«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
ایامِ محنتِ قهرمانان جبههی صبر و مقاومت، پاسدارانِ خونِ شهیدان کربلا، حجّت خدا امام سجّاد علیه السلام و نایبه الحسین و قهرمان کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سایر اعضای کاروان تبلیغی و آزادگان عالم را به دانشجویان عزیز و اساتید بزرگوار و به همهی دست اندرکاران تعلیم و تربیت و فرهنگ، تسلیت عرض میکنم و آغاز سال تحصیلی را تبریک میگویم.
رنگِ خدا گرفتن
در قرآن شریف برای مسئلهی تربیت، خودسازی، تخلّق به اخلاق الهی، آزادی از اسارتِ غرائز و طبیعتِ حیوانی و ارتقاء به درجهی آدمیت و خلافت الهی آیاتی وجود دارد که ما با توجّه به این آیات متوجه میشویم که ابعاد وجودی انسان که به وسعتِ همهی کائنات است، بُعدِ غریزی دارد، بُعدِ طبیعی دارد، بُعدِ سیاسی دارد، بُعدِ اقتصادی دارد، و ابعاد گوناگونی که انسان یک مجموعهای است از آنچه در همهی کائنات است، از ملائکه و موجودات مجرّد گرفته، تا عالم خاک و جماد و نبات، خدای متعال همهی اینها را خلاصه کرده است و موجودی به نام آدم و بشر آفریده است، این مجموعهی چیزهایی که در وجود انسان هست و زمینههایی که وجود دارد، همه مقدّمهی شکوفاییِ انسانیتِ انسان است، و رسیدنِ انسان به مقام آدمیّت است، که مقامِ آدم «خلافت الهی» است، مظهریتِ صفاتِ جمال خدا و جلال حق تعالی است، و به تعبیرِ خودِ قرآن کریم «رنگ خدا گرفتن» است، «صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً».[۲]
لذا اگر اقتصاد یک جامعهای یک اقتصاد روان که تأمین کنندهی رفاه عمومی هست، هیچ مشکلی نداشته باشد، همه از نظرِ خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و تفریح و سایر اموری که برای خوش بودنِ انسان در دنیا هست، همه چیز وجود داشته باشد، ولی انسانیت فراموش شده باشد، اینکه انسان یک موجود الهی است، انسان باید در صفات الهی، در اسماء الهی گامی برداشته باشد و سیرِ اسمائی کند و خودش را آینهی تمامنمای پروردگار عالم کند، نسبت به این امر توجّهی نکند، این اقتصاد او را در حد حیوان نگه میدارد.
حیوانات هم غرائز دارند، مسکن دارند، تولید مثل دارند، و برای خودشان امکانات لازم را در طبیعت فراهم میکنند و یک زندگی مرفه در حدّ خودشان دارند، ولی انسان موجودی است که همهی موجودات طفیل وجود او هستند و در خدمت او آفریده شدهاند.
از این جهت مسئلهی اساسیِ انسان «آدم شدن» است.
«آدم شدن» یعنی موجودی خداباور، خدایافته و مظهرِ صفاتِ کمالی که در خدای متعال وجود دارد، انسان باید به کمالی برسد که همهی صفات الهی در وجود او دیده بشود.
چهار راهِ انسان
از این جهت است که مرحوم صدرالمتألهین صدرالحکماء رحمه الله علیه میگوید: انسان در هر حرکتی که میکند، هر قدمی که برمیدارد، بر سرِ چهارراه قرار گرفته است، یک مسیر او را به سوی بهیمیت میبرد، هدف انسان تأمین شکم و خورد و خوراک و طبیعتِ اوست، مسیر دومی وجود دارد که او را به سوی سبوعیت میبرد، یعنی به سوی قدرتطلبی، که انسان قدرتطلب به جایی میرسد که همهی عالم را فدای قدرت و استکبارِ خودش میکند.
این تعبیر «استکبار» که در قرآن کریم آمده است و امام راحل رضوان الله تعالی علیه استضعاف و استکبار را واردِ فرهنگ عمومی کرد و امروز در گفتمان عمومی ما جایگاه دارد، قرآن کریم بشر را روی این مسئله حساس کرده است، «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»،[۳] این خانهی ابدی و سعادتِ ابدی انسان که با مرگ انسان شروع میشود و دیگر برگشت ندارد، انسان موجودی است که ماندگار است و میماند و زوال ندارد، اگر میخواهد ماندنِ او ماندنِ سعادتمندانه باشد باید به دنبال علوّ در زمین و فساد نباشد.
این استکبار همین است که انسان همیشه میخواهد برتر از دیگران باشد، همه در خدمت او قرار بگیرند، همه را استعمار کند، همه را استبعاد کند، همه بردهی او باشند، او فرمان بدهد و دیگران مجریِ دستورات او باشند و او از هیچ کسی فرمان نبرد، که این حالت حالتِ درندگی است.
در موضوع قبلی هم که بهیمیت است، «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۴] است، که همّت اینها بیش از خورد و خوراکشان نیست.
راه سومی که هست، که جزو راههای خطرناک بشر است، راه تزویر و ریا و فریب و تقلّب و گندمنمای جوفروش بودن و ظاهر انسانی داشتن و باطنِ گرگ داشتن است، که ایشان این راه را به «شیطنت» تعبیر میکند.
راه دیگری وجود دارد که این راه راهی است که انبیاء علیهم السلام آمدهاند تا این آدرس را در اختیار انسان قرار بدهند و انسان را در این خط ببرند که صراط مستقیمِ ولایت است، رسیدن به مقام و موقعیتی است که انسان بندهی محضِ خدا باشد…
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود از آنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
انسان از ماسوی الله آزاد بشود و برده و عبد و مطیع محض خدای متعال باشد، عشق خدای متعال در قلب انسان مستقر باشد و معرفت به کمال و جمال و کرامت مطلق پیدا کرده باشد و برای رسیدن به هستی و کمال و قدرت و علم مطلق راهِ بندگی خدا را برود و خودش را به خدا بسپارد و سبک زندگی انسان سبک بندگی باشد، فرماندهای دارد به نام خدا، خدا فرمانهایی را به نام قرآن کریم صادر کرده است، بستر فرمانی هم به نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام فرستاده است تا بشر را در خط بندگی قرار بدهند و در این ریل کمک کنند، تا هم با جاذبههای بالایی و هم با هُل دادن از پشت، انسان را به مرحلهای ببرند که انسان به کمال مطلق نائل بشود، «وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى»[۵] و «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى».[۶]
اهمّیتِ تزکیه
این آیهای را که به محضر شریف شما فرهیختگان و فرزانگان و پاکدلان و جوانهای عاشق خدمت و جوانهای عاشقِ خودسازی و کمال و معنویت و رسیدن به مظهریتِ اسماء الهی عرض کردم، از سوره مبارکه شمس است.
قسمهایی که خدای متعال در قرآن کریم یاد کرده است، حکمتهایی دارد، اما فعلاً من برای آن زمینه فرصتی ندارم، اجمالاً عرض میکنم که خدای متعال برای انسان «کرامت» قائل است، «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»،[۷] خلقت انسان با خلقت همهی موجودات متفاوت است و خدای متعال در مورد قرآن «کریم» گفته است، در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «کریم» گفته است، در مورد خودش «اکرم» گفته است، «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ»[۸] گفته است، اینها همه مقدّمه است که انسان به کرامت انسانی برسد، «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ»، ما انسان را باارزش آفریدهایم، استعدادی در انسان قرار دادیم که او میتواند عینیتِ قرآن کریم باشد، میتواند جلوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، میتواند متّصف به صفات ملائکه باشد که فرمودند: متخلق بشوید به اخلاق موجودات مجرد، تا علم از وجود شما بجوشد، علم از بالا نازل نمیشود، علم از زمین نمیجوشد، علم چشمهای است که در وجود خودت نهفته است و اگر متخلق به کرامت ملائکه و مجرّدات بشوی، این علم در وجود شما بروز پیدا میکند، خودتان منبع و کانونِ علم خواهید شد.
یک وجه این قسمهایی که خدای متعال خورده است این اعتباری است که برای بشر است، این بشر آنقدر برای خدای متعال مهم است که خدای متعال قسم میخورد تا بشر را به باور برساند و بشر را به راه بیندازد.
بیشترین قسم در قرآن کریم در سوره مبارکه «والشمس» آمده است که یازده قسم در پی هم از لسان الهی به سمع ما رسیده است، معلوم میشود که مهمترین مسئله در عالم خلقت این است، چون خدای متعال در مورد هیچ چیزی اینقدر قسم نخورده است که برای این مسئله قسم یاد کرده است، بعد از یازده قسم با کلمهی «قَد»… «قَد» برای مُسَلّم بودنِ قضیه، برای محقق بودنِ قضیه، برای حتمی بودنِ قضیه مطرح میشود، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»،[۹] مسلّماً قطعاً کسی که خودش را تزکیه و تربیت کند پیروز و رستگار و رها و آزاد میشود.
ساختنِ انسان به اموری مرتبط میشود و مقدّماتی لازم دارد که انسان تربیت بشود، یعنی انسان شکوفا بشود، همهی استعدادهایی که در انسان وجود دارد، آرزوهایی که خدای متعال در وجود انسان قرار داده است، همهی این آرزوها برای انسان عینی بشود و به آرزوهای خود نائل بشود، که رفعت مقام او به جایی است که آرزوی نهایی انسان، که آرزوهای دیگر آرزوهای متوسط است، آرزوی نهایی انسان که همه به دنبال آن هستند این است که محدودیت نداشته باشند، در علم محدود نباشند، در قدرت محدود نباشند، در لذّت محدود نباشند، در کمال محدود نباشند، در همهی امور بیمرز و لایتنهی و مطلق بشود و هر آرزویی که در وجود انسان هست، این حکمت الهی است که عرضه و تقاضا را متناسب قرار داده است، خدای متعال در ازای هر تقاضایی، عرضه را قبل از تقاضا قرار داده است، لذا قبل از آنکه موجودات تشنه بوجود بیاید خدای متعال آب را آفریده است و بعد به موجودات تشنگی داده است، این کمال مطلق هم وجود دارد، یکی از دلایل وجود حق تعالی، وجود لایتنهی، همین عطش انسان به لایتنهی است، به محدود نبودن، به مطلق بودن، به آزاد بودن از همهی قیود و محدودیتها، خدای متعال وجود مطلق است و ما عاشق خدای متعال هستیم و خودمان نمیدانیم، و اگر بخواهیم از تعلّقات و محدودیتها رها بشویم و به آن مطلق برسیم، راه آن تزکیه است.
در قدم اول «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»،[۱۰] اگر کسی بخواهد به کمال مطلق و جمال مطلق و لذّت مطلق برسد باید وجودِ او پاکیزه بشود، هم گوهر او پاک باشد…
آدمهایی که از راه نامشروع بوجود میآیند، وجود اینها پاک نیست و برای پاک شدن خودشان باید خیلی کار کنند، محال نیست و آنها هم تکلیف دارند، ولی ناپاکی در خلقتشان وجود دارد، لذا خیلی مشکل است.
کسانی که لقمهی حرام میخورند، وجودشان با حرام رشد پیدا میکند، حجاب اینها خیلی سنگین است و زنگارهای خیلی سختی دارند و رسیدن به کمال برای آنها مشکلات دارد و رفع این موانع خیلی صعوبت دارد.
کسانی که مادر پاک دارند، پدر پاکیزه دارند، غذای پاکیزه خوردهاند، اینها گوهر پاک هستند.
در کنار گوهر و تکوین و خمیره و سرشت پاک، نیّت پاک نقش دارد، این هم جزو کلم طیّب است که نیّت انسان الهی باشد، خدا را دوست بدارد، خلق خدا را هم بخاطر خدا دوست بدارد، این قدم اول است.
قدم دوم این است که انسان به معلم نیاز دارد، لذا خدای متعال پیغمبران را بعنوان معلم فرستاده است، اگر انسان بخواهد خودسازی کند باید بلد باشد که از کدام راه برود.
لذا معلم لازم است، وجود پاک، پدر پاک، خانواده پاک لازم است، غذای پاک لازم است، اینها همه لازم است، ولی همهی اینها مقدّمهی این است که خودِ انسان عزم و اراده داشته باشد و همهی اینها مقدّمهی این است که ارادهی انسان به جایی برسد که با اراده حرکت کند و غریزه او را نبرد، فشار بیرونی او را نبرد، فشارهای عادی او را نبرد، بلکه خودِ او مظهرِ ارادهی خدای متعال بشود، تصمیم گرفته باشد که از خط خدا خارج نشود، از آدرسی که خدای متعال داده است تخطّی نکند و مسیر را در هدایت الهی طی کند تا به کمال مطلق نائل بشود.
این تزکیه مراقبت و محاسبه و توجّه دائم به خود و گریز از غفلت همگانی است که بشر گرفتار آن است و هر بلایی که بر سر انسان میآید از غفلت است، لذا عرفای اخلاقی ما برای رسیدن به موقعیت خودسازی و خودساخته بودن گفتهاند که باید چند برنامه را در مسیر خود دید.
قدم اول مسئلهی «فکر» است.
انسان در ابتدای راه برای خود برنامهای را تعریف کند که من میخواهم به کدام مقصد برسم و برای رسیدن به آن مقصد کدام راه را دارم و چند وظیفه بعهدهی من قرار دارد.
قدم دوم «مراقبه» است.
اگر انسان پروژههایی را مورد نظر قرار داده است و بعهده گرفته است باید دائماً رصد کند و زمانبندی کند و خروجی کارهای خود را تحت نظارت یک متخصص قرار بدهد و این مراقبه خیلی نقش دارد که حواس انسان به خودش باشد که تیر شیطان به او نخورد و هوا و هوس دیگران او را نکشاند و از مرحله پرت نشود و ریاست او را مست نکند و پول او را سرمست نکند و شهوات او را به مرحلهی حیوانی ساقط نکند و حواسِ او به خودش باشد که ضایع نشود.
این عمر عزیزی که جوانهای ما پا در محیط دانشگاه میگذارند و میخواهند این عمر خودشان را به ثمر برسانند، این عمر قابل جبران نیست، هر لحظهای از عمر انسان که بینتیجه صرف شده باشد موجب اندوه انسان میشود. «مراقبه» یعنی از این سرمایه عمر درست مواظبت کنیم، درواقع صیانت کردن از این سرمایه است.
سومین مرحله «محاسبه» است.
انسانِ راهیِ سفر الی الله، سالک الی الله، مهاجر الی الله، عارف بالله، هر صبح محاسبهای دارد که دارایی من چقدر است، الآن در کجای زندگی هستم؟ مقصد کجاست؟ راه کدام است؟ روش کدام است؟ اگر این بود، وقتی انسان صبح محاسبهای کرد و دخل و خرج کرد، این شخص ابتدا یک محاسبهای میکند و خودش را میشناسد و دارایی خودش را ارزیابی میکند و مسیر حرکت خود را پیشبینی میکند و آفتها و آسیبها را میبیند و از مسیری میرود که گرفتارِ این آفتها و راهزنها نشود.
در پایان شب هم باید بنشیند و بگوید که من امروزِ خودم را چه کردهام؟ یک روز عمر من گذشت، یک روز فرصتها را از دست دادم، چه چیزی بدست آوردهام؟
اگر این محاسبه دقیق شد، اگر انسان دید که در تصمیمات خودش بااراده کار کرده است و از جاذبههای غریزی و طبیعی، از جَوهای بیرونی و فشارهای اجتماعی رها بوده است و خودش بوده است و هویت و غیرت داشته است و خودش را یافته بوده است و خودش تصمیم گرفته است و اینطور نیست که دیگران برای او تصمیم گرفته باشند، هدفِ او هم هدف والا بوده است و مقصد اعلی بوده است، خدا بوده است، اگر دید که عمر خود را بدون هیچ ضایعهای در این مسیر به کار برده است، شکر میکند، نماز شکر میخواند، سجدهی شکر میکند، میبیند درسهای خود را خوب خوانده است، تحقیقات خودش را درست انجام داده است، پژوهشهای او درست بوده است، دوستهای درستی را انتخاب کرده است، پای درس استاد پاکیزهای نشسته است، همهی اینها را محاسبه میکند و میبیند در همهی اینها موفق بوده است و شکر میکند؛ و اگر دید آسیبهایی را تجربه کرده است، برای خودش گرههایی را بوجود آورده است و گرفتار آفتهایی شده است خود را تنبیه کند، باید توبه کند، اینکه انسان ضرر را خوب با وجود خود لمس کند و ندامت واقعی پیدا کند که چرا به خودش صدمه زده است، وقتی این آسیبها را شناخت و لمس کرد بسوزد، آتش ندامت در وجود او شعله بکشد و تصمیم بگیرد به جبرانِ آن چیزی که ضایعه بوده است و حرکتِ درستی در مراحل بعدی داشته باشد.
از خدای متعال هم عذرخواهی کند و در بسیاری از موارد لازم است که از بندههای خدا که از او ضرر دیدهاند عذرخواهی کند و هم جبران حقوق و خسارتهای آنها را داشته باشد، که اگر چنین شد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»،[۱۱] خدای متعال قول قطعی داده است که اگر کسی تزکیه کند و مسیر تربیت و شکوفایی ظرفیت انسانی و آدمی خودش که رسیدن به کمال و جمال مطلق و نیل به ذات ربوبی و رهایی از ماسوی الله است، «قَدْ أَفْلَحَ»…
کشاورز که بذر را در زمین نرم میکارد، شخم میکند، زمین را نرم میکند و آماده میکند، بعد بذر را در زمین آماده و نرم میکارد، بعد مراقبت میکند، جلوی آفات و سموم را میگیرد، وقتی که این مراقبتها را بوجود آورد، این دانه از دلِ زمین سیر و سفر خودش را به عالمی شروع میکند که خودش را از آن زندان و تنگنا و تنهایی به یک روشنایی برساند.
این دانه وقتی سیر خودش را علی رغم فشار زمین ادامه میدهد و خسته نمیشود و خودش را بالا میکشد، آن زمانی که جوانه زد، آن اولین جوانهای که در روی زمین دیده میشود، آنجا را میگویند «فَلُحَ»، لذا به کشاور «فلاح» میگویند، راه تربیت این است که ابتدا باید دل را نرم کرد، دلِ سنگ و دلِ بیرحم قابلِ رشد نیست، «وَاللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا»،[۱۲] شما هم مانند همان دانه باید رشد و نمو کنید، باید ابتدا دل خودتان را نرم کنید، با ایمان به خدا، با عشق به خدا، با محبّت به خلق خدا، با اشکهای سحر، با نمازهای با حضور قلبی که میخوانید، با تعقیبات نماز و نیایش و مناجات، خصوصاً شما جوانهای عزیز بدانید که خدای متعال برای نماز شب خوانها اسراری را فرموده است که پرده برنداشته است، فرموده است که «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»،[۱۳] احدی خبر ندارد، نگذاشتهام برای کسی فاش بشود، این چیزی که بین من و عاشق من است.
میان عاشق و معشوق رمزی است که کسی بغیر از عاشق و معشوق خبر ندارد.
خدای متعال میفرماید، احدی، حتّی خودِ این عاشق من نمیداند که من چه چیزی برای او آماده کردهام، چه ذخیرهای برای او محیّا کردهام، که وقتی به اینجا میآید و میبیند معشوقِ او چه تدارکی برای او دیده است، آنوقت اشک شوق میریزد.
میگویند انسان دو نوع اشک دارد، یک اشک گرم دارد، که اشک انسان در مصیبت گرم است، یک اشک بارد دارد که خنک است، دلِ انسان خنک میشود و خود انسان هم خنک میشود، وقتی انسان در امتحان خوب قبول شده است، وقتی مدال آورده است، وقتی رکورددار شده است اشک میریزد، این اشک «اشک بارِد» است، یعنی از شادی گریه کرد و گریهی خنکی که دل او را خنک کرد از چشم او سرازیر شد.
لذا در سحر در مقام تربیت خیلی نقش دارد، خلوت با خدا خیلی نقش دارد، و اینها دل را نرم میکند، وقتی دل نرم شد شما هر عملی که دارید درواقع یک بذری است که بر این زمین شخم شده و نرم پاشیده شده است، آنوقت مناجاتهای با خدای متعال، توسّل به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آبیاریِ این بذرهاست.
این همینطور رشد میکند و رشد میکند، وقتی انسان از مرز طبیعت، از مرز بهیمیت، از مرز سبوعیت، از مرز شیطنت عبور کرد و روزنههایی از نور الهی را دید، که جمال امام زمان ارواحنا فداه یکی از این روزنههاست، سِرّ نبوّت، سِرّ امامت، سِرّ عشق یکی از اینهاست، وقتی این روزنهها باز شد که انسان این نور را در وجود خودش دید، دیگر فلاح است، فلاحت کردهاید و به فلاح رسیدهاید، از ماسوی الله رها شدهاید، لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند که چه مرگ به سراغ من بیاید، چه من به سراغ مرگ بروم، مشکل و کابوس مرگ هم حل میشود، چون میوهی رسیده شدهای و تو را با توسّل به زور نمیکَنَند، خودت رسیدهای و میخواهی پرواز کنی.
این آن علم تربیتمحورِ، دانشگاهِ تزکیهمحور است، و شما عزیزان ما اهل هستید و خدای متعال هم شما را کمک میکند ان شاء الله تعالی.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸ (صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)
[۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳ (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ)
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹ (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)
[۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۲
[۶] سوره مبارکه علق، آیه ۸
[۷] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰ (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا)
[۸] سوره مبارکه علق، آیه ۳
[۹] سوره مبارکه شمس، آیه ۹
[۱۰] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰ (مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ)
[۱۱] سوره مبارکه شمس، آیات ۹ و ۱۰
[۱۲] سوره مبارکه نوح، آیه ۱۷
[۱۳] سوره مبارکه سجده، آیات ۱۶ و ۱۷