«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ[۲]»؛ شهادت چهارمین اختر آسمان امامت و ولایت، سیّد ساجدین، زینالعابدین، احیاگر خون حضرت امام حسین (علیه السلام) و هدایتگر مبلّغین دین، صاحب زَبور آل رسول (سلام الله علیهم اجمعین) و انجیل آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) را به محضر امام زمان (ارواحنا فداه) و به شما برادران و خواهران عزیز تسلیت عرض میکنم.
برکت گریههای حضرت امام سجاد (علیه السلام) برای شیعیان
وجود مقدّس حضرت سجاد (علیه السلام)، امام بودند. امام به معنای اَخَصّ قرآنی است که همان امامتی است که خداوند متعال به حضرت ابراهیم (علیه السلام) دادند و بعد از نبوّت، بعد از رسالت و بعد از خُلَّت بود و مقامی است که اِشراف بر ملکوت دارد، قدرت تصرّف در کائنات دارد. حضرت امام سجاد (علیه السلام) دارای ولایت مطلقه بودند، دارای امامت عرشی بودند و به معنای واقعی کلمه دارای منصب خلیفهاللهی بودند. اما چند مورد از رسالتهایی که حضرت امام سجاد (علیه السلام) داشتند را در این محفل نورانی به دلهای پاک شما تقدیم میدارم. یکی از رسالتهای حضرت امام سجاد (علیه السلام)، تبلیغ بدونخطر و بدون مَعونهی حقّ، حقیقت، شهادت و دفاع از مظلوم عالَم حضرت امام حسین (علیه السلام) بدون جنگ سخت بود و این تأسی به مادرشان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به غربت مُبتلا شدند و خانهنشین شدند و حضرت محسن (علیه السلام) به شهادت رسیدند و فَدک غصب شد، وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یار و یاور و قُشونی برای گرفتن حقّ در اختیار نداشتند. جُبران این قُشون و جُبران تجهیزات نظامی را، اشکهای حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) انجام داد. اشکهای حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اشک تبلیغ بود، اشک حمایت از ولی و امام خود بود، اشک اِفشای نِفاق مُنافقین بود، اشک تحریک مردم علیه ظلم ظالم و غصب غاصب بود و اشکی بود که خداوند متعال به ایشان فرمان داده بود و بر اساس عبودیّت بود. به همین جهت غاصبین تحمّل اشک حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را نداشتند و به این موضوع اعتراض میکردند و فشار آوردند و حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) جبهه را تغییر دادند. جنگ را تعطیل نکردند و جنگ با اشک و گریه را ادامه دادند. مدّتی که اعتراضات وجود نداشت، در منزلشان به گریه میپرداختند و پس از اعتراضات، قبرستان بَقیع را کانون فَغان و گریه و هجوم بیاَمان بر منافقین و غاصبین قرار دادند و زنهای مدینه را هم از خانهها بیرون کشیدند. گاهی هم بر مزار شهیدان میرفتند و با گریهی در اُحُد هم یاد شهیدان را زنده کردند و هم جبههی جدیدی بود که پیوند اشک و خون را با این حضور برای عالَمیان تثبیت کردند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در میان بَکّائین، آخرین بَکّاء هستند که همین جبهه را ادامه دادند. فرماندهی جبههی جنگ نَرم علیه غاصب، علیه ظالم، علیه قاتل، علیه فاسق، علیه فاجر، علیه مُلحد و مُشرک بر عهدهی حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود و ایشان این جبهه را به خوبی اداره کردند و آموزگار این مجالس گریهی بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که حاصل آن یک انقلاب عظیم و مقابلهی با استکبار عالَمی شد و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) تصریح فرمودند: ما هرچه داریم، از محرّم و صفر داریم. هرچه برکت در محرّم و صفر وجود دارد، به برکت آموزههای گریهی حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود.
شهادت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای عزّت بخشیدن به دین
گریهی بر امام حسین (علیه السلام)، تخلُّق به اخلاق ملائکه و روحانیون آسمان است. چهار هزار مَلَک خدمت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمدند و از ایشان اِذن خواستند تا ایشان را در مقابلهی با گُرگهای بیدینِ صحرای کربلا یاری نمایند؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اجازه ندادند. زیرا مأموریت حضرت امام حسین (علیه السلام) این بود که شهادت را نرخ نمایند و رادمَردی و ایثار که موجب نیلِ بَشر و مؤمنین به عالیترین درجهی قُرب الهی است و هیچ وسیلهای مانند شهادت انسان را آسمانی نمیکند و به مقام عندَ ربّی نمیرساند، حضرت امام حسین (علیه السلام) بنا داشتند تا مکتب شهادت را برای حفظ عزّت اسلام و حفظ کیانِ اسلام در عالَم به صورت یک جریان و به صورت یک مکتب رواج بدهند؛ لذا کمک غیبی را نپذیرفتند. هم جنّها آمدند که تعداد آنها چهار هزار جنّ بوده است و هم ملائکه خدمت حضرت امام حسین (علیه السلام) رسیدند. ولی ملائکهای که اعلان آمادگی برای نصرت امام حسین (علیه السلام) کرده بودند، خداوند متعال این تشرّف را نصیب آنها کرد که اینها در حرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قرار داشته باشند و عبادت آنها گریهی بر امام حسین (علیه السلام) است. چهار هزار مَلک عبادتی به غیر از گریه و نالهی بر حضرت امام حسین (علیه السلام) ندارند. کمااینکه در میان چهار هزار جنّ که برای کمک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمده بودند، ۹ نفر از این جنّیان آنگونه که حضرت «آیت الله بهجت» (روحی فداه) که آنها را میشناختند و جنّیان از مقلّدین ایشان بودند، رفت و آمد داشتند. خداوند متعال «آیت الله فِهری[۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. ایشان نمایندهی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شام بودند، امام جمعهی زینبیّه بودند و مردی بودند که آقای «قاضی» (رحمت الله علیه) را دیده بودند و در دوران طلبگی با حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) مؤانست داشتند. ایشان برای بنده نقل کرد که یک طلبهی بحرینی گفت: مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) به من فرمودند: از جنّ ترسی نداری؟ پاسخ دادم: خیر. به خانه رفتم و دیدم یکی از جنّیان آمد و گفت که مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) مرا فرستاده است. حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند: هفت نفر از این جنّیان که در رأس آنها مرحوم زَعْفَر بود، از زمان شهادت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، حرم ایشان را ترک نکردهاند. به صورت شبانهروزی در آنجا حضور دارند و تشرّف خادمی حرم امام حسین (علیه السلام) را دارند و کار آنها نیز اشک ریختن بر عزای سالار شهیدان (علیه السلام) است.
انسان در زیارت عاشورا حامل سلام خداوند بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است
زیارت عاشورا اِکسیر اعظم است، زیارت عاشورا بَدل ندارد، زیارت عاشورا بَدیل ندارد، زیارت عاشورا زیارت خداوند برای امام حسین (علیه السلام) است. هم متن زیارت عاشورا کلامالله است و حدیث قُدسی است و هم اسراری که در زیارت عاشورا وجود دارد، در زیارات دیگر این اسرار وجود ندارد. بنده امشب یکی دو نکته از آنها را خدمت شما تقدیم میدارم. یکی از آن نکات این است که ما در زیارت عاشورا عرضه میداریم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ[۴]»؛ امام حسین (علیه السلام) زنده است، در ابعاد مختلف هم امامت نمیمیرد، ولایت نامیراست و هم خداوند متعال در مورد شهید به همهی عالَمیان اعلان فرموده است که در دو مرحله حریم شهید را حفظ نمایید؛ یکی در مقام گفتار است و دیگری در مقام پندار و تفکّر است. در مقام گفتار به شهید تُهمت نزنید، به شهید جسارت نکنید و نگویید شهید مُرده است. زیرا خداوند رسماً قدغن کرده است که کسی شهید را مُرده بداند. «وَلَا تَقُولُوا[۵]»؛ یعنی کسی حقّ ندارد بیادب باشد. اگر انسان به کسی که نمُرده است، بگوید مُرده است، جسارت و اهانت نمیباشد؟! خداوند فرموده است: به شهدا نگویید که مُردهاند؛ «بَلْ أَحْیَاءٌ[۶]»، بلکه اینها زنده هستند. در سورهی مبارکهی آل عمران، خداوند متعال فرموده است: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ[۷]»؛ در مورد شهید فکر ناروا نداشته باشید. اگر گمان کردید که شهید مُرده است، فکر بدی است؛ زیرا شهید نمُرده است و شهید زنده است و چون زنده است، به شما آدرس میدهم. مقام اینها نزد خداوند متعال است، «عِنْدَ رَبِّهِمْ[۸]» است و چون خداوند بر همهی عوالِم است، پس شهید نیز محیط بر همهی عوالِم است. اینگونه نیست که کسی در کربلا به امام حسین (علیه السلام) به صورت حضوری سلام عرض کند؛ بلکه در هرجای عالَم باشید و به امام حسین (علیه السلام) سلام بدهید، حضرت امام حسین (علیه السلام) نزد خودتان است. این جملهی مشهور سَند دارد که فرموده است: «قُبورُنا قُلُوبُ شِیعَتِنا[۹]»؛ قبور ما دل شیعیان ماست. هرجا دلی باشد، امام حسین (علیه السلام) در آن دل حاضر است. لذا هرجایی محبّت شما جوش آمد و عشق به امام حسین (علیه السلام) پیدا کردید، برخیزید و رو به قبله بایستید و سه مرتبه بگویید: «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحْمَهُ اللهِ». این کار دستور ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) برای کسانی است که نتوانستند به کربلا مشرّف بشوند. اگر به پُشتبام بروید و در آنجا سه مرتبه این سلام را به امام حسین بدهید، گویا در زیر قُبّهی امام حسین (علیه السلام) و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ایستادهاید و به ایشان سلام دادهاید. در زیارت عاشورا عرضه میداریم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»؛ سلام بر تو ای اباعبدالله (علیه السلام) و سلام به ارواحی که در آستانهی شما حُلول کردند و سر به آستان شما گذاشتند و قُربانیان عشق شما شدند. سپس میگوییم: «عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ[۱۰]»؛ یعنی من زائر شما نیستم و خداوند زائر شماست. من مأمور و قاصد هستم تا سلام خداوند را به شما برسانم. اگر کسی دل داشته باشد، معرفت داشته باشد، فطرت نورانی و شفّاف داشته باشد، آیینهی خداوند متعال میشود و خداوند در دل او نور میدهد و او به عنوان نماینده و قاصد پروردگار متعال، زائر امام حسین (علیه السلام) میشود. دقّت بفرمایید که میگوییم: «عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ»؛ بر همهی شما که منظور امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا هستند، سلام خداوند از من بر همهی شما باد. یعنی سلام برای خداوند است، زیارت برای خداوند متعال است و خداوند زائر شماست. اما من به برکت دل دادن به شما، به جایی رسیدهام که خداوند متعال مرا مأمور کرده است تا سلام پروردگار را به شما برسانم. بسیار عجیب است؛ زیرا انسان پایش را در جای پای جبرئیل (علیه السلام) گذاشته است. حضرت جبرئیل (علیه السلام) سلام خداوند متعال را به حضرت خدیجهی کبری (سلام الله علیها) رساند، حضرت جبرئیل (علیه السلام) سلام خداوند متعال را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند. گویا من با خواندن زیارت عاشورا جزء قُشون جبرئیل (علیه السلام) میشوم و به جایگاهی قدم میگذارم که بزرگترین مَلَک الهی در آنجا قرار دارد و من سلام خداوند را به امام حسین (علیه السلام) و یاران ایشان میرسانم. «عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ»؛ تا چه زمانی ادامه دارد؟ «اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ[۱۱]»؛ این سلام من مخصوص این زیارت عاشورایی که الان خواندم، نمیباشد؛ بلکه سلام من بر شما باد «اَبَداً» برای همیشه و تا زمانی که من هستم و تا زمانی که شب و روز وجود دارد. تا زمانی که لیل و نهار وجود دارد، عشق من خاموششدنی نخواهد بود و تا زمانی که عاشق هستم، مأمور خداوند متعال هستم و مُبلّغ سلام پروردگار به شما هستم. «اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ». که در دعای عَلقمه نیز از خداوند متعال خواستیم تا سلام ما به شما واصل بشود و امیدوارم که خداوند متعال بخواهد تا این سلام همیشگی از جانب من به شما برسد. این خیلی نکتهی دقیقی است، سِرّ است و از اسرار زیارت عاشوراست. وقتی کسی با زیارت عاشورا حضرت امام حسین (علیه السلام) را زیارت مینماید، عَرشی و ملکوتی میشود و به مقام رَفیع ملائکهالله رسیده است و از آن مقام به امام حسین (علیه السلام) سلام میکند و به عنوان نمایندهی خداوند هم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را زیارت مینماید.
تمام عالَم امکان عزادار و گریهکُن سیدالشهدا (علیه السلام) است
نکتهی دیگری که از فرازهای پایانی زیارت عاشوراست و به محضر شریف شما عرض خواهم کرد. عرض میکنیم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ[۱۲]»؛ خدایا! من را جزء کسانی قرار بده که از جانب تو به او صلوات میرسد. یعنی خدایا مرا در مرحلهای قرار بده که همانگونهای که بر پیامبرت صلوات میفرستی، من نیز در دایرهی نبوّت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)، شامل صلوات تو بشوم. «اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ»؛ در جایی باشم که صلوات را از تو نائل بشوم، «وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ»، هم مشمول صلوات تو بشوم و هم مشمول رحمت تو بشوم و هم مشمول مغفرت تو قرار بگیرم. این هم سه نکتهی فوقالعادهای است که زائر امام حسین (علیه السلام) به واسطهی خواندن زیارت عاشورا، استحقاق صلوات پیدا مینماید که خداوند صلوات خود را بر او بفرستد، استحقاق رحمتِ رحیمیّهی خداوند متعال را پیدا میکند و استغفار غُفران واسعهی پروردگار متعال نصیب او میشود. اما نکتهای که مربوط به حضرت امام سجاد (علیه السلام) و آموزهی سجادیه است، این نکته است که در زیارت عاشورا عرضه میداریم: «یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْل ِالاِسْلامِ و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ[۱۳]»؛ خدایا! این چه مصیبتی بود که همهی عالَم را داغدار کرد؟ مصیبت حضرت امام حسین (علیه السلام) تنها قلب حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را نسوزاند؛ «وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ»؛ مصیبت تو در آسمانها بزرگ است و بر اهل آسمانها عظیم است. ملائکه که اهل آسمانها هستند، همگی عزادار امام حسین (علیه السلام) هستند، همه گریهکُن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هستند و اهل زمین نیز عزادار هستند. از مرحوم «آیت الله وجدانی[۱۴]» (رحمت الله علیه) نقل شده است که از مدّرسین بسیار باصفای قُم بودند که سطوح را تدریس میفرمودند. هم خیلی مردمدار بودند و هم خیلی عارفمَسلَک بودند. ایشان گفته بودند که بنده در روز عاشورا برای زیارت اهل قبور به قبرستان حاج شیخ (قبرستان نو) رفته بودم. دیدم که حضرت «علّامه طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) که صاحب تفسیر شریف «المیزان» هستند، آن استاد فرزانهای که شهید مطهّری (رحمت الله علیه) را تربیت کردند، حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) را تربیت کردند، «علّامه مصباح یزدی» (اعلی الله مقامه الشریف) در دامن ایشان پرورش یافتند و همهی این بزرگان را تربیت کرده بودند. ایشان فیلسوف شَرق بودند، فلاسفه از کشور فرانسه به محضر ایشان میآمدند و بحث میکردند و مطلب میگرفتند. در حال حاضر هم یکی از مجاری آثار آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در دنیا، این مطالبی است که «پروفسور هانری کُربَن[۱۵]» که مدّتها خدمت علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) میرسیدند، منتشر کردهاند. ایشان هم کتاب «شیعه در اسلام» که اثر آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) است را به زبان انگلیسی ترجمه کردند و در سطح وسیعی از دنیا منتشر کردند و هم به برکت نوشتههای این پروفسور، هزاران نفر شیعه شدند. این آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) با این موقعیّت جهانی و علمی که دارا بودند، میگویند دیدم که در روز عاشورا هم عَمامه بر سر ندارند و هم کفش به پای ایشان نیست. اینگونه به قبرستان آمدهاند و مشغول خواندن زیارت عاشورا هستند. منتظر ماندم تا زیارت عاشورای ایشان تمام شد. جلو رفتم و شکایت کردم و عرض کردم: آقا شما مُجتهد هستید، شما فقیه هستید، شما مُفسّر هستید، شما شخصیّت ممتاز عالَم شیعه هستید، شما بُعدِ بینالمللی دارید؛ چرا با این وضعیت آمدهاید که عَمامه بر سر ندارید و کفش به پا ندارید؟ مشاهده کردم که ایشان خیلی مُنقلب هستند و هم شدند و مُشتی خاک برداشتند و به من فرمودند: نگاه کن! نگاه کردم و دیدم که خون است. آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: شما ملکوت عالَم را نمیبینید؛ امروز تمام عالَم بر امام حسین (علیه السلام) گریه میکنند. این حالتی که در باطن و در ملکوت عالَم به وجود آمده است و ارتباطی که عوالِم با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دارند، حضرت زینالعابدین (علیه السلام) مُمَثِّلِ این حقیقت هستند که پس از پدر بزرگوارشان، چهل سال گریه کردند. این گریه از جهتی تَخلُّق به اخلاق ملائکه است، تَخلُّق به اخلاق ملکوت عالَم است و از طرفی مایهی تطهیر دلهاست.
گناه انسان را گرفتار تنگنای معیشتی میکند
بزرگترین بدبختی برای بَشر قساوت قلب است که در روایت آمده است که فرمودهاند: «إنَّ للّه ِ عُقوباتٍ[۱۶]»؛ خداوند برای بندگان مُتمرّد، عاصی و طُغیانگر سه گونه کیفر دارد؛ یکی این است که فرمودهاند: «ضَنْکٌ فی المَعیشَهِ[۱۷]»؛ انسان گرفتار تنگی معیشت میشود. گناه باعث میشود تا انسان گرفتار تنگنای معیشتی بشود. قرآن کریم تصریح میفرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ[۱۸]»؛ روزی انسان باتقوا را خداوند متعال میدهد. خودِ خداوند میدهد و به ملائکه واگذار نمینماید. خداوند روزی افراد باتقوا را خودش عنایت میفرماید. در آیهی سوم از سورهی مبارکهی طلاق فرموده است: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»؛ اگر انسان تقوا داشته باشد، از جایی که فکر آن را نمیکند، خداوند روزی او را میرساند و او را گرسنه نمیگذارد، خداوند متعال او را در مشکلات معیشتی زندگی گرفتار تنگنا نمیکند. هم این آیه است که رزق را میفرماید. آیهی دیگر میفرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا[۱۹]»؛ هرکسی تقوای الهی را رعایت نماید، خداوند کار را برای او آسان مینماید و هیچگاه نیاز به تلاش مازاد ندارد. راه را برای او صاف مینماید و او را در راه صاف راه میبَرد. همیشه به این دو آیه توجّه داشته باشیم و بدانیم که اگر گرفتار شدیم، حتماً در این سنگر نبودهایم. یکی این موضوع است که هرکسی تقوا داشته باشد، «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»، خداوند متعال بُنبست را از پیش پای او برمیدارد، «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»، و از جایی که فکر آن را نمیکند، رِزق او را میرساند. در این جهت استغفار بسیار مهمّ است.
نعمتهایی که پروردگار حکیم به واسطهی انجام استغفار نصیب انسان میکند
مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه و رضوان الله تعالی علیه) برای رفع همهی مشکلات سفارش به استغفار میکردند. اگر کسی که مریض بود، میفرمودند: استغفار کن و صدقه بده؛ اگر کسی مریض داشت، میفرمودند: استغفار کن؛ اگر کسی گرفتار تنگنای زندگی میشد، میفرمودند: استغفار کن؛ در وَهلهی بعدی این آیهی قرآن کریم است که میفرماید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ[۲۰]»؛ شما استغفار کنید؛ زیرا این موضوع در قرآن کریم مطرح شده است که به آن باور داریم و اگر به آن عمل کنیم، از آن نتیجه خواهیم گرفت. خداوند فرموده است: پروردگار متعال را استغفار نمایید؛ زیرا او غَفّار است و اگر شما استغفار نمایید، خداوند متعال غُفران خود را شامل حال شما مینماید و گناهان شما را پاک مینماید. وقتی گناه پاک بشود، دو اثر وجود دارد؛ یکی این است که پروردگار عزیز باران وافر بر شما نازل مینماید و دیگری این است که شما را با مال و اولاد مَدد میرساند. گاهی انسان مال دارد، ولی از مال خود خیر نمیبیند و مال مایهی رُسوایی او میشود، مال او مایهی رفتن او به جهنّم میشود، مال او مایهی فساد است، مال او مایهی ظلم است، مال او مایهی رِشوه است و او را رِباخوار مینماید؛ این شخص مال دارد، ولی مال او جهنّم است و ایکاش چنین مالی را نداشت. این مال بدبختی دنیا و آخرت را برای او به همراه دارد. ولی خداوند متعال به کسانی که اهل توبه و استغفار هستند، وعدهی مالی را میدهد که کمکدهندهی او باشد، مشکلات او را رَفع کند، راه بهشت را برای او باز نماید، راه جهنّم را برای او سَدّ نماید، جوانها را به زندگی برساند، دختران را با جهیزیهی خوب به خانهی بَخت بفرستد، برای دردِ مریضهایی که نمیتوانند نُسخه بپیچند، درمان باشد؛ یک مالی است که برای او آبروی دنیا و عزّت آخرت میشود. «یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ»؛ شما را با اموال و با فرزندانتان کمک خواهد کرد. بعضیها فرزند دارند، ولی مایهی رُسوایی آنهاست و او را عذاب میدهد؛ ولی خداوند متعال میفرماید که اگر اهل استغفار باشید، خداوند فرزندانی به شما عنایت مینماید که عصای دست شما باشد، چراغ زندگیتان باشد، برای شما دَردسَر ایجاد نکند و برای شما رحمت باشد، برای شما قُرَّهالعین باشد که هرگاه آنها را میبینید، شوق پیدا نمایید و از ذوق هیجانی بشوید و اشک شما جاری بشود. فرزندان خوبی که خداوند متعال به برکت استغفار نصیب انسان مینماید. شخصی خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: صاحب اولاد نمیشوم؛ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: استغفار کنید. در کتاب «مجمع البیان» هم آمده است که اگر کسی صاحب فرزند نمیشود، به مدّت یک سال در سَحرها استغفار نماید، هر سَحری هم که بیدار نشده است تا استغفار را بگوید، در عوض آن در روز استغفار را انجام بدهد، خداوند متعال پس از یک سال فرزند روزی او خواهد کرد و چراغ خانهاش را با فرزنددارشدن روشن مینماید. شخصی آمد و از حضرت امام صادق (علیه السلام) پرسید که دلیل این کار چه چیزی است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: دلیل آن قرآن کریم است و همین آیه را تلاوت فرمودند: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ».
گریه بر امام حسین (علیه السلام) قَساوت قلب را از انسان میزُداید
وجود نازنین حضرت امام سجاد (سلام الله علیه) این مکتب گریه را که یکی از آثار و برکات بینهایت گریه، این است که قلب انسان را الهی مینماید. وقتی قلب انسان الهی بشود، دل سُفرهی رحمت خداوند متعال میشود و محدودیّت ندارد. فرمودند: کسی که اهل معصیّت باشد و اهل طُغیان باشد، خداوند متعال سهگونه عذاب بر او نازل مینماید؛ یکی این است که امام باقر (علیه السلام) فرمودهاند: «ضَنْکٌ فی المَعیشَهِ»؛ زندگی او را تنگ مینماید. سوّمین مورد آن این است که فرمودهاند: «و ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَهٍ أعظَمَ مِن قَسوَهِ القَلبِ[۲۱]»؛ خداوند هیچ بندهای را به چوبی که دَردناکتر از قَساوت قلب باشد، نزده است. بدترین کیفری که خداوند متعال بندهاش را مُبتلا مینماید، سختی دل است. دل قَسی میشود و خداوند متعال رَحم را میگیرد، عاطفه را میگیرد، وجدان را میگیرد و انسان بیرحم مانند داعش میشود، مانند آدمکُشها میشود، مانند کودککُشها میشود، مانند رِباخواری میشود که با وجود اینکه میداند طرف مقابل چیزی ندارد و دَربهدَر شده است، اصل پول را پرداخت کرده است، ولی سالهاست که سود آن را پرداخت مینماید و بیچاره، بیچارهتر میشود و رِباخوار نیز گردن کُلُفتتر میشود. این قَساوت قلب بدترین درد جامعه است و اشک بر امام حسین (علیه السلام) این قَساوت را معالجه مینماید. بدترین درد بَشر که بیرحمی است، با اشک بر امام حسین (علیه السلام) انسان از این رَذیلهی مُهلکه نجات پیدا مینماید. «و ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَهٍ أعظَمَ مِن قَسوَهِ القَلبِ»؛ هیچ بندهای به چوبی دَردناکتر از قَساوت قلب کیفر نشده است. داروی قَساوت قلب چه چیزی است؟ پناهندگی به حضرت امام حسین (علیه السلام) است. اگر کسی بیاید و دامان امام حسین (علیه السلام) را بگیرد، امام حسین (علیه السلام) او را مانند زُهیر میکند، امام حسین (علیه السلام) او را مانند حُرّ میکند. گریهی بر امام حسین (علیه السلام)، دلها را دارای رَحم قرار میدهد، عاطفه میآید، محبّت میآید، احسان میآید و روح برادری و اُخوّت برای دلهای غیر قَسی است که این از برکات گریه است و آموزگار گریه هم بعد از حضرت زهرا (سلام الله علیها)، وجود نازنین حضرت سیدالساجدین، امام زینالعابدین (علیه الصلاه و السلام) است.
روضه و توسّل به حضرت امام زین العابدین (علیه السلام)
امشب شب شام غریبان حضرت امام سجاد (علیه السلام) است. امام زینالعابدین (علیه السلام) آب میدیدند، گریه میکردند؛ فرزند شیرخوار میدیدند، گریه میکردند. امشب یک پدری که مُضطرّ است و فرزندش در بیمارستان بستری است و حال بسیار بدی دارد و نااُمید است، به بنده پیغام داده است که اگر آبرو داری، کجا میخواهی آن را خرج نمایی؟ بنده خودم میدانم که آبرویی ندارم، ولی گریهکُنها آبرو دارند و انشاءالله به برکت دلهای شکستهی شما در شبهای بعد بشارتی برای شما اعلان کنم و بگویم که گریههای شما اثر داشت. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) «منهال[۲۲]» را دیدند و فرمودند: کجا بودی؟ عرض کرد: از کوفه بازمیگردم. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) فرمودند: در کوفه چه خبر است؟ عرض کرد: «مختار» قیام کرده است و قَتَلهی کربلا را یکی پس از دیگری دستگیر مینماید و آنها را کیفر مینماید. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در حالی که مُنقلب بودند، فرمودند: منهال! از «حَرمله» چه خبری داری؟ نمیدانم این نانجیب چه داغی بر دل حضرت زینالعابدین (علیه السلام) گذاشتند که حضرت سُراغ «شمر» و «سَنان» و «اَنَس» را نگرفتند و سُراغ حرمله را گرفتند و فرمودند: از حرمله چه خبر؟ وقتی پاسخ داد که هنوز از حرمله خبری نشده است، حضرت امام سجاد (علیه السلام) سه نفرین در مورد حرمله کردند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) هروقت کودک شیرخوار میدیدند، یاد حضرت علی اصغر (علیه السلام) میافتادند. اگر میدیدند که قصابی میخواهد سر حیوانی را ذَبح نماید، میفرمودند: دست نگاهدار! قصاب منتظر میماند و امام سجاد (علیه السلام) جلو میآمدند و میفرمودند: آیا به این حیوان آب دادهای که میخواهی او را ذَبح نمایی؟ پاسخ میدادند: آقا! ما قصابها عادت داریم که اوّل حیوان را آب میدهیم، سپس او را رو به قبله میکنیم و بسمالله میگوییم و سر حیوان را جُدا میکنیم. نالهی حضرت امام سجاد (علیه السلام) بالا میرفت و میفرمودند: پدرم را بین دو نَهر آب با لب تشنه شهید کردند. به امام زینالعابدین (علیه السلام) عرض کردند: آقا! اینقدر گریه نکنید، به جانِ خودتان رحم کنید. حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: وای بر شما! از یعقوب نبی (علیه السلام) یک یوسف گرفته بودند و او با علم نبوّت میدانست که روزی یوسف باز خواهد گشت. اما در فراق یک یوسف به اندازهای گریه کرد که چشمان او سفیدی آورد و نابینا شد؛ اما در یک روز از من هجده یوسف گرفتند که دیگر هیچکدام از آنها به من باز نمیگردند. امروز در مدینه چه تشییع جنازهی باشکوهی بود. مرحوم «محدّث قمی» (اعلی الله مقامه الشریف) نقل کرده است که پکوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، سیاه و سفید و تمام مردم مدینه گریان و نالان به دنبال جنازهی حضرت امام سجاد (علیه السلام) بودند. حضرت امام باقر (علیه السلام) جنازهی پدر را با دست خودشان غُسل دادند. اما زخمهایی بر بدن حضرت امام سجاد (علیه السلام) باقی مانده بود که بخشی از این زخمها جای غُل و زنجیر بود که هم ساق پای ایشان را آزرده بود و هم به گردن مبارک ایشان جراحت وارد کرده بود. نمیدانم که حضرت امام سجاد (علیه السلام) چه کشیدند که در زیر آفتاب زنجیر داغ بر روی گردن ایشان بود. حضرت امام باقر (علیه السلام) وقتی این منظره را دیدند، ناله کردند. عرضه میدارم: یا امام باقر (علیه السلام)! «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۳]»؛ حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) برای دفن اجساد در عالَم معنا حاضر شدند. ملاحظه کردند که «بنیاسد» آمدهاند، ولی معطّل و حیران هستند. فرمودند: چرا معطّل هستید؟ عرض کردند: این بدنها سَر ندارد. ما نمیدانیم که این بدنها متعلّق به چه کسی است. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) فرمودند: من همه را میشناسم. اجساد پاک اصحاب سیدالشهدا (علیه السلام) را در یک قبر قرار دادند، جوانان بنیهاشم را در حُفرهی دیگری گذاشتند، اما حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در مورد دو بدن فرمودند که شما دخالت نکنید؛ «نعیماً یُعیننی»؛ ملائکه همراه من هستند و مرا یاری خواهند کرد. یکی بدن نازنین پدرشان بود که به بنیاسد فرمودند: بروید و قطعهای حصیر بیاورید. بدن امام حسین (علیه السلام) در زیر سُم اسبها پایمال شده بود و بدنی باقی نمانده بود تا امام سجاد (علیه السلام) آن را کفن کنند. دیگری هم بدن نازنین عمویشان بود که به کنار نَهر عَلقمه آمدند و قطعات بدن حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را جمع کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به مظلومیّت امام سجاد (علیه السلام) و اشکهای حضرت زینالعابدین (علیه السلام)، به سجدههای طولانی آن بزرگوار، به اخلاص ایشان، به احسان و ایثار امام سجاد (علیه السلام) قَسمت میدهیم، به حضرت علی اصغر (علیه السلام) قَسمت میدهیم، به وجود نازنین بابالحوائجمان حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) قَسمت میدهیم که همهی مریضها و این مریضی که پدر او با اضطرار به ما پیغام داده است، شِفا عنایت بفرما.
خدایا! فرج امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سایهی پُربرکت رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.
خدایا! مردم عزیز ما را دشمن شاد نکن.
خدایا! به زندگیها خیر و برکت نازل بفرما.
خدایا! باران رحمت خود را بر ما بباران.
خدایا! دشمنان ما، خصوصاً وهابیها، تکفیریها، اینهایی که از معاویه دفاع مینمایند و به دنبال فتنه هستند، آتش آنها را به خودشان برگردان.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نظام ما را، رهبر ما را، دولت ما و مردم ما را دشمن شاد نکن.
خدایا! همهی مریضها و مریض مورد نظر را شِفا عنایت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.
[۲] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۷.
«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ ۖ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا».
[۳] سید احمد فِهری زنجانی (۱۳۰۱-۱۳۸۵ش) روحانی شیعه و نماینده امام خمینی و آیتالله خامنهای در سوریه و مترجم تعدادی از آثار امام خمینی است. کتابی به اسم سالار شهیدان، درباره انگیزه قیام امام حسین (علیه السلام)، ترجمه فارسی کتابهای لهوف، الخصال و مبانی منطقی استقرا نوشته سید محمدباقر صدر از جمله آثار اوست. فهری زنجانی از شاگردان سید ابوالقاسم خویی در فقه و اصول فقه بود و در جلسات عرفانی سید علی قاضی حضور مییافت. وی در دوره حضور خود در سوریه، مصلای زینبیه را در حرم حضرت زینب ساخت و اقداماتی در بازسازی حرم حضرت رقیه انجام داد.
سید احمد فهری در سال ۱۳۰۱ش (۱۳۴۰ق) در زنجان متولد شد. پدرش از روحانیان و منبریهای مشهور زنجان بود. دروس مقدماتی حوزوی را در زنجان گذراند و سپس در حوالی سال ۱۳۱۶ش وارد قم شد و در جلسات درسی آیتالله مرعشی نجفی حضور یافت. در سال ۱۳۲۰ش به نجف رفت و دروس سطح و خارج را از میرزا باقر زنجانی فراگرفت و همچنین در مجلس درس خارج فقه سید ابوالقاسم خویی، سید جمال الدین گلپایگانی، شیخ عبدالکریم زنجانی و امام خمینی حضور یافت. سید احمد فهری زنجانی همچنین از آخرین کسانی بود که در جلسات عرفانی سید علی قاضی حضور مییافت. فهری زنجانی در سال ۱۳۳۰ش از عراق به ایران بازگشت و ۱۴ سال در کرمانشاه ساکن شد و در مسجد جامع آن به اقامه نماز جماعت و فعالیت مذهبی پرداخت. وی همچنین کتابخانهای در مسجد جامع کرمانشاه ساخت و تولیت آن را به تولیت حرم امام رضا (علیه السلام) واگذار کرد. سید احمد فهری زنجانی از سال ۱۳۶۱ش به عنوان نماینده امام خمینی در سوریه و لبنان برای ساماندهی امور مذهبی و زیارتی منصوب شد. وی همچنین بر اساس حکم امام خمینی، اجازه یافت وجوه شرعی را در امور مرتبط صرف کند. فهری زنجانی پس از درگذشت امام خمینی، از سوی آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده ولی فقیه در سوریه منصوب شد و تا سال ۱۳۸۵ش در این سمت باقی ماند. وی علاوه بر تأسیس حوزه علمیه امام خمینی در دمشق و تدریس در آن، اقداماتی در راستای بازسازی و نوسازی حرم حضرت رقیه انجام داد و همچنین بیمارستان امام خمینی را در دمشق تأسیس کرد. فهری زنجانی مصلای زینبیه را در شرق صحن حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) ساخت که مراسم نماز جماعت، دعای کمیل و نماز جمعه در آن برقرار میشد.
[۴] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۴.
«وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ».
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹.
«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».
[۸] همان.
[۹] بحار الانوار، ج۳۲/ ۳۷۷.
[۱۰] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
[۱۱] همان.
[۱۲] همان.
[۱۳] همان.
[۱۴] آیت الله قدرتالله وجدانى فخرسرابى (۱۳۱۱ – ۱۳۷۵ ش)، از مجتهدین و مدرسین نامدار حوزه علمیه قم در دوران معاصر است. صاحب کتاب «کار و کوشش از نظر اسلام» از چهره های شاخص علم و فضیلت و یکی از مدرسین نامدار حوزه علمیه قم بودند که به عنوان یکی از ستارگان درخشان در آسمان تشیع نور افشانی می کرد. قدرت اللّه وجدانی فخر سرابی فرزند سیف الله در سال ۱۳۱۱ هجرى شمسى در روستای دیزج خلیل علیا، شهرستان سراب (یکى از شهرهاى آذربایجان شرقى) به دنیا آمد. وى در دوران جوانی به منطقه (اسب فروشان) رفت و در نزد مرحوم آقا شیخ عبدالعلى و شیخ یوسف ادبیات عرب را آموخت و سپس براى تکمیل و ادامه تحصیل به شهر سراب عزیمت کرد و در آنجا به حلقه درس حجج الاسلام آقایان شیخ عبدالله حقى و شیخ حسین محدثى پیوست، ایشان بعد از طى مراحل مقدماتى به شهرستان تبریز سفر کرده و از خرمن پربار اساتید نامدار حوزه علمیه تبریز خوشه ها چید و سطح مقدماتى را در همین حوزه به پایان برد. پس از آن عازم شهر قم گردید و در محفل درس اساتید معظم حوزه قم همچون آیت الله العظمى نجفى مرعشى، سلطانى، شهید صدوقى و مجاهدى تبریزى سطوح عالیه فقه و اصول را فراگرفت. علاقه سرشار او به علم معقول، وى را به آموختن شرح منظومه ملا هادى سبزوارى و کتاب اسفار مرحوم صدرالمتألهین شیرازى واداشته و او را به محضر اساتید فن همچون حضرت امام خمینى و علامه بزرگوار آقاى طباطبائى کشانید. آیت الله فخر سرابی پس از فراگیرى علوم مختلف حوزوى در سطوح عالیه، به حلقه درس خارج آیت العظمى سید محمد حجت کوهکمرى (بنیانگذار مدرسه حجتیه) راه یافت و در کنار آن از درس خارج فقه و اصول در محضر آیات عظام حاج آقا حسین بروجردى، شیخ عبدالنبى عراقى، حضرت امام خمینى، محقق داماد، شیخ محمدعلى اراکى و دیگر بزرگان حوزه علمیه قم بهره برد و در نهایت موفق به اخذ درجه اجتهاد از اساتید و بزرگان عصر خویش گردید که از جمله آنها مى توان به اجازه اجتهاد از حضرات آیات: حاج شیخ عبدالنبى عراقى، مرعشى نجفى، سید ابوالقاسم کاشانى و تعدادى دیگر از علماى بزرگ اشاره کرد . استاد وجدانى علاوه بر اخذ درجه اجتهاد از علماى بزرگ عصر خویش، اجازه روایتى و امور حسیبه را از حضرات آیات: شیخ عبدالنبى عراقى، گلپایگانى، مرعشى نجفى، حکیم، اراکى و خوئى داشته است.
از ویژگیهاى اخلاقى مى توان به زهد و ساده زیستى ایشان اشاره کرد چنان که فرزند ارشد ایشان اظهار مى دارد یگانه منزل مسکونى اش را وقف به حضرت سیدالشهداء علیهالسلام نمود، ایشان با این که شخصیت شناخته شده اى بودند ولى کوچکترین خریدهاى منزل را شخصاً انجام مى داد و به کسى در این مورد زحمت نمى داد. در امانتدارى و حفظ سهم امام علیهالسلام جدیت تام داشت. آقاى عبدالهادى وجدانى در این زمینه اظهار مى دارد: روزى موقع خرید از من قرض خواست و من دادم موقعى که به منزل رسیدیم من مشاهده کردم ایشان مقدار زیادى پول از جیب درآورده و جابجا کرد. من با تعجب گفتم: «شما با وجود این همه پول از من قرض گرفتید!» گفت: «هادى! اینها امانت است و من نمى توانم بدون مجوز شرعى از اینها استفاده کنم» و این چنین در نگهدارى سهم امام علیهالسلام احتیاط مى کرد. استاد وجدانى بعد از سالها تلاش در راه ترویج دین و احکام نورانى اسلام و تعلیم و آموزش هزاران طلبه فاضل و دانشمند در حوزه علمیه قم و به جا گذاشتن تألیفات متعدد و از همه مهمتر، کسب رضاى خالق و به یادگار گذاشتن نامى نیک، بالاخره در سحرگاه روز شنبه اول ربیع الثانى ۱۴۱۷ قمرى برابر با ۲۷ مرداد ۱۳۷۵ شمسى و در سن ۶۴ سالگى در شهر مقدس قم به دیدار حق شتافت و حوزه علمیه را در سوگ خود داغدار نمود. جنازه این استاد فرزانه پس از تشییع باشکوه و شایسته و اقامه نماز توسط آیت الله مشکینى در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد. خداوند متعال او را با اولیاى گرامیش محشور بدارد.
[۱۵] هانری کُربَن (۱۹۰۳ – ۱۹۷۸م) فیلسوف، شیعهشناس و ایرانشناس فرانسوی. وی به مدت بیست سال، بخشی از سال را در ایران ساکن بود و در دانشگاه تهران تدریس و با علامه طباطبایی و دیگر اندیشمندان مسلمان ایرانی گفتگو میکرد. او به جایگاه امام و ولایت در آموزههای شیعی و خصوصا امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) علاقمند بود. علامه طباطبایی و سید حسین نصر او را به لحاظ درونی، شیعه دانستهاند. کربن در معرفی اسلام شیعی در غرب تأثیر گذاشت و توجه مطالعات شرقشناسی را از اسلام سنی به اسلام شیعی جلب کرد. هانری کربن در چهاردهم آوریل سال ۱۹۰۳م در پاریس و در یک خانواده کاتولیک بهدنیا آمد. در کنار آموزشهای متداول، در یک مدرسه عالی علوم مسیحی آموزشهای مذهبی دید. در سال ۱۹۱۹م جهت ادامه تحصیل در رشته فلسفه وارد دانشگاه سوربُن شده و در سال ۱۹۲۵م لیسانس و سپس در سال ۱۹۲۶م گواهینامه عالی فلسفه را کسب کرد. کربن در طی این سالها توانست زبانهای کلاسیک اروپایی، عربی و فارسی را بیاموزد. وی در ۷ اکتبر سال ۱۹۷۸م از دنیا رفت.
آراء و اندیشههای کربن تحت تأثیر چهار حوزه فکری قرار داشت: نخستین حوزه، اندیشههای اتین ژیلسون فیلسوف و متأله مسیحی متخصص در فلسفه قرون وسطای اروپایی بود. او به طور فعال در کلاسهای درس ژیلسون که به مطالعه متون ترجمهشده ابن سینا به زبان لاتین اختصاص داشت، شرکت میکرد. دومین و سومین حوزههای فکری کهاندیشههای پروفسور کربن بسیار از آنها تأثیر پذیرفت، پدیدارشناسی ادموند هوسرل و اگزیستانسیالیسم مارتین هایدگر بود. از اینرو، او دهه ۱۹۳۰م را بیشتر در آلمان گذراند و از نزدیک با هایدگر آشنا شد. سابقه آشنایی کربن با آرای شیخ شهابالدین سهروردی، تصوف، تشیع و به طور کل، فلسفه اسلامی به کلاسهای درس لوئی ماسینیون در مدرسه زبانهای شرقی بازمیگردد. ماسینیون، اسلامشناس فرانسوی، روزی در کلاس درس یک نسخه از کتاب «حکمه الاشراق» سهروردی را برای مطالعه به کربن داد. مطالعه این کتاب چنان شوری در کربن ایجاد کرد که حیات فکری آینده او را تحت تأثیر خود قرار داد و او را متوجه شرق کرد.
اولین دیدار علامه طباطبایی و هانری کربن در اواخر سال ۱۳۳۷ش و دومین دیدار در مهر ماه سال ۱۳۳۸ش در تهران انجام شد. کربن به علامه طباطبایی گفته بود در ژنو، کنفرانسی درباره امام منتظر از دیدگاه شیعه داشته که با استقبال دانشمندان غربی حاضر در جلسه مواجه شده است. او ادامه داده بود که از نظر او مذهب تشیع، یگانه مذهبی است که رابطه بشر با هدایت الهی و پیوند انسان با خدا را استوار نگه داشته است و با شبکه «ولایت» این پیوستگی را استمرار میبخشد. سپس علامه طباطبائی هم گفته بود که مسئله وجود حق تعالی، در همه ادیان مسأله مشترکی است، ولی در موضوع روش زندگی انسان، دینی جاودانه خواهد بود که ضمن حفظ اعتقاد به الوهیت و نبوت، و اعتقاد به دنیای دیگر معاد برای استمرار بخشیدن به این حقیقت، وسیله ویژهای برای ادامه پیوند و ارتباط از خود به یادگار گذاشته باشد و آن بیتردید همان مسأله «ولایت» است که در اسلام شیعی به آن توجه خاص کردهاند که توسل به آن، سعادت دنیوی و اخروی انسان را تضمین میکند. این جلسات چند سال ادامه داشت و محصول این جلسات، دو کتاب «شیعه» و «رسالت تشیع در دنیای امروز» بود که خود علامه طباطبائی تحریر کرده بود و توضیحات هر دو جلسه به خواست علامه طباطبائی، توسط علی احمدی میانجی و سید هادی خسروشاهی، تهیه و تنظیم شده و در ۷۰۰ صفحه، بارها به چاپ رسیده است. اندکی پیش از انقلاب، برخی گفته بودند تشکیل این جلسه از اول کار درستی نبود و معلوم نیست هانری کربن کیست و صلاح نیست ادامه پیدا کند. ابراهیم دینانی این مطلب را به علامه طباطبایی رسانده بود، علامه ناراحت شده و گفته بود به عنوان شخصی که در گوشهای نشستهام و چیز مینویسم تنها راه من به جهان و تفکر جهان این جلسه است، این را هم نمیتوانند برای من ببینند. بعدها کسانی از مأموریت هانری کربن و یارانش برای ترویج تصوف سنتی در لباس مدرن سخن گفتند.
در این جلسات، شخصیتهایی چون شهید مرتضی مطهری و بدیعالزمان فروزانفر نیز حضور داشتند و سید حسین نصر برگردان و ترجمه مباحث را عهدهدار بود. هانری کربن همچنین پس از پذیرش ریاست بخش ایرانشناسی مؤسسه ایران و فرانسه، و با سفرهای منظم خود به ایران و ارتباط و همکاری با اندیشمندانی چون سید جلالالدین آشتیانی، سید حسین نصر و محمد معین، سلسله کتابهایی را با عنوان «مجموعه کتب ایرانی» در زمینه حکمت و فلسفه اسلامی منتشر کرد. علامه طباطبایی روزی به فرزندش سید عبدالباقی طباطبایی گفته بود پروفسور کربن به اسلام (تشیع) مؤمن شده است؛ ولی رویش نمیشود که ایمانش را بر زبان جاری کند. چند روزی بعد از گفته علامه، کربن سخنرانی جنجالی کرد و درباره حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) سخنان پرشوری ایراد نمود و ضمن آن گفته بود که به خاطر بحث درباره اسلام و رسیدن به این حقایق، نزدیک بود پست تحقیقی خود را از دست بدهد. علامه وقتی از این موضوع مطلع شد، خوشحال شده بود.
از نظر سید حسین نصر، کربن هویت وجودی خودش را با تشیع یکی میدانست. نصر با کربن به مکانهای زیارتی شیعه رفته و حالتهای معنوی او را در این مکانها دیده است. بهقول نصر، کربن خیلی از اوقات از عبارت «ما شیعهها» استفاده میکرد و از لحاظ وجودی، به تشیع دوازده امامی ایمان داشت و هویتش درون شیعه معنا پیدا کرده بود. او تشیع را باطن اسلام و تفسیر عمیق و کاشف معانی باطنی این دین الهی میدانست. اما نصر با صراحت میگوید کربن نماز نمیخواند و مقید به شرایع ظاهری نبود. انشاءالله رحمتی مترجم برخی از آثار کربن معتقد است کربن کانون توجه مطالعات اسلامشناسی را از اسلام سنی به اسلام شیعی بازگرداند. قبل از کربن کسانی که در مورد اسلامشناسی فعالیت میکردند مقصودشان اسلام سنی بود و شناخت چندانی نسبت به اسلام شیعی نداشتند و وقتی به ابعاد معنوی اسلام روی میآوردند، این ابعاد معنوی را در تصوف مییافتند. استادِ کربن، یعنی لویی ماسینیون به ابعاد عرفانی و معنوی اسلام توجه داشته است؛ ولی کانون توجه او تصوف و دلباخته شخصیتی مثل حلاج بود و کتاب مصائب حلاج را نوشت؛ اما کربن به این موضوع توجه کرد که اگر بخواهیم تصوف را درک کنیم و نگاه عمیقتری به تصوف داشته باشیم باید حقیقت تصوف را در تشیع جستجو کنیم.
کربن خود را فیلسوف شرقشناس معرفی میکرد. تفاوت فیلسوف شرقشناس با شرقشناس صرف در این است که شرقشناس صرف ممکن است در مورد یک موضوع تحقیق کند و در عین حال به آن موضوع اعتقاد نداشته باشد. در مورد اسلامشناسی هم تا قبل از کربن به همینگونه بود که چندان به پاسخهایی که اسلام باید به زمان ما بدهد کاری ندارد. اما نگاه کربن با دیگر اسلامشناسان متفاوت است. نگاه هانری کربن نگاه فیلسوفانه به اسلام است. هانری کربن نمیخواهد فلسفه اسلامی را بهعنوان یک فلسفه آکادمیک صرف ببیند؛ بلکه در نظر او فلسفه اسلامی و معنویت اسلامی میتواند پاسخهایی برای بشر امروز داشته باشد.
از نظر انشاءالله رحمتی، روایت هانری کربن بسیار نزدیک به جریان اصلی تفکر فلسفی شیعی است. فلسفه شیعی با ابن سینا و سهروردی آغاز و از طریق اشخاصی مانند میرداماد، سید حیدرآملی و قاضی سعید قمی و ملاصدرا و تا زمان عصر حاضر در امثال علامه طباطبایی ادامه مییابد. فهم هانری کربن بر اساس همین جریان اصیل استوار است. میتوان گفت که فهم هانری کربن فهمی است که بیشترین تناسب را با فهم فیلسوفان ایرانی از فلسفه اسلامی و معنویت اسلامی دارد. کربن نگاه شیعی به امام و جایگاه آن و تأویلهای مربوط به بحث امام از منظر معنویت شیعی را بحث میکند. کربن معتقد است که توحید بهمعنای حقیقی کلمه بدون وجود امام ممکن نیست. اگر ما امام را در معنویتمان مفروض نگیریم امکان ندارد در توحید دچار شرک نشویم. کربن خاطرهای از علامه طباطبایی نقل میکند که مضمون آن این است که خدا را شکر ما در شیعه بهخاطر وجود امام از دامهایی که موحدان را تهدید میکند در امان هستیم.
برخی نسبت به کربن نگاه بدبینانهای دارند. سید احمد فردید که بر اساس برخی گفتهها، اندیشههای هایدگر را از کربن گرفته است، با لحنی توهینآمیز از کربن یاد کرده و او را «فراماسون»، «یهودی»، «صهیونیست» و «عضو لژ اورشلیم» معرفی کرد که «از الفبای حکمت هیچ نمیدانست» و از طرف فراماسونها و یهودیها مأمور تخریب تشیع است. مرتضی رضوی از طرفداران مکتب مَعارفی در مقالهای با عنوان (از بازخوانی مأموریت و نقش فرهنگی هانری کربن در ایران) جریان تهاجم فکری علمیِ کربن را صدها برابر خطرناکتر از جریان تهاجم فرهنگی اجتماعی غربیها دانسته است. از نظر او هانری کربن اهل بیت (علیهم السلام) را از شیعه گرفته و به کناری گذاشته است. وقتی علامه طباطبائی به ماهیت کربن پی برده او را از خود رانده است؛ اما در المیزان حد و حدودی از باطنگرایی وجود دارد.
[۱۶] تحف العقول : ۲۹۶.
«الإمامُ الباقرُ علیه السلام: إنَّ للّه ِ عُقوباتٍ فی القُلوبِ و الأبدانِ : ضَنْکٌ فی المَعیشَهِ و وَهنٌ فی العِبادَهِ، و ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَهٍ أعظَمَ مِن قَسوَهِ القَلبِ».
[۱۷] همان.
[۱۸] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳.
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».
[۱۹] سوره مبارکه طلاق، آیه ۴.
«وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَهُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ ۚ وَ أُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا».
[۲۰] سوره مبارکه نوح، آیات ۱۰ الی ۱۲.
[۲۱] تحف العقول : ۲۹۶.
[۲۲] مِنْهال بن عَمرو اَسدی راوی از امام سجاد (علیه السلام) که گزارشی از وضعیت اسیران کربلا در خرابه شام نقل کرده و از اینرو در برخی از روضههای عاشورا از وی نیز یاد میشود. منهال با یک واسطه از امام علی (علیه السلام) روایت نقل کرده و حدیث منزلت و فضایل دیگری از امام علی (علیه السلام) روایت کرده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را توثیق کردهاند. منهال بن عمرو غلام بنیعمرو بن اسد بن خزیمه کوفی بوده است. در منابع از وی با نسبت اسدی یاد شده است. به همین دلیل او را از قبیله بنیاسد دانستهاند که در کوفه زندگی میکرده است. شیخ طوسی منهال را اصحاب امام سجاد (علیه السلام) شمرده است. برخی او را از اصحاب امام حسین (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز به شمار آوردهاند. از زمان تولد و وفات و دیگر جزئیات زندگی او اطلاعاتی گزارش نشده است.
منهال در شام با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرده است. او گزارش کرده که امام سجاد (علیه السلام) را در بازار شام در وضعیتی دیده که از ساق پای او خون میچکیده است. امام سجاد در پاسخ منهال که احوال او را پرسیده بود، اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به بنیاسرائیل تشبیه کرد که آل فرعون مردان آنان را میکشتند و زنانشان را به خدمت میگرفتند. او همچنین گزارشی از وضعیت خرابه شام در شام نقل کرده که بر اساس آن خرابه سایبان نداشته و آفتاب به داخل آن میتابیده است. به همین جهت در برخی از روضههای عاشورا که به جای دادن اسیران کربلا در خرابه شام اشاره میگردد، از وی نیز یاد میشود. او همچنین نقل کرده هنگامی که سر امام حسین (علیه السلام) بر نیزه بود کسی آیه مربوط به اصحاب کهف را میخواند صدایی از سر بریده شنیده شد که «کشتن من و گرداندن سرم، شگفتتر از داستان اصحاب کهف است». منهال در سفری که از حج باز میگشت در مدینه با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرد. امام سجاد وضعیت عاملان واقعه کربلا را از او جویا شد. او خبر زنده بودن حرمله بن کاهل را به امام سجاد (علیه السلام) رساند و نفرین امام سجاد (علیه السلام) در حق حرمله که «خدایا حرارت آتش و آهن را به حرمله بچشان» را نقل کرده است. منهال پس از کشته شدن حرمله، جریان دیدار خود با امام سجاد (علیه السلام) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را به مختار ثقفی نیز رسانده است.
منهال بیواسطه از امام سجاد (علیه السلام) و با واسطه از امام علی (علیه السلام) حدیث نقل کرده است. او از طریق عبدالله بن حارث نوفل حدیث منزلت و از طریق عباد بن عبدالله حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) نقل کرده که بر اساس آن فقط امام علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. همچنین روایتی با واسطه عباد بن عبدالله از حضرت علی (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت شأن نزول تمام آیات قرآن را میدانسته است. روایتی از امام باقر (علیه السلام) به نقل از او در امالی آمده است. او همچنین از زر بن جبیش، سعید بن جبیر، عبدالرحمان بن ابیلیلی و قیس بن سکن روایت نقل کرده است. منصور، اعمش، میسره بن حبیب، عبد ربه بن سعید، ابوخالد دالانی، قاسم بن ولید همدانی، حجاج بن ارطاه، ابن ابیلیلی، صبی بن اشعث سلولی و ابیمریم انصاری از او روایت نقل کردهاند. در منابع اهل سنت نیز روایاتی از وی نقل شده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را ثقه دانسته و به یحیی بن معین نیز نسبت دادهاند که او را ثقه میدانسته است.
[۲۳] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».