السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
با تسلیت ایام شهادت بزرگ بانوی عالم اسلام، بزرگ الگوی بشریت، بزرگ مدافع حریم ولایت و پاسدار حکومت حق، بزرگ شهیدهی دوران، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.
در محضر شما عزیزان آیه ۱۰۵ سوره مبارکه نساء را موضوع سخن آیات الاحکام در موضوع قضاوت، سفرهی استفادهی خودمان قرار دادیم. «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا».
ترجمهی این آیه این است که ما کتاب را به حق به سوی تو انزال کردیم تا بین مردم حکم کنی به آن چیزی که خدا به تو ارائه کرده است، مواظب باش در جبهه خیانت خائنین وانمود نشود که تو به نفع خائنین حرکت میکنی یا آنها میتوانند از محضر شما سوء استفادهای داشته باشند یا وانمود بشود که شما مدافع خائنین هستید.
مطالبی که در این آیه کریمه وجود دارد، هم به حکومت اسلامی مربوط است، هم با کمک آیات دیگر به فلسفه بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و همهی انبیاء مربوط است، هم ناظر به حقیقت نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و شخصیت حقوقی رسول خاتم که با مجتهدین و نخبگان و کارشناسان بشری متفاوت هستند و کار ایشان قماش دیگری است، و هم اینکه هشدار به این نکته است که قداست جبهه توحید و رسالت و نبوّت و حق با توطئه و تردستی و نفاق منافقین مخدوش نشود.
اسلام دین حق است، همراه حق است، مبیّن حق است، و فساد و باطل نباید زمینهای برای مطرح شدن خودشان در این جبهه داشته باشند.
آیه مبارک در ابعاد مختلفی که دارد، باید به مفردات آن پرداخت و در کلمه به کلمهی آن دقت کرد.
اولاً «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ»، مخاطب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، گوینده ذات ربوبی است، وقتی ذات ربوبی میخواهد عظمت و هیبت و جلال مطلب مهمّی حفظ بشود نمیفرماید «من»، میفرماید ما این کار را کردیم، «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ»، این یک نوع تشریفی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که به این موضوع مشرّف هستی که ما مستقیماً کتاب را به خود شما نازل کردیم. «بِالْحَقِّ»، این «ب» میتواند ب مصاحبت باشد، میتواند ب ملابست باشد. اگر ملابسه بود یعنی تار و پود و صدر و ساقهی این کتاب منزل در پوشش حق است، محاط حق است، و اگر به معنی ب مصاحبت باشد یعنی این کتاب همواره ملازم و همراه حق است، «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ»، نشان میدهد که حکومت الهی، حکومت ربوبی، حکومت دینی، حکومت اسلامی باید متّکی به حق محض باشد، توجیه حاکمیت کسی که قرآن کریم بر او انزال شده است، حاکمیت اوست، او بناست حکمران باشد و حکومت الهی در وجود او جلوه کند و برای رفع اختلافات بین مردم حکم کند، ولی حکم حاکم دینی، خلیفه خدای متعال با حکم دیگران تفاوت دارد، هر قاضی در قضاوت خود معلوماتی دارد، کلّیاتی در اختیار اوست و از معلومات کلّیِ خودش استفاده میکند، مصادیق را معیّن میکند و آن کلّی را بر مصداق خارجی تطبیق میدهد.
هم در استنباط احکام بطور کلّی مجتهد شهود ندارد، مجتهد بر اساس ذهنیات خودش جمعبندی می-کند، لذا احتمال خطا در مجتهد قطعا وجود دارد، به همین جهت گفتهاند که اگر مجتهد در اجتهاد خودش بذل وسع کرده باشد، یعنی به معنی واقعی کلمه اجتهاد کرده باشد، اگر شرایط اجتهاد را داشت و در فهم حدیث و آیه و استنباط از عقل سعی خودش را با همهی استعدادی که دارد بکار گرفت از دو حال خارج نیست، یا در این سیر به حق میرسد، آنچه را که استنباط کرده است همان حکم الله را استنباط کرده است، یا نه، در مقدّمات استنتاج او خلطی واقع شده است و مطلبی در دسترس او نبوده است و نتیجه حکم الله نیست و منطبق با حکم واقعی خدای متعال نیست، که ما امامیّه، پیروان اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم أجمعین معتقد هستیم که فقهای ما عصمت علمی ندارند، و علّت سیر تکاملی فقه ما، و کلاً علوم انسانی، در پرتو همین احتمال خطاست، که هر کارشناس بعدی کار و نظر و رأی کارشناس قبلی را نقد و بررسی میکند، چیزهای جدیدی را کشف میکند، ضعفهایی در اظهار نظر کارشناس قبلی مییابد، رفع نقص و رفع ضعف و توسعه باعث تکامل میشود.
ولی چه خطا کرده باشد و چه به پاسخ صحیح رسیده باشد، اگر به صحیح رسیده باشد دو اجر دارد و اگر خطا کرده باشد یک اجر. مجتهدی که با دارا بودن لوازم استنباط و اجتهاد در موضوع خاصّی بزل وسع کرد و با همهی توان و طاقت خودش در میدان فهم مطلب برآمد و به یک نتیجهای رسید و اطمینان باطنی پیدا کرد، اطمینان علمی پیدا کرد که حکم خدا این است، و بعد هم معلوم شده است که حکم الله همین است، معصومی تأیید کرد یا در قیامت معلوم شد، این دو اجر دارد، یک اجر برای اجتهاد اوست و یک اجر برای رسیدن به واقع است. اگر مجتهدی با داشتن مقدّمات اجتهاد در مقام بررسی به یک نتیجهای رسید و به نظر خودش نتیجهی درستی بود و آرام شد و فتوا داد، بعد معلوم شد، یا در حال حیات خودش تغییر رأی داد، مطالب جدیدی در مسیر او قرار گرفت، نسبت به فتوای قبلی خودش تغییر کرد، یا معصومی مطلبی را برای او بازگو کرد، معلوم شد که آن نظریهی قبلی اشتباه بوده است، چوب نمیخورد، بلکه چون برای رسیدن به واقع مجاهدت کرده است و بر اساس حجّتی که برای او تمام شده است نظر داده است، او هم در رأی خودش یک ثواب دارد.
بنابراین سیر استنباط و اجتهاد و علوم ذهنی و علوم منطقی که صغری و کبری و استنتاج و چینش معلومات برای بدست آوردن مجهولات انجام میشود، این سیر عمومی است و خطاپذیر است.
اما خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با این وضع معرّفی میکند که «بِمَا أَرَاکَ اللَّه»، اگر انسان چیزی را رؤیت کرد، یعنی اهل شهود بود، در مشهودات انسان جای اجتهاد نیست، انسان چیزی را با چشم خودش دیده است، بیاید و استنباط کند که این دیدهی من درست است یا درست نیست، شنیدن کی بود مانند دیدن.
لذا آنچه را که انسان با علم حضوری مییابد و شهود میکند، آنجا اصلاً زمینهی استنباط و اجتهاد نیست، اجتهاد برای رسیدن به مجهول است، اما چیزی که معلوم و بدیهی است، آنجا هیچ جایگاهی برای اجتهاد وجود ندارد و هیچ خطایی هم در آنجا راه ندارد.
«لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»، تا بین مردم حکم کنی به آن چیزی خدای متعال برای تو مشهود قرار داده است.
این علم شهودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر اساس توضیحاتی که مفسّر ارجمند ما علامه آیت الله جوادی آملی مطرح کردهاند، من بخشی از مطالب ایشان را به دلهای پاک و صاف شما تقدیم میدارم، باشد که برای همهی ما مفید فایده باشد.
ایشان میفرمایند که ارکان چهارگانهی حق، یکی متکلم است، اگر متکلم حق باشد، اگر تکلّم او حق بود، اگر پیک و وسیله و رسول هم حق بود، اگر فرودگاه و ظرفی که این پیام به آن ظرف میرسد هم حق باشد، این میشود حقِ مطلق. هم مبدأ حق است، هم جلوه حق است، هم بستر حق است و هم منزل الیه و آن ظرف حق است، این میشود «من حق انزلناه و بالحق نزل».
حال متکلم حق است، مبدأ حق است، روشن است که خدای متعال حق صرف است، و ثابت بالذات است و غیرمتناهی است، که در سوره مبارکه لقمان فرموده است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ»،[۲] منحصراً خدا حق است، اما کلام خدا، سخن خدا حق است، در سوره مبارکه احزاب فرموده است: «وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ»[۳] قول خداوند حق است. اما پیک و آورنده و مأمور ابلاغ حق است، در سوره مبارکه حجر فرمود: «مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ إِلَّا بِالْحَقِّ»،[۴] در آیه دیگر که در سوره عبس آمده است فرمود: «بِأَیْدِی سَفَرَهٍ * کِرَامٍ بَرَرَهٍ»،[۵] این وحی به دست سفرایی قرار میگیرد که این سفیران خدا هم کرام هستند، با ارزش هستند، مورد اکرام خدای متعال هستند، و هم برره هستند، یعنی وجودشان خیر است. و اما اینکه گیرنده حق است، سوره مبارکه اسراء میفرماید: «وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ»،[۶] در سوره مبارکه شعراء فرمود: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»،[۷] امین وحی روح الأمین است، اصلاً خدای متعال این لقب امین را برای روح الامین آورده است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» بر قلب مبارک تو، تا بتوانی هشداردهنده باشی.
قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرودگاه حق است، اگر حق نباشد نمیتواند فرودگاه حق باشد.
اما چرا خدای متعال وحی را انزال فرمود؟ چرا کتب آسمانی را در اختیار انبیاء قرار داد؟ این بخاطر مردم است، خدای متعال برای مردم فضاسازی کرده است که خدای متعال همه چیز را برای مردم انجام داده است.
این کعبه «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ»[۸] است، این قرآن با این عظمتی که دارد «هُدًى لِلنَّاسِ»[۹] است، این پیامبر ما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»[۱۰] هستند، برای مردم «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۱۱] است، هم خود خدای متعال میخواهد خود را بعنوان پناه معرّفی کند «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاس * إلَهِ النَّاسِ»،[۱۲] نزول وحی «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ»، مردم در این عالم آمدهاند که مورد امتحان و آزمایش قرار بگیرند، چون اختیار و آزادی به بشر داده شده است، و چون انتخاب انسان بر اساس انگیزهی اوست، و انگیزهی او بر اساس غریزهها و نیازهای درونی است، و غریزههای انسان کنترلشده نیست، قهراً این ناس در زندگی تودهای و اجتماعی گرفتار منازعات و اختلافات میشوند، هم اختلاف فکری و اختلاف نظر و اختلاف علمی، قهریِ مجتمعی است که سلیقههای مختلف و برداشتهای مختلف از موضوعات دارند، و هم در اینکه هر کسی بر اساس نفسی که دارد انحصار طلب است و میخواهد همه چیز برای خودش باشد، قهراً اختلاف پیدا میکنند و نزاع و فساد لازمهی اختلافات است.
خدای متعال در سوره مبارکه بقره، آیهای دارد که «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً»[۱۳] مردم بر اساس فطرت امّت واحده بودند، «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ»، که عشق آسان نمود اول ولی افتاده مشکلها، این بشری که آمده بود یک خانوادهی منسجمی باشد و همه هوای یکدیگر را داشته باشند، آهسته آهسته این وجود نفس أمّاره و غرایز سرکش برای اینها اختلاف بوجود آورد، چون جمع باید جمعی زندگی کند، اختلاف پیش آمد، خدای متعال برای حل اختلاف اینها کتاب و پیغمبر فرستاد، «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»، این فلسفهی نبوّت عامّه است که خدای متعال اولین اختلافی که در اثر جهل برای پیش آمده است، چون عالم نیستند، حقوق و ثغور حق و حقوق خودشان و دیگران را بلد نیستند و کسی به آنها اطلاع نداده است، پیغمبران آمدند تا این اختلافی که بر اساس جهل پیش آمده است را رفع کنند.
بعد از آمدن پیغمبر و نزول کتب آسمانی، اختلاف دیگری پیش آمد که منشأ آن جهل نبود، منشأ آن طغیان بود. آن اختلاف اول با تعلیم حل میشود و اختلاف دوم هم با قضاوت، خدای متعال هر دو را در حیطهی نبیاء علیهم السلام معرّفی فرموده است، و این مسئله که هم مبدأ، هم مسیر، هم پیک، هم ظرف، همه حق هستند.
لذا انبیاء علیهم السلام چون حق هستند آمدهاند تا حق و باطل را به مردم بگویند، وجود خودشان میزان است، از جانب حق هستند، کلام حق آوردهاند، از مأمور حق دریافت کردهاند، حال در میان مردم هم باید به حق حکم کنند، «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»، این حکمت بعثت انبیاء بطور مطلق حکم بین مردم برای رفع اختلافات است، یک بخش از این امر به حکومت و اجرائیات حق است، که دولت الهی، حکومت خدای متعال، هم تولید عادلانه و هم توزیع عادلانه بر اساس استعدادهای جامعه و حقوق جامعه، هر کسی را به جایی که باید برسد میرساند، کار حق لازم است، حکومت حق لازم است، هم در اختلافاتی که پیش میآید یکی از دو طرف باطل است، حق که نسبی نیست، حق واقعیت است.
اگر یک کسی بیمار است و یک کسی سالم است، نمیتوانیم بگوییم سلامت نسبی است و بیماری نسبی است، اگر کسی مریض شد طبیب باید علّت بیماری را پیدا کند و داروی مناسب را در مورد او اعمال کند. تردید مریض را از بین میبرد، باید بر اساس واقعیت کشف کند و دارو را هم بر اساس واقع اعمال کند. «أَنْتُمْ کَالْمَرْضَى وَ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلاَحُ اَلْمَرْضَى فِیمَا یَعْمَلُهُ اَلطَّبِیبُ»،[۱۴] او واقعاً تشخیص میدهد که چه کسی بیمار است و چه بیماریای دارد و چه دارویی برای این بیماری مناسب است.
خدای متعال برای رفع بیماریهای اجتماعی که ظلم و تعدّی و طغیان و تعرّض به حقوق دیگران و نادیده گرفتنِ حقِ اشخاص یک بیماری است، خدای متعال انبیاء را بعنوان طبیب فرستاده است که اینها چشم حقبین دارند، نه اینکه کلّیات را استنباط کنند و موضوع را هم با استنباط شخصی خودشان تعیین کنند که گاهی هم منطبق با واقع نباشد، بلکه اساس کار انبیاء علیهم السلام این است که این بزرگواران عین الله الناظره هستند، این بزرگواران چشم خدا هستند. «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ»، یعنی تو ندیدهای و خدا به تو ارائه کرد، این شهودِ حق است، تو در دیدنت هم خودت نیستی، خدای متعال بینایی تو را بر اساس آنچه که هست قرار میدهد، «بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ».
لذا تأکیداتی که در این زمینه هست، برای مردم آرامش میآورد، در حکم معصوم… چون او شهود دارد و هیچ وقت هم فریب نمیخورد، بر اساس آنچه که خدای متعال به او ارائه کرده است داوری میکند.
کلّیات دیگری هم هست، «وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»،[۱۵] وقتی که قضاوت میکنی به قسط و عدل حکم کن. یا این آیهای که در جلسات گذشته داشتیم، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ».[۱۶]
همهی اینها تأکید بر یک حقیقت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینکاره است، قماش وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حق است، قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حق است، فهم قلب حق است، مصون از اشتباه است.
ولی باید در این میان به نکتهای توجّه داشت و آن این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اینکه عین الله است، در عین حال به مردم اعلان کرد که من مأمور به علم غیب خودم نیستم، من بر اساس ظواهر بین شما حکم میکنم، کمااینکه خدای متعال قبل از پیغمبران شاهد حق و باطل است، ولی بنا ندارد پرده را کنار بزند.
این آیه کریمه را که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند اگر آیهای در کتاب خدا نبود من وقایع و رخدادهای عالم را تا قیامت برای شما بازگو میکرم، ولی این آیه مرا از بازگو کردن محدود میکند، آن آیه «یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»[۱۷] است، این عالم عالمِ محو و اثبات است، علم الکتاب نزد خودِ خدای متعال است، در عالم محو و اثبات بنا نیست پردهها کنار برود، اگر بنا بود پردهها کنار برود و خدای متعال برای هر گناهی که میبیند بندگان خود را عذاب کند، اساساً نسل بشر ادامه پیدا نمیکرد، اگر خدای متعال مردم را به ظلمشان مؤاخذه میکرد جنبندهای روی زمین باقی نمیماند و همه هلاک میشدند، بنای خدای متعال بر این است که قانون امتحان و سنّت امتحان اجراء بشود، اگر چوبی برای هر خلافی بالای سر هر کسی باشد که دیگر کسی جرأت خلاف پیدا نمیکند، آنوقت امتحان امتحانِ درستی نخواهد بود.
از اینرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ»،[۱۸] من هم که دارای علم غیب هستم و خدای متعال مرا شاهد قرار داده است، هم به حکم این آیه که موضوع آن حکمرانی و قضاوت است، هم عنوان کلّیِ وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا»[۱۹] علی الاطلاق مقام شهود دارند، ملکوت اشیاء را میبینند و از باطن اشیاء مطّلع هستند و از اسرار عالم باخبر هستند، احاطهی وجودی دارند. روح بلند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محیط بر ظاهر و باطن عالم است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مظهر «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[۲۰] هستند، ولی به مردم اعلان نمودهاند که اگر کسی در مخاصمه و منازعه بیان قوی داشت و استدلالهایی در مسیر گرفتنِ آنچه که مورد نظر اوست به محکمه ارائه کرد و از نظر ظاهری حجّت بر حاکم تمام شد، این مجوّزی برای جرأت اهل باطل که مال مردم را بخورند نمیشود، اگر پیغمبری هم قضاوت کند و بر فرض منطبق با واقع نباشد، آن کسی که به باطل اقامهی دلایل کرده است که سوری بوده است و با واقعیت منطبق نبوده است، قطعهای از آتش را میخورد.
البته آنچه را که از قضاوتهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و در قضاوتهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وجود دارد، با اینکه این بزرگواران به ظواهر حکم میکردند، ولی بگونهای قضایا پیش میآمد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هرگز به غیر واقع حکم نکرده باشند، جاهایی هم که زمینهی این امر بوده است خود خدای متعال دستگیری کرده است و هشدار لازم را داده است که یک مورد از آن در همین شأن نزول این آیه کریمه است که بحول و قوه خدا در یک جلسهی دیگری مباحث این آیه را با تکملههایی به پایان خواهیم رساند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه لقمان، آیه ۳۰ (ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ)
[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴ (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ۚ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ۚ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ ۖ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ)
[۴] سوره مبارکه حجر، آیه ۸ (مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا کَانُوا إِذًا مُنْظَرِینَ)
[۵] سوره مبارکه عبس، آیات ۱۵ و ۱۶
[۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۰۵ (وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ ۗ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا)
[۷] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴
[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۶ (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ)
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵ (شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ۖ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ ۗ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)
[۱۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷ (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ)
[۱۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۵ (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ)
[۱۲] سوره مبارکه ناس، آیات ۱ تا ۳
[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۳ (کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)
[۱۴] إرشاد القلوب ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۳ (وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یَا عِبَادَ اَللَّهِ أَنْتُمْ کَالْمَرْضَى وَ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلاَحُ اَلْمَرْضَى فِیمَا یَعْمَلُهُ اَلطَّبِیبُ وَ یُدَبِّرُهُ لاَ فِیمَا یَشْتَهِیهِ وَ یَقْتَرِحُهُ أَلاَ فَسَلِّمُوا اَللَّهَ أُمُورَکُمْ تَکُونُوا مِنَ اَلْفَائِزِینَ.)
[۱۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۲ (سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ ۚ فَإِنْ جَاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ ۖ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا ۖ وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)
[۱۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۸ (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا)
[۱۷] سوره مبارکه رعد، آیه ۳۹
[۱۸] تهذیب الأحکام ، جلد ۶ ، صفحه ۲۲۹ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَعْدٍ وَ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَلْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَهً مِنَ اَلنَّارِ » .)
[۱۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۵ (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا)
[۲۰] سوره مبارکه حدید، آیه ۳ (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)