«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مروری بر جلسات قبل
وجود مبارک رئیس علمای عالم حضرت امام جعفر صادق ارواحنا فداه و صلوات الله علیه عنوان بصری را به حضور پذیرفتند و مورد تفقّد و لطف قرار دادند و در حق او دعا کردند، بعد هم افتخار دادند که او مقصد و مقصودی که از دیدار حضرت دارد را به زبان بیاورد، و با عنایت و ولایت خودشان زبان او را باز کردند و ایدهها و آمالی که خود حضرت به یک فرد که نود سال در مسیر اشتباه راه رفته بود را… به یک حقایقی متوجه کردند، قلب و روح او را به یک نیازهای واقعی معطوف فرمودند و با تصرّف به او ایده و آرزوی در تراز انسان هدفدار را القاء فرمودند و او هم آنچه بر ذهن او الهام شده بود را در قالب دعایی که بعد از نماز کنار روضه نبوی به زبان او آمده بود را برای امام عرضه داشت.
حضرت صادق سلام الله علیه نسبت به مسئلهی اول که جذب و انجذابی بین سالک و دلبر ایجاد بشود، نکتهای نفرمودند، ما هم سِرّ این امر را نمیدانیم، آیا این مطلب واقع شد و قلب حضرت عنوان بصری را در دایره منظومهی نوریان قرار داد و او را هم در مدار حبّ الهی بالا برد یا نه، او را وسیله دید تا برای دلهای پاک تا دامنهی قیامت خوراک توحیدی ارائه کند.
همینقدر فرمودند که اگر به دنبال علم هستی، این علم در کتاب نیست (به تعبیر من)، که درس عشق در دفتر نباشد، اگر بگردیم هم آنها را در کتابها پیدا نمیکنیم، در کتابها لفظ است، در محاورات مفاهیم و اصطلاح است، مفهوم و اصطلاح و نوشتار و گفتار و مباحثات تبلور ذهن ماست و ذهن ما آمیخته است از امور مختلف، این ما هستیم که ذهن و ذهنیات را خلق میکنیم، حضرت فرمودند: «لَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فی أَدَقِّ مَعَانیهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ»،[۲] شما چیزهایی در ذهن خودتان میسازید، اینها ساختههای خود شماست، از خودتان هم تجاوز نمیکند، به خودتان برمیگردد، ولی آن چیزی که در مسیر تحول توحیدی سراب و نمود را برمیدارد و بجای آن بود میگذارد، هوای حباب وجود ما را با شکستن وجودمان بیرون میکند و ما را ذوب در دریای بیکران میکند، که تا این حبابی که به ما نمود داده است، تا از دریا جدا نشویم، این دریاست که دیده میشود نه ما، اگر بخواهیم از دریا جدا بشویم باید بادی داخل این قطره بیاید و بصورت یک حباب جلب توجّه کند، که با طوفانی میآید و با طوفانی هم میرود.
توهّمی به نام «من»!
تمام این نمودهای ریاستی و شهرتی و منسبی، حتّی علوم ذهنی، همهی اینها بجز حباب نیست. وقتی طوفان مرگ میآید همهی اینها فرونشانده میشود، «کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ»،[۳] انسان تشنه در یک بیابان وسیع، در یک دشت، از دور نگاه میکند، آب میبیند، با چه تلاشی زیر آفتاب سوزان طی طریق میکند تا به آنجا میرسد، اما آنجا میبیند که فکر میکرده است که آب است و آب نبوده است، سراب بوده است، بودی نبود، نمود بود، وای بر من که همهی عمرم نمود است. اگر الآن حضرت عزرائیل بیاید چیزی در خودم نمیبینم که بگویم من به این رسیدهام، فقط قیل و قال بوده است، فقط ارائهی مفاهیم بوده است، از ذهن به زبان آوردهام تا بگویم من این را میدانم، همه چیز من است! این من هم بین خود و خدا بجز خیال نیست! من وجود ندارد. آیه کریمه خیلی گویا و بلیغ است، «کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا»، انسان از اول جوانی یک چشماندازی را برای خودش تعریف میکند، میخواهد علامه بشود، میخواهد پرچمدار بشود، میخواهد شهرتی پیدا کند، میخواهد رفاهی داشته باشد، میخواهد خوب زندگی کند، همینطور آرزوها… این غلها زنجیر او میشوند، آن نفع واقعی که یافتن وجود الهی خودم بود، آن بارقه الهی که خدای متعال از آن بعنوان روح یاد کرده است، هیچوقت به دنبال خودم نبودم، این آمال و آرزوها بر اساس نیازهای جسمی و خیالی بوده است، نیازهای خیالی یعنی لذات خیالی اشد از لذات جسمانی است، خیلیها از مسائل حیوانی و غریزی بخاطر رسیدن به شهرت و منسب و رأی آوردن است، بیخوابی را تحمل میکند، مال خود را ایثار میکند، به این و آن گرهگشایی میکند تا به آن ریاست برسد، «آخِرُ ما یخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه»،[۴] که این حبّ جاه و ریاست، رسیدن به نابود است، بودی ندارد، ریاست حقیقتی و عینی و خارجی ندارد که، یک امر موهوم قراردادی است، غیر از امامت است، که «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»،[۵] آنجا جعل تکوینی است، رتبهی وجودی است، انبساط هستی است، اشتداد نور الهی در وجود امام است، که امام نور الله است، کسانی هم که در مسیر سیر و سلوک به مقام تربیت میرسند، خدای متعال اینها را بالا برده است، «بالا برده است» به این معنا نیست که از لحاظ مکانی بالا رفته است، نه! آن علوّی که خدای متعال دارد، که برای ما کلاس قرار داده است که ما به آن علو برسیم، راه آن هم سجده است، «سُبْحانَ رَبِّی الأعْلَی وَبِحَمْدِهِ»، کسی این علو خدای متعال را درک میکند که به مقام فناء برسد، سجده مقام فناء است، سجدههای ما هم سجده نیست، سجدههای ما یا عادت است یا امر ظاهری در حد فقه است، فقه اصغر، اگر انسان در سجده از خجالت آب بشود که به معشوق رسیده است، دستپاچگی پیدا کند، نالهی او بلند بشود، هرگز چنین چیزهایی نیست، جسمی بالا و پایین میرود، روح تکان نمیخورد.
خدای متعال عالی است، متعال هم که میگوییم، در رکوع این ذکری که مستحب است، «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم، یَا عَزِیز، یَا مُتَعَال»، یافتنِ این متعال بودن خدای متعال از رکوع آغاز میشود، آنجا متعال را میگوییم، آنجا عظیم را میگوییم، اما در سجده «ربّی الأعلی» را مطرح میکنیم. کسی به ربّ اعلی دست مییابد که دیگر نمیتواند از او پایینتر بیاید، اگر انسان به پایینترین مرحلهی انقیاد و ذلّت و فقر نرسد هنوز حجاب رفع نشده است، حجاب أنانیت نمیگذارد انسان علو الهی را، خدای متعال را به متعال بودن بشناسد.
لذا وجود اقدس امام صادق علیه السلام خواستند بفرمایند که باید همهی بتها را بشکنی، علم هم یکی از بتهاست.
کربلایی کاظم
انسانی که زیاد مطالعه دارد، زیاد مطلب دارد، اینجا و آنجا خودش را خیلی مهم میداند، رقیبی در مجلس نمیبیند، نمیدانید أنانیت او چقدر تفرعون دارد، اظهار نمیکند ولی دیگران را کوچک میبیند، عوام الناس را عوام میبیند، به قول معروف العَوَامُ کَالْأَنْعامِ، اصلاً وقتی با اینها برخورد میکند کأنّه برای او سخت است با یک کشاورز ارتباط داشته باشد، غافل از اینکه یک کربلایی کاظم مکتبنرفتهی درسنخواندهی سیر و سلوک نگذراندهی بیادّعا جلوهی کامل قرآن میشود و خدای متعال دل او را آینهای صاف و بیغبار میبیند و همهی قرآن را در قلب او مستقر میکند، یک چیزی به او داده است…
کربلایی کاظم آدم باهوشی نبوده است، آدم حسابگری هم نبوده است، یک جا حساب باز کرده بود و آن هم با خدا بود، حسابی با دیگران نداشت، لذا وقتی با او صحبت میکردند، اینهایی که دیدهاند و برای ما نقل کردهاند میگویند درک او مادون متوسط بود، اما وقتی با او حرف میزند متوجه میشد که اصلاً آدمی نیست که انسان بگوید یک زرنگی دارد یا یک حساب و کتابی برای امور دنیا دارد، اصلاً در باغ نبود، ولی یک چیز فهمیده بود و آن این بود که خدا هست و لاغیر، باید او را ناراضی نکند.
درنگی بر حکمت ۸۲ نهج البلاغه
این وصیت وجود نازنین مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، «أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا»،[۶] این دو جملهی اول، خدایا! آیا میشود یک زمانی من هم آدم بشوم و بفهمم چه نوری از وجود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منفجر شده است و این انفجار در ما هم انفجار ایجاد کند؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ» در زندگی بیش از یک امید ندارید، بیش از یک تکیهگاه ندارید، فقط یک هستی هست، فقط یک رازق است، فقط یک عزیز است، فقط یک مقتدر است، در عالم همه کاره یکی است و لا غیر. شما برای همهی گرفتارهای نفس حساب باز میکنید، برای اینکه آنها را راضی نگه دارید به هر بازی تن میدهید، اما آن یک کسی که کسی جز او نیست، برای او هیچ حسابی باز نمیکنید، «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ»، آیا اصلاً ما رَب داریم؟ آیا زندگی ما نشان میدهد که ما خدا داریم؟ کجای زندگی ما نشان میدهد که ما دستپاچه و نگران هستیم و حواس ما جمع است که از زمانی دست از پا خطا نکنیم؟ شما که حالا جوان هستید و خیلی آلوده نشدهاید، بین خود و خدا آیا وقتی گناه پیش میآید دستپاچه میشوید، اینطور است، آیا در خلوتهای شما خدا هست؟ بعضی از گناهان پیش میآید که رسوایی دنیا و آخرت است و ضربه سنگینی است که تا عمر دارید میسوزید و قابل جبران هم نیست، آنجاها وقتی گناه پیش میآید خدا هست؟ اگر رفیق تو در را باز کند دستپاچه میشوی یا نه؟ خود خدا آنجاست! چکار میکنی؟ هیچ کسی جز او کارهای نیست! همه کاره خودِ خدای متعال است، همه جا، ظاهر و باطن تو در قبضهی قدرت اوست و بر تو محیط است، چه میکنی؟ این کتابی و لفظی نیست، انسان باید این را بیابد، باید خود را کنار بزند، تو برای خودت حساب باز کردهای، نمیتوانی این حقیقت را بیابی.
نقل داستانی از نظام رشتی رضوان الله تعالی علیه
«وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ»، از چه میترسی؟ بعضی از بیچارهها فکر فردایی را میکنند که هنوز نیامده است! طلبگی که بازنشستگی ندارد.
ان شاء الله خدای متعال نظام رشتی را رحمت کند، جزو روضهخوانهای قَدَرِ دوران رضاخان بوده است، مجالس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تعطیل شد و عمامهها را برداشتند و آخوندها را هم به دادگستری و اوقاف و… دعوت کردند و حقوقهای کلانی میدادند و عدّهای هم رفتند.
چون نظام رشتی در کشور مطرح بود یک کسی از طرف رضاخان مأمور خصوصی بود که این نظام رشتی را دعوت کند، آمده بود و خیلی با احترام گفته بود که اعلی حضرت خیلی به شما علاقه دارد و بیایید تا برای شما حقوق درنظر بگیرند. با یک عزّتی رو کرده بود و فرموده بود: به پادشاه بگو که روزی مقدّر است!
از بازار مشهد عبور میکرد، چون پیرمرد بود و قد خمیده داشت خسته شد، ایستاده بود و دست به کمر گرفته بود، چشم او به این مغازه افتاده بود، صاحب مغازه آمده بود و گفته بود: این فرش برای شما! گفته بود: من فرش نمیخواهم. صاحب مغازه گفت: نه! این حساب بازنشستگی شماست که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای شما حواله کردهاند.
اگر کسی نوکر این دستگاه باشد… انسان به یک اداره اعتماد دارد اما به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اعتماد ندارد! به این اداراتی که نمیدانیم مسئولان آن چه کسانی هستند و چطور هستند، میگوییم اگر آنجا حقوقبگیر باشیم خیالمان راحت است! ولی وقتی نوکر امام زمان ارواحنا فداه باشیم میگوییم از کجا معلوم که برسد!
نقل داستانی از آقازادههای مرحوم آشیخ عباس قمی اعلی الله مقامه الشّریف
مرحوم آشیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه دو پسر داشت، من با یکی از آنها فی الجمله مراوده داشتم، آشیخ محسن خیلی حضرت زهرایی سلام الله علیها بود، ان شاء الله خدای متعال هم خود او را و هم پسر او را قرین رحمت کند، خیلی بیشائبه بودند، خدای متعال را باور کرده بودند، عاشق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودند، راه طولانی را میآمدند که روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گوش کنند.
یکی از آنها از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی بهجت اعلی الله مقامه الشّریف بود و کفایه را در نجف نزد ایشان میخواند، آمیرز علی آقای محدثزاده. منبری بود، خواسته بود دفتر ازدواج و طلاق بگیرد، در خواب مرحوم آشیخ عباس رضوان الله تعالی علیه را دیده بود و آشیخ عباس رضوان الله تعالی علیه فرموده بودند نرو، تمبر به حساب دولت (آن وقت) باطل میکنی، این کار را نکن. پرسیده بود: چکار کنم؟ فرموده بود: نوکری حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه! عرض کرده بود: این کار که همیشگی نیست، سن من بالا میرود و دیگر نمیتوانم از این کارها کنم، بازنشستگی ندارد ولی دفتر بازنشستگی دارد. فرموده بود: نخیر! حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم بازنشستگی دارند.
بیدار شده بود و دیده بود در زدند، به پشت در رفته بود، بندهی خدایی پاکتی به او داده بود و گفته بود: پدرت گفت که این علی الحسابِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است! بعد هم ناپدید شده بود.
فرمود: اگر شما اهل یقین بودید، حضرت عیسی علیه السلام روی آب راه میرفتند، شما میتوانستید روی هوا هم راه بروید. البته اگر اهل یقین بودید.
ادامه شرحی بر حدیث عنوان بصری
درس عشق در دفتر نباشد، «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ»،[۷] اینها که علم نیست، اینکه انسان چند چیز یاد بگیرد و به منبر برود و مردم را دور خودش جمع کند و فردا هم مردم پشت جنازهی او میآیند و تمام! هیچ کدام از این مریدها دیگر نیستند و چند روز بعد هم همه او را فراموش میکنند و به افسانه تبدیل میشود.
آن چیزی که میخواهد به آنجا برود را درست کن، وجود خودت است، ناقص آمده است و باید کامل بروی، به اینجا آمدهای که نور خدا را با خودت ببری، «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ»،[۸] باید این نور را از اینجا برد، امام صادق علیه السلام به این نور اشاره میکنند، «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ»، علم نور است، این نور در جسم تو نیست، باید چراغ محبّت در دل تو روشن باشد، اگر آن شد، چون جسم تو هم در خدمت آن بنده خدا بوده است، جسم هم متبرک میشود، دست شما هم شفاء میشود، نگاه شما هم نافذ میشود، میبینید با یک نگاه کسی را هدایت میکنید.
مرحوم آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند: بعضیها فحش میدادند و طرف هدایت میشد، ما آیه قرآن هم میخوانیم تأثیر ندارد. منظور ایشان مرحوم فاضل اردکانی اعلی الله مقامه الشّریف بود، گاهی حرفهای تندی میزد و طرف تغییر میکرد. این حرف نیست، دل است، آن دل نماینده خداست، هدایت هم برای خداست، «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ»، آن نور وجود است، وجود ماورائی است، وجود اسمائی است، «وَ بِاسْمائِکَ الَّتى مَلَأَتْ ارْکانَ کُلِّ شَىءٍ»،[۹] در کنار آن باید همیشه این آیات را خواند، «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»،[۱۰] «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»،[۱۱] باید خودت وجه الله بشوی، وگرنه از بین میروی، اگر الآن هم از بین بروی هالک هستی، همه سراب هستند بجز وجه الله، تا زمانی که وجه الله نشدیم هالک هستیم، اگر وجه الله بشویم هم باقی هستیم و هم فرامکانی هستیم، هر کسی به هر کجا نگاه کند ما در آنجا هستیم، مقام عند ربّی این است دیگر، چون من نیستم و خداست، خدای متعال هم همه جا هست، هر کسی من را میبیند، منی نیستم که من را ببیند.
روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
آیا حاضر هستید ما را به کنار نهر علقمه ببرید؟ باید فناء را از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یاد گرفت، یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام اکشف کربنا بحق اخیک الحسین علیه السلام…
کسی که جا دارد خیلی برای او گریه کنید آن کسی است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا برای او گریه کردند…
وجود مبارک امام صادق علیه السلام ساعات سخت چند شخصیت را فرمودهاند، فرمودهاند بر جدّم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی شدید بود که روز احد حضرت حمزه سلام الله علیه شهید شد، روز جعفر هم روز سختی بود، اما برای جدّم حسین شدیدترین زمان، زمانی بود که به کنار بدن علمدار خود آمدند، کنار پیکر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نشستند…
بعضیها میگویند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواستند پیکر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را بیاورند، اما بدن قطعه قطعه بود… نمیشد این بدن را جمع کرد… اینجا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با صدای بلند گریه کردند…
تعبیر خیلی عجیب است، اصلاً قوام جبهه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود، آنجا فرمودند: «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِی»… دیگر تمام شد… «قَلَّت حِیلَتِی» به فارسی یعنی دیگر بیچاره شدم…
دعا
أَسْتَغْفِرُ اللّه الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوْمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ
اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین وَ بِکَاشِفِ الکَربِ عَن وَجه الحُسَین…
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم همهی این عزیزان ما را اهل توحید و معرفت و محبّت و طاعت قرار بده.
خدایا! ما را رها نفرما.
خدایا! دست ما را بگیر.
خدایا! شیطان را از ما دور بفرما.
خدایا! خودت نفس شرور ما را جمع کن.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم همهی این عزیزان ما و خود ما را برای دین و قرآن و پیغمبر و رهبران معصوم زین قرار بده و ما را مایهی شین قرار نده.
خدایا! فوق توقع به ما نور بده.
خدایا! ما را مشمول جذبههای معنوی و روحانی قرار بده.
خدایا! مریضهای ما را شفاء عنایت بفرما.
خدایا! تو را به جوانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم میدهیم همهی جوانها و این جوانها را از خطر جوانی حفظ بفرما.
خدایا! این جوانها را از همهی خطراتی که خبر داریم و خبر نداریم بیمه بفرما.
خدایا! همه را نزد خدای متعال و امام زمان ارواحنا فداه آبرومند بفرما.
خدایا! هیچ کدام از این جوانها را از میدان خادمی امام زمان ارواحنا فداه نران.
خدایا! همهی حوزههای علمیه را احیاء بفرما.
خدایا! دشمنان ما را ذلیل و خار بفرما.
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] بحارالأنوار، جلد ۶۶، صفحه ۲۶۳ (کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فی أَدَقِّ مَعَانیهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ وَلَعَلَّ النَّمْلَ الصِّغَارَ تَتَوَهَّمُ أَنَّ لِلهِ تَعَالَی زَبَانِیَتَیْنِ فَإنَّ ذَلِکَ کَمَالُـها وَأَنَّ عَدَمَهُما نُقْصَانٌ لِـمَنْ لَا یَتَّصِفُ بِهِمَا وَهَکَذَا حَالُ الْعُقَلَاءِ فیمَا یَصِفُونَ اللهَ تَعَالَ) – هر آنچه که شما آن را در اوهام خودتان در دقیقترین معانیاش بازشناسی میکنید، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان که به خودتان باز میگردد. چهبسا مورچه ریز، خیال میکند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است، چراکه شاخکداشتن کمال خودش است و خیال میکند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلاء نیز در توصیف خداوند متعال همینگونه است.
[۳] سوره مبارکه نور، آیه ۳۹ (وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ)
[۴] در شرح ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱ آمده است: «و من کلام بعض الصالحین آخر ما یخرج من رءوس الصدیقین حب الرئاسه»
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)
[۶] نهج البلاغه، حکمت ۸۲ (وَ قَالَ (علیه السلام): أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا: لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ.)
[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴ (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى).
[۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۲ (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)
[۹] دعای کمیل
[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵ (وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)
[۱۱] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۸ (وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)