«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مروری بر جلسات قبل
عنوان بصری با مقدّماتی که ملاحظه فرمودید از طریق انقطاع الی الله و نمازی که در کنار روضه نبوی خواند و آنجا دست به دعا و نیایش برداشت، توفیق دیدار مجدد امام صادق علیه السلام نصیب او شد و خودِ او هم به حضرت عرض کرد که من در آنجا دعا کردم و خدای متعال در دیدار شریف که امام صادق علیه السلام باشند اجابت کرد.
حضرت فرمودند: حال چه میخواهی؟ عرض کرد که من اینطور از خدای متعال خواستم که «تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ».[۲]
عبارات خیلی حساب شده است، با اینکه هنوز از دریای نورِ امام صادق علیه السلام ظاهراً چیزی نصیب او نشده است، ولی پیداست که دست ولایت او را در این آخر عمر به این دریا کشانده است و حرفهایی هم که میزند حرفهای خود او نیست، خیلی توحیدی و حسابشده و دقیق است.
میگوید: من از خدا خواستم که به من روزی کند. علم رزق است، نماز شب رزق است، نماز اول وقت رزق است، مجاهدت رزق الهی است، شهادت رزق است، درآمد حلال هم رزق است، همهی اینها روزی و رزق است.
من از بارگاه ربوبی خواستم که روزی من از علم شما… مطلقِ علمِ امام صادق علیه السلام را نخواسته است، مِنِ تبعیضیه آورده است، نه این ظرفیت را دارد، ظرفِ او تناسبی با دریای بیکرانِ علم امام صادق علیه السلام ندارد، امام صادق علیه السلام «عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»[۳] هستند، حتّی علم اوصیای پیامبران و خودِ پیامبران سلف هم قابل مقایسهی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اوصیای پیامبر نیست، آنها «عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ»[۴] داشتند، ولی ائمه ما سلام الله علیهم أجمعین اینطور بودند که خدای متعال به آنها علم الکتاب را داده بود، هم خودشان کتاب مبین بودند که «لَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»،[۵] قلب مبارکشان لوح محفوظ بود و آنچه در عالم بوجود میآید در قلب آنها میگذرد و هر موجودی از مجرای وجود آنها وجود پیدا میکند، آنها هم قلمِ خدای متعال در صنعِ خدای متعال هستند، هم کتاب هستند، هم راه هستند، هم راهنما هستند، هم راهبر هستند، لذا خیلی دقیق «تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ» را عرض کرد، من از خدا خواستم که از علم امام صادق علیه السلام روزی من بشود، ولی به دنبال هر علمی نیستم، من مسافر هستم و وقت زیادی ندارم که با اصطلاحات یا با معلوماتی که در رفتنِ من به عالمِ قربِ خدا، به سعادتِ من در عالم ابد کمک نکند، من به دنبالِ چنین معلوماتی نمیگردم، از علم امام صادق علیه السلام، آن قسم از علم که موجب هدایتِ من باشد را میخواهم.
هر علمی علمِ الهی نیست
علم یک علمِ حصولی هست، علمِ کتابی هست، علمِ تدریسی هست، علمِ تعلیمی و تعلّمی هست، علمِ احساسی هست، علم تجربی هست، اینها در اختیارِ همه هست، امروز صهیونیستها در شناختِ اسلام پژوهشکدهای دارند و تمام جزئیات اعتقادی و اخلاقی و احکامی ما را زیر ذرّهبین قرار دادهاند که سلاح بدست بیاورند و با قرآن قرآن را بزنند، با حدیث حدیث را بزنند، ما مقدّسات به مقدّسات حمله کنند، آنها پژوهشهای دقیقی دارند، گاهی تحقیقات آنها تحقیقات خیلی ویژهای است.
یکی از علمای لبنان که اسیرِ اینها بود گفته بود که بمحض اینکه مرا بردند یک خانهای در اختیار من گذاشتند و گفتند هر کتابی هم که بخواهی در اختیار شما هست، شما اینجا اعتقادات شیعی را تدریس کنید، اینها اینقدر دقیق در حال کار کردن هستند تا دارایی ما را بشناسند تا بتوانند با آنچه که ما داریم ما را بزنند، این نوع علم به روی هیچ کسی بسته نیست، علم ذهنی، علم مفهومی، علم اصطلاحی در اختیار همه هست، در مقابلِ این علمِ رسمی و کتابی و ذهنی که «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ»،[۶] اینها هر اندازه هم که تحقیق کنند ظاهری از دین را میفهمند، آن بخشی که میتواند به دنیای آنها کمک کند، آن مقدار را میفهمند، اما وجودِ نوری که از جانب پروردگار متعال بعنوان یک روح و یک حقیقت و یک نور در وجود بندهی صالح او مستقر میشود و انسان را اهل تشخیص و تمیز قرار میدهد، جاذبهای نسبت به خوبیها به سراغ آنها میآید، کوششِ اینها بر اساس کششِ محبوب میشود آن وجود نامرئی، آن کشش نامرئی، آن نور نامرئی، آن همان چیزی است که انسان را هدایت میکند، آن به زبان نمیآید، آن به اصطلاح نمیآید، آن یک حقیقتی است، کسی که عاشق نیست، شما کلاسهای متعدد قرار بدهید و از روانشناسها و روانکاوها دعوت کنید تا عشق را تعریف کنند، کسی که عاشق نشده است، اگر هزار جزوه و مقاله در ارتباط با عشق هم بخواند نمیفهمد که عشق چیست، بچهای که بلوغ پیدا نکرده است، بچهی نابالغ با مسئلهی ازدواج، با مسئلهی غریزه جنسی، اگر کسی بخواهد به یک طفل چهار ساله بگوید که غریزه جنسی چیست، او متوجه نمیشود، ولو دقیقترین رموز را بکار ببرند و مفهوم را برای او روشن کنند، از نظر مفهومی میتواند از بر کند و نمره هم کسب کند، اما هیچ چیزی از آن در وجود او نیست.
نمودِ بهشت و جهنّم در همین دنیا
این «تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ» یک حقیقتی را از خدای متعال درخواست کرده است و آن بلوغ معنوی است، آن رسیدن به یک مرحلهای است که متوجه بشود، آخرت را بیابد، آخرت باطنِ دنیاست، این اموری که ما در دنیا با آن سر و کار داریم، روز قیامت «لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا»،[۷] ما آخرت را از دنیا فرستادهایم، پیشفرستادههای خودمان در قیامت جلوی چشم ما رژه میروند، ما همهی افعال خودمان را در آنجا میبینیم، آخرت الآن وجود دارد، جهنّم الآن وجود دارد، بهشت الآن وجود دارد، قرآن کریم فرمود که «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ»،[۸] جهنّم الآن بر کفّار احاطه دارد، همان «أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ»،[۹] وقتی گناهان وجود کسی را احاطه میکند، ظاهرِ این موضوع یک لذّت است، ظاهرِ این موضوع یک ظلم است، ظاهرِ این موضوع یک سرقت است، ظاهرِ این موضوع یک غیبت است، اما باطنِ این موضوع مار و عقرب و آتش جهنّم است، «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا»،[۱۰] صریح است، کسانی که اموال یتیمان را از روی ستم حیف و میل میکنند، اینها آتش مصرف میکنند، شکم خودشان را با آتش پُر میکنند، ولی چه کسی این قضیه را میفهمد؟ مگر میشود این حقیقت را با مفهوم، جزوِ جان کرد؟
درخواستِ علمی از علمِ امام صادق صلوات الله علیه
این چیزی است که جناب عنوان بصری، نمیدانم چطور ولی یک تصرّفی در باطن او رخ داده بود، چنین الفاظی را به زبان میآورد، امام هم او را رد نمیکنند، «تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ»، آن قسم از علم امام صادق علیه السلام را میخواهم که من را راه ببرد، این راهِ باطن را، این راه بهشت را، این راه خدا را پیش پای من بگذارد و من را در این مسیر به سوی مقصد اعلی ببرد، «تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ»، این رزق است، رزق دل من را از علم امام صادق علیه السلام تأمین بفرما، آن علمی که هادی باشد، آن علمی که مرا از ضلالت نجات بدهد، تا صراط مستقیم را در مسیر زندگی خودم طی کنم، چنین علمی را از خدای متعال درخواست کرده بود که از بستر وجود نازنین امام صادق علیه السلام نصیب او بشود.
امام صادق علیه السلام هم فرمودند که این علمی که به دنبال آن هستی با تعلّم نیست، اینطور نیست که انسان یک دوره درس خارج بخواند، ابواب فقه را با اجتهاد بگذراند، علوم کتابی را، همهی کتب فقهی و کلامی و تفسیری و عرفانی را هم بخواند، این موضوع را با تعلّم بدست نخواهد آورد، بلکه نور است، این علمی که به دنبال آن میروی یک وجود است، این نور هم نورِ نورافکن و خورشیدِ اینجا نیست، نورافکنِ اینجا با چشم ظاهر ما، با چشمِ سرِ ما کار دارد، فضای مادّی را برای ما روشن میکند، آن یک نوع وجود است، یک نوع جذب و انجذاب است، یک نوع سنخیت است، یک نوع توسعه است، یک نوع شرح صدر است، یک نوع تجافی از دار غرور است، یک حقیقتِ باطنی است، یک امرِ مرموز است، سِرّ است، باطن است، ملکوت است.
علم امام صادق علیه السلام نور است
حضرت فرمودند: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ»، علم به تعلّم نیست، «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ»، این نور است.
ولی آیا این نور در سالن روشن میشود؟ آیا عینک خاصّی میخواهد که انسان این نور را ببیند؟ آیا این نور را میشود با عینک دید؟ آیا در جای خاصّی میتوان این نور را دید؟
میفرمایند: نه! «نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ»، این نوری است که واقع میشود، خدای متعال آن را واقع میکند، وضع میکند، در قلب و دل کسی که خدای متعال میخواهد او را در صراط مستقیم ببرد میگذارد.
جای این نور ظاهر نیست، این نور با چشم سر دیده نمیشود، این نور را با شنیدن و آدرس گرفتن نمیشود پیدا کرد، این نور نور باطن است، همانگونه که ما چشم و گوش و زبان و همهی اینها را میفهمیم اما وجود خودمان را نمیفهمیم، اینکه وجود من نیست، دست من، زبان من، چشم من، عروق من، رگ و پی من، اینها ابزارِ زندگی من است، خدای متعال این مرکب را تا هنگام مرگ به من داده است که با این مرکب کارهای خودم را انجام بدهم، ولی خودم این نیستم، هر زمانی که خودم را یافتم آن علم را یافتهام، اینکه فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[۱۱] این حقیقت وجود را یافته است، وجود با چشم دیده نمیشود، این عوارضِ وجود است، این ظواهرِ عالم است که انسان با چشم و گوش و حواس ظاهری ادراک میکند، ولی خودیابی با حواس پنجگانه رخ نمیدهد، انسان خود را نمیبیند، انسان که خودش را با اینها نمیسازد، خودِ انسان یک حقیقت است، «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[۱۲] است، «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»،[۱۳] اینکه از عالم خلق نیست که انسان بتواند با امور خلقی روح و حقیقت و جان خود را ببیند و او را در مسیر رشد قرار بدهد، «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ»، علم به تعلّم نیست، «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ»، این یک وجود و حقیقت و سِرّ است، میتوانید هم بگویید یک ملک است، شأنی از شئونِ روح القدس است که خدای متعال در قلب قرار میدهد، جای این علم در مغز نیست، اگر آن علم را در کتابها جستجو کنی پیدا نمیکنی، آن علم را باید در درون خودت پیدا کنی، «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ»،[۱۴] اینها مقدّمه است، «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»، انسان این «أَنَّهُ الْحَقُّ» را کجا پیدا میکند؟ این را که نمیشود در بیرون یافت، «أَنَّهُ الْحَقُّ» در باطنِ آدم است، در جانِ آدم است، در قلبِ آدم است، و این حقیقت یک چیزِ آسمانی است، منوط به ارادهی خاصِ پروردگار متعال است، نصیب هر کسی نمیشود، «یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ»،[۱۵] هدایت از جانب خدای متعال است، اگر سنخیت حاصل شد، اگر بندهای پاک بود، خدای متعال آن نور را در قلبِ پاک میگذارد، قلبِ آلوده، ظرفِ آلوده، خانهی نجس، جای ورودِ ملائکه نیست، اینکه در روایت دارد خانهای که در آن سگ هست، ملک در آن خانه ورود نمیکند، باید سگِ نفس را مهار کرد، باید سگ شیطان و غرائز را از دل بیرون کرد، دیو چو بیرون رود فرشته درآید.
لذا گفتهاند که تخلیه مقدّم بر تحلیه است، اول باید خانه را از غبارها و نجاسات پاک کرد و بعد میهمان دعوت کرد، تا زمانی که خانه را تمیز نکردهاید، میهمانِ شریف در خانهی آلوده قدم نمیگذارد، خانهی دودآلود، خانهی ظلمتگرفته، خانهی متعفّن، مگر میشود انسانِ پاکیزه را به چنین جایی دعوت کرد؟
این دل خانهی خداست، اگر خانه آلوده بشود خدای متعال آن را رها میکند، خدای متعال سبّوح است، قدّوس است، نزاهت و پاکیزگی لازم است تا خدای متعال خودش را در آن دل متجلّی کند و وجود آدم و قلب آدم و جان آدم و سِرّ آدم با نور خدای متعال منوّر بشود، «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ»،[۱۶] «وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»،[۱۷] این خداست، این علم با حبّ و محبّت سنخیت دارد، جذب و انجذاب است، «وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»، قلبتان را سالم کرد، بیماریهای قلب را شفاء داد، هنگامی که دل سالم شد، غذای سالم برای دل لذیذ میشود، نماز برای دل سالم لذّتبخش است، روزه برای دل سالم ضعف بهمراه ندارد بلکه قوّت بهمراه دارد، دل سالم نمیتواند سحر بخوابد، بیداریِ سحر علامتِ سلامتِ دل است، اشتها دارد، باطن گمشدهی خودش را با همهی وجود جستجو میکند و میداند در سحرها میشود به گمشده دست یافت، لذا «إِلَهِی حَلِیفُ الْحُبِّ فِی اللَّیْلِ سَاهِرٌ»،[۱۸] وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور میفرمایند، کسی که حلیفِ محبّت است، پیمان عشق با خدا دارد، شبها بیدار میشود، ولی کسی که حبّ شدید ندارد غافل است، آدم غافل میخوابد، خواب برای اهل غفلت است، بیداری برای اهل محبّت است، اگر بیداریِ شبها برای ما مهم است، از خواب میپریم، محراب، نیایش، حرف زدن با خدا برای ما خیلی عزیز است، معلوم میشود که اهل محبّت هستیم، اما اگر از عهدهی خواب خودمان برنمیآییم و نمیتوانیم با خواب مبارزه کنیم، معلوم میشود که ما اهل غفلت هستیم.
آن نور یک حقیقتِ وجودی است که وقتی سنخیِ وجودِ انسان آسمانی شد، جذبههای آسمانی او را بالا میکشند.
این است که مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی اعلی الله مقامه الشّریف میگویند: صدای ملائکه را در سحرها میشنیدم، صدای میزدند «جواد! برخیز که دیر میشود».
ما در روایت داریم که ملائکه بعد از نیمه شب سه مرتبه میآیند و همهی ما را صدا میزنند، وقتی سحر بیدار نشدیم، در نهایت برای نماز صبح صدا میزنند و عبارتشان تغییر میکند، منتها ما در حجاب هستیم و صدا را نمیشنویم، اما آمیرزا جواد آقای ملکی آن نور، آن شنوایی، آن یک حقیقتِ باطنی است، سمعِ باطنی است، بصرِ باطنی است، اعمای قلب به بصرِ قلب تبدیل شده است، این گوش باطن شنوا شده است، چشم باطن بینا شده است، و وقتی ملک نام او را میبرد او از خواب بیدار میشود، و این موضوع با اینکه خودِ انسان بیدار بشود تفاوت دارد، اینکه بالایی نازِ آدم را بکشد… «إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ»، خدایا! مرا با چوب بیدار نکن، مرا با محبّت بیدار کن، مرا ناز و نوازش کن، من کسی را بغیر از تو ندارم، همه کس من تو هستی، وقتی میخواهی مرا بیدار کنی لگد نزن، اینکه انسان را صدا بزنند یعنی محبّت دارند، نمیتوانند ببینند ما در حال از دست دادن گنج نماز شب هستیم، گنج نماز اول وقت را از دست میدهیم، لذا نور یک حقیقتِ باطنی است و مجذوبِ نداهای آسمانی است، خداوند ما را ندا میکند و صدا میزند، ملائکهی خود را اعزام میکند و ما را به نماز و خوبیها دعوت میکند، افرادی هستند که میشنوند، افرادی هستند که نمیشنوند ولی بیاختیار هستند، اصلاً وقتی که هنگام نماز میرسد این فرد از خود بیخود میشود، میخواهد زود به مسجد برود و نماز خود را با جمع بخواند که شاید خدای متعال او را هم در جمع قبول کند.
بنابراین این نکته خیلی مهم است که علم نور است، جای علم، آن علمی که نور است، جای آن علم قلب است، اگر کسی قلب خود را درست کند، اگر کسی قلب خود را شفاف کند، اگر کسی قلب خود را صیقل بدهد، اگر آینهی دل خود را صاف کند نور الهی در آن دل میتابد و انعکاس پیدا میکند، در این صورت عمل و ظاهر انسان هم بوی خدا میگیرد و نورانی میشود، وقتی انسان حرف میزند حرف انسان نور دارد، وقتی انسان قدم برمیدارد قدم انسان نور دارد، انسان به هر کاری که دست بزند آن کار نورانی است و برکت دارد، چون ظاهرِ انسان تابعِ باطن انسان است.
روضه و توسّل
الحمدلله قبل از این جلسه هم توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتید، من هم آرزو دارم دلم با قافلهی دل شما به مدینه برود، آنجا هم جستجویی از قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… که گویا قبل از ظهور… نمیدانم که آیا حضرت حجّت ارواحنا فداه در ظهور مأموریت دارند که قبر مبارک مادرشان را به فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشان بدهند یا نه…
در یکی از سفرهای مدینه، کسی آمد و از من سراغِ حضرت محسن علیه السلام را گرفت، پرسید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این فرزند شهید را در کجا دفن کردند؟
این دو کودک برای تحکیم اسلام موقعیتِ خاصّی دارند، اول حضرت محسن علیه السلام هستند و دوم هم حضرت علی اصغر علیه السلام.
من ندیدم و سابقه هم نداشت، معمولاً کسی حساس نیست که بالاخره حضرت محسن علیه السلام چه شدند، ولی در یک کتابی دیدم که وجود مقدّس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرزند شهیدشان را در یک پارچهای پیچیدند و در قبرستان بقیع دفن کردند.
وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال کردند که مادر بزرگوار شما با کدام آسیب و با کدام ضربه به شهادت رسیدند؟ ایشان فرمودند: با غلاف شمشیری که به پهلوی ایشان میزدند، آن غلاف شمشیر که در آن درگیری… در دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این ضربهها را تحمّل کردند، آن ملعون ابتدا حضرت محسن علیه السلام را کشت و بعد هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به قتل رساند…
گویا قبر حضرت علی اصغر علیه السلام هم مشخص نبود، مرحوم آسیّد مرتضی کشمیری میگوید در عالم مکاشفه دیدم که امام سجّاد علیه السلام این طفل را روی سینهی پدر خود دفن کردند… خدا کند سینهای مانده باشد تا طفل روی آن سینه قرار بگیرد…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم یا الله…
خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمان ارواحنا فداه را پیوسته از ما راضی بدار.
خدایا! همهی کارهای ما را قربه الیک قرار بده.
خدایا! ما را از شرّ نفسمان و از رذائل اخلاقی دور نگه دار.
خدایا! از آن نوری که امام صادق علیه السلام علم نور معنی کردند، در دلهای ما هم واقع بفرما.
خدایا! حوائج این جمع و ملتمسین و متوقعین را برآورده بفرما.
خدایا! همهی مریضها، مریضهای مورد نظر را نجات عنایت بفرما.
خدایا! شکرِ نعمتِ ولایت، نعمتِ اسلام، نعمت قرآن، نعمت معرفت، نعمت محبّت حق و اولیای حق و نعمت سلامتی و امنیت را به ما مرحمت بفرما.
خدایا! نسل جوان ما را از خطرات جوانی، از پیچ خطرناک جوانی با سربلندی و آبرو عبور عنایت بفرما.
خدایا! عاقبت امرمان را ختم به خیر بفرما.
نکاتی در مورد بزرگداشت علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف
نکتهای را که ان شاء الله در ذهن مبارکتان باشد، برای بزرگداشت مفسّر بزرگ عالم اسلام، عارف کمنظیر آسمان معرفت، محققِ کمنظیر، فیلسوفِ شهیر، عبد صالح خدا، فقیه سترگ، علامه آیت الله طباطبایی رضوان الله تعالی علیه، پرورشدهندهی نفوس زکیّه و عاملِ نشرِ معارف قرآنی و اخلاقِ دینی و احیاگرِ عقل و اخلاق و روایت و تفسیر در حوزههای علمیه، ان شاء الله در مسیر تحقق است و ایشان هم از نظر ابعاد نوری که خدای متعال به او داده بود، در عقل، در نقل، در شهود، در مکاشفات، در داشتنِ نفسِ کیمیا اثر، تربیتِ شاگردان برجسته که در عالم اسلام برجستگی دارند، مانند شهید مطهری، مانند علامه مصباح و مانند موجودین علامه جوادی آملی، علامه درگذشته آیت الله حسنزاده و آسیّد عبدالله جعفری، آقای پهلوانی، و همهی این بزرگانِ ظاهر و باطن، اینها پرورشیافتگانِ دامان پربرکتِ علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف بودند و هم از نظرِ بیت، آباء و اجداد ایشان جزو خواص بودند، و در نسلشان هم، نوهی ایشان جزو اولین شهدای جنگ تحمیلی بودند، فرزند ارشد شهید آیت الله قدّوسی نوهی علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف بودند، شهید آقای محمدحسن قدّوسی که دانشجو بودند و این شهید عزیز از ما هم دعوت کرده بود، ان شاء الله آنجا هم شفیع ماست، عزیز ما بودند و به ما طمع داشتند، برای تدریس نهج البلاغه در دانشگاه، ایشان منادی بودند و دعوت کردند، و جزو شهدای دانشجویان پیرو خط امام بودند که جمعی به شهادت رسیدند. هم آثار نسلی، آقار قدمی، آثار نفسی، آثار سِرّی، علامه طباطبایی نمرد و میرا نیست، چشمهی حیات بود، زندگیساز بود و چشمههایی در دلها جوشاند و حق است بر حوزههای علمیه، همه مدیون ایشان هستیم، ادای دین کنیم و ان شاء الله این مجموعه و همهی عزیزانِ اهل بصیرت در این امر اهتمام لازم را داشته باشند.
والسلام علیکم و رحمه و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴، موسسه الوفا، بیروت، ۱۴۰۴هـ ق، (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى)
[۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۴۳ (وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ)
[۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰ (قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)
[۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹ (وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)
[۶] سوره مبارکه روم، آیه ۷
[۷] سوره مبارکه کهف، آیه ۴۹ (وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا)
[۸] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۴ (یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ)
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۸۱ (بَلَىٰ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)
[۱۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰ (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا)
[۱۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۳۲ (قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَیْکَ مِنَ اَلْعِلْمِ بِمَا لاَ یَصِحُّ اَلْعَمَلُ إِلاَّ بِهِ وَ هُوَ اَلْإِخْلاَصُ.)
[۱۲] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲ (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)
[۱۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵ (وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا)
[۱۴] سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳ (سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ)
[۱۵] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۳ (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَٰکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)
[۱۶] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۷ (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ ۖ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)
[۱۷] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷ (وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ)
[۱۸] الصحیفه العلویّه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۹