«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«نماز و صبر» انسان را به سوی ملکوت پرواز میدهد
پروردگار عزیز همهی عالَم را که هیچکسی از وسعت عالَم اطّلاعی ندارد، خداوند وجود لایتناهی است و قدرتش هم لایتناهی است و علمش هم لایتناهی است و خلقتش هم لایتناهی است. فرموده است: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا[۲]»؛ خداوند هرچه آفریده است، نعمت است. خداوند بلا خلق نکرده است و بلا را ما درست میکنیم. خداوند جمال مطلق است، کمال مطلق است و رحمت او هم «وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ[۳]» است. رحمتِ خداوند تمام مخلوقات را پوشش داده است. «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[۴]»؛ همیشه رحمتِ حقّ پیشاپیش غضب او حرکت میکند و جلوی غضب خداوند را میگیرد. غضب در عالَم آفرینش عَرَضی است، ولی رحمت ذاتی است. این است که از شخص جهنّمی میپرسند: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ[۵]»؛ یک انسان عاقل از یک انسان سالم نمیپرسد که چرا سلامت هستی؟ امّا به مریض میگویند چه شده است که مریض شدهای؟ کسی از انسان بهشتی نمیپرسد چرا به بهشت رفتهای؛ ولی از شخص جهنّمی میپرسند: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ»، بنا نبود کسی به جهنّم برود، تو چرا اینگونه شدهای و سر از جهنّم درآوردهای؟ مشخّص میشود که جهنّم خلاف مسیر خلقتِ الهی است و مانند بیماری است که بر انسان عارض میشود. بهشت مانند سلامتی است، طبیعی است، در خطّ خودش است، ولی جهنّم خروج از خط و بیراهه است. نباید از خط خارج میشدی تا به آنجا مبتلا میشدی. رفتن به جهنّم هم عللی دارد که در این آیه سه علّت آن آمده است. وقتی میگویند: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ»، چه شد که شما گرفتارغ سَقر شدید؟ پاسخ میدهند: «قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ[۶]» یکی از علل سقوط، بینمازی است. نماز انسان را نگه میدارد و نمیگذارد تا انسان جهنّمی بشود. «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۷]»؛ نماز برخواستن و نشستن نیست، بلکه دارای ملکوت است، نماز دارای حیات است، نماز زنده است، نماز نور است، نماز قدرت دارد، نماز انسان را از ناتوانی نجات میدهد که پروردگار عزیز فرموده است: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ[۸]». در یک آیه فرموده است: «إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ[۹]» و در یک آیه هم فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ[۱۰]». این دو سنگر و دژ و پناهگاه است که یکی نماز است و دیگری صبر و مقاومت است. اگر کسی در سنگر صبر و در دژِ نماز پناهنده بشود، از همهی خطرات محفوظ میماند. نماز پاسداری میکند، نماز مرزبانی میکند، نماز در برابر کِشش جهنّم بازدارنده است، نماز انسان را بالا میبرد و انرژی میدهد تا انسان بر خلاف جاذبهی زمین بتواند عروج کند، بالا برود و به بهشت برسد؛ «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ».
پرداختن «زکات» به مال انسان برکت میدهد
مورد دوّم این بود که گفتند: «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ[۱۱]»؛ فرمود: «دَاوُوا مَرْضَاکُمْ بِالصَّدَقَهِ[۱۲]» ؛ «وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاهِ[۱۳]»؛ اگر خواستید مالتان محفوظ بماند، زکات بدهید. اگر خواستید بلا از زندگیتان دفع بشود، صدقه بدهید. زکات در اصطلاح قرآن کریم تمامی واجبات مالی است، به حقوق مالی زکات گفته میشود که به دو جهت است: یکی این است که زکات وَرَز کردن مال است؛ همانگونه که اگر درختان باغ وَرَز نشود، میوهاش کم میشود و حاصل خوب نمیدهد، اگر اضافهی مال هم به فقرا داده نشود و اگر حقّ الله و حقّ النّاس ادا نشود، این مال بیبرکت میشود و حاصل دنیوی و اخروی برای انسان نخواهد داشت. معنای دیگر این است که زکات به منظور رشد است؛ وَرَز کردن باغ و باغچه به گلها و درختان کمک میکند تا رشد کنند. حلال کردن مال، آن را رشد میدهد. گاهی کسی دارای مال کمی است، ولی مال او برکت دارد و مشکلاتش با این مال کم رفع میشود. مال حرام مانند کفِ روی آب است؛ زیاد نشان داده میشود، ولی بَرجِ زیادی هم دارد. انواع تحمیلها به آن میشود، مشکلاتی پیش میآید و مستأصل میشود. با اینکه درآمد زیادی دارد، ولی زندگیاش همیشه تلخ است و همیشه در گِرو است و مشکلاتش حل نمیشود. خداوند متعال در سورهی مبارکهی نوح، آیاتی است که ارتباط مال و ثروت با استغفار را به صورت ریاضی بیان فرموده است تا به کوری چشم دنیاپرستها، مؤمنین روی به خداوند بیاورند. از قول حضرت نوح پیامبر (علیه السلام) است که نوح پیامبر (علیه السلام) در میان انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، دارای جایگاه ویژهای است. خداوند در مورد ایشان فرموده است: «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ[۱۴]». حضرت نوح (علیه السلام) جزءِ پیامبرانی است که اثرش در همهی عالَمین باقی مانده است و چه بسا که ما فرزندان حضرت نوح (علیه السلام) باشیم. در بعضی از روایات آمده است که با طوفان حضرت نوح (علیه السلام)، هرکسی ذُرّیهی حضرت نوح (علیه السلام) نبود، از بین رفته است و آن کسی که باقی مانده است، فرزندان حضرت نوح (علیه السلام) هستند. ما پس از حضرت آدم (علیه السلام)، به حضرت نوح (علیه السلام) میرسیم. لذا میفرماید: «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ». سلام بر نوح (علیه السلام) در همهی جهانیان. حضرت نوح پیامبر (علیه السلام) در میان انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) طولانیترین عُمر نصیبشان شد. بیشترین بلاها و گرفتاریها را نیز از اُمّت خودش متحمّل شد. او مانند طبیبِ دلسوزِ فداکار سراغ همهی افراد را میگرفت و التماس میکرد که بیایید و ایمان بیاورید، بهشتی بشوید و اهل نجات بشوید؛ امّا با ایشان لج میکردند و پنبه در گوششان میگذاشتند که صدای نوح (علیه السلام) را نشوند. اعلانِ انزجار و نفرت میکردند و به این اکتفا نمیکردند، او را میزدند تا از هوش میرفت. این پیامبر صاحب کتاب و اولیالعزم، به صورت مکرر زیر ضربات اینها مدهوش و بیهوش شده است، ولی اهل صبر بود و بالاخره با این همه استقامتی که حضرت نوح (علیه السلام) نشان دادند و در جهت تبلیغ مردم به خداوند و دین خداوند در طی مدت نُهصد و پنجاه سال شب و روز نداشتند و حاصل زحمات ایشان جز حدود هشتاد نفر نشد و به ایشان ایمان نیاوردند.
غفاریّت خداوند متعال، دریای بیکران است
ولی خداوند متعال او را مأمور کرد تا اینها را از جهت دنیوی هم تشویق نماید که دین فقط برای آخرت نیست، بلکه دین دنیای انسان را نیز آباد میکند. فرمود: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا[۱۵]»؛ خداوند چگونه خودش را معرفی میکند؟ خداوند متعال غافر است، غافر صفت مُشبهه است؛ خداوند بخشنده است، خداوند توبهپذیر است، خداوند گناه بندهاش را میبخشد، ولی به این صورت که شما فکر میکنید، نیست. «إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا»، صیغهی مُبالغه است. اگر کسی دریاهای گناه را همراه خودش داشته باشد و گناهانش به اندازهی ریگهای بیابانهای عالَم باشد، سُفرهی مغفرت خداوند از همهی اینها گُستردهتر است. به هر اندازهای گناه کردهاید و به هر اندازهای بدسابقه هستید، نگویید که از ما گذشته است و به خودت نگاه نکن و به طرف مقابلت نگاه کن. حساب با کریمان سَهل است. طرف مقابل تو اَکرم الاَکرمین است. بخشش او مانند ذات مقدّیش لایتاهی است و بیحدّ میبخشد؛ «إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا». چون خداوند غفّار است، فرموده است: «یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا[۱۶]»؛ اوّلین وعدهی دلانگیز و نجات انسان از لجنِ بیماریهای اخلاقی و قلبی است که گناه بیماری دل است، رذائل اخلاقی غُدّههای سرطانی جانگزائی است که انسان را از دارالسّلام دور میکند. بهشت دارالسّلام است و انسانهای سالم به آنجا میروند. اگر در اینجا خودش را به بیماری حسد، بیماری تکبّر، بیماری حرص و به بیماری حِقد و کینه گرفتار کرد، با اینها نمی تواند به بهشت برود. «لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ[۱۷]»؛ بهشت خانهی سالمهاست و انسانهای سالم به بهشت راه دارند. «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۱۸]»؛ به جز کسانی که در روز قیامت قلبِ سَلیم به همراه خودشان برده باشند، کسی نفعی نمیبرد و دیگران ضرر میکنند و جهنّمی میشوند. خداوند متعال دین را برای سالمسازی باطن ما و روح انسانی ما در اختیار ما قرار داده است. دین هم بهداشت است و هم درمان است. لذا اگر اهل استغفار بودیم، عذرخواهی کردیم و پشیمان شدیم و تصمیم گرفتیم که دیگر مرتکب گناه نشویم، «إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا» اوّلین نعمت الهی این است که خداوند متعال ما را پاک میکند، ما را سالم میکند، ما را از بیماریهای معنوی و اخلاقی شفا میدهد. «إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا». خداوند آیینهی دل ما را از زنگارها پاک میکند، غُبار دل را میریزد، جان ما را شفّاف میکند، خانهی دل ما را به نور مغفرتش روشن میکند. این از نظر حقوقی انسانی ما که ما را به انسانیّت نائل مینماید. دوّم نسبت به دنیای ما میفرماید: «یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا» خداوند متعال باران را به وفور برای شما میباراند، باران را با فراوانی ارسال مینماید و دیگر گرفتار کمآبی نمیشوید، گرفتار خشکسالی نمیشوید، دام شما متضرّر نمیشود، مزرعههای شما تشنه نمیماند. بارش باران صرف نظر از برکاتی که موجب رویش حبوبات و حاصل و سیرابی حیوانات و سیرابی انسانها دارد، خود نزول باران میکروبها را رفع مینماید، فضا را تمیز میکند، هنگام نزول باران دعا مُستجاب میشود، انواعِ برکات معنوی در باران وجود دارد. «یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا».
مال انسان میتواند دنیا و آخرت او را آباد و یا خراب نماید
سوّمین وعدهی خداوند از قول نوح پیامبر (علیه السلام) به موحّدان عالَم عنایت فرموده است، این است که میفرماید: «وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ[۱۹]» که «بَنِینَ» وعدهی پنجم است. خداوند به شما مالی میدهد که آن مال کمک برای کار شما میشود. بعضیها دارای مال هستند، ولی مالشان وِزر و وَبالشان است، مایهی آبروریزی شان است. مانند کسانی که در جریان سکّه اعدام شدند. اینها به خاطر مال اعدام شدند و مال برایشان چیزی نداشت؛ هم آبرویشان را برد و هم جانشان را به خطر انداخت و هم مملکت گرفتار شد. امّا خداوند متعال به انسانهایی مال میدهد که حاصل این مال مسجد میشود، تبدیل به بیمارستان میشود، تبدیل به کارگاههای اشتغال جوانان میشود، تبدیل به جهیزیهی دخترها میشود، تبدیل به انواع کتابهای خوب و چاپ تفسیرها میشود؛ این مالی است که خداوند متعال با این مال شما را مدد کرده است. اگر مال باشد، ولی در آن رشوه باشد، اگر مال باشد، ولی در آن ربا باشد، اگر مال باشد، ولی توسط آن فسادخانه و فحشا دایر بشود؛ این جلسات کنسرت اختلاطی ایجاد بشود، اینها با مال هم دنیایشان تبدیل به جهنّم میشود و هم آخرتشان بدبختی و وِزر و وَبال میآورد. «نِعْمَ اَلْمَالُ اَلصَّالِحُ لِلرَّجُلِ اَلصَّالِحِ[۲۰]»؛ مالِ خوب برای مرد خوب بسیار عالی است. مانند مالِ حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) که دارای برکت زیادی بود و تا دامنهی قیامت هرکسی الله اکبر میگوید، لاالهالّاالله میگوید و کار خیر انجام میدهد، حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) حضور دارد و دارای حساب جاری هستند. حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) در تمام عبادات ما، در تمام کارهای خیر ما و در خون تکتک شهدای ما سهم دارند. در ثواب اینها شریک هستند و همهی اینها در صندوق خیرات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) ریخته میشود. مال میتواند دنیا و آخرت را برای انسان قرینِ عزّت و سعادت کند و میتوانند مانند قارون باشد که در آن حد مال جمع کرد و در آخر هم زمین دهان باز کرد و خودش را به همراه مالش در خود فرو برد و جز حسرت و بدبختی چیزی نصیبش نشد. بنابراین اگر انسان راه خدا را برود، خداوند دنیای انسان را نیز آباد میکند، ولی مالی که مدد باشد، مالی که کمک باشد، مالی که گِره را باز نماید، مالی که راه را صاف نماید، مالی که دلها را شکار نماید، مالی را درب بهشت را باز کند، مالی که دشمن را ضعیف کند، مالی که دوست را بلند کند. این مال بسیار خوب است. تعبیر قرآن کریم این است که میفرماید: «وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ»؛ خداوند متعال به شما مالی میدهد که برای شما پُر برکت باشد و مددِ شما باشد و یار شما باشد و این مال بارِ شما نباشد. انسان مال میخواهد که گِرهها را باز نماید، مال میخواهد که کلیدها را به قفلها بیندازد و قفل کار زندگی را باز نماید، ولی مالی که گِره در گِره درست میکند و برای انسان حسود میآورد، برای انسان دشمن میآورد، فرزندان را به جان یکدیگر میاندازد که بر سر تقسیم ارث همه چیزشان را به باد میدهند، این مال چه ارزشی دارد؟ «وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ»؛ خداوند فرزندانتان را هم به گونهای قرار میدهد که اینها چاقوکِش نمیشوند، هرزه نمیشوند، ضدّ انقلاب و تروریست نمیشوند؛ بلکه این فرزندان مسجدی میشوند، هیأتی میشوند، دانشمندان هستهای میشوند، شهدای جبههها میشوند، مدافع حرم میشوند. این فرزند بسیار متفاوت است. خیلیها فرزند دارند، ولی کدام فرزند شهید سلیمانی میشود؟ کدام فرزند شهید حُججی میشود؟ این شهدای شما و شهدای این محلّه که بحمدلله شهدای فراوانی هم دارید، برای آن دیانتی است که خداوند متعال فرزندتان را مایهی افتخار دنیا و آخرت قرار میدهد. لذا وقتی میپرسند: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ»، آن چیزی که علّت سقوط در جهنّم میشود که جهنّم عارضی و بیماری استو خروج از خطّ انسانیّت است، یکی بینمازی است که انسان را ساقط میکند و موضوع دوّم بیرحمی است که انسان مالی را که خداوند متعال به امانت به او داده است تا ما به اهلش برسانیم، در امانت الهی خیانت بشود و سهم امام داده نشود، خمس داده نشود، سهم فقرا داده نشود، مالِ مردمخوری اتّفاق بیفتد و این موجب سقوط در سَقَر میشود. موضوع سوّم این است که گفتند: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ[۲۱]»؛ بیبند و باری، هرزگی و فحشا موجب بروز عارضهی جهنّم دنیا و جهنّم آخرت میشود. خدا را به خون زُلال حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قسم میدهم که ما را در مسیر بندگی قرار بدهد. زندگی ما را، وجود ما را، فرزندان ما را، به نور دیانت و مجبّت اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) نورانی بدارد.
روضه و توسّل به حضرت زینب (سلام الله علیها)
امروز روز فرزندان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) است. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بر گردن ما بسیار حقّ دارند. خون امام حسین (علیه السلام) را حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) برای ما حفظ فرموده است. عاشورا را حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) برای ما نگه داشته است. برای خون شهداء عجب نگهبانی بودند. برای شهدای عزیز کربلا عجب پیامآوری بودند. برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عجب نائبهی خاصّی بودند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هنگامی که خواستگار برایشان آمد، به پدر بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کردند: اختیار من با شماست، امّا من میخواهم دو شرط را ضمن عقد بگنجانید؛ یکی این است که من حسینی هستم. روزی که من حسین را نبینم، آن روز برای من روز خوبی نیست. میخواهم حقّ داشته باشم و هر روز بتوانم بروم و حسینم را ببینم. دوّمین شرط هم این است که اگر برای حسینم سفری پیش بیاید، حتّی اگر همسرم هم نخواهد به این سفر بیاید، من حسینی هستم، من بیابانی حسین (علیه السلام) هستم، من از حسین (علیه السلام) جُدا نمیشوم. «عبدالله بن جعفر بن ابیطالب[۲۲]» هر دو شرط را پذیرفته بود. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هم بدون حسین (علیه السلام) نبود و همیشه با حسین (علیه السلام) همراه بود. سفر کربلا پیش آمد و مشخّص میشود که بیبی از علمِ غیب برخوردار بودند و سفر کربلا را پیشبینی کرده بودند و مقدّمات سفر کربلا را برای خودش مُهیا میکرد. «عبدالله بن جعفر» نتوانست کربلائی بشود. او در مدینه ماند. ولی هنگامی که با حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خداحافظی میکردند، به ایشان عرضه داشت: بیبی! من نتوانستم همراه با حسین (علیه السلام) بیایم؛ ولی این دو فرزندم را همراه خود میبری، اگر خطری برای حسین (علیه السلام) پیش آمد، از این فرزندان مضایقه نکنید و بچههای من را فدای حسینتان کنید. شنیدهاید که در روز عاشورا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) برای حضرت علیاکبر (علیه السلام) چه کردند. برای بچّههای برادرش چه کردند. امّا وقتی فرزندانش شهید شدند، جنازهها را آوردند و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) از خیمه بیرون نیامد و مُلاحظهی حال امام حسین (علیه السلام) را میکردند. هیچ جایی نامی از فرزندانشان نبردند و فقط در یکجا نام آنها را به زبان آورد و آن هم زمانی بود که به دروازهی کوفه رسیدند. مانند پدرش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطابهی آتشین خواندند، مردم را به هم ریخت و یکمرتبه دیدند که لحن حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تغییر کرد و دیگر با مردم حرف نمیزند و با ماه خودش سخن میگوید. «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا[۲۳]»؛ یک نگاهی به سر بریدهی ابیعبدالله (علیه السلام) کردند که بالای نی است و اینجا بود که عرضه داشت: حُسینِ زینب! همه جا همراه تو بودم و هیچ جایی تو را تنها نگذاشتم. اگر تو داغ برادر دیدی، من هم خواهر هستم و من هم داغ برادران شهیدم را دیدم. اگر تو شهید شدی، من هم اسیر شدم. حسین من! اگر تو داغ فرزند دیدی، خواهرت هم مادر شهید است، من هم داغ فرزندانم را دیدم. امّا حسین من! این را پیشبینی نکرده بودم که سر تو را بالای نی ببینم، محاسن تو را پُر از خون ببینم.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عظمت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به اخلاص حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به شهدای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به فرزندان و قربانیان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به سوز دل حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) امامزمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! گِرههای ما را باز بفرما.
خدایا! عاقبت امر خودمان و فرزندانمان را ختم به خیر کن.
خدایا! ما را از فتنههای آخرالزّمان محافظت بفرما.
خدایا! خیر و برکت، روزی حلال و زندگی آسان نصیب همهی ما بگردان.
الها! پروردگارا! دست نفاق، دست بیدینی، دست تفرقه و دست فتنه را از این مملکت و از این مقاومت و از کشور عراق کوتاه بگردان.
خدایا! مردم عراق را از فتنهی صدریها محافظت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) مقاومت لبنان و یمن را به پیروزی قطعی برسان.
خدایا! اسرائیل و آمریکا و آل سعود و وهابیّت و جاسوسهای داخلیشان را نابود بگردان.
خدایا! حوائج این جمع، حاجات مورد نظر برآورده بفرما.
خدایا! همهی مریضها و خصوصاً مریضهای سفارش شده را شفا عنایت بفرما.
الها! هر نعمتی به ما دادهای، به لطف و کَرَمت از ما زَوال نیاور.
خدایا! توفیق شُکر نعمتها را به ما مرحمت بفرما.
خدایا! نعمت وجود رهبری را، این سید جلیلالقدر را، این مرجع عالیقدر را، این الگوی خوب در زمان غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) را با کرامت، با کفایت، با صحّت و با عزّت مستدام بدار.
الها! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ماست، به ما مرحمت بفرما.
نثار روح مقدّس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، همهی شهداء و شهدای این محل و گذشتگان این جمع، صلواتی مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.
[۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۸.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۶.
«وَ اکْتُبْ لَنَا فِی هَٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ ۚ قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ ۖ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ ۚ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ».
[۴] مفاتیح الجنان، دعای شریف جوشن کبیر.
[۵] سوره مبارکه مدثر، آیه ۴۲.
[۶] سوره مبارکه مدثر، آیه ۴۳.
[۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵.
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵.
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ».
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ».
[۱۱] سوره مبارکه مدثر، آیه ۴۴.
[۱۲] الکافی، جلد ۴، صفحه ۳.
«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : دَاوُوا مَرْضَاکُمْ بِالصَّدَقَهِ وَ اِدْفَعُوا اَلْبَلاَءَ بِالدُّعَاءِ وَ اِسْتَنْزِلُوا اَلرِّزْقَ بِالصَّدَقَهِ فَإِنَّهَا تُفَکُّ مِنْ بَیْنِ لُحِیِّ سَبْعِمِائَهِ شَیْطَانٍ وَ لَیْسَ شَیْءٌ أَثْقَلَ عَلَى اَلشَّیْطَانِ مِنَ اَلصَّدَقَهِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ وَ هِیَ تَقَعُ فِی یَدِ اَلرَّبِّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِ اَلْعَبْدِ».
[۱۳] نهج البلاغه، حکمت ۱۴۶؛ ارزش صدقه، زکات و دعا.
«وَ قَالَ (علیه السلام): سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَهِ، وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاهِ، وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ».
[۱۴] سوره مبارکه صافات، آیه ۷۹.
[۱۵] سوره مبارکه نوح، آیه ۱۰.
[۱۶] سوره مبارکه نوح، آیه ۱۱.
[۱۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۷.
«لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۖ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹.
[۱۹] سوره مبارکه نوح، آیه ۱۲.
«وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا».
[۲۰] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۱۵۸.
[۲۱] سوره مبارکه مدثر، آیه ۴۵.
[۲۲] عبدالله بن جعفر بن ابیطالب (درگذشت ۸۰ق) همسر حضرت زینب (سلام الله علیها). عبدالله نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود و در سال هفتم قمری به همراه پدر و مادرش به مدینه مهاجرت کرد. عبدالله در حمایت از امام علی (علیه السلام) در جنگهای جمل و صفین شرکت کرد. وی تا زمان صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه، با آن حضرت همراه بود. او در دوره حکومت معاویه و یزید عطایای آنها را میپذیرفت و در واقعه کربلا حضور نداشت؛ اما همسرش زینب (سلام الله علیها) در این واقعه اسیر شد و دو تن از فرزندانش به نامهای عون و محمد در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسیدند. عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزند جعفر طَیّار و اسماء دختر عُمَیس بود. پدرش جعفر از صحابه پیامبر (ص) بود که در جنگ موته به شهادت رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از شهادت جعفر، عبدالله را مورد نوازش قرار داد. عبدالله با استناد به حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که «جعفر را دیدم که در بهشت با ملائکه پرواز میکند»، ابنذیالجناحین (فرزند کسی که دو بال داشت) نیز خوانده میشد. عبدالله با زینب دختر علی بن ابیطالب ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند پسر (علی، عباس، عون، محمد) و دختری به نام امکلثوم بود. او همچنین در زمان حیات زینب، با لیلا دختر مسعود نیز ازدواج کرد. و پس از درگذشت زینب (سلام الله علیها) با امکلثوم خواهر او ازدواج کرد. عبدالله در حبشه به دنیا آمد. در هجرت جعفر بن ابیطالب به حبشه، همسرش اسماء بنت عمیس نیز همراه او بود و عبدالله، بهعنوان نخستین مولود مسلمانان، در آنجا متولد شد. او در سال هفتم هجرت، پس از غزوه خیبر، به همراه خانوادهاش به مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. بنابر کتاب فتوح الشام، عبدالله در فتوحات شام که در زمان خلافت عمر بن خطاب رخ داد، مشارکت کرد. او در دورۀ خلافت عثمان، هنگام تبعید ابوذر به رَبَذِه، به تبعیت از علی (علیه السلام)، ابوذر را تا بیرون مدینه بدرقه کرد. به گفته ابنابیالحدید هنگامی که ولید بن عقبه والی عثمان در کوفه به شرابخواری متهم شد، عبدالله بهدستور علی (علیه السلام) بر ولید حد جاری کرد.
عبدالله با علی (علیه السلام) بیعت کرد و در بیشتر حوداث دوران خلافت علی (علیه السلام) حضور داشت. او به طرفداری از علی (علیه السلام) در جنگ جمل شرکت کرد و در جنگ صفین نیز در سپاه امام علی (علیه السلام) بود و بر قبایل قریش، اَسَد و کنانه ریاست داشت و به کمک مسلم بن عقیل پیادگانِ سَمت راست سپاه امام را فرماندهی میکرد. بنا به نقلی علی (علیه السلام) علت پذیرش حَکَمیت را زنده ماندن افرادی همچون عبدالله بن جعفر دانست. عبدالله از کسانی بود که به پایبندی عراقیان بر عهدنامه حکمیت گواهی داد. علی (علیه السلام) به پیشنهاد او محمد بن ابیبکر (برادر مادری عبدالله) را به جای قیس بن سعد به ولایت مصر منصوب کرد. به گفتۀ ابنابیالحدید، علی (علیه السلام) میخواست عبدالله را به سبب تبذیر، از تصرف در اموالش منع کند، ازاینرو او با زُبیر بن عَوام شریک شد و امام دیگر او را محجور نکرد. به گزارش ابنسعد و علی بن حسین مسعودی عبدالله، پس از شهادت امام علی (علیه السلام)، ابنملجم را قصاص کرد. البته این گفته خلاف عبارت دیگری از مسعودی است که میگوید: «و قَتل الحسنُ عبدَالرحمن بن ملجمَ علی حسب ما ذکرنا». طبق نقل شیخ مفید امام حسن مجتبی (علیه السلام) دستور داد که ابنملجم قصاص شود. عبدالله در صلح امام حسن با معاویه در سپاه امام حسن (علیه السلام) بود. به گفته ابنابیالحدید، هنگامی که امام حسن (علیه السلام) به شهادت رسید، مروان بن حکم از دفن وی در کنار مرقد پیامبر (ص) جلوگیری کرد. عبدالله، امام حسین (علیه السلام) را سوگند داد تا از مشاجره با مروان بپرهیزد.
عبدالله در حکومت معاویه، با دربار او در دمشق ارتباط برقرار کرد و به نزد او در دمشق رفت. معاویه ۱.۰۰۰.۰۰۰ درهم مقرری سالیانه برای وی تعیین کرد و یزید آن را به ۲.۰۰۰.۰۰۰ درهم افزایش داد. معاویه وی را سیدِ بنیهاشم لقب داد، اما عبدالله چنین لقبی را مختص به حسنین (علیهم السلام) میدانست. برخی احترام معاویه به عبدالله بن جعفر را برخاسته از تلاش وی برای جذب بزرگان و سران قبایل، و شاید برای کاستن از مقام فرزندان امام علی (علیه السلام) دانستهاند. در مجالس معاویه بین یزید با عبدالله بن جعفر مفاخراتی صورت گرفته است. در یکی از این مجالس، که حسنین (علیهم السلام) نیز حضور داشتند، بین معاویه و عبدالله مشاجرهای رخ داد؛ عبدالله به بیان فضیلت علی (علیه السلام) و خاندانش پرداخت و با ذکر نام امامان دوازدهگانه به امامت آنان نیز اشاره کرد. هنگامی که امام حسین (علیه السلام) از مکه به سوی کوفه حرکت کرد، عبدالله نامهای به او نوشت و او را از حرکت به سوی کوفه برحذر داشت. وی همچنین از عمرو بن سعید والی مکه برای امام حسین (علیه السلام) اماننامه گرفت. عبدالله در واقعه کربلا حضور نداشت؛ اما دو فرزندش در روز عاشورا به شهادت رسیدند. همسرش زینب (سلام الله علیها) در این واقعه حضور داشت و به اسارت رفت.
درباره علت غیبت عبدالله در واقعه کربلا اختلاف است. محمدحسین رجبی دوانی (زاده ۱۳۳۹ش) پژوهشگر تاریخ اسلام، وی را به جهت غیبت در کربلا سرزنش کرده و بههمینجهت وی را شایسته همسری حضرت زینب (سلام الله علیها) نمیداند. در مقابل، احتمالهایی مانند کهولت سن، نابینایی و احتمال مأموریتداشتن وی در مدینه از جانب امام حسین (علیه السلام) به عنوان علت عدم همراهی وی بیان شده است البته گفته شده که این احتمالها بر اساس حدس و گمان است و شواهد تاریخی آنها را تأیید نمیکند.
در واقعه حره (۶۳ق )، عبدالله بن جعفر درباره مردم مدینه با یزید مذاکره کرد و کوشید یزید را از خشونت با مردم مدینه بازدارد. یزید خواست وی را، در صورت اطاعت اهالی مدینه، پذیرفت. عبدالله برای عدهای از سران مدینه نامه نوشت و از آنان خواست که متعرض سپاه یزید نشوند. در واقعه حرّه، سپاه یزید دو پسر عبدالله، ابوبکر و عون اصغر، را کشتند. دربارۀ زمان درگذشت عبدالله اختلاف وجود دارد. به گفته ابناثیر بنا به نظر بیشتر مورخان وی در سال ۸۰ قمری درگذشته است با این حال سال وفات او ۸۴، ۸۵ و… نیز ذکر شده است. اَبان بن عثمان، که در آن زمان امیر مدینه بود، بر وی نماز خواند و او را در بقیع به خاک سپردند. با این حال مقامی در قبرستان بابالصغیر دمشق نیز به او منسوب است.
[۲۳] زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا».
حادثهی جان سوز اسارت اهلبیت (علیهم السلام) و درکتابهایی مثل ارشاد مفید، بحارالأنوار علامه مجلسی، لهوف سید ابن طاووس و کاملالزیارات و ناسخ التواریخ به این گونه چنین نوشتهاند: عمرسعد روز یازدهم فرمان داد اهلبیت علیهم السلام را بر شترهای بی حجاز یا شترانی که محملهای شکستهای بر آنان بود، سوار کردند و امام زین العابدین (علیه السلام) را بر شتری عریان نشاندند و پای حضرت امام سجاد (علیه السلام) را زیر شتر بستند و غل جامعه بر گردن حضرت امام سجاد (علیه السلام) گذاشتند، به طوری که حضرت امام سجاد (علیه السلام) میفرمود: گویی ما اسیران دیلم و خزر بودیم که این گونه با ما معامله کردند.
ابنقولویه از حضرت سجاد (علیه السلام) نقل میکند: روز درکربلا درهای غم و محنت و مصائب به روی ما باز شد. من پدرم را کشته در خاک و خون آغشته دیدم. برادران و پسر عموها و فرزندان پدرم را شهید و مقتول مشاهده کردم. و زنان و خواهرانم را مانند اسیران ترک و روم ملاحظه کردم. این مصائب و حوادث چنان بر من سخت و دشوار و سنگین آمد که سینهی من در فشار قرار گرفت، نزدیک بود جان از بدن من بیرون برود. عمه ام وقتی مرا به این حال دید گفت: «مالی أراک تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیّهَ جَدّی وَ أبی وَ إخوَتی» تو را چرا می بینم که با جان خودت بازی می کنی ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم؟ به عمه گفتم: «وَ کَیفَ لا أجزَعُ وَ أهلع» چگونه جزع نکنم؟ «وَ قَد أری سَیِّدی وَ إخوَتی وَ عُمومَتی وَ وُلدَ عَمّی وَ أهلی مُضرِجینَ بِدِمائِهِم، مُرَمَّلینَ بِالعِراءِ مُسلِّبینَ» چرا جزع نکنم؟ میبینم آقای من، برادران من، عموهای من، فرزندان عموهای من و اهل من به خونشان غلتیدند، روی زمین افتادهاند، بدنشان در بیابان سوزان قرار دارد، کسی به آنان رحم نمی کند، و به این بدن ها نزدیک نمیشود. عمه مرا دلداری داد و از آباد شدن آیندهی کربلا خبر داد.
سپس اهل بیت (علیهم السلام ) را با وضعی رقّت بار از کنار شهدا به سوی کوفه بردند. و با آن حال پریشان از میان ازدحام جمیعت، سر کوچه و بازار قرار دادند و سرهای بریده را بالای نیزه در معرض تماشا گذاشتند و زن و مرد به تماشای آن سرهای بریده و اسیران آمدند. لهوف سید صفحهی صد و نود نوشته: زنی از اهل کوفه از بالای بام فریاد زد: «مِن أیِّ الاُساری أنتُنَّ» شما از چه اسیرانی هستید؟ اهل بیت (علیهم السلام) جواب دادند: «نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ» ما اسیران آل محمد هستیم. از بام به زمین آمد، مقنعه و پارچه به آنان داد تا صورت های ملکوتی و الهی خود و دختران و اطفال را بپوشانند. علامهی مجلسی در جلد چهل و پنج بحار صفحهی صد و چهار می نویسند: مسلم گچکار میگوید: من در و دیوار دارالإماره را گچ میکردم که شنیدم از اطراف کوفه صدای ناله و فریاد میآید. به کارگری که پیش من بود گفتم چه خبر است که مردم کوفه فریاد میزنند؟ گفت: الان سرهای خارجی را که بر یزید خروج کرده میآورند. گفتم: خارجی کیست؟ گفت حسین ابن علی. از دارالإماره بیرون آمدم، لطمه به صورت زدم، به طوری که ترسیدم چشمم کور شود، دستم را از گچ شستم و داخل شهر آمدم، مردم را منتظر دیدن اسیران دیدم.
ناگهان دیدم چهل محمل شکسته و نیمه کاره را بر چهل شتر حمل می کنند که در آن ها حرم و زنان و اولاد فاطمه (سلام الله علیها) بودند. ناگهان علی ابن حسین (علیه السلام) را دیدم بر شتری برهنه که از رگهای گردنش خون جاری بود. اهل کوفه خرما و نان و گردو به بچه ها میدادند، ولی امّکلثوم فریاد می زد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینا حَرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. آن ها را از دست کودکان میگرفت، به زمین میریخت. مردم با دیدن آن منظرهها گریه میکردند. زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» گفتم: داستان تو عجیبتر از اصحاب کهف است.
مسلم گچکار میگوید: امّ کلثوم وقتی صدای گریهی مرد و زن را شنید، سر از محمل بیرون آورد و گفت: ای اهل کوفه ساکت، مردان شما مردان ما را میکشند، زنانتان بر ما گریه میکنند، داور بین ما و شما روز قیامت خداست. که ناگهان سرهای بریدهی بر بالای نیزه را آوردند و پیشاپیش همهی آنها سر ابیعبدالله (علیه السلام) بود، سری چون زهره و ماه نورانی، شبیهترین مردم به پیامبر، با محاسنی خون آلود که نیزه دار آن را به راست و چپ حرکت میداد. زینب متوجه سر بریدهی برادر بالای نیزه شد.
«فَنَطِحَت جَبینُها بِمُقَدَّمِ المَحمل حَتّی رَأینَا الدَّم یَخرُجُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ اُومِأت إلَیهِ بِحِرقَهٍ» سر به چوبهی محمل زد، دیدم که خون از پیشانی زینب کبری (سلام الله علیها) روی زمین ریخت، با دلی سوزان به سر بریده اشاره کرد و با چشم گریان فریاد زد: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پارهی دلم گمان نمیکردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «یا أخی فاطِم الصَّغیرَهَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود.