السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
موضوع قضا در اسلام و آیات قرآنی مورد بحث ما با شما عزیزان خودمان و فرهیختگان علاقهمند به معارف دینی است.
آیه پنجاه و هشتم سوره مبارکه نساء را در چند جلسه موضوع بحث خودمان قرار دادیم، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».
نکات جدیدی در ذیل این آیه قابل توجه و حائز اهمیت است، و آن این است که قاضی، حاکم، مسئول و هر کسی که علمی بدست گرفته است و پرچمی را بعنوان اجرای عدالت در اختیار دارد، بینیاز از موعظه نیست.
دل انسان میمیرد، بخصوص قضاتی که سر و کارشان یا با جرائم است، مسائل کیفری، جرائمی که در سطح جامعه واقع میشود و برای مجازات و کیفر کارشان به قاضی میانجامد، دیدن مجرم و برخورد با جرائم بطور مستمر ممکن است که قبح گناه و جرم را در وجود انسان از بین ببرد.
لذا هم لازم است که قاضی از ابتدا اینها را پیشبینی کند و با انفعال در برابر تکرار گناهان یا افزایش تعداد مجرمین مقابله کند. یک مسئله مسئلهی آمادگی است، مسئلهی دیگر مسئلهی محاسبه است، که فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ»،[۲] هر قبحی که انسان میبیند اگر اهل مراقبه باشد زشتی قبح برای او بیشتر اذیتکننده میشود، نه تنها برای او عادی نمیشود بلکه ستیز او با منکر و گناه و ظلم و تعدّی بیشتر میشود، مانند کسی که دشمنان دور او را گرفتهاند که اگر کم بود اینقدر حساس نبود، ولی وقتی قشون دشمن افزایش پیدا کرد، اهتمام یک رزمندهی مقتدرِ امیدوار به پیروزی به مقابله و شناسایی راههای نصرت و پیروزی بیشتر از قبل میشود.
نکتهی دیگر مجالست با صالحین و شنیدن مواعظ است، همیشه همه این موضوع را لازم دارند.
وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به جبرئیل امین فرمودند: مرا موعظه کن، جبرئیل هم چند نمونه از مطالب لازم الهی را به دستور خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت عرضه داشتند.
عرضه داشت: «عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ»[۳] هر اندازه که میخواهی زندگی کنی، نهایت مرگ است، انسان باید به فکر آن آخر باشد، نباید انسان از یاد ببرد که مسافر است و مرگی در پیش دارد، «أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ» هرچه را که میخواهی دوست داشته باش ولی از یاد نبر که این محبوبها موقتی است، یا شما را از او میگیرند و یا او را از شما میگیرند، محبوبهای دنیوی اینطور هستند که پایدار نیستند و جدایی و فراق در پیش است، سوم اینکه «اِعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلاَقِیهِ» هرطور که میخواهی زندگی کن، هر کاری که دوست داری انجام بده، ولی متوجه باش آنچه انجام میدهی میماند و با تو ملاقات خواهد کرد.
این مواعظی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از جبرئیل درخواست کردند تا برای ما اسوه باشند، ما هم که «قد جَلَستَ مَجلِسا لا یَجلِسُهُ إلاّ نَبیٌّ»،[۴] قاضی که در جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته است، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گوش شنوا برای موعظه دارند، ما هم باید موعظهشنو و موعظهپذیر باشیم.
وجود مقدّس مولی الموحدین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بستر شهادتشان به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه توصیه میکنند: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهِ»[۵] دل خودت را با موعظه احیاء کن.
معلوم میشود که دل مرگ دارد، مرگِ دل به فراموشیِ خداست، مرگ دل به فراموشیِ حق است، مرگ دل به فراموشیِ ابدیت است، و اگر موعظه باشد دل انسان آبیاری میشود، با چشمهی موعظه حیات پیدا میکند.
«وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهِ» ولی نفس خودت را با وارستگی و دل کندن از دنیا بمیران.
خود خدای متعال این موعظه را انجام داده است، «إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ»، چه خوب پند و موعظهای در مورد شما اعمال فرموده است.
بعد از آنکه مسئله موعظه حق برای اهل قضاوت و دادخواهان و دادگران و دادگستران مطرح میفرماید، میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».
دو صفت از صفات خدای متعال را برای کنترل نفس قاضی و برای تسویق به هم کسب علم و هم اعمال نظر و دقّت، هم باید از نظر علمی دانش لازم را داشته باشد، بعد بینش لازم را داشته باشد، بعد هم مراقبه داشته باشد، چرا؟ برای اینکه «إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».
هر حرفی را که قاضی در محکمه با مخاطبین خودش، با شاکی و متشاکی، با مدعی و مدعا علیه میگوید، اگر آنجا مأمور حفاظت نباشد مهم نیست، خودِ خدا سمیع است، نه اینکه به او گزارش میشود، بلکه خدای متعال حَکَمتُه قاضی را قبل از همه میداند. بنابراین قاضی باید مراقب زبان خود باشد، قلم هم زبان قاضی است، او هم آوا و آوازهای دارد، اگر یک حکم ناحق صادر بشود صدای آن در نالههای شب مظلوم به خدای متعال میرسد، خدای متعال سمیع است.
خدای متعال بصیر است. اشخاص مختلفی به دادگاه میآیند، برخوردهای قاضی با قوی و ضعیف، با بیسواد و فرهیخته، با آدم پارتیدار و بیپارتی، با وکیل و بیوکیل، همه در منظر خدای متعال است، همه در محضر پروردگار منان است.
بنابراین انسانی که معرفه الله دارد و با معرّفی خود خدای متعال اوصاف الهی را در قلب و جان خود حاضر میبیند، سمیع بودنِ خدای متعال باعث میشود که قاضی حرف ناحق نزند، اقراء نکند، طرفی را وادار نکند که مظلومیت را بپذیرد، بیخود طرفی را تهییج نکند که حرفی بزند و طرف خودش را مغلوب کند، بیطرف باشد، اظهار نظر و گفتار او همراه با بیطرفی و عدل و مساوات باشد. و نگاهی نکند. گاهی طرف به یک طرف نگاه مهربانانه میکند و به طرف دیگر نگاه همراه با بیاعتنایی یا بالاتر از آن اینکه اخم میکند. قاضی حق ندارد هیچ کدام از طرفین را، چه حق باشد و چه ناحق باشد، نباید تحقیر کند، جرم را تحقیر میکند ولی حق ندارد مجرم را تحقیر و توهین کند.
بنابراین برخورد و نگاه و سمت و سوی حرکات ما در منظر خدای متعال است و خدای متعال بصیر است، هم نیّات ما را میبیند و هم حرکات ما را زیر نظر دارد.
این یک نوع خودسازی برای قاضی را در ضمن امر به امانتداری و عدالتمحوری، دستور خودسازی است، قاضی باید فرهیخته باشد، فرزانه باشد، وارسته باشد، بیتعلق باشد، بیتعصب باشد، و این نمیشود مگر با معرفت سمیع و بصیر.
لذا ما اینها را جدی بگیریم و اینهاست که چاشنی عمر و زندگی و قضاوت ما خواهد بود.
این مقدار توضیحات در مورد این آیه کریمه سوره نساء کفایت میکند.
اجمال یک آیه دیگری را عرض میکنیم و توضیح آن ان شاء الله در جلسه بعد خواهد بود.
آن آیه هم در سوره مبارکه نساء است، آیه ۱۰۵، فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا».
واقعاً قرآن کریم بوسیدنی است، حق قرآن کریم است که جانها فدای این کتاب بشود، چقدر عالی است، چقدر زندگیساز است، چقدر آدمساز است، چه مراتبی برای بشر منظور فرموده است و توجّه میدهد تا انسان به انسانِ کامل و کمالِ انسانیت برسد.
فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ»، وقتی خدای منان میخواهد در جایی مطلبی را در اوج عظمت برساند، آنجا کلمهی متکلم مع الغیر میآورد، نمیفرماید من این کار را کردم، میفرماید ما این کار را کردیم، «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ»، ما نازل کردیم، ما انزال کردیم… که انزال تفاوتی با تنزیل دارد که مجال توضیح این امر در اینجا نیست، ما قرآن کریم را با آن حقیقتِ آن بر قلب تو نازل کردیم، اما انزال این کتاب بالحق است، هم انزال بحق است و هم کتاب بحق است، کتاب کتابِ حق است، جلوهی حقیقت است، و برای گرایش مردم به حق و حقیقت نازل شده است.
چون کتاب حق است، چون انزال کتاب حق است، «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ»، نتیجهی این حق بودن این است که تو بین مردم حاکم باشی، حکم کنی، قضاوت کنی.
در زندگی اجتماعی برای مردم اختلافات و منازعات و تعدّیات پیش میآید، باید یک کسی حقمحور و حقبین و حقگو باشد و به حق داوری کند، «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ»، تا اینکه تو در بین مردم حکم کنی، «بِمَا أَرَاکَ اللَّه»، آن حق را به دیگران فهماندیم ولی به تو نشان دادیم.
این مرحلهی شهود است، مرحلهی حق الیقین وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نه تنها علم کتابی و مفهومی و لفظی و علومی که باید به دیگران القاء کند، و آنها هم با زبان و الفاظ و کلمات از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میشنوند، و این کلمات کلمات الله است و محتوای نوری آن از جانب خدای متعال در اختیار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفته است، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک مرحلهای دارد که آنچه از حق اعمال و تعلیم میکند و فرامیخواند، خدای متعال حقیقتِ حق را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ارائه فرموده است و نشان داده است.
در دعاهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم داریم که میفرمایند «الَّلهُمَّ ارِنِی الْاشیاءَ کَماهِیَ»، خدایا! اشیاء را آنچنان که هستند به من نشان بده.
خطای حواس امری است قطعی و همهی اندیشمندانی که تحقیق کردهاند میدانند که باصره خطا میکند، سامعه خطا میکند، شامهی انسان و لامسهی انسان گاهی گرفتار خطا و اشتباه میشود. حواس پنجگانهای که علوم تجربی از مسیر این حواس پنجگانه در مخزن علم بشر، در حافظه او، در ذهن او قرار میگیرد، همهی اینها خطاپذیر هستند، چون ما حق را ندیدهایم، میشنویم، میبینیم و بو میکنیم، همهی اینها حواس ظاهری است.
آن چیزی که مهم است این است که انسان وجود حق را وجدان کند و علم حضوری دریافت کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از خدای متعال درخواست میکند که وهم و خیال در وجود او مؤثر نباشد، بلکه اشیاء را به حقیقتِ ماورائی آنها و ملکوت آنها ببینند.
این مسئله که اهل شهود باشد، همهی مسائل را نه با چشم ظاهر، بلکه با چشم حقبین که چشم دل است، «لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»،[۶] قرآن کریم میفرماید کوری چشم سر کوری نیست، بلکه کوری چشم دل کوری است، که انسان ظاهربین انسان قشری است، «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ»،[۷] به ظاهر و پوستهای از امور دنیوی علم پیدا میکنندف در حالی که از آخرت و باطن و حاق حقیقت آن غافل هستند، و این غفلت حجاب خطرناکی است، انسان محجوب هم در فهم حق مشکل دارد، و هم در عمل به حق گیر دارد، و هم در اعمال حقیقت، قضاوت به حق، شهادت به حق گرفتاری دارد.
لذا این نکته را که در مقدمهی قضاوت و حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید «بِمَا أَرَاکَ اللَّه»، آنچه را که دیدی.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند بین حق و باطل چهار انگشت فاصله است.
همهی ما باید حساس باشیم، هرچه را که میشنویم نمیتوانیم قبول کنیم و بگوییم این حق است و منتقل کنیم. این همه شایعات و این همه مطالبی که از طریق شبکههای مجازی در سطح جامعه منتشر میشود، خیلی از این مطالب واقعیت ندارد، آبروها با همین شایعات از بین میرود، آرامش جامعه بهم میخورد، اعتماد عمومی مخدوش میشود و دلها نسبت به یکدیگر چرکین میشود، و جزو گناهانی است… اگر واقعیت داشته باشد «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»،[۸] کسانی که مطالب زشت و فحشاء را اشاعه میکنند و در اینجا و آنجا نقل میکنند، اینها را به عذاب بشارت بده.
بنابراین نمیشود روی هر شنیدهای ترتیب اثر داد و نمیشود به آن باور پیدا کرد. ولی آن چیزی را که دیدی حق است، بین حق و باطل چهار انگشت فاصله است، یعنی بین گوش و چشم، حال چشم ظاهری ببیند یک مسئلهای است که در شهادت شاهد وقتی حجّت است که شاهد رؤیت حسّی کرده باشد، تا زمانی که شهود حسّی نکرده باشد حرف او نمیتواند بعنوان شاهد محکمه حجّت باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در همهی اختلافاتی که بین افراد جامعه بود و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مراجعه میشد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حق را از جانب خدای متعال دریافت میکند، گرچه مأمور به ظاهر است، «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ»، [۹] خدای متعال دستور فرموده است که به آنچه که میبینی حکم کن.
«وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا» و به نفع خائن خصیم نباش، طرف قرار نگیر.
ان شاء الله توضیح این آیه و لطائف و پیامهای دیگر آن، به شرط عمر، ان شاء الله تعالی در فرصتی دیگر.
همهی شما را به خدای متعال میسپاریم و از همهی شما التماس دعا داریم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] محاسبه النفس ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳ (وَ رَوَیْتُ مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ اَلْکُلَیْنِیِّ فِی کِتَابِ اَلْإِیمَانِ وَ اَلْکُفْرِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْمَاضِی صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اِزْدَادَ اَللَّهَ شُکْراً وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ وَ تَابَ إِلَیْهِ.)
[۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۴ ، صفحه ۱۷۵ (وَ مِنْهُ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ وَ اِعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلاَقِیهِ.)
[۴] کافی، جلد ۲ ، صفحه ۴۰۶ (یا شُرَیحُ ، قد جَلَستَ مَجلِسا لا یَجلِسُهُ إلاّ نَبیٌّ أو وَصیُّ نَبیٍّ أو شَقیٌّ)
[۵] نهج البلاغه، نامه ۳۱ (فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَهِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ، وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ. أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَهَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ، فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا، فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّهِ وَ حَلُّوا دیارَ الْغُرْبَهِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ، فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ.)
[۶] سوره مبارکه حج، آیه ۴۶ (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ)
[۷] سوره مبارکه روم، آیه ۷
[۸] سوره مبارکه نور، آیه ۱۹ (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ ۚ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)
[۹] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۲۷ ، صفحه ۲۳۲ (مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ (عَنْ سَعْدٍ یَعْنِی اِبْنَ أَبِی خَلَفٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ ) عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَلْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَهً مِنَ اَلنَّارِ. وَ رَوَاهُ اَلشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَعْدٍ وَ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ وَ رَوَاهُ اَلصَّدُوقُ فِی مَعَانِی اَلْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ اَلزَّنْجَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ سَلاَّمٍ رَفَعَهُ: نَحْوَهُ .)