«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
با سلام و درود به همراهان عزیزمان، دانشجویان مؤمن و مجد و کوشای این بحث.
در محضر شما بودیم و آیه ۵۸ سوره مبارکه نساء را موضوع بحث جلسه گذشته قرار دادیم و وعده دادیم که توضیحات این آیه کریمه را ادامه بدهیم.
فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ».[۲]
خداوند مؤکداً فرمان صادر میکند، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ»، موضوع این فرمان ادای امانت است. امانت را امانت میگویند، امانت از همان امن است، ایمان هم از همان امن است.
شخصی مطاعی دارد، سِرّی دارد، سندی دارد و اهتمام دارد که این از بین نرود و ضایع نشود و مورد سرقت قرار نگیرد، قهراً به دنبال محل امنی است که اگر این مطاع در آن محل گذاشته شود در امان است و مورد تجاوز قرار نمیگیرد و آفات آن را ضایع نمیکند، این اصلِ مسئلهی امانت است.
اشخاص برای افرادی محل امن هستند، و چون از دید آن کسی که مطاعی دارد، نوشتهای دارد، سِرّی دارد و میخواهد به طرف بدهد، از دید خودش آنجا امن است، لذا او را امین میگویند، یعنی کسی که برای صاحبِ آن موضوع موجب تزلزل نیست و محل نگرانی نیست و در امن و امان است.
در این آیه کریمه که «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، احتمالاتی دادهاند، احتمال اول بر حسب شأن نزولی است که نقل شده است و باید صحت و سقم آن بررسی بشود، و آن این است که وقتی وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با لطف حضرت حق بطور معجزهآسا مکه را فتح کردند، بعد از آنکه حضرت بعد از ده سال با ناامنیِ مکه آنجا را ترک گفتند، اقتدار و عزّت و ده هزار قشون، که همه قشون نبودند بلکه عاشقان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، واردِ مکه شدند، بدون اینکه خونی ریخته بشود خدای متعال سرانِ شرک را مرعوب کرد و همه تسلیم شدند و هیچ مقاومتی نبود و وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاکمیت خودشان را در آنجا مستقر فرمودند، واردِ کعبه شدند، درِ کعبه بسته بود، کلیددار کعبه هم «طلحه بن عثمان» بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به سراغ او فرستاد، آمد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که کلید کعبه را به من بده، او هم دست از شرک خود برنداشت و گفت: من کلید را به شما نمیدهم!
وجود مقدّس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با «طلحه بن عثمان» برخورد کردند و کلید را از دست او گرفتند، درِ کعبه باز شد و وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در داخل کعبه نماز خواندند.
این آیه کریمه نازل شد که «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، استفاده میشود که این قفل و کلید برای شخص طلحه بوده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مأمور شدند که مال را به صاحبِ آن برگرداند و خدای متعال پیامبر خود را پیامبرِ امن قرار داده است، حتّی یک مشرک در حدِ یک مطاع ناچیزی مانند کلید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن کلید را به او برگرداندهاند، این نشان میدهد که مطلقِ امانات باید مورد نظر باشد، هر چیزی از هر کسی گرفتیم، آن امانت است، و وجوبِ ادای امانت یک فریضهی بین المللی است، اگر طرف مشرک و کافر و قاتل و معاند هم باشد باید امانت را به او برگرداند.
احتمال دوم این است که یک مصداقِ این امانت، امانتِ عادی و معمولی و متعارف است، ولکن مطلق است و اطلاق دارد و عمومیت دارد، هر تعهدی امانت است، در اینجا تعهدی نبود ولی مال مالِ دیگری بود، هر تعهدی امانت است، لذا ودیعه امانت است، رهن امانت است، با این دید که هر تعهدی امانت باشد، مناسب هم که تعهدی است امانت است، گاهی انسان تعهد در برابر خدای متعال دارد، این احکام الهی، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»،[۳] تمام واجباتِ دینی که از جانب خدای متعال بعنوانِ لزومِ تعهد برای بشر نازل شده است امانتهای الهی است که روایاتی هم در این زمینه داریم، که خدای متعال نماز را امانت به حساب میآورد، و همهی احکام شرعی امانتِ خداوند منان است.
در این مرحله امانت یک رابطهی ضروری است که انسان با حفظ امانت هم در پیشگاه خدای متعال خائن به حساب نیاید و هم در برابرِ دین و شارع مقدّس و اولیای دینی امین به حساب بیاید و امانتِ او خدشهدار نشود و هم در برابرِ مردم.
پس سه عرصه برای امانت قابل فرض است، یکی تعهداتی که انسان در برابر خدای متعال دارد، دوم تعهداتی که در برابر شرع مقدس دارد، سوم تعهداتی که در برابر مردم دارد، این مردم چه فرد باشد و چه جامعه باشد، چه مناسب حکومتی باشد، تعهداتی است که هر مسئولی در برابر یک جامعه بزرگ بعهده گرفته است و امینِ آن جامعه به حساب آمده است.
خداوند متعال در آیات متعددی مسئلهی امانت را برجسته کرده است.
در سوره مبارکه مؤمنون فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ»،[۴] مؤمنِ مفلح و مؤمنِ پیروز و رهیافته کسانی هستند که این ویژگیها را داشته باشند، که در ابتدا رابطهی بین انسان و خدای متعال را ملحوظ فرموده است که در نمازشان خشوع دارند.
امیدوارم دانشجویان عزیز ما این سوره مبارکه مؤمنون را، این آیات اول را که صفاتِ مؤمنِ مفلح هست را هر روز مرور کنند و خودشان را محک بزنند، نمازشان را محک بزنند و ببینند آیا نمازشان نمازی هست که مؤمن آن نماز را میخواند؟ آیا آن خشوع و خضوع بدست آمده است یا بدست نیامده است. در ارتباط با واجبات مالی آیا اهل رعایت هستند یا معاذالله اگر حرامی هم در سفرهیشان بیاید ابایی ندارند که از آن استفاده کنند، و «لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ»، مسئلهی امانت و عهد در کنار هم قرار گرفته است، هر دو از احکامِ بیمرز است، احکامِ بین المللی است، از شئونِ انسانی است، هر کسی که انسان است، هر کسی بعنوان بشر در کرهی زمین زندگی میکند مشمول این مسئله است که امانت ضرورتِ زندگی اجتماعی است، عهد هم همینطور است، اگر اینها نباشد جامعه بشری بهم میریزد، اختلال در روابط عمومی بوجود میآید، اعتمادها سلب میشود و هیچ کسی نمیتواند با دیگری زندگی کند.
از این جهت خدای متعال این موضوع را خیلی جدّی گرفته است.
خدای متعال در آیه ۲۷ سوره مبارکه انفال فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»، ای کسانی که شناسنامهی مؤمن برای خودتان اخذ کردهاید، اگر مؤمن هستید خیانت به الله و رسول الله نکنید، که خیانت به خدا و رسول خیانت به امانتهای شماست، «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»، حال این علم یا علمِ اکتسابی هست یا علم فطری هست یا علم عقلی هست، بالاخره بشر از روز اول مسئلهی امانت و عدل را یک امر لازم میشمارد، لذا اگر چیزی به کسی داد، ولو اینکه بچه است و اساساً اسم امانت را هم نمیداد، وقتی میرود بگیرد اگر او ابا کند این بچه ناراحت میشود و پرخاش میکند و عکس العمل نشان میدهد. این نشان میدهد این جزو احکامی است که در کتاب فطرت ما نوشته شده است و با جبلّتِ ما آمیخته است، مسئلهی امانت و مسئلهی عدل جزو مسائل بین المللی و فراگیر و فرانژادی و فرامنطقهای و فرازمانی و فرامکانی است و خدای متعال دستور فرموده است که به امانتها خیانت نکنند.
با این دید احکام الهی، کتاب نازل شدهی از جانب خدای متعال، پیامبران خدا، که بشر فطرتاً متعهد است، در عالمی در حضور خدای متعال بوده است و خدای متعال از همه تعهد را گرفته است، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ»، در یک فضایی و در یک مرتبهای از عالم همه به خدای متعال تعهد حضوری دادهاند، خدای متعال فرموده است: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»،[۵] همه «بَلَی» را گفتهاند، بدونِ هیچ واسطه و حجابی این تعهد را به خودِ خدای متعال دادهاند.
اگر خدا رَبّ ماست، پیک و رسول و مأمور او هرچه بگوید ما باید قبول کنیم، لذا خود پیغمبر و نبوّت پیغمبر، امام و امامتِ امام، جزو فرایض قبول از جانب خدای متعال است، اینها امانت است.
احکام شرعی بطور مطلق، چه واجباتِ اعتقادی و چه واجباتِ اخلاقی، علم به توحید و یقین به توحید جزو واجبات است، علم به رسالت و یقین به رسالت جزو واجبات است، علم به استمرار هدایت الهی در بستر امامت از واجبات الهی است، همه باید اکتساب کنند، همه باید با برهان به این مسئله برسند، اگر هم برهانی نیستند فطرتشان طوری باشد که آن یقین حاصل بشود، برهان هم مقدّمهی یقین است و خودِ برهان موضوعیت ندارد، لذا اگر پیغمبری اعجاز نشان داد، اگر امامی کرامت نشان داد و برای ما یقین حاصل شد کافی است و لازم نیست صغری و کبری چیده بشود و کسی منطق خوانده باشد، این برای عموم بشر است و از عموم بشر خواسته شده است که در مسائل اعتقادی به یقین برسند.
البته شفافترین و زلالترین یقین یقینی است که حاصلِ عمل است، سیرِ علمی برای انسان در برهان و استدلال بنبستِ فکری پیش میآورد، یعنی انسان دیگر گیر میکند و جواب ندارد، اما پذیرش غیر از بنبست و جواب نداشتن است، آن برای دل است و حاصلِ پاک زندگی کردن است، اگر انسان امین و پاک باشد خدای متعال یقین را به او میدهد و یقین از موهبتهای خوب خدای متعال مسئله یقین است. لذا خلل در اعتقادات خیانت به امانت است.
در اخلاقیات، عادل بودن واجب است، عفیف بودن واجب است، کریم بودن لازم است، حسد حرام است، تکبّر حرام است، حرص حرام است، اینها اخلاقیات است اما بعضی از اینها ممنوع است و بعضی دیگر لازم است و اگر کسی رعایت نکرد از امانت خارج میشود.
در رفتار و اعمال و کردار هم همینطور است، باید امین بود و آنچه را که بر چشم واجب است، بر زبان واجب است، بر گوش واجب است، باید واجبات را انجام داد و از محرّماتِ رفتاری پرهیز کرد، این حفظِ امانت است.
اعضاء و جوارح ما امانتهای خدای متعال هستند، خدای متعال این اعضاء و جوارح را به ما پاک داده است و از ما خواسته است که ما هم پاک نگه داریم، اگر کسی چشم خود را آلوده کرد، زبان خود را آلوده کرد، دست او کج بود، دامان او ناپاک بود، این شخص خائن است، خائنِ به امانتهای الهی است.
لذا مسئلهی ادای امانت گاهی طرف دارد، انسان آن چیزی را که گرفته است به آن طرف برمیگرداند، که ادای عرفی است، گاهی اینطور نیست و کسی به شما سِرّی گفته است، در روایت داریم که «اَلْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ»،[۶] در یک روایتی که مضمون آن در ذهن بنده است فرمود که اگر کسی مطلبی به شما گفت ولی به اطراف نگاه کرد، یعنی پیداست که این شخص مواظب بوده است که کسی نشنود، اگر در چنین فضایی حرفی به شما گفت، بدانید که این امانت است و شما حقِ بردن و افشای این حرف را ندارید. با اینکه اینجا ادا و مالی نیست که به صاحبِ مال برگردانید، اما این حرف را شما در آن محفظهی امن خودتان که حصنِ ایمان و تقوای شماست، وقتی آنجا مستحکم نگه میدارید و به ثالثی بازگو نمیکنید، شما امین هستید، اما با اینکه دیدید این شخص نمیخواهد کس دیگری بشنود رفتید و به دیگری گفتید، اینجا شما در امانت خیانت کردهاید، خیانت در امانت هم جزو گناهان کبیره است، مسقط عدالت هم هست.
بنابراین حوزه امانت یک حوزه وسیعی است و انسانِ امین یک انسانِ کامل است، یک انسانِ حسابی است، انسانِ امین انسانی است که در زندگی حدود و ثغور را میشناسد و مرز را نمیشکند، حرمتها را حفظ میکند، در جهانبینی و تحصیل ملکات لازمهی انسانی و در رفتار خودش و حفظِ سلامت جامعه، کسی که فضا را آلوده میکند سلامت مردم را به خطر میاندازد، سلامت عمومی امانتی است که حفظ این امانت برای آحاد جامعه لازم بوده است و کسانی که رعایت نمیکنند و با تولیداتی که ایجاد فضای مسموم در محیط شهر میکند، ماشینشان مشکل دارد و رعایت نمیکنند و تولید آلودگی در فضا میکنند، یا در یک مجلسی سیگار میکشند و به ریهی اشخاص صدمه میزنند، اینها اماناتِ عامّه را رعایت نکردهاند.
این حقوق شهروندی که الآن مطرح است، این حقوق عامّه است که پروردگار متعال همه را برای حفظ سلامتی و دیانت و اصالت و استقلال و عزّت مکلّف کرده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».[۷]
لذا تعبیری هم که در این آیه کریمه به سمع مبارک شما رسید، در سوره مبارکه مؤمنون «وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» را مطرح کرده است، «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
حال این مسئلهی «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»؛ یک مورد آن امانت است که با آن شأن نزول در مصداق نقل شده است، امانتهای عرفی است که کسی میگیرد و باید برگرداند، یکی تعهداتی است که در برابر خدا و دین و جامعه بعهدهی انسان است، همهی اینها امانت است، یکی هم بر حسب روایت امانت همان امامت است که در یک روایتی از امام باقر علیه السلام فرمودهاند که مخاطبِ این امانت «ائمه علیهم السلام» هستند، هر امامی از جانب خدای متعال تکلیف دارد که این امانت را به نفر بعدی تحویل بدهد. همهی ائمه ما سلام الله علیهم أجمعین اماناتی را که خدای متعال خاصِ امام قرار داده است در آستانهی رحلت یا شهادتشان به امام بعدی میسپردند و امام بعدی را معرّفی میکردند.
در شعاع امامت، سلسلهی ولایت، در رأس امام است، در رأس ولی است، ولی تمام مناسبی که مرتبط با ولایت است، همهی اینها امانتهای الهی است، امام هم امام بعدی را معرّفی میکند و هم اگر بسط یَد دارد باید این مسئولیتها و مَناسب را به افرادی واگذار کند که آنها امین باشند، هم در علمشان امین باشند، هم در عملشان امین باشند.
این آیه از آیات بین المللی است، از آیاتی است که حقوق بشر را تداعی میکند، حقوق شهروندی را تداعی میکند، حقوق اجتماعی و سیاسی را تداعی میکند، از آن آیات جامع و بسیار افتخارآمیز قرآن کریم است، ما به قرآن خودمان مباهات میکنیم و در محضر این آیات، با همهی وجودمان تسلیم هستیم و میدانیم جزو آیاتی است که سعادت بشر منوط به رعایتِ این چیزی است که خدای متعال با تأکید «امانت» نامیده است.
در آیه هم از تعبیر «امانات» استفاده شده است، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، معلوم میشود که در عرصههای مختلف باید امانتها را به اهلِ آن واگذار کرد، حال اهل هر امانتی تناسب با آن امانت دارد، ولی امانت باید به اهلِ آن برگردد یا برای اهل آن حفاظت بشود.
به دنبال امانت مسئلهی عدل را مطرح میکند، این دو پایهی اساسی برای نظمِ جامعه است، برای برقراریِ روابط عمومی است، برای تحکیم و تصحیح ارتباطات جوامع بشری است. اما خدای متعال امانت را بر عدالت مقدّم داشته است، اول دستور داده است که امانت را رعایت کنید، بعد از آنکه فرمود «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» که هیچ شرطی هم ندارد، نه شرط زمانی دارد، نه شرط مکانی دارد، دستور مطلق است، اما وقتی به عدل میرسد، فرمود: «وَإِذَا حَکَمْتُمْ»، این یک فضای جدیدی را در آیه تأسیس فرموده است، معلوم میشود که لازم نیست همه حکم کنند، اما اگر کسی این صلاحیت و دانش و تعهد و علم و تحفظ را دارد، چنین کسی در معرض حکومت قرار گرفته است و زمینهی حکومت برای او هست، شرایط حکم برای او هست «إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، وقتی در میان مردم حکم میکنید، این شرایط برای شما پیش آمد، این منسب به شما واگذار شد، یا خودِ طرفین دعوا حَکَم تعیین کردند و به شما اعتماد کردند و بنا شد که شما با تعیینِ طرفین حکم کنید «أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، همراه عدالت باشد و در مقام اظهار نظر و قول و حکم و عمل لباس عدل به تن کنید و با این لباس تشخّص پیدا کنید و با این لباس شناسایی بشوید.
میگویند قاضی یک چشم دارد و آن هم چشمِ عدالتبین و حقبین است و نمیتواند باطل را تماشا کند، عدل را میبیند و به عدل عمل میکند و به عدل حکم میکند، «إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ».
حال چرا ابتدا فرمود «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» و بعد فرمود «إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»؟
به نظر میرسد که اگر تربیتِ اسلامی و الهی و اخلاقی که بشر اینطور ساخته بشود که بر خلاف امانت حرف نزند، بر خلاف امانت حرکتی نکند و قدمی برندارد، این اصلاً به مسئلهی محکمه کشیده نمیشود، این پیشگیری است، امین بودن پیشاپیشِ عدالت زمینه را برای راندنِ ظلم، که اصلاً نیاید تا ما با او بجنگیم، وقتی همه امین بودند و حقوق یکدیگر را رعایت کردند و به حقوق یکدیگر تجاوز نکردند و به یکدیگر ظلم نکردند و اتّهامی به یکدیگر وارد نکردند، که لازمهی امین زندگی کردن، کسی که ایمان دارد و امانتِ اعتقادات او خیلی مستحکم است، کسی که خودش را به ملکات فاضله آراسته کرده و آراستگی دارد، کسی که عادت دارد راست بگوید و هیچ وقت دروغی در زندگی او نیست و انحرافی در کار او نبوده است، کارِ این شخص که به محکمه کشیده نمیشود، چه زمانی کار انسان به دادگاه و پلیس کشیده میشود؟ هنگامی که خلافی میکند، تا زمانی که احد طرفین یا هر دو طرف خلافی را مرتکب نشوند و بنای تعرّض به حقوق دیگران را نداشته باشند، پایشان به دادگستری و کلانتری نمیرسد.
از این جهت ما هر اندازه که این مسئلهی امین بودن، امانت را تبلیغ کردن، امانت را تقدیس کردن، خیانت را تقبیح کردن، خیانت را مضموم شمردن و نکوهیدن، این فضاسازی، فضای اخلاقی، فضای ایمانی و اعتقادی مردم را تحکیم و تشدید کنیم به نفع ماست و دادگاهها خلوت میشود، هرگاه دادگاه شلوغ بود، دادگستری پرتراکم بود، علامتِ ناسلامتیِ جامعه است، علامتِ وجودِ خیانت در جوامع است.
اگر امانت و صداقت و عفّت بود و هر کسی به حق خودش قانع بود و به حقوق دیگران تجاوز نمیکرد و حقوق مردم را امانت میدانست، یقیناً کار به محکمه کشیده نمیشد.
از این رو ما هم باید بدانیم که دادگاه قبل از آنکه به قانون فکر کند و بخواهد حق را در مجرای قانون به حقدار برساند، باید با وجدان طرفین ارتباط برقرار کند، آن روح امانتداری را در وجود اینها احیاء کند، خداترسی، موعظه و آن تحریکات وجدانی که محکمهی باطنِ طرفین را قبل از حکم احیاء کند که خود طرف اگر مسئلهای دارد که به ظلم عمل میکند، خودِ او خودش را محکوم کند و اعتراف به حقیقت کند.
این رسالتِ محاکم ما و قوه قضائیه ما فقط فصل خصومت نیست، فصل خصومت که هنر نیست، بلکه هدایت هنر است، اینکه در این آیه امانت را مقدّم بر عدالت داشته است، برای اینکه کسی هم که در سنگر عدل نشسته است میخواهد پاسدارِ امانت باشد.
بنابراین قبل از آنکه حکم را با قانون تمام کند با اخلاق تمام کند.
میگویند که سیّدالاحکام صلح است. چرا در میان احکام قضائی برترین و رئیس همهی احکام و برجستگی برای حکم به صلح است؟ طرفین خودشان حقیقت را ببینند.
میگویند قاضی جاهلِ بینِ دو عالم است، هم مدّعی میداند که حق چیست و هم مدّعاعلیه خبر دارد، هر دو واقعیت را میدانند ولی واقعیت برای قاضی مستور است و نمیداند، گاهی طرف شاهدی آورده است که ظاهرالصلاح است ولی با تعصبات رفاقتی آمده است و بر علیه طرف شهادت میدهد و وجدان او بیدار نبوده است و امانت را رعایت نکرده است، چون همیشه حکمِ قانونی و قضائی با واقعیت تطابق پیدا نمیکند، حکم ما گاهی منطبق با واقع هست و گاهی اینطور نیست و بر حسب ظاهر «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَلْأَیْمَانِ»،[۸] قاضی ناچار است که بر حسب شواهد ظاهری حکم کند، ولی گاهی ظواهر غیر از باطن بوده است، از این جهت قاضی باید همیشه با یک نگرانی دست به دامان خدا ببرد که با دست او ولو حجّتی هم ندارد، اما حقی پایمال نشود، کسی با قلم او مظلوم واقع نشود، ظلمی را تثبیت نکرده باشد، حقی را پایمال نکرده باشد، چه عالماً و چه جهل به موضوع و جهل به حکم باشد.
لذا مسئلهی امانت بر عدالت تقدّم دارد و باید در ابتدا قاضی هم امین باشد و در امانت قلمی و زبانی و چشمی و آبرویی، آبروی مردم امانت است، حق مردم امانت است، حقوق عامه امانت است. اگر اینها را رعایت کند در ابتدا خود او امین است و باید محکمهی خودش را کلاس تحوّلِ طرفین بداند و برای خودش مسئولیت حفظِ هر دو طرف را احساس کند که نگذارد اینها جهنّمی بشوند، نگذارد اینها از مسئلهی امانت سقوط کنند و از جادهی امنِ اخلاق منحرف بشوند.
این رسالت کمتر مورد توجّه قرار میگیرد، مخصوصاً در شرایطی که پروندهی زیادی به دادگستری وارد بشود که هر قاضی ملزم باشد در روز چندین پرونده را رسیدگی کند، نه حوصلهی تحملِ توضیحاتِ طرفین را پیدا میکند، نه دقّت کافی را لحاظ میکند و میخواهد زود آمار بدهد و این جزوِ خطراتِ جدّی برای ایمان و وجدان و زندگی قضات است که اگر بخواهند حلالخور باشند باید با امانت رفتار کرده باشند و عدالتِ بدونِ امانت ارزشی پیدا نمیکند.
در توضیح عدالت عرض خواهیم کرد که اساساً امانت شرطِ عدالت است، کسی که امانت ندارد عدالت هم ندارد. از این جهت امانتِ شرعی به رعایتِ احکامِ الهی است، به رعایتِ همهی فضائل اخلاقی است، که اگر قاضی مرتکبِ خلافی شد، که در رأسِ خلافها خیانت در امانت است، از عدالت ساقط میشود، وقتی از عدالت ساقط شد صلاحیتِ قضائی او از بین میرود، وقتی صلاحیتِ قضائی نداشت دیگر آن منسب برای او غصب میشود و بر خلافِ امانت است، در این صورت حقوقی که برای کار حرام میگیرد، برای غصب حقوق میگیرد، آن حقوق هم حقوقِ حرام میشود، در این صورت زندگی و همهی شئونِ او حرام در حرام میشود و ظلمات فوق ظلمات میشود.
اینجاست که فرمودهاند «القَاضِی عَلَى شَفِیرِ جَهَنَّمَ»، قاضی درست در لبهی جهنّم قرار گرفته است و مسیرِ او هم مسیرِ لغزندهای است که اگر قدم از قدم جادهی عدالت کمی کنار برود، چون لغزنده است نمیتواند خود را تحمّل کند و قاضی را تا قعر جهنّم میبرد.
أعاذنا الله من شرور أنفسنا و من فتن زماننا
اما اینکه عدالت در چند عرصه جایگاه دارد و تعریف میشود و قلمرو هر کدام کجاست، ان شاء الله در جلسهی دیگر اگر عمری داشته باشیم و خداوند منان به ما منّت بگذارد که در خدمت شما عزیزانمان باشیم، ان شاء الله توضیح خواهیم داد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا
[۳] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱
[۴] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ تا ۸
[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۲ (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ)
[۶] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۱۲ ، صفحه ۱۰۴ (وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یُحَدِّثَ بِحَدِیثٍ یَکْتُمُهُ صَاحِبُهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ ثِقَهً أَوْ ذِکْراً لَهُ بِخَیْرٍ.)
[۷] منیه المرید فی أدب المفید و المستفید ، جلد ۱ ، صفحه ۳۸۱
[۸] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد ۱۷ ، صفحه ۳۶۶ (وَ عَنْهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَلْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً یَعْلَمُ أَنَّهُ لَیْسَ لَهُ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَهً مِنَ اَلنَّارِ .)