«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
وجود مبارک رئیس حوزههای علمیه و پرچمدار انقلاب فرهنگی، علمی، عرفانی، توحیدی و فقهی عالَم، کشّاف حقایق، وجود نازنین امام جعفر صادق (علیه السلام) مسیری را در سِیر طلبگی خطاب به یک طلبهی ۹۰ ساله ارائه فرمودهاند که برای بزرگان ما از اهمیّت بسیار بالایی برخوردار بوده است.
اهمیّت حدیث شریف «عنوان بصری»
مرحوم آیت الحقّ، اعجوبهی شیعه جناب «میرزا علی آقای قاضی[۲]» (رضوان الله تعالی علیه) که «علّامهی طباطبائی» (رضوان الله تعالی علیه) را پرورش دادهاند، «آیت الله بهجت» (رضوان الله تعالی علیه) را پرورش دادهاند، ایشان این حدیث شریف را با خطّ خوش خودشان نوشته بودند و هر هفته هم آن را مرور میکردند و به شاگردانشان هم توصیه کرده بودند و بعضی از شاگردان ایشان، حدیث شریف عنوان بصری را در عمّامه به همراه خود داشتند. وقتی علّامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) در درسشان توصیهی استادشان مرحوم «میرزا علی آقای قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) را بیان میفرمایند که حدیث عنوان بصری را جدّی بگیرید، مرور کنید، بفهمید و به آن عمل نمایید. از ایشان پرسیده بودند: کجا میتوانیم آن را به دست بیاوریم؟ مرحوم آقای «شیخ علی محمّد بروجردی» (رضوان الله تعالی علیه) که در آن جلسه حاضر بوده است و از شاگردان مرحوم «میرزا علی آقای قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) هستند، این حدیث را از داخل عمّامهشان درآورده بودند. مشخّص میشود که بسیار مهمّ است.
ادامه شرح حدیث «عنوان بصری»
لذا با مقدّماتی که در جلسات سال گذشته در محضر شما عرض کردیم و هم از حضور شما و هم از خوان نعمتِ جعفری استفاده نمودیم، بعد از این فراز مراحل عملی وجود دارد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ[۳]»؛ این شاهکار است که انسان بداند علم مقصد نیست، بلکه علم آدرس است، علم چراغ است، علم راهنماست، علم دلیل است، علم فِلِش است و علم استاد است و وقتی علم انسان را به مقصد میرساند که انسان با آن علم حرکت نماید. اگر علم و دانش باشد ولی حرکت باطنی که اصل است و مهمّ است، حرکت فکری و سپس حرکت جوانحی و حرکت جوارحی به همراه آن خواهد بود. باید در ابعاد مختلف پیش رفت. «مَنِ اِسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ[۴]». گاهی طلبهای وجود دارد که دیروز و امروزش با یکدیگر تفاوتی ندارد. گاهی دیده میشود که برخیها بعد از چند سال طلبگی، اظهار میدارند که سابقاً وضع ما بهتر بود، ولی حال نه آن نورانیّت وجود دارد و نه آن صفا وجود دارد، نه آن انرژی وجود دارد و نه آن حالت جدّ و جَهد در ما وجود دارد. این علامت خوبی نیست. مطابق بیان حضرت امام صادق (علیه السلام) این شخص گرفتار لعنت شده است. کسی که فردایش مانند امروز نباشد، بلکه پَسرفت داشته باشد، مشخّص میشود که گرفتار لعنت شده است. لذا خداوند متعال فرموده است: «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[۵]»؛ حواسمان به خودمان باشد و ببینیم که رو به بالا هستیم و یا خدایی ناخواسته در حال سقوط هستیم.
انسان با فکر کردن میتواند جهت و مسیر خودش را مشخّص نماید
در قدم اوّل فکر است. فکر نعمت بزرگی است. «الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ[۶]». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فکر را به عنوان یک آیینهی شفّاف معرفی مینمایند. هر روز در هستی خودمان فکر کنیم، در چیستی خودمان فکر کنیم و در جایگاه خودمان فکر کنیم که من چه چیزی هستم، چه کسی هستم و در کجا ایستادهام. اگر انسان رُتبه و مکانت، منزلت و منزل خودش را بیابد، فردا هم فکر میکند که آیا در همان منزل مانده است و یا در حال طیّ کردن منازل دیگر است و یک منزل جلوتر و یک قدم به خداوند متعال نزدیکتر است. خوشا به حال آن کسی که مؤمن است، خوشا به حال آن کسی که فهمیده است که طیّ طریق مینماید و باید به خداوند برسد و یک قدم جلوتر رفته است. فکر کردن جزءِ ضروریّات است. «تفکّر ساعه خیر من عباده سبعین سنه[۷]»؛ حداقّل آن منظور یک سال است. در روایات بیشتر هم گفته شده است. انسان باید هر روز فکر کند که من چه کسی هستم، من چه چیزی هستم و در کجا هستم و باید به کجا بروم. این فکر کردن، به انسان انگیزه و جهت میدهد، به انسان تنبّه و خودآگاهی میدهد. فکر مبدأ همهی خیرات است. لذا حرکت بدون فکر کردن هم فایدهای ندارد و «کَحِمارِ الطّاحُونَهِ[۸]» است. کسی که بدون بصیرت، بدون فهم و بدون فکر کار میکند، این کار او هدفدار نیست، جهتدار نیست و عمقی ندارد. مدام در حال چرخیدن به دور خودش است و هیچگونه پیشرفتی هم ندارد. سابقاً این کارخانههای تولیدی وجود نداشتند؛ هنگامی که میخواستند روغن بذر را بگیرند، باید سنگ روی آن میگرداندند. برای این کار حیوانی را متصدّی میکردند و از یک نقطه شروع به حرکت میکرد و به صورت مرتّب همان نقطه بازمیگشت. در روایت حرکت بدون دانش و بینش را تشبیه کرده است و شاید هم تشبیه نباشد و بالاتر از آن باشد. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا[۹]». یک حیوان هیچگاه ترقّی ندارد و همان چیزی باقی میماند که وجود دارد؛ امّا تنزّل هم ندارد و همان چیزی باقی میماند که وجود دارد. این انسان است که گاهی بالا میرود، لحظاتش، ساعاتش، ایّامش، هفتههایش، ماهها و سالهایش یا در مسیر صعود است و یا در مسیر سقوط است. لذا هر روز مقداری فکر کردن، خیلی مهمّ است و دستور مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۰]» (رضوان الله تعالی علیه) نیز میباشد. ایشان در برنامههای سِیر و سلوکی میگویند که اوّلین قدم فکر است و اوّلین فکر هم، فکر دربارهی خود است که من چه کسی هستم و چه چیزی هستم و در کجا قرار دارم. اگر با فکر کردن برای انسان ایجاد انگیزه بشود، برای انسان یک مسیری را در رهگذر انسان منظور کند که نسبت به آن شخص شوق پیدا کند و این شوق تبدیل به اراده بشود و این میل به انسان عزیمت بدهد، این سِیر حرکتی شروع شده است. هم حرکت انسان در مرحلهی باطن رو به اخلاص باشد، رو به پالایش باشد، انسان خودش را مَحک بزند و بگوید چرا میخواهم این کار را انجام بدهم؟ برای چه کسی این کار را انجام میدهم و نتیجهی آن چه چیزی خواهد شد؟ اگر فکر کردن انسان را منقطع کند که کار کردن برای غیرِ خداوند خسارت است، باختن فرصتهاست، از دست دادن سرمایه بدون ما به ازای آن است؛ اگر این موضوع برای انسان جا بیفتد که غیر خدا چیزی ندارد که به من بدهد، غیر خدا مالک نفع و زیان خودش نیست؛ نه میتواند به من نفع برساند و نه میتواند به من ضرر برساند. «مَا شَاءَ اَللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ[۱۱]». ارادهی متعلّق به خداوند است. قدرت او قاهر است، مشیّت او حاکم است.
محبّت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) انسان را به محبّتالله میرساند
انسان نباید برای غیر خدا حساب باز نماید، مگر اینکه دستور خداوند متعال باشد. «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۱۲]»؛ محبّت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) که صلوات خداوند و همهی ملائکه و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بر ایشان باد، شعاع محبّت خداوند است. محبّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و سپس هم در همین مسیر این سلسله محبّتِ ما را نیز به عنوان محبّتالله تنظیم مینماید. مؤمن نزد خداوند محبوب است و ما نیز باید او را دوست داشته باشیم. محبوبِ حبیب برای انسان محبوب است. عداوت را هم همین مسیر برای ما تصویر مینماید. برائت، لعن، نفرت و انزجار از مُشرکین که سورهی برائت یک سوره برای آموزهی همهی مؤمنین است که باید نفرت از مُشرکین داشته باشند و از آنها بیزار باشند و همهی علایقشان را با آنها قطع نمایند. سپس هم مرحلهی عملی است. مرحلهی اوّل فکر است، مرحلهی دوّم انگیزه است و مرحلهی سوّم عمل است و هر سه این مراحل سِیر هستند و هیچکدام رکُود نیستند. انسانی که فکرش کار نمیکند، حرکات عملی پُشتوانهای ندارد، پولِ بدون اعتبار است، چاپ اسکناسی است که خزانه است، ولی مرتّب با کاغذی که به صورت پول است، تورّم را بالا میبرند، گرانی به بار میآورد، اذیّت به همراه دارد. انسانهایی هم خشکِ مقدّس هستند و بدون فکر پیش میروند، مانند همین است و برای اینها بزرگی ظاهری میآورد و پُشتوانهای به همراه ندارد، محتوا ندارد و ضررِ آنها بیش از نفعشان است. لذا وجود مقدّس امام صادق (علیه السلام) به طلبه میفرمایند که ای طلبه بدان که از روز اوّل هرچیزی یاد میگیری، آدرسی است که به تو دادهاند، آدرس را تابلو نمیکنند که در بالای سرشان قرار بدهند و هر روز به آن نگاه کنند، بلکه آدرس را برای رفتن در اختیار شما قرار دادهاند و این رفتن در مراحل مختلف وجودی است که قرآن کریم دقیقترین تعبیر را دارد که میفرماید: «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۱۳]»؛ به معنای صیرورت و شدن است. همهی ما دائماً در حال شدن هستیم. تحوّل در عالَم در جوهر مخلوقات است. در کلمهی «الْأُمُور» حرف «الف و لام» بر سر جمع آمده است. همهی امور، هرچیزی که وجود دارد، در حال صیرورت و شدن است. امّا چه میشود؟ میوهی بهشت میشود، تخلّق به اخلاق الله میشود، شبیه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میشود، شبیه امام زمان (ارواحنا فداه) میشود و یا در حال تبدیل شدن به یک دیو و یک حیوان است. در حال شدن است. اینکه حرکت ما به سوی یک چیزی است و به صورت یک صورتی میباشد، به صورت یک حقیقتی است که به هنگام مرگ وقتی چاقوی مرگ میآید و انارِ وجود ما را باز میکند، مشخّص میشود که دانههای شیرین و دلانگیز است و یا خاکستری پوسیده و کِرم زده است و وقتی آن را باز میکنند، باید آن را در آشغالدان جهنّم بیندازند و به دردِ بهشت نمیخورد. وجود مقدّس حضرت صادق (علیه السلام) وقتی میفرمایند: «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ»، یعنی حرکت علمیتان جهتدار و هدفدار باشد و باری به هرجهت نباشد.
خداوند متعال طلبه را برای طلبگی دعوت کرده است
حال آمدیم و طلبه شدیم، از اوّل راه فکرش این است که فردا از کجا میخوام ارتزاق نمایم؟ یک چند سالی هم که پیش میرود، مردّد است که به سیاسی ـ عقیدتی برود و یا به دستگاه قضائی برود و یا خدایی ناخواسته احیاناً در فشار زندگی لباس طلبگی را دربیاورد و به سراغ کارهای دیگری برود که در شأن او نیست. این علم را برای عمل انجام نداده است، یعنی علم او جهتدار نیست و برای طلبگی با ابهام آمده است و بیهدف آمده است. ندانسته که طلبه عَمَلهی خداوند است. خدایی که رازق گرگ و شیر درنده و اژدها و مار است و خداوندی که روزی پرندههایی که نه ذخیرهسازی دارند، نه دارای صنعت هستند، نه شخم میکنند، نه درویی انجام میدهند، صبح میآیند و عصر برمیگردند، را چگونه میرساند؟ پرندهها هیچگاه ذخیره ندارند و خداوند هم روزی اینها را میدهد. طلبهای که به خداوند متعال لبیک گفته است، «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ[۱۴]»، کار برای خداوند تفقّه در دین است و خودش انسان را دعوت کرده است. شما به دنبال کار هستید، مگر این کار نیست؟ خودِ خداوند این کار را مشخّص کرده است. «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ». ما لبیک گفتهایم و آمدهایم و برای کار کردن هستیم. آن موقع مگر میشود که انسان برای خدا کار کند و خداوند متعال روزی او را ندهد؟ این خدایی که پرندههای بدون ذخیره را اداره مینماید که همهی آنها هم شاداب هستند و در حال پرواز هستند، تسبیح خداوند را میگویند و بعضیها مانند خروس در سحرها دارای مناجات هستند و طیّ بیانی از وجود مقدّس سالار شهیدان و الگوی عارفان و عاشقان، حضرت امام حسین (روحی فداه) همهی حیوانات دارای ذکر خاصّ هستند، هر حیوانی برای خودش دارای ذکر خاصّی میباشد. اینها از خداوند روزی میگیرند و ذکر خداوند را دارند و هیچ حیوانی معصیّت خدا را انجام نمیدهد. آن وقت کسی که خداوند گفته است که بیاید و فقیه و دینشناس بشود و جاذبهی ما هم این دعوت الهی بوده است که آمدهایم تا فقیه بشویم و دین خودمان را بشناسیم و با فقاهت مُنظر باشیم، بیدارگر باشیم، هشداردهنده باشیم، به افکار و دلها آگاهی بدهیم. ما عَملهی خداوند هستیم، ما در دستگاه ربوبیّت خداوند متعال آمدهایم تا با دستور و دعوت خودش مظهر ربوبیّت او باشیم، ولی مگر میشود که او به فکر ما نباشد و ما را رها نماید؟ منطقی و وجدانی است که ما اینگونه فکر کنیم؟ آیا طلبگی بدون حدّ و مرز است؟ خداوند متعال طلبه را دعوت کرده است و خودش نیامده است، بلکه خودِ خداوند او را دعوت کرده است. حتّی با واسطه هم او را دعوت نکرده است، بلکه بدون واسطه دعوت شده است. «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ».
راه امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسان را به قُرب خداوند متعال میرساند
در این رهگذر این جملهی امام جعفر صادق (علیه السلام) که فرمودند: «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ»، حرف باء را حرفِ مُلاسبت بگیرید، شاید مناسبتتر باشد. علم باید همیشه به همراه عمل باشد و با عمل به علم، شما به علم واقعی دست مییابید؛ این علم ذهنی پوسته است. اگر به دنبال روحِ آن میگردید، آن چیزی است که بعد از عمل آن را مییابید. شما هرچه که به دستورات خداوند عمل مینمایید، یک قدم به خداوند متعال نزدیکتر میشوید. علیالاطلاق واجبات الهی و مستحبّات الهی درجات قُربِ خداوند هستند. بدون استثناء هر عمل واجبی که انجام بدهید، اگر حضور و لِلّه باشد و هر عمل مستحبّی که انجام میدهید، شما یک نور جدیدی از خداوند متعال دریافت میکنید و آن چیزی که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ[۱۵]»، تعلّم مقدّمه است؛ ولی هدف قُربِ خداوند است و قُربِ خداوند انوارِ صفات الهی و اسماءِ حُسنای خداوند است که در وجود شما به تدریج تحقّق پیدا میکند. شما هم مظهر صفات الهی خواهید شد، شما آیت خداوند خواهید شد. «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی[۱۶]»؛ آیت کُبری و آیت عُظمی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. اگر شیعه بودید، «الشیعه من شایع علیا[۱۷]». اگر این خط را که امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیشگام در آن هستند را بروید، شما هم آیتِ حقّ میشوید. ولی آیتِ حقّ دعوت به خودش نمیکند؛ بلکه آیتِ حقّ دعوت به خداوند میکند. اگر کسی مُلّا شد و برای خودش یال و کوپالی درست کرد، در منصب و منال و حُطام دنیا رقابت کرد، این ضدّ آیهی خداوند است و شیطان است، این «أنا خیر» است، رقیب بر ولیّ الله است. در زندگی ولی الله، حبیب الله و آیت الله فقط خداوند متعال مطرح است و خودی مطرح نیست و اصلاً خودی وجود ندارد. آیه آیینه است، آیینه خودش را نشان نمیدهد. اگر چیزی آیت الله شد، یعنی آیینهی خداوند است. یعنی هرکسی در این آیینه نگاه کند، خداوند را میبیند. «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ[۱۸]» همین که انسان به آن مینگرد، انگار خداوند متعال را میبیند، بوی خداوند را میدهد، صفات خداوند در او وجود دارد. انشاءالله اگر امام زمان (ارواحنا فداه) را ببینیم، اینگونه هستند. مرحوم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اینگونه بودند، آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) اینگونه بودند؛ درس آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) علم ایشان را به خداوند نشان نمیداد. فقیه ایشان بسیار بالا بود، ولی علم ایشان هم خداوند را نشان میداد، علم ایشان هم بندگی بود، طاعت و اجرای فرمان بود و هیچ نوع نمایشی در درس آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) وجود نداشت و هیچ چیزی به جز خداوند نبود.
کسانی که حاکمیّت خداوند را قبول ندارند و ضدّ دین هستند
مرحوم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم اینگونه بودند و یقیناً اگر مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) در این مدّت ۲۳ سال اگر یک لحظه خودشان بودند، افتاده بودند. ایشان به وسعت دنیای استکبار و دنیای مادیّت دارای دشمن هستند. منافقین داخلی هم منافقین عادی نیستند و آرام آرام خداوند پرده را کنار میزند و باطنهای خبیثشان را نشان میدهد که اینها از ابتدا هیچ اعتقادی به شهادت و توحید نداشتند و خداوند هم بر سرشان زد و با این فتنه در حال نشان دادن خودشان هستند؛ آنهایی هم که هنوز پرده برایشان کنار نرفته است، ولی خطّشان را از خطّ انقلاب و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) جدا کردند، اینها اصلاً سنخیّتی با دین ندارند، با حاکمیّت دین عِناد دارند، حاکمیّت هر بیسر و پایی را قبول دارند، دوست دارند که به زیر پرچم کدخدا بروند ولی به زیر پرچم خداوند نروند. دین دارای قدرت نباشد ولی بیدینی قدرت داشته باشد. این چوب خداوند است و صدا هم ندارد، باید از خداوند بترسید و این چیزی که میماند و در برابر قدرتها تکان نمیخورد و هیچ موقع اضطراب و تشویش ندارد، برای این است که خداوند را یافته است و بندهی خداوند است و چون بندهی خداوند است، «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ[۱۹]»، خداوند کفایتش میکند. خاطرش جمع است که دیگران کارهای نیستند.
سه ویژگی شاخص جناب «سلمان فارسی» که باید برای طلاب الگو باشد
وجود مقدّس نبیّ اعظم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ بدر یک مناجاتی با خداوند کردند؛ «إِنْ تَهْلِکْ هَذِهِ اَلْعِصَابَهَ[۲۰]»؛ پروردگار من! من شکست خودم را شکست نمیبینم، ولی اگر این جمع شکست بخورند، پس از این دیگر کسی تو را عبادت نمیکند. غیرت تو را دارم. در دعای «ابوحمزه ثمالی» هم این جمله بسیار دلانگیز است، انسان یک حالی پیدا میکند؛ «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى الْجَنَّهَ فَفِى ذلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ، وَأَنَا وَاللّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ[۲۱]»؛ خدایا! برای من مهم نیست که مرا به جهنّم ببری و یا به بهشت ببری، من کسی نیستم که برای تعیین تکلیف کنم. اگر میخواهی من را بسوزانی، من برای تو هستم. «وَ إن تُعَذِبنِی فَاَنتَ مولاً لَهُ قُدرَهً عَلَی عِبادِه»؛ (۳۱:۳۵ عبارت یافت نشد) اگر بخواهی مرا عذاب کنی، دست تو باز است. خودت مرا ساختهای و من برای خودت هستم، «مولاً لَهُ قُدرَهً عَلَی عِبادِه» تو مولا و صاحب من هستی و قدرت هم داری، اگر دست قدرت تو خواسته است تا من را بسوزاند، من هیچ حرفی ندارم. اما آن چیزی که من را اذیّت میکند، این است که میدانم اگر من به جهنّم بروم، پیامبرت خشنود نمیشود؛ اگر مرا به بهشت ببری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خشنود میشود و اگر مرا به جهنّم ببری، دشمن و شیطان خشنود میشوند. خدایا! من تو را دوست دارم؛ میخواهم دشمن تو شاد نشود. مشکل من در این است که میخواهم دشمن خدای خودم را شاد نکنم. دیدگاه بسیار عجیبی است. میتوانید اینگونه باشید و در همه جا قلب امام زمان (ارواحنا فداه) را ببینید؟ میتوانید مانند ««سلمان فارسی[۲۲]» باشید؟ از امام جعفر صادق (علیه السلام) سؤال کردند: سلمان چه امتیازی دارد که نزد شما اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مطرح است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: چرا میگویید «سلمان فارسی»؟ او «سلمان فارسی» نیست و «سلمان محمّدی» (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اما امتیازات سلمان، امتیازات حوزههاست. باید همگی این خطّ سلمان را پیش ببرند. یکی از امتیازات سلمان این است که فرمودند: «إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی[۲۳]»؛ اصلاً خودش دل ندارد و دلش در دل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. همیشه نگاه میکند که او چه چیزی را دوست دارد و خواستِ او را بر خواستِ خودش مقدّم میدارد. «وَ اَلثَّانِیَهُ حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ[۲۴]»؛ به دنبال پولدارها و اشراف نیست. جلال و جبروت اشراف چشم او را خیره نمیکند. او با جنوبشهریهاست، با پابرهنههاست، با این افرادی است که ناصری جز خداوند ندارند، با این بیکسهاست؛ «حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ». موضوع دیگر که بسیار مهم است، انشاءالله بعداً به مقاماتی خواهید رسید، مطاف میشوید، محور میشوید و دور شما شلوغ میشود، اگر در آنجا عالِمی در شهر شما وجود داشت، با او رقابت نکنید؛ «وَ اَلثَّالِثَهُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ[۲۵]». برای طلبه یکی ولایتمداری است که باید پرچمی در دلش نصب بشود و دلش در زیر پرچم ولایت باشد؛ «إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی»؛ همیشه گرایش و تمایلش تابع گرایش علوی است. دوّم این است عالِم را دوست دارد. دلیل آن نیست که خودش عالِم است، بلکه این موضوع علامت سلامت دل است. هیچکسی با معشوق خودش رقابت نمیکند. همیشه مُحب برای حبیب خودش مایه میگذارد و برای او میگذرد و ایثار دارد. جناب سلمان زندگی حُبّی را دارا بودند. کار کردن برای فقرا کار امام است؛ زیرا واقعاً به اینها محبّت دارد و محبّت باعث میشود که بگوید من یک تارِ موی زاغهنشینها را با همهی ثروت ثروتمندان دنیا عوض نمیکنم. ولی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) یک تعبیر دیگری هم داشتند که کاخنشینی و کوخنشینی به ظاهر نیست؛ بعضیها ظاهراً کوخنشین هستند، ولی روحیهی اشرافی دارند. او از درد ناچاری در کوخ نشسته است و اگر به او میدان بدهید، مانند «رضاخان» میشود. این نکات بسیار نکات ظریفی در طلبگی ماست. «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ»؛ علم کمک خوبی است، چراغ خوبی است، راهنمای خوبی است، ولی همّت میخواهد که شما این راه را بروید. اگر این راه را طی کردید، در ابعاد مختلف وجودی آن را میپیمایید. هم فکرتان را شکوفا کردهاید و هم دلتان را شکوفا کردهاید و هم در عمل اهل عمل بودهاید و تنها اهل شعار نبودهاید؛ اهل واقعیّت و حقیقت بودهاید و مردم حرفهای شما را در عملتان میبینند. خداوند هم قبل از همه خواهد دید.
روضه و توسل به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
ایّام، ایّامِ اشک بر امام حسین (علیه السلام) است. ما برای آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) بسیار روضه خواندیم. الان هم هرگاه بر سر مزار ایشان میروم، یک روضهی مختصری برایشان میخوانم. ولی اینگونه که برای بنده نقل کردهاند، آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) به خیلیها پول میدادند و میگفتند که بروید و روضهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را بخوانید. برحسب نقل وجود مبارک مولا و سیدمان حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) برای مصیبت عمّهاش، بیش از هر مصیبتی دلش میسوزد. دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) چهل منزل با دشمنان همراه بوده است. هم خودشان همراهی کردهاند و هم اماناتی است که به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) سپرده شده است، از جمله دختران امام حسین (علیه السلام) که حضرت سکینه (سلام الله علیها) و حضرت رقیّه (سلام الله علیها) هستند. عروس حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، حضرت رباب (سلام الله علیها) نیز هستند. برای اینها بسیار سخت است. وقتی دختر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) روی سینهی مجروح پدرش و روی جسم بیسر پدرش افتاد، ـ ببینید از چه موضوعی بسیار ناراحت است ـ عرض کرد: «یا أَبتا أُنظُر إلی رُؤوسنا المکشوفه[۲۶]»؛ قرار نبود نامحرم ما را تماشا کند. وقتی بیبی عالَم را وارد مجلس شراب «ابنزیاد» کردند، آمده است که بعضی از بانوان با آستین جلوی صورتشان را میگرفتند که نامحرم نگاهشان نکند، اما حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خودش را در میان بانوان پنهان میکرد و این پنهان کردن ایشان، نظر آن حرامزاده را جلب کرد و گفت: «من هذه المتنکره؟[۲۷]»؛ این کسی که نمی خواهد دیده بشود را ببرید و معرفی کنید تا ببینیم او چه کسی است. گفتند: او زینب دختر علی است. میگویند مرحوم «میرزای شیرازی[۲۸]» در یک مجلس توسلی حضور داشت و همینکه روضهخوان گفته بود دختر علی (علیه السلام) را وارد مجلس شراب کردند، عمامّهاش را برداشت و بر زمین کوبید. آمدند و به روضهخوان گفتند که دیگر بس است، آقا در حال غش کردن هستند، تحمّل شنیدن آن بسیار سخت است. آن موقع بر امام زینالعابدین (علیه السلام) چه گذشت و ایشان چه سختیای کشیدند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لا إلَهَ إلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُومُ ذُوالْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ وَ أتُوبُ إلَیهِ
دعا
خدایا! به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! محبّت خودت، محبّت اولیائت، محبّت امام زمانمان (ارواحنا فداه) را در دلهای ما مستقر بفرما.
خدایا! ما را از ایمان عاریتی به ایمان مستقر منتقل بفرما.
خدایا! به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) فرداهای ما را بهتر از امروز و گذشتههای ما قرار بده.
خدایا! عاقبت ما و نقطهی انتقال ما را از این عالَم به عالَم دیگر، اوج تقرّب خودت قرار بده.
خدایا! همهی حرکات ما را حرکت قُربی و حرکت حُبّی مقرر بفرما.
الها! پروردگارا! مریضهای ما را شفا عنایت بفرما.
خدایا! دردهای ما را دوا بفرما.
خدایا! قرض مقروضین را ادا بفرما.
خدایا! حاجات ما را روا بفرما.
خدایا! نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، بزرگ مرجع عالَم شیعه، رهبر زاهد و نورانی و خدایافتهمان را به اجداد طاهرینش و به در به دری عمّهاش حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) با اقتدار، با عافیت، با کفایت، با کرامت، با استمرار فتوحات در مسیرش تا ظهور حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) و در کنار حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.
خدایا! جمع حاضر را در علم، در تقوا و در عمل جزء ممتازهای عالَم قرار بده.
خدایا! همهی اینها را جزء علمدارها و پرچمداران آیندهی جبههی امام زمان (ارواحنا فداه) محسوب بفرما.
الها! ما را هم به این طلبهها ببخش و بیامرز و ما را از خوبانمان در عالَم برزخ، در عالَم قیامت و در بهشت جدا نفرما.
خدایا! امام راحل عظیمالشأن (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدانی که همگی بر گردن ما حقّ دارند و نمیتوانیم بدهیشان را هم ادا نماییم، بر سر سُفرهی حضرت امام حسین (علیه السلام) متنعّم و روحشان را از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سید علی قاضی طَباطَبایی (۱۲۸۲-۱۳۶۶ق)، عارف، و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود. برخی از علما، فقیهان و مراجع تقلید در مکتب اخلاقی او حضور داشتهاند. سید محمدحسین طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه)، سید هاشم موسوی حداد (رضوان الله تعالی علیه) و محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان او بودهاند. قاضی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در عرفان از طریقۀ ملا حسینقلی همدانی (رضوان الله تعالی علیه) پیروی میکرد و رسیدن سالک به مقام توحید را بدون پذیرفتن ولایت ائمه و حضرت زهرا (سلام الله علیها) امکانپذیر نمیدانست. در طریقت عرفانی او انجام مستحبات، رفتن به زیارت قبور، توسل به امام حسین (علیه السلام) و انتخاب استاد جایگاه مهمی داشت. رساله سیر و سلوک بحرالعلوم را بهترین کتاب عرفانی میدانست و روش احراق را توصیه میکرد. از وی کراماتی نیز نقل شده است. شدت علاقه او به ابن عربی و مولوی به حدی بود که مخالفت برخی علما را در پی داشت. شهرت قاضی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) بیشتر بهدلیل بعد عرفانی شخصیت اوست؛ اما او در علوم دیگر مانند حدیث، فقه و تفسیر نیز صاحبنظر بود.
[۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۴] معانی الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۴۲.
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِیدِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: مَنِ اِسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ خَیْرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یَرَ اَلزِّیَادَهَ فِی نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَى اَلنُّقْصَانِ وَ مَنْ کَانَ إِلَى اَلنُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ اَلْحَیَاهِ».
[۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۶] نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵.
«وَ قَالَ (علیه السلام): الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ؛ وَ الِاعْتِبَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ؛ وَ کَفَى أَدَباً لِنَفْسِکَ، تَجَنُّبُکَ مَا کَرِهْتَهُ لِغَیْرِکَ».
[۷] الهدایا لشیعه أئمه الهدى (شرح أصول الکافی للمجذوب التبریزی)، ج۱، ص: ۲۰۷ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۶۶، ص: ۲۹۳.
«تفکّر ساعه خیرٌ من عباده سبعین سنه».
[۸] غررالحکم، الآمدی، ص ۴۱.
«اَلمُتَعَبِّدُ بِغَیِر عِلمٍ کَحِمارِ الطّاحُونَهِ، یَدُورُ وَ لا یَبرَحُ مِن مَکانِهِ».
[۹] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵.
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ».
[۱۰] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۱۱] الصحیفه العلویّه، جلد ۱، صفحه ۳۸۰.
«دُعَاؤُهُ عِنْدَ اَلنَّوْمِ: بِسْمِ اَللَّهِ وَضَعْتُ جَنَبْی لِلَّهِ عَلَى مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ وَ دِینِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ وَلاَیَهِ مَنِ اِفْتَرَضَ اَللَّهُ عَلَیَّ طَاعَتَهُ مَا شَاءَ اَللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ».
[۱۲] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳.
«ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ».
[۱۳] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳.
«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».
[۱۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲.
«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».
[۱۵] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.
[۱۶] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۰۴. / الکافی، ج۱، ص۲۰۷/ نورالثقلین/ البرهان.
«الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی حَمْزَهًَْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهًَْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهًِْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهًٌْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی».
[۱۷] متن لمعه، کتاب الوقف.
[۱۸] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹.
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ».
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۷.
«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ۖ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ ۖ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ ۚ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».
[۲۰] المناقب، جلد ۱، صفحه ۱۸۸.
«وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْعَرِیشِ اَللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ تَهْلِکْ هَذِهِ اَلْعِصَابَهَ اَلْیَوْمَ لاَ تُعْبَدُ بَعْدَ اَلْیَوْمِ فَنَزَلَ إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَخَرَجَ یَقُولُ سَیُهْزَمُ اَلْجَمْعُ اَلْآیَهَ فَأَمَدَّهُ اَللَّهُ بِخَمْسَهِ آلاٰفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَهِ مُسَوِّمِینَ وَ کَثَّرَهُمْ فِی أَعْیُنِ اَلْمُشْرِکِینَ وَ قَلَّلَ اَلْمُشْرِکِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ فَزَلَّتْ وَ هُمْ بِالْعُدْوَهِ اَلْقُصْوىٰ مِنَ اَلْوَادِی خَلْفَ اَلْعَقَنْقَلِ وَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْعُدْوَهِ اَلدُّنْیَا عِنْدَ اَلْقَلْبِ».
[۲۱] مفاتیح الجنان، دعای شریف ابوحمزه ثمالی.
[۲۲] سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه السّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشارهای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کردهاند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامیای شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران میباشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”میباشد.
سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقهای از ایمان بر قلب روزبه میتابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد.
سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمتگذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستانهای این زن را در یثرب انجام میداد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد او را ببیند. سلمان که از قبل میدانست پیامبری در این سرزمین ظهور میکند و برای او نشانهایی است همچون اینکه صدقه نمیپذیرد، هدیه میپذیرد و بین دو شانهاش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به “مقیع الفرقد” آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرد.
دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند آزاد شود اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.
در صدر اسلام بخاطر برابری مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین آنان پیمان اخوت بسته شد که سلمان نیز با ابو درداء پیمان اخوت بست. اما ماندگاری نام سلمان در تاریخ از حضور او در جنگ خندق بود هنگامی که سواران خزاعی در فاصله چهار روز از مکه به مدینه بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از حرکت قریش و سپاه عظیم عرب با خبر ساختند و نیز هنگامی که مسلمانان از پیمانشکنی یهود مطلع شدند، ابری از هراس بر فضای مدینه گسترده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلافاصله یاران خود را برای رای زنی فرا خواندند گروهی بر آن بودند که از مدینه خارج شوند و هر جا با دشمن رو به رو شدند همانجا دست به شمشیر ببرند ناگهان سلمان فارسی جلو آمد و پیشنهاد تاریخی خود را مبنی بر اینکه به رسم ایرانیان در موقع جنگ، بر اطراف شهر خندقی حفر شود، را مطرح کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد او را پذیرفتند. در بحبوئه جنگ خندق بین مهاجر و انصار نزاع لفظی در گرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت میدادند در این میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی گفت که به این نزاع پایان داد “سلمان منا اهل البیت”سلمان از اهل بیت من است و لذا او را ” سلمان محمدی ” نیز شمردهاند. سلمان اولین کسی بود که قرآن را به فارسی ترجمه کرد و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز کار مترجمی زبان فارسی به عربی و بالعکس را انجام میداد. او از جمله تعداد معدودی بود که در تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت و بر بدن آن حضرت نماز خواند و از جمله صحابهای بود که در بدو امر با ابوبکر بیعت نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از شیعیان خاص و یاران علی (علیه السّلام) میباشد. سلمان در زمان خلافت عمر حضور مستمری در فتوحات مسلمانان و جنگهای فتح ایران داشت و در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند.
[۲۳] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۲۶۷.
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَهُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ وَ اَلثَّانِیَهُ حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ وَ اِخْتِیَارُهُ لَهُمْ عَلَی أَهْلِ اَلثَّرْوَهِ وَ اَلْعُدَدِ وَ اَلثَّالِثَهُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ».
[۲۴] همان.
[۲۵] همان.
[۲۶] مقتل مقرم، ص۴۹۱. / العیون العبری، ص۱۹۸.
[۲۷] مطهری، مرتضی، حماسه حسینی۲، ص۱۸۷.
[۲۸] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد. میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم از شاگردان وی بودند. میرزا رسالههای فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتابهایی فقهی و اصولی بهویژه تعلیقههای شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درسهای فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته میشود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عامالمنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.