عناوین

مراسم دعای پرفیض ندبه

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۖ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ».[۲]

ایام محنتِ کاروان تبلیغی انقلاب خونین کربلا و عاشورا را به امام زمان ارواحنا فداه و به همه‌ی موحدان عالم و همه‌ی آزادگان به شما مردم مؤمن و عزیز و چشم به راه امام زمان ارواحنا فداه تسلیت عرض می‌کنم.

سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام جریانی را کلید زدند و دامن زدند که این جریان تا قیامِ قیامت در مسیرِ مقابله‌ی با استکبارِ عالمی است.

حرکتِ انقلابیِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هجوم بود، نه دفاع

حرکت انقلابی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دفاع نبود، هجوم بود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تصادفاً با ابن زیاد و عمر سعد برخورد نکردند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیش‌بینی کرده بودند، برنامه‌ریزی کرده بودند، هدفی را منظور فرموده بودند، کادر انقلاب را به امر خدا انتخاب کرده بودند.

ابن عباس می‌گوید وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواستند از کعبه و مکه به سوی کوفه حرکت کنند جبرئیل آمد و یارانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به حضرت معرّفی کرد و آن لیستی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کنار کعبه بهمراهی جبرئیل تدارک دیده بودند کم و زیاد نشد، بعضی از این‌ها در آن وقت مسلمان نبودند، بعضی‌ها شیعه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نبودند، زهیر عثمانی بود، جزو خونخواهانِ عثمان بود ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نام او را در لیست شهدا آورده بودند، وهب یا «عبدالله بن عمیر کلبی» نصرانی بود، هنوز مسلمان نشده بود، ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نام او را در لیست شهدا آورده بودند، حرّ بن یزید ریاحی سردارِ قشونِ ابن زیاد بود، سرلشگر بود، ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نام او را در لیست یاران خودشان و شهدای عاشورا ثبت کرده بودند.

بنابراین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آگاهانه عمل کردند و خدای متعال یک برنامه‌ای به حضرت داده بودند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قبول کرده بودند و برای اجرای این برنامه هر کاری را دقیق در جای خود انجام می‌دادند.

راز و نیاز با امام زمان ارواحنا فداه

در این صبح جمعه که میهمان حضرت حجّه بن الحسن امام زمان ارواحنا فداه هستیم، همیشه میهمان امام زمان ارواحنا فداه هستیم و افتخار داریم که ریزه‌خوار سفره‌ی حضرت حجّت سلام الله علیه هستیم، ولی حضرت حجّت ارواحنا فداه روز جمعه پذیرایی ویژه دارند، دعاهای ندبه سفره‌ی امام عصر است، سفره‌ی دل است، سفره‌ی عشق است، از آن طرف است، جاذبه‌ی امام زمان ارواحنا فداه شما را اینجا جمع کرده است، لذا باید از حضرت بعنوان میزبان کریمی که پذیرایی خود را نسبت به میهمان کم نمی‌گذارد…

این آیه کریمه‌ای که از سوره مبارکه یس تلاوت کردند، «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ».[۳]

برادران حضرت یوسف علیه السلام در اوج گرفتاری و قحطی به در خانه‌ی عزیز مصر آمدند که عزیز مصر درواقع یوسفِ خودشان بود ولی آن‌ها نمی‌شناختند، گفتند: «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ»…

ای عزیزِ مصرِ وجود، ای امام زمان! ما پریشان شده‌ایم، ما گرفتار هستیم، ما در مضیقه هستیم، هم خودمان و هم اهل و عیالمان مشکل پیدا کرده‌ایم، در بن‌بست قرار گرفته‌ایم، «أَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»، آقا! ما کم آورده‌ایم، ولی شما که کم ندارید، برای ما کم نگذارید، و کم نمی‌گذارند، چون کم ندارند، خودِ حضرت خزینه‌ی خدای متعال هستند، خودِ حضرت مخزنِ پروردگار عزیز هستند، خودِ حضرت چشمه‌ی رحمتِ حق هستند، خودِ حضرت ابرِ باران‌زای مغفرتِ خدای متعال برای کسانی هستند که دلی دارند و به امام زمان ارواحنا فداه وصل می‌شوند.

لذا این جمعه ان شاء الله هم ایام عزای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، و هم روز جمعه روز ندبه است، روز انتظار است، روز خلوت با امام زمان ارواحنا فداه است، روز وصل سیمِ دل‌هاست.

راه اتّصال به چشمه‌های حکمت

آن حدیث مشهور که بین شیعه و سنّی نقل شده است این است که «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»،[۴] اگر کسی چهل روز بر محورِ رضای خدا زندگی کند، هر کاری که می‌کند برای خدا انجام بدهد، چهل روز بنده‌ی خدا باشد، بندگیِ شیطان را نکند، بتواند هوا و هوس را چهل روز از خود دور کند، خاطرِ او جمع باشد که خورد و خوراک و خواب و بیداری و فریاد و سکوت و حرکت و سکونِ خودش را با نیّت خدا انجام بدهد، اگر کسی چهل روز بنده‌ی خدا بود و توانست شیطان را از زندگی خود دور کند و رشته‌های هوا و هوس را از زندگی خود قطع کند، خدای متعال چشمه‌های حکمت را در قلب او می‌جوشاند و این چشمه‌ها جریان پیدا می‌کند، وقتی حرف می‌زند الهی حرف می‌زند، مفید حرف می‌زند، برای دل‌ها دارو و مرحم است، همه را آباد می‌کند، نور می‌دهد و برای جامعه عنصر پرفایده و پرثمری خواهد بود.

حکیم کسی است که هر کاری را در جای خودش انجام می‌دهد، برای ما می‌شود حکمت اکتسابی باشد.

مرحوم آیت الله بهاءالدینی، سلام خدا بر آن فقه زاهد وارسته‌ی محبوب امام و همه‌ی خواص… معلم آیت الله بهاءالدینی خدای متعال بود، ایشان استاد سیر و سلوک نداشتند اما می‌گفتند من این حدیث را تجربه کرده‌ام. یعنی چهل روز برای خدا بودم، چهل روز برای غیرخدا نبودم، چهل روز برای کسی بجز خدای متعال حساب باز نکردم، اگر به کسی احترام می‌کردم برای خدا بود، اگر به کسی اخم می‌کردم برای خدا بود، اگر غذا هم می‌خوردم برای خدا می‌خوردم، اگر می‌خوابیدم هم نیّت می‌کردم و برای خدا می‌خوابیدم.

آیت الله بهاءالدینی می‌گفت ما این حدیث را تجربه کردیم و نتیجه‌ی این تجربه را هم دیدیم.

اگر کسی چهل روز بنده باشد، بعد از این چلّه هیچ کار بی‌ربطی نمی‌کند، هیچ حرف بی‌ربطی از زبان او خارج نمی‌شود، یک نگاهِ بیخودی نخواهد کرد، همه‌ی کارهای او در چارچوبِ کمال خودش قرار می‌گیرد، پله و نردبان می‌شود، هر کاری می‌کند یک قدم به خدای خودش نزدیک می‌شود.

حکمتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه موهبتی بود، این حضرات مظهرِ تمام اسماء الهی بودند، که در قرآن کریم این «عزیز حکیم» فراوان تکرار شده است.

قرآن حکیم است، خدا حکیم است، ائمه علیهم السلام قرآن ناطق هستند و حکیم هستند، لذا هیچ کار تصادفی ندارند، همه‌ی کارهای این حضرات حساب‌شده است.

ایمانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به مسیری که انتخاب کردند

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از مکه حرکت کردند خیلی‌ها به ایشان عرض کردند که نروید، حضرت ام سلمه سلام الله علیها عرض کردند نروید، محمد حنفیه عرض کرد نروید، دیگران التماس می‌کردند، برای اینکه این موضوع اصلاً شهره شده بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از جانب جبرئیل خبر داده بودند که امام حسین علیه السلام را در عراق می‌کشند، همه نگرانِ این خبر بودند، ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: من در عالم رؤیا جدّم رسول الله را دیدم، ایشان به من فرمودند: «یا حسین اخرج (إلى العراق) فإنّ اللّه قد شاء أن یراک قتیلا»،[۵] من شهادت را انتخاب کرده‌ام.

انسان حکیم خودش مرگ را انتخاب می‌کند، مرگ تصادفی نخواهد داشت، مرگِ پیش‌بینی نشده نخواهد داشت، مرگ تلخ نخواهد داشت، مرگ را شیرین می‌کند، مرگ را زیبا می‌کند، مرگ را زیبا می‌کند و خود او به سراغ مرگ می‌رود و مرگ را در لحظه‌ی معین در آغوش می‌گیرد.

نقل داستانی از شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه

ان شاء الله خدای متعال شهید سلیمانی را غریق رحمت الهی کند، من از ایشان پرسیدم که شما در این جریان دفاع از حرم، حادثه یا نکته‌ای که برای ما مفید و آموزنده و عبرت باشد دارید که به ما بگویید؟ تأمّلی کردند و گفتند: در یکی از جنگ‌هایی که در سوریه داشتیم، یکی از همراهان ما خیلی بی‌احتیاط می‌جنگید، من به او انتقاد کردم و نهیب زدم و گفتم: این راهِ جنگ نیست، خودت را به مرگ می‌دهی و بیخود هم این کار را می‌کنی، جانِ مؤمن برای خداست، آزاد نیست که خودش را بیخود تلف کند، حفظ جان واجب است، چرا این کار را می‌کنی؟ او یک لبخندی با یک دنیا آرامش زد و گفت: سردار! من امروز هر کاری کنم هیچ خطری مرا تهدید نمی‌کند، بناست که من فردا ساعت ۱۰ شهید بشوم و حضرت زینب کبری سلام الله علیها به استقبال من خواهد آمد. خیلی خاطرجمع با تمام آرامش اینطور گفت.

شهید سلیمانی می‌گفتند که فردا حواس من به او بود، او دقیقا ساعت ۱۰ شهید شد!

دقیقه‌ی مرگ خودش را می‌دانست، نحوه‌ی مرگ خودش را می‌دانست، حتّی می‌دانست چه کسی به استقبال او خواهد آمد، این نتیجه‌ی اخلاص است.

چرا کربلا باقی ماند؟

چرا کربلا ماند؟ «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»،[۶] السلام علی ساکن کربلا، سلام بر کسی که برای همیشه کربلایی شد و او کربلا را کربلا کرد.

چرا کربلا در میان همه‌ی انقلاب‌ها باقی ماند؟ علّت این امر این است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانند اجداد طاهرینش هیچ کاری بجز برای خدا نکرده است، همه‌ی کارهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خالص بوده است، قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای خدا بوده است، شهید دادنِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای خدا بوده است، ولی مجموعه‌ای که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه انتخاب کرده بودند برای هیچ امام و پیغمبری نبود.

در اطرافیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافق حضور داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به جنگ صفین رفتند، یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از قرآن به نیزه کردنِ معاویه به تردید افتادند.

مؤمنون چه کسانی هستند؟

این آیه کریمه در سوره مبارکه حجرات برای ما همیشه درس است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»،[۷] کلمه‌ی «إنَّمَا» حصر است و معنای «فقط» دارد.

حال ببینیم که آیا من و شما مؤمن هستیم یا نه، قرآن کریم به ما ملاک و معیار می‌دهد تا خودمان را محک بزنیم که اگر مؤمن نیستیم قرآن کریم دعوت می‌کند «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا»،[۸] تا دیر نشده است ایمان خودتان را بازسازی کنید، به خدای متعال دل بدهید، باورهایتان را محکم کنید، شما می‌روید، مرگ به سراغ شما می‌آید، حضرت عزرائیل که ملک الموت است دست از هیچ کسی برنمی‌دارد، «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ»،[۹] بناست همه بمیریم، سؤالاتی که بعد از مرگ در قبر می‌شود، اول سؤال از اعتقادات است، خدای تو کیست؟ پیامبر تو کیست؟ امام تو کیست؟ اینجا باید ایمانِ ما ایمانِ محکمی باشد که هنگام سکرات موت که به ما فشار می‌آید، فراموشی به ما دست ندهد، بعضی‌ها یادشان نمی‌آید که بگویند خدا رَبّ ماست، اما آن کسی که ایمانِ او ایمان است، هیچ تزلزلی با مرگ پیدا نمی‌کند و ایمانِ او ثابت می‌ماند.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»، مؤمنون فقط کسانی هستند که ایمانشان به خدای متعال ایمان است، نه تنها خدای متعال را قبول دارند و باور دارند و به ایمان خودشان التزام دارند، حکومت الهی را قبول دارند.

هر کجا ایمان به رسول در کنارِ ایمان به خدا آمده است، منظور «حکومت الهی و حکومت دینی» است، «الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» به خدا ایمان آورده است ولی نظام الهی را پذیرفته است و زیر پرچم رهبری خدا نفس می‌کشد و زندگی می‌کند و چارچوب‌های نظام الهی را قبول کرده است، سبک زندگی او، سبک حکومت او، سبک داد و ستد او، سبک جنگ و صلح او، همه برای خداست، حکومت است، نظام است، «آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا» ایمان آورد ولی هیچ تندبادی ایمانِ او را نبرد. بعضی از ایمان‌ها خیلی کم‌سو هستند، همینکه یک باد مختصری بیاید آن ایمان را خاموش می‌کند، چراغ ایمان او ضعیف است. ولی در وجود بعضی‌ها خورشید است، آنچنان نور قلبشان هست…

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط اعلی الله مقامه الشّریف به دیدن مرحوم آیت الله آشیخ محمد کوهستانی اعلی الله مقامه الشّریف که از علمای عارف و واصل بودند رفتند و گفتند که دیدم سینه‌ی او مالامالِ نور است، نور از سینه‌ی او تراوش می‌کند.

بعضی‌ها نور شدند، هیچ باد و سیلی این نور را تهدید نمی‌کند. «ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا»، اگر انسان انقلابی بود و انقلابی ماند…

خیلی‌ها در ابتدای انقلاب با امام بودند، زیر پرچم نظام ادّعا داشتند، سِمَت‌های بزرگی را قبول کردند، حکمرانی کردند، به نوا رسیدند، ولی بعد از امام حتّی یک قدم هم با انقلاب همراهی نکردند، بعضی از این‌ها که حتّی معمم هم هستند مقابلِ انقلاب ایستادند، بدبخت‌ها مقابلِ خونِ شهدا قرار گرفتند.

هنر این است که انسان نعمتِ ایمانِ خود را نگه دارد، نعمتِ محبّت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را حفظ کند، این سرمایه را با خودش به خانه قبر ببرد، و این نمی‌شود مگر اینکه انسان کار خود را به خدای متعال بدهد. اگر کار انسان برای خدای متعال باشد خدای متعال تحویل می‌گیرد، ولی کارهایی که فکر می‌کنیم برای خداست، اما در امتحانات معلوم می‌شود که برای خدا نبوده است و برای خودمان بوده است، این آیه کریمه می‌فرماید: «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»، هر کاری که برای خودتان انجام داده‌اید از دست داده‌اید…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «اَلدُّنْیَا حُلْوَهَا وَ مُرَّهَا حُلُمٌ»[۱۰] شیرینی‌ها و تلخی‌های دنیا مانند یک خوابی است که تمام می‌شود.

زندگی یک رؤیا و یک خواب است که تمام می‌شود، آن چیزی که مهم است این است که انسان کار را برای خدا انجام دهد، زندگی برای خدا کند، برای خدا تحمّل کند، در زندگی‌ها عصبانی نشوید، این کار شیطان است، «غضب» شراره‌ی آتش جهنّم است که از درون زبانه می‌کشد، یکی از ویژگی‌های آتش جهنّم این است که از درون می‌سوزاند، «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»،[۱۱] آتش در عالم دنیا از پوست شروع می‌کند به سوزاندن، پوست می‌سوزد، گوشت می‌سوزد و به استخوان می‌رسد، اما آنجا از درون شعله می‌کشد، از قلب شعله می‌کشد، مگر کسی می‌تواند طاقت بیاورد؟

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: چرب و شیرین دنیا یک خواب و خیال است که تمام می‌شود و می‌رود.

چرا با هم ناسازگاری می‌کنید؟ چرا قطع رحم می‌کنید؟ چرا به یکدیگر رحم نمی‌کنید؟ اگر کار برای خدا باشد می‌ماند، اگر کار برای غیرخدا باشد همه چیز موقت است و در مسیر باد و طوفان است و از دست ما می‌رود، نه ثروت می‌ماند، نه سِمَت و منصب می‌ماند، خوشا بحال کسی که «خدا» گفت و ثابت‌قدم ماند. «انقلاب» گفت و ثابت‌قدم ماند، «ولایت» گفت و ثابت‌قدم ماند، به «جبهه» رفت و جبهه‌ی خود را ضایع نکرد و تا آخر خط رزمندگی را حفظ کرد.

الآن این عکس‌های شهدای بزرگی که ما بدهکارشان هستیم، این‌ها شاهد و ناظرِ کارهای ما هستند، ما چه پاسخی برای این‌ها داریم؟

این‌هایی که به تردید افتادند، این‌هایی که در مقابلِ ولایت قرار گرفتند، این‌هایی که بلندگوی اسرائیل و امریکا شدند…

«ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا»، اول ایمان به خداست، دوم زندگی زیر پرچم نظام است، سوم بی‌تردید باقی ماندن بر اعتقادات و انقلابی ماندن است، چهارم جهاد با مال و با جان است، اگر این‌ها بود «أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» این‌ها راست می‌گویند، این‌ها صادق هستند، وگرنه مدّعیان بی‌حقیقت هستند، دنیاپرستانِ متظاهر و ریاکار هستند، چند صباحی بهمراه شهدا و مردم مؤمن می‌آیند، بعد که دیدند دیگر به آن‌ها سمت نمی‌دهند و رأی نیاوردند فتنه می‌کنند، اگر دیدند جا ماندند چوب لای چرخ می‌گذارند، جَوسازی می‌کنند، قشونِ تبلیغیِ دشمن می‌شوند.

ایمان انسان ایمان باشد، در نظام زندگی کند، گرفتارِ تردید و شک نشود و مجاهد باشد، رزمنده باشد، هرگز از سنگر دفاع، از سنگر هجوم بی‌امان به ظلمات و خیانت‌ها و بدی‌ها و فساد خسته نشود، تا آخر با جان و مال خودش جهاد کند.

شباهت‌های یارانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و یاران امام زمان ارواحنا فداه

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای خدا انقلاب کردند، هر کسی کمی قاطی داشت از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جدا شد، این‌هایی که با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ماندند، صد در صد برای خدا آمده بودند، اصلاً قاطی نداشتند، شفافِ شفاف بودند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مظهرِ خدای متعال بودند، ذوبِ در خدای متعال بودند، متسغرق در توحید بودند، و این‌ها مستغرق در حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، لذا نمی‌شود گفت که هفتاد و دو نفر در کربلا بودند، درواقع در کربلا یک آینه‌ی خدا بود و آن حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، بعد هم همه در حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ذوب بودند و درواقع یکی بودند.

وقتی حکومت امام زمان ارواحنا فداه تشکیل می‌شود، این سیصد و سیزده نفر کادر اولیه حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مانند یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند، لذا وقتی حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف می‌آیند، پرچمشان پرچم «یا لثارات الحسین علیه السلام» است، قشونِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف باید خالصِ خالص باشد، چطور خالص باشد؟ یعنی متعبد باشد.

شما در جریان حضرت ابراهیم علیه السلام ببینید، یک پیغمبری که غیور بودند، زن جوان خودش را به بیابان برد و بهمراه حضرت اسماعیل علیه السلام در آنجا گذاشت، چرا این کار را کردند؟ چرا حضرت هاجر سلام الله علیها تردید نکردند؟ چرا او شوهر خود را بازخواست نکرد که چرا مرا در بیابان می‌گذاری؟ بیابانی که نه آب دارد، نه غذا دارد، نه محرمی دارم، نه کسی را دارم، چرا مرا در این بیابان می‌گذاری؟ حضرت ابراهیم علیه السلام فرمودند: این مأموریتِ الهی است، بی‌چون و چرا بودند، روشنفکری نمی‌کردند که بگویند چه دلیلی دارد که خدا چنین دستوری بدهد؟ او دلیلی از خدای متعال نمی‌خواهد، بنده‌ی خداست و خدا گفته است که زنِ خودت را به آنجا ببر.

ولی حکمت به زبان حضرت ابراهیم علیه السلام آمد، گفت: «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ»،[۱۲] خدایا! من زن و بچه‌ی خودم را آواره‌ی بیابان کرده‌ام، چون اگر بنا باشد مزرعه‌ی نماز رویش کند و باغستان نماز میوه بدهد، باید عدّه‌ای در به دری بکشند، دین رایگان به دست نسل‌های آینده نمی‌رسد، می‌خواهم تمرینِ در به دری زن و بچّه‌ام را به آیندگان نشان بدهم، «رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ».

این بچّه جوان شد، جوان رعنا شد، جوان زیبا شد، جوان خوش سیرت بود، جوان معصوم بود، بوی خدا می‌داد، رنگ خدا داشت، حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور شد، «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»،[۱۳] پسرم! عزیز دلم! پاره‌ی جگرم! ای عزیزتر از جان پدر! می‌بینم که با دست خودم سر تو را ذبح می‌کنم… چه پدری! پدر مهربان، پدر عاشق، چه پسری! پسر مهربان… گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ».

این‌هایی که با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند حتّی به اندازه‌ی یک سر سوزن تردید نداشتند، اگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امر می‌کردند به آتش بروید می‌رفتند، اگر امر می‌کردند خودتان را بسوزانید آن‌ها خودشان را می‌سوزاندند، اگر امر می‌کردند خودتان را بکشید آن‌ها خودشان را می‌کشتند.

اطاعت از نایب امام زمان ارواحنا فداه را جدّی بگیریم

اینکه می‌گویند امام زمان ارواحنا فداه برای این نمی‌آیند که ما هنوز برای رهبرمان هم رساله می‌نویسیم، چون و چرا می‌کنیم، انتقاد می‌کنیم، محکوم می‌کنیم، نظر خودمان را بهتر از او می‌دانیم، تا اینطور هستیم با امام زمان ارواحنا فداه هم همین کار را می‌کنیم، مطمئن باشید اگر کسی نسبت به نایب امام زمان ارواحنا فداه چون و چرا داشته باشد و مرتب با بدبینی برخورد کند با خودِ امام زمان ارواحنا فداه هم همین کار را می‌کند.

مردم کوفه در ابتدا با نایب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جنگیدند و بعد خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشتند.

هر کسی با نایب امام زمان ارواحنا فداه کنار نیاید با خودِ امام زمان ارواحنا فداه هم کنار نمی‌آید.

چطور می‌شود که انسان هیچ اختلافی نداشته باشد و با تمام وجود تسلیم باشد؟ وقتی که انسان جریان را جریان خدا بداند و خدا را حکیم و مهربان می‌داند، «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ».[۱۴]

مجموعه‌ای که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتند، همه رنگ حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت اسماعیل علیه السلام را داشتند، در هیچ حرکت و سکونی با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چون و چرا نداشتند، همه آمده بودند که جان بدهند، زن و بچه را آورده بودند که اسیرِ گرگ‌ها بشود، با آگاهی آمده بودند.

مردم مکه به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند: نرو! حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند که جدّم رسول الله به من فرمودند که به سمت عراق برو که خدای متعال خواسته است تو را شهید ببیند، گفتند: حال که می‌دانید شما را می‌کشند دیگر چرا خانواده را با خودتان می‌برید؟ فرمودند: «إنّ اللّه قد شاء أن یراهنّ سبایا»، این زن و بچه را با خودت به عراق ببر، برای اینکه خدای متعال خواسته است که این‌ها را اسیر ببیند.

این‌ها همه این موضوع را پذیرفته بودند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها اسارت را پذیرفته بودند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهادت را پذیرفته بودند، نه تنها حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، حضرت علی اصغر علیه السلام آگاهانه آمده بودند، لذا وقتی «هَل مِن نَاصِر» گفته می‌شود صدای حضرت علی اصغر علیه السلام از گهواره بلند می‌شود و زن و بچه شیون می‌کنند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برمی‌گردند و علّت را جویا می‌شوند، می‌گویند این کودک به «هَل مِن نَاصِر» شما جواب داده است.

همه‌ی این بزرگواران آگاهانه آمده بودند، همه‌ی کارهای این جمع برای خدا بود، صد در صد برای خدا بود، لذا یک منظومه‌ی کاملی بود که این‌ها ولایت و ولایتمداری را سمبل کردند، و تا زمانی که امام زمان ارواحنا فداه یارانِ اینطوری نداشته باشند و چنین تعبّدی پیش نیاید ظهور نمی‌کنند.

اهمیّتِ محبّت

چطور این تعبّد پیش می‌آید؟ چکار کنیم؟ راهِ این موضوع «محبّت» است، «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»،[۱۵] اگر شما به خدای متعال دل داده‌اید، اگر عاشق خدای متعال هستید، اگر به دنبال آدرس می‌گردید که به خدای متعال برسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلدچی هستند.

تعبّد، مطیع بودن، فرمانِ خدا را بردن، فرمانِ امام زمان ارواحنا فداه را بردن، فرمان نایب امام زمان را بردن، وقتی ما مدّتی اطاعت کردیم «محبّت» در قلب ما رویش می‌کند، وقتی عشق و محبّت آمد دیگر چون و چرا از بین می‌رود، چون و چراها برای عقده‌ها و ریاست‌طلبی‌ها و منیّت‌هاست، اگر همه منیّت را کنار گذاشتیم، خدای متعال دو اصل را در نظام خانواده از همه خواسته است، «جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً»،[۱۶] اولین مورد «محبّت» است، زن و مردی که عاشقِ یکدیگر هستند دعوا ندارند، چه زمانی دعوا شروع می‌شود؟ زمانی که شعله‌ی عشق خاموش می‌شود. خانواده‌هایی که محبّت ندارند گرفتارِ چالش و ناسازگاری هستند، سازگاری برای محبّت است، آرامش برای محبّت است، قبول کردنِ بی‌چون و چرای حرفِ یکدیگر برای محبّت است.

لذا «إِنَّ لِقَتْلِ اَلْحُسَیْنِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ لاَ تَبْرُدُ أَبَداً»،[۱۷] این جاذبه‌ی حسینی، این اکسیرِ حسینی، نه تنها عابس بود که وقتی به جنگ این نامردها رفت و دید این‌ها فرار می‌کنند، برگشت و کلاه‌خود و زره را درآورد و با لباس عادی به جنگ رفت، مانند حضرت قاسم علیه السلام که با لباس عادی به جنگ رفته بودند، گفتند: عابس! آیا تو مجنون شده‌ای؟ گفت: محبّت حسین [علیه السلام] مرا دیوانه کرده است.

عشق انسان را بیابانی می‌کند، عشق انسان را صابر می‌کند، عشق به انسان تحمّل می‌دهد، عشق به انسان صبر و حوصله می‌دهد.

این بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عالم را تسخیر کردند، و امروز می‌بینید با این کرونا و گرفتاری‌ها، مردم عزاداری‌ها را تعطیل نکردند، خودتان کشورهای مختلف را دیدید…

روضه و توسّل

این روزها هم که روزهای اسارت حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، این بزرگواران الآن در کوفه زندانی هستند، دختر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کجا و زندان کجا؟ دختر سه ساله کجا و زندان کجا؟

هشتاد و چند زن و کودک را به یک طناب بسته بودند، دستشان در زندان هم باز نبود، اما در میان این اسیران برای امام سجّاد علیه السلام یک شکنجه‌ی خاصّی را منظور کرده بودند، دست‌های امام سجّاد علیه السلام را از پشتِ گردن بسته بودند… غل و زنجیر به گردن و پای مبارک حضرت سجّاد علیه السلام بود… این بزرگواران را با این وضع بیرون آوردند و برای اینکه این عزیزان را تحقیر کنند آن‌ها را به مجلس شراب وارد کردند…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها خیلی بی‌اعتناء به این مجلس وارد شدند، ترس و وحشتی نداشتند، به بانوان فرمودند که اطرافِ مرا بگیرید، این بانوان دور حضرت زینب کبری سلام الله علیها را گرفته بودند، ابن زیاد ملعون در حال تماشا بود که ناگهان دید یک بانویی خودش را خیلی گرفته است و سلام هم نکرده است و عدّه‌ای هم اطراف او را گرفته‌اند، گفت: «مَن هَذه المُتکَبّرَه؟»، این بانویی که اطراف او را گرفته‌اند و سلام هم نکرده است کیست؟ حضرت زینب کبری سلام الله علیها هیچ چیزی نفرمودند، برای مرتبه‌ی سوم اطرافیان گفتند: «هذه زینب بنت علی»… این شخص زینب دختر علی است…

نامرد چون کرامت و وقار حضرت زینب کبری سلام الله علیها او را تحقیر کرده بود، خواست نمک به زخم‌های دل حضرت زینب کبری سلام الله علیها بزند، گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ»،[۱۸] دیدی خدا با برادرت چه کرد؟

شیرزن کربلا کم نیاوردند و فرمودند: «هَؤُلاَءِ قَوْمٌ کَتَبَ اَللَّهُ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلَ» خدا برای این‌ها قربانی‌شدن را نوشته بود، این‌ها با پای خودشان به قربانگاه عشق آمده‌اند، تو فکر می‌کنی این‌ها مشکلی برای ما ایجاد کرد؟ «مَا رَأَیْتُ إِلاَّ جَمِیلاً»، ما مأمور بودیم و به مأموریت خودمان خوب عمل کردیم، خیلی زیبا بود…

ابن زیاد ملعون دید که حضرت زینب کبری سلام الله علیها با امیر اینطور صحبت می‌کنند…

سر مقدّس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را مقابلِ او در تشت گذاشته بودند، آن ملعون دید که در برابرِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها کم آورد، این چوب خیزرانی که در دست داشت، با این چوب خیزران به لب و دندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زد…

چه بسا این دختران می‌گفتند که عمّه! نگذار پدرمان را بزند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

نکاتی در مورد دولت جدید

قبل از آنکه دعا کنم، ضمن عرض تسلیت، تشکیل کابینه‌ی دولت ولایتمدار مردم‌دوست خداپرست انقلابی خوشنامِ امین را به همه‌ی مردم تبریک عرض می‌کنم.

خدای متعال با حضور شما این سیّد را به پرچمداری ریاست جمهوری موفق کرد، بدانید علّتِ مبقیه علّتِ محدثه است، همان چیزی که باعثِ حدوث می‌شود، همان باعثِ بقاء می‌شود. ان شاء الله با این دولت همراه باشید، کمک کنید، تسلیمِ تبلیغاتِ دشمن نباشید، این دولت تازه روی کار آمده است، اگر جنگ به دولت بود باخته بود، مردم آمدند که جنگ را به پایان رساندند، الآن هم جنگ اقتصادی است، جنگ تبلیغاتی است، جنگ همه‌جانبه است، دشمن با ما سرِ جنگ دارد، زن و مرد، ان شاء الله هم با دعای خودتان دولت‌تان کمک کنید، دولت خودتان است، دولت امام زمانتان است، دولت نایب امام زمانتان است، مرد مؤمن و نورانی و کارآمد است، ان شاء الله هم با دعا و هم با حمایت، ان شاء الله اتّحادِ دولت و ملّت، کشور را بهشت می‌کند و به امید آن روز هستیم.

دعا

خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم می‌دهیم لباس ظهور بر قامت صاحب ما امام زمان ارواحنا فداه بپوشان.

خدایا! حسرت دیدار حضرت حجّت ارواحنا فداه را بر دل ما مگذار.

خدایا! قلب مبارک امام زمان ارواحنا فداه را همیشه از ما راضی بفرما.

خدایا! سایه‌ی پربرکت پرچمدار نهضت مستضعفان، سکّاندار کشتی انقلاب را بر سر همه‌ی امّت و مستضعفان و جبهه‌ی مقاومت مستدام بدار.

خدایا! این مرد عزیز، این مرجع بزرگوار، این رهبر حکیم را کنار حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف جزو کارگزاران آن بزرگوار مقرر بفرما.

خدایا! دولت ما را کمک کن.

خدایا! دشمنان مردم ایران را ذلیل بفرما.

خدایا! ما را دشمن‌شاد نکن.

خدایا! حاجات این جمع را برآورده بفرما.

خدایا! تو را به مصائب حضرت زینب کبری سلام الله علیها، به صبر حضرت زینب کبری سلام الله علیها، به قهرمانی و شهامت و شجاعت و انقلابی‌بودنِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها قسم می‌دهیم این ویروس رنج‌آور را از این مملکت و از همه‌ی شیعیان و موحدان دور بگردان.

خدایا! در همه‌ی زمینه‌ها بر همه‌ی دل‌ها آرامش نازل بفرما.

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه فصلت، آیات ۳۰ و ۳۱

[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۸ (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ)

[۴] جامع الأخبار ، جلد ۱ ، صفحه ۹۴

[۵] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۷ ، صفحه ۲۱۳ (و رویت بالإسناد عن أحمد بن داود القمّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: جاء محمّد بن الحنفیّه إلى الحسین علیه السّلام فی اللیله التی أراد الحسین علیه السّلام الخروج فی صبیحتها عن مکّه، فقال له: یا أخی إنّ أهل الکوفه قد عرفت غدرهم بأبیک و أخیک، و قد خفت أن یکون حالک کحال من مضى، فإن رأیت أن تقیم فإنّک أعزّ من بالحرم و أمنعه، فقال: یا أخی قد خفت أن یغتالنی یزید بن معاویه بالحرم، فأکون الذی یستباح به حرمه هذا البیت، فقال له ابن الحنفیّه: فإن خفت ذلک فصر إلى الیمن أو بعض نواحی البرّ فإنّک أمنع الناس به و لا یقدر علیک أحد، فقال: أنظر فیما قلت. فلمّا کان السحر ارتحل الحسین علیه السّلام، فبلغ ذلک ابن الحنفیّه، فأتاه فأخذ بزمام ناقته – و قد رکبها – فقال: یا أخی أ لم تعدنی النظر فیما سألتک؟ قال: بلى، قال: فما حداک على الخروج عاجلا؟[ف] قال: أتانی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بعد ما فارقتک، فقال: یا حسین اخرج (إلى العراق) فإنّ اللّه قد شاء أن یراک قتیلا، فقال محمّد بن الحنفیّه: إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، فما معنى حملک هؤلاء النساء معک و أنت تخرج على مثل هذا الحال؟«فقال له: قد قال لی صلّى اللّه علیه و آله:» إنّ اللّه قد شاء أن یراهنّ سبایا، فسلّم علیه و مضى قال: و جاء عبد اللّه بن العبّاس و عبد اللّه بن الزبیر فأشارا علیه بالإمساک، فقال لهما: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله قد أمرنی و أنا ماض فیه، قال: فخرج ابن العبّاس و هو یقول: وا حسیناه، ثمّ جاء عبد اللّه بن عمر فأشار علیه بصالح أهل الضلال و حذّره من القتل و القتال، فقال: یا أبا عبد الرحمن، أ ما علمت أنّ من هوان الدنیا على اللّه تعالى أنّ رأس یحیى بن زکریّا اهدی إلى بغیّ من بغایا بنی إسرائیل، أ ما تعلم أنّ بنی إسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس سبعین نبیّا، ثمّ یجلسون فی أسواقهم یبیعون و یشترون کأن لم یصنعوا شیئا، فلم یعجّل اللّه علیهم بل [أمهلهم و] أخذهم بعد ذلک أخذ عزیز ذی انتقام، اتّق اللّه یا أبا عبد الرحمن و لا تدع نصرتی . ثمّ قال المفید «ره»: و روی عن الفرزدق أنّه قال: حججت بامّی فی سنه ستّین، فبینما أنا أسوق بعیرها حتّى دخلت الحرم إذ لقیت الحسین علیه السّلام خارجا من مکّه، معه أسیافه و [أ] تراسه، فقلت: لمن هذا القطار؟ فقیل: للحسین بن علیّ علیهما السّلام، فأتیته و سلّمت علیه، و قلت له: أعطاک اللّه سؤلک و أملک فیما تحبّ بأبی أنت و امّی یا بن رسول اللّه، ما أعجلک عن الحجّ؟ قال: لو لم اعجّل لاخذت، ثمّ قال لی: من أنت؟ قلت: رجل من العرب و لا و اللّه ما فتّشنی عن أکثر من ذلک. ثمّ قال لی: أخبرنی عن الناس خلفک؟ فقلت: الخبیر سألت قلوب الناس معک و أسیافهم علیک، و القضاء ینزل من السماء و اللّه یفعل ما یشاء، فقال: صدقت، للّه الأمر من قبل و من بعد و کلّ یوم (ربّنا) هو فی شأن، إن نزل القضاء بما نحبّ [و نرضى] فنحمد اللّه على نعمائه و هو المستعان على أداء الشکر، و إن حال القضاء دون الرجاء فلم یبعد من کان الحقّ نیّته و التقوى سیرته ،فقلت له: أجل بلّغک اللّه ما تحبّ، و کفاک ما تحذر، و سألته عن أشیاء من نذور و مناسک فأخبرنی بها، و حرّک راحلته و قال: السلام علیک، ثمّ افترقنا. و کان الحسین بن علیّ علیهما السّلام لمّا خرج من مکّه اعترضاه یحیى بن سعید بن العاص، و معه جماعه أرسلهم إلیه عمرو بن سعید، فقالوا له: انصرف [إلى] أین تذهب؟ فأبى علیهم و مضى، و تدافع الفریقان و اضطربوا بالسیاط، فامتنع الحسین علیه السّلام و أصحابه منهم امتناعا قویّا و سار حتّى أتى التنعیم ،فلقی عیرا قد أقبلت من الیمن، فاستأجر من أهلها جمالا لرحله و أصحابه، و قال لأصحابها: من أحبّ أن ینطلق معنا إلى العراق وفیناه کراه و أحسنّا صحبته، و من أحبّ أن یفارقنا فی بعض الطریق أعطیناه کراه على قدر ما قطع من الطریق، فمضى معه قوم و امتنع آخرون. و ألحقه عبد اللّه بن جعفر بابنیه عون و محمّد، و کتب على أیدیهما [إلیه] کتابا یقول فیه: أمّا بعد فإنّی أسألک باللّه لمّا انصرفت حین تنظر فی کتابی هذا، فإنّی مشفق علیک من هذا الوجه الّذی توجّهت له أن یکون فیه هلاکک و استئصال أهل بیتک، إن هلکت الیوم طفئ نور الأرض، فإنّک علم المهتدین، و رجاء المؤمنین، و لا تعجل بالسیر فإنّی فی أثر کتابی و السلام. و صار عبد اللّه إلى عمرو بن سعید فسأله أن یکتب إلى الحسین علیه السّلام أمانا و یمنّیه لیرجع عن وجهه، فکتب إلیه عمرو بن سعید کتابا یمنّیه فیه الصله، و یؤمّنه على نفسه، و أنفذه مع [أخیه] یحیى بن سعید، فلحقه یحیى و عبد اللّه بن جعفر بعد نفوذ ابنیه، و دفعا إلیه الکتاب و جاهدا به فی الرجوع، فقال: إنّی رأیت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی المنام و أمرنی بما أنا ماض له، فقالوا له:[ف] ما تلک الرؤیا، فقال: ما حدّثت بها أحدا و لا أنا محدّث بها أحدا حتّى ألقى ربّی عزّ و جلّ، فلمّا یئس منه عبد اللّه بن جعفر أمر ابنیه عونا و محمّدا بلزومه، و المسیر معه، و الجهاد دونه، و رجع مع یحیى بن سعید إلى مکّه. و توجّه الحسین علیه السّلام إلى العراق مغذّا لا یلوی إلى شیء حتّى نزل ذاته عرق .)

[۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶ (مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)

[۷] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵

[۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۳۶ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا)

[۹] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۷ (کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ)

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۱۱ ، صفحه ۱۴۹ (قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَهِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبىٰ وَ اِسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ  قَالَ اَلْإِمَامُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى کَانَ خَلَقَ اَللَّهُ لَکُمْ مَا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَهِ اُسْجُدُوا لآِدَمَ فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ خَلَقَ لَکُمْ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَمَّا اُمْتُحِنَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَنْ مَعَهُ بِالْعَسْکَرِ اَلَّذِینَ قَتَلُوهُ وَ حَمَلُوا رَأْسَهُ قَالَ لِعَسْکَرِهِ أَنْتُمْ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی فَالْحَقُوا بِعَشَائِرِکُمْ وَ مَوَالِیکُمْ وَ قَالَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ قَدْ جَعَلْتُکُمْ فِی حِلٍّ مِنْ مُفَارَقَتِی – فَإِنَّکُمْ لاَ تُطِیقُونَهُمْ لِتَضَاعُفِ أَعْدَادِهِمْ وَ قُوَاهُمْ وَ مَا اَلْمَقْصُودُ غَیْرِی فَدَعُونِی وَ اَلْقَوْمَ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُعِینُنِی وَ لاَ یُخَلِّینِی مِنْ حُسْنِ نَظَرِهِ کَعَادَاتِهِ فِی أَسْلاَفِنَا اَلطَّیِّبِینَ فَأَمَّا عَسْکَرُهُ فَفَارَقُوهُ وَ أَمَّا أَهْلُهُ اَلْأَدْنَوْنَ مِنْ أَقْرِبَائِهِ فَأَبَوْا وَ قَالُوا لاَ نُفَارِقُکَ وَ یَحْزُنُنَا مَا یَحْزُنُکَ وَ یُصِیبُنَا مَا یُصِیبُکَ وَ إِنَّا أَقْرَبَ مَا نَکُونُ إِلَى اَللَّهِ إِذَا کُنَّا مَعَکَ فَقَالَ لَهُمْ فَإِنْ کُنْتُمْ قَدْ وَطَّنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ عَلَى مَا وَطَّنْتُ نَفْسِی عَلَیْهِ فَاعْلَمُوا أَنَّ اَللَّهَ إِنَّمَا یَهَبُ اَلْمَنَازِلَ اَلشَّرِیفَهَ لِعِبَادِهِ بِاحْتِمَالِ اَلْمَکَارِهِ وَ أَنَّ اَللَّهَ وَ إِنْ کَانَ خَصَّنِی مَعَ مَنْ مَضَى مِنْ أَهْلِیَ اَلَّذِینَ أَنَا آخِرُهُمْ بَقَاءً فِی اَلدُّنْیَا مِنَ اَلْکَرَامَاتِ بِمَا یُسَهِّلُ عَلَیَّ مَعَهَا اِحْتِمَالَ اَلْمَکْرُوهَاتِ فَإِنَّ لَکُمْ شَطْرَ ذَلِکَ مِنْ کَرَامَاتِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلدُّنْیَا حُلْوَهَا وَ مُرَّهَا حُلُمٌ – وَ اَلاِنْتِبَاهَ فِی اَلْآخِرَهِ وَ اَلْفَائِزَ مَنْ فَازَ فِیهَا وَ اَلشَّقِیَّ مَنْ شَقِیَ فِیهَا أَ وَ لاَ أُحَدِّثُکُمْ بِأَوَّلِ أَمْرِنَا وَ أَمْرِکُمْ مَعَاشِرَ أَوْلِیَائِنَا وَ مُحِبِّینَا وَ اَلْمُتَعَصِّبِینَ لَنَا لِیُسَهِّلَ عَلَیْکُمُ اِحْتِمَالَ مَا أَنْتُمْ لَهُ مُقِرُّونَ قَالُوا بَلَى یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ آدَمَ وَ سَوَّاهُ وَ عَلَّمَهُ أَسْمَاءَ کُلِّ شَیْءٍ وَ عَرَضَهُمْ عَلَى اَلْمَلاَئِکَهِ جَعَلَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ أَشْبَاحاً خَمْسَهً فِی ظَهْرِ آدَمَ وَ کَانَتْ أَنْوَارُهُمْ تُضِیءُ فِی اَلْآفَاقِ مِنَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْحُجُبِ وَ اَلْجِنَانِ وَ اَلْکُرْسِیِّ وَ اَلْعَرْشِ فَأَمَرَ اَللَّهُ اَلْمَلاَئِکَهَ بِالسَّجْدَهِ لآِدَمَ تَعْظِیماً لَهُ إِنَّهُ قَدْ فَضَّلَهُ بِأَنْ جَعَلَهُ وِعَاءً لِتِلْکَ اَلْأَشْبَاحِ اَلَّتِی قَدْ عَمَّ أَنْوَارُهَا فِی اَلْآفَاقِ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَنْ یَتَوَاضَعَ لِجَلاَلِ عَظَمَهِ اَللَّهِ وَ أَنْ یَتَوَاضَعَ لِأَنْوَارِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ قَدْ تَوَاضَعَتْ لَهَا اَلْمَلاَئِکَهُ کُلُّهَا فَاسْتَکْبَرَ وَ تَرَفَّعَ وَ کَانَ بِإِبَائِهِ ذَلِکَ وَ تَکَبُّرِهِ مِنَ اَلْکَافِرِینَ.)

[۱۱] سوره مبارکه همزه، آیات ۶ و ۷

[۱۲] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۷ (رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ)

[۱۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲ (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)

[۱۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۳

[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱ (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)

[۱۶] سوره مبارکه روم، آیه ۲۱ (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)

[۱۷] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد ۱۰ ، صفحه ۳۱۸ (نَقْلاً مِنْ کِتَابِ اَلْأَنْوَارِ لِأَبِی عَلِیٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی هَرَاسَهَ اَلْبَاهِلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ اَلْأَحْمَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ إِسْحَاقَ اَلْأَنْصَارِیُّ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: نَظَرَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ اَلْحُسَیْنِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ لاَ تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِأَبِی قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ لاَ یَذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلاَّ بَکَى .)

[۱۸] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱ ، صفحه ۱۴۹ (ثُمَّ قَالَ رَضِینَا مِنْکُمْ رَأْساً بِرَأْسٍ فَلاَ یَوْمَ لَنَا وَ لاَ یَوْمَ عَلَیْنَا. قَالَ اَلرَّاوِی: ثُمَّ إِنَّ اِبْنَ زِیَادٍ جَلَسَ فِی اَلْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِیءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ صِبْیَانُهُ إِلَیْهِ فَجَلَسَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مُتَنَکِّرَهً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِیلَ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَقْبَلَ إِلَیْهَا فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی فَضَحَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا یَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ یَکْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنَا فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلاَّ جَمِیلاً – هَؤُلاَءِ قَوْمٌ کَتَبَ اَللَّهُ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلَ فَبَرَزُوا« إِلىٰ مَضٰاجِعِهِمْ  » وَ سَیَجْمَعُ اَللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ یَکُونُ اَلْفَلْجُ یَوْمَئِذٍ هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا اِبْنَ مَرْجَانَهَ . قَالَ اَلرَّاوِی: فَغَضِبَ اِبْنُ زِیَادٍ وَ کَأَنَّهُ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَهٌ وَ اَلْمَرْأَهُ لاَ تُؤْخَذُ بِشَیْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ لَهَا اِبْنُ زِیَادٍ لَقَدْ شَفَى اَللَّهُ قَلْبِی مِنْ طَاغِیَتِکِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلْعُصَاهِ اَلْمَرَدَهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِی فَإِنْ کَانَ هَذَا شَفَاکَ فَقَدِ اِشْتَفَیْتَ فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ هَذِهِ سَجَّاعَهٌ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ کَانَ أَبُوکِ شَاعِراً سَجَّاعاً فَقَالَتْ یَا اِبْنَ زِیَادٍ مَا لِلْمَرْأَهِ وَ اَلسَّجَاعَهَ. ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِبْنُ زِیَادٍ إِلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقِیلَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ فَقَالَ أَ لَیْسَ قَدْ قَتَلَ اَللَّهُ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَدْ کَانَ لِی أَخٌ یُقَالُ لَهُ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ قَتَلَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ بَلِ اَللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ « اَللّٰهُ یَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهٰا وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا  » فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ أَ لَکَ جُرْأَهٌ عَلَى جَوَابِی اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَسَمِعَتْ بِهِ عَمَّتُهُ زَیْنَبُ فَقَالَتْ یَا اِبْنَ زِیَادٍ إِنَّکَ لَمْ تُبْقِ مِنَّا أَحَداً فَإِنْ کُنْتَ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنِی مَعَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِعَمَّتِهِ اُسْکُتِی یَا عَمَّهِ حَتَّى أُکَلِّمَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَا اِبْنَ زِیَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْقَتْلَ لَنَا عَادَهٌ وَ کَرَامَتَنَا اَلشَّهَادَهُ.)