«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
اهمیّت مسألهی ولایت برای تمام مؤمنین
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ[۲]»؛ خداوند عزیز در این آیهی سورهی مبارکهی توبه مطالب لطیف، سازنده، احساسی و عاطفی را برای انسجام دلهای شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح فرموده است. خداوند میفرماید بعضی از مؤمنون نسبت به بعضی دیگر ولایت دارند؛ «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ». ولایت پیوندی است که فاصلهها را از بین میبرد. در زبان عربی هنگامی که کسی از مکانی بیرون میآید و بلافاصله شخص دیگری به آن مکان وارد بشود، میگویند: «فَرَجَ فُلانٌ وَ یَلیهِ فُلان»؛ فلان شخصی که رفت، فاصله نبود و به دنبال آن شخص دیگری وارد شد. در ولایت اموری که در این لغت عمیق منظور شده است، یکی این است که مؤمنین هوای یکدیگر را دارند و مؤمنین از نظر روحی، از نظر سنخیّت فرهنگی، فکری و عاطفی پراکنده نمیشوند و مانند سلسلهی زنجیری هستند که به یکدیگر اتّصال دارند. این رشتهی ولایت خداوند متعال و رشتهی ولایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) مانند رشتهی تسبیح میماند. این مؤمنون همگی در یک نخ به دنبال یکدیگر هستند. نمیشود این را پاره کرد و آنها را جدا ساخت. چون مؤمنین در زنجیرهی محبّت خداوند متعال و ایمان به خداوند متعال، محبّت پیامبر الهی (صلی الله علیه و آله و سلم) و عشق به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) مشترک هستند و همهی دلها به یک نقطه متّصل است، به برکت اتّصال به آن کانون، همه با یکدیگر مرتبط هستند؛ لذا فرموده است: «وُدُّ المؤمنِ للمؤمنِ فی اللّه ِ مِن أعظَمِ شُعَبِ الإیمانِ[۳]»؛ اینکه یک شخص مؤمن، مؤمن دیگری را دوست داشته باشد، واجب است. کینهی مؤمن حرام است، بغض مؤمن حرام است، ایذاء مؤمن حرام است، انواع تضییع حقوق مؤمنین جزء کبائر است. ظلم به مؤمن، کاستن از مقام مؤمن، بیاحترامی به مؤمن، همگی برای این است که ما یک دستِ واحد باشیم و این اتّحادی که تظاهر نیست و انسان باید از دل مؤمنین را دوست داشته باشد، حتّی اگر مؤمن کارهای خیلی مناسبی هم نداشته باشد. این فردی که به همراه حضرت ثامن الحجج (روحی فداه و سلام الله علیه)، به همراه حضرت امام رضا (علیه السلام) از مدینه تا مَرو ساربان بود و در محضر امام رضا (علیه السلام) آمد، هنگامی که میخواست به مدینه بازگردد، خدمت حضرت رسید و عرض کرد: با وجود مأمورین، من نتوانستم گوهری را از شما دریافت نمایم، حال که میخواهم بازگردم، عنایت نمایید و یک نسخهای برای بنده درنظر بگیرید. وجود مبارک حضرت ثامن الحجج علیبنموسیالرضا (علیه السلام) که چه افتخار و چه نعمتی برای ما هستند، فرمودند: «کُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ کُنْتَ فَاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّیهِمْ وَ إِنْ کَانُوا فَاسِقِین[۴]»؛ کسی که حضرت امام حسین (علیه السلام) را دوست دارد، کسی که عشق امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در دل خود دارد، کسی که با امام حسن (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) صفا میکند، کسی که به همهی امامان شما عشق میورزد، او را دوست داشته باشد، هرچند انسان فاسقی هم باشد. مثلاً شخصی انسان بدی است ولی در ایّام عاشورا لباس سیاه بر تن مینماید و در مجلس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حضور مییابد و گریه مینماید، سینه میزند؛ مشخّص است که او ادا در نمیآورد و چیزی در وجود او قرار دارد که او را به اینجا میکشاند. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: اگر فاسق هم میباشد، او را دوست داشته باشید. موضوع دوّم این است که فرمودند: «کُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ کُنْتَ فَاسِقاً»، خود تو نیز انسانی هستی که در طول عمرت کارهای اشتباه زیادی انجام دادهای، ولی با وجود اینکه فاسق هستی، دوست داشتن محبّ آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تو یک اعتبار است و سعی کن که این مورد را از دست ندهی. حضرت نفرمودند که اگر من انسان بدی هستم و سابقهی بدی دارم، همهی عزاداران اهل نماز شب هستند، اهل خیر و ایثار هستند، هرچند تو انسان بدی هم باشی، سعی کن خودت را از اینها جدا نکنی و ارتباط قلبی خودت را با محبّان آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ کن. بنابراین اگر خودت هم اهل فسق باشی، موالیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دوست بدار. اگر آنها هم اهل فسق باشند و خودت انسان خوبی باشی، بازهم با اینها قطع رابطه نکن و با اینها همراه باش و هوای یکدیگر را داشته باشید. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ».
مؤمنین باید زمینهی توبه را در جامعه فراهم نمایند
بعد از آنکه خداوند متعال مسألهی ولایت را برای آحاد مؤمنین و شیعیان مطرح می نماید، خداوند ودود و مهربان ما از همهی ما خواسته است تا چشمهی مهربانی باشیم، به یکدیگر اخم نکنیم، به یکدیگر گیر ندهیم، مُچگیری نکنیم، به دنیال عیبهای یکدیگر نباشیم. بعضیها تمام توجّه خود را متمرکز میکنند تا از کسی عیبی پیدا نمایند؛ عاقبت اینها مشخّص نیست که چگونه باشد، زیرا یک بیماری در وجود آنها قرار دارد. ولی بعضی دیگر وقتی خطای آشکاری را هم میبینند، میگویند شاید من اشتباه کردهام. فرمودند: «کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ[۵]»؛ اگر از کسی در مورد کاری سؤال پرسیدید و گفت که من این کار را انجام ندادهام و با وجود اینکه شما آن کار را دیدهاید، میفرماید که چشم خودت را تکذیب کن و آبروی او را نبر. وقتی میگوید این کار را انجام ندادهام، حتماً خجالت میکشد که این سخن را بیان مینماید، پس حرف او را بپذیر. اینکه حریم یکدیگر را حفظ نماییم و یکدیگر را دوست داشته باشیم، نصّ قرآن کریم است که فرموده است: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ». چون این محبّت و این ولایت رشتهی نامرئی ایمان به خداوند متعال و ایمان به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار همهی ما را در یک زنجیره به یکدیگر متّصل کرده است، به دنبال آیه فرموده است: «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ وقتی انسان کسی را به عنوان برادر خودش میداند و با او دوستی نزدیک دارد، و میداند که اگر فلان کار را انجام بدهد، آبرویش میرود، آیا او را تماشا مینماید تا آبروی او برود؟ اگر صداقت داشته باشد، اگر جوانمردی داشته باشد، اگر یک قطره وجدان داشته باشد، حاضر نمیشود که رفیقش، برادرش و اقوامش بیآبرو بشوند. همینگونه که بیآبرویی دنیا را برای یکدیگر تحمّل نمیکنیم و پیشگیری مینماییم و آن را پرده پوشی مینماییم و در مورد آن ستّاریّت به خرج میدهیم، نسبت به گناهان نیز به همین صورت است و باید کاری کنیم تا گناه انجام نشود و یکدیگر را به ترک گناه تشویق نماییم و اگر خدایی ناخواسته کسی مرتکب گناه شد، این ولایتی که مؤمن بر مؤمن دارد، اقتضاء میکند تا از او بخواهیم توبه نماید و زمینهی توبه را برای او فراهم نماییم.
انسان نباید کاری کند که از اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) دور شود
در ارتباط با نفوذ در دلها، محبّت به مؤمنین، بهترین ابزار «محبّت» است، بهترین ابزار شکار دل است، بهترین ابزار نرمش است. انسان باید با نهایت سعهی صدر و مانند فرزند خودش رفتار نماید. چون فکرِ بچّهی کوچک به درستی کار نمیکند، مادر با تمام حواس مراقب اوست تا جانور و موجودی او را اذیّت نکند. همه باید نسبت به یکدیگر همین حالت را داشته باشیم. اجازه ندهیم که در داخل جهنّم قرار بگیریم. نگذاریم جامعهی ایمانی و جامعهی شیعی آلوده بشود، زیرا وقتی آلودگی زیاد بشود، سنخیّت از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) گرفته میشود و خداوند اعتقادشان را از آنها سلب خواهد کرد و به همین صورت نخواهد ماند. خداوند متعال استاد اشارات ما مرحوم «آیت الله امینی نجف آبادی[۶]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان گفتند که به بالین کسی رفتیم که برای او تلقین بگوییم؛ به ما گفتند که فلانی در حال جان دادن است و خانوادهی او به سراغ ما آمدند تا به آنجا برویم و در این لحظات آخر به او کمک کنیم. ایشان میفرمودند که به آن محتضر گفتیم که بگو: «اشهد انّ لا اله الا الله» و این جمله را بیان کرد، بگو «اشهد انّ محمّد رسول الله» و این جمله را نیز تکرار کرد، به او گفتم که بگو: «اشهد انّ امیرالمؤمنین علی ولیّ الله»، ناگهان اخمهای او درهم رفت و پاسخ داد که چیزی نگویید، زیرا بدم میآید؛ این جمله را گفت و در جهنّم قرار گرفت. انسان نباید کاری انجام بدهد که بگویند تو به درد ما نمیخوری، تو اصلاً با ما مناسبتی نداری. مانند فرزند حضرت نوح (علیه السلام) که قرآن کریم در مورد آن فرموده است: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ[۷]»؛ با وجود اینکه پسر او بود، ولی خداوند متعال شناسنامهی او را باطل نمود و فرمود: او از تو نیست. کاری نکنیم که بگویند تو از ما نبودی، تو به درد ما نمیخوری، تو آبروی ما را بردهای و با ما ناسارگار هستی.
روش و سیرهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد امر به معروف و نهی از منکر
قرآن کریم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای ما به عنوان اسوه و الگو معرفی فرموده است. حال ببینیم که سیرهی غالبِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت و برای امر به معروف و نهی از منکر به چه صورتی بوده است. خداوند متعال میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ[۸]»؛ ببینید چه آیهی زیبایی است. خداوند چه اندازه مهربان است، خداوند به چه اندازه زیبایی خلق کرده است، خداوند متعال به چه اندازه میخواهد دلهای ما را با این کلمات زیبایش نرم کند تا ما به این دین زیبا عمل نماییم. میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ» به وسیله و به سبب رحمتی که از جانب خداوند متعال است، ای حبیب من! تو که اینگونه نرم هستی و به این اندازه شکارچی دلها هستی، منشأ آن این است که خداوند متعال با رحمت خودش این نرمش را به تو داده است. «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» به سبب رحمتی از جانب خداوند متعال که به تو رسیده است، تو با این مردم با مُلایمت و با لینت و با نرمش و لطافت برخورد میکنی. برخورد تو بسیار نرم است و هیچگونه خشونتی در رفتار تو مشاهده نمیکنند، هیچگونه دُرشتی با اینها نمیکنی و در برابر اینها هیچگونه تکبّری نداری. «لِنْتَ لَهُمْ» مانند چشمهی آب به صورت آرام آرام نفوذ مینمایی و به صورت نرم در دل اینها رخنه میکنی، «لِنْتَ لَهُمْ». «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا» حال اگر این وجودِ لطیف تو نبود، اگر این مهربانی نبود، اگر این نرمی نبود، اگر این گرمی تو نبود و «فضّ» بودی، شکننده بودی، زودرنج بودی و برای آنها قیافه میگرفتی، «غَلِیظَ الْقَلْبِ» اینهایی که ظاهر شکنندهای دارند و اخمو و عبوس و دُرشتخو هستند، حکایت از باطن آنها مینماید. «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن»؛ ظاهر هرکسی از باطن او نیز خبر میدهد و اگر کسی روانشناس باشد، میتواند در سیمای اشخاص باطن آنها را بخواند و وقتی با او کمی سخن بگوید، متوجّه میشود که شخصیّت او چگونه است و چه چیزی در وجودش دارد و طرز تفکّر او چگونه است. میفرماید اگر در ظاهر فضّ و دُرشتخو و سختگیر بودی، «غَلِیظَ الْقَلْبِ» و قلب تو مهربان نبود و در باطن کینه داشتی و در هرکسی چیزی میدیدی، آن را عُقده میکردی و با او ناسازگاری میکردی، اگر در ظاهر اهل مُدارا نبودی، اهل نرمش نبودی و قلب تو نیز در باطن قلبِ کینهتوز و سختی بود، مگر میتوانستی شمعِ جمع باشی و اطراف تو شلوغ باشد و برای تو به این صورت جانفشانی کنند؟ «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»، حتماً از اطراف تو پراکنده میشدند. حال که خداوند متعال به تو لطف کرده است و این بلندنظری را به تو داده است، این تحمّل و ظرفیّت را به تو داده است، این خوشاخلاقی و خوشبرخوردی را به تو داده است، این خوشگفتاری را به تو عنایت کرده است و باطن شما را نیز نسبت به همه حتّی نسبت به گنهکاران به صورت مهربانی و دلسوز قرار داده است، حال که این گونه هستی، دو سه دستور را رعایت کن. اینها دستوراتی است که پیامبر ما مأمور هستند و ما هم به تأسی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور هستیم که این کارها را انجام بدهیم. مورد اول این است که میفرماید: «فَاعْفُ عَنْهُمْ»؛ اینقدر در مقام جبران نباشید. نگویید فلانی یک چیزی به من گفته است و به دنبال فرصتی هستم تا روزگارش را سیاه نمایم؛ بلکه به صورت «فَاعْفُ عَنْهُمْ» باشید.
«خداوندا بحق هشت و چارت ***** ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی[۹]»
خداوند با ما به گونهای برخورد مینماید که گویا در پروندهی ما اصلاً گناهی وجود ندارد. در خانهی او باز است و هر روز چند مرتبه ما را دعوت میکند که بیایید و من منتظر شما هستم. بیایید با من صحبت کنید، من شما را دوست دارم، به خانهی من بیایید، میخواهم شما را ببینم و حرفهای شما را گوش کنم. با وجود این همه گناه درب را نمیبندد و نمیفرماید که او را بیرون نمایید و اجازه ندهید که او دوباره به اینجا بیاید و بازهم میگوید که بیایید. این موضوع برای این است که خداوند عفوّ است، خداوند میبخشد، خداوند عفو مینماید. پیامبر من! از کسانی جفا میبینی، بیحرمتی میبینی و بیرغبتی میبینی؛ از آنها بگذر و آن چیزها را مهم ندان و در ذهن خودت نگاه ندار. «فَاعْفُ عَنْهُمْ» اینها را عفو کن. عجب خدای بزرگی داریم! خداوند خودش واسطه شده است و به پیامبرش فرموده است: ای پیامبر من! من که میبخشم پس تو نیز ببخش. چه خدایی و چه پیامبری! خداوند متعال به پیامبرش مأموریت میدهد که این کسانی که با تو بدرفتاری مینمایند، از آنها بگذر و آنها را عفو کن. ولی تنها عفو تو کافی نیست، بلکه میفرماید بیا و شفاعت آنها را نیز انجام بده. اینها گنهکار هستند و در پروندهشان نوشته شده است، تو بیا و از آبروی خودت مایه بگذار و بگو: خدایا! اینها را مورد مغفرت خودت قرار بده. هم خودت آنها را عفو کن و هم شفاعت آنان را نزد من کن که من هم آنها را ببخشم. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»؛ برای اینها استغفار کن.
بازگرداندن شخصیّت افرادی که در مسیر خود دچار لغزش شدند
حال که اینها شکست خوردهاند و در مسائل اخلاقی زمین خوردهاند، خدا نکند که انسان متّهم بشود و به زندان برود، زیرا بعد از آن انگشتنما خواهد شد و میگویند که فلانی متّهم بوده است و او را به زندان بردهاند. در این صورت شخصیّت او از بین خواهد رفت. وقتی برای کسی شخصیّت قائل نباشند، او را طرف مشورت قرار نمیدهند، مطالبشان را با او درمیان نمیگذارند. خداوند دستور میدهد که این کسانی که شخصیّتشان مخدوش شده است را بازسازی کن و به آنها وِجاهت ببخش. «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»؛ نباید اینها احساس کنند که از چشم تو افتادهاند و تو به اینها دیگر اعتنا نخواهی کرد. در کارهای مهمّ کشوری و در مسائل اجتماعی از اینها دعوت کن و از اینها نظرخواهی کن و اینها را مورد توجّه قرار بده. یکی از وجوه مشورت این است که باید با فرزندانمان مشورت کنیم، باید با جوانهایمان مشورت کنیم؛ در این هنگام است که او احساس میکند که من او را به حساب میآورم، من به اندازهای او را باور دارم که او میتواند نظر درستی را به من ارائه بدهد. وقتی این احساس شخصیّت به وجود بیاید، مُدام شخصیّت شکل خواهد گرفت و میجوشد و بالا میآید. اینها که یک مرتبه خطا میکنند و شما به او یک لگد هم بزنید در حالی که افتاده است، دیگر نمیتواند از جایش بلند بشود. اما اگر دست افتاده را گرفتید و او را بلند کردید و چند قدمی نیز او را راه بردید، مشکلی برای جامعه به وجود نخواهد آورد و او نیز دست کسی را میگیرد و او را بلند میکند. بیایید یکدیگر را بلند کنیم، یکدیگر را آبرومند کنیم و به یکدیگر اعتبار بدهیم. این سه دستور اخلاقی است که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است و ما را مأمور کرده است تا برای اصلاح جامعه و برای ساختن یکدیگر اینگونه باشیم.
روضه و توسل به حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی وَ یا قاسِمِ بْنَ الحَسَنَ الْمُجْتَبی
چه امام حسنی و چه قاسم بن الحسنی! مانند پدرش همه چیزش زیبا بود. حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) هم نامشان حسن بود، هم حرفشان حسن بود و هم کارهایشان زیبا و حسن بود. چه پسرانی از این بزرگوار باقی مانده است که افتخار عالَم شدند. در ایثار، در کمالات، در بندگی خداوند، در نصرت امام زمانشان و در عشق به شهادت گویِ سبقت را بردهاند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) بسیار حسّاس بودند. هم خودشان دوستداشتنی بودند و هم حضرت امام حسن (علیه السلام) اینها را به امانت دست برادرشان سپرده بودند. از کثرت علاقهای که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نسبت به حضرت قاسم (علیه السلام) و حضرت عبدالله (علیه السلام) نشان میدادند، اینها نگران بودند که این محبّت مانع بشود و حضرت سیداالشهدا (علیه السلام) اجازهی میدان به اینها ندهد. لذا شب عاشورا حضرت امام حسین (علیه السلام) یاران خودشان را جمع کردند و فرمودند: هرکسی تا فردا بماند، با من کشته خواهد شد. ولی الان پردهی شب افتاده است و کسی دیگری را نمیبیند، من هم بیعتم را برداشتهام. هرکسی میخواهد برود. همهی حاضرین وفاداری نشان دادند و گفتند: ما تا آخرین نفس و تا آخرین قطرهی خون در راه تو استقامت خواهیم کرد. ما آمدهایم که خودمان را قربان تو کنیم، حال چگونه میتوانیم این فرصت را از دست بدهیم. در این میان، این جوان نورَس که هنوز بالغ نشده بود، با دنیایی از حیا یک نگاهی به قد و بالای عمو کرد و عرضه داشت: «یا عماه! و انا فی من یقتل؟[۱۰]»؛ عموجان! دلم را آرام کن و بگو که آیا نام من نیز در لیست شهدا نوشته شده است یا خیر؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) پاسخ دادند: پسر برادرم! قاسم من! مرگ را چگونه میبینی؟ عرض کرد: «احلی من العسل[۱۱]». به خدا قسم که قربانی عمو شدن و دور تو گشتن و در رکاب تو به خون غلتیده شدن، برایم از عسل شیرینتر است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حضرت قاسم (علیه السلام) را در آغوش گرفتند و فرمودند: آری قاسم من؛ فردا تو شهید میشوی و کودک شیرخوار من نیز جزء شهداست و همگی شما جزءِ قربانیان هستید. اما برای تو بلایی پیشبینی شده است که هیچ شهیدی آن بلا را ندیده است. صبح عاشورا حضرت علی اکبر (علیه السلام) به میدان رفت و نوبت به جوانان بنیهاشم رسیده بود. حضرت قاسم (علیه السلام) آمد و التماس کرد: عمو جان! اذن میدان میخواهم. برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بسیار سخت بود، ولی به پای عمو افتاد و التماس کرد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به او اذن میدان دادند و حال میخواهند تا با او خداحافظی نمایند. دستهای مبارکشان را باز کردند و این جوان را به سینه چسباندند و این نوجوان هم دستهایش را به گردن عمو حمایل کرد. «و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما[۱۲]»؛ هم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) غش کردند، هم یادگار امام حسن مجتبی (علیه السلام) غش کردند. وقتی به هوش آمد و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به او اذن میدان دادند، به اندازهای با شتاب حرکت کرد که بند کفشهایش بسته نبود. به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد. یک نامردی شمشیر به فرق مقدّس حضرت قاسم (علیه السلام) وارد کرد. ضربه به اندازهای سنگین بود که عزیزِ امام حسن مجتبی (علیه السلام) با صورت بر روی زمین افتاد. فریاد برآورد: «یا عَمّاه! اَدرِکنی[۱۳]»؛ عمو به دادم بر(سلام الله علیها) نمیدانم حضرت امام حسین (علیه السلام) با چه حالی خودشان را رساندند و دیدند که نانجیبی شمشیر بلند کرده است. حضرت امام حسین (علیه السلام) حمله کردند و لشکر به سوی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) حمله آوردند و جنگ مغلوبه شد. یک وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) مشاهده کردند که این نوجوان زیر سُمِ اسبها نفس نفس میزند. نالهی حضرت امام حسین (علیه السلام) بلند شد: «عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ[۱۴]»؛ عزیز برادرم! برای عموی تو خیلی گران بود که تو عمو را به فریاد بخوانی اما دیگر فایدهای نداشته باشد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به انکسار حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در داغ یادگار امام حسن مجتبی (علیه السلام) قسمت میدهیم که امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! حوائج ما را برآورده بفرما.
خدایا! مریضهایمان را شفا عنایت بفرما.
انشاءالله از مدّاح آلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) استفاده مینمایید. چه نامی خوشتر از نام حسین (علیه السلام) است؛ نام امام حسین (علیه السلام) اسم اعظم خداوند متعال است. همه بگویید: یا حسین (علیه السلام).
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.
[۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۱.
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».
[۳] الکافی : ۲/۱۲۵/۳ ، المحاسن : ۱/۴۱۰/۹۳۳ نحوه.
«وُدُّ المؤمنِ للمؤمنِ فی اللّه ِ مِن أعظَمِ شُعَبِ الإیمانِ . ألاَ و مَنْ أحَبَّ فی اللّه ِ، و أبْغَضَ فی اللّه ِ ، و أعْطى فی اللّه ِ و مَنعَ فی اللّه ِ ، فهُو مِن أصْفیاءِ اللّه».
[۴] الدعوات، قطب الدین الراوندی، ص ۲۸؛ بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج ۶۶، ص ۲۵۳.
[۵] الکافی، جلد ۸، صفحه ۱۴۷.
«سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ اَلْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَبَلَهَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اَلرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِی یَبْلُغُنِی عَنْهُ اَلشَّیْءُ اَلَّذِی أَکْرَهُهُ فَأَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِکَ فَیُنْکِرُ ذَلِکَ وَ قَدْ أَخْبَرَنِی عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ عَنْ أَخِیکَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسُونَ قَسَامَهً وَ قَالَ لَکَ قَوْلاً فَصَدِّقْهُ وَ کَذِّبْهُمْ لاَ تُذِیعَنَّ عَلَیْهِ شَیْئاً تَشِینُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ فَتَکُونَ مِنَ اَلَّذِینَ قَالَ اَللَّهُ فِی کِتَابِهِ : «إِنَّ اَلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ اَلْفٰاحِشَهُ فِی اَلَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ».
[۶] ابراهیم امینی نجفآبادی (۱۳۰۴ – ۱۳۹۹ش) روحانی شیعه، فعال در انقلاب اسلامی ایران، نائب رئیس وقت مجلس خبرگان، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، امام جمعه قم، امام جماعت مسجد اعظم قم و از شاگردان آیتالله بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی بود. تشکیل گروهی با هدف اصلاح حوزه علمیه قم و اجرای احکام سیاسی در سال ۱۳۴۱ش، امضای اعلامیه مرجعیت امام خمینی و تشویق مردم به راهپیمایی برای آزادی امام خمینی از جمله فعالیتهای سیاسی وی قبل از انقلاب بوده است. امینی پس از انقلاب به عنوان نماینده امام خمینی برای حل مشکلات مردم به برخی از شهرهای ایران رفت و عضو شورای بازنگری قانون اساسی ایران بوده است. امینی، آثاری در موضوعات مختلف نوشته است. برخی از آثار او مانند کتاب فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی و کتاب دادگستر جهان به ترتیب جزو منابع درسی مدارس آموزش و پرورش ایران و حوزه علمیه قم بوده است. پاسخگویی به سوالات و شبهات دینی از مهمترین دغدغههای وی بعد از انقلاب بود. کتابهای اخلاقی “خودسازى (تزکیه و تهذیب نفس)”، “جوان و همسر گزینى” و “همسرداری” از جمله آثار اوست.
ابراهیم امینی نجفآبادی سال ۱۳۰۴ش در نجفآباد متولد شد و در شش سالگی پدرش را ازدست داد. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در شهر نجفآباد، سال ۱۳۲۱ش وارد حوزه علمیه قم شد و پس از سه ماه سکونت در آنجا علیرغم علاقه به حوزه قم، به دلیل مشکلات مالی حوزه علمیه اصفهان را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. او به مدت شش سال در اصفهان دروس سطح را در مدارس نوریه، کاسهگران و جده بزرگ به پایان رسانده و در طول این مدت از شاگردان میرزا علی آقا شیرازی بود. سال ۱۳۲۶ش برای تکمیل دروس حوزوی وارد قم شد. وی جزو شاگردان گلپایگانی، مرعشی نجفی، امام خمینی، علامه طباطبایی و حاجآقا رحیم ارباب بوده و در درس اخلاق امام خمینی و آقا حسین قمی شرکت میکرد. ابراهیم امینی از دوازده نفری بود که پس از درگذشت آیتالله حکیم اعلامیه مرجعیت امام خمینی را امضا کرد.
امینی در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۹ش مصادف با ۳۰ شعبان ۱۴۴۱ق در قم درگذشت و در ۷ اردیبهشت، آیتالله نوری همدانی از مراجع تقلید شیعه بر جنازه او نماز گزارد و در حرم حضرت معصومه دفن شد. به دلیل شیوع ویروس کرونا و رعایت پروتکلهای بهداشتی، مراسم تشییع جنازه و تدفین وی به صورت عمومی برگزار نشد. ابراهیم امینی کتابهای فقه، اصول، فلسفه و کلام را تدریس میکرد و در کشورهای مختلف از جمله انگلیس، فرانسه، سوریه، پاکستان، چین و ژاپن در سمینارهای علمی و فرهنگی شرکت کرده است. امینی از سال ۱۳۷۷ش امام جماعت مسجد اعظم قم برای اقامه نماز مغرب و عشاء بود. او پس از نماز، به صحبتهای مردم گوش داده و به سؤالات آنان پاسخ میداد.
امینی بعد از انقلاب اسلامی بیشتر فعالیتهایش را بر پاسخ به شبهات و پرداختن به مسائل روز متمرکز کرد. به عقیده وی پس از انقلاب اسلامی بسیاری از فرهنگیان و دانشگاهیان علاقهمند به نظرات اسلام پیرامون مسائل متعدد بودند؛ با توجه به اینکه حوزویان بسیاری مشغول تحصیل و تدریس بودند وی مسؤلیت پاسخگویی به این نیاز را برعهده گرفت. از ابراهیم امینی ۳۴ جلد کتاب در موضوعات مختلف اسلامی به چاپ رسیده است. او انگیزه نگارش کتابهایش را نیاز جامعه و نبودن کتاب مناسب درباره آن موضوع میدانست. آموزش قرآن کریم، فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی از کتابهای درسی دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی و «دادگستر جهان» کتابی درباره امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از منابع درسی حوزه علمیه آیین همسرداری و چند کتاب اخلاقی مانند “خودسازى (تزکیه و تهذیب نفس)”، “جوان و همسر گزینى” و “همسرداری” از جمله آثار او است. آیتالله امینی از چهرههای سیاسی جمهوری اسلامی ایران است. وی نائب رئیس مجلس خبرگان رهبری، رئیس دبیرخانه خبرگان و امام جمعه قم بوده است. بخشی از فعالیتهای سیاسی ابراهیم امینی قبل و بخشی بعد از انقلاب اسلامی بوده است.
[۷] سوره مبارکه هود، آیه ۴۶.
«قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ».
[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹.
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».
[۹] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۲۷.
[۱۰] مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۷.
[۱۱] همان.
[۱۲] مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی: ج ۲ ص ۲۷.
«خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أی بَعدِ عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ] عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ فی بَعضِ الرِّوایاتِ، وفی بَعضِ الرِّوایاتِ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یَبلُغِ الحُلمَ فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام اعتَنَقَهُ، وجَعَلا یَبکِیانِ حَتّى غُشِیَ عَلَیهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ فَأَبى عَمُّهُ الحُسَینُ علیه السلام أن یَأذَنَ لَهُ، فَلَم یَزَلِ الغُلامُ یُقَبِّلُ یَدَیهِ ورِجلَیهِ ویَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ وهُوَ یَقولُ:
«انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن ***** سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن ***** بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن»
وحَمَلَ وکَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَهُ قَمَرٍ، وقاتَلَ فَقَتَلَ عَلى صِغَرِ سِنِّهِ خَمسَهً وثَلاثینَ رَجُلًا. قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: کُنتُ فی عَسکَرِ ابنِ سَعدٍ، فَکُنتُ أنظُرُ إلَى الغُلامِ وعَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ إحداهُما ما أنسى أنَّهُ کانَ شِسعَ الیُسرى فَقالَ عَمرُو بنُ سَعدٍ الأَزدِیُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ: سُبحانَ اللّهِ! ما تُریدُ بِذلِکَ؟ فَوَاللّهِ لَو ضَرَبَنی ما بَسَطتُ لَهُ یَدی، یَکفیکَ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَشوهُ. قالَ: وَاللّهِ لَأَفعَلَنَّ! وشَدَّ عَلَیهِ، فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ وصاحَ: یا عَمّاه! فَانقَضَّ عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام کالصَّقرِ، وتَخَلَّلَ الصُّفوفَ، وشَدَّ شِدَّهَ اللَّیثِ الحَرِبِ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ بِیَدِهِ، فَأَطَنَّها مِنَ المِرفَقِ فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ، فَحَمَلَت خَیلُ أهلِ الکوفَهِ لِیَستَنقِذوهُ، فَاستَقبَلَتهُ بِصُدورِها ووَطِئَتهُ بِحَوافِرِها، فَماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَهُ فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ، وَالحُسَینُ یَقولُ: عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ، أو یُجیبَکَ فَلا یُعینَکَ، أو یُعینَکَ فَلا یُغنِیَ عَنکَ، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، الوَیلُ لِقاتِلِکَ! ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّیأنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ تَخُطّانِ الأَرضَ، وقَد وَضَعَ صَدرَهُ إلى صَدرِهِ، فَقُلتُ فی نَفسی، ماذا یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ القَتلى مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً! صَبراً یا بَنی عُمومَتی صَبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ أبَداً».
[۱۳] همان.
[۱۴] همان.