«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تکامل و استعداد در ملائکه وجود ندارد و مختص به بَشر است
شب گذشته به محضر نورانی شما بزرگواران عرضه داشتیم که پروردگار عزیز بَشر را به عنوان امینالله معرفی فرموده است. امانت هم امانتی است که آسمانها، ستارگان، اجرام کیهانی، کوههای سر به فلک کشیده با همهی استحکامی که دارند، از عُهدهی تحمّل آن امانت و اَدای آن امانت برنمیآیند و تکویناً عدم ظرفیت خودشان را به محضر خالق خودشان عرضه داشتهاند. «فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا[۲]»؛ این اِبا، اِبای استکباری نبود. شیطان امانت را قبول نکرد و آن را رَدّ کرد. سجدهی به ولیالله، خلیفهالله و اجرای دستور خداوند امانت بود که شیطان آن را نپذیرفت، ولی از روی اِشفاق این کار را نکرد؛ «أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ[۳]»؛ او سرباز زد و منشأ آن نیز استکبار بود؛ زیرا گفت: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ[۴]». ولی خورشید و ماه و ستارگان و صحابیها و کهکشانها و ذرّات خاک و دریاها و کوهها آن حقیقت خودشان را مانند ملائکه بیان کردند. ملائکه گفتند: «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا[۵]»؛ وقتی پروردگار متعال به اینها فرمود: «أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ[۶]»؛ خداوند متعال از ملائکه خواست از آن اسماء که به هرمعنایی که مُراد خداوند بود، گزارشی از آن اسماء و از آن اسرار بدهند و اِنباء کنند و گزارش بدهند. گفتند: «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»؛ خدایا! همان مقداری که به ما عنایت فرمودی را میتوانیم نشان بدهیم. ولی چیزی را که نداریم نمیتوانیم نشان بدهیم. ملائکه چون دارای استعداد محدودی هستند، نگفتند که خدایا آنچه را که به آدم آموختهای، به ما نیز بیاموز تا ما گزارش بدهیم. بلکه گفتند: استعداد آن را نداریم. ولی چون استعداد ندارند، نگفتند که به ما عنایت کن و ما بیش از این نیستیم و ظرفیت و حدّ ما در همین اندازه است. «وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۷]»؛ هرکدام از ملائکه دارای درجهای هستند و تکامل در ملائکه وجود ندارد، استعداد در ملائکه وجود ندارد و این استعداد مختص به بَشر است که استعداد بینهایت دارد؛ ولی ملائکه اینگونه نیستند. لذا ملائکه در عدم اِنباءشان استکبار نداشتند. همهی موجودات نیز در عدم پذیرش «الْأَمَانَهَ[۸]» استعداد آن را نداشتند. لذا از روی اِشفاق و خوف که نکند بپذیرند و امانت را ضایع کنند و در پیشگاه الهی شرمنده و مؤاخذه بشوند. از این جهت اِشفاق کردند، ترسیدند و نسبت به خودشان دلسوزی کردند. خداوند متعال نیز آنها را معاف داشت.
امانت الهی که انسان آن را پذیرفته است
ولی پروردگار متعال فرموده است: «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ[۹]»؛ جنس انسان امانت را پذیرفت. خداوند متعال میفرماید بَشر نسبت به اینکه انسان دارای ظرفیّتی است، دارای استعدادی است و دارای قُوّهای است که موجودات عالَم آن را ندارند، جَهول است. نمیداند چه کسی است. اگر حضرت آدم (علیه السلام) هنگامی که در بهشت قرار داشت، میدانست که بهشت دارای چه ارزشی است و خودش دارای چه مقامی است، بهشت را از دست نمیداد. آدم بود، معصوم بود؛ ولی وَسوسهی شیطان او را نیز گرفتارِ چیزی کرد که نباید گرفتار آن میشد. لذا از همان بَشر اوّل، توجّهی به جایگاه، به ارزش، به استعداد، به توان و ظرفیّتمان نداریم. «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۱۰]»؛ هم انسان در مسیر فطرت مُستقر نیست و گاهی به این سو و آن سو میرود و از خط خارج میشود که منظور نوعِ انسان است. «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۱۱]» ؛ «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا[۱۲]»؛ ظَلوم بودن انسان همان بَشر اوّل که توجّه به جایگاه خودش و مکانی که خداوند متعال او را در آن مُستقر کرده بود، نداشت؛ لذا از آن رُتبه هُبوط کرد و پایین آمد، حال باید دوباره تلاش کند تا به جای اوّل خود برگردد و این ظَلومبودن و جَهولبودن است. نکتهی بعدی این است که اوّلین فرزند آدم (علیه السلام) مرتکب قتل بهترین انسان شد و نزدیکترین فرد که برادر خودش بود و برادر تَنی بود که از یک پدر و مادر بودند، آن را تحمّل نکرد و حَسد باعث شد تا مرتکب قتل بشود. بنابراین انسان موجود بسیار آسیبپذیری است و اگر غفلت کند، خواهد افتاد. به همین منظور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا صبح اشک میریختند و عاجزانه التماس میکردند و میگفتند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً[۱۳]»؛ این موجود برای خودش موجودی خطرناک است. خودش برای خودش خطر است. یکمرتبه در یک لحظه چشم خود را میبندد و از جایگاه بالایی به جایگاه پایین سقوط مینماید. سقوط او بینهایت است و صعود او نیز بینهایت است. لذا از خداوند متعال درخواست کنیم تا ما را به خودمان واگذار نکند و همیشه ما را متوجّه تکلیف خودمان و بندگی خودمان بکند که بنده باشیم و هیچگاه احساس استقلال نکنیم. اگر مالک و صاحب داشته باشیم، چَموش نمیشویم. همیشه در اختیار مالک قرار میگیریم و او نیز ما را هدایت خواهد کرد. این آیهی کریمهای که می فرماید: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[۱۴]»، به این معناست که وقتی انسان عَبد بشود، دیگر کارهای نخواهد بود و باید خداوند متعال به انسان کمک نماید. وقتی اقرار کردم که من عَبد هستم، حال که عَبد هستم دیگر کاری از من ساخته نیست و باید تو به من کمک کنی. مهمترین کمکی که عَبد از خداوند میخواهد این است که او را در خطّ قرار بدهد و اجازه ندهد تا از خط خارج بشود. انسانی که از ریل خارج بشود، خطرناکتر از قطاری است که از ریل خارج میشود. این به گونهای دیگر است و سقوط او به نحوی صورت میگیرد که دیگر نجاتی در آن وجود نخواهد داشت. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۱۵]». اگر کسی در صراط مستقیم نباشد، یا گرفتار غضب الهی میشود و یا سرگردان میشود. خدایا! نه طاقت غضب داریم؛ «أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ[۱۶]»؛ خدایا! از سخطت و از اینکه غضب تو بر من حال بشود و محل غضب تو بشوم، به خودت پناه میبرم. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ[۱۷]»؛ خدایا! مرا چوب نزن، زیرا من طاقت چوب تو را ندارم. «وَ لَا الضَّالِّینَ[۱۸]»؛ یعنی مرا رها نکن تا سرگردان بشوم. هیچ مرضی بدتر از سرگردانی نیست. انشاءالله خداوند متعال هیچکسی را در زندگی مُبتلا به سرگردانی نکند؛ زیرا انسان درمانده میشود و در بدبختیها دست و پا میزند و راه را هم بلد نیست که چگونه از این مَخمصه رها بشود و سرگردان میشود.
نماز یکی از مصادیق امانتهای الهی است
اما اینکه امانت چه چیزی است، در روایات برای اینکه ما متوجّه برخی از مسائل بشویم، مصادیقی را به ما گوشزد فرموده است. وجود مقدّس مولیالموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی میخواستند نماز بخوانند، رنگشان میپرید و بدنشان ارتعاش پیدا میکرد و میلرزید. از ایشان میپرسیدند که این چه حالی است؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ میدادند: زمان اَدای امانتی رسیده است که آسمان و زمین از قبول این امانت اعلان عَجز کردهاند. نماز را به عنوان امانتی که آسمان و زمین را آب میکند، معرفی میفرمودند؛ اما بَشر پذیرفته است که نماز بخواند. حال این نماز چه اندازهای اهمیّت دارد که وجود مقدّس اعجوبهی خلقت، کُرسینشین «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی[۱۹]»، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آن کسی که بر گذشته و آینده و بر زمین و زمان احاطه داشتند و قدرتالله و یدالله و علمالله و جَلالالله و جَمالالله بودند، در نمازشان اینگونه میلرزند و اینگونه خائفانه و خاضعانه در محضر رُبوبی نماز میخوانند و این موضوع را به عنوان اَدای امانت میدانند. خداوند متعال چنین امانتی را بر روی دوش من قرار داده است و می خواهم این امانت را پس بدهم. پس مشخّص میشود که نماز دارای یک اهمیّتی است که اگر انسان مانند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن اهمیّت را درک نماید، یا مانند برخی از حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) آمده است که وقتی نماز میخواندند، استخوانهای آنها به گونهای به یکدیگر اصابت میکرد که صدای آن از دور شنیده میشد و اینها به این صورت در نماز خشوع داشتند و خَشیّت آنها برای دیگران نیز تکاندهنده بود.
مؤمن باید در نماز خود بازنگری انجام بدهد
یکی از عُلمای واصل ما، عُلمای مورد غِبطهی ما که انشاءالله خداوند متعال شفاعت آنها را شامل حال ما نیز بگرداند، از برادرشان مرحوم آقای «شیخ محمّد تقی» (رحمت الله علیه) نقل میشود که گفته بوند رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در عالَم دیده بودند و از ایشان پرسیدم که «شیخ انصاری» (رضوان الله تعالی علیه) در چه حالی هستند؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «نَجاه بِشِفاعَتِنا»؛ برخی از عُلمای دیگر را نیز نام بردم و هرکدام را نام میبردم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ میدادند: «نَجاه بِشِفاعَتِنا»؛ سپس در مورد بردارم «شیخ محمّد حسین مُفسّر اصفهانی» (رضوان الله تعالی علیه) سؤال پرسیدم؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «وَرَدَ عَلَی الله وَ أعطاهُما سَأل»؛ او مستقیم به خداوند متعال وارد شد و هرچه میخواست، خداوند متعال به او عنایت کرد. «وَرَدَ عَلَی الله وَ أعطاهُما سَأل»؛ شیخ محمّد حسین (رضوان الله تعالی علیه) گرفتار اِنکسار بوده است، مناجاتی بوده است و سخت اهل بُکاء بوده است و گریهی ایشان هم برای خودشان ارتقاء درجات را به همراه داشته است و هم اینکه خیلیها با گریهی ایشان هدایت شدند. گریهی ایشان روشنگر و هدایتگر بود و جذب میکرد و دلها را با خداوند متّصل میکرد. به ایشان گفته بودند که این حالات از کجا نصیب شما شده است؟ فرموده بودند: بنده ۳ ساعت قبل از هر نماز فکر میکنم که این نماز چه چیزی است که حقتعالی به ما داده است و چگونه میخواهم در این کلاس در محضر خداوند و در حضور پروردگار باشم و با چه وضعیّتی و با چه حالی میخواهم با خدای خودم حرف بزنم؟ ۳ ساعت در مورد نماز فکر میکنم. وقتی انسان ۳ ساعت با آن فکر نورانی، فکر بلند عرفانی، فکر فقهی بنشیند و در مورد نماز تأمّل نماید، نماز او خاصیّت پیدا مینماید. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۲۰]»؛ نماز حیات دارد، نماز زنده است، نماز روح دارد، نماز قدرت دارد، نماز جلوی نمازگزار را میگیرد، وقتی با نماز پاک شود، اجازه نمیدهد که برود و نجس بشود. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ»؛ نماز اِکسیر است، نماز انسان را متحوّل میکند و تغییر میدهد. به همین جهت است که از نمازهای خودمان خیلی شرمنده هستیم. ما حقّ نماز را اَدا نکردیم، ما قدرِ نماز را ندانستیم، ما اهمیّت نماز را نفهمیدیم؛ ما در کجا قرار داریم و نماز در کجا قرار دارد؟ این چه نمازی است که ما در محضر خداوند متعال میخوانیم؟ برخی از بزرگان گفته بودند که اگر خداوند متعال بخواهد با عَدل خود با ما برخورد نماید، در رفتن ما به جهنّم و گرفتار غضب خداوند شدن، احتیاجی به گناه کردن ندارد؛ بلکه این نمازهای ما کُتک دارد. این چه نمازی است که ما میخوانیم؟ لذا این موضوع هم تذکّر به خودم هست و هم تذکّر به شماست که خدا میداند که شرمندهی شما هستیم تا چه برسد به عُلمای محضر، جناب آقای محمدی که بین خود و خداوند، سنّ ما بیشتر است؛ ولی انصافاً این حالت تواضع و بندگی که ما را در جلو قرار میدهند و از شرمندهی همهی شما میشویم، والله قسم که وقتی نماز میخوانم احساس میکنم که همهی شما بهتر از من هستید و من نباید در جلو بایستم. از همه عقبتر هستم. ولی احتیاج هست که همهی ما در نماز خود یک بازشناسی انجام بدهیم.
اگر نماز دربان دل مؤمن باشد، شیطان وارد آن دل نخواهد شد
وجود مقدّس حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) رسالهای به نام رسالهی حقوق دارند که حدود ۵۰ حقّ از حقوق مختلف را در آن جمعآوری کردهاند. حقّ نماز را هم در آن جا به صورت فیالجمله بیان فرمودهاند و میفرماید: «فَأمّا حَقُّ الصَّلاهِ فَأن تَعلَمَ أنَّها وِفادَهٌ إلَى اللّه[۲۱]»؛ حقّ نماز این است که وقتی نماز میخوانید، بدانید که بر خداوند متعال وارد میشوید. آیا واقعاً اینگونه است؟ تا به حال یک نماز با این کیفیت نصیب ما شده است که وقتی اللهاکبر میگوییم، احساس کنیم که دیگر آن انسان قبل نیستیم و در جایی وارد بر خداوند متعال شدهایم. اصلاً نمیفهمیم که بر خدا وارد شدن به چه معنایی است؛ «فَأن تَعلَمَ أنَّها وِفادَهٌ إلَى اللّه». نماز برای اولیای الهی پَرچمی بوده است که زندگیشان را در زیر این پرچم قرار داده بودند. با نشان نماز تمام زندگیشان را رنگ کردهاند و هرکاری میکردند، به تَبع نمازشان بوده است و این نماز امانت الهی است و این نماز ظرفیّتی دارد که زمین و آسمان ظرفیّت یک رکعت نماز را ندارند. اگر ما نماز را اصلاح کنیم، یقیناً همه چیز ما اصلاح خواهد شد. خداوند متعال دو چیز را در نماز وعده داده است؛ یکی جنبهی تخلیه است و دیگری جنبهی تحلیه است. اگر نماز حیات داشته باشد، جان داشته باشد و نماز زندهای باشد، جلوی انسان را میگیرد و از ورود شیطان به دل ممانعت به عمل میآورد. قَدغن میکند که شیطان و فکرهای شیطانی وارد قلب انسان بشوند که آن وسوسهها منشأ تخلّف انسان میشود. جلوی در ورودی قلب انسان میایستد و غیر خداوند حقّ ورود به قلب مؤمن را پیدا نمینماید. وقتی نماز دربان دل باشد که این دل عرش الهی است، وقتی خانهی خداوند را پاک نگاه داشتید، آنگاه محلّ نزول ملائکه میشود، محل استقرار سوز و عشق امام حسین (علیه السلام) میشود. بعضیها برای امام حسین (علیه السلام) اشک ندارند؛ فرموده است: «مِنْ عَلاَمَاتِ اَلشَّقَاءِ جُمُودُ اَلْعَیْنِ[۲۲]»؛ منشأ اینکه انسان نمیتواند گریه کند، قَساوت قلب است؛ در ادامه نیز فرموده است: «وَ قَسْوَهُ اَلْقَلْبِ وَ شِدَّهُ اَلْحِرْصِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَى اَلذَّنْبِ[۲۳]»؛ وقتی گناهان انسان زیاد میشود، قلب او سنگین میشود، قلب او سنگی میشود و دیگر نمیجوشد و به انسان اشک نمیدهد. باران رحمت از دریای دل نمیجوشد که با ابر چشم ببارد و گناهان انسان و جان انسان را شستشو بدهد. در این جهت بالاترین بدهی که ما نسبت به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) داریم، این رِقّت قلب است. رِقّت قلب باعث اتّصال ما میشود. فرموده است: «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُم[۲۴]»؛ خداوند متعال فرموده است که اگر دل انسان بشکند، من در دلهای شکسته خواهم بود. انسان به خدای خودش وصل میشود و در پروردگار متعال ذوب میشود. لذا بعضی از بزرگان ما گفته بودند که ما در دو حالت الهی میشویم: یکی به هنگام تلاوت قرآن کریم است که این سخن از «مرحوم مجلسی اوّل[۲۵]» (رحمت الله علیه) است. انسان به هنگام تلاوت قرآن کریم باور میکند که خداوند در حال سخن گفتن با من است و انسان به مقام کَلیماللهی رسیده است. وقتی انسان کَلیمالله بشود، به مقام نجوا خواهد رسید و احساس خصوصیّت و خلوت با خداوند را خواهد داشت که خداوند او را لایق دیده است و در حال سخن گفتن با اوست. هرگاه قرآن میخوانم، احساس میکنم که خداوند متعال در حال سخن گفتن است و باید همهی وجودم گوش باشد حرف خداوند را به جان بخرم. موضوع دوّم هنگام توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و نقل مصائب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خود را در محضر خداوند میبینم.
روضه و توسّل به قمر بنیهاشم حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
امشب بنده دلم هوای عَلقمه را کرده است. «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبَنا بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ…». نوهی حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) اشعاری در مورد جدّ بزرگوارشان، بابالحوائجمان حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) سروده است که یک مصراع آن اینگونه است:
«أحقُّ الناسِ آنْ یُبکی علیه ***** فتیً ابْکیَ الْحسینُ بکربلاء[۲۶]»
شایستهترین کسی که بسیار ارزش دارد تا انسان برای او گریه کند، آن جوانمردی است که امام حسین (علیه السلام) برای او گریه کرد. «فتیً» جوانمردی است، «ابْکیَ الْحسینُ بکربلاء» که شهادت و مظلومیت او در کربلا امام حسین (علیه السلام) را گریاند. چه کسی بود که امام حسین (علیه السلام) را گریاند؟ «اخوه و اًبْنً والده علیٍّ[۲۷]»؛ برادرش بود، پسر پدرش بود. «ابوالفضلَ المُضرَّجً بالدماءِ[۲۸]»؛ همان آقایی که در خون خود غَلتیده بود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا چندین مرتبه با صدای بلند گریه کردند. برای حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام) گریه کردند، برای حضرت علی اکبر (علیه السلام) گریه کردند، برای حضرت علی اصغر (علیه السلام) گریه کردند، هنگام وداع با اهل حرم گریه کردند، اما وقتی کنار بدن حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) آمدند، راوی نقل میکند: «فَبَکی الحُسَین بُکاءً شَدیداً[۲۹]»؛ دیگر گریهی امام حسین (علیه السلام) گریهی عادی نبود. زیرا بعد از بدن مبارک امام حسین (علیه السلام)، بدن شریف حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) خیلی بههم ریخته بود. هم دستهای حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) قطع شده بود. حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) عجب دستهایی داشتند! حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) عجب قدرت بازویی داشتند! پدرشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز به این دستها نگاه کردند و گریه کردند و دستهای حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را بوسیدند. حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) دستهای حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را بوسیده بودند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) هم وقتی برای دفن عمویشان تشریف آوردند، دستهای حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را بوسیدند. اما تنها دستهای حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) را قطع نکردند، بلکه بر حسب نقل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمدند و دست بر زیر بدن حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) بردند تا این بدن را از روی زمین بلند کنند و آن را حمل نمایند. وقتی بدن را بالا آوردند، دیدند که قطعات بدن بههم ریخته است. مانند بدن حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. ولی امام حسین (علیه السلام) در کنار بدن حضرت علی اکبر (علیه السلام) تنها نبودند؛ استمداد کردند: «جوانان بنیهاشم بیایید!». اما در کنار نَهر عَلقمه دیگر جوانی باقی نمانده بود. در آنجا راوی آورده است: «فَبَکی الحُسَین بُکاءً شَدیداً»؛ حسین جان! خداوند به داد دل تو برسد. امام حسین (علیه السلام) در آنجا چه گریهای کردند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در هیچجایی نگفته بودند که کَمرم شکست؛ ولی در آنجا گفتند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی[۳۰]». ولی تنها این جمله را نگفتند، بلکه در ادامهی آن فرمودند: «وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[۳۱]»؛ عَلمدارم! اباالفضلم! دیگر حسین بیچاره شد. «وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»؛ دیگر بیچاره شدم.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۲]»
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! همواره قلب نازنین امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بگردان.
خدایا! دلهای ما را با ظهور امام زمانمان (ارواحنا فداه) آرام بفرما.
خدایا! خیر و برکت خود را بر این مردم نازل بفرما.
خدایا! نسل جوان ما را به ساحل نجات برسان.
خدایا! ما را از نگرانیها نجات بده.
خدایا! به خوبان عالَم قَسمت میدهیم، به خَمسهی طیّبه قَسمت میدهیم بر ما منّت بگذار سایهی پُر برکت نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، مرجع بزرگ عالَم تشیّع، رهبر خوبمان را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) با کفایت و کرامت مُستدام بدار.
الها! پروردگارا! حوائج همهی حاجتمندان، جمع حاضر، مُلتمسین، متوقّعین، کسانی که ما را دعا میکنند و ما آنها را نمیشناسیم، همه را از خزائن غیب خودت حاجترَوا بفرما.
خدایا! برای گذشتگانمان، ذَویالحقوقمان، مشایخمان، شهیدانمان، امام شهدایمان را بر سر سُفرهی حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) ارتقاء درجات مُقدّر بفرما.
خدایا! ارواح طیّبهشان را از ما راضی و خشنود بدار.
برای شِفای همهی مریضها و مریضهای مورد نظر، یک صلوات به همراه یک سورهی حمد قرائت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ[۳۳]»
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.
[۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».
[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴.
«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ».
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۲.
«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۲.
«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ».
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱.
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».
[۷] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴.
[۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲.
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه عصر، آیه ۲.
[۱۲] سوره مبارکه معارج، آیات ۱۹ الی ۲۱.
[۱۳] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج ۲، ص ۷۴؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج ۳، ص ۴۵۱؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷، ح ۶؛ میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج ۴، ص ۳۲۳۲؛
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».
[۱۴] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۵.
[۱۵] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۶.
[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).
«إِلهِى إِنْ حَرَمْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَرْزُقُنِى ؟ وَ إِنْ خَذَلْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُنِى؛ إِلٰهِى أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ . إِلٰهِى إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ . إِلٰهِى کَأَنِّى بِنَفْسِى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلِى عَلَیْکَ فَقُلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِى بِعَفْوِکَ».
[۱۷] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۷.
«صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ».
[۱۸] همان.
[۱۹] نگاه کنید به: صفار، بصائر الدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۲۶۶-۲۶۸، ۲۹۶-۲۹۹؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ۱۳۵۶ش، ص۷۴؛ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۱۳۳ و۳۴۱-۳۴۴؛ نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه ۱۸۹، ص۲۸۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۳۸۳؛ خوارزمی، المناقب، مؤسسه نشر اسلامی، ص۹۱؛ جوینی، فرائد السمطین، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۳۴۰ و ۳۴۱؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۸۶، ج۶، ص۱۳۶، ج۷، ص۵۷، ج۱۰، ص۱۴، ج۱۳، ص۱۰۱.
[۲۰] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵.
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».
[۲۱] تحف العقول، ص ۲۵۸.
«فَأمّا حَقُّ الصَّلاهِ فَأن تَعلَمَ أنَّها وِفادَهٌ إلَى اللّه ِو أنَّکَ قائِمٌ بَینَ یَدَىِ اللّه».
[۲۲] الخصال، جلد ۱، صفحه ۲۴۲.
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مِنْ عَلاَمَاتِ اَلشَّقَاءِ جُمُودُ اَلْعَیْنِ وَ قَسْوَهُ اَلْقَلْبِ وَ شِدَّهُ اَلْحِرْصِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَى اَلذَّنْبِ».
[۲۳] همان.
[۲۴] منیهُ المرید، صفحه ۱۲۳.
[۲۵] محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی، از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضه المتقین و لوامع صاحبقرانی. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. مجلسی در ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر مدفون شد. مشهورترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود. به گفته محمدباقر مجلسی، پدرش اهل زهد و ریاضت بود و به منظور هدایت صوفیان با آنها ارتباط داشت اما برخی از اعتقادات آنها را باطل میدانست. وی کتاب الفوائد المدنیه محمدامین استرآبادی را ستوده است و به همین جهت، او را از اخباریان معتدل دانستهاند. محمدتقی مجلسی پسر ملا مقصودعلی نظنزی اصفهانی، در سال ۱۰۰۳ق در اصفهان، پایتخت صفویه، متولد شد. پدرش مقصودعلی مجلسی اهل علم و ادب و ترویج مذهب شیعه بود و با تخلص «مجلسی» شعر میسرود. نسب محمدتقی از پدر به ابونعیم اصفهانی و از مادر به محمد بن حسن نطنزی میرسد. وی در سال ۱۰۳۴ق در ۳۱ سالگی به نجف رفت و در ۳۳ سالگی از سید شرفالدین علی شولستانی از محدثان حوزه نجف، اجازه نقل حدیث گرفت؛ سپس به اصفهان بازگشت و در مسجد جامع اصفهان به تدریس مشغول شد. به گفته سید محمدباقر خوانساری، نویسنده کتاب روضات الجنات، محمدتقی مجلسی نخستین کسی بود که پس از ظهور حکومت صفویه، حدیث شیعه را نشر داد و پس از شیخ بهائی و میرداماد، در اصفهان نماز جمعه اقامه میکرد. همچنین به گفته وی، محمدباقر مجلسی کرامات بسیاری از پدرش نقل کرده است. محمدتقی مجلسی در ۱۱ شعبان ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر دفن شد.
[۲۶] عاشورا در آیینه ی تاریخ و أدب، صفحهی ١٠٧ تا ١١٣.
[۲۷] همان.
[۲۸] همان.
[۲۹] الإرشاد، ج۲، ص۱۰۹؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۱، باب۳۷؛ فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۱۰؛ مقتل الحسین، ص۳۲۸؛ کبریت احمر، ص۱۶۰-۱۶۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸-۶۰۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۲۷۹؛ وقعه الطف، المنتخب، ص۳۰۵.
«قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.قَالَ الْبَاقِرُ ع فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.قَالَ الرَّاوِی وَ اشْتَدَّ الْعَطَشُ بِالْحُسَیْنِ ع فَرَکِبَ الْمُسَنَّاهَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ وَ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ ع بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً.
قَالَ الرَّاوِی: ثُمَّ إِنَّ الْحُسَیْنَ ع دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبِرَازِ فَلَمْ یَزَلْ یَقْتُلُ کُلَّ مَنْ بَرَزَ إِلَیْهِ حَتَّى قَتَلَ مَقْتَلَهً عَظِیمَهً وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ الْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ قَالَ بَعْضُ الرُّوَاهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً مِنْهُ وَ إِنْ کَانَتِ الرِّجَالُ لَتَشُدُّ عَلَیْهِ فَیَشُدُّ عَلَیْهَا بِسَیْفِهِ فَیَنْکَشِفُ عَنْهُ انْکِشَافَ الْمِعْزَى إِذَا شَدَّ فِیهِ الذِّئْبُ وَ لَقَدْ کَانَ یَحْمِلُ فِیهِمْ وَ لَقَدْ تَکَمَّلُوا ثَلَاثِینَ أَلْفاً فَیُهْزَمُونَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الْمُنْتَشِرُ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى مَرْکَزِهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ الرَّاوِی وَ لَمْ یَزَلْ ع یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ وَیْلَکُمْ یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَالَ إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً- فَقَالَ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ لَکَ ذَلِکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ یَحْمِلُ عَلَیْهِمْ وَ یَحْمِلُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَطْلُبُ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ فَلَا یُجْدِی حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَهً فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ کَرَاهَهَ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَهَ یُقَالُ لَهُ مَالِکُ بْنُ الْیُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَیْنَ ع وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِیفِ بِالسَّیْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّیْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً.قَالَ الرَّاوِی:فَاسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِخِرْقَهٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اسْتَدْعَى بِقَلَنْسُوَهٍ فَلَبِسَهَا وَ اعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَیْئَهً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَهٌ فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ ع وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ ع. ثُمَّ إِنَّ شِمْرَ بْنَ ذِی الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلَى فُسْطَاطِ الْحُسَیْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلَى مَنْ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع یَا ابْنَ ذِی الْجَوْشَنِ أَنْتَ الدَّاعِی بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ عَلَى أَهْلِی أَحْرَقَکَ اللَّهُ بِالنَّارِ وَ جَاءَ شَبَثٌ فَوَبَّخَهُ فَاسْتَحْیَا وَ انْصَرَفَ. قَالَ الرَّاوِی:وَ قَالَ الْحُسَیْنُ ع ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّهُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ عجَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَهٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ ع سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ص مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَهً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ ص.قَالَ الرَّاوِی:وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَهُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ ع زُرْعَهَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَهً کَبَا ع بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ ع وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فِی حَلْقِهِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً ثُمَّ اجْتَزَّ رَأْسَهُ الْمُقَدَّسَ الْمُعَظَّمَ قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ الْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلًا یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لَا أَرِدُ الْحَامِیَهَ وَ لَا أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ الْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ امْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ الْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ الْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ الْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ ع کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ الْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا الْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق الْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ ابْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس النَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ بُدَیْلٍ وَ هَذَا السَّیْفُ الْمَنْهُوبُ الْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی الْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ النُّبُوَّهِ وَ الْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ الرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ.قَالَ الرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ الْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ.قَالَ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ الْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ الْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاهِ وَ الْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ امْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ الْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ الرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى ع بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى.قَالَ الرَّاوِی:فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.قَالَ الرَّاوِی:ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ ع فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ ع قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».
[۳۰] بحار الانوار /علامه مجلسی/۴۵/۴۲/بقیه الباب۳۷- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه …ص:۱. / پژوهشى پیرامون شهداى کربلا/جمعی ازنویسندگان/۷۵/ ابوالفضل العباس علیه السلام….ص:۷۵.
[۳۱] همان.
[۳۲] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
[۳۳] سوره مبارکه فاتحه.