«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
ارتداد جامعهی اسلامی پس از رحلتِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[۲]»؛ خداوند متعال پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) را مأمور کرد روششان در برخورد با بَشر در کلاسهای مختلف و با مخاطبین مختلف، متناسب با مخاطبینشان باشد. بعضیها با بُرهان و عقل راه میآیند ولی برخی دیگر اینگونه نیستند و اهل موعظه هستند و اگر انسان برای اینها حرفهای خوبی بزند و داستانهای خوبی برایشان تعریف نماید، تحت تأثیر قرار میگیرند و راه خدا را قبول مینمایند. عدّهی دیگری هم نه اهل منطق هستند و نه اهل دل هستند. باید انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) برای اینها با جِدال احسن حجّت را تمام نمایند. اینکه میبینید وجود نازنین پیامبر خدا حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) مدّت ۲۳ سال زحمت کشیدند که ۱۳ سال در مکّه تشریف داشتند و دوران تحمّل انواع مصیبتها، داغها، فشارها، تحریمها، تمسخرها، جوّسازیها و تهمتها بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همهی اینها را به کمک خداوند متعال تحمّل کردند. ۱۰ سال هم به مدینه آمدند و حکومت تشکیل دادند و در پرتوی حکومت اسلامی، جامعهی دینی تشکیل شد. نظامات زندگی بر اساس قوانین شرع مورد عمل قرار گرفت. اما به محض اینکه رسول خدا رُخ در نقابِ خاک پنهان کردند، مردم از دین برگشتند. «ارتد الناس بعد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)[۳]»؛ پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم مرتد شدند و حکومت اسلامی را نخواستند. «سقیفه[۴]» در مقابل «غدیر» بود. غدیر به این معناست که مردم با حکومتی بیعت کنند که آن حکومت را خداوند تعیین مینماید، ولی سقیفه میگوید که چرا خداوند برای ما حکومت تعیین نماید؟ حاکم شرط و علم و عدالت نیاز ندارد؛ هرکه زور بیشتری داشت، یک عدّهای را جمع کند و هرکسی هم که مخالفت کند را ترور کنند و او را از بین ببرند. سقیفه آمد و مسیر زندگی را که حکومتها ریل زندگی را تعریف مینمایند، تغییر دادند. عدّهای در سقیفه نشستند و در تشییع بدن مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حضور پیدا نکردند و در نماز به بدن ایشان هم حضور نداشتند، بدن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را رها کردند و به دنبال سیاست خودشان رفتند. نکتهی عجیب این است که آنها این کار را کردند، ولی مردمی که به نظر میرسید این همه جبهه رفته و شهید دادهاند، این همه ایثار و نثار کردند، دیدند که مردم هم به سراغ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نرفتند و به سراغ دین نرفتند.
دین اسلام با حکومت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تکمیل شده است
این آیهی کریمه در سورهی مبارکهی مائده که فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ[۵]»؛ ای پیامبر من! به این مؤمنین اعلام کن آنهایی که از دین مرتد میشوند، «مَنْ یَرْتَدَّ» خداوند در مورد آینده هشدار را داده است که این انقلابی که با رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و با رهبری خداوند تشکیل حکومت داده است، عدّهای این مسیر را تغییر میدهند و در مقابل این انقلاب فرهنگ جاهلیّت را جایگزین مینمایند، فرهنگ نژاد را بر روی کار میآورند. شایستهسالاری و خدامحوری را به بازیهای حزبی و نژادپرستی تبدیل میکنند و خداوند متعال هم هشدار داده است، هم خبر غیبی داده است و هم بشارتی داده است؛ «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ»؛ اگر شما امروز قدر حکومت علوی را ندانستید، حکومت مورد رضایت خداوند متعال را که فرموده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا[۶]»؛ دین با ولایت علی (علیه السلام) تکمیل شد. خداوند با بیعت کردن مردم با حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز غدیر، نعمت را بر شما تمام کرده است. همه چیز دین شما تکمیل شد. «وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»؛ یک دینی است که با داشتن برنامههای جامع حکومتی، میتواند سعادت شما را تأمین نماید و خداوند از چنین دینی رضایت خواهد داشت. مردمی که به حکومت فساد تن بدهند، دینشان هم مورد رضایت خداوند متعال نیست. مردمی که در زیر پرچم حضرت علی (علیه السلام) باشند، اگر گاهی در اعمال شرعیشان هم قصوراتی وجود داشته باشد، خداوند آنها را اغماض مینماید، خداوند عفو مینماید، خداوند شفاعت حضرت محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) را برای جبران نقایصِ فردی ما به عنوان پشتوانهی ما قرار داده است، مایهی امید و جبران شکستهای ما قرار داده است و خداوند متعال پیشبینی کردند که این دین کامل و این نعمت تمام و این مُهر رضایتی که خداوند متعال با حاکمیت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان به بشر اعلان فرموده است، عدّهای به آن پشتِ پا میزنند.
دنیاپرستی مردم باعث میشود تا به همه چیز پُشت کنند
چرا پشتِ پا میزنند؟ رمز آن را حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیَا وَ اَلدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّیَّانُونَ[۷]»؛ مولای ما، سالار شهیدان فرمودند: مردم دنیاپرست هستند. گمان میکنند که اگر نماز میخوانند، این نماز خواندن دنیاپرستی است؛ بلکه اینگونه نیست. آنجایی که جاذبههای دنیوی به سراغ شما میآید، اگر به خاطر خداوند از دنیا گذشتید ولی حقّ را پایمال نکردید، آنجا مشخّص میشود که شما خداپرست هستید. والّا نماز که معونهای ندارد، هزینهای ندارد، خرجی ندارد. روزه هم همینگونه است و برای شما خرجی به همراه ندارد. در این دعواهای سیاسی و در این منافع و کشمکشهای اقتصادی مشخّص میشود چه کسی دین دارد و چه کسی بیدین است. وجود مقدّس حضرت حسین بن علی (علیه السلام) خامسِ آل عبا است. مسلمانها نزول آیات وحی رد شأن امام حسین (علیه السلام) و پنجتن آل عبا را دیدهاند که هم «آیهی تطهیر»، هم «آیهی مباهله»، هم سورهی «هل أتی»، هم «آیهی مودّت»، هم آیهی «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ * بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ[۸]» و هم «آیهی نور» و این همه آیاتی که در شأن پدرشان و خاندانشان و خودشان نازل شده است، همهی اینها را از نظر علمی میدانستند؛ ولی به راحتی حمایتشان را از حضرت امام حسین (علیه السلام) برداشتند و تسلیم ارازل و اوباش حرامزاده شدند و خون امام حسین (علیه السلام) را ریختند. این امتحاناتی که در طول این ۴۳ سال برای ملّت ما پیش آمده است، بین خود و خدا در کل عالَم بشر بیسابقه است و هیچ ملّتی برای دینش و برای انقلابش به این اندازه استقامت و ایستادگی از خود نشان نداده است. با وجود اینکه وسوسههای امروز با ابزار تبلیغاتی که دنیا در اختیار دارد، قابل مقایسه با آن زمانها نیست؛ ولی تا به امروز انقلاب و ولایتتان را با خون شهدایتان حفظ کردهاید. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ[۹]»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در مقام تربیت ما فرمودند که تمرین کنیم و بین دوراهیها که قرار میگیریم، خداوند را انتخاب نماییم و هوی را انتخاب نکنیم. دنیا را انتخاب نکنیم و آخرت را انتخاب کنیم. در قضاوتهایمان، در حرفهایمان، در حمایتهایمان و در اظهار نظرهایمان همگی حقّ وجود داشته باشد، خداوند باشد و دنیاپرستی ما را از مسیر حقّ جدا نکند.
خداوند مرحوم آیت الله العظمی «آقای بهجت» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ما در شهر مشهد جمعی از جوانان را به محضر ایشان بردیم. ایشان نگاهی کردند و فرمودند: گرگ زیاد شده است و گمان میکنم منظورشان گرگ ایمان بود. گرگ زیاد شده است. وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از قرنهای گذشته نسخهای برای حفظ دین از دستبُردِ گرگها به شیعیانشان ارائه فرمودهاند که آن هم خواندن «دعای غریق» است که در این ایّام باید آن را زیاد بخوانیم که اینگونه است: «یا الله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ[۱۰]». انشاءالله تقوا را نیز رعایت نماییم که خداوند متعال هم ما را و هم شیعیان عراق را از فتنههای آخرالزّمان حفظ نماید. پس از قرنها یک حکومت شیعی در عراق هم اتّفاق افتاده است، ولی ببینید که چه فتنههایی پیش میآید و چگونه خودشان را از گردانهی عزّت و قدرت خارج مینمایند.
روضه و توسل به حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
در چنین روزی هم به امام حسن مجتبی (علیه السلام) عرض تسلیت داریم که صاحب مجلس امام حسن مجتبی (علیه السلام) هستند و هم به سالار شهیدان عرض تسلیت داریم که محبّتشان نسبت به فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) کمتر از خود امام حسن مجتبی (علیه السلام) نبود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خیلی فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) را نوازش میکردند، مورد محبّت شدید ایشان بودند و بسیار دوستداشتنی هم بودند. نور بودند، بالاتر از فرشتهها بودند. شب عاشورا، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) درحال گشتن بودند، گاهی به خیمهی خواهرشان سر میزدند، گاهی به خیمهی اصحاب میرفتند و گاهی هم به خیمهی بنیهاشم سر میزدند. در مسیر خودشان به خیمهی حضرت اباالفضل (علیه السلام) برخورد کردند و دیدند که همهی جوانها در آنجا جمع هستند. مقداری توقّف فرمودند تا ببینند چه مسائلی در این شب حسّاس مطرح است. این عزیزان مسابقهی در شهادت را مطرح کردند و همگی داوطلب هستند تا به عنوان اوّلین شهید باشند. وجود مقدّس حضرت اباالفضل (علیه السلام) اعلام آمادگی کردند و گفتند که اوّلین کسی که فردا جانِ خودش را فدای حسین (علیه السلام) میکند، من هستم. حضرت علیاکبر (علیه السلام) عرضه میدارد: عمو جان! شما علمدار هستید، شما سپهدار هستید، شما رُکنِ قشون پدرم هستید و باید تا آخر بمانید. من اوّلین کسی خواهم بود که جانم را فدا نمایم. هرکسی به زبان خودش اظهار عشق به شهادت در راه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را میکرد. یکمرتبه دیدند که جناب قاسم (علیه السلام) از جای خود بلند شد و عرض کرد: عمو جان! جایگاه شما قابل جبران نیست. پسر عمو جان! ای علی اکبر! عمو جانم طاقت شهادت تو را نخواهد داشت. اما من سایهی پدر را بر روی سر خود ندارم. اجازه بدهید اوّلین کسی که جان خودش را فدای حسین (علیه السلام) میکند، من باشم. بر حسب نقل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قدم به داخل خیمه گذاشتند، حضرت قاسم (علیه السلام) را در آغوش گرفتند و فرمودند: چه زمانی من از پدری کردن برای تو چیزی کم گذاشتم؟ حضرت قاسم (علیه السلام) را تفقّد کردند، نوازش کردند؛ اما حضرت قاسم (علیه السلام) نگرانی خودش را برای عمو عرضه داشت. «یا عماه! و انا فی من یقتل؟[۱۱]»؛ عمو جان! مرا راحتم کن. نگرانم که نام من در لیست شهدا نباشد. آیا نام من هم در لیست شهدا نوشته شده است؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از حضرت قاسم (علیه السلام) پرسیدند: قاسم جان! به من بگو مرگ را چگونه میبینی؟ حضرت قاسم (علیه السلام) عرض کرد: مرگ در رکاب شما «احلی من العسل[۱۲]» است و قسم جلاله خورد. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: آری قاسم جان، تو هم جزءِ شهدا هستی. نه تنها تو شهید میشوی، حتّی شیرخوار من نیز جزءِ شهداست. اما قاسم جان! برای تو حادثهای پیش خواهد آمد که هیچ یک از شهدا گرفتار این حادثه نمیشوند و آن حادثهای که از همهی مصیبتها بالاتر بود، این است که شهداء بعد از شهادت به زیر سُم اسبها رفتند، اما حضرت قاسم (علیه السلام) هنوز جان در بدن داشت. وقتی حضرت قاسم (علیه السلام) از عمو اذن میدان گرفت، به قدری با شتاب رفت که بند کفشهایش را هم نبسته بود. جنگی نمایان کرد و نانجیب شمشیری بر فرق مبارک حضرت قاسم (علیه السلام) فرود آورد. این نوجوانی که مانند قرص ماه بود، با صورت بر روی زمین افتاد و صدایش بلند شد: «یا عَمّاه![۱۳]»؛ ای عمو به دادم برسید. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با سرعت خودشان را رساندند و وقتی کنار حضرت قاسم (علیه السلام) رسیدند، دیدند که نانجیب شمشیر بلند کرده است. حضرت امام حسین (علیه السلام) به او حمله کردند و او از قشون کمک خواست و قشون هم مقابل حضرت امام حسین (علیه السلام) به جنگ پرداختند. جنگ مغلوبه شد. یکمرتبه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دیدند که نفسهای حضرت قاسم (علیه السلام) زیر سُم اسبها به شماره افتاده است. آمدند و بدن نازنین این نوجوان را بلند کردند و به سینه چسباندند، اما پاهای نوجوان بر روی زمین کشیده میشد. یکی از جاهایی که ارباب مظلوم ما با صدای بلند گریه کرده است، همین جا بوده است. فرمودند: «عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ[۱۴]»؛ ای پسر برادرم! برای عموی تو خیلی سخت است که تو از عمو کمک بخواهی و عمو نتواند کمکی به تو بکند و یا وقتی به داد تو برسد که دیگر کار از کار گذشته باشد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این بدن خونین را با همان وضعیّت به کنار بدن قطعهقطعهی حضرت علیاکبر (علیه السلام) آوردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمِ الإِحسانِ بِحَقِّ الحُسَینِ[۱۵]».
خدایا! به دمِ شهداء، به شهدای کربلا، به یادگار امام حسن مجتبی (علیه السلام) لباس ظهور به قامت زیبای امام زمانمان (ارواحنا فداه) در همین ایّام بپوشان.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! دلهای ما را به نور محبّت و معرفت امام زمانمان (ارواحنا فداه) مزیّن بفرما.
خدایا! دست ما را از دامن امام زمان (ارواحنا فداه) کوتاه نفرما.
خدایا! حوائج این جمع و حاجات مورد نظر برآورده بفرما.
خدایا! گره از کار همهی شیعیان باز بفرما.
خدایا! نسل جوان ما را به سامان برسان.
خدایا! نگرانیهای پدر و مادرها نسبت به فرزندانشان رفع بفرما.
خدایا! خیر و برکت، گشایش، امنیّت اخلاقی و امنیّت خانوادگی بر آحادِ مردم ما از خزائن غیب خودت نازل بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.
[۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۵.
«ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ ۖ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ ۖ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».
[۳] شیخ مفید، اختصاص، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۰.
[۴] واقعه سقیفه بنیساعده، نخستین واقعه پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال ۱۱ق بود که در آن ابوبکر بن ابیقُحافه به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شد. پس از وفات حضرت محمد(ص)، امام علی (علیه السلام) و برخی دیگر از صحابه مشغول تدارک مراسم تدفین وی بودند، در همان زمان عدهای از انصار به رهبری سعد بن عباده بزرگ قبیله خزرج، در سقیفه بنیساعده جمع شدند تا برای انتخاب رهبر پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم بگیرند. به نظر برخی تاریخنگاران، این اجتماع انصار، فقط برای تعیین حاکمی برای شهر مدینه بوده است اما با ورود برخی از مهاجران به جلسه، مجادلات به سمت تعیین جانشین پیامبر برای رهبری تمام مسلمانان تغییر مسیر داد و در نهایت، با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت شد. بنابر نقل منابع تاریخی، به جز ابوبکر که از طرف مهاجران سخن میگفت، عمر بن خطاب و اَبوعُبَیده جَرّاح نیز در سقیفه حاضر بودهاند. اهلسنت برای مشروعیتبخشی به حاکمیت و خلافت ابوبکر به اصل اجماع استناد کردهاند. این در حالی است که به نوشته تاریخنگاران انتخاب ابوبکر مورد پذیرش عمومی نبوده است. پس از این واقعه افرادی مانند حضرت علی (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، فضل و عبدالله پسران عباس عموی پیامبر و نیز برخی اصحاب معروف پیامبر مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، زبیر بن عوام و حذیفه بن یمان به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر جانشینی امام علی (علیه السلام) بهویژه در غدیر خم، میدانند.
در منابع تاریخی واقعه سقیفه گزارش شده است. همچنین آثاری نیز برای بررسی و تحلیل آن نوشته شده است. همچنین مستشرقانی مانند هنری لامنس، کایتانی و ویلفرد مادلونگ در تألیفاتی به نقل و بررسی واقعه سقیفه پرداختهاند. کتاب جانشینی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اثر مادلونگ و نظریه مثلث قدرت از هنری لامنس از معروفترین آنها هستند. سقیفه مکانی به شکل سکو یا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع میشدند. سقیفهای که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخی از مهاجران و انصار در آن گرد آمدند، متعلق به تیره بنیساعده از قوم خزرج ساکن در مدینه، که پیش از هجرت پیامبر، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد. این مکان پس از ورود پیامبر به مدینه، به مدت ده سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملا کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجران و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوباره تجمعی در آن پدید آمد.
به گفته ویلفرد مادلونگ (زاده ۱۹۳۰م) اسلامشناس آلمانی، روایت اصلی درباره اجتماع در سقیفه بنیساعده به عبدالله بن عباس از عمر بن خطاب برمیگردد. تمام روایات دیگر از این اطلاعات استفاده کرده یا از آن مایه گرفتهاند. این روایات را، با اندکتغییری در سلسله راویان مختلف، ابنهشام، محمد جریر طبری، عبدالرزاق بن همّام، محمد بن اسماعیل بخاری و ابن حنبل نقل کردهاند. به دنبال اطلاع عمومی مسلمانان مدینه از وفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عدهای از انصار برای تصمیمگیری درباره وضعیت خود و همچنین چارهجویی درباره مسئله جانشینی رسول خدا، در سقیفه بنیساعده گرد آمدند. مطابق منابع تاریخی در آغاز این جلسه سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج بهخاطر شدت بیماری بهواسطه فرزندش با جمعیت سخن گفت. وی با ذکر دلایلی جانشینی پیامبر اسلام را حق انصار دانست و آنان را به گرفتن اداره امور دعوت نمود. حاضران سخنان وی را تأیید کرده و اعلام نمودند که سعد را بهعنوان حاکم بر خود انتخاب نموده و تأکید کردند که بر خلاف نظر وی کاری انجام ندهند. اما برخی از حاضران احتمال مخالفت مهاجران با این تصمیم را مطرح کردند و امکان عدم تسلیم آنان در برابر تصمیم این جمع را دادند. این احتمال پیشنهاد انتخاب امیری از انصار و امیری از مهاجران را در پی داشت.
گزارش این اجتماع و علت برپایی آن به ابوبکر بن ابیقحافه و عمر بن خطاب رسید و این دو به همراه ابوعبیده جراح به سقیفه رفتند. با ورود آنان به این جمع، ابوبکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی به برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر پرداخت. این سخنان با مخالفت و موافقت حاضران مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی (علیه السلام) و عدم بیعت با غیر از او اشاره کردند؛ ولی در نهایت ابوبکر، عمر و ابوعبیده را بهعنوان افراد شایسته برای این مقام معرفی کرد. این دو تن طی سخنانی با پیشنهاد ابوبکر مخالفت کردند. به گزارش تاریخ طبری (نوشته شده در ۳۰۳ق)، عمر بن خطاب درباره این لحظات گفته است: در این لحظه سروصدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده میشد، تا آنجا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود. این بود که به ابوبکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آنکه دست عمر در دست ابوبکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیشدستی کرده و دست به دست ابوبکر زد و با او بیعت کرد. پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابوبکر آغاز شد تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار، زیر دست و پای آنها لگدمال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس بن سعد شد که این برخوردها با دخالت ابوبکر به پایان رسید.
[۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۳.
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۷] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۴۵.
«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی مَسِیرِهِ إِلَى کَرْبَلاَءَ : إِنَّ هَذِهِ اَلدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَهٌ کَصُبَابَهِ اَلْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى اَلْوَبِیلِ أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ اَلْبَاطِلَ لاَ یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ اَلْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَهً وَ لاَ اَلْحَیَاهَ مَعَ اَلظَّالِمِینَ إِلاَّ بَرَماً إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیَا وَ اَلدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّیَّانُونَ».
[۸] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱۹ و ۲۰.
[۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷.
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».
[۱۰] صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۵۱۲.
[۱۱] مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۷.
[۱۲] همان.
[۱۳] مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی: ج ۲ ص ۲۷.
«خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أی بَعدِ عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ] عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ فی بَعضِ الرِّوایاتِ، وفی بَعضِ الرِّوایاتِ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یَبلُغِ الحُلمَ فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام اعتَنَقَهُ، وجَعَلا یَبکِیانِ حَتّى غُشِیَ عَلَیهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ فَأَبى عَمُّهُ الحُسَینُ علیه السلام أن یَأذَنَ لَهُ، فَلَم یَزَلِ الغُلامُ یُقَبِّلُ یَدَیهِ ورِجلَیهِ ویَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ وهُوَ یَقولُ:
«انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن ***** سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن ***** بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن»
وحَمَلَ وکَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَهُ قَمَرٍ، وقاتَلَ فَقَتَلَ عَلى صِغَرِ سِنِّهِ خَمسَهً وثَلاثینَ رَجُلًا. قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: کُنتُ فی عَسکَرِ ابنِ سَعدٍ، فَکُنتُ أنظُرُ إلَى الغُلامِ وعَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ إحداهُما ما أنسى أنَّهُ کانَ شِسعَ الیُسرى فَقالَ عَمرُو بنُ سَعدٍ الأَزدِیُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ: سُبحانَ اللّهِ! ما تُریدُ بِذلِکَ؟ فَوَاللّهِ لَو ضَرَبَنی ما بَسَطتُ لَهُ یَدی، یَکفیکَ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَشوهُ. قالَ: وَاللّهِ لَأَفعَلَنَّ! وشَدَّ عَلَیهِ، فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ وصاحَ: یا عَمّاه! فَانقَضَّ عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام کالصَّقرِ، وتَخَلَّلَ الصُّفوفَ، وشَدَّ شِدَّهَ اللَّیثِ الحَرِبِ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ بِیَدِهِ، فَأَطَنَّها مِنَ المِرفَقِ فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ، فَحَمَلَت خَیلُ أهلِ الکوفَهِ لِیَستَنقِذوهُ، فَاستَقبَلَتهُ بِصُدورِها ووَطِئَتهُ بِحَوافِرِها، فَماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَهُ فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ، وَالحُسَینُ یَقولُ: عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ، أو یُجیبَکَ فَلا یُعینَکَ، أو یُعینَکَ فَلا یُغنِیَ عَنکَ، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، الوَیلُ لِقاتِلِکَ! ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّیأنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ تَخُطّانِ الأَرضَ، وقَد وَضَعَ صَدرَهُ إلى صَدرِهِ، فَقُلتُ فی نَفسی، ماذا یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ القَتلى مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً! صَبراً یا بَنی عُمومَتی صَبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ أبَداً».
[۱۴] همان.
[۱۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.