عناوین

سخنرانی روز اول محرم ۱۴۴۴ هـ ق ـ آستان مقدس امامزادگان جعفر و حمیده خاتون علیهما السلام

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

خداوند را شکر می‌کنیم که به ما عمر عنایت فرمود و قسمت شد که یک محرّم دیگر را شروع کنیم و ان‌شاءالله جزءِ مروّجین نهضت و حماسه‌ی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) باشیم و ان‌شاءالله برای خودمان محبّت و معرفت و اشکی ذخیره نماییم.

توصیه به خواندن زیارت عاشورا در بیان بزرگان اهل مراقبه

روزهای اوّل ماه در اسلام دارای جایگاه است. روز صدقه و پناه بردن به خداوند متعال است. خداوند مرحوم آیت الله بهجهت (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید که ایشان فرمودند: آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) از «مرحوم نائینی[۲]» (رضوان الله تعالی علیه) نقل کردند؛ میرزای نائینی از پرچم‌داران تحوّل در علوم حوزوی هستند، از مراجع بزرگ و از اندیشمندان به نام در حوزه‌ی نجف هستند و مدّتی نیز تبعید شده‌اند و در شهر قم زندگی کرده‌اند، ولی همه در برابر ایشان تواضع و خضوع دارند. آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) از ایشان نقل کردند که مرحوم نائینی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند بنده در میان اهل مراقبه هیچ کسی را به پای این سه نفر ندیده‌ام، یکی «سیّد بحرالعلوم[۳]» (رحمت الله علیه) است، یکی سید اهل مراقبه «سیّد بن طاووس[۴]» (رحمت الله علیه) است و نفر سوم هم «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی[۵]» (رحمت الله علیه) می‌باشد. مرحوم آقای بهجهت (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمودند که بنده به آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) گفتم آقای نائینی (رضوان الله تعالی علیه) خودشان هم نفر چهارم بودند و ایشان نخواستند که به این عنوان معرفی بشوند، ولی اهل باطن بودند، اهل سیر و سلوک بودند و دارای مُکاشافات و حالات عرشی و عرفانی بودند. این «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی» (رحمت الله علیه) جزءِ اعجوبه‌های عالَم هستند. در مسأله‌ی تحریم تنباکو که «میرزای شیرازی[۶]» (اعلی الله مقامه) تنباکو را تحریم کردند و گفتند: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بِأی نَحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه است)[۷]» و با همین فتوای سیاسی نقشه‌ی انگلیس را در آن روز که علیه کشور ما بود را خنثی کردند. یکی از علمای اصفهان و از فقهای خوب اصفهان به نام «حاج آقا مُنیر اصفهانی» (رحمت الله علیه) که چند برادر هستند و همگی نیز برجسته هستند، هم در علم، هم در جهاد و مبارزه و انقلابی بودن و هم در عرفان و تعبّد برجسته هستند. «حاج آقا مُنیر اصفهانی» (رحمت الله علیه) می‌گویند: بنده نسبت به فتوای میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) دلم آرام نبود؛ از این جهت با معلومات فقهی که داشتم، جزوه‌ای بین خود و خداوند در ردّ این حکم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) نوشتم و خواستم تا بدون سر و صدا نزد ایشان ببرم تا ملاحظه نمایند و شاید حرف‌های بنده را بپذیرند و مسیرشان را تغییر بدهند. از ایران به سوی عراق و شهر سامرا حرکت کردم و می‌خواستم خدمت میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) برسم؛ در مسیر «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی» (رحمت الله علیه) را دیدم. «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی» (رحمت الله علیه) با بنده احوال پرسی کردند و با وجود این‌که به جز خودم و خدای خودم احدی خبر نداشت که بنده به چه قصدی آمده‌ام و چه چیزی به همراه خود دارم؛ «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی» (رحمت الله علیه) به بنده فرمودند: شما اشتباه می‌کنید؛ این کار میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) دلایل روشنی دارد از جمله دستور حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است. بنده ملاحظه کردم که ایشان عجب رِندی هستند، بنده به ایشان چیزی نگفته بودم ولی نیّت بنده را می‌دانست و قصد من را برملا کرد. به ایشان عرض کردم: آقا شما که به حمدالله اهل کرامت، اهل باطن و اهل سِرّ هستید، حال که خداوند متعال قسمت کرده است تا شما را ببینم، یک نسخه برای بنده بپیچید که این نسخه برای بنده دارای عاقبت به خیری باشد. ایشان در ابتدا تواضع کردند و به بنده گفتند: شما علّامه هستید، شما مُلّا هستید، شما با قرآن کریم و احادیث آشنا هستید، شما مجتهد هستید؛ بنده چه چیزی را بلد هستم که شما آن را ندانید! اصرار بنده بیشتر شد و ایشان در برابر اصرار بنده، یک نسخه‌ی سه ضلعی به بنده دادند. فرمودند: زیارت عاشورا را ترک نکنید. الحمدلله شما زیارت عاشورا را می‌خوانید، ولی با توجّه بخوانید. گاهی بنده در سال ۱۳۷۵ در دانشگاه شریف شرح زیارت عاشورا را بیان کردم و دانشجویان دانشگاه آن مطالب را پیاده‌سازی کردند و با عنوان «سرود عرش» منتشر کردند. واقعاً هم سرود عرش و کلام الله است، کلام مخلوق نیست و کلام خالق است. زیارت عاشورا سرود انتطار است، در عین حالی که سرود عرش است، سرود انتظار نیز می‌باشد. کسی که زائر حضرت امام حسین (علیه السلام) با زیارت عاشورا است، چشم به راه قیام جهانی حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است و در دو جای زیارت عاشورا فرج حضرت حجّت (ارواحنا فداه) را از خداوند متعال طلب می‌نماید؛ یکی آن جایی است که می‌خوانیم: «اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ[۸]» و در پایان هم این فراز از زیارت عاشورا است که می‌خوانیم: «اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْکُمْ[۹]»؛ در متن زیارت نورانی و کلام‌اللهی عاشورا، ما دوبار ظهور حضرت حجّت (ارواحنا فداه) را از خداوند منّان درخواست می‌کنیم. اولین نسخه‌ای که «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی» (رحمت الله علیه) به عنوان ولیّ خدا به یک مجتهد مقبول می‌دهند، زیارت عاشورا است. زیارت عاشورا همیشه دارای پیام است، همیشه دارای درس‌های امام‌شناسی و دشمن‌شناسی است. به ما یاد می‌دهد که «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید». لذا لعن را بر صلوات مقدّم داشته است و انسان باید صد مرتبه بدها و بدی‌هایی که تخمِ بدی را در عالَم کاشته‌اند و بَشر را گرفتار کرده‌اند، لعن نماید. «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ[۱۰]». بعد از آن که مسیر انسان پاک شد، دست به دامن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل ایشان می‌شود و صد مرتبه سلام می‌دهیم، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ[۱۱]» و این سلام هم متعلّق به انسان نیست، بلکه «عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ[۱۲]» است و این بسیار مهم است که انسان با زیارت عاشورا بالا می‌رود و بلندگوی خداوند متعال می‌شود و سلام خداوند را به امام حسین (علیه السلام) و اصحاب امام حسین (علیه السلام) می‌رساند.

اهمیّت خواندن نماز اوّل ماه قمری

دومین نکته‌ای که مرحوم «مُلّا فتحعلی سلطان آبادی» (رحمت الله علیه) به این عالِم بزگوار «حاج آقا مُنیر اصفهانی» (رحمت الله علیه) توصیه فرموده است، خواندن نماز لیله‌الدّفن در شب‌ها است؛ به هر حال می‌توانیم رصد کنیم و یا در نمازهایی که شرکت می‌کنیم، اطلاع می‌دهند که فلان آقا یا فلان بانو از دنیا رفته است، مضایقه نکنیم و یک نماز وحشت و نماز لیله‌الدّفن بخوانیم. می‌گویند شب اوّل قبر خیلی سخت است و شب وحشت است، شب غربت است، شبی است که انسان دیگر بی‌کس شده است و هیچ کاری از او ساخته نیست و هیچ کسی هم همراه او نیست. این نماز وحشت و نماز لیله‌الدّفن ما یک چراغی است که برای او روشن می‌شود.

سومین نکته‌ای که فرموده بودند، این است که نماز اوّل ماه را بخوانید. اول هر ماه قمری یک نماز دورکعتی دارد که در رکعت اوّل سور‌ی حمد به همراه سی مرتبه سوره‌ی مبارکه‌ی توحید است و در رکعت دوم حمد به همراه سی مرتبه سوره‌ی مبارکه‌ی قدر است. بعد از این‌که سلام نماز را دادیم، پنج آیه است که در «مفاتیح‌ الجنان» نوشته است و بعد از آن هم صدقه می‌دهیم. این‌ کار یک ماه ما را بیمه خواهد کرد. ان‌شاءالله هم از وسوسه‌های شیطان مصون بشویم و هم از این خطراتی که هر روز ملاحظه می‌کنیم که در جایی سیل آمده است و یا زلزله آمده است و یا طوفان و حادثه‌ای رُخ داده است. دنیا بسیار پُربلا شده است و به همین دلیل باید ما به این پناهگاه‌ها پناه ببریم و یکی از این پناهگاه‌های بسیار خوب که یکی از اولیای خداوند به یک مجتهد توصیه فرموده است، نماز اوّل ماه است. ان‌شاءالله این نماز را از یاد نبریم.

اهمیّت «امر به معروف و ‌از منکر» در میان امّت

ماه، ماهِ عزاست و دهه‌ی اوّل محرم به عنوان دهه‌ی «امر به معروف و نهی از منکر» شناخته شده است. بنده در این رابطه یکی دو آیه به محضر شما تقدیم می‌دارم. ان‌شاءالله توفیق توسّلی داشته باشیم و توجّهات سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) از همین روز اوّل دل ما را ببرد و هر روز یک قدم حسینی‌تر بشویم، دلسوزی ما یک قدم نسبت به دین‌مان و نسبت به متدیّنین‌مان بیشتر بشود. در سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران، دو آیه مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است و این موضوع در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره آمده است، در سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان آمده است، در سوره‌ی مبارکه‌ی حجّ آمده است و همچنین در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه آمده است؛ ولی این دو آیه‌ی که در سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران آمده است را بنده قرائت می‌نمایم؛ خداوند متعال می‌فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ[۱۳]»؛ شما بهترین امّتی هستید که در بین توده‌های مختلف مردم دنیا ظهور و جلوه کرده‌اید و برجسته شده‌اید. برجستگی و امتیاز شما به این است که «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۱۴]» هستید. امر به معروف می‌کنید و همچنین نهی از منکر می‌نمایید. امر به معروف و نهی از منکر یعنی بَشر بر حسب فطرتی که دارد، هماهنگ با همه‌ی موجودات عالَم هم از جاذبه‌ها برخوردار باشد و هم از دافعه‌ها برخوردار باشد. موجود زنده جاذبه و دافعه دارد و هرکدام را نداشته باشد، زنده نمی‌ماند. اگر جاذبه داشته باشد، آن‌چه که برای زندگی ما مفید است را جذب می‌کند. انسانی که گرسنه می‌شود، جاذبه‌ی غذا در وجود ماست که به صورت یک نیاز و یک خلأ درمی‌آید و به سراغ غذا می‌رویم و هرچه را که لازم داریم، کسب خواهیم کرد. خداوند متعال در درون ما یک محرّکی قرار داده است که فشار می‌آرود تا ما برویم و شکار و نیاز خودمان را به دست بیاوریم. دافعه به این صورت است که از آن‌چه ضرر دارد، فرار می‌کنیم. اگر ما گرگ، مار یا عقرب ببینیم، منتظر نمی‌مانیم تا بیاید و ما را بگزد؛ بلکه دست به چوب می‌بریم و این دشمن را از پای درمی‌آوریم تا ما را از بین نبرد. مثلاً میکروبی وجود دارد و یک فضایی آلوده است، عقل ما فتوا می‌دهد که این‌جا محلّ خطر است و نباید به آن‌جا برویم و این میکروب، ویروس، دشمن، خطر، آفت و آسیب را دفع می‌کنیم و آن را از خودمان جدا می‌کنیم. این حالت که موجود زنده آن‌چه را که لازم دارد را جذب می‌کند و آن‌چه را که برای او مُضرّ است را دفع می‌نماید، در اصطلاح شریعت به «امر به معروف و نهی از منکر» تعبیر شده است.

معنی «ایمان واقعی» از منظر قرآن کریم

در سوره‌ی مبارکه‌ی عصر که بر حسب روایات هم سوره‌ی امام‌زمان (ارواحنا فداه) است و به اعتبار قسمی که خداوند متعال به عُصاره‌ی عالَم یاد کرده است، عُصاره‌ی عالَم وجود نازنین صاحب ما، طبیب و امید و پناه ما حضرت حجّت (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) است؛ و هم سوره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، زیرا بر حسب روایت «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۱۵]» یعنی کسانی که به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایمان نیاوردند، «لَفِی خُسْرٍ» هستند، ایمان واقعی اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امامت است. کسی که اعتقاد ندارد، اسلام دارد ولی ایمان ندارد. «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱۶]»؛ این عبارت «آمَنُوا» یعنی «آمَنُوا بِوِلایتِ عَلیٍ»؛ خسران برای کسی است که ولایت را نپذیرفته است و عهد خودش را نسبت به غدیر شکسته است. با وجود این‌که در آن‌جا همه‌ی حجّاج حاضر به نمایندگی از همه‌ی مسلمان‌ها با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند. خداوند به عُصاره‌ی عالَم قسم می‌خورد که همه‌ی انسان‌ها در حال ورشکستگی هستند، در حال آب کردن سرمایه‌شان هستند، مگر کسانی که چهار ویژگی داشته باشند. اولین ویژگی خودسازی است که در خودسازی هم باید اوّل باطن را درست کنیم، ظاهرسازی کاری را از پیش نمی‌برد. خداوند به دل انسان نگاه می‌کند، به نیّت انسان نگاه می‌کند، به باطن انسان نگاه می‌کند. ممکن است که ریا و تزویر در نزد مردم یک وجاهتی ایجاد نماید، ولی در پیشگاه خداوند متعال شِرک است و منفور است. خداوند به نیّت انسان نگاه می‌کند، خداوند به باطن انسان نگاه می‌کند. به همین دلیل وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ، أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ[۱۷]»؛ اگر این احادیث کوتاه را در ذهن داشته باشیم، یک جاهایی برای ما هشدار است، «مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ، أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ». هرکسی باطن و سَریره‌ی خودش را درست کند، خداوند هم ظاهر او را درست می‌کند. شما غصّه نخورید، دیدن و ندیدن، تعریف کردن و تعریف نکردن کسی برای شما مهم نباشد، شما باطن و نیّت‌تان را برای خداوند بکنید، خداوند خودش مبلّغ شماست. آن‌چه که شما در ظاهر در جامعه توقع دارید، خداوند خودش می‌رساند. شما به دنبال رضای خداوند باشید و او را راضی کنید، «مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ، أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ». لذا اولین شرط در نجات از ورشکستگی عمر که انسان با دست خالی از دنیا نرود و هنگام مرگ گرفتار کساد و بدبختی در قبر نباشد، در اولین مرحله‌ باید خودسازی کند و ایمان لازم دارد که اعتقاد و باطنش را درست نماید.

 

ایمان به تنهایی دارای اثر نیست و باید با عمل همراه باشد

دومین مرحله عمل است. برای ادّعا به کسی چیزی نمی‌دهند، بلکه عمل می‌خواهد. «الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَایَهَ النِّهَایَهَ[۱۸]»؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) تأکید می‌کنند که در بازار آخرت از شما عمل می‌خواهند. اگر انسان خودش کاری نکرده باشد و بذری نکاشته باشد، در آن‌جا حاصل ندارد. «اَلدُّنْیَا مَزْرَعَهُ اَلْآخِرَهِ[۱۹]»؛ دنیا زراعتگاه آخرت است. اگر در این‌جا بذر ایمان، بذر تقوا، بذر صبر، بذر استقامت، بذر نماز، بذر روزه، بذر زکات، بذر احسان به مؤمنین و بذر جهاد را کاشتیم، بعد از وفات‌مان دارای حاصل خواهیم بود؛ ولی اگر کاشت نکردیم، توقّع حاصل داشتن، توقّع نابه‌جایی است. پس ایمان به تنهایی اثر کامل ندارد، وقتی ایمان مؤثر است که شجره‌ی آن میوه بدهد و خشکیده نباشد و دارای میوه باشد. میوه‌ی ایمان، «عمل صالح» است. میوه‌ی ایمان، انجام واجبات و ترک محرّمات و «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» است. اگر من مؤمن باشم و نسبت به وظایفم التزام عملی داشته باشم، اهل نجات هستم؟ پاسخ می‌دهد: خیر. یک شرط دیگر نیز دارد و آن امر به معروف و نهی از منکر است، «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۲۰]». تواصی به حقّ همان امر به معروف و نهی از منکر است. شما هرکاری را که از جانب خداوند متعال واجب می‌دانید، هم بر خودتان واجب است تا انجام بدهید و هم به فرزندتان بگویید که این عمل را انجام بدهد، زیرا خداوند آن را واجب نموده است. به همسرتان بگویید، به اقوام‌تان بگویید، به همسایه‌ها‌ی‌تان بگویید، به شاگردان‌تان بگویید. واجبات الهی را به زیرمجموعه‌های‌تان وادار کنید تا کسی از دستورات خداوند متعال تمرّد نکند و در جامعه اسلامی یک واجبی پایمال نشود و به همه‌ی واجبات عمل بشود. «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»؛ هم نسبت به واجبات حساسیّت داشته باشید که مردم حرام‌خوری نکنند، خُمس جزءِ واجبات است، زکات جزءِ واجبات است، ربا جزءِ محرّمات است؛ حرام‌خوری زندگی انسان را بر باد می‌دهد. به کسی که حقّ‌مدار است و تواصی به حقّ می‌نماید می‌گوید که خُمس‌ات را بده و ربا نخور. این بین جنبه‌ی اثباتی و نفی‌ای، اثبات برای واجبات و مستحبّات است و کفّه‌ی سَلبی برای محرّمات و مکروهات است. در سوره‌ی مبارکه‌ی عصر نسبت به این‌ها فرموده است که اگر تواصی به حقّ نباشد، انسان به هنگام مرگ جزءِ اهل نجات نخواهد بود و جزءِ ورشکسته‌های عالَم خواهد بود. وقتی انسان به کسی تذکّری می‌دهد و او هم انسان گردن‌کلفت و از خودراضی است، خوشش نمی‌آید و زودرنج است و شاید چیزی هم در پاسخ به ما بگوید، باید چه کار کرد؟ این‌جا قرآن کریم می‌فرماید: «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۲۱]»؛ انسان باید اهل صبر باشد، انسان باید در راه خدا رنجش‌ها را نیز تحمّل کند. اگر بخواهد ناز کنید و کسی از شما نرنجد، به این معنی است که دیگر غیرت وجود نخواهد داشت. ما به دنبال این هستیم که او از ما راضی باشد، حتی اگر ناموس از بین برود، حجاب‌ها از بین برود، حلال‌های الهی حرام بشود و حرام‌های الهی حلال بشود. در این‌جا دیگر غیرت و دیانت وجود نخواهد داشت. به همین دلیل است که امر به معروف و نهی از منکر در متن دین ماست، گوهر دین ماست و یکی از ارکان نجات، امر به معروف و نهی از منکر است.

روضه‌ی حضرت مُسلم ابن عقیل (علیه السلام)

صلی الله علیک یا مسلم ابن عقیل

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عقیل فرمودند: تو را از دو جهت دوست دارم؛ یکی این است که خودت دوست‌داشتنی هستی و دیگری این است که خداوند متعال پسرت مسلم را فدای پسرم حسین (علیه السلام) خواهد کرد و به خاطر مسلم تو را دوست دارم. برای حضرت مسلم (علیه السلام) بسیار سخت بود. ایشان خیلی مظلوم بودند. مردم از ایشان استقبال کردند و ایشان را احترام کردند. دور ایشان شلوغ بود. چه نمازی پشت سر ایشان خواندند. اما بی‌وفا بودند و برای نماز عشاء دیگر کسی باقی نمانده بود. حضرت مسلم (علیه السلام) در یک شهر غریب، بی‌کس و تنها مانده بود. «یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ[۲۲]»؛ در کوچه‌های کوفه سرگردان بود و یک درب بر روی او باز نبود. شهر به صورت حکومت نظامی درآمده بود. حضرت مسلم (علیه السلام) سرگردان بود و به جایی رسیده بودند که بن‌بست بود. سر به دیوار گذاشته بود و دید گوشه‌ی درب خانه باز شد و یک خانمی بیرون آمد. گفت: چرا در این‌جا ایستاده‌ای؟ مگر نمی‌بینی که شهر شلوغ و ناامن است، در این‌جا نمان. برگشت و مجدد دید که حضرت مسلم (علیه السلام) هنوز در همان‌جا ایستاده است. گفت: ای مرد! مگر تو در این‌جا خانه نداری؟ چرا این‌جا ایستاده‌ای؟ حضرت مسلم (علیه السلام) فرمودند: خیر، من در این‌جا خانه ندارم. آن زن پرسید: تو چه کسی هستی؟ پاسخ داد: من نایب امام حسین (علیه السلام) هستم، من مسلم ابن عقیل هستم. این پیرزن گفت: خانه متعلّق به شماست و من هم کنیز شما هستم. او به حضرت مسلم (علیه السلام) پناه داد اما فرزند ناخلفش حضرت مسلم (علیه السلام) را لو داد؛ خانه را محاصره کردند، حضرت مسلم (علیه السلام) را از خانه بیرون کشیدند. حضرت مسلم (علیه السلام) جنگ نمایانی کردند، اما تنها بودند؛ در یک سو یک شهر گرگ بود و در سوی دیگر حضرت مسلم (علیه السلام) تنها بودند. برای ایشان کمین زدند و ایشان را با شمشیر زخمی کردند، لب مبارک ایشان را بریدند، دستان ایشان را بستند و حضرت مسلم (علیه السلام) را با وضعیت رقّت باری نزد ابن‌زیاد حرامزاده بردند. ابن‌زیاد به ایشان جسارت کرد و حضرت مسلم (علیه السلام) جواب او را داد، دستور داد که جلّاد او را به پشت‌بام ببرد و سر از بدن ایشان جدا نماید. حضرت مسلم (علیه السلام) را به بالای قصر بردند و در آن‌جا که رسیدند، مشاهده کردند که حضرت مسلم (علیه السلام) شروع به گریه کردند، این قاتل به ایشان زخم زبان زد و گفت کسی که به میدان جنگ می‌آید، باید توانایی تحمّل این وضعیّت را هم داشته باشد. چرا گریه می‌کنی؟ حضرت مسلم (علیه السلام) گفتند من برای خودم گریه نمی‌کنم، من به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشته‌ام که به کوفه بیاید و می‌دانم که امام حسین (علیه السلام) حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و اهل‌بیتش را به همراه خودش می‌آورد و مردم کوفه وفا ندارند. در این‌جا و در آخرین لحظات حضرت مسلم (علیه السلام) یاد امام حسین (علیه السلام) کردند و گریه کردند. روز عاشورا هم وقتی سیدالشهدا (علیه السلام) همه‌ی یاران‌شان را از دست دادند، یک نگاهی به طرف راست کردند و یک نگاهی به طرف چپ کردند، دیدند که دیگر هیچ یاری ندارند. یک ندای «هل من ناصر» سر دادند ولی هیچ مردی نبود تا به ایشان لبیک بگوید. در آن موقع رو به شهداء کردند و اولین کسی را که نام بردند، فرمودند: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیل، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیر، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الحَصیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللّهِ بْنَ عَقیل، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی[۲۳]»، چه شده است؟ من هر وقت شما را صدا می‌زدم، خودتان به عنوان قربانیان مسلخ عشق دورم را می‌گرفتید، حالا ندای من را پاسخ نمی‌دهید؟! در روایت آمده است که همه‌ی این شهدا تکان خوردند و به امام حسین (علیه السلام) لبیک گفتند و امام حسین (علیه السلام) به شهدا فرمودند: بخوابید که خوش خوابیده‌اید.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

دعا

خدایا! به آبروی حضرت مسلم ابن عقیل، آبروی ما را حفظ بفرما.

خدایا! به خون زلال شهدای کربلا و حضرت مسلم این عقیل (علیه السلام) که اولین شهیدی هستند که درب بهشت را بر روی شهدای دیگر باز کردند، فرج امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! مریض‌های‌مان را شفا عنایت بفرما.

خدایا! مملکت‌مان را آباد کن.

خدایا! همه‌ی بلاها را از این مملکت دور بفرما.

خدایا! رهبر خوب ما را محافظت بفرما.

خدایا! خیر و برکت بدون بلا به ماعنایت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) جوان‌های ما را به سامان برسان.

خدایا! امام، شهدا و گذشتگان‌مان را از ما خشنود بفرما.

خدایا! حوائج این جمع و ملتمسین و حوائج مورد نظر را برآورده بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸.

[۲] محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۴۰-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانش‎‌آموخته حوزه‎‌های علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهده‎‌دار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیت‌های سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.

محمدحسین غروی نائینی، در ۱۵ ذی‌القعده سال ۱۲۷۶ قمری در نائین به دنیا آمد. پدرش عبدالرحیم و جدش محمدسعید هر دو از طرف سلطان وقت به شیخ‌الاسلامی اصفهان منصوب شده بودند. محمدحسین تحصیل را از کودکی، در زادگاهش آغاز کرد و پس از فراگیری مقدمات، در هفده سالگی راهی اصفهان شد. پدرش با هدف تعلیم و تربیت وی، او را به شیخ محمدباقر اصفهانی سپرد. نائینی، هم در حوزه درس اصفهانی حاضر می‌شد و هم در خانه او و تحت سرپرستی‌اش زندگی می‌کرد. افزون بر آن، وی در اصفهان نزد میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی و جهانگیرخان قشقایی، در رشته‌های مختلف علمی مانند فقه، اصول، کلام و حکمت، تحصیلاتش را دنبال کرد. همچنین با ادبیات فارسی و عربی و ریاضی نیز آشنا شد. میرازی نائینی در سال ۱۳۰۳ راهی عراق شد و به حوزه سامرا رفت. او در درس میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر نهضت تنباکو حاضر می‌شد، در اواخر عمر میرزای شیرازی، کاتب و محرر او نیز بود و در امور سیاسی و اجتماعی نیز طرف مشورت استاد قرار می‌گرفت. پس از وفات میرزای شیرازی، در سال ۱۳۱۲ق، مدتی نزد سید محمد فشارکی شاگردی کرد؛ اما با پراکندگی حوزه سامرا، او مدتی در کربلا اقامت کرد سپس در سال ۱۳۱۴ راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی، حاضر و از خواص و اصحاب مجلس استفتای او گشت. محمدحسین نایینی ۲۶ جمادی‌الاول ۱۳۵۵ق در ۸۲ سالگی در نجف درگذشت و در حرم امام علی(ع) دفن شد.

[۳] سید محمدمهدی بحرالعلوم (۱۱۵۵- ۱۲۱۲ق) از مراجع تقلید و عهده‌دار ریاست عامه شیعیان در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری بود. بحرالعلوم از علمای مشهور امامیه در قرن دوازدهم بود و در علوم مختلفی چون فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر و رجال تبحر داشت. او از شاگردان وحید بهبهانی و میرزا محمدمهدی خراسانی است. خراسانی او را به سبب مقام شامخ علمی‌اش، بحرالعلوم خواند. این لقب که پیش از آن به کسی داده نشده بود، بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند.

سید محمدمهدی بن مرتضی بن محمد بروجردی طباطبایی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ق در کربلا متولد شد. پدر و اجدادش از عالمان دین بودند. مادرِ پدربزرگ او از نسل مجلسی اول بود و به‌همین دلیل ، بحرالعلوم از مجلسی اول به‌عنوان جدّ و از علامه مجلسی به‌عنوان دایی خود یاد می‌کند. سید محمدمهدی بحرالعلوم سرانجام در ۲۴ رجب سال ۱۲۱۲ق در سن ۵۷ سالگی درگذشت و در کنار قبر شیخ طوسی( مسجد شیخ طوسی در نجف) به خاک سپرده شد.بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش کربلا و نزد پدر و شیخ یوسف بحرانی(صاحب حدائق) آغاز کرد و بعد به نجف رفت و نزد شیخ مهدی بن محمد فتونی عاملی و شیخ محمدتقی دورقی و شیخ محمدباقر هزارجریبی به کسب علم پرداخت. سپس به کربلا بازگشت و در درس وحید بهبهانی شرکت کرد. در ۱۱۸۶ق به مشهد سفر کرد و هفت سال در آنجا اقامت گزید. در این مدت گذشته از شرکت در مجالس علمی و مباحثه با علما، نزد میرزا میرزا محمدمهدی خراسانی به فراگیری فلسفه پرداخت و این حکیم او را به سبب مقام شامخ علمی‌اش بحرالعلوم ( دریای دانش ها)خواند. این لقب که پیش از آن به کسی داده نشده بود، بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند.

[۴] سید علی بن موسی بن جعفر بن طاووس مشهور به سید ابن طاووس (۵۸۹-۶۶۴ق)، از عالمان شیعه در قرن هفتم هجری، صاحب کتاب لُهوف (مقتل امام حسین(ع)) و نقیب شیعیان در زمان حکومت مغول بر بغداد. برخی به او به سبب تقوا، مراقبه فراوان و حالات عرفانی «جمال العارفین» گفته‌اند. گرایش ابن‌طاووس بیش از هر موضوعی به مسائل اخلاقی و معنوی و بخصوص دعا و زیارت‌ بود و مجموعه آثاری با عنوان “تتمات مصباح المتهجد” به رشته تحریر در آورد که تکمیل مصباح المتهجد، اثر شیخ طوسی در موضوع دعاست. علامه حلی و شیخ یوسف سدیدالدین (پدر علامه حلی) از شاگردان علی بودند. کتابخانه‌ی سید بن طاووس که بالغ بر ۱۵۰۰ کتاب داشته است یک مجموعه شخصی قابل توجه است.

ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس ملقب به رضی‌الدین، از خاندان طاووس بود؛ از این رو به سید ابن طاووس مشهور است. ابن طاووس پنج شنبه ۱۵ محرم سال ۵۸۹ق در شهر حلّه، سرزمین عراق متولد شد. او را ذوالحسبین (کسی که دو نسب شریف دارد) نیز خوانده‌اند؛‌ زیرا جد اعلای او داود بن حسن مثنی، نوه پسری امام حسن(ع) و نوه دختری امام سجاد(ع) است و از سادات حسنی ـ حسینی به حساب می‌آید. پدرش، موسی بن جعفر، از راویان حدیث است که روایات خود را در ورقه‌هایی نوشته بود و بعد از او، فرزندش آنها را جمع‌آوری نمود و با نام فرقه الناظر و بهجه الخاطر مما رواه والدی موسی بن جعفر منتشر نمود. مادر او دختر ورام بن ابی فراس، از علمای امامیه بود. همچنین مادر پدرش از نسل شیخ طوسی بود، سید بن طاووس، هنگام اشاره به ابن ابی‌فراس و شیخ طوسی، آنان را پدربزرگ خود می‌نامید. برادرش احمد بن طاووس نیز از علمای دوران بود و پس از وفات سید بن طاووس، نقابت شیعیان را بر عهده گرفت. ابن طاووس تحصیلات خود را در حله آغاز نمود و پس از چندی از حله به کاظمین هجرت کرد. او سپس با دختر وزیر ناصر بن مهدی ازدواج نمود و آن گونه که خود می‌گوید به سبب این ازدواج مدتی طولانی در بغداد سکونت گزید طبق گزارشی او ۱۵ سال در بغداد اقامت داشته است که برخی آن را از حدود سال ۶۲۵ هجری تا سال ۶۴۰ هجری دانسته‌اند. پس از آن به حله بازگشت و فرزند او محمد‌مصطفی در آنجا به دنیا آمد چند سال بعد به همراه خانواده خود به شهر نجف و پس از آن به کربلا هجرت کرد و در هر کدام سه سال‌ اقامت نمود. فرزند او با نام علی در سال ۶۴۷ در نجف به دنیا آمد و کتاب فرج المهموم را در سال ۶۵۰ در کربلا به اتمام رساند. ابن‌طاووس در سال ۶۵۲ق بار دیگر به بغداد بازگشت. و در سال ۶۶۱ق سرپرستی و نقابت علویان را از طرف هولاکو خان مغول به عهده گرفت و تا زمان وفات خود این منصب را بر عهده داشت او در روز دوشنبه ۵ ذی‌القعده، ۶۶۴ق در بغداد درگذشت.

[۵] ملا فتحعلى سلطان آبادى (۱۲۴۰-۱۳۱۸ ق) از علما و عرفای بزرگ شیعه در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان میرزاى شیرازى بود. این عالم ربانی و صاحب کرامات با اینکه مربى اخلاق و استاد معرفت بود، از خدمت به مردم و اهتمام به مسائل اجتماعى و توجه به آبادانى غافل نبود.

ملا فتحعلى فرزند حسن سلطان آبادى در سال ۱۲۴۰ هـ.ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتى را در ایران فراگرفت و براى تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وى از حضور شیخ مرتضى انصارى و حاج ملاعلى طبیب رازى استفاده کرد. او از مشایخ سلوک بود و از مفاخر عالم عرفان و جامع بین ظاهر و باطن شمرده مى شد. از دیگر اساتید عرفانی وی، سید محمد سلطان آبادى، از علماى عارف و اساتید اخلاق بود. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش مى کرد و از اندوخته هاى ارزشمندى که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن مى گفت. سلطان آبادى در ادامه با میرزاى شیرازى آشنا شد و اندوخته هاى علمى اش را کامل کرد. میرزاى شیرازى در سال ۱۲۸۸ هـ.ق همراه با عده اى از شاگردان ممتازش از جمله ملا فتحعلى از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد. ملا فتحعلى در سامرا اقامت گزید و خیلى مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایى که به نیابت از وى اقامه جماعت مى کرد و بارها استادش به او اقتداء مى نمود. بعداز رحلت میرزاى شیرازى، ملافتحعلى به کربلا آمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد.

[۶] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد.

میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم از شاگردان وی بودند. میرزا رساله‌های فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتاب‌هایی فقهی و اصولی به‌ویژه تعلیقه‌های شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درس‌های فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته می‌شود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عام‌المنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی(ع) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.

[۷] مجله حوزه، یاد نامه میرزای شیرزای، مرداد وشهریور ۱۳۷۱، شماره ۵۰  و ۵۱.

[۸] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۹] همان.

[۱۰] همان.

[۱۱] همان.

[۱۲] همان.

[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۱۰.

«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ ۚ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ».

[۱۴] همان.

[۱۵] سوره مبارکه عصر، آیات ۱ و ۲.

[۱۶] سوره مبارکه عصر، آیات ۱ الی ۳.

«وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ».

[۱۷] نهج البلاغه، حکمت ۴۲۳.

«مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ، أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ؛ وَمَنْ عَمِلَ لِدِینِهِ، کَفَاهُ اللَّهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ؛ وَ مَنْ أَحْسَنَ فِیَما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ».

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.

الحَثُّ على العمل: «الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَایَهَ النِّهَایَهَ، وَ الِاسْتِقَامَهَ الِاسْتِقَامَهَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ. إِنَّ لَکُمْ نِهَایَهً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَایَتِکُمْ، وَ إِنَّ لَکُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِکُمْ، وَ إِنَّ لِلْإِسْلَامِ غَایَهً فَانْتَهُوا إِلَى غَایَتِهِ، وَ اخْرُجُوا إِلَى اللَّهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَقِّهِ وَ بَیَّنَ لَکُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ، أَنَا شَاهِدٌ لَکُمْ وَ حَجِیجٌ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَنْکُمْ».

[۱۹]  تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۱۸۳.

[۲۰] سوره مبارکه عصر، آیه ۳.

[۲۱] همان.

[۲۲] تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۷۱. / الإرشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۵۴.

«لَمّا رَأى [مُسلِمٌ‏] أَنَّهُ قَد أمسى ولَیسَ مَعَهُ إلّا اولئِکَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ کِندَهَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَهٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَیسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا یُحِسُّ أحَدا یَدُلُّهُ عَلَى الطَّریقِ، ولا یَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا یُواسیهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ، لا یَدری أینَ یَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَنی جَبَلَهَ مِن کِندَهَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَهٍ یُقالُ لَها: طَوعَهُ…فَسَلَّمَ عَلَیهَا ابنُ عَقیلٍ، فَرَدَّت عَلَیهِ. فَقالَ لَها: یا أمَهَ اللّهِ اسقینی ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: یا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِکَ! فَسَکَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِکَ، فَسَکَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ‏ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ یا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِکَ عافاکَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا یَصلُحُ لَکَ الجُلوسُ عَلى بابی، ولا احِلُّهُ لَکَ. فَقامَ فَقالَ: یا أمَهَ اللّهِ، ما لی فی هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشیرَهٌ، فَهَل لَکِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّی مُکافِئُکِ بِهِ بَعدَ الیَومِ؟ فَقالَت: یا عَبدَ اللّهِ وما ذاکَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ، کَذَبَنی هؤُلاءِ القَومُ وغَرّونی. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم. قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَیتا فی دارِها غَیرَ البَیتِ الَّذی تَکونُ فیهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَیهِ العَشاءَ…».

[۲۳] موسوعه کلمات امام حسین (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم)، ص۵۸۲. / من ظلامات اهل بیت. / کربل الثوره والماسات، نویسنده: احمد بن حسین یعقوب، ص۳۳۹. / نصوص حول الشعر و الادب، ص۴۸۴. / من اخلاق الامام حسین علیه السلام، ص۲۵ (نویسنده عبدالعظیم مهتدی بحرانی). / کلمات الامام حسین، ص ۴۸۲ و ۴۸۴.

« … ثُمَّ تَوَجَه نَحوَ القَومِ وَ جَعَلَ یَنظُرُ یَمینًا وَ شِمالاً فَلَم یَرَ اَحَداً مِن اَصحابِه وَ اَنصارِه اِلّا مَن صافَحَ التُّرابُ جَبینَهُ وَ مَن قَطَعَ الحُمامُ اَنینَهُ فَنادی : یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین وَ یا یَزیدِ بنِ مَظاهِر وَ یا یَحیَی بنِ کَثیر وَ یا هَلا بنِ نافِع وَ یا اِبراهِیمِ بنِ الحصین وَ یا اَمیرِ بنِ المُطاع وَ یا اَسدِ الکَلبی وَ یا عَبدُاللهِ بنِ العَقیل وَ یا مُسلمِ بنِ عَوسَجِه وَ یا داودِ بنِ طِرِمّاح وَ یا حُرِّ الرّیاحی وَ یا عَلی بنِ الحُسین وَ یا اَبْطالَ الصَّفا وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجا مالِی اُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونِی وَادْعُوکُم فَلا تَسمَعُونِی أنتم نیام أرجوکم تنتبهون، أم حالت مودتکم عن إمامکم فلا تنصرونه؟! فهذه نساء الرسول صلى الله علیه وآله لفقدکم قد علاهن النحول، فقوموا من نومتکم، أیها الکرام، وادفعوا عن حرم الرسول الطغاه اللئام، ولکن صرعکم والله ریب المنون وغدر بکم الدهر الخؤون، والا لما کنتم عن دعوتی تقصرون، ولا عن نصرتی تحتجبون، فها نحن علیکم مفتجعون وبکم لاحقون، فإنا لله وإنا إلیه راجعون…».