عناوین

درس اخلاق حوزه علمیه امام خمینی(ره)-جلسه ۱۶۷

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

قال مولانا الصّادق (علیه السلام): «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۲]».

ایام الله ماه ذی‌حجّه، مناسبت‌های عرشی، نوری و ولایی را که شامل اعیاد گذشته می‌باشد را تبریک عرض می‌کنیم. نکته‌ی دیگر این است ‌که در آستانه‌ی روز مُباهله هستیم که ظاهراً بعد از غدیر، جزءِ مهم‌ترین حوادثی است که در تحکیم اعتقادات طرفداران اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) و مُوالیان ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) سندِ تردیدناپذیر است و دل‌های عاشق را بسیار شارژ می‌نماید. همه‌ی این مناسبت‌ها را تبریک عرض می‌کنم.

ادامه شرح حدیث «عنوان بصری»

در حدیث عنوان بصری وجود نازنین رئیس علمای عالم، کشّافِ حقایق، امام جعفر صادق (روحی فداه) به رموز و و لطائفی که در جلسات گذشته بیان شد به اصل قضیّه رسیدند و فرمودند اگر طالب علم هستی، اهل بازی نیستی و واقعاً گُمشده‌ای داری و می‌خواهی به آن برسی، اَدای عالِم شدن را در نمی‌آوری، بلکه تشنه هستی و می‌خواهی چشمه‌ی علم را پیدا کنی، این چشمه در بیرون از خودت نیست؛ بلکه این چشمه‌ی زُلال در درون انسان‌ها وجود دارد و باید موانع را برطرف نمود تا آن بجوشد و آن زمینی که چشمه‌ی علم از آن می‌جوشد، زمین بندگی است. «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ». این حدیث شریف را به صورت مکرر عرض کرده‌ایم، ولی بر روی آن دقّت بیشتری بفرمایید که از وجود نازنین پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است و مرحوم «فیض[۳]» آن را در حقائق آورده‌اند؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «لَیسَ العِلمُ فِی السَّماءِ فَیُنزَلُ إلَیکُم، و لا فی تُخومِ الأَرضِ فَیُخرَجُ لَکُم، و لکِنَّ العِلمَ مَجبولٌ فی قُلوبِکُم، تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانِیّینَ یَظهَر لَکُم[۴]»، علم در آسمان نیست تا مانند باران بر شما ببارد. در تُخوم و اعماقِ زمین هم وجود ندارد، مانند معادن در بواطن زمین نیست که اکتشاف و استخراج و استحصال بشود و این‌‌گونه نیست؛ بلکه مجبول است، مخبول است و این علم در قلوب شما، در جِبلّت و خلقت شما وجود دارد. همه‌ی ما در فطرت خودمان در عالم زَر که مرحوم علامه‌ی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) عالم زَر را همان عالَم فطرت می‌دانند که در حال حاضر هم وجود دارد. ما عالَم را در آیینه‌ی رُبوبی تماشا کرده‌ایم. وقتی کسی حضوراً با خدای خودش خلوت کرده است و خداوند را با چشم باطن دیده است و با او سخن گفته است، آن‌چه معلوم است در آیینه‌ی رُبوبی است و همه‌ی معلوماتِ ماسوی را هم دیده است که شاید علم صدّیقین همین باشد. علوم ذهنی و علوم حصولی همگی حرکت کردن از معلول به سمت علّت است ولی علم امام حسین (علیه السلام) «اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ[۵]» است؛ خدایا! یعنی به غیر از، تو مخلوقات تو نسبت به خودت ظهور بیشتری دارند تا ما تو را با این چراغ پیدا کنیم؟ آن‌چه که روشنایی است و آن‌چه که نور و دلیل و برهان است، همگی مخلوقِ تو هستند؛ تو به دلیل دلالت داده‌ای، تو به اجرامِ نوری نور داده‌ای. آن کسی که فاعل است، از فعلِ خودش اَقوی است. «مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ[۶]».

«کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را     *****     کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را[۷]»

تو هستی مطلق هستی و همه جا تو هستی، همه چیز تو هستی. کسی که خدا را می‌بینید، همه چیز را به نور خداوند متعال می‌بیند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «اِتَّقُوا فِرَاسَهَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ[۸]»؛ مؤمن به نورِ الهی نظر می‌کند؛ دیدِ مؤمن با نورِ الهی است؛ وسیله‌ی دیدِ مؤمن، بَصر و بصیرتش متعلّق به خودش نیست و عین‌الله است؛ خداوند می‌بیند و بیننده خودم نیستم؛ اگر مؤمن باشم، خداوند بیننده است.  «اِتَّقُوا فِرَاسَهَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ».

نکاتی که خداوند متعال درباره‌ی «روحانییّن» فرموده است

وجود ما در عالم فطرت، وجودی است که معرفت در آن نهادینه است و معرفت الله به ودیعت گذاشته شده است. معرفت مخلوق هم فرعِ بر معرفت حقّ است؛ ولی محجوب شده است. «نظریه‌ی تِذکاری افلاطون[۹]»، چه بسا از این روایات قابل کشف و تبیین باشد که بَشر در ابتدا عالِم است و جَهل بر انسان عارض است. آدمی که به این عالَم کثرت آمده است، این پرده‌هاست که جلوی دیدِ فطرت را گرفته است. اگر انسان مؤدّب به آدابِ روحانیّون باشد، «تَأَدَّبوا» خودتان را ادب کنید، به آداب روحانییّن مؤدّب بشوید. در آدابِ روحانیّون، منظور از روحانییّن این‌هایی هستند که به عالَم کثرت آلوده نشده‌اند و مجرّدات هستند. این‌ها که در وصفِ عامّ‌شان ملائکه هستند، ادبی که قرآن کریم از این‌ها نقل می‌کند، یکی از آن آداب این است که این‌ها هرگز از عبادت پروردگار عظیم استکبار ندارند، «وَ هُمْ لَا یَسْأَمُونَ[۱۰]» خستگی هم ندارند. اصلاً انرژی و قوّت و قدرتِ این‌ها به ارتباط الهی است. لذا هیچ‌گاه خودی ندارند تا خودبین باشند و خودشان را بزرگ ببینند و خودی ندارند تا ببینند.

نکته‌ی دومی که خداوند متعال درباره‌ی این‌ها فرموده است، آیه شهادت است که می‌فرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِکَهُ[۱۱]»؛ ملائکه ذهن ندارند و دارای شهود هستند؛ علوم استنباطی ندارند، وجودشان آیینه است و خداوند خودش را در وجود این‌ها نشان می‌دهد و این‌ها جلوه‌ی خداوند هستند. همه‌ی ملائکه مجلای خداوند هستند، جلوه‌ی خداوند هستند. خودشان جلوه هستند و جلوه‌ی نورِ خداوند هستند. «وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۱۲]» هرکسی در حدّ خودش جلوه‌ی خداوند است. ولی صفتِ عام‌شان این است که این‌ها شاهدِ توحید هستند و توحید را شهود می‌کنند. این‌گونه نیست که دَم از توحید می‌زنند، این‌گونه نیست که توحید را استنباط می‌کنند و آن را تقلید می‌کنند، بلکه شاهد هستند و حقّ را می‌بینند و وجودشان حقّ را نشان می‌دهد. آیینه‌ای هستند که خداوند متعال با وحدانیّتش در این آیینه جلوه کرده است. این هم یکی از آدابی است که این‌ها بین خودشان و خدای خودشان دارند که در این ارتباط ذهن واسطه نیست، مفهوم واسطه نیست، لفظ واسطه نیست و خودِ وجود چیزی است که خداوند در آن تجلّی دارد. شاهد هستند.

نکته‌ی دیگری که از آیات قرآن کریم در آداب روحانیّون می‌توانیم استفاده کنیم، این است که می‌فرماید: «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ[۱۳]». می‌گویند سلطان محمود خیلی «عیاض» را تحویل می‌گرفت و این کار مورد حَسد وزرا و درباریان قرار گرفت. بالاخره این اعتراضات به گوش شاه رسید و او خواست تفاوت عیاض را با آن‌هایی که به این اندازه مرغوب شاه نیستند را نشان بدهد، در جریان یک مصاحبه‌ی عینی همه‌ی این افراد را خواست و هرکدام پرسش‌ نامه‌ای را تکمیل کردند که مثلاً اسم تو چیست؟ به چه چیزی علاقه داری؟ چه چیزی می‌خوری؟ چه کسی را دوست داری؟ با چه کسی دشمن هستی؟ هرکسی در مورد آن‌چه که از همگی ما اگر سؤال بشود پاسخ می‌دهیم، جواب دادند. نوبت به عیاض که رسید، از او پرسیدند نام تو چیست؟ پاسخ داد: آن‌چه سلطان بخواند. پرسیدند: چه چیزی می‌خوری؟ پاسخ داد: آن‌چه که سلطان روزی‌ام کند. پرسیدند: چه کسی را دوست داری؟ پاسخ داد: آن کسی را که سلطان دوست داشته باشد. سپس به آن‌ها گفت که ببینید تفاوت شما با این عیاض در این است. این یک مثال است. «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»؛ این‌ها هیچ آرزویی از پیش ندارند، هیچ خواستی از پیش ندارند. در مورد حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)در زیارت شریف جامعه‌ی کبیره ما این صفت را به آن‌ها نسبت می‌دهیم و عرضه می‌داریم: «لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ[۱۴]» اگر این‌ها بگویند که من چه کاری می‌کنم، اصلاً این‌گونه نیست که من چه می‌کنم و منتظر فرمان هستم. زندگی این‌ها را اجرای دستور خداوند تشکیل می‌دهد. مجموعه‌ی زندگی این‌ها فرمانبری است. این‌ها در زندگی هیچ لحظه‌ای بدون فرمان و بدون دستور و بدون امر نیستند و عینیّت زندگی این‌ها اجرای دستورات خداوند است. این‌گونه نیست که این‌ها به خداوند عرض کنند که خدایا آن‌چه را از ما بخواهی، انجام می‌دهیم، بلکه اصلاً چیزی از خداوند نمی‌خواهند. هرچه خداوند بخواهد، همان است. کسی که به این صورت باشد و هیچ چیزی به جز خداوند و دستورات خداوند نداشته باشد. این هم یک نکته است که حتّی این‌ها در کارهای خوبی که انجام می‌دهند، این کارهای خوب اجتهاد و ذوق و خواست خودشان نیست و کارهای خوب‌شان هم اجرای دستوراتِ خداوند متعال است.

ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) روح عاَلم هستند

نکته‌ی بعدی که ما باید بیشتر از آن یاد بگیریم، این است که می‌فرماید: «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ[۱۵]»؛ همیشه تخلیه بر تحلیه مقدّم است؛ «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ». اصلاً معصیت در حریم مَلَک راه پیدا نمی‌کند. «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ». این حقیقتِ عبودیّت است. در این حدیث می‌فرماید: «تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانِیّینَ». ادب ملائکه، ادب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ادب ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) جزء روحانیوّن است. حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) جسم دارند ولی جسمانی نیستند و روحانی هستند. ملائکه جسم ندارند و روحانی هستند، ولی فضیلتِ حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) این است که داری جسم نیز هستند، ولی جسم‌ِ این‌ها در روحانی بودن‌شان هیچ کاهشی ایجاد نکرده است. در اوجِ روحانیّت هستند و بالاتر از ملائکه به صورت روح هستند و حقیقتِ روح هستند، ولی جسم را نیز به اذن الله اداره می‌کنند. همه‌ی عالَم جسم آن‌هاست و روح عالَم هستند. جسم خودشان هم برای خودشان نیست. خورشید و ماه و ستارگان و کهکشان‌ها هم جسمِ حجّت خداست و او قلبِ عالَم امکان است و جان عالَم امکان است. لذا به همین صورت که اعضاء ما، انگشت‌های ما، زبان ما و چشم ما با اراده‌ی ما کار می‌کند، تمام عالَم با اراده‌ی امام کار می‌کند. حجّت خدا روحِ عالَم است، قلبِ عالَم است. این‌ها با داشتن این همه سُفره‌ای که جمع می‌کنند و پَهن می‌کنند، به اندازه‌ی بسیار ناچیزی غرور ندارند و همه‌ی این‌ها به اراده‌ی الهی است و این‌ها هیچ‌گونه نقشی برای خودشان قائل نیستند. «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ» در ابعاد مختلف است. در بُعدِ فکری و اعتقادی، در بُعدِ اخلاقی و در بُعدِ اجرایی فرموده است: «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ». این حقیقتِ عبودیّت است که اگر خداوند متعال چنین نوری در جانِ ما عنایت بفرماید که این نور، نورِ خداوند باشد و وقتی نور خداوند آمد، انگار خورشید طلوع کرده است و دیگر شمع سوئی ندارد. کسی به شمع نگاه هم نمی‌کند. وقتی خورشید معرفت در وجود ما طلوع کند، ماسوی در آن‌جا اُفول می‌کند و چیزی به جز خداوند باقی نمی‌ماند. «لیس فی الدار غیره دیار[۱۶]». به جز او و به جز یار در این خانه راه ندارد.

علمی که پروردگار عزیز به انسان عطا می‌فرماید

«فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ». جمله‌ی بعدی هم رمز طلبگی است و وای به حال ما اگر این‌گونه نباشیم. «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ[۱۷]»؛ اگر می‌خواهی به علم برسی و مطلوب و گُمشده‌ی توست و می‌خواهی به آن برسی، علم به خواندن کتاب نیست، بلکه علم به عمل کردن است. علم را با عمل به دست بیاور. «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ». طلبه‌ای از مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) استاد خواسته بودند؛ ایشان فرموده بودند: شما استاد دارید. آن طلبه دست‌پاچه شده بود و عرض کرده بود: آقا من استاد ندارم. ایشان فرموده بودند: من می‌گویم تو استاد داری، بعد تو می‌گویی استاد ندارم؟ عرض کرده بود: آقا من استاد ندارم، استاد من چه کسی است؟ ایشان فرموده بودند: استاد تو علم توست. همین که می‌دانی غیبت حرام است، تهمت حرام است، نگاه به نامحرم حرام است، مردم‌آزاری حرام است، تحقیر دیگران حرام است، ایذاءِ مؤمن حرام است، این‌ها استاد نیستند؟ مگر استاد چه کاری انجام می‌دهد؟ استاد می‌خواهد این‌ها را به تو یاد بدهد و تو این‌ها را آموخته‌ای و همین‌ها استاد تو هستند. تو به حرف استادت عمل نمی‌کنی و الان به دنبال چه چیزی هستی؟ استاد همین‌ها هستند. «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ»؛ علم را با طلب عمل از علم به دست بیاورید. اگر علم را استعمال کردی، آن وقت خداوند علم موهبتی و نوری را به تو می‌دهد. این علمی که در کتاب خوانده‌ای و این علمی که از استادت شنیده‌ای، اگر به این علم عمل کنی، آن علمی که در این کتاب وجود نداشت و در بیان استاد نیز وجود نداشت، خداوند متعال از خزائنِ خودش آن را به شما می‌دهد که علم موهبتی و علم نوری و علم عرشی خواهد بود، علم حضوری خواهد بود. خداوند وجودت را متحوّل خواهد کرد و نوری را که تا به حال نداشته‌ای، خداوند متعال به جای آن نور جدیدی رل در وجودت ایجاد می‌کند که صورت اخیر تو خواهد شد. تا به حال با آن علم عالِم نبوده‌ای و نور نداشته‌ای و اکنون خداوند متعال به تو نور عنایت می‌فرماید. «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ»؛ این عبارت می تواند تفسیر آن عبارت «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ» هم باشد. جلوه‌ی عبودیّت این است که هر فرمانی از جانب مولای‌مان به ما برسد، این فرمان را نادیده نگیریم و آن را اجرا کنیم. ما با این فرمان‌ها به خداوند می‌رسیم. طیّ طریقِ ما که می‌خواهیم از خودمان به خداوند برسیم، با اجرای این دستورات است که ما را به آن‌جا می‌رساند. اگر ما علمِ خوبی داشتیم و به آن عمل نکردیم، راه را نرفته‌ایم. طیّ کردن این قُلّه تا زمانی که به آن‌جا برسیم و بخواهیم این عقبه را طیّ کنیم و به قُلّه برسیم، مدارج و نردبان آن عمل به دستوراتی است که خداوند متعال به ما مرحمت فرموده است. آقایی کرده است و آدرس را جلوی پای ما قرار داده است. اگر می‌خواهی به من برسی، فرموده است: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ[۱۸]»؛ من راه را نشان می‌دهم. ترک گناه و اتیان به فرائض و واجبات راه توست. ترک محرّمات و اتیان به واجبات، آدرس خداوند است و باید این را بروی تا به آن برسی و با خواندن به آن نخواهی رسید. ان‌شاءالله با همین چیزهایی که یاد گرفته‌ایم، خداوند ما را به یک جایی خواهد رساند. بر حسب نقل مرحوم «مُلّا مهدی نراقی[۱۹]» (اعلی الله مقامه) که حکیمِ عارفِ عامل و با کرامتی بودند، در کتاب «جامع السعادات[۲۰]» از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) که ایشان از جناب عیسی‌بن‌مریم (علیه السلام) نقل می‌کنند که به حواریّون فرمود: «لاَ تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ[۲۱]»؛ طالب مجهول مطلق نباشید. در مقدّمات علم چند چیز را بیان کرده‌اند که لازم است و یکی از آن‌ها این است که به دنبال چه چیزی هستید و مقصد چه چیزی است و این علم شما را به کجا خواهد رساند و پایان آن چه چیزی است. وقتی انسان هیچ علمِ اجمالی هم به مقصد ندارد، چگونه می‌تواند طالب مجهول مطلق باشد؟! «لاَ تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ»؛ علم به چیزی که هنوز به آن عمل نکرده‌اید را طلب نکنید؛ آن را آموخته‌اید، ولی به آن عمل نکرده‌اید. مثلاً کسی که بیمار است و از دکتر نسخه‌ای را دریافت کرده است، این نسخه را اجرا نمی‌کند و مجدداً به سراغ دکتر می‌رود تا به او نسخه‌ی دیگر بدهد. این کار تمسخر دکتر است. به شما نسخه داده است و مرحله به مرحله است. این را عمل کنید و سپس نزد دکتر بروید و بگویید که من به این نسخه عمل کردم که دارای این نتایج بود و حال نسخه‌ی بعدی چه چیزی است؟ نسخه‌ای که دکتر پیچیده است و انسان حتّی به دنبال یک مادّه‌ی آن هم نرفته است و آن را تحصیل نکرده است و به آن عمل نکرده است، آیا این کار عُقلایی و اخلاقی است که انسان مجدداً به همان دکتر مراجعه کند و از او طلب نسخه‌ی دیگری کند؟! این کار بسیار قبیح است.

 

مستحبّاتی که برای یک طلبه بسیار اثربخش خواهد بود

به همین دلیل اگر طلبه‌ای حقیقتِ خودش را پیدا کند، از همان روز اوّلی که به سراغ طلبگی آمده است، باید در چارچوب رساله‌ی عملیّه، در چارچوب حلال، حرام، مستحب، مکروه و مُباح، باید ببیند که اعمالش با کدام‌یک از این‌ها مُنطبق است. در خطِّ واجب استقامت کند و از این خط خارج نشود. خودش را از حرمِ امنِ فرائض به نا‌امنی محرّمات گرفتار نکند و بعد هم در غیر واجبات همه‌ی کارها بر اساس مستحبّاتش انجام بشود و برای هرکاری می‌توان یک رُجحانِ شرعی پیدا کرد. مثلاً وقتی انسان می‌نشیند، استقبال به قبله داشته باشد، در صورتی که این کار واجب نیست ولی رضای خداوند در این است که انسان رو به قبله بنشیند و برای او عبادت نوشته می‌شود. یا مثلاً وقتی می‌خوابید، پایتان را رو به قبله کنید، مانند این‌که حالتِ استحضار دارید. نمی‌دانیم که پس از خواب بیدار خواهیم شد یا خیر؛ شاید در حال خواب باشیم و حضرت عزرائیل ما را با خودش ببرد. وقتی می‌خوابید، بدون وضو نخوابید؛ چرا بدون وضو می‌خوابید؟ چرا بدون ذکر می‌خوابید؟ چرا بدون به زبان آوردن شهادتین می‌خوابید؟ چرا بدون استغفار می‌خوابید؟ مگر مرگ توفّی نیست؟ وقتی می‌میرید، خداوند روح‌تان را قبض کرده است و نزد خودش برده است. اگر آن را به صورت آلوده نزد خداوند فرستاده‌اید، جای حسرت دارد؛ چرا این کار را می‌کنید؟! این مطالب در ابتدای طلبگی قابل فهم و قابل استنباط و قابل پرسش است. اگر همین‌ها را شروع کنیم و به آن‌ها عمل کنیم، آن زمان متوجّه می‌شوید که طلبگی دارای چه نوری خواهد بود؛ چه برکاتی دارد و خداوند متعال چه میوه‌های شیرینی را به کامِ جانتان عرضه خواهد کرد. این نمازها به چه اندازه‌ای برایتان لذّت‌بخش خواهد شد. ولی اگر به آن عمل نکردیم و یا آن را با حرام مخلوط کردیم، نه علم‌مان لذیذ می‌شود و نه عبادت‌مان لذیذ خواهد شد. هیچ‌کدام برای ما لذّتی نخواهد داشت.

در آستانه‌ی مُباهله هستیم و سلامی به ارباب‌مان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به همراه دل‌های شما عرضه می‌کنیم و روضه طلب شما باشد که در ایام محرّم ان‌شاءالله تقدیم خواهیم کرد.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ[۲۲]»

دعا

خدایا! به این ایّام نورانی، به خمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) که عظمت و فضل‌شان را در روز مباهله بر عالَمیان ارائه فرمودی، به آن جلالت و وجاهت و شرافت و کرامت قسمت می‌دهیم که امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! تو را به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) ما را از اسارت نفس مستخلص بفرما.

خدایا! ما را از آتش جهنّم نجات بده.

خدایا! ما را به رضوان و قُربِ خودت نائل بفرما.

خدایا! با فضلت با ما رفتار بفرما.

خدایا! ما را گرفتار عدالت خودت مگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) توفیق تحصیل علم، فهم آن، عمل به آن و اخلاص در همه‌ی مراحل به ما مرحمت بفرما.

خدایا! این طلبه‌های عزیز ما را نور چشم‌های امام زمان (ارواحنا فداه) منصوب بفرما.

خدایا! آن‌ها را افسران آینده‌ی جبهه‌ی دین قرار بده و همه‌ی آن‌ها را علمداران عرصه‌ی جهادِ نرم و جهادِ نظامی مقرر بفرما.

خدایا! ما را از قافله‌ی خوبان جدا نفرما.

خدایا! عاقبت امرمان را با مُهرِ شهادت مزیّن بفرما.

خدایا! اموات و گذشتگان‌مان را، گذشته‌های ما را به امام حسین (علیه السلام) ببخش و بیامرز.

خدایا! جوان‌های ما را به سامان برسان.

خدایا! مریض‌هایمان را شفا عنایت بفرما.

خدایا! شُکر نعمت‌هایی که داده‌ای را به ما مرحمت بفرما.

خدایا! توفیق استفاده‌ی درست و به‌جا و اغتنامِ فرصت به همه‌ی ما مرحمت بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت خوبان‌مان و رهبر خوب‌مان را با صحّت، با عزّت، با کفایت، با کرامت مُستدام بدار و به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر ما منّت بگذار و این نعمت‌ها را از ما دریغ نفرما و این مرد نازنین را تا ظهور با اقتدار حفظ بفرما.

خدایا! این فضولی‌ها، جوّسازی‌ها، شایعه‌پراکنی‌ها، مقابله‌ی با احکام اسلامی که این از خدا بی‌خبران داخلی هماهنگ با خارج با حجاب و دیگر مقدّسات ما و مقدّسین ما بر سر جنگ هستند، مخذول‌شان بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) شرّشان را به خودشان و به اربابان‌شان برگردان.

خدایا! به قلوب مردم ما آرامش مرحمت بفرما.

خدایا! باران مغفرت و باران رحمتت را بر دل‌های ما و مزارع مردم ما نازل بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) حوائج این جمع و همه‌ی مؤمنین و مؤمنات و مُلتَمِسین و متوقّعین را برآورده بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهداء و گذشتگان‌مان را بر سر سُفره‌ی اصحاب مباهله متنعّم و روح پاک‌شان را دعاگوی ما قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

[۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸ (قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ)

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴؛ (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏).

[۳] محمد بن محسن فیض کاشانی مشهور به علم الهدی، از عالمان قرن یازدهم و دوازدهم هجری قمری بود. محمد بن محسن فیض کاشانی در سال ۱۰۳۹ هـ .ق در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود و پس از طی مراتب علم و تحصیل به والاترین درجات در علوم مختلف دست یافت و در نشر آثار و اخبار شریفه مجاهدت و تلاش های فراوانی کرد. ایشان به خاطر علاقه ای که به نشر معارف اهل بیت داشتند، در مجالس و محافل و درس طلاب و تدوین کتب حدیث و شرح کتابهای وزین حدیثی مثل اصول کافی و نهج البلاغه به فعالیت پرداختند. مؤلف در سخت کوشی، ورع و پرهیزگاری اسطوره بوده و به احیاء نام و ذکر ائمه علاقه وافری داشتند. علامه مدرس، وفات او را بین سالهای ۱۱۱۲ هـ .ق و ۱۱۲۳ هـ .ق ذکر کرده اند. وی هم نام پدرش بوده و پسر و پدر هر دو محمد نامیده شده بودند، هر چند پدر به محسن معروف بود.

[۴] قرّه العیون للفیض الکاشانی : ص ۴۳۹ ، ولم نجده فی المصادر الأصلیّه.

[۵] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عرفه.

[۶] همان.

[۷] فروغی بسطامی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۹.

[۸] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۰.

[۹] تَذَکُّر، اصطلاحی فلسفی در مبحث شناخت که به معنی یادآوری دانسته‌هایی است که فراموش شده‌اند و با آن‌که بالفعل در ذهن حاضر نیستند، انسان می‌تواند دوباره آن‌ها را دریابد. مطابق دیدگاه عقل‌گرایانۀ افلاطون، تمامی دستمایۀ ما در شناخت، خاطره‌ای است از جهانی پیشین که با خدایان می‌زیسته‌ایم و نظری مستقیم و بدون واسطه از ایده‌ها (مُثُل) داشته‌ایم. تذکر در فلسفه افلاطون بر دو رکن مهم استوار است: یکی آن‌که اساس معرفت یادآوری است و دیگر آن‌که روح جاودانه است و از این‌جاست که وجود عالم مُثُل یا ایده‌ها ضرورت می‌یابد.

نظریه افلاطونی مثل بر این مبنای معرفتی شکل می‌گیرد که هر مفهوم کلی مرجعی عینی دارد و واقعیت آن در مرتبه‌ای فراتر از جهان محسوس است. افلاطون معتقد بود که روان آدمی مجرد از حس و محسوسات ، واجد ایده‌ها یا مثال‌های اشیاء و امور بوده است، زیرا اگر ایدۀ کلی یا صورت برینِ زیبایی را نمی‌شناخت، چگونه می‌توانست حکم کند که چیزی زیباست. حس فقط به مثابۀ علت اعدادی و نه علت مؤثر یا شرط حصول معانی کلی عمل می‌کند، یعنی ما را آماده می‌سازد تا به معانی کلی درون جانمان «تذکر» پیدا کنیم و آن‌ها را بازشناسیم. برای اثبات این مطلب افلاطون می‌بایست ثابت کند که روح انسان پیش از آمدن به این جهان در جهان دیگری می‌زیسته، و در آن‌جا به دیدار صور چیزها نایل شده است. از این‌رو، ما جهان معقولی داریم که جایگاه مُثُل است، یعنی حقایق جاودانی و صور مجردی که انسان واجد آن‌هاست و همان‌ها مبدأ معرفت و مبدأ وجودند. مثال، نهایت کمال عقلی است که به رغم صدور صور مختلف از آن، خود تقسیم‌پذیر نیست. افلاطون می‌گوید: میان روح و ایده از آن جهت که هر دو بسیط ، نامرئی و تغییر ناپذیرند، همانندی وجود دارد.

افلاطون در فایدروس نیز دلایل جاودانگی روح را به صورت مشروح آورده است و در تمثیلی، انسان را به ارابه‌ای مانند کرده است که دو اسب خوب و بد به آن بسته شده‌اند و روح‌هایی که با غذای مناسب، یعنی دانش تغذیه می‌شوند، به دیدن حقیقت «خود عدالت»، «خود خویشتن‌داری» و «خود دانش» ‌های راستین نایل می‌گردند و ارابه‌هایی که اسب‌هایشان به بدی آلوده شده، و ارابه رانان غذای مناسبی به آن‌ها نداده‌اند، روح‌هایی هستند که به سوی زمین کشیده می‌شوند. معرفت حقیقی، بازگشت روح به عالم مثل و به یادآوردن آموخته‌هاست که می‌توان آن را به تولدی دوباره مانند کرد. در رسالۀ منون سقراط ثابت می‌کند که قابلیت به عنوان امری متعلق به روح، آموختنی نیست و از این‌رو، هیچ دانشی نمی‌تواند آموختنی باشد. همان‌گونه که تکه‌تکه‌شدن و سوزندگی را نمی‌توانیم به اشیاء تحمیل کنیم، هیچ قابلیت دیگری را هم نمی‌توانیم به انسان تعلیم دهیم. پس اصولاً برای قابلیت، آموزگاری وجود ندارد. در این رساله اشاره‌ای صریح به «مثل» دیده نمی‌شود، اما در رسالۀ فایدون توضیح بیشتری در این‌باره آمده است.

آغازگر انتقاد از نظریۀ تذکر، ارسطوست که سخت‌ترین و اساسی‌ترین ایرادها را بر آن وارد ساخته است. از دیدگاه ارسطو ، علم حاصل تجربه است و آن از راه حافظه به دست می‌آید. از این‌رو، از نظر ارسطو، معقولات از محسوسات جدا نیستند و از طریق محسوسات وارد ذهن می‌شوند، در حالی که به عقیدۀ افلاطون معرفت حقیقی تنها به امور معقول تعلق می‌گیرد و در نتیجه نقش محسوسات که خود صرفاً سایه‌ها و روگرفت‌های صورند، بیش از این نیست که زمینۀ یادآوری معقولاتی را که در عالم برین آموخته‌ایم، فراهم کنند. از نظر ارسطو، اندیشۀ انسان از هر گونه شناخت فطری و پیشین تهی است و ذهن از راه تجربه و انتزاع به شناخت مفاهیم کلی دست می‌یابد. حافظه یا ذاکره قوۀ نگهداری سادۀ ادراک‌های گذشته است و ذهن در بازگشت خود به خودی به آن ادراک‌ها مواد استقرا را برای رسیدن به کلیات فراهم می‌آورد. این نظریۀ افلاطون که علم همان تذکر و یادآوری مُثُل چیزهاست، الهام‌بخش بسیاری از متفکران بوده است. گذشته از این‌که دیدگاه‌های عمدۀ اشراقی و عرفانی سرچشمه‌های اصلی خود را از این نظریه گرفته‌اند، در مکتب مشائی نیز عناصر مهمی از این نظریه حفظ شده است.

[۱۰] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۸؛ (فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ).

[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸؛ (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

[۱۲] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴.

[۱۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷؛ (لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).

[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره؛ (عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ).

[۱۵] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶؛ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ).

[۱۶] شاه نعمت‌الله ولی، ترجیعات، ترجیع چهارم.

[۱۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.

[۱۸] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹.

[۱۹] مُحمدمهدی بن اَبی‌ذَر فاضل نَراقی معروف به محقق نراقی(۱۱۲۸-۱۲۰۹ق) از علمای شیعه در قرن دوازده و سیزده هجری است. محقق نراقی برای تحصیلات علوم دینی دو بار رهسپار عتبات عالیات شد و در مجلس درس وحید بهبهانی و یوسف بحرانی حضور یافت. جامع السعادات مشهورترین اثر ملا مهدی در علم اخلاق است. او فرزندانی داشت که ملا احمد و ملا مهدی در میان برادران خویش شناخته‌ترند. ملا مهدی نراقی در ۸۱ سالگی در کاشان درگذشت و در کنار حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نجف اشرف به خاک سپرده شد. از همان اوان کودکی و نوجوانی با علاقه‌ای که به علم و تحصیل داشت، به حوزه علمیه کاشان رفت و در مجلس درس ملا جعفر بیگدلی حاضر شد. وی دوره مقدمات، سطح و مقداری از دروس خارج فقه و اصول را در کاشان گذراند.

سفر به اصفهان ملا مهدی نراقی، برای تکمیل مراتب علمی و تخصص در علوم و فنون اسلامی، راهی حوزه علمیه اصفهان شد و از فقها و فلاسفه آن شهر بهره برد. از اساتید وی در اصفهان می‌توان ملا اسماعیل خواجویی (م ۱۱۷۳ ق.)، محمد بن محمد زمان کاشانی (متوفای اواخر قرن دوازده)، محمد باقر اصفهانی، محمدمهدی هرندی و آقا میرزا نصیر اصفهانی (م ۱۱۹۱) را نام برد که در میان آنان ملا اسماعیل خواجویی از جایگاه خاصی برخوردار است و ملا محمدمهدی نراقی در فقه، اصول، کلام، فلسفه، حساب، هندسه و نجوم، در حدود ۳۰ سال از این عالم، فیض برده است. همچنین از محمد بن محمد زمان کاشانی که از بزرگان مشایخ اجازه در سلسله طبقات نقل حدیث به شمار می‌آید، در رجال و حدیث استفاده‌های وافری نموده است. وی در اصفهان علاوه بر تحصیل، به تدریس، تحقیق، تألیف و ارشاد مردم نیز همت گماشت و حتی با یادگیری خط و زبان عبری و لاتین از عالمان یهودی، با رهبران مذهبی اقلیت‌ها وارد بحث و مناظره شد و از متن کتاب‌های مذهبی آنان با خط عبری مطالبی را درباره حقانیت رسالت پیامبر اسلام(ص) نقل و ترجمه کرد. او پس از ۳۰ سال به وطن خود بازگشت. کاشان در آن زمان از عالمان دینی خالی بود و حوزه علمیه کاشان با حضور او زنده شد. از ملا مهدی تألیفات فراوانی در رشته‌‎های گوناگون باقی مانده که بیشتر این کتاب‌ها به‌صورت نسخه‌های خطی در کتابخانه‌های مختلف نگهداری می‌شود و حاشیه‌هایی بر بعضی از آنها نظیر انیس التجار، از سوی برخی مراجع مانند سید کاظم طباطبایی یزدی، سید اسماعیل صدر و شیخ عبدالکریم حائری نوشته شده است.

[۲۰] جامع السعادات، کتابی درباره اخلاق نظری و عملی به زبان عربی، تألیف ملا محمدمهدی نراقی، حکیم و فقیه قرن ۱۲ و ۱۳ هجری است. اهمیت این کتاب بیشتر به علت جایگاه اخلاقی و عملی نویسنده آن دانسته شده است. جامع السعادات همچنین اولین کتابی معرفی شده که مشتمل بر هر دو جنبه عقلی و فلسفی و نیز دینی و عملی است. کتاب معراج السعاده تألیف ملا احمد نراقی (نراقی ثانی)، فرزند ملا محمدمهدی نراقی، تلخیص فارسی کتاب جامع السعادات دانسته شده که مباحث همان کتاب را با ادبیاتی همه‌فهم‌تر بیان کرده است. جامع السعادات، از مهم‌ترین کتب اخلاق عقلی در میان تالیفات عالمان شیعه دانسته شده است. نویسنده کتاب، ملا محمدمهدی نراقی، بیش از ۳۰ اثر در فقه، اصول فقه، اخلاق، و همچنین ریاضیات دارد. دیوان شعر او نزدیک به سه هزار بیت بوده است که نزدیک به ۳۰۰ بیت از آن در دسترس است. محمدرضا مظفر در مقدمه اش بر جامع السعادات جایگاه جامع السعادات را به دلیل ایمان و اخلاق الهی نویسنده آن دانسته و معتقد است کتاب جامع السعادات، به خودی خود، چیزی بیش از کتاب‌های مشابه ندارد. یکی از جنبه‌های اهمیت و تمایز جامع السعادات، برخورداری از هر دو جنبه عقلی و نقلی دانسته شده است؛ بر خلاف آثاری مانند تهذیب الاخلاق و اخلاق ناصری که نقلی و عملی هستند و همچنین بر خلاف آثاری مانند احیاء علوم الدین، کیمیای سعادت و المحجه البیضاء که نظری و فلسفی هستند.

[۲۱] جامع‌السعادات، ج ۱، ص ۱۴۴.

[۲۲] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).