عناوین

آیات الاحکام ـ جلسه چهاردهم (سومین جلسه نیم سال جدید)

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

از خداوند متعال مسئلت می‌کنیم توفیق بندگی و خودسازی و سیر الی الله و عبودیت خدا در ماه ضیافت الهی نصیب همه شما عزیزان و همه ما بشود و ان شاء الله بتوانیم بیشترین بهره را از عمرمان در این روزهای نورانی و شب‌های پرگنج بدست بیاوریم و ان شاء الله با روی سفید و نمرات ممتاز از این دوره فشرده امتحان الهی بیرون بیاییم و برای همیشه در برابر همه آسیب‌ها بیمه بشویم و در سنگر تقوا استقرار پیدا کنیم که خداوند عزیز فرموده‌اند از آثار روزه‌داری «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‌»[۲] است.

بحثی که با شما برادران داشتیم مسئله حکومت بود.

حکومت از ضروریات عقلی و تجربی و نقلی است. گفتیم سه نوع حکومت فرض دارد، یک: حکومت استبدادی، حکومت زور، حکومت کودتا، حکومت جنگلی که هر موجودی پنجه قوی و دندان تیز و زور بیشتری دارد بر اطرافیان خودش و به هر کجا که دستش برسد حکومت می‌کند. نوع دوم حکومت شورایی است، که چه بسا این حکومت شورایی دموکراسی و حکومت مردم بر مردم هم به یک نحوی هم بشود گفت که حکومت شورایی است، منتها شورای در حد یک ملّت و یک کشور. نوع سوم هم حکومت الهی است، حکومت خدای متعال بر مردم.

حکومت فرد بر مردم، حکومت مردم بر مردم، حکومت خدا بر مردم.

در قرآن کریم از حکومت طاغوت‌ها و جبّاران و قلدرها و زوردارها مذمّت شده است و خدای متعال برای ما نمونه‌هایی از این‌ها را بیان فرموده است و به ما آگاهی و بصیرت می‌دهد که اگر حکومت بر اساس عقل و انصاف و فطرت و دین نباشد چه اتفاقی در جامعه می‌‌افتد.

با یکدیگر چند آیه از این آیات را مرور می‌کنیم.

خدای متعال در مورد حکومت فرعون، که فرعون شخص است یا عنوان است، مانند پادشاه، که در مملکت ایران هم عنوان پادشاهی است، بهرحال فردی است که این عنوان بر او بوده است، می‌فرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ ۚ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ».[۳]

«عَلَا فِی الأرض» یعنی مسلّماً، حتماً فرعون بر روی زمین علوّ و طغیان نشان داد و کسی که در مقام استعلا بوده است و خود را بالا می‌دیده است و این علوّ و برتری را بر دیگران به خودش مستند می‌کرده است، این نوع رفتار او با جامعه مشکلاتی دارد و آسیب‌هایی ایجاد کرده است که این برای ما هشدار است تا بدانیم نوع حکومت فرعونی و قلدران چه بلایی بر سر مردم می‌آورند.

اولین ویژگی که پروردگار حکیم برای حکومت استبدادی و فردی بر مردم ذکر می‌کند این است که این‌ها «جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا» بعد از اینکه بر روی زمین این علوّ و بالابینی خودشان را تثبیت می‌کنند «جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا» مردم را گروه گروه می‌کند، برای اینکه زمانی انسجامی بین مردم نباشد و قدرت مردمی حادث نشود «جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا».

شما در محیط‌های مختلف سراغ دارید که افراد بی‌خبر از اقتضائات بشری و وجدان نوع‌دوستی و اوامر الهی، مردم را به بهانه‌های مختلف در برابر هم قرار می‌دادند. مثلاً ترک و فارس، بلوچ و سیستانی. این‌ها چیزهایی بوده است که در زمان شاه در کشور ما رایج بوده است، برای هر محیطی یک جوک درست کردند و مردم را برای تحقیر یکدیگر آماده کردند، شمالی‌ها را به نحوی، ترک‌ها را به نحوی، برای هر کدامشان یک عنوانی شایع کردند و بر زبان‌ها انداختند. کاشانی‌ها را ترسو، اصفهانی‌ها را خسیس و…

این سیاست حکومت‌ها بوده است که مردم را تکه تکه می‌کردند، «جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا» این‌ها را به گروه‌های مختلف تقسیم می‌کردند که این‌ها به یکدیگر نرسند و یَدِ واحده نشوند.

به دنبال ایجاد اختلاف و بدبینی و گفتمانِ تفرقه‌افکن «یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ»، این‌ها مدام گروه‌ها و طوائف را استضعاف می‌کردند.

ان شاء الله خدای متعال امام راحل عظیم الشأن را رحمت کند، انقلاب ایران را به هیچ گروهی مستند نکردند، انقلاب عالمان معرفی نکردند، انقلاب دانشگاهیان معرفی نکردند، انقلاب کارگرها و زحمت‌کش‌ها معرفی نکرد، بلکه انقلاب مستضعفان بود، یعنی فراتر از ملیت بود، فراتر از نژاد بود، همه‌ی کسانی که عدالت می‌خواهند، همه‌ی کسانی که حقوقشان ضایع شده است، همه را زیر یک چتر آورد و امروز این جبهه مقاومتی که شما ملاحظه می‌فرمایید، کشورهای مختلف، ملیت‌های مختلف در دفاع از حرم، همه در صحنه و در جبهه کنار هم بودند و یَدِ واحده بودند، آن عنوان وحدت‌آفرینی بود که امام راحل عظیم الشأن این عنوان را یک مدرسه قرار دادند و اینطور برکات و آثار در آن بود.

ولی در حکومت‌های مستبد «یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ»، این‌ها کارشان طلبِ ضعیف‌کردن بود، این‌ها می‌خواستند که جامعه را با ایجاد فاصله‌ای که بین نژادها و گویش‌های مختلف بوجود می‌آوردند، حالا این طمع را داشتند که هیچ کسی و هیچ گروهی قدرتمند نشود تا یک وقتی در برابر حکومت خودی نشان بدهد، «یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ»، این جنایت دوم که خرد می‌کردند و همه را تحقیر و تضعیف می‌کردند.

جنایت سوم، علاوه بر اینکه روحیه‌ها را ضعیف می‌کردند و ملیت‌ها را حقیر می‌شمردند، فرعون علاوه بر این بی‌رحمی و خون‌آشامی را از حد می‌گذراند، چکار می‌کرد؟ «یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ» هر فرزند پسری برای هر خانواده‌ای پیش می‌آمد، فرزندِ کودکِ تازه به دنیا آمده‌ی پسر را ذبح می‌کرد، یعنی دستور داده بود جلادها بر همه خانواده‌ها اشراف اطلاعاتی پیدا کنند و بمحض اینکه خبر می‌دادند زنی در خانواده‌ای پسر زاییده است، در همان لحظه زایمان این بچه را می‌گرفتند و سر او را از تن جدا می‌کردند تا زهر چشم گرفته باشند تا کسی جرأت نکند ایجاد نسل کند، از نسل آینده نگران بود و همه را از دَمِ شمشیر می‌گذراند.

«وَیَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ»، زنان را به جهاتی نگه می‌داشت، یکی اینکه از این‌ها کار می‌کشید، دوم بهره‌های جنسی می‌برد، و یک احتمال دیگر این بود که پسرها را ذبح می‌کرد ولی دختران را که زنان آینده بودند زنده نگه می‌داشت. یک معنی دیگر که احتمال آن هست این است که به آبروی این‌ها متعرّض می‌شد، حیای این‌ها را از بین می‌برد، این‌ها را به هرزگی کشانده بود.

بنابراین حکومت زور…

ان شاء الله خدای متعال امام خمینی را رحمت کند و با اولیایش محشور بدارد.

نقل فرموده‌اند که ابن سینا گفته بود که من از گاو می‌ترسم، چون گاو شاخ دارد ولی عقل ندارد. اثر منفیِ این زورگویانِ شاخدارِ بی‌عقلِ بی‌وجدان در جامعه این امور بود.

باز خدای متعال از قول فرعون اینطور نقل فرموده است: «یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ»،[۴] برای اینکه جلال خودش را به رخ مردم بکشد و این فاصله طبقاتی را بصورت یک باور به خرد مردم بدهد امتیاز خود را اینطور به رخ مردم می‌کشید: ای ملت من! آیا سلطنت مصر از آن من نیست؟ و این انهاری که جریان دارد، این آب‌های جاری مصر و این سلطنت بر شما برای من است، حواس شما جمع باشد که همه چیز برای من است، هم قدرت برای من است و هم ثروت برای من است.

این هم بدآموزی و هم فرهنگ‌سازی بود، مرتب به مردم گوشزد می‌کرد که شما با ما خیلی فاصله دارید، کسی زمانی خیال خام نداشته باشد، زمانی در برابر اوامر دستگاه سلطنتی سر باز بزند، از کرنش کم بگذارد، حواس شما باشد که آن کسی که در عالم حرف اول را می‌زند قدرت و ثروت است و این‌ها هم در اختیار من است، بنابراین همه شما باید تسلیم بشوید و عبودیت من را بپذیرید.

نکته دیگری که خدای متعال از این حاکم مستبد نقل می‌کند که باز فرهنگ رایج آن‌هاست: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ»،[۵] این خطاب به حضرت موسی علیه السلام است که می‌گوید اگر خدایی بغیر از من انتخاب کنی من تو را زندانی می‌کنم.

بنابراین حکومت تحقیر است، حکومت استضعاف توده‌هاست، حکومت تفرقه‌افکن است و حکومت خفقان و ایجاد رعب و وحشت است.

وقتی که سحره‌ی فرعون که نورچشمی‌های فرعون بودند، و این‌ها بودند که مردم را با کارهای عجیب و غریب خودشان تحت نفوذ درآورده بودند و از این ابزار برای تسلیم شدن در برابر فرعون استفاده می‌کردند، وقتی معجزه حضرت موسی علیه السلام را دیدند، چون تخصصشان در سحر بود، دیدند این کار حضرت موسی علیه السلام سحر نیست، شعبده نیست، نمایش نیست، این وجود است، این قدرتنمایی خدای متعال است، گفتند: «آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى»،[۶] به سجده افتادند و بدون هیچ ترسی از فرعون گفتند ما به خدای موسی ایمان آوردیم.

این حاکم مستبد خطاب به این جمعی که تا به امروز آن‌ها را تشویق می‌کرد و از نظر زندگی جزو مرفهین قرار داده بود، به این‌ها گفت که «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ»،[۷] یعنی شما قبل از اینکه از من اجازه بگیرید اعتقاد خودتان را تغییر دادید؟

این نوع توقع که نه تنها ابدان شما باید با اذن من کار کند، بلکه در فکر هم حق فکر کردن ندارید و باید من به شما اجازه می‌دادم تا شما اعتقاد خودتان و کیش خودتان را تغییر بدهید.

این بدترین نوع حقارت برای بشر است که بشر تن بدهد یک انسان زورگو بیاید و از موضع قدرت این همه آسیب فرهنگی و جانی و مالی و فکری برای جامعه پیش بیاورد.

در مسئله قدرتی که در برابر حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بود، این فرعون فرعونِ حضرت موسی علیه السلام بود که خدای متعال این خصوصیات را از او نقل کرده است. در مورد آن حاکمی که حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل او بود، آنجا کمی آن أنانیت حاکم در یک جایگاه خدایی مطرح شد، وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام مناظره با حاکم که نمرود بود فرمود: «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ»،[۸] خدای من آن خدایی است که حیات می‌دهد و مرگ و حیات در اختیار اوست، زنده می‌کند و می‌میراند. آن حاکم قلدر خودخواه گفت: «أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ» من زنده می‌کنم و می‌میرانم. بعد برای عوام فریبی دستور داد کسی را از افراد زندانی آوردند و او بعضی‌ها را کشت و بعضی‌ها را آزاد کرد، بعد از آنکه محکوم به مرگ کرد گفت: می‌توانم شما را بکشم و می‌توانم شما را زنده نگه دارم. یک مغالطه و عوام‌فریبی. ولی قدرت تخیّل و جسارت بر تحقیر افکار و عقول مردم تا اینجا اوج گرفته بود که یک فرد ضعیف بشری خودش را در جایگاه خدایی قرار بدهد و مدّعی بشود که اصلاً حیات و ممات شما هم بدست این قدرت زورگوی ظالم است.

جناب بالقیس، ملکه سبأ، حاکم سبأ یمن یک فرهنگی را… وقتی حضرت سلیمان علیه السلام با گزارش هدهد، هدهد را سفیر خودش قرار داد و برای آن‌ها نامه نوشت و از آن‌ها دعوت به اسلام و پرستش خدا کرد، وقتی بالقیس نامه را خواند، از اطرافیان خودش، مجلس شورای خودش، نخبگان کشور خودش نظرخواهی کرد که ما در برابر قدرت سلیمان که از ما دعوت به پرستش خدا کرده است، نظر خود او این بود، او حضرت سلیمان علیه السلام را ندیده بود، حکومت الهی را ارزیابی نمی‌کرد، ولی یک فرهنگ رایج در طول تاریخ که افراد شرور بر مردم مسلط بودند و قدرت بدست نااهلان بوده است، او یک فرهنگ عمومی را… که از نظر جامعه‌شناسی هم قابل قبول است، گفت: «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ»،[۹] حکومت‌های مستبد، افراد قلدرِ زورگو، روالشان این است، این‌ها وقتی به یک جایی هجوم ببرند دیگر آنجا را به فساد می‌کشند، همه چیزِ آنجا را بهم می‌ریزند، اقتصاد و فرهنگ و امنیت را دستخوش تهاجمات بی‌امان خودشان قرار می‌دهند و هر کسی که اعتراض کند را ذلیل می‌کنند و عزّتی برای کسی باقی نمی‌گذارند.

در مورد کسانی که بر آئین حضرت مسیح علیه السلام باقی مانده بودند، خدای متعال در مورد قلدرهای زمان پیروان حضرت مسیح علیه السلام هم می‌فرماید: این‌ها بر پیران فرتوت و کودکان شیرخوار رحم نمی‌کنند و چیزی برای آن‌ها بجز قدرت مطرح نیست، لذا در برابر کسانی که ایمان به قدرت لایزال خدا و قدرت نامرئی عالم هستی بیاورند، این ایمان را حکومت‌های مستبد جرم می‌شناسند و مؤمنین را مجازات می‌کنند.

فرمود: «وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»،[۱۰] این‌ها انقام نگرفتند مگر اینکه جرم این‌ها ایمان به خدای عزیز و حکیم بود.

این یک فضایی است که در طول تاریخ در حکومت‌های استبدادی در جامعه جاری و ساری بوده است و خدای متعال برای بیداری بندگان خودش، امّت‌ها و ملّت‌ها، این‌ها را بازگو کرده است تا مردم بیدار بشوند و زیر بار زورگو نروند.

اما در مورد حکومت‌های مردمی یا شورایی، حکومت یک جمع از مردم یا حکومت آرای مردم. خدای متعال در این رابطه هم یک نمودها و نمادهایی را مطرح فرموده است تا بر معرفت ما بیفزاید و در میان خوب و خوب‌تر ما خوب‌تر را انتخاب کنیم و به خوب بسنده نکنیم.

این حکومت ملکه سبأ که عاقبت به خیر هم شد، وقتی آمد و با منطق پیامبر عظیم الشأن زمان خودش یعنی حضرت سلیمان علیه السلام مواجه شد، بی‌درنگ ایمان آورد و گفت من به خدا ایمان آورده‌ام.

یکی از ویژگی‌های او مشورت بود، مستبد نبود، روحیه مردمی داشت، لذا همینکه هدهد نامه مبارک حضرت سلیمان علیه السلام را بر تحت بالقیس القاء کرد، او به مشورت اقدام کرد. «قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنْتُ قَاطِعَهً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ»،[۱۱] گفت: ای جمع حاضر! شما نظر خودتان را اعلان کنید.

اجازه فکر کردن و اظهار رأی و نظر به جمع و فرد داده بود. لذا یک نوع حکومت شورایی بود، «أفتونی» یعنی فتوا بدهید، یعنی شما می‌توانید فکر کنید، اینطور نیست که من هر چیزی گفتم آن باشد، شما هم انسان هستید، می‌توانید دارای رأی و نظر باشید، فکر خودتان را بکار ببرید و آنچه به نظر شما می‌رسد، مرا بعنوان نظر خبرگان مطلع کنید، من هم در امر خودم فردگرا نیستم، اینطور نیست که هرچه خودم تشخیص دادم باشد، تا زمانی که شما شهادت ندهید و با من همراهی نکنید من حرکت فردی و استبدادی نخواهم داشت.

قرآن کریم در مسئله شورا، حتی در حکومت الهی، این خط را در مسیر نبی مکرم اسلام گذاشته است، هم مؤمنین موحد را به مشورت و احترام کردن به فکر دیگران و اجازه داده به تفکر و تعقل و استفاده از عقول یکدیگر تشویق کرده است و هم خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مأمور به مشورت کرده است.

اگر حکومت حکومت الهی هم باشد خواسته است که جامعه از این کلاسِ پربارِ مشورت بهره بگیرد که مشورت انسان را از خودخواهی و خودمحوری و تنگ‌نظری نجات می‌دهد و اولین اثر آن هم ساختنِ جامعه است، انسان به دیگران شخصیت می‌دهد و وقتی کسی احساس شخصیت کرد خودباوری پیدا می‌کند و فکر می‌کند، فکر خود را شکوفا می‌کند، استعداد خود را از قوه به فعل می‌رساند، و هم به منی که با کسی مشورت می‌کنم، می‌خواهد بگوید که هر گلی یک بویی دارد، همه همه چیز را نمی‌دانند، هر کسی در یک چیزی نخبگی دارد و در یک مسیری شکوفایی و استعداد دارد، هر کسی که می‌خواهد رعایتِ حقوقِ همه را کند باید از همگان بهره بگیرد و بهترین راه هم این است که به همه زمینه بدهیم، در نوع زندگی خودشان و سبک حکومت خودشان فکر داشته باشند، و عرضه‌ی اظهار نظر داشته باشند، تا وقتی کسی از این‌ها نظرخواهی می‌کند، این خودباوری و دوراندیشی را اعمال کنند و یکدیگر را با فکر یاری بدهند.

خدای متعال علاوه بر اینکه این امر را بعنوان یک امر ممدوح از یک پادشاه و حاکم و حکومتی که از اطرافیان نظرخواهی کرده است، از برجستگان و نخبگان نظر خواست، این ممدوح است. علاوه بر این خدای متعال در مورد جامعه توحیدی و ایمانی و ویژگی‌هایی که دارند، یک سوره به نام سوره شورا داریم که خدای متعال در آنجا یکی از اوصاف جامعه الهی را «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»[۱۲] می‌شمارد، این‌ها در زندگی‌شان… نه امرالله، خود حکومت امرالله است، امامت امرالله است، اما این حکومت در سبک زندگی این‌ها، در حوادثی که برایشان پیش می‌آید، باید با خودشان مشورت کند و آن‌ها هم با یکدیگر نشورت کنند.

خدای متعال در مسئله رهبری حضرت ابراهیم علیه السلام و امامت حضرت ابراهیم علیه السلام… وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام امام شدند امامت را برای ذریه‌ی خودشان هم خواستند، خدای متعال فرمود: «لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»،[۱۳] امامت و رهبری عهدالله است، عهدالناس نیست که بشود با مشورت رهبر تعیین کرد، با مشورت می‌شود زمینه نفوذ رهبری را آماده کرد، جامعه را برای پذیرش حکومت الهی منعطف کرد، ولی نمی‌شود با مشورت و بدون جواز الهی و بدون تأیید پیغمبر یا وصی پیغمبر امام تعیین کرد، لذا باید در این لحن‌هایی که قرآن کریم دارد دقت کرد.

بهترین سخن سخنِ خدای متعال است، «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»، آنچه که در زندگی روزمره به خودشان مربوط است، این‌ها در گشایش‌های اقتصادی، در نحوه تربیت فرزندانشان، در استفاده تجارب یکدیگر، این امر مربوط به خودشان ست، «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»، ولی در نحوه عبادت و نماز و روزه و ولایت که در کنار نماز و روزه از واجبات الهی است، آنجا جای مشورت نیست بلکه آنجا جای پذیرش امر الهی است، «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ».

رسماً خدای متعال در سوره مبارکه آل عمران به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستور داده است «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»،[۱۴] با این‌ها مشورت کن.

با اینکه حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از جانب خدای متعال است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسول هستند، سفیر خدای متعال هستند، پیک الهی هستند، مجهز به معجزات هستند، و حال به مقام حکومت در مدینه رسیده است و به قدرت دست یافته است، خدای متعال او را مأمور می‌کند که با مسلمان‌ها مشورت کند، «فَإِذَا عَزَمْتَ»… هم احترام می‌کند، این‌ها را تشویق به فکر می‌کند، می‌خواهد همه این‌ها اندیشمند بشوند، صاحب نظر بشوند، و هم خودش باید عظیمت و تصمیم را بگیرد. «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ».

این هم حکومت مردمی و حکومت شورایی، مقدمه است برای حکومت الهی که در جلسه گذشته جریان آن پیامبری از بنی اسرائیل که طالوت را برای این‌ها معیّن کرد، مطالبی به عرض شما برادران عزیزمان رسانیدم، و ان شاء الله بقیه مطالب در جلسه آتی.

از همه شما در این لیالی پرنور و پربرکت که میهمان خدا هستید، باور کنید، خدا شما را خیلی دوست دارد و به شما احترام می‌گذارد، لذا در خدایی‌اش شما را به حساب آورده است، به شما صدقه نمی‌دهد، شما را میهمان کرده است، برای شما سفره دل پهن کرده است، این خدایی که شما را دوست دارد، «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»،[۱۵] شما هم این خدا را خیلی دوست داشته باشید، ممنونِ خدا باشید، شکر خدا را بجا بیاورید، من چه کسی بودم که تو برای من دعوتنامه فرستاده‌ای و اینطور محترمانه بر سر سفره معنویت و عبودیت نشاندی، من تو را دوست دارم و آمده‌ام که لبّیک گفته باشم و جلیس تو باشم، تو میزبان من هستی و من میهمان تو هستم، می‌خواهم سفره دل برای تو باز کنم و راز دل برای تو بگویم و می‌خواهم حرف‌های تو را بشنوم، هم با تو حرف می‌زنم و هم با من حرف بزن.

این اوقات را غنیمت بشماریم و یکدیگر را دعا کنیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‌)

[۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۴

[۴] سوره مبارکه زخرف، آیه ۵۱ (وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ)

[۵] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۹ (قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَٰهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ)

[۶] سوره مبارکه طه، آیه ۷۰ (فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ)

[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۲۳ (قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ۖ إِنَّ هَٰذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا ۖ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ)

[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۸ (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ ۖ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ ۗ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)

[۹] سوره مبارکه نمل، آیه ۳۴ (قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً ۖ وَکَذَٰلِکَ یَفْعَلُونَ)

[۱۰] سوره مبارکه بروج، آیه ۸

[۱۱] سوره مبارکه نمل، آیه ۳۲

[۱۲] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۸ (وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ)

[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)

[۱۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹ (فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ)

[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ)