَدبین نباشید. به همسرتان بَدبین نباشید، به برادرتان بَدبین نباشید، به همسایه‌ی خود بَدبین نباشید؛ به دنبال این نَهی که به درون ما و به فکر ما مربوط می‌شود، فکر سالم و انسان سالم، انسان خوش‌بینی است و انسان بَدبین نیست. در مُعامله و در دادن مسئولیت‌ها احتیاط می‌کند و تا کسی را امتحان نکند، اَمانت به او نمی‌سپارد و آن غیر از این است. ولی در مُعاشرت هرکسی هرچه بگوید انسان بَدبین می‌شود و دلش نسبت به او غُبار می‌گیرد. وجود نازنین خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لاَ یُبْلِغُنِی أَحَدٌ مِنْکُمْ عَنْ أَصْحَابِی[۱۸]»؛ من راضی نیستم که کسی بیاید و علیه اصحاب من سُخنی به من بگوید. من دوست دارم وقتی از خانه بیرون می‌روم، دلم نسبت به هیچ‌کس غُباری نداشته باشد. شما وقتی بَدی کسی را می‌گویید، در دل من نسبت به مؤمن یک غُباری ایجاد می‌کنید. من نمی‌خواهم دلم نسبت به مؤمن خوش نباشد و چرکین باشد. چرا باعث می‌شوید تا دل‌ها نسبت به مؤمنین بَدبین باشد و چرکین و لَکّه‌دار باشد؟ چرا این کار را می‌کنید؟ چرا دل من را نسبت به مردم گرفتار ابهام می‌کنید؟ «اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ»؛ گُمان و فکرتان را درست کنید و در جامعه‌ی اسلامی و جامعه‌ی ایمانی همه را انسان‌های خوبی بدانید. وقتی می‌خواهید رأی بدهید، باید تحقیق کنید. وقتی می‌خواهید دوشیزه‌ای را به عنوان عروس انتخاب کنید، باید خانواده‌ی او را بشناسید. این‌ها احتیاطات عُقلایی است. ولی حقّ بَدبینی و دل‌چرکینی ندارید. این پَستی فکر است. این در بُعد منفی است که خداوند متعال نَهی می‌کند که دل ما بَددل و بَدبین و دل‌چرکین بشود.

انسان باید هم عاشق و هم معشوق حق‌تعالی باشد

از سوی دیگر می‌فرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۱۹]»؛ دل شما واجبات دارد. تنها بدن شما نیست که واجبات و مُحرّمات دارد. بر قلب شما واجب است تا عاشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشود، عاشق حضرت امام حسین (علیه السلام) بشود، عاشق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان بشود؛ «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى». وجود نازنین حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در قرآن کریم به پیامبرشان دستور فرموده‌اند: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[۲۰]»؛ هم باید معشوق باشید و هم باید عاشق باشید. هم خودتان عاشق خداوند باشید، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۲۱]» و هم یک کاری کنید که خداوند عاشق شما باشد و آدرس رسیدن به معشوقیّت خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه آمده است. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»؛ اگر راست می‌گویید که دل به خداوند داده‌اید، دلتان با خداوند متعال است، اگر راست می‌گویید، «فَاتَّبِعُونِی»، آدرس خداوند نزد من است؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «فَاتَّبِعُونِی»؛ اگر به دنبال من آمده‌اید، من شما را بر سر چشمه‌ی عشق خداوند متعال قرار می‌دهم و محبوب و معشوق خداوند متعال می‌شوید. این جهت اثباتی فکر و دل است و آن جهت سَلبی است. اگر «اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ» را رعایت نکردیم و فکر بد کردیم و دل‌مان چرکین بود، انسانی که نسبت به یک گروه و فردی ابهام پیدا می‌کند، حسّاس می‌شود تا اَسرار او را به دست بیاورد. وقتی اَسرار را به دست آورد و متوجّه شد که او عیب دارد، نمی‌تواند خودش را کنترل نماید. در مرحله‌ی اوّل فرموده است: دل خود را نگاه دارید.

انسان نباید به دنبال اَسرار دیگران باشد

سپس می‌فرماید: «وَ لَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا[۲۲]»؛ چرا به دنبال اَسرار مردم هستید تا به عیبی دست پیدا کنید؟ حال که دست یافتید، کار شما مشکل‌تر شده است. «الانسان (یا المرء) حریص علی ما منع[۲۳]»؛ انسان به محض این‌که از کسی عیبی می‌یابد، با چراغ به دنبال کسی می‌گردد و به او می‌گوید: خبر داری که فُلانی هم خراب شده است؟ اشتباهات او نیز عَیان شد. این حالت اسلامی و فطرت سالم نیست. این حالت برای انسان حَلال‌خورده نیست. این حالت برای انسان‌هایی که در خانه‌ی مذهبی تربیت شده‌اند، نمی‌باشد. انسان باید واقعاً آرزوی مرگ داشته باشد اگر آبروی یک نفر رفته باشد، نه این‌که علاقه و عَطش داشته باشد تا آبروی یک نفر را ببرد. خداوند متعال پیامبرش را مأمور کرده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَن تَتَبَّعَ عَوراتِ المُؤمِنینَ[۲۴]»؛ به دنبال عیب‌های مردم نگردید و آبروی مردم را نبرید. اگر به دنبال عیب مردم بودید و عیب‌جویی کردید، خداوند عورات شما و عیب‌های شما را بَرملا می‌کند و آبروی شما را می‌برد؛ ولو در جوفِ خانه‌ی خود کار بَدی انجام داده باشید، خداوند متعال بَرملا می‌کند. بترسید از این‌که آبروی خودتان برود. اگر آبروی مردم را می‌برید، می‌دانید که باعث می‌شود تا خداوند آبروی شما را ببرد؟ خداوند متعال ستّارالعیوب است، چرا ضدّ صفت خداوند عمل می‌کنید؟ چرا این اندازه علاقه دارید تا خبر بشنوید که در کجا فساد شده است و یا چه کسی سقوط کرده است؟ همیشه با یک حسّاسیت خاص و وَلَع به دنبال آن هستید، مانند گُرگی که طُعمه پیدا کرده است. برادر دینی توست، کشور اسلامی توست، بر سر سُفره‌ی خون شهدا نشسته‌اید؛ چرا یکدیگر را پاره‌پاره می‌کنید؟ این خیلی مهم است. «اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا».

گرایشان مذهبی جامعه پس از انقلاب اسلامی

حال بعضی‌ها گُمان می‌کنند که انقلاب شده است، مسئولین بَد امتحان داده‌اند و مردم حسّاس شده‌اند و علاقه‌ی آن‌ها نسبت به مُقدّسات و عُلماء کم شده است. بنده خدمت شما عرض می‌کنم که در حال حاضر هفتاد و چند سال سن دارم، از روزی که طلبه شده‌ام تا به امروز که بر روی منبر حضرت امام حسین (علیه السلام) نشسته‌ام و عرض ادب می‌کنم و بین خود و خداوند با آقایان محمّدی‌پور هم احساس رفاقت می‌کنم، خداوند متعال پدرشان را رحمت نماید که این‌ها را خوب تربیت کرده است و چند سال است که در این مجلس ان‌شاءالله به گردن یکدیگر حقّ پیدا کرده‌ایم. بنده از روزی که طلبه شده‌ام که ۱۲ سال سن داشتم و به شهر قُم رفتم و طلبه شدم و تا به امروز جز احترام، جز عزّت و جز محبّت ندیده‌ام و به امام زمان (ارواحنا فداه) قَسم می‌خورم که خودم را نسبت به همه بدهکار می‌دانم. به صرف این‌که ما آخوند هستیم و برای شما حرف می‌زنیم، همه حَریم روحانیّت را حفظ می‌کنند. خیال می‌کنند که در زمان شاه احترام مسجد و محراب و منبر بیش‌ از امروز بود؛ ولی به والله قَسم می‌خورم که این‌گونه نبود. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و انقلاب کردند و مسجدها شلوغ شدند. مسجد جای بازنشسته‌ها بود. در دانشگاه‌های ما خبری از دین نبود، خبری از مجالس مذهبی نبود. من که طلبه‌ی بی‌بضاعتی هستم، سال‌هاست مه در دانشگاه‌های مهمّ شهر تهران از جمله دانشگاه شریف، دانشگاه تهران و دانشگاه امیرکبیر سال‌هاست که مُباحثه دارم. از اساتید و دانشجو‌ها مُشتری دارم که به پای منبر می‌آیند و می‌نشینند و حرف را می‌شنوند. این برکت خون شهدای شماست. این آقای محمّدی‌پور می‌گفتند که در میان روستاهای قُم، محلّ ما دوّمین روستایی است که شهید داده است که تعداد هفتاد و چند نفر از شهدا از این روستا بوده‌اند. ما بر سر سُفره‌ی شهدای شما رونق داریم. قبل از انقلاب چون شهید وجود نداشته است، دین آبیاری نشده است و قوّت نداشته است. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کنند که بنیان‌گذار جُمهوری اسلامی هستند. ایشان می‌فرمایند که بنده و «شیخ عباس محدّث قمی[۲۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) که صاحب «مفاتیح الجنان» هستند، از شهر مشهد مقدّس با یکدیگر در یک ماشین نشسته بودیم و به سوی شهر تهران در حال حرکت بودیم تا از آن‌جا به سوی شهر قُم برویم. در میان راه چرخ اتوبوس دچار مشکل شد. راننده در آینه نگاهی کرد و مشاهده کرد که یک سیّد و یک آخوند در اتوبوس نشسته‌اند. شروع به دشنام‌دادن به شاگرد خود کرد و گفت: من به تو نگفتم که این‌ها را سوار نکنیم، زیرا این‌ها شوم هستند و به خاطر این‌ها ما دچار مشکل فنی شدیم! مرحوم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که آمدند و به بنده به دلیل سیادت بی‌احترامی نکردند، ولی شیخ عباس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) را از ماشین پیاده کردند. این در زمان رضاخان اتّفاق افتاده است. این کار دولت نبوده است و کار یک راننده بوده است که وقتی یک آخوند را سوار ماشین می‌کند، گُمان می‌کند که قدم او شوم است و باید او را از ماشین پیاده نماید. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که بنده هم قصد داشتم تا پیاده بشوم، ولی محدّث قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) اصرار کردند که وقتی به شما کاری ندارند، بروید که سرگردان نشوید. محدّث قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند که از ماشین پیاده شدم و به کنار جاده ایستادم و برای هر ماشینی دست بلند کردم، من را سوار نکردند. یک کامیون آمد و بنده را سوار کرد و بعد از این‌که وارد صحبت شدیم، متوجّه شدم که او نیز یک اَرمنی است. مسلمان من را سوار نکرد. این اتّفاق در همین کشور خودمان افتاده است. ببینید که خون چه اندازه تحوّل ایجاد کرده است. دیشب که بنده غایب بودم و یکی از عزیزان از حوزه‌ی خودمان به این‌جا تشریف آورده بودند و الحمدلله شما هم از ایشان راضی بودید، بنده در مجلس حضرت «آیت الله ناصری» (رحمت الله علیه) در مسجد اعظم قُم دعوت بودم و به آن‌جا رفته بودم. چه جمعیّت کثیری آمده بودند. در تشییع جنازه‌ی ایشان در شهر اصفهان چه غوغایی شده بود. آیا شما در زمان شاه یک مورد از این تشییع‌جنازه‌ها سُراغ دارید؟ خداوند می‌داند که وجود نداشته است. برای مراجع تراز اوّل مانند مرحوم «آیت الله بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) تشییع جنازه‌ی خوبی بود، ولی مانند تشییع جنازه‌ی مرحوم «آیت الله بهجت» (رضوان الله تعالی علیه) نبوده است. امروز پیوند مردم با دین بسیار تقویّت شده است. امروز اعتقادات مردم نسبت به حضرت امام حسین (علیه السلام) این مجالس شور حسینی و مراسم اربعین حسینی برگزار می‌شود؛ در کجای سابقه دارد که مردم از همه‌جای دنیا به عشق امام حسین (علیه السلام) بیایند و در یک فضای جدیدی حرکت نمایند و این عظمت را خَلق نمایند؟ شیخ عباس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف می‌گویند که بنده مدّتی در کنار جاده ماندم و یک کامیون آمد و یک راننده‌ی اَرمنی بنده را سوار کرد و وقتی هم دین خود را به من گفت، دیدم که فُرصت مناسبی است. این‌ها عبرت و آموزنده است. شیخ عباس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند که بنده شروع به گفتن امتیازات اسلام برای این راننده کردم و در مقایسه‌ی بین اسلام و مسیحیّت، نکاتی را بیان کردم. این راننده وقتی این حرف‌ها را می‌شنید، دوست داشت و می‌گفت که بازهم برای من حرف بزنید. این راننده در حال رفتن به شهر همدان بود و من قصد داشتم تا به شهر تهران بیایم، ولی مسیر او به سوی شهر همدان بود؛ ولی چون هم‌صحبت شده بودیم و بنده هم به دنبال شکار او بودم تا او را مسلمان کنم، این راننده هم دوست داشت، با خود فکر کردم که به همدان می‌رویم و در آمن‌جا آخوند را هم می‌بینم و سپس با یک وسیله‌ی دیگری بازمی‌گردم. شیخ عباس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند که در فاصله‌ای که به شهر همدان رسیدیم، این راننده مسلمان شد و سپس قول داد و گفت که می‌روم و خانواده‌ی خودم را هم مسلمان می‌کنم.

انسان باید عَداوت‌ها را تبدیل به محبّت نماید

عُلما این رَنج‌ها را کشیده‌اند و تحمّل کرده‌اند و نتیجه‌ی این صبر و تحمّل‌شان هم این است که می‌فرماید: «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا[۲۶]»؛ اگر یک غیر مسلمان را مسلمان کنید، اگر یک کسی را که ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نداشته است، باعث بشوید که مُستبصر بشود؛ حضرت آیت الله بهجت (روحی فداه و رحمت الله علیه) به بنده فرمودند: قَدر این منبرهای خود را بدان، حتّی اگر یک نفر پای این منبرها هدایت شده باشد. ایشان فرمودند: مرحوم «علّامه قزوینی[۲۷]» (رحمت الله علیه) در شهر حِلّه به منبر رفتند و با یک منبر ایشان چهار هزار نفر از اهل سُنّت شیعه شدند که اگر یک مورد از آن‌ها نصیب من می‌شد، سرم به عَرش می‌خورد. بنابراین این شایعات را خطرناک بدانید و این شایعه‌پَذیری را از روح عقلانی و روح ایمانی خودتان دور کنید، غیبت نشویم و غیبت نکنیم. مرحوم «حاج آقا رحیم ارباب[۲۸]» (رحمت الله علیه) که سلام خداوند بر ایشان باد، در اصفهان از عُلمای صاحب باطن و دارای سِیر و سلوک بودند و فرمودند که در زندگی‌شان دو چیز از الطاف خداوند متعال بوده است؛ گفته بودند در تمام عُمر خود نه یک‌بار غیبت کسی را کرده‌ام و نه غیبت کسی را شنیده‌ام. الله اکبر! کسی که ۹۰-۸۰ سال عُمر کرده است، ولی می‌گوید که در تمام عُمر یک بار غیبت کسی را نکردم و یک بار هم غیبت کسی را نشنیدم. چه پیروزی و سعادت بزرگی است. مورد دوّم این بود که فرموده بودند در تمام عُمر خود نامَحرمی را ندیده بودم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در حدیثی در کتاب شریف «مصباح الشریعه» از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کنند: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ‏ الْعَجَائِب[۲۹]»؛ چشم‌های خود را از حَرام ببندید که خداوند چشم دل‌تان را باز خواهد کرد و عجایب را می‌بینید. به تعبیر بنده و برداشت بنده، در رأس عجایب طاووس اهل جنّت حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را خواهید دید. چشم‌تان را ۴۰ روز پاک نگاه دارید، آن موقع می‌بینید که به گونه‌ی دیگری می‌شوید، عشق شما چند برابر می‌شود و دَربه‌دَر و بیابانی امام زمان (اروحنا فداه) می‌شوید. گناهان باعث شده است تا ما به این اندازه گرفتار شویم. چشم خود را نگاه داریم، زبان خود را نگاه داریم، غیبت دیگران را نکنیم، یکدیگر را به باهم‌بودن تشویق کنید، اگر در جایی اختلاف بین اقوام دیدید، برای رضای خداوند بروید و اصلاح ذات‌البین کنید. یک سوری به آن‌ها بدهید و آن‌ها را با یکدیگر آشتی بدهید. در یکی از مواردی که دروغ جایز است، با تمام بَدی‌هایی که دروغ دارد، جایی است که می‌توانید عَدوات را به محبّت تبدیل نمایید. باید این کارها را انجام بدهیم تا جامعه‌ی ما خیر ببیند، برکت ببیند، دزدی‌ها کم بشود، شَرارت‌ها کم بشود، بی‌حجابی و بَدحجابی به وجود نیاید و ننگ ما نشود. در کنار همه‌ی این شهدایی که هنوز پیکرهای آن‌ها به کشور وارد می‌شود، عدّه‌ای جرأت داشته باشند تا حجاب حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را کنار بگذارند و با حجاب بجنگند؟ این برای گناهان زیاد است. کثرت گناهان، فضا را به صورت فضای شیطانی درمی‌آورد و آن را آلوده می‌کند و ان‌شاءالله در این مجالس حضرت امام حسین (علیه السلام) دست به دست یکدیگر بدهیم و با یک تصمیم جدّی برای زندگی اسلامی و پاکیزگی روح و جسم خودمان مُصمّم باشیم.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها)

ظاهراً بنده فقط همین امشب را در خدمت شما هستم. نمی‌دانیم که سال دیگر زنده هستیم یا زنده نیستیم، می‌توانیم در این مجالس شرکت داشته باشیم و یا نمی‌توانیم شرکت کنیم؛ هیچ چیزی را نمی‌دانیم. «اِعمَل لِدُنیاکَ کَأَنَّکَ تَعیشُ أبَدا، وَ اعمَل لاِآخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَموتُ غَدا[۳۰]»؛ حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند که فکر کنید فردا می‌میرید و امشب شب آخرتان است. هرکاری می‌توانید برای آخرت خود انجام بدهید. کسی خبر ندارد که چه زمانی می‌میرد. بنده نیز امشب دلم هوای مدینه را کرده است و می‌خواهم گوشه‌ی چادر بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بگیرم. خداوند متعال استادمان مرحوم «آیت الله خزعلی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان می‌گفتند: اگر خواستید یک نفر را صدا بزنید و همه‌ی چهارده معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) جواب شما را بدهند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را صدا بزنید. همه دور حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند. مرحوم آقای «سید ابوالحسن اصفهانی[۳۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) هرگاه به مشکل برمی‌خوردند، به حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسّل می‌کردند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه‌العالی) هم به همین صورت هستند و می‌فرمایند که من توشه‌ی سال خود را از شب‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) برمی‌گیرم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روضه‌ای برای مادرشان خوانده‌اند که این‌گونه است: «ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ[۳۲]»؛ می‌فرمایند پس از رحلت پدرشان دائماً دستمال بیماری بر روی سر خود می‌بستند. چشم گریان داشتند، دل غَمگین داشتند، رُکن زندگی‌شان فرو ریخته بود. در اثر کثرت دَرد، به صورت فراوان غَش می‌کردند و به هوش می‌آمدند؛ «یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ». بنده در عالَم طلبگی خود فکر کردم که چرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) سر خود را می‌بستند؟ بنده در میان اقوام خود کسانی را می‌شناسم که سر درد و میگرن دارند و گاهی که خیلی فشار می‌آورد، روسری را بر روی سر می‌بندند و آن را مُحکم فشار می‌دهند تا از این درد اَمان بگیرند. بنده فکر می‌کنم که درد حضرت زهرا (سلام الله علیها) فقط در پهلو نبود، درد بازو نبود، بلکه سر مبارک‌شان هم درد داشت. می‌دانید این درد از کج آمده است؟

«در وسط کوچه تو را می‌زدند     *****     کاش به جای تو مرا می‌زدند»

نامَرد به قصد کُشت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را کتک می‌زد و می‌خواست در همان‌جا کار حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تمام بشود. آن چنان دستش سنگین بود؛ بشکند آن دستی که به شما سیلی زد. دستش سنگین بود. صورت ناموس خداوند کجا و دست این نامَرد کجا؟! آن چنان زد که بی‌بی بر روی زمین افتاد و چادرشان خاکی شد. بنده برای رفتن به صفر حجّ، خدمت حضرت «آیت الله حسن‌زاده» (رحمت الله علیه) رسیدم تا از ایشان خداحافظی کنم و توشه‌ی معنوی سفر بگیرم. ایشان گفتند: توشه‌ی من این است که می‌خواهم روضه‌ای برای شما بخوانم. فرمودند پس از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، بزرگ‌ترها کودکان را آرام کردند، ولی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) آرام نمی‌گرفتند. گفتند: شما فرزند اَرشد هستید، آرامش شما به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) آرامش می‌دهد، به حضرت اُمّ‌کلثوم (سلام الله علیها) آرامش می‌دهد؛ ما آن‌ها را ساکت کردیم، شما چرا این‌ اندازه بی‌قراری می‌کنید؟ حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: این‌ها در کوچه نبودند که ببینند چه بر سر ما آمد. این‌جا یک سیلی بود، ولی در کربلا همه را زدند. وقتی دختر حضرت امام حسین (علیه السلام) خودش را بر روی بدن بی‌سر پدر انداخت، دو شکایت کرد. گفت: «أُنظُر إلی رُؤوسنا المَکشوفه[۳۳]»؛ ببین چادرهای ما را برده‌اند. «و إلى عمتی المضروبه[۳۴]»؛ ببین چه بر سر عمّه‌ی ما آمده است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم امام‌ زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! دل‌ها را نسبت به یکدیگر خوش‌بین قرار بده.

خدایا! انسجام ملّی به همه‌ی ما روزی بفرما.

خدایا! دولت و ملّت ما را از هم جُدا نکن.

خدایا! سایه‌ی رهبر نورانی ما را که بوی ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) را می‌دهند و خادم امام زمان (اروحنا فداه) هستند و متوسّل به مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند را مُستدام بدار.

خدایا! خیر و برکتت را بر این کشور نازل بفرما.

خدایا! نعمت امنیّت، نعمت دیانت، نعمت سوز حسینی و گریه‌ی بر ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) را که خودت کَرَم کرده‌ای، از ما زَوال نیاور.

خدایا! به ناموس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم خودت جوان‌های ما را، دختران و پسران ما را از بی‌ناموسی‌ها، هَرزگی‌ها و بی‌دینی‌ها صیانت بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را ختم به خیر بگردان.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های سفارش‌شده، مریضه‌ی مورد نظر شفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! توفیق شُکر نعمت‌ها را به ما کَرَم بفرما.

تا ان‌شاءالله مدّاح آل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) رونق بدهند، نثار روح مقدّس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهدا و گذشتگان‌ خودتان و گذشتگان خودمان صلواتی عنایت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۲.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ».

[۳] سوره مبارکه نور، آیه ۳۰.

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ».

[۴] سوره مبارکه نور، آیه ۳۱.

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ ۖ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».

[۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۶] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۷] حسن حسن‌زاده آملی (۱۳۰۷-۱۴۰۰ش) مشهور به علامه حسن‌زاده آملی فیلسوف و عارف شیعه. وی نزد افرادی چون مهدی الهی قمشه‌ای، علامه شعرانی، علامه طباطبایی و سید محمدحسن الهی شاگردی کرد. حسن‌زاده آملی از علامه شعرانی، اجازه اجتهاد و اجازه نقل حدیث دریافت کرد. او آثار فلسفی و عرفانی مانند اشارات، اسفار اربعه و شرح فصوص قیصری و شرح منظومه و نیز ریاضیات و هیأت تدریس می‌کرد. به باور حسن‌زاده آملی، دین، فلسفه و عرفان، با هم هماهنگ‌اند. او ادعای یونانی‌بودن فلسفه اسلامی را نادرست می‌داند و معتقد بود فیلسوفان مسلمان، اندیشه‌های فلاسفه پیش از اسلام را عمق بخشیده‌اند. به گفته سید یدالله یزدان‌پناه، از شاگردان وی، حسن‌زاده بیشترین تأثیر را از ملاصدرا و ابن عربی پذیرفته است. وی برای نخسین بار از وحدت شخصی وجود به توحید صَمَدی تعبیر کرده و برای اثبات آن از واژه صمد در سوره توحید بهره برده است.

حسن‌زاده آملی آثاری در فلسفه، عرفان، ریاضی، نجوم، ادبیات فارسی و ادبیات عربی دارد و برخی از آثار فلسفی و عرفانی همچون اسفار اربعه، اشارات، شفا و شرح فصوص الحکم را تصحیح کرده و بر آنها شرح و حاشیه نگاشته است. وی همچنین نهج‌البلاغه و کشف المراد را تصحیح کرده است. دیوان اشعاری نیز از او به جای مانده است. علامه حسن‌زاده آملی ۳ مهر ۱۴۰۰ش (۱۸ صفر ۱۴۴۳ق) بر اثر بیماری قلبی در آمل درگذشت و در منزل شخصی خود در روستای ایرا، از توابع آمل، دفن شد.

[۸] حاج سید حسین فرزند علامه سید اسحاق و نوۀ سید محمّد رضوى قمى، ملقب به«فاطمى»،از فضلا و زهّاد و اساتید علم اخلاق بود. تولدش در قم اتفاق افتاد. و در مهد علم و فضیلت پرورش یافت و به تحصیل علوم دینى روآورد .وى در دروس عالى حوزه را از محضر آیت‌اللّه شیخ عبد الکریم حائرى یزدى و دروس اخلاقى را از محضر علامه سالک و اصل میرزا جواد ملکى تبریزى بهره‌مند شد. نامبرده اکثر عمر خود را صرف ترویج دین و تعظیم شعائر مذهبى و اقامۀ جماعت و تدریس علم اخلاق و تربیت و تهذیب نفوس مستعد،نمود.وى چندین سال بنا به امر آیت‌اللّه سید محمّد حجت کوه‌کمرى در مدرسۀ حجتیه در روزهاى تعطیل به تدریس اخلاق نظرى اشتغال داشت و نیز در منزل خود به احیاى همین امر کوشا بود. درر الاخبار، در دو جلد از آثار اوست. فاطمى در روز سه‌شنبه /۲۷شوال۱۳۸۹/ ق مطابق با /۱۶دى۱۳۴۸/ ش در قم چشم از جهان فروبست و پیکرش در وسط قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.از او فرزندى به نام سید اصغر فاطمى به جاى مانده بود.

[۹] مُلّاعلی مَعصومی همدانی معروف به آخوند ملاعلی همدانی (متولد ۱۲۷۴ش – درگذشت ۱۳۵۷ش) فقیه، عالم اصولی و رجالی قرن چهاردهم قمری. ملاعلی در علوم مختلفی چون فقه،‌ اصول، فلسفه، ریاضیات از استادانی مانند شیخ عبدالکریم حائری و حکیم هیدجی بهره برد و خود به تربیت شاگردان متعددی چون سیدرضا بهاء الدینی، سید محمود طالقانی، محمد مفتح و حسین نوری همدانی پرداخت. بازسازی مدرسه آخوند همدان، انتشار نشریه پیک اسلام و تأسیس کتابخانه عمومی غرب از جمله اقدامات فرهنگی و اجتماعی ملاعلی بود. ملاعلی تألیفات متعددی داشت که برخی از آنها عبارتند از:‌ رساله در اجتهاد و تقلید،‌ قاعده لاضرر و لاضرار، پژوهشی در علم رجال و اسرار الصلوه.

علی بن ابراهیم معصومی معروف به آخوند ملاعلی همدانی در ۱۲ ربیع‌الاول سال ۱۳۱۲ق (۱۲۷۴ش) در روستای «وَفْس»، از توابع شهرستان رَزَن-همدان، به دنیا آمد. پدر او ابراهیم،‌ که کشاورزی ساده و با ایمان بود، ملاعلی را برای تحصیل علوم شرعی و تربیت اسلامی نزد آخوند ملا محمدتقی ثابتی برد. ملاعلی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی شهر همدان شد و به یادگیری دروسی همچون صرف، نحو، معانی بیان و فقه و اصول پرداخت و سپس برای تکمیل دروس به حوزه علمیه تهران رفت. در مدت پنج سال حضورش در تهران، دروس منطق،‌ فلسفه، ریاضیات و هیئت را نزد اساتیدی چون ملامحمد هیدجی معروف به حکیم هیدجی، فیلسوف و عارف زنجانی و میرزا مهدی آشتیانی از فیلسوفان و عارفان تهرانی گذارند. ملاعلی با ورود شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم در سال ۱۳۴۰ق، برای ادامه تحصیل نزد آن استاد وارد قم شد و ده سال نزد او به شاگردی پرداخت و به مرحله اجتهاد نائل شد. او سپس به تدریس دروس حوزه مانند شرح لمعه، مکاسب و کفایه پرداخت. در سال ۱۳۵۰ق با درخواست مردم همدان و پیشنهاد استادش شیخ عبدالکریم حائری، برای سرپرستی حوزه علمیه همدان به همدان بازگشت.

ملاعلی صاحب سه پسر با نام‌های حسن، محمد و حسین و چند دختر بود. حسن معصومی در پیکار با رژیم شاه در سال ۱۳۵۳ش به شهادت رسید. حسین معصومی نیز فارغ التحصیل تاریخ علم و عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از ویراستاران ارشد مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی است. آخوند ملاعلی علاقه خاص و ارتباط نزدیکی با امام خمینی داشت و همواره او را تأیید می‌کرد. او در تجلیل از امام گفته بود: «حاج آقا روح الله صفحه‌ای در تاریخ به نام خود گشود». در جریان دستگیری امام خمینی در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش، ملاعلی از جمله علمایی بود که برای آزادی امام به تهران سفر کردند.

آخوند ملاعلی در ۳۱ تیر ۱۳۵۷ش (۱۶ شعبان ۱۳۹۸ق) بر اثر بیماری از دنیا رفت. پیکر او پس از تشییع، در قبرستان باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد. گفته شده که آیات عظام گلپایگانی، خوانساری و شاهرودی و گروهی از مردم و دانشجویان شهرهای مختلفی چون قم، تبریز،‌ مشهد و شیراز در تشییع جنازه ملاعلی حضور داشتند. بنابر گزارش‌ها، پس از درگذشت ملاعلی، در شهرهای مختلف همچون قم،‌ تهران و تبریز و از سوی علما و مراجع تقلیدی چون آیت الله مرعشی نجفی مجالس ترحیم برگزار شد. گفته شده تشییع جنازه و مجالس ترحیم ملاعلی تبدیل به تظاهراتی علیه رژیم پهلوی شد.

برخی از ویژگی‌های اخلاقی ملاعلی همدانی این طور ذکر شده است: گشاده‌رویی، توجه به جایگاه روحانیت و روحانیون،‌ زهد و ساده‌زیستی، اهل دعا و ذکر و معنویت. ملاعلی بسیار متواضع بود. با وجود اینکه او از شاگردان برجسته شیخ عبدالکریم بود، حاضر به چاپ رساله توضیح المسائل نشد و می‌گفت:‌ «به هر یک از این رساله‌های عملیه موجود که منتشر شده‌اند، عمل کنید، مبرء از تکلیف و مسقط ذمه است و نیازی به چاپ رساله دیگر نیست.» همچنین با وجود اصرار مردم می‌گفت‌ «نیازی به صرف بیت المال و خرج سهم امام در این مورد نمی‌بینم. من مسائل جدیدی ندارم که در این رساله‌ها نیامده باشد؛ فقط در چند مسأله با مراجع حاضر اختلاف نظر دارم که خواستاران می‌توانند شفاهاً بپرسند.» گفته شده ملاعلی همدانی در علومی همچون فقه، اصول، رجال،‌ فلسفه، تاریخ،‌ ادبیات،‌ تفسیر، هیئت و ریاضیات، شعر و ادب فارسی از نظر علمی به درجات عالی نائل شده و مورد توجه علمای هم‌عصر خود بود.

[۱۰] المُراقبات یا اعمال السَّنَه کتابی به زبان عربی تألیف میرزا جواد ملکی تبریزی (متوفای ۱۳۴۳ق). موضوع کتاب اخلاق مسلمانی و اصلاح ظاهر و باطن در سیر و سلوک عرفانی و دستوراتی در باب مراقبه نفس برای رسیدن به فضایل و کمالات اخلاقی برای تمام ماه‌های سال است. این کتاب نکاتی درباره برخی وقایع تاریخ اسلام، حقیقت قرآن، آداب و شرایط دعا، بعثت، غدیر، ولایت، اخلاص، اسرار حج و مباهله در خود دارد. این اثر دارای ترجمه‌های متعددی است. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، مقدمه‌ای بر این کتاب نوشته است.

ویژگی‌ مهم کتاب المراقبات این است که دستورات‌اش برای مراقبت و سیر و سلوک جنبۀ همگانی دارد و به کار عارف و عامی می‌آید، و اعمالی برای همه روزهای سال لحاظ شده و آثار آن را با توجه به این مراقبت بازگو نموده است. علامه طباطبایی در مقدمه‌ خود بر این کتاب، آن را بهترین کتابی می‌داند که درباره عبودیت و تقرب و مراقبت نوشته شده است. میرزا جواد ملکی تبریزی انگیزه خود در تالیف این کتاب را تلاش و کوشش سالک برای تصحیح شرایط باطنی اصلاح اخلاق و تقویت ایمان حقیقی ذکر کرده است. مولف نام کتاب خود را به صراحت در متن آن نیاورده ولی در مقدمۀ کتاب از عبارات «مراقبات» و «اعمال» و «سنه=سال» استفاده می‌کند که نام مشهور کتاب از آنها تشکیل شده. وی می‌نویسد: «رفاقت و مدارا کردن با نفس این است که مراقب روزهای سال باشی، و به بعضی از اعمالی که در سال یک‌بار وارد شده است عمل کنی.

[۱۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۵، صفحه ۳۹.

[۱۲] رساله لِقاء‌ُالله تألیف میرزا جواد ملکی تبریزی (متوفای ۱۳۴۳ق) با موضوع دیدار الهی به‌معنای عرفانی آن و اثبات نظریه وحدت وجود بر مبنای عارفان است. بخش نخست این کتاب به زبان فارسی و بخش پایانی آن به زبان عربی است. اولین‌بار این اثر توسط میرزا خلیل کمره‌ای با نام سیر‌و‌سلوک منتشر شده بود. صادق حسن‌زاده نیز با ترجمه بخش عربی آن و با ضمیمه کردن رساله لقاءاللّه از امام خمینی و ملامحسن فیض کاشانی و نامه عرفانی میرزا جواد به کمپانی و یک قصیده از حسن حسن‌زاده آملی، آن را در یک جلد با نام رساله لقاءالله منتشر کرد. رساله لقاء‌الله کتابی عرفانی و اخلاقی از میرزا جوادآقا ملکی تبریزی است که با طرحی ساده و روشن مراتب سیر و سلوک را بیان کرده است. مولف در این کتاب با استناد به آیات قرآن کریم، به دنبال اثبات، لقا و دیدار الهی به معنای عرفانی آن است که مورد توجه اهل سلوک واقع شده است. امام‌خمینی(ره) در کتاب شرح‌ چهل‌حدیث، رساله لقاء‌الله مرحوم ملکی تبریزی را به عنوان منبع کامل برای مطالعه بیشتر در مورد چگونگی و کیفیت دیدار الهی معرفی می‌کند. علامه تهرانی این کتاب را از نفیس‌ترین کتب تدوین‌شده در عرفان و سلوک برشمرده است. علّامه حسن‌زاده آملی، مطالعه رساله‌ لقاءاللّه را سودمند معرفی می‌کند که خود نیز از آن کتاب بهره‌های فراونی برده است.

[۱۳] ملاهادی سبزواری (۱۲۱۲-۱۲۸۹ق) حکیم، عارف و شاعر شیعه عصر قاجار و بزرگ‌ترین فیلسوف قرن سیزدهم. او گرچه مکتب مستقلی در فلسفه ندارد و بیشتر نظریه فلسفی ملا عبدالرزاق لاهیجی و ملاصدرا را توضیح و شرح داده است، اما کتاب منظومه او دوره کامل منطق و فلسفه است و جایگاه مهمی در مکتب صدرائی دارد. او هر چند یکی از مهم‌ترین شارحان فلسفه صدرائی است اما اختلاف نظرهایی نیز با ملاصدرا دارد؛ از جمله در علم خدا به ذات خویش، حادث بودن عالم امر، تفاوت حرکت با تحریک، جوهر دانستن برخی اقسام علم، و باور به معاد جسمانی و روحانی. منظومه مشهورترین اثر او است که در آن حکمت و منطق را به نظم درآورده است. حکیم سبزواری در ۱۲۱۲ هجری قمری در سبزوار به دنیا آمد. پدرش، میرزا مهدی ملقب به «تاجر» از خیّران سبزوار بوده که مسجد و آب‌انبار متصل به هم واقع در کوچه «حمام حکیم» یکی از آثار به جا مانده از اوست. میرزا مهدی تاجر سهمی از اموال خود را وقف مسلمانان کرده بود تا همه ساله درآمد آن صرف اطعام مردم شود. مادر ملاهادی، زینت الحاجیه، زنی از خانواده‌های متدین سبزوار بود. مسجد حاج محمد بیک سبزوار از آثار به جامانده برادر زینت الحاجیه (دایی ملاهادی) است.

میرزا مهدی، در ۱۲۲۰ ه‍.ق هنگام بازگشت از سفر حج در شیراز بیمار شد و از دنیا رفت. سرپرستی هادی را عمه زاده‌اش، ملا حسین سبزواری به عهده گرفت و او را به مشهد برد. «اسرار» تخلص شعری حاجی سبزواری است. سبزواری سه ساعت به غروب ۲۸ ذی‌الحجه سال ۱۲۸۹ قمری در سن ۷۷ سالگی درگذشت. پیکر او پس از تشییع، در بیرون دروازه سبزوار (دروازه نیشابور) که امروزه به فلکه زند معروف است، به خاک سپرده شد. ملامحمد کاظم ابن آخوند ملامحمدرضا سبزواری، از شاگردانش به رمز در تاریخ وفاتش چنین سروده است: تاریخ وفاتش ار بجویی *** گویم: «که نمرد، زنده‏‌تر شد»

در بیت دوم، جمع حروف عبارت «که نمرد، زنده‏‌تر شد» به حساب ابجد برابر ۱۲۸۹ قمری است یعنی سال وفات حاجی.

بنای آرامگاه اسرار در ضلع جنوبی میدان کارگر شهر سبزوار واقع است. فضای داخلی آرامگاه شامل طرحی چلیپایی شکل است که در آن حجره‌ها و اتاق هایی تعبیه گردیده است. تزیینات، ترمیم و استحکام بخشی آرامگاه در اوایل سال ۱۳۴۰ ه‍.ش توسط انجمن آثار ملی انجام شده است. کاشی کاری‌های رنگارنگ بر زمینه لاجوردی و گنبد فیروزه‌ای رنگ به بنا جلوه و شکوه خاصی بخشیده است. بنای اولیه آرامگاه ملا هادی در ۱۳۰۰ق توسط میرزا یوسف مستوفی المالک ساخته شد. ملا هادی سبزواری مکتب مستقلی در فلسفه ندارد و بیشتر نظریه فلسفی عبدالرزاق لاهیجی و ملا صدرا را تبیین و شرح می‌کند. کتاب منظومه او که از آثار مهم وی نیز به شمار می‌آید٬ جامع‌ترین کتابی است که دوره کامل منطق و فلسفه را در بر دارد.

[۱۴] آشنایی با علوم اسلامی ۱، جلد ۱،  صفحه ۲۸.

[۱۵] بحار الأنوار : ۷۱/۳۲۷/۲۲.

[۱۶] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲.

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۱۷] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۱۸] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۱۷.

«عَنِ اِبْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لاَ یُبْلِغُنِی أَحَدٌ مِنْکُمْ عَنْ أَصْحَابِی شَیْئاً فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَیْکُمْ وَ أَنَا سَلِیمُ اَلصَّدْرِ».

[۱۹] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳.

«ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ».

[۲۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱.

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».

[۲۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۲.

[۲۳] ر.ک: مجلسی، محمد تقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علی‌پناه، ج ‏۴، ص ۴۰۵، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج ‏۱، ص ۴۳، اعلمی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق؛ صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: خواجوی، محمد، ج ‏۳، ص ۹۱، انتشارات بیدار، قم، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.

[۲۴] ثواب الأعمال : ۲۸۸/۱.

«لا تَتَّبِعوا عَوراتِ المُؤمِنینَ ؛ فإنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَوراتِ المُؤمِنینَ تَتَبَّعَ اللّه ُ عَورَتَهُ ، و مَن تَتَبَّعَ اللّه ُ عَورَتَهُ فَضَحَهُ و لَو فی جَوفِ بَیتِهِ».

[۲۵] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتاب‌های پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به‌شمار می‌رود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی می‌گوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیت‌الله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد.

محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذی‌الحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه می‌نویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند.

داستان‌های فراوانی در وصف منش، رفتار و اخلاق وی بیان شده است. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی می‌کند. وی همچنین می‌گوید: شیخ عباس از غرور و شهرت‌طلبی دوری می‌جست و زندگی زاهدانه‌ای داشت و من در مدتی که با او بودم انس گرفتم و جانم با جان او درآمیخت. به گزارش علی دوانی، شیخ عباس قمی با تهی‌دستی و نبود امکانات به نگارش آثار متعدد ادامه می‌داد. دوانی همچنین از آقا بزرگ نقل کرده که هیچ چیزی او را از تألیف و تحقیق باز نداشت و او خود نیز در نامه‌ای به آیت‌الله فیض قمی به مشکلات پیش رویش اشاره کرده است. محدث قمی علاقه وافری به نوشتن داشت و در مدت عمر خویش، بیش از ۶۰ تألیف به زبان‌های عربی و فارسی یادگار گذاشت. آقابزرگ تهرانی کتاب‌های محدث قمی را مجموعه‌ای ارزشمند و متنوع از علوم گوناگون معرفی می‌کند که نشان از گسترش اطلاعات و کوشش او در بحث و تدقیق او در علم و دانش دارد. به گفته آقابزرگ، وی از کتابخانه محدث نوری ـ که بیشتر آنان‌ها خطی بود ـ فراوان استفاده کرد و آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.

[۲۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۳۲.

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ».

[۲۷] سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (۱۳۱۵ق-۱۳۵۳ش)، از علمای شیعه‌ قرن چهاردهم قمری که در شاخه‌های مختلف علوم اسلامی از جمله فقه، اصول، فلسفه و عرفان به تحصیل و تدریس مشغول بود. شیخ عبدالکریم حائری و میرزا هاشم اشکوری از اساتید وی بودند. امام خمینی و حسن حسن‌زاده آملی هم از معروف‌ترین شاگردان وی بودند. وی به دلیل بیان دقیق و جذابی که در طرح مباحث داشت، مورد توجه طلبه‌های علوم دینی قرار گرفت. از وی آثاری در علوم مختلف بر جای مانده است. وی در سال ۱۳۵۳ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. حدود سال ۱۳۴۸ق شیخ عبدالکریم حائری به سید ابوالحسن اجازه اجتهاد می‌دهد. سید ابوالحسن اصفهانی(متوفای ۱۳۶۵ق) مرجع بزرگ شیعه و نیز محمدرضا مسجد شاهی دیگر علمائی هستند که به وی اجازه اجتهاد و نقل روایت داده‌اند.

[۲۸] رحیم ارباب (۱۲۵۹ – ۱۳۵۵ش)، مشهور به حاج آقا رحیم ارباب، از فقیهان مقیم اصفهان. او شاگرد ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی بود و مانند استاد خود، عمامه بر سر نمی‌گذاشت. رحیم ارباب در فقه و اصول، هیئت و ریاضی، فلسفه و کلام، و عرفان تحصیل کرده بود و از آخرین دانشوران مکتب فلسفی اصفهان به‌شمار می‌رفت.حاج آقا رحیم ارباب تا آخر عمر در اصفهان زیست و دو بار ازدواج کرد. پس از فوت همسر اولش، با خواهر میرزا عباس خان شیدا (شاعر معروف اصفهان) ازدواج کرد و تا آخر عمر با او به سر برد. حاج آقا رحیم ارباب از هیچ‌کدام از همسرانش صاحب فرزند نشد. رحیم ارباب در روز عید غدیر، ۱۸ ذی الحجه ۱۳۹۶ق (۱۹ آذر ۱۳۵۵ش) درگذشت و پیکرش در تخت فولاد اصفهان نزدیک تکیه ملک به خاک سپرده شد. رحیم ارباب، ادبیات فارسی و صرف و نحو را در کودکی، نزد ملا محمدهادی همامی در روستای چرمهین خواند. پس از کوچ خانوادگی به اصفهان، بقیه مقدمات و سطوح را نزد میرزا بدیع درب‌امامی (درگذشته ۱۳۱۸ق)، اصول فقه را نزد آیت‌ الله سید محمدباقر درچه‌ای (درگذشته ۱۳۴۲ق) و خارج فقه و اصول را نزد سید ابوالقاسم دهکردی و حاج آقا منیر احمدآبادی آموخت. فلسفه، هیئت و ریاضیات قدیم را نزد جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملا محمد کاشی فراگرفت. شهید مطهری او را از علمای طراز اول در فقه، اصول، فلسفه و ادبیات عرب معرفی می‌کند.

[۲۹] منسوب به جعفر بن محمد (علیه السلام)، مصباح الشریعه، ص ۹، بیروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات‏، چاپ اول، ۱۴۰۰ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏۱۰۱، ص ۴۱، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۳۰] تنبیه الخواطر : ج ۲ ص ۲۳۴ ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج ۳ ص ۱۵۶ ح ۳۵۶۹ عن العالم علیه السلام ، کفایه الأثر : ص ۲۲۷ عن جناده بن أبی اُمید (اُمیّه) عن الإمام الحسن علیه السلام ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۱۳۹ ح ۶.

[۳۱] سید ابوالحسن اصفهانی فرزند سید محمد در روستای مَدیسه از توابع لنجان اصفهان زاده شد. اجداد او از سادات موسوی بهبهان بوده‌اند و نسب آن‎ها به موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌رسد. جد او سید عبدالحمید از عالمان دینی و از شاگردان صاحب جواهر و شیخ موسی کاشف الغطا بود در تاریخ تولد سید ابوالحسن اختلاف است و به نقل از سید موسی شبیری، او تاریخ ولادتش را اظهار نمی‌کرد. شیخ آقا بزرگ تاریخ تولد او را با تعبیر «شنیده شده»، سال ۱۲۸۴ق ذکر کرده است ولی سید موسی شبیری نقل می‌کند که عکسی که در مزار او وجود دیده است که سال تولد او را ۱۳۷۱ نوشته است. ابوالحسن پس از یک بیماری کوتاه و در بازگشت از لبنان به کاظمین، در ۹ ذی‌الحجه ۱۳۶۵ق، ۱۳ آبان ۱۳۲۵ش درگذشت. جنازه‌ او را از کاظمین به نجف منتقل کرده و در یکی از حجره‌های حرم امام علی (علیه السلام) دفن کردند. گفته شده حضور مردم در مراسم سوگواری درگذشت اصفهانی در آبان ۱۳۲۵ (ذیحجه ۱۳۶۵ق) در شکست فرقه دمکرات آذربایجان مؤثر بود.

سید ابوالحسن دروس مقدماتی حوزه علمیه را در روستای مدیسه پشت سر گذاشت و در آغاز جوانی به حوزه علمیه اصفهان رفت. پدرش به خاطر سختی‌هایی ـ مثل فقر و دوری از خانواده ـ که در مسیر تحصیل بر طلاب وارد می‌شد با طلبه شدن او مخالف بود. او در اصفهان، در مدرسه نیم‌آورد با استفاده از محضر استادان آن حوزه به تکمیل دانش در علوم نقلی و عقلی پرداخت. وی پس از گذراندن سطوح فقه و اصول، به درس خارج استادان این حوزه راه یافت. از میان همه استادانش در حوزه اصفهان، تنها شخصیتی که خود سید ابوالحسن به نام و نشان از او یاد کرده، آخوند ملا محمد کاشانی است. که از مدرسان علوم عقلی و ریاضی بوده است. از دیگر استادان او در اصفهان سید مهدی نحوی، سید محمد باقر دُرچه‌ای، سید هاشم چهار سوقی، ابوالمعالی کلباسی و جهانگیرخان قشقایی را برشمرده‌اند.

پس از فوت آخوند خراسانی بعضی از مردم خراسان -به تصریح خود اصفهانی – برای تقلید به او مراجعه کردند. مرجعیت عامه پس از آخوند خراسانی به سید محمد کاظم طباطبائی یزدی و میرزا محمد تقی شیرازی منتقل شد و شیرازی، نخستین مرجعی بود که احتیاطات خود را به اصفهانی ارجاع داد.همچنین نوشته‌اند که شیرازی، ابوالحسن اصفهانی و نیز شریعت اصفهانی را پس از خود شایسته مقام مرجعیت معرفی کرده بود.

[۳۲] مناقب ج ۳، ص ۳۶۲٫.

[۳۳] مقتل مقرم، ص ۴۹۱٫/ العیون العبری، ص ۱۹۸.

«ثم إن سکینه (علیه السلام) اعتنقت جسد أبیها، و هی تقول: یا أبتاه، ألبسنی بنو أمیه ثوب الیتم. یا أبتاه إذا أظلم علیّ اللیل من یحمی حمای؟. یا أبتاه إذا عطشت فمن یروی ظمای؟. یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه، و إلى أمی المسحوبه!.

فاجتمعت عده من الأعراب حتى جرّوها عنه (علیه السلام).

و فی (نفس المهموم) قالت سکینه (علیه السلام): لما قتل الحسین (علیه السلام) اعتنقته، فأغمی علیّ، فسمعته یقول:

شیعتی ما إن شربتم‌ * * * عذب ماء فاذکرونی‌

أو سمعتم بغریب‌ * * * أو شهید فاندبونی‌

فأنا السبط الذی‌ * * * من غیر جرم قتلونی‌

و بجرد الخیل عمدا * * * بعد قتلی سحقونی‌».

[۳۴] همان.