عناوین

سخنرانی شب بیست و هشتم محرم ۱۴۴۴ هـ ق ـ حسینیه کوثر

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حفاظت ناموس سیدالشهدا (علیه السلام) و بانوان شهدای کربلا توسط حضرت امام سجاد (علیه السلام)

وجود مقدّس حضرت امام سجاد (علیه السلام) ویژگی‌هایی در ایفای رسالت به عهده داشتند که این‌ها را به خوبی ایفا کردند. اوّلین رسالت ماندگار حضرت امام سجاد (علیه السلام)، حفظ امانت‌های حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و پیام شهدای کربلا بود. امانت‌های اهل‌بیتی که به حضرت امام سجاد (علیه السلام) سپرده شده بودند، با وجود این‌که ناموس و بانوان و دختران بودند، ولی حضور حضرت امام سجاد (علیه السلام) در حفظ کیانِ ناموس خداوند، معجزه‌آسا بود که این‌ها را سالم بردند و به صورت سالم به مدینه بازگرداندند. تعداد زیادی مُعاند، تحریف‌کننده‌ی تاریخ و افراد خَبیث وجود دارند، ولی یک مورد نقل نشده است که یک شخص ناپاکی و یک حرامزاده‌ای نسبت به یکی از دختران حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و بازماندگان شهدا دست‌درازی کرده باشد و یا طمعی در مورد او داشته باشد. این هیبتی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) داشتند، صولتی که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) داشتند، امام که امام بودند، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) که سلام خداوند بر ایشان باد، وقتی گفتند: «اسْکُتوا[۲]»؛ ساکت شوید و حرف‌های مرا بشنوید و دیدند که هِلهِله می‌کنند، با یک تصرّف فرمان دادند و همه‌ی نفس‌ها در سینه خاموش شد؛ حتّی زنگ‌های شُتران نیز از کار افتادند و حضرت امام سجاد (علیه السلام) در مواقع لازم از نیروی الهی خود استفاده کرده‌اند.

لعن ابوسفیان و معاویه و یزید توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

نکته‌ی دوّم خطبه‌های حضرت امام سجاد (علیه السلام) در کوفه و سخنان ایشان در مجلس «ابن زیاد» و خطبه‌ی سرنوشت‌سازی بود که در مسجد شام، مسجد دمشق و در مجلس «یزید» ایراد فرمودند و مهم‌ترین نقش اهل‌بیت عصمت و طهارت، اِبطال سِحر تبلیغاتی چهل‌ساله‌ی بنی‌امیّه بود. بر اساس تاریخ، یزید در عقب قرار داشت و معاویه در جلو قرار داشت و ابوسفیان سوار بر مرکب بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «فَلَعَنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلرَّاکِبَ وَ اَلْقَائِدَ وَ اَلسَّائِقَ[۳]»؛ خداوند متعال آن کسی را که در جلو قرار دارد و اَفسار را گرفته است که معاویه بود را لعنت کند؛ و خداوند آن کسی را که سوار بر مرکب است را نیز لعنت نماید و همچنین آن کسی را هم که به دنبال این‌ها حرکت می‌کند که «سائق» است و منظور یزید بود، او را نیز لعنت نماید. این حدیث را اهل سنّت از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتاب‌شان آورده‌اند که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «فَلَعَنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلرَّاکِبَ وَ اَلْقَائِدَ وَ اَلسَّائِقَ». باز هم از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیثی نقل کرده‌اند و در کُتب اهل‌سنّت هم آمده است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إِذَا رَأَیْتُمْ مُعَاوِیَهَ یَخْطُبُ عَلَى اَلْمِنْبَرِ، فَاقْتُلُوهُ[۴]»؛ اگر دیدید که معاویه بر روی منبر من نشسته است، او را بکشید. بزرگان اهل‌سنّت مانده‌اند که چگونه این حدیث را توجیه نمایند. برخی آمده‌اند و این روایت را تحریف کرده‌اند و گفته‌اند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «فاقبِلوه»؛ از «نسائی[۵]» که یکی از امامان بزرگ اهل‌سنّت است، امام «مسلم[۶]»، امام «بخاری[۷]» و امام نسائی هستند که این‌ها ائمه‌ی حدیثی اهل‌سنّت هستند و گفته‌اند که شما خصائص علی را نوشته‌اید؛ زیرا کتاب به نام «خصائص امیرالمؤمنین (علیه السلام)» دارد و انصافاً کتابی است که می‌توان از آن نام برد و جلیل کرد. از او پرسیده‌اند که چرا راجع به معاویه چیزی نمی‌نویسید؟ او پاسخ داده است که بنده در مورد معاویه حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سُراغ ندارم؛ الّا این‌که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدایا! او را سیر نکن. «اللهم العنه ولا تشبعه[۸]»؛ خدایا! او را لعن کن و هرگز او را سیر نکن. معاویه هراندازه‌ای غذا می‌خورد، به دلیل نفرین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سیر نمی‌شد. برحسب آن‌چه که در کتاب «سُلَیْم بن قِیْس[۹]» آمده است و در کتاب «صفین» معاویه در خلوت خود بسیار ناراحت بوده است و از او پرسیده بودند که چرا ناراحت هستی؟ پاسخ داده بود: «تیمی» آمد و رفت، «أدیعی» آمد و رفت و اثری از آن‌ها باقی نماند؛ ولی نام این فرد در مأذنه‌ها برده می‌شود؛ ـ منظور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود ـ و من باید این نام را دفن کنم. به اندازه‌ای علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غلیظ بود که قصد داشت تا نام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دفن نماید. ولی معاویه علیرغم این‌که شراب بود، شراب‌فروش مشهور طائف نقل می‌نماید که ابوسفیان آمد و از من شراب خرید و خورد، مَست شد و با مادر «زیاد» که «سمیه» نام داشت، زنا کرد. یک دودمانی بودند که هیچ حریمی نداشتند و دست‌شان در همه‌ی مفاسد باز بود.

فساد آشکار یزید و مقابله‌ی حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) با یزید

در زمان یزید، اوضاع اجتماعی را به گونه‌ای خراب کرده بودند که مانند زمان شاه، کثرت شراب‌فروشی‌ها و وجود فاحشه‌ خانه‌ها و فرهنگ حاکم بر دانشگاه‌ها و وزارت فرهنگ و روزنامه‌ها، سینماها، تئاترها و امثال این‌ها و دنیای غرب باور کرده بود که دیگر دین خاصیتی ندارد و می‌توان علناً در مقابل دین ایستاد که شاه آمد و تاریخ اسلام را به تاریخ سلطنت تغییر داد، قسم به قرآن کریم را از انحصار بیرون آورد و کتاب‌های دیگر را نیز گفت و از بهائیت در وزارت‌خانه‌ها و وزراء استفاده کرد و رسماً بهائی‌ها را وارد دستگاه سلطنت کرد و آن‌ها حاکم بودند و گمان کردند که دیگر کار تمام شده است و می‌توانند هر غلطی علیه اسلام و عُلماء انجام بدهند که شاه رسماً عنوان «ارتجاع سیاه» را به عُلمای دین اطلاق کرد. یزید هم باور کرده بود که با این فسادی که رایج شده است، دیگر می‌تواند به صورت عَلنی اعتقادات پدر و جدّش را در جامعه‌ی اسلامی مطرح نماید؛ لذا شراب خورد و گفت: «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ[۱۰]»؛ بنی‌هاشم با سلطنت بازی کردند؛ والّا نزول قرآن کریم و وحی دروغ است و از این خبرها نیست. چهل سال علیه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در شهر شام تبلیغ صورت گرفته بود و بعضی‌ها می‌خواهند معاویه را تطهیر نمایند؛ در حالی کع عُلمای سابق خودشان همگی فساد معاویه را مطرح کرده‌اند. معاویه در دوران حکومت خودش سَبّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و لعن به ایشان را به عنوان فرهنگ در جامعه رواج داد. بدعتی که معاویه ایجاد کرد، در نماز عیدین خطبه‌ی نماز بعد از نماز خوانده می‌شود. اوّل نماز عید فطر و عید قربان را می‌خوانند و سپس خطبه می‌خوانند. ولی معاویه گفت که اگر نماز را اوّل بخوانیم، مردم برای خطبه نمی‌نشینند؛ در حالی که ما بعد از نماز می‌خواهیم در خطبه‌ها علی را لعن کنیم؛ لذا بدعتی گذاشت و خطبه را پیش از نماز قرار داد. چنین جنایاتی قابل شستشو نیست. از نظر اهل‌سنّت نیز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خلیفه‌ی چهارم هستند و اگر کسی علیه خلیفه شورش کند، جزء اهل بَغی محسوب می‌شود و باید با آن‌ها جنگید. آیه‌ی قرآن کریم است و اهل‌سنّت نیز در این مورد اتّفاق نظر دارند. معاویه چیزی را که برای هیچ‌کسی قابل انکار نیست، این است که هم با امیرالمؤمنین (علیه السلام) جنگید و هم امیرالمؤمنین (علیه السلام) را سَبّ می‌کرد. یزید نیز باطن همه‌ی گذشته‌های بود، ولی بی‌عقل بود. نسبت به کفر و اِلحاد خود مُتجاهر بود.

برنامه‌ریزی کارهای حضرت امام سجاد (علیه السلام) در دوران اسارت

حضرت امام سجاد (علیه السلام) به عمّه‌جانشان در کوفه فرمودند: «یا عمَّتی اسکتی[۱۱]»؛ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) اگر دستور حضرت امام سجاد (علیه السلام) نبود، کار را در کوفه تمام کرده بودند و اوضاع کوفه را به‌هم ریخته بودند. ولی حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: عمّه‌جان! دیگر در همین‌جا سکوت کنید. طبق فرمان حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود که بی‌بی ما که «عالِمه غیر مُعلّمه» هستند، همان‌جا این مدال را حضرت امام سجاد (علیه السلام) به ایشان مرحمت فرمودند؛ «انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ، فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه[۱۲]»؛ هم عمّه‌شان را معرفی فرمودند که عمّه‌ی ما از عصمت برخوردار هستند، از ولایت برخوردار هستند و هم اثبات کردند که این دوره‌ی اسارت و تبلیغ برنامه‌ریزی شده است و اگر بناست حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خطبه‌ای بخوانند، ابتدا و انتهای آن را امام‌شان تعیین می‌نمایند. این‌گونه نبود که یزید با فرستادن سر مقدّس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بتواند حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را ساکت نماید و برنامه‌ی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را برهم بزند؛ بلکه دستور حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود و حکمت آن نیز این بود که می‌خواستند به شام برسند و آخرین ضربه‌ی خودشان به بنی‌امیه را در شام وارد نمایند. در شام نیز این‌ها‌ بالاترین کار را انجام دادند.‌ حضرت زینب (سلام الله علیها) در جمعی از وزرا و مُستشارها و سُفرای کشورهای دیگر، چنان یزید را تحقیر کردند و او را کوک شمرد و با سخنان افشاگر خود چنان آبروی یزید را بردند که دیگر چیزی برای یزید باقی نگذاشت. صولت یزید را درهم شکست و حضرت امام سجاد (علیه السلام) با خطبه‌ی خودشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) شروع کردند و سپس که به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیدند، ۴۰ امتیاز از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جمع مردم شام که در این مدّت ۴۰ سال یک‌مرتبه هم به جز سبّ و لعن، چیز دیگری در مورد علی (علیه السلام) نشنیده بودند، حضرت امام سجاد (علیه السلام) برای اّولین بار این تبلیغات ۴۰ ساله را با یک خطبه خنثی کردند و اوضاع شام به گونه‌ای تغییر کرد که مردم در آن مجلس به صورت مخفیانه با یکدیگر صحبت می‌کردند و به یزید حرف‌های ناشایست می‌زدند و هنگامی که وقت نماز شد، عدّه‌ی زیادی با یزید نماز نخواندند. این یزید که در جلوی چشم حضرت امام سجاد (علیه السلام) و بانوان عَرشی به سر مقدّس حضرت امام حسین (علیه السلام) جسارت می‌کرد، مجبور شد که بگوید این کار «ابن زیاد» بوده است و من دستور قتل حسین‌بن‌علی (علیه السلام) را صادر نکرده بودم و سپس هم عذرخواهی کرد و هفت روز تمام آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) در شهر شام عزاداری کردند که در قصر یزید این‌ کار را انجام دادند. بانوان شهر شام می‌آمدند و در این عزاداری‌ها شرکت می‌کردند. بعضی از مشاورین و تحلیل‌گران دربار به یزید گفتند که این‌ کارها به مصلحت تو نیست و باید این‌ها را به مدینه بازگردانی. بانوان در این ۴۰ منزل، در نهایت تحقیر و در زیر تازیانه‌ی جلّادها طیّ طریق کرده بودند و به شام رسیده بودند؛ ولی پس از ۷ روز عزاداری و تغییر اوضاع شام، یزید تعداد ۵۰۰ نفر از نیروهای ماهر خود را به عنوان گاردِ احترام در اختیار حضرت امام سجاد (علیه السلام) و آل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) قرار داد و سفارشات تکریمی را در حدّ اعلا به این‌ها انجام داد که منزل به منزل و با احترام این‌ها را به مدینه بازگردانند. این استقامتی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) به کار بردند و نتیجه گرفتند و استقامتی که مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) در برابر آمریکا، علیرغم ضعف نَفسِ غرب‌گراها دارند که این بدبخت‌ها هنوز هم منتظر چراغ سبز کَدخدا هستند. این صلابت مردم و استقامت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و انقلاب ایران باعث شد تا امروز این اقتدار و عزّت نصیب ایران شده است، این استقلال نصیب ملّت شده است. این‌که امروز بلوک شرق خودش را زیر چتر ما می‌بیند و این‌که ما دیروز در داخل کشورمان، آب و خاک‌مان اشغال شده بود، ولی امروز بیرون از مرزها ما به سوریه امنیّت بخشیدیم، ما عراق را از شرّ داعش خلاص کردیم؛ این‌گونه نیست مگر این‌که درس‌هایی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) برای استقامت به ما دادند؛ همان‌گونه که استقامت آن‌ها یزید را در قصر خودش پشیمان کرد و فضا را برای آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) آماده کرد تا تبلیغ واقع‌بینانه داشته باشند و هدایت آن جمع را بر عهده داشته باشند، ایران نیز به تبعیّت از حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود و به تبعیّت از حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) این استقامت را انجام دادند و هنوز نیز علیرغم مشکلاتی که از نظر اقتصادی داریم و قابل انکار هم نمی باشد، ولی یقین داریم که انقلاب و نظام آن‌چه را که در توان دارد، به کار می‌برد و در خدمت مردم و مرتبط با مردم است. در کنار خون شهداء نشسته‌اند و منتظر شهادت هستند. مسئولین امروز کشور ما در کنار مردم و شهداء هستند و این استقامت پاسخگو می‌باشد. این موضوع را حضرت امام سجاد (علیه السلام) به ما آموخته‌اند و با استقامت در جنگ نرم، به جایی رسیدند که یزید را تحقیر، تصعیف، متزلزل و اساساً رَویه‌ی خود را تغییر دادند. استقامت همیشه نتیجه خواهد داشت.

حضرت امام سجاد (علیه السلام) به ما می‌آموزند که همیشه خود را فقیر درگاه الهی بدانیم

از برنامه‌های دیگر حضرت امام سجاد (علیه السلام)، علاوه بر برنامه‌ی گریه‌ای که در شب‌های گذشته به مقدار فرصت خدمت شما توضیح دادیم، این است که حضرت امام سجاد (علیه السلام) در نیایش، در دعا، در تضرّع، در اِبتهال و در اتّصال دل‌ها با خداوند متعال، در تحوّل روحی و اخلاقی با تبلیغ دعا نظیر ندارند. مأموریت حضرت امام سجاد (علیه السلام) و حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) این‌گونه است که در حدیث پَرچم‌دار هستند و فرمانده‌ی انقلاب حدیثی هستند و حدیث را احیاء کردند؛ ولی سُفره‌ی دعای حضرت امام سجاد (علیه السلام) نظیر ندارد. لذا این صحیفه‌ی سجّادیه که دارای ۱۰ امتیاز است و دعاهای صحیفه‌ی سجّادیه، آن‌چه را که نیاز بَشر در زندگی است و بَشر باید به عنوان آرزو آن‌ها را یاد بگیرد که چه آرزوهایی داشته باشد و چه چیزهایی نیاز دُنیوی و اُخروی بَشر است، در مجموعه‌ی صحیفه‌ی سجّادیه آمده است. لذا این صحیفه را صحیفه‌ی کامله می‌گویند. یکی از وجوهی که صحیفه‌ی سجّادیه را صحیفه‌ی کامله‌ی سجّادیه می‌گویند یا صحیفه‌ی جامعه‌ی سجّادیه می‌گویند، این است که آن‌چه که بَشر لازم دارد، در این صحیفه آمده است. بنده امشب دو سه جمله از این صحیفه‌ی سجّادیه را مقدّمه‌ی توسّل شب جمعه‌ی خود قرار داده‌ام. خود نیز به امیدی آمده‌ام. زیرا شب جمعه است و وقتی دل‌ها می‌شکند و به امام حسین (علیه السلام) وصل می‌شود، دیگر ما نخواهیم بود تا دعای‌مان مُستجاب نشود؛ بلکه ما خودمان را در دامان امام حسین (علیه السلام) می‌اندازیم و ان‌شاءالله دعای حسین‌بن‌علی (علیه السلام) برای دل‌های شکسته کارساز است. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در دعای ۱۱ صحیفه‌ی سجّادیه که دعای عاقبت به خیری است، به صورت مقدّمه به خداوند متعال عرضه می‌دارد: «یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ[۱۳]»؛ این دعا مُستند به آیه‌ی قرآن کریم است که حق‌تعالی فرموده است: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ[۱۴]»؛ اگر بَشر فقیر الی‌الله نباشد که هست، ولی فقر و اضطرار خود را دَرک نکند و سیم دلش با خداوند متعال وصل نشود، ارزشی ندارد. قرآن کریم می‌فرماید که ارزش شما به دعای شماست. «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی»؛ حبیب من! به امّت خود بگو اگر دعای شما نباشد، خداوند چه اعتنایی به شما می‌کند؟ چه زمانی به شما نگاه می‌کند؟ چه زمانی شما را تحویل می‌گیرد؟ چه ارزشی برای شما قائل می‌شود؟ اگر می‌خواهید آبرویی نزد خداوند متعال داشته باشید، باید سائل درگاه الهی باشید؛ باید همیشه خودتان را محتاج خداوند ببینید؛ باید باور کنید که نَفسی پایین نمی‌رو و نَفسی بالا نمی‌آید، مگر این‌که به اذن و لطف خداوند متعال باشد. خداوند متعال دَم‌به‌دَم وجود ما را به ما عنایت می‌کند. خداوند آبرویی که داریم را دَم‌به‌دَم به عطا می‌کند و اگر لحظه‌ای ما را رها کند، حرفی خواهیم زد و آبروی ۷۰ ساله‌ی ما با یک حرف از بین خواهد رفت. این خداوند است که آبروی ما را حفظ کرده است، این خداوند است که حیات ما را حفظ کرده است، این خداوند است که کشور ما را در جنگ حفظ کرده است، این خداوند است که کشور ما را در فتنه حفظ کرده است. در همه‌ی خطرهایی که دشمن یقین داشت که انقلاب در حال از بین‌رفتن است، چه کسی ما را نگاه داشته است؟ تنها خرمشهر نبود که خداوند آن‌ها را آزاد کرد؛ بلکه لحظه به لحظه خداوند انقلاب را حفاظت کرد و پروردگار متعال مردم ایران را در میان آتش نگاه داشته است. نفوذی‌هایی که در مملکت ما هستند، تعداد کمی نیستند. شبکه‌های مرتبط با خارج از کشور کم نیستند. مُهره‌‌های خطرناکی در انقلاب ما نفوذ داشته‌اند و هنوز نیز نفوذ دارند. هر کشوری غیر از کشور اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بود و هر کشتی غیر از کشتی امام حسین (علیه السلام) بود که ملّت ایران نیز در این کشتی مستقر هستند، بدانید که در این طوفان‌ها از بین می‌رفت. لذا اگر می‌خواهید ارزش پیدا کنید، باید دائماً خودمان را فقیر بدانیم، محتاج بدانیم و دست نیازمان به بارگاه الهی باز باشد و وجودمان سائل باشد و تنها زبان‌مان این‌گونه نباشد. «وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[۱۵]»؛ باید دلمان گدای پروردگار باشد، باید وجودمان از خداوند متعال درخواست داشته باشد. این جمله‌ی حضرت امام سجاد (علیه السلام) که فرمودند: «یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ»؛ ای خدایی که یاد تو و ذکر تو برای کسی که اهل دعا و ذکر است، شرافت و ارزش به همراه خواهد داشت.

انسان شاکر همیشه نعمت‌های الهی را دَرک می‌کند

حضرت امام سجاد (علیه السلام) در ادامه می‌فرمایند: «وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ[۱۶]»؛ انسانی که شُکر می‌کند، یعنی کسی است که محبّت را احساس می‌نماید، انسانی نمک‌شناسی است، انسانی است که می‌فهمد بر سر سُفره‌ی چه کسی نشسته است. اگر چشم دارد، چه کسی به او عنایت کرده است. اگر خداوند لحظه‌ای اراده بفرماید، چشم من را کور می‌کند. اگر خداوند بخواهد این زبان ما را که نشسته‌ایم و حرف می‌زنیم را بند بیاورد، چه کسی می‌تواند جلودار او باشد؟ این نعمت خداوند متعال است. هرچه داریم برای حق‌تعالی است و هرچه می‌بینیم، نعمت اوست و هرچه می‌شنویم از پروردگار حکیم است. اگر کسی خودش را غرق در محبّت خداوند می‌بیند، نمی‌تواند به خداوند متعال جفا کند. انسان باید شاکرانه زندگی کند. این‌هایی که نیمه‌ی خالی لیوان را می‌بینند، انسان‌های بی‌محبّت هستند. انسانی که محبّت و عاطفه داشته باشد، اگر کسی شاخه‌ی گُلی به او بدهد، در عمر خود او را فراموش نخواهد کرد و همیشه خود را بدهکار می‌داند. در فُلان محفل با دادن یک شاخه گُل برای من ارزش قائل شده است و در آن‌جا مرا به حساب آورد. چه زمانی خداوند من و شما را به حساب نیاورده است؟ همیشه هوای ما را داشته است. «وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ»؛ انسانی که شاکر است، انسانی است که احسان خداوند می‌فهمد، نعمت‌های الهی را به عنوان نعمت‌های خداوند می‌داند، همیشه خداوند را ولی‌نعمت خودش درنظر دارد و همیشه به خداوند بدهکار است. در اوایل انقلاب کسی از انقلاب طلبکار نبود؛ در دوران دفاع مقدّس همه می‌خواستند شهید بدهند، کسی طلبکار نبود و آن حالت شاکرانه بود که خدایا این عزّتی که به ما عنایت کرده‌ای و این نجاتی را که برای ما پیش آورده‌ای، اگر جان خودمان و جوانان‌مان را بدهیم، بازهم حقّ تو را اَدا نکرده‌ایم. این حالت شُکر که حالت محبّت و حالت نمک‌شناسی است، هم در زندگی از افسردگی پیشگیری می‌نماید؛ این‌هایی که به نبودها و کمبودها چشم دوخته‌اند و به صورت مرتّب غصّه‌ی نبودها و کمبودها را می‌خورند، انسان‌های شُکر‌گذار نیستند. اما کسی که اهل شُکر باشد، به فوز خواهد رسید و اهل فَلاح و پیروزی خواهد شد.

بندگی و طاعت الهی انسان را به سوی بهشت روانه می‌کند

حضرت امام سجاد (علیه السلام) در ادامه می‌فرمایند: «وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ[۱۷]»؛ ان‌شاءالله که ما به سوی بهشت هستیم و اگر به سوی بهشت نرفتیم، در جهنّم سقوط خواهیم کرد. آن‌ چیزی که ما را از جهنّم دنیا و آخرت نجات می‌دهد، مُنحصر به طاعت خداوند متعال است و باید بندگی کرد. باید برای خداوند بنده باشیم. باید زندگی ما سبک ایمانی و سبک دینی داشته باشد. برادران! چیزهایی وجود دارد که ما در تبلیغات عرض می‌کنیم، ولی موارد دیگری وجود دارد که باید آن‌ها را در زندگی رعایت کنیم. غیبت بسیار خطرناک است، متعرّض آبروی مردم شدن بسیار خطرناک است. خداوند به عهده گرفته است تا هرکسی که آبروی بنده‌اش را ببرد، آبروی او را نیز ببرد. این‌که انسان در منزل و یا در جمعی می‌نشیند و شایعه‌ای را دست به دست می‌کند و آبروی اشخاص، خصوصاً کسانی که در دل مردم نفوذ دارند، در کشور دارای اعتبار و شهرت هستند را می‌برد، بدنام کردن این‌ها جزء اکبر کبائر است و این گُسستن اعتماد مردم نسبت به یکدیگر است. لذا اگر کسی اهل طاعت نباشد، اهل نجات نیست.

انسان باید از اوقات بیکاری خود بهره‌ی مناسب ببرد

در نهایت حضرت امام سجاد (علیه السلام) در پایان این دعا درخواست می‌کنند: خدایا! اگر برای من فراغ و بیکاری پیش آمد، این فراغ را فراغ سَمعه قرار نده که در بیکاری‌های من افکار شیطانی به ذهنم بیاید و کارهایی انجام بدهم که غضب الهی را به شعله درمی‌آورد. بلکه فراغ من را به گونه‌ای قرار بده که در آن کُتّاب حسنات مَسرور باشند که من از اوقات بیکاری‌ خود به نحواحسن استفاده می‌نمایم. مرحوم «آیت الله سیّد احمد زنجانی[۱۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) پدر یکی از مراجع تقلید فعلی ما «آیت الله موسی شبیری» (عطال الله بقائه) تمام قرآن کریم را با دست خودشان بر روی کَفن خودشان نوشته بودند. این موضوع چه زمانی اتّفاق افتاده است؟ فاصله‌ی مابین زمانی که ایشان از نماز می‌آمدند تا نهار آماده بشود، از این فرصت استفاده می‌کردند. ما چقدر اتلاف وقت داریم و از این‌ها چه استفاده‌ای می‌کنیم؟ به محض این‌که بیکار شدیم، فوراً وسوسه می‌شویم که چه چیزی نداریم، چگونه تحصیل کنیم، چه کسی نسبت به من بدی کرده است و من چگونه به او بدی کنم و ضربه بزنم؛ استفاده نکردن از اوقات بیکاری خیلی به انسان ضربه می‌زند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) نیز دقیقاً به نکته‌ای اشاره فرموده‌اند که برای انسان ایجاد خطر می‌نماید. در اوقات بیکاری خود به مُستحبّات بپردازیم، اشتغال به تلاوت قرآن داشته باشیم، مانند آن بزرگوار کَفن خودمان را آماده کنیم، کَفن خودمان را بیاوریم و با تُربت شستشو بدهیم، به یاد بیاوریم که مرگی در پیش داریم و چون کَفن و لباس آخرت خودمان را می‌بینیم، اگر حقّ‌الناسی بر گردن داریم، به فکر آن‌ها باشیم که چگونه آن‌ها را اَدا کنیم. نهایتاً حضرت امام سجاد (علیه السلام) عرضه می‌دارد: بارالها! پروردگارا! عاقبت من را توبه‌ای قرار بده که پس از این توبه دیگر مُرتکب گناهی نشوم. این کُتّاب حسنات از من مَسرور باشند و کُتّاب سیّئات من مُنصرف بشوند، بدون این‌که در صحیفه‌ی من گناهی را بنویسند.

روضه و توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام)

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ الحُسَین

شب جمعه است، خیلی‌ها گرفتار هستند و به جز حق‌تعالی نیز دادرَسی وجود نداشته است. همیشه انقلاب ما و همه‌ی شئون کشور ما با عنایت ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) خصوصاً حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همراه بوده است. این محرّم و صفر بوده است که کشور ما را بیمه کرده است؛ این محرّم و صفر بوده است که جنگ ما را با پیروزی همراه کرده است؛ این محرّم و صفر بوده است که فتنه‌گرها را رُسوا کرده است؛ این محرّم و صفر بوده است که آخرت ما را آباد می‌کند و هرچه داریم از این محرّم و صفر داریم. امشب که شب جمعه و شب زیارتی مخصوصه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است، بنده می‌خواهم به باب‌الحوائجی متوسّل بشوم که خیلی زود پاسخ می‌دهد. همه‌ی شهدا باب‌الحوائج هستند. به خدا قسم که غلام سیاه امام حسین (علیه السلام) باب‌الحوائج است، به خدا قسم که حبیبِ امام حسین (علیه السلام) باب‌الحوائج است. اما حضرت علی اصغر (علیه السلام) باب‌الحوائجی هستند که بسیار سریع‌الرّضا هستند و زود پاسخ می‌دهد. مریض‌های بدحالی را به ما سفارش کرده‌اند و گرفتاری‌هایی که امروز در کشور وجود دارد، جز عنایت امام حسین (علیه السلام) و کشتی نجاتی که اُوسَعِ السُفُن است، راه دیگری نداریم. لذا مصیبت حضرت علی اصغر (علیه السلام)، بسیار مصیبت سنگینی است. حضرت امام حسین (علیه السلام) هم در شب عاشورا از شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام) یاد کرده است. وقتی حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام) گفت: عموجان! آیا نام من در لیست شهدا وجود دارد؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: آری؛ هم تو جزء شهدا هستی و هم شیرخواره‌ی من جزء شهداست. و هم از نازدانه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نقل شده است که وقتی بعد از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) به بالای بدن ایشان رفتم، از حلقوم بریده به شیعیان پیام دادند:

«شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی     *****     اَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»

«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی     *****     کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی»

دختر امام حسین (علیه السلام) پیام پدرشان را به ما ابلاغ می‌فرمایند. شیعیان من! ای‌کاش همه‌ی شما در روز عاشورا بودید و این مَنظره را می‌دیدید، فرزندم را بر روی دست گرفتم، «کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی»؛ امام حسین (علیه السلام) لباس رزم‌شان را بیرون آورده بودند و لباس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لباس سفید به تن کرده بودند؛ عَمامه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر روی سر گذاشته بودند و این کودک را در زیر عَبا گرفتند و به مقابل لشکر آمدند. لشکر گمان کردند که همه‌ی یاران‌شان کشته حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) کشته شده‌اند؛ ناچار شده است و قرآن آورده است تا مردم را قسم بدهند. منتظر بودند اما ناگهان دیدند که عَبا کنار رفت و یک شیرخواره‌ی رنگ‌پَریده روی دست امام حسین (علیه السلام) قرار گرفت. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ[۱۹]»؛ اگر به من رَحم نمی‌کنید، این کودک است ، لااقل به این کودک رَحم کنید. هنوز کَلام امام حسین (علیه السلام) تمام نشده بود که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُجسّم کردند: «اما ترونه کیف یتلظی عطشا»؛ می‌گویند وقتی ماهی را از آب می‌گیرند، هنگام جان دادن دو حالت دارد؛ یکی این است که بال‌بال می‌زند و دیگر این است که زبان کوچکش را در داخل دهانش می‌گرداند. این کودک امام حسین (علیه السلام) دست‌و‌پا می‌زد، بال‌بال می‌زد و از تشنگی زبان کوچکش را در دهانش تکان می‌داد. اگر به او تیر هم نمی‌زدند، در حال جان‌دادن بود. اما خداوند حرمله را لعنت نماید؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک‌مرتبه مشاهده کردند که سر این کودک جُدا شد، خون از گلوی حضرت علی اصغر (علیه السلام) به روی لباس و صورت امام حسین (علیه السلام) ریخت. خداوند به دادِ دل ارباب ما برسد. این کودک روی دست حضرت امام حسین (علیه السلام) جان داد؛ ولی حضرت رباب (سلام الله علیها) منتظر هستند، عمّه‌ها منتظر هستند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به سوی خیام برگشتند. وقتی نزدیک شد، مشاهده کرد که مادر حضرت علی اصغر (علیه السلام) به استقبال آمده است، عمّه‌ها جلو آمده‌اند، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) خجالت کشیدند و مسیر خودشان را تغییر دادند و به پشت خیمه‌ها آمدند و با نوک شمشیر یک قبر کوچک درست کردند. اما نوشته‌اند به محض‌ این‌که امام حسین (علیه السلام) می‌خواستند حضرت علی اصغر (علیه السلام) را دَفن کنند، ناله‌ی حضرت رباب (سلام الله علیها) بلند شد؛ یا حسین! دست نگاه‌دارید؛ اجازه بدهید تا یک‌مرتبه‌ی دیگر فرزندم را ببینم.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به این باب‌الحوائج قَسمت می‌دهیم لباس ظهور بر قامت صاحب ما بپوشان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت علمدار انقلاب، عمود خیمه‌ی امنیّت و خیمه عزّت و استقلال ما، رهبر عزیزمان را با کفایت، با صحّت و با عزّت مُستدام بدار.

خدایا! مردم عزیز دل‌شکسته‌ی حسین ما را دشمن‌شاد مگردان.

خدایا! حوائج دُنیوی و اُخروی‌مان را برآورده بفرما.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر و سفارش‌شده خصوصاً، بر ما منّت بگذار و به احترام حضرت علی اصغر (علیه السلام) عافیت کامل روزی بفرما.

خدایا! گذشتگان‌مان، مرحوم «آیت الله ری‌شهری» (اعلی الله مقامه الشریف) و همسر بزرگوارشان، آقای میری عزیزمان و بزرگوارانی که در بین ما بودند و در حال حاضر دیگر نیستند، همگی را امشب بر سر سُفره‌ی حضرت علی اصغر (علیه السلام) پذیرایی بفرما.

خدایا! عاقبت امرمان را ختم به خیر بگردان.

ان‌شاءالله تا مداح عزیزمان به دل‌های شما رونق می‌دهند، مرحوم «آقای شاه‌آبادی» (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند که نام امام حسین (علیه السلام) اسم اعظم است؛ لذا همگی به صورت هم‌صدا ایشان را صدا بزنیم: یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج ۲، ص ۲۹.

«وَ قَدْ اوْمَاتْ الَی النّاسِ انِ اسْکُتوا، فَارْتَدَّتِ اْلانْفاسُ وَ سَکَنَتِ اْلاجْراسُ».

[۳] الخصال، جلد ۱، صفحه ۱۹۱.

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلصَّقْرِ اَلصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو حُصَیْنٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ اَلزَّعْفَرَانِیُّ عَنْ أَبِی اَلْأَحْوَصِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَهَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْأَعْمَشُ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّهَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَارِثِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَالِکٍ اَلزُّبَیْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَمْرٍو : أَنَّ أَبَا سُفْیَانَ رَکِبَ بَعِیراً لَهُ وَ مُعَاوِیَهُ یَقُودُهُ وَ یَزِیدُ یَسُوقُ بِهِ فَلَعَنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلرَّاکِبَ وَ اَلْقَائِدَ وَ اَلسَّائِقَ».

[۴] شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار، جلد ۲، صفحه ۱۶۶.

«وَ عَنْهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: إِذَا رَأَیْتُمْ مُعَاوِیَهَ یَخْطُبُ عَلَى اَلْمِنْبَرِ، فَاقْتُلُوهُ. قَالَ اَلْحَسَنُ اَلْبَصْرِیُّ : قَدْ وَ اَللَّهِ رَأَوْهُ یَخْطُبُ فَمَا فَعَلُوا [وَ لاَ أَفْلَحُوا]».

[۵] «ابو عبد الرحمن، احمد بن علی بن شعیب نسائی»، محدث معروف و مؤلف یکی از صحاح سته اهل سنت، در سال ۲۱۴ یا ۲۱۵ ق، در شهر نساء به دنیا آمد. در خصوص دوران کودکی وی اطلاعات چندانی در دست نیست. منابع تاریخی به مسافرت‌های وی به شهرهایی چون خراسان، حجاز، عراق، جزیره، شام و مصر به منظور کسب دانش و استماع حدیث اشاره کرده‌اند. زرکلی می‌نویسد: «وی به شهرهای زیادی سفر کرد و سرانجام در مصر ساکن شد. پس از اینکه مشایخ مصر بر او حسد ورزیدند، به رمله از شهرهای فلسطین رفت.» از جمله اساتید وی که از آنها نقل روایت کرده می‌توان به «قتیبه بن سعید»، «اسحاق بن ابراهیم بن حبیب»، «ابراهیم بن یعقوب»، «عیسی بن حماد»، «اسحاق بن راهویه»، «سلیمان بن اشعث»، «اسحاق بن شاهین»، «ابراهیم بن سعید»، «ابوداوود سجستانی» و… اشاره کرد. عده زیادی نیز ازمحضر وی کسب علم کرده‌اند و به نقل روایات پرداخته‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به «ابوالقاسم طبرانی»، «احمد بن عمیر»، «ابوالمیمون بن راشد»، «ابوسعید العرابی» و «ابوجعفر الطحاوی» اشاره کرد. «السنن الکبری» سنن نسائی بعد از صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم)، به عنوان سومین کتاب حدیثی مهم و مورد توجه اهل سنت محسوب می‌شود.  از حاکم نیشابوری نقل شده است: «چندین بار از ابوالحسن دارقطنی شنیدم که می‌گفت: ابو عبدالرحمن نسائی، بر هرکس دیگری به علم حدیث و به جرح و تعدیل روات، در زمان خودش تقدم دارد.».

کتاب السنن نسائی، در واقع تلخیصی از کتاب حجیم «السنن الکبری» که خودش تالیف کرده، می‌باشد. وی، ابتدا کتابی حجیم در حدیث تصنیف کرد تحت عنوان «السنن الکبری»، سپس کتاب را به امیر حله اهدا کرد. امیر حله از او پرسید: آیا تمام احادیث کتابت صحیح می‌باشد؟ گفت: نه. پس حاکم او را امر کرد که تنها احادیث صحیح را در کتابی دیگر بیاورد، لذا نسائی احادیثی از «السنن الکبری» برگزید و نام آن را «المجتبی» گذاشت و همین «المجتبی» یکی ار کتب شش گانه اهل سنت است که به «السنن» یا «السنن الکبری» مشهور است. از دیگر آثار نسائی می‌توان به کتاب «خصائص» اشاره کرد که در فضائل حضرت علی و اهل‌بیت او نوشته شده است. «مناسک حج»، «الضعفاء و المتروکین»، «مسند علی»، «مسند مالک»، «فضائل الصحابه» و «عمل الیوم و اللیله» از جمله دیگر آثار او به شمار می‌رود. درسال وفات نسائی، بین منابع، چندان اختلافی به چشم نمی‌خورد و عموما سال وفات او را سال ۳۰۳ ق، نوشته‌اند. ماه وفات او را برخی ماه شعبان و برخی ماه صفر همین سال نوشته‌اند.

در باب علت وفات او در منابع آمده است: «وی به خاطر محبت به حضرت علی علیه‌السّلام جان خویش را از دست داد، چرا که وقتی از مصر به شام رفت، از او در باره برتری معاویه بر علی علیه‌السّلام پرسیدند؛ بنا به قولی، گفت: «الا ترضی راسا براس حتی یتفضل؟» و بنا به قول دیگری گفت: فضیلتی برای او نمی‌دانم. لذا با مشت و لگد به جان او افتادند و او را از مسجد بیرون انداختند. وقتی مرگ خویش را احساس کرد، گفت مرا به مکه ببرید، پس او را به مکه بردند و در آنجا فوت کرد. سیوطی، پس از نقل قول اول می‌نویسد: «از او در خصوص روایاتش در باب فضائل معاویه پرسیدند، گفت: من فضیلتی برای او نمی‌دانم، الا این سخن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم که فرمود: «لا اشبع الله بطنه»؛ خدا شکمش را سیر نکند. لذا اهل شام، او را سخت کتک زدند و وی را از مسجد بیرون انداختند. وی به رمله رفت و در آنجا مرد.» سیوطی می‌نویسد: «و بنا به نقل دارقطنی پس از این ماجرا، درخواست کرد او را به مکه ببرند و در مکه فوت کرد.»

[۶] ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری (۲۰۴-۲۶۱ق)، از حافظان حدیث و فردی موثق نزد اهل‌سنت بود. وی از محدثان مشهور اهل‌سنت و نویسنده کتاب صحیح مسلم، یکی از صحاح سته بود. ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری، در سال ۲۰۴ق یا ۲۰۶ق در نیشابور زاده شد. در محله رمجار این شهر سکونت داشت و در محله «خان محمش» تجارت می‌کرد. مهم‌ترین منبع درآمد او از زمین زراعتی بود که در یکی از روستاهای نیشابور به نام استوا قرار داشت. قشیری در کنار تجارت به تحصیل علم مشغول بود و اولین بار در سال ۲۱۸ق حدیث آموخت. او در طلب آن به مناطقی چون عراق، حجاز و شام سفر کرد. بارها به بغداد رفت که آخرین آن در سال ۲۵۷ق بود. مسلم در این راه از یحیی بن یحیی، احمد بن حنبل، قعنبی، شیبان بن فروخ، اسحاق بن راهویه و بخاری کسب علم کرد. محمد بن عبدالوهاب فراء، احمد بن مبارک مستملی، صالح بن محمد بن جزره و عبدالرحمان بن ابی حاتم از شاگردان مسلم هستند. زمانی که بخاری به نیشابور رفت، مسلم که از شاگردان محمد بن یحیی ذهلی، عالم طراز اول نیشابور بود، به حلقه درس او پیوست، ولی به خاطر مشکلات بخاری و نارضایتی ذهلی از بخاری موجب شد تا ذهلی مسلم را از مجلس درس خود اخراج کند. از این‌رو، پس از اخراج بخاری از این شهر، مسلم نیز با او همراه شد، اما روشن نیست که تا کجا بخاری را همراهی کرده است. بیشتر رجال‌شناسان سنی، مسلم را از حافظان حدیث و فردی موثق توصیف کرده‌اند. برخی منتقدان هم ایراداتی بر او وارد می‌دانند. گفته شده که مسلم کتاب صحیح خود را به ابوزرعه عرضه داشت. او پس از مطالعه خشمگین شد و گفت که اسم کتابش را صحیح گذاشته، ولی مطابق نظرات بدعت‌گذاران نوشته اشت. به هر حال مسلم در سال ۲۶۱ق در نیشابور درگذشت.

تالیفات او که با برخی آثار بخاری تشابه اسمی دارد و به همین‌جهت برخی از رجالیون آنها را به هر دو نسبت داده‌اند، عبارت‌اند از: المسند الکبیر الجامع الکبیر الاسامی و الکنی المسند الصحیح التمییز العلل الوحدان الافراد الاقران سؤالات احمد بن حنبل الانتفاع باُهُب السباع حدیث عمرو بن شعیب مشایخ مالک بن انس مشایخ الثوری مشایخ شعبه ذکر من لیس له الا راو واحد من رواه الحدیث المخضرمین اولاد الصحابه فمن بعد هم من المحدثین ذکر اوهام المحدثین تفصیل السنین طبقات التابعین افراد الشامیین من الحدیث عن الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) المعمر رباعیات طبقات الرواه رجال صحیح مسلم بن حجاج التاریخ الصحیح الاوحاد المفرد الاخوه و رجال عروه بن الزبیر و جماعه من التابعین و غیرهم. گفتنی است برخی از این تالیفات با شکل‌های متعدد آمده‌اند همانند المفرد =الافراد، الوحدان = الوجدان و العلل=العوالی.

[۷] ‌بُخاری‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ بن‌ ابراهیم‌جُعفی‌ (۱۳ شوال‌ ۱۹۴- ۲۵۶ق‌/۲۰ ژوئیه۸۱۰ -۸۷۰م‌)، محدث‌ نامدار ماوراءالنهر، صاحب‌ صحیح‌ و پیشوای‌ محدثان‌ اهل‌ سنت‌ می‌باشد. نیای‌ بزرگ‌ وی‌، بردزبه‌ (بزدزبه‌)، دهقانی‌ سغدی‌، و بر دین‌ زردشتی‌ بود و فرزند او مُغیره‌، جد دوم‌ بخاری‌، به‌ دست‌ یَمان‌ جعفی‌، والی‌ بخارا اسلام‌ آورد و به‌ سبب‌ همین‌ رابطه‌، نسب‌ جعفی‌ یافت‌. بخاری در ۱۳ شوال ۱۹۴ در خرتنگ، از قرای بخارا، زاده شد. در کودکی پدرش راـ که راوی معتبر حدیث بود ـ از دست داد و مادرش سرپرستی او را به عهده گرفت. او در همان دوران بیناییش را از دست داد ولی با دعای مادرش آن را بازیافت. از او نقل کرده‌اند که یک بار دیگر پیش از مراجعت از سفر، در خراسان به چشم درد سختی مبتلا شد و شخصی او را با گل خطمی معالجه کرد. بخاری حافظه‌ای بسیار قوی داشت و از کودکی در بخارا مشغول تحصیل شد و از ده سالگی به حفظ و جمع آوری حدیث پرداخت؛ یازده ساله بود که اشتباه استادش، داخلی را درباره سند روایتی تصحیح کرد و تحسین او را برانگیخت. بنا به آنچه در منابع آمده است، مصاحبان او احادیثی را که نوشته بودند بر مبنای آنچه وی از حفظ می‌خواند، تصحیح می‌کردند. در شانزده سالگی کتابهای ابن مبارک (متوفی ۱۸۲) و وکیع بن جراح (متوفی ۱۹۷) را از برکرد. در همان سال همراه مادر و برادرش به حج رفت و برای فراگرفتن حدیث در حجاز ماند. در هجده سالگی در کنار قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کتاب قضایاالصحابه والتابعین و اقاویلهم را تألیف کرد.  بخاری در جستجوی حدیث، به رسم بیش‌تر عالمان و محدثان آن روزگار، سفرهای طولانی کرد و در شهرهای خراسان، جبال، عراق، مصر، شام و حجاز نزد استادان به فراگیری حدیث پرداخت.

او هنگام اقامت در بصره در مدت شانزده روز بیش از پانزده هزار حدیث حفظ کرد. دوبار به شام و مصر و جزیره، و چهار بار به بصره رفت، شش سال در حجاز اقامت جست و به کوفه و بغداد نیز بسیار سفر کرد. او یکصد هزار حدیث با سند صحیح و دویست هزار حدیث دیگر را حفظ کرده بود و مدعی بود که نزد بیش از هزار شیخ استماع حدیث کرده است. وی‌ در حدود ۱۸سالگی‌ نخستین‌ تجربه تالیفی‌ خود را در مجاورت‌ حرم‌ رسول‌ اکرم‌ (صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله‌وسلم)، با نگارش‌ پیش‌نویس‌های‌ کتاب‌ مشهور خود التاریخ‌ الکبیر آغاز کرد. پس‌ از آن‌ به‌ سختی‌ می‌توان‌ انگیزه‌های‌ تعلم‌ و تعلیم‌ را در سفرهای‌ بخاری‌ از یکدیگر باز شناخت‌؛ وی‌ که‌ سخت‌ به‌ آموختن‌ حدیث‌ دلبسته‌ بود و برای‌ استماع‌ از شیوخ‌ گوناگون‌ سفر می‌کرد، در خلال‌ این‌ سفرها با اتکا بر توشه‌ای‌ که‌ داشت‌، از تعلیم‌ حدیث‌ نیز روی‌ برنمی‌تافت‌. بخاری‌ به‌ گفته خود در این‌ سال‌ها سفرهایی‌ به‌ مکه‌، مدینه‌، کوفه‌، بصره‌، واسط، بغداد و مراکز جزیره‌، شام‌ و مصر داشته‌، و با بیش‌ از هزار شیخ‌ دیدار، و ده‌ها هزار حدیث‌ استماع‌ کرده‌ است‌؛ وی‌ از برخی‌ شهرها بارها دیدن‌ کرده‌ است‌؛ چنانکه‌ به‌ بصره‌ ۴بار، به‌ بغداد ۸ بار و به‌ کوفه‌ و حرمین‌ شریفین‌ سفرهایی‌ پرشمار داشته‌ است‌. بی‌شک‌ بخاری‌، چه‌ به‌ روزگار خود و چه‌ در طی‌ قرون‌ پس‌ از خود، به‌ عنوان‌ محدث‌ شناخته‌ می‌شده‌، و هر گونه‌ ورود او به‌ حوزه‌ای‌ بیرون‌ از حدیث‌، به‌ عنوان‌ کوششی‌ جانبی‌ برای‌ او بوده‌ است‌.

به نظر بخاری، مجامع حدیثی مدون عصر او، بر احادیث صحیح و غیرصحیح مشتمل بود، ازینرو تصمیم گرفت که احادیث صحیح را در کتابی گرد آورد و ظاهرا، به گفته خودش، مشوق اصلی او در این کار استادش اسحاق بن ابراهیم حنظلی معروف به ابن راهویه بوده است. بخاری برای تألیف این کتاب شانزده سال وقت صرف کرد و احادیث آن را از میان ششصد هزار حدیث برگزید و هیچ حدیثی را در کتاب خود نیاورد مگر اینکه نخست وضو یا غسل ساخت و دو رکعت نماز گزارد. صحیح بخاری در۹۷ کتاب و۴۵۰، ۳ باب تدوین شده و تعداد احادیث آن با احتساب احادیث مکرر به گفته ابن صلاح ۲۷۵، ۷ حدیث و با حذف مکررات به گفته او و نووی حدود ۰۰۰، ۴ حدیث، اما به عقیده ابن حجر ۷۶۱، ۲ حدیث است. ابن حجر در توجیه این اختلاف می‌گوید که شاید نخستین شمارشگر، احادیث تکراری را که تعدادشان کم نیست حساب کرده است. بعلاوه تعداد احادیث صحیح بخاری در روایات مختلف، متفاوت است؛ مثلا روایت فربری سیصد حدیث از روایت ابراهیم بن معقل نسفی زیادتر دارد و نیز تعداد احادیث آن در روایت نسفی از روایت حماد بن شاکر نسوی صد عدد کمتر است.

[۸] بحارالانوار، جلد ۲۲، ص ۴۱۶.

[۹] سُلَیْم بن قِیْس هِلالی، از اصحاب خاصّ چهار امام نخست شیعه (علیه السلام) که محضر امام باقر (علیه السلام) را هم درک کرده است. او از قدیم‌ترین علمای شیعه و بزرگان اصحاب ائمه (علیهم السلام) و مورد وثوق آنان بوده و نزد ایشان از محبوبیت خاصّی برخوردار بوده است. کتابی نیز به او منسوب است (کتاب سلیم بن قیس هلالی) که در آن از فضایل اهل بیت و حوادث پس از رحلت پیامبراکرم سخن گفته است. بسیاری از عالمان شیعه در مدح و ثنای او سخن گفته‌اند. با این حال دیدگاه‌های متفاوتی نیز درباره شخصیت سُلَیم وجود دارد، به گونه‌ای که برخی از محققان وجود تاریخی چنین شخصیتی را انکار کرده‌اند. نام او سلیم، پدرش قیس و کنیه‌اش ابا صادق است. سلیم از طایفه بنی هلال بن عامر است که گویند از فرزندان حضرت اسماعیل بن ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) بوده و در نواحی حجاز سکنی داشته و بعدها به شام و عراق آمده‌اند. ولادت سلیم دو سال قبل از هجرت در منطقه کوفه بوده و او هنگام وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوازده سال داشته است. سلیم در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز بعد از آن حضرت در زمان حکومت ابوبکر در مدینه نبوده، و در جریانات سقیفه و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شخصا حضور نداشته است. در اواخر سال ۷۶ هجری، سلیم در شهر نوبندجان فارس در سن ۷۸ سالگی بدرود حیات گفت و ظاهرا در همان شهر به خاک سپرده شد. برخی نیز سال وفات او را در ۹۰ هجری می‌دانند.

[۱۰] قصّه کربلا، ص ۴۹۵.

[۱۱] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵.

[۱۲] همان.

[۱۳] صحیفه سجادیه، دعای ۱۱.

[۱۴] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۷.

«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ ۖ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا».

[۱۵] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۴.

«وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ».

[۱۶] صحیفه سجادیه، دعای ۱۱.

[۱۷] همان.

[۱۸] سید احمد شبیری زنجانی (۱۲۷۰ – ۱۳۵۲ش) فقیه شیعی و از اساتید حوزه علمیه قم. وی از دوستان نزدیک امام خمینی و از نزدیکان آیت‌الله حجت کوه کمره‌ای و عضو ارشد شورای استفتائات او بود. زنجانی سرپرست مدرسه حجتیه قم را برعهده داشت. او مدتی امام جماعت مدرسه فیضیه و حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود. کتاب الکلام یجر الکلام از آثار مشهور اوست. آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی از مراجع تقلید شیعه فرزند اوست. سید احمد شبیری زنجانی نسب خود را چنین برای آقا بزرگ تهرانی نوشته است: احمد بن عنایت اللّه بن محمد علی بن امام قلی بن اوجاق قلی الحسینی الزنجانی الدوسروانی. سید احمد زنجانی را قمی نیز شناسانده‌اند. پدرش سید عنایت‌الله فرزند مهر علی دوسرانی از شاگردان ملا قربانعلی زنجانی بود. تحصیلات دوره مقدماتی و سطح را در زادگاهش خواند، بعد از مدتی تدریس در مدرسه سید، برای ادامه تحصیل و استفاده از آیت‌اللّه شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۴۶ق به قم مهاجرت کرد و تا پایان زندگی، ساکن قم بود. سید احمد زنجانی در ۲۹ رمضان ۱۳۹۳ق مطابق با ۵ آبان ۱۳۵۲ش در قم درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد.

[۱۹] تذکره الخواص، سبط این جوزی، ص ٢۵٢.

«لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ».