السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
با تقدیم سلام به همهی دانشجویان عزیز و فرهیختگان حاضر در این محفل و مجلس معنوی و فقهی و اخلاقی.
آیه ۵۸ سوره مبارکه نساء که در جلسات قبل بعنوان یکی از آیاتی که مسئلهی حکم و قضا و داوری را حق معرّفی میکند و برای حاکم، یعنی قاضی، رهنمودهای ویژه دارد، الزاماتی را مطرح میفرماید.
آیه از این قرار بود: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».
یکی از وجوه «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ» این است که وقتی شما در مرتبه و جایگاه و مقام مناسب حکم قرار گرفتید، کار هر کس نیست، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ» یعنی فضا و ظرف، یعنی جایگاه مناسبِ حکم برای شما پیش آمد، یعنی اگر از نظر علمی و تقوایی شرایط را برای حکم داشتید، باید در مقام عمل به این امر پایبند باشید، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ» این امر اجتماعی است، امر مربوط به مردم است، اگر کسی از نظر شخصی دارای صفات عالیه است، خودساخته است، خداترس است، کارشناس معارف است، کارشناس احکام شرعی است، ولی کاری به مردم ندارد، این در این دایره نیست، خطاب پروردگار عزیز به کسانی است که به میدان آمدهاند، و کسانی که دارای شرایط هستند و در میدان نیستند، آنها از دایرهی خیلی از انوار و حسنات محروم هستند، اگر کسی عرضهی دفع ظلم را دارد، یا توان رفع ظلم را دارد، اگر تماشاگر باشد بر حسب حدیث نبوی باید نام او را از آمار نام مسلمانها خط زد، «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»،[۲] اجتماعی بودن و ایفای نقش کردن در امور سیاسی و مدیریتی لازمهی تدیّن به دین اسلام است، اسلام دین زندگی است، دین مدیریت است، دین تدبیر است، دین عقلانیت است، دین حکمت است، دین عاطفه و دلسوزی به نوع بشر است. در حدیث مشهور دیگر که علی القاعده باید اذهان نورانی شما به آن آشنا باشد فرمود: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»،[۳] اگر کسی بشنود که مظلومی فریاد میزند «ای مسلمانها»، و مسلمانی به داد او نرسد، او مسلمان نیست.
باید این ندای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از بستر شهادت به گوش همهی شیعیان رسیده باشد که وصیّت در بستر شهادتشان، مطالب عمدهی زندگی بشر بود.
یکی از آنها هم «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»،[۴] قسمتِ عمدهی عون ظالم بودن به حکومت مربوط است، کسی که دست او به جایی بند نیست، در سنگر قانون جوازی برای برخورد ندارد، او که نمیتواند مظلومی را از مظلومیت نجات بدهد یا ظالمی را بر سر جای خود بنشاند، نه میتواند رفعِ ید غاصب از شیء مغصوب کند، نه میتواند وضع ید مغصوب را به مال مغصوبِ خودش کند، اینها حکومت میخواهد، اینها قدرتِ قانونی میخواهد.
لذا این آیه با ما درست حرف میزند که «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، یکی از پیامهای نامرئی این آیه این است که سنگرهای حکم را، سنگرهای قضاوت را، سنگرهای حکومت را شماها باید تصدّی کنید، حال اگر دین خودتان را اجتماعی دیدید و شرایط لازم را برای مقابلهی با ظلم و برای نجاتِ ظالم و مظلوم، هر دو، چون خودِ ظالم گرفتارتر از مظلوم است، «یَوْمُ اَلْمَظْلُومِ عَلَى اَلظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ اَلظَّالِمِ عَلَى اَلْمَظْلُومِ»،[۵] روزی ظالم انگشت خود را از شدّت حسرت گاز میگیرد، که چه گودالی برای خودش کنده است، برای اینکه ما نگذاریم کسی ظالم بشود تا مجبور بشود انگشت خود را زیر دندان بجود و مظلومی زیر پای ظالم له نشود، این دستگاه قضائی، حکومت عدل اسلامی، این به نفع عموم جامعه است، افراد را از آلوده شدن به ظلم نگه میدارد و زمینهی ظلم را از بین میبرد.
لذا این نوع حرف زدن «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، اگر شما مردم را عائلهی خدا میدانید و به مردم احترام میگذارید، شعار کافی نیست، بیایید از مجاری صحیح آن وارد میدان بشوید و پرچم قضاوت و حکمرانی را بدست بگیرید و مظلومها زیر علم شما به نوا برسند و ظالم هم معالجه بشود، اگر قابل معالجه باشد او هم از ظلم خودش منصرف بشود و مسیر عدل را در پیش بگیرد.
خیلی زیبا فرموده است، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ»، حکومت و قضاوت میانِ مردم است، همه چیز همینطور است، اگر دانشجویی نباشد استاد برای چه کسی میخواهد تدریس کند؟ اگر مردمی در مسجد نباشد امام جماعت برای چه کسی میخواهد امامت کند؟ اگر ادارهای مشحون از سنگرنشینان خدمت نباشد، ریاست اداره برای چه کسی میخواهد ریاست کند؟
همه چیز بر سر سفرهی مردم است، هر چیزی که هست از مجرای مردم برای هر مسئول و صاحب منسب و برای هر فرهیختهی اثرگذاری، مردم حرف اول را میزنند، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ»، بین مردم بیایید، بیایید و در عرصهی خدمت «مردمی» باشید، مردمی بودن به این نیست که انسان خوش و بش کند و عوامفریبی کند و عقدههای کسی را تحریک کند، به این است که بیاید و وارد میدان بشود و یک گوشهای از مشکلات مردم را بعهده بگیرد و رفع کند.
در میان این مناسب و جایگاههای خدمت، حساستر از سنگر قضاوت نداریم، قضاوت است که قانون را قانون میکند. قانون وقتی قانونیت دارد که در جامعه مورد توجّه قرار بگیرد، و وقتی مورد توجّه قرار میگیرد که قانون نگهبان داشته باشد، محافظ داشته باشد.
قاضی محافظِ قانون است، قاضی نگهبان قانون است، قاضی مرزبان است و نمیگذارد کسی مرز قانون را مورد تجاوز قرار بدهد. قاضی قبل از آنکه مظلوم را از چنگ ظالم نجات بدهد، اموال به یغما رفته را به جایگاه اصلی برگرداند، آن سنگری که مال و جان در آن سنگر محفوظ میماند و جامعه از هرج و مرج و بهم ریختگی نجات پیدا میکند، آن سنگر سنگرِ قانون است، و قانون در درجهی اول منوط به تشریع مجلس قانونگذاری است که در اسلام مجلس قانونگذاری تشخیص موضوعات است و تطبیق احکام دین بر آن موضوعات به تناسب نیازهای مردم است، که شورای نگهبان در آنجا مرزبانی میکند.
در قدم دوم این قاضی است که قوانین مصوب را از تعرّض افراد هنجارشکن حفاظت میکند و نگه میدارد، این حکم «بین الناس»، تعبیر «بین الناس»، این برای ما تشویق است که باید با مردم بود، باید به داد مردم رسید، باید آنچه که حفاظ مردم است، امنیتساز است، مایهی آرامش است، که همان قانون است، ریلهای خوبی است که اگر مردم در آن ریل قرار بگیرند به مقاصد زندگی خودشان میرسند و از قطاعالطریق در امان میمانند، آن قانون است.
تشخیصِ قانونیتِ قانون، حکم به قانون، اجرای قانون، اینها به عهدهی قاضی و حاکم گذاشته شده است و حاکم باید قبل از آنکه دیگران را در مسیر قانون قرار بدهد، باید خودش هم قانونمند باشد و هم قانوندان باشد، باید کارشناس معلومات قانونی باشد.
«وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ»، وقتی زمینه پیدا کردید، وقتی خودتان را به دانش و بینش و شَمّ قضائی مجهّز کردید، که تنها داشتنِ دانش برای قاضی کفایت نمیکند، تنها آدمِ خوب بودن برای قضاوت کافی نیست، هم علم لازم است، کسی که علم قضا ندارد و قدرت استنباط ندارد حقِ قضاوت ندارد، و هم اگر تقوا ندارد، اگر خداترسی ندارد، اگر ملکهای در وجود او که او را در مقابل بدیها محافظت کند ندارد حقِ قضاوت ندارد، نمیتواند «إِذَا حَکَمْتُمْ» باشد، ولی تنها این دو بال کفایت نمیکند، قضاوت یک مهارت است، یک صنعت است، شَمّ خاص میخواهد، فرقان میخواهد، تمیز بین حق و باطل میخواهد، و آن هم با تقوا حاصل میشود، «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا»،[۶] و اگر کسی این استعداد را دارد، اهل تشخیص است، همینکه به پرونده نگاه میکند و دو سه صفحه میخواند میفهمد که سیر پرونده چطور است و چه کسی در مسیر حق است و چه کسی در مسیر باطل است، این «إذَا» زمینه است، این جایگاه است که اگر به این جایگاه رسیده است، اگر پلهها را طی کرده است و در مقام رفیعی که بر قانون اشراف دارد و هم اجرا و خود قانون و هم افرادی که در کمین ناامن کردن قانون هستند را میشناسد و میتواند تحت نظر داشته باشد، اگر اینطور شد، حال به شما میگوییم که دارای این موقعیت و این شایستگی شدهاید، «أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، که لباس عدالت به تن کنید و بعد بیایید، که این لباس از تعبیرات زیبای قرآن کریم است، «وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ»،[۷] در یک آیهای هم دارد «أَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ»،[۸] این ملابست، این پوشش، هم در خوبیها لباس تقوا میشود، در بدیها هم لباس ذلّت و جوع و فقرو ناامنی میشود، خدای متعال جوع و خوف را در کنار هم با لباس مطرح فرموده است، این «ب» در ظاهر همان ملابست است، «أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، شما در باطن یک پوششی پیدا کنید که اگر این بدن شما کنار رفت و حجاب و غبارِ تن کنار زده شد، اگر نیّت و دل شما را دیدند، ببینند که لباس عدالت به تن کردهاید و خودتان را با این لباس ظاهر کردهاید.
ای کاش قضات ما هم یک لباس مخصوص میداشتند. لباس روحانیت اعلان امین بودن برای مردم است، اعلان مشاور بودن برای مردم است، اعلان اینکه من آدرس بهشت را میدانم، آدرس خوبیها را میدانم، لذا این لباس را به تن میکند و بر اوست که وقتی لباس ظاهری او این است لباس باطنِ او خیلی تمیزتر از لباس ظاهر او باشد. سابقاً اینطور بوده است که قضات لباس ابن سینا را به تن میکردند، قاضی و کسی که وکیل دعاوی هست مانند اطباء و روحانیون لباس مخصوص داشتند.
این توصیه که «أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، شما که میخواهید با عدل حکومت و داوری و قضاوت کنید، لباس باطنی شما عدل باشد، پوشش دل شما، آرایش نیّت شما و علم شما آنطور باشد که نمود پیدا کند، گویا این لباس به تن شماست، تحت پوشش باشید، شما را فرا گرفته باشد، همانگونه که لباس انسان را میپوشاند، انسان در درون لباس قرار میگیرد و لباس به آدم محیط است و احاطه دارد، باید قاضی با لباس عدالت چنین پوشش و رویشی را نشان بدهد، عدالت ظاهر و باطن او را فرا گرفته باشد و یک احاطهی کامل بر فکر و علم و انگیزهی او باشد، به تمام معنا در پناه عدالت باشد.
همانگونه که لباس برای انسان حفاظ است و انسان را در برابر گرد و غبار و آلودگیها و باران و تگرگ و… حفاظت دارد، باید یک حقیقتی در وجود قاضی تأمین و تحصیل شده باشد که مانند لباس همهی وجود او را در برابر طوفانها و بارشها و خیزشها و همهی امواج حفاظت کند، مانع نفوذ کثافات بیرونی و درونی به قلب و نیّت و قلم او باشد، «أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، وقتی که قضاوت میکنید باید با لباس عدل مزیّن شده باشید و دل شما زینتِ عدالت داشته باشد، انگیزهی شما پوششِ عدالت داشته باشد، علم شما هم علم عدل باشد، علم حق باشد، که در این رابطه قرآن کریم در جلسات بعد با شما سخنها دارد و پیامهایی از این کتاب الهی، جامعترین کتاب، کتاب زندگی، کتاب دنیا و آخرت خواهیم باشد.
اما مسئلهی «عدل».
ما یک عدل فلسفی داریم، یک عدل فقهی داریم، یک عدل کلامی داریم، جایگاههای اینها نباید با یکدیگر جابجا شود.
عدل در لسان فلسفه «وضع الشیء فی ما وضع له» است، اگر یک چیزی جایی دارد، ما آن چیز را در جای مناسب خودش قرار دادیم «عدل» است، اما اگر در جای خودش قرار ندادیم، جابجا کردیم، نابجا کار کردیم یا نابجا قرار دادیم، این ظلم است.
خدای متعال اعضاء و جوارح انسان را چقدر مناسب قرار داده است، چشم جای خودش را دارد، گوش جای خودش را دارد، ابرو جای خودش را دارد، پلک جای خودش را دارد، و وجود هر کدام فلسفهای دارد که در این جایگاه چه رسالتی دارد، جای آن متناسب با رسالتی که دارد تعیین شده است، متناسب با کارایی که دارد در اینجا قرار گرفته است.
اگر در جامعه بشری هم اینطور بود، هر کسی به اعتبار کارآمدی که دارد، به اعتبار کاری که میتواند انجام بدهد یک منسب و سنگری را در اختیار بگیرد، این عادل فلسفی و حکمی و عقلانی است که جای خودش را دارد، اما اگر کسی مدیریتی را به عهده گرفته است که کفایت آن مدیریت را ندارد، نمیتواند حق آن جا را اداء کند، معلوم میشود که آنجا جای او نبوده است، و کسی که جای او آنجا نبوده است و جای کسی دیگری بوده است و الآن این شخص جای او نشسته است یقیناً غاصب است، یقیناً ظالم و فاسق است، اینها همه از نظر لغت به هم تشابه دارند و این عناوین بر او شامل میشود.
ولی اگر از عهدهی این کار برمیآید، هم از نظر تعهّد متعهّد است، هم از نظر شناخت و علم این مسئله کارایی لازم را دارد، هم امین است و هم علیم است. اگر هم علم این امر را دارد و هم امانت این امر را دارد و هم به آنجا اشراف دارد، جای این شخص همانجاست.
زیارت عاشورا حدیث قدسی است، کلام خداست و بزرگان اهل معنا همیشه در حرم امن زیارت عاشورا زنده بودهاند.
مرحوم محقق اصفهانی، استاد مراجع بزرگ ما، مرحوم آیت الله میلانی رضوان الله تعالی علیه، مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه، مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه، مرحوم آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه و دیگر بزرگان، اینها در دامان فقاهتی مرحوم محقق اصفهانی به مدارج عالی اجتهاد و فقاهت نائل آمدهاند.
این بزرگوار از خدا خواسته بود که خدایا! من از تو میخواهم که با زیارت عاشورا به لقاء تو نائل بشوم، یعنی آخرین سفرهای که برای من پهن میکنی سفرهی زیارت عاشورا باشد و بر سر سفرهی زیارت عاشورا جان به جانآفرین تسلیم کنم، که دعای او مستجاب شده بود و در حال خواندن زیارت عاشورا، با اتمام زیارت عاشورا جان داده بود.
این بزرگوار رضوان الله تعالی علیه در همهی امور دقیق بود، انتخاب درست داشت، در این جهت هم همچنین.
زیارت عاشورا سراسر درس خودسازی است، درس انتظار امام زمان ارواحنا فداه و حکومت عدل جهانی است، درس برائت از ظالم و برائت از ظلم است.
در آن بخشهای ابتدایی زیارت عاشورا اینطور میخوانیم: «لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا»،[۹] خدا لعنت کند کسانی را که شما را از مقام شما، از مقام خودتان…
«مقام» جایگاهی است که انسان در آنجا قیام میکند، قیام مدیریتی، قیام هدایتی، قیام انقلابی و مبارزهای، جای قیام شما و قوام شما جایگاهی بوده است که خدای متعال آنجا را برای شما قرار داده بود، شما عَلَم را به پا میکردید، شما مردم را قائم میکردید، این مقام را از شما دفع کردند، نگذاشتند که به شما برسد.
«وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ»، شما را از مراتب خودتان زائل کردند، نگذاشتند این مرتبه با شما باشد.
این رتبه رتبهی تعلیم بوده است، رتبهی حفاظتِ دین بوده است، و رتبهی مدیریت بوده است، رتبهی قضاوت بوده است، «أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا».
در آن حدیث شریف دارد بر اینکه وجود مقدّس مولی الموحدین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به شریح قاضی فرمودند: «یَا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لاَ یَجْلِسُهُ إِلاَّ نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ»،[۱۰] آیا میدانی این جایگاه قضاوت که تو در آنجا نشستهای جایگاه چه کسی بوده است؟ رتبهی چه کسی بوده است؟ شأن چه کسی بوده است؟ پست چه کسی بوده است؟ سنگر چه کسی بوده است؟ این سنگرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است، «لاَ یَجْلِسُهُ إِلاَّ نَبِیٌّ»، منسب قضاوت از مناسب خاصِ پیغمبر است، «أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ»، اگر نبی نباشد کسی که وصی اوست، اینجا با وصایت او به او داده شده است، «أَوْ شَقِیٌّ»، اما اگر نه ذاتاً این جا برای او بود و نه صاحب آن جایگاه اینجا را واگذار کرده است، بدون ارتباط با اصل در یک چنین جایی نشسته است، این شخص شقی است، اهل شقاوت است، بدبخت است.
معلوم میشود که این رتبه عدل میخواهد، یعنی جای افرادی در اینجاست، آنها چه کسانی هستند؟ نبی و وصی نبی.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد علماء فرمودند: «اللهمَّ ارْحَمْ خُلَفائی»،[۱۱] خدایا! خلفای من را، کسانی که جانشین من هستند را مورد رحمت خودت قرار بده. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سه مرتبه این دعا را کردهاند.
عرض کردند چه کسانی خلفای شما هستند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آنهایی که بعد از من میآیند و احادیث من را روایت میکنند و سنّت من را احیاء میکنند.
اگر کسی حدیثشناس بود، یعنی دینشناس بود، کسی که روایت میکند باید بداند قدرت بررسی روایت را هم از نظر سندی و هم از نظر درایتی داشته باشد تا این شخص راوی حدیث به حساب بیاید و بتواند سنّت را اقامه کند. تنها بلد بودن کافی نیست، عرضه میخواهد، شجاعت میخواهد، قدر میخواهد، و آن جربزهی لازم را میخواهد که بتواند سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اقامه کند.
مجتهدین ما، مجتهد عادل جامع الشرایط مصداقِ خلیفه پیغمبر است، اینها حق دارند که در جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بنشینند و بعنوان خلیفه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… منسب ذاتیشان نیست ولی وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیستند خودشان فرمودهاند که اینها به جای من بنشینند، یعنی مجاز هستند که در این رتبه و در این جایگاه قرار بگیرند.
اما اگر در علم در آن جایگاه نیست، یا از نظر جربزه و توان در آن جایگاه نیست، این شخص نمیتواند خلیفه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، وقتی خلیفه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست یعنی در جایی که وضع شده است قرار نگرفته است، این جا برای او غاصبانه است و نشستن او نشستنِ نابجاست، به جای خود ننشسته است.
معنای دیگری که میشود هم بُعدِ فلسفی داشته باشد و هم بُعدِ عرفانی داشته باشد و هم بُعدِ اخلاقی داشته باشد و هم بُعدِ سیاسی و اجتماعی داشته باشد این است که «اعطاء کل مستحق ما یستحق»، هر کسی یک استحقاقی دارد، یک استعدادی دارد، یک ظرفیتی دارد. بروز این ظرفیت عدالت است، قسط هم همین است که موجودی که میتواند به جایی برسد کمک بشود که او به آن جایی که توان پرواز تا آنجا را دارد برود، هر ظرفی یک ظرفیتی دارد، ما هر ظرف را به مقداری کشش دارد پُر کنیم، این «اعطاء کل مستحق ما یستحق» است.
آن شایستگی، آن استعداد، آن ظرفیت باید تکمیل بشود، باید هر موجودی به تمام ظرفیت خودش برسد.
کشاورز که میخواهد حاصلی از یک بذر بدست بیاورد، این بذر، این یک دانه گاهی میتواند هفتصد دانه بشود، اگر زمین مناسب را پیدا کرد، اگر به موقع شخم زد، اگر آب بذر را به موقع تأمین کرد، اگر کود لازم را برای بذر گذاشت، اگر سمپاشیهای لازم را کرد، اگر حفاظ و نگهبان مناسبی گذاشت که حیوانات چرنده و موجودات مختلف نیایند و این حاصل را پایمال کنند، اگر مراقبتهای لازم را کرد تا این یک دانه به تعبیر قرآن کریم هفتصد دانه بشود، این به عدالت عمل کرده است، موجودی را که میتوانست به آنجا برسد را مراقبت کرد تا آن استعداد و آن نیرویی که در درون او بود و میتوانسته است که به اینجا برسد، به اینجا رسانده است. هر مستحقی را به مایستحق رساند.
در این مسئله معلّمین باید عادل باشند، اساتید باید عادل باشند، حکمرانان باید عادل باشند، پدر و مادر باید استعداد فرزندشان را تشخیص بدهند، ظرفیت او را اهراز کنند، بعد هم در مسیری قرار بدهند که این بچه در مسیر رشد به جایی که میتواند برسد، به آنجا نائل بشود.
در این جهت هم قاضی در جایگاهی نشسته است که افرادی استحقاق دارند، این مسئلهی عدالت با مسئلهی حکمت، با مسئلهی اخلاق، با هم هستند، اینها نمیتوانند از یکدیگر جدا باشند.
لذا گاهی قاضی یک مظلومی را از دست ظالمی در میآورد ولی خودِ او ظالم است، چطور ظالم است؟ اولاً این وقت و عمری که یک مظلوم و ستمدیده اینقدر توقع دارد به حق خود برسد، این شخص امروز گیر است، امروز با یک ظلم گره به زندگی او افتاده است، یک سال طول میکشد تا ما داروی لازم را به این بیماری که امروز درد میکشد، ما او را یک سال بعد درمان کنیم. خودِ این شخص که مستحقِ این نوع ظلم نیست، استحقاقِ خلافِ این را دارد، ما به استحقاق توجّه نکردهایم، ما به آن کشش و طلبِ وجودی او و زندگی او، که امروز متقاضی است، عرضهی این تقاضا را یک سال بعد انجام میدهیم! کسی امروز تشنه است، الآن آب میخواهد، ما امروز و فردا کنیم ممکن است اصلاً آن شخص تا یک سال دیگر بمیرد و هرگز حق خودش را در دست خودش نبیند.
رعایتِ این مسائل به این معانی در عدل میتواند خیلی برای قاضی و همهی مسئولین کارساز باشد، میتواند سازنده باشد، باید ببینیم که این اقتضاء، این عطش، این طلب چقدر اولویت دارد، خودمان را بجای طرف بگذاریم، بگوییم حال که ما بنا داریم حق را به حقدار برسانیم، ولی حال به کارهای حاشیهای بپردازیم، حال یک آماری بدهیم، حال گپ خودمان را بزنیم، حال مسافرت خودمان را انجام بدهیم و بعد هم این کار را انجام میدهیم.
ما به واقعیت و تقاضا و عطش توجّه نکردهایم و عرضه را بطور مناسب به تشنه و متقاضی انجام ندادهایم، خودِ این موضوع ظلم است.
مسئلهی بالاتر این است که خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»،[۱۲] ما بنیآدم را مورد احترام خودمان قرار دادهایم، اکرام کردهایم، به بشر اعتناء کردهایم. خدای متعال نمیگوید ما علما و مسلمین و متقین را تکریم کردهایم، یعنی نوعِ بشر احترام دارد، یک آدم کلاهنمدی، یک آدم لباسپاره، یک آدم ژولیده و فقیر، همان کرامت را دارد که یک آدم متمکن با ظواهر خوب آن کرامت را دارد.
اگر قاضی بین غنی و فقیر فرق گذاشت، این استحقاقی که خدای متعال برای یک انسان فرموده است که این انسان مستحق کرامت است و ما خودمان بنیآدم را تکریم کردهایم، هر کسی که بشر است و فرزند آدم است، در هر مرتبهای که باشد، الآن «حقوق شهروندی» اطلاق میشود، در حالی که خدای متعال و روایات اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم أجمعین این را حقوق بشری و بنی آدمی معرّفی کردهاند و اسلام مقدّمِ بر همهی این حرفهاست، آنها آمدهاند و چیزهایی را از اسلام گرفتهاند و وضعِ اصطلاح کردهاند و چماقی است که با همان چماق افراد را از گردونهای عدالت بیرون میکنند، یعنی با چماقِ عدالت بیعدالتی میکنند.
قرآن کریم «بنیآدم» را مطرح فرموده است.
وجود مقدّس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این آیه را کمی باز کردهاند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نامه به مالک اشتر میفرمایند: اکرام ظاهری کفایت نمیکند، باید نسبت به بشر احساس داشته باشی، عاطفه داشته باشی، «أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»،[۱۳] قلب خودت را مالامالِ محبّت و خدمت کن. هم باید بنیآدم را دوست بداری و هم باید خدمتگزار بنیآدم باشی.
فرمودند: باید قلب تو نسبت به توده مردم مملو از محبّت باشد و هم روحیهی خدمت به همه داشته باشی. حضرت برای چه این موضوع را فرمودهاند؟ برای اینکه «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»، زیرا که این رعیت و تودهی مردم دو گروه هستند، یک گروه همکیشِ تو هستند، در مرام و مذهب با تو هماهنگ هستند، یک گروه هم اینطور نیستند، مؤمن نیستند، مسلمان نیستند، در جایگاه شما نیستند، اما یک صفتِ مشترک دارند، «نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»، او از نظر جسمی و اقتضائات و نیازهای عاطفی و اجتماعی و سیاسی و بدنی و طعامی و… با شما مشترک هستند، آنچه شما در زندگی خودتان توقع دارید، آن نصرانی و زرتشتی هم همان توقعات را دارد، او با شما مشترک زندگی میکند، در خلق نظیر شماست.
واقعاً این قرآن بوسیدنی است، واقعاً این نهج البلاغه بوسیدنی است، واقعاً باید این پیامهای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بالای سر گذاشت و همیشه زیر سایهی آن به این دین مباهات کرد.
خدای متعال «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» فرموده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم این موضوع را تشریح کردهاند و فرمودهاند که اکرام ظاهری کفایت نمیکند، باید برای تودهی مردم از درون بجوشی. باید مردمی به معنای واقعی کلمه باشی، مردمیِ سیاسی بودن هیچ ارزشی ندارد، اگر بخواهی رأی جمع کنی، اگر بخواهی در تیتر روزنامهها بنویسند که فلانی مردمی است، این که فایده ندارد، قلب تو باید مردمی باشد، باید احساس عاطفه مردمی داشته باشی.
من گاهی به بعضی از همکاران عزیزمان توصیههایی داشتهام، افرادی رفته بودند و گلهمند برگشته بودند، میگفتم: اگر فرزند شما همین پرونده را داشت و مقابل شما بود شما با او چطور برخورد میکردید؟ اگر برادر و دوست صمیمی تو نزد تو میآمد چطور برخورد میکردی؟
اینها خیلی مهم است، این استحقاق، این تقاضا، این عطشی که مردم نسبت به احترام و تحویل گرفتن و سرگردان نماندن و تحقیر نشدنِ جلوی میز و پشت در نماندن، اینها بر خلاف استحقاقی است که خدای متعال این استحقاق و زمینه را قرار داده است، تشنگی را که من خودم برای خودم بوجود نیاوردهام، خدای متعال این تشنگی را در وجود من قرار داده است، همانطور که عطش آب داریم، عطش غذا داریم، عطش احترام هم داریم، عطش تحویل گرفتن هم داریم.
لذا این «اعطاء کل شیء مایستحق» از آن حکمتهای مهم عقل است که شرع هم این را امضاء کرده است و در دستورات وحیانی خود آورده است.
تا ان شاء الله به مطالب دیگری که میشود در این زمینه به شما فرهیختگان آیندهساز عرضه کرد، در فرصتی دیگر، بِحَولِ اللَّه وَ قُوَّتِه.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۱۶ ، صفحه ۳۳۶ (وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَصْبَحَ لاَ یَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ .)
[۳] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۱۶ ، صفحه ۳۳۷ (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ سَلَمَهَ بْنِ اَلْخَطَّابِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَاصِمٍ اَلْکُوفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لاَ یَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ .)
[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۹۷ ، صفحه ۹۰ (وَ قَالَ فِی وَصِیَّتِهِ لِلْحَسَنَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ عِنْدَ وَفَاتِهِ وَ قُولاَ بِالْحَقِّ وَ اِعْمَلاَ لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَللَّهَ اَللَّهَ فِی اَلْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ لاَ تَتْرُکُوا اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ أَشْرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ .)
[۵] غرر الحکم و درر الکلم ، جلد ۱ ، صفحه ۸۱۰
[۶] سوره مبارکه فرقان، آیه ۲۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)
[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶ (یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ)
[۸] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۱۲ (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ)
[۹] زیارت عاشورا
[۱۰] الکافی ، جلد ۷ ، صفحه ۴۰۶ (مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ یَحْیَى بْنِ اَلْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَبَلَهَ عَنْ أَبِی جَمِیلَهَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِشُرَیْحٍ : یَا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لاَ یَجْلِسُهُ إِلاَّ نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ.)
[۱۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۳۷ (وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِی ثَلاَثَ مَرَّاتٍ قِیلَ لَهُ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ اَلَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُعَلِّمُونَهَا اَلنَّاسَ مِنْ بَعْدِی .)
[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰ (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا)
[۱۳] نهج البلاغه، نامه ۵۳ (وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ، یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِی الْأَمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاکَ وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاکَ بِهِمْ.)