«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
وجود مبارک امام زین العابدین علیه السلام که بعد از شهادت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حاملِ ولایت مطلقهی کلیّهی الهیّه بودند و شرایط حضرت سجّاد علیه السلام از نظر ظاهری سختتر از شرایط پدر بزرگوارشان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این هفتاد و دو نفر انسانهای عرشی و رهیافته که معرفتشان در اوج بود و از شدّت معرفت «شدّت محبّت» پیدا کرده بودند و تا آخرین نفر و تا آخرین قطره خون از امام خودشان دفاع کردند، ولی همهی آنها رفتند، امام زین العابدین صلوات الله علیه تنها ماندند، هیچ مدافعی نماند، امام سجّاد علیه السلام هیچ حامیای نداشتند، و چون هیچ یار و یاور و ناصری نداشتند «تکلیف قیام» هم برای ایشان نبود، ولی حضرت سیّدالسّاجدین سلام الله علیه انقلاب و مبارزهیشان را با تاکتیک دیگری اجراء کردند.
امام سجّاد علیه السلام در سنگرِ گریه
آنچه که قابل ذکر است، پرچمهایی که امام سجّاد علیه السلام برافراشتند، و سنگرهایی که برای حفظ نهضت عاشورا بود و در آن سنگرها مستقر شدند، یک مورد «سنگر گریه» بود.
بُکاء حضرت سجّاد علیه السلام بکاء بیسابقه و بیلاحقه بود. حضرت آدم علیه السلام بهشت را از دست داده بود و گریههای پیوسته و لاینقطع داشت، نه شب داشت، نه روز داشت، نه خورد و خوراک داشت. این هفتاد و دو نفری که امام سجّاد علیه السلام از دست داده بودند بانیان و معماران بهشت بودند، این با بهشتِ حضرت آدم علیه السلام تفاوت داشت.
لذا فراقِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، یقیناً آن مقدار که حضرت یوسف علیه السلام از فراقِ حضرت یعقوب علیه السلام شب و روز نداشتند و زندانیها به ستوه آمدند و از جناب یوسف علیه السلام تقاضا کردند که یا شب گریه کن یا روز، تفاوت بینِ حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت یوسف علیه السلام، تفاوتِ از زمین تا آسمان بود، و تفاوتِ بین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت یعقوب علیه السلام هم تفاوتِ از زمین تا آسمان بود.
امامی مانند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را از حضرت سجّاد علیه السلام گرفتند، پدری مانندِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را از حضرت سجّاد علیه السلام گرفتند، و هجرانِ هر یک از شخصیتهای عرشی و اولیای الهی، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، حضرت علی اکبر علیه السلام و شهدایی که همه اهلِ عرفان بودند، اهل الله بودند، وصل بودند. حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهیر، بریر، همهی اینها به کمال رسیده بودند و تحملِ فراقِ اینها برای حضرت سجّاد علیه السلام خیلی سخت بود و حضرت سجّاد علیه السلام گریه میکردند. گریهی بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و شهدا هم عبادت بود.
خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیام دادند:
«شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی *** اَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
به من ندبه کنید، به من ناله کنید، به من شیون کنید.
گریهی همهی انبیاء بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دلیل بر این است که یک عبادتی است که همهی انبیاء علیهم السلام با این عبادت به خدای متعال تقرّب میجستند، یک عبادتِ برتر است، برای مقرّبین و ملائکه است، چهار هزار ملک در حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مقیم هستند و کارشان بُکاء بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.
چون امام سجّاد علیه السلام امام باکین هستند، بُکاء خودشان هم امامِ همهی بکاءهاست.
یک بُعدِ بُکاء امام سجّاد علیه السلام فراق بود، بُعدِ دیگرِ آن تقرّب به خدای متعال بود، بُعدِ سوم گریه بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تعظیم شعائر بود، امام سجّاد علیه السلام به همهی ما گریه آموختند.
زنده نگه داشتنِ نام و خون و یاد و عاشورای امام حسین علیه السلام از مراتبِ تقوای قلب است، «وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»،[۲] «نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَهٌ»،[۳] نفس کشیدنِ برای غصهی مصائب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبادت است و حکمِ تسبیح را دارد، و امام سجّاد علیه السلام در همهی عبادتها نفر اول هستند، و در این عبادت گریهی بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، که هم عبادتِ محض است، عرفان است، محبّت به خدای متعال است، و هم جهادِ نرم است.
این جبههای بود که حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام تشکیل دادند، با گریهی خودشان و همهی دل شکستگان با جریانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با آن مقابل بودند مقابله میکردند، جریانِ غصب خلافت، جریان فساد، جریان قتل، جریان فسق و فجور، جریان نفاق و جریاد الحاد. امام سجّاد علیه السلام با گریهیشان با اینها مبارزه میکردند.
دیگر از ابعاد حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام «هدایت» بود، گریه بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیشتر از منبرِ دیگر سخنوران و سخنگویان و مبلّغین و مروّجین اثر داشت.
مرحوم آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف در مورد مرحوم آشیخ محمدحسین مفسّر اصفهانی رضوان الله تعالی علیه میفرمودند: ایشان کثیرالبُکاء بودند، گریههای خیلی شدیدی داشتند و عدّهای با گریههای ایشان هدایت میشدند، از جمله شیطانپرستها در کِرِند، وقتی ایشان در حال سفر به کربلا بودند، در کِرِند به قهوهخانهای وارد شدند که اینها اهل فساد و قمار و خمر بودند، ولی گریههای جانسور آشیخ محمدحسین مفسّر اصفهانی اینها را منقلب و هدایت کرد.
گریهی امام سجّاد علیه السلام نور خدا بود، شعاعِ هدایتِ حق تعالی بود.
دیگر از ابعاد گریهی امام سجّاد علیه السلام «اعتراض» بود، این گریه «افشاء» بود، این گریه «ایجاد نفرت نسبت به بنیامیه و قتلهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و شهدای کربلا» بود.
قطعاً اثرِ قطرات گریهی امام سجّاد علیه السلام کمتر از قطرات خون شهدای کربلا نبود، همانگونه که خون شهدا «دعوت به خدای متعال» است، بارِ فرهنگی دارد، بارِ تبلیغی دارد، گریههای حضرت سجّاد علیه السلام هم بارِ تبلیغی و عرفانی و توحیدی داشت و مغناطیسی بود که دلها را آب میکرد، گنهکارها را منقلب و متحوّل میکرد، وابستهها را هم وارسته میکرد.
نمونههایی هم از هدایتِ حضرت سجّاد علیه السلام در این مسیر نقل شده است.
گریه در روایات ما، در آیات قرآن کریم جایگاهی دارد که برای عبادات دیگر کمتر چنین جایگاهی نقل شده است. خدای متعال از راهب نصاری سیاتش میکند، که وقتی آیات قرآن را برای اینها میخوانی «تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»[۴] میبینی که چشم اینها از اشک پُر میشود.
خدای متعال در خدایی خود کسانی را که با شنیدن آیات خدا گریه میکنند را مدح میکند.
مقابلِ رقّت و گریه «قساوت و جمودِ عین» است، که فرمود «جُمُودُ اَلْعَیْنِ وَ قَسْوَهُ اَلْقَلْبِ وَ شِدَّهُ اَلْحِرْصِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَى اَلذَّنْبِ»،[۵] کسانی که چشم اشکبار ندارند، حکایت از قلبِ سخت و سنگِ آنهاست، سختیِ قلب و سنگدل شدن معلولِ کثرتِ گناهان است، گناهان دل را سخت میکند، لذا موعظه اثر نمیکند، دیدنِ این همه مرگ و میرها آنها را بیدار نمیکند و برای آنها عبرتی حاصل نمیشود، و اینها در اثرِ قساوت قلب از سختترین مناظر رقّتبار هم تکان نمیخورند.
وقتی دل میشکند، بالاتر از همهی آنچه که گفتیم این است که خدای متعال فرموده است «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُم»،[۶] وقتی که دل میشکند خدای متعال در آن دل مستقر میشود، خدای متعال در خانهی خودش نورافشانی میکند، جلوهی خدا در دلی است که آن دل شکسته میشود.
گوهر وجود امام سجّاد علیه السلام هم ذاتاً این لطافت روح و رقّت قلب و گریهی از خشیّت خدا و گریهی برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و گریهی در تلاوت آیات الهی و گریهی برای هدایت و نجات و گریهی برای مبارزه و انقلابِ بر علیه دستگاه بنی امیّه بود.
امام سجّاد علیه السلام در سنگرِ دعا و نیایش
دومین جبههای که حضرت سیّدالسّاجدین زین العابدین علیه السلام پرچم را برافراشتند، جبههی «دعا و نیایش» بود که نمونههایی از دعاهای امام سجّاد علیه السلام در این صحیفه نوریه سجّادیه که زبور آل پیغمبر خوانده میشود، از آن بعنوانِ انجیل آل رسول یاد میشود، پنجاه و هشت دعا در این صحیفه جمعآوری شده است.
وقتی کسی در دریای عرفانِ حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام وارد میشود، لذّتِ ارتباط با خدای متعال و دل کندن از دنیا و تخلّق به اخلاق الله و نفرت از ظالمین و گناهان، از آثارِ خواندنِ دعاهای صحیفه سجّادیه است.
هم سیمِ ارتباطی با خدای متعال است، هم بالا بردنِ سطح معرفت است، هم فرهنگسازی است، و هم شستشوی دل و طهارتِ باطن است.
شرحی بر فرازی از دعای بیستم صحیفه سجّادیه
شب گذشته یک جمله در این رابطه از دعای بیستم صحیفه سجّادیه به محضر شما خواندیم و وعده دادیم که امشب توضیح مختصری عرض کنیم.
«عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِک»[۷] خدایا! مادامی که عمر من بذلهی طاعتِ توست… «بذله» لباس فرم است.
لباسی که ارتشی هنگام رفتن به جبهه یا پادگان به تن میکند «بذله» نام دارد، لباسی است که نشان میدهد او در خدمتِ دفاعِ کشور است. لباسی را که اطبّاء هنگام معالجه و در بیمارستان میپوشند «بذله» است، لباسی که خدمتگزارانِ رستورانها به تن میکنند «بذله» است.
امام سجّاد علیه السلام چه تعبیرِ لطیف و دلانگیزی دارند. خدایا! مادامی که عمرِ من، پوششِ طاعتِ توست، هر کسی که من را میبیند من را با این پوشش میشناسد، گوهرِ وجودِ من جوششِ بندگی و طاعتِ توست، مادامی که این لباس به تنِ من هست به من عمر بده، و اگر ما پوششِ اطاعتِ الهی و عبادتِ خدا را از تنِ خودمان بیرون کردیم، «فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی»، اگر در سنگر نبودیم، اگر لباسِ دفاع نداشتیم، اگر لباسِ اجرای فرمانِ فرماندهیمان را در جبههها نداشته باشیم به دست دشمن اسیر میشویم، اینجا آن سنگری که ما را از شرّ شیطان و شیاطن حفظ میکند، آن پوشش و تلبّس به لباس عبادتِ حق تعالی است. هرگاه این پوشش را از دست دادیم اسیرِ شیطان میشویم.
خدای متعال در مورد «بَلعَمِ باعُورا» میفرماید: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا»،[۸] ما او را با نشانههای و آیات خودمان مزیّن کرده بودیم، شهره بود، عالم بود، عارف بود، مورد توجّهِ جامعه بود، اما «فَانْسَلَخَ مِنْهَا»، «إنسِلاخ» یعنی پوشش را کنار گذاشت، این لباسِ علم و عرفان و خدمت و هدایت را کنار گذاشت.
چه لباسی را بجای این لباس بر تنِ خود کرد؟ «وَاتَّبَعَ هَوَاهُ»[۹] هواپرست شد.
مادامی که گرفتارِ هوای نفس نبود و دنیاپرستی او را به اینجا نکشیده بود، لباس لباسِ عرفان بود، آیهای از آیات الهی بود، خدانما بود، فلش بود، مردم به وسیلهی او با خدا وصل میشدند، ولی «فَانْسَلَخَ مِنْهَا»، انسلاخ حاصل کرد، این پوشش را از دست داد و «وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» هواپرست شد.
با این حال اگر میخواستیم او را بالا میبردیم، «وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» بدبخت به زمین چسبید و زمینگیر شد و قدرتِ بالا رفتن را از دست داد، گرفتارِ زنجیرهای نفس شد و در زمین «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ».
امام زین العابدین علیه السلام چه جملهی نازنینی در محضر خدای متعال عرضه میدارند!
خدایا! به من خلعتِ بندگی بپوشان، لباسِ طاعت بر تنِ من قرار بده، اما اگر این لباس از تنِ من بیرون شد، و افتخار پیدا نکردم با این خلعت باشم، در این صورت عمرِ من مرتعِ شیطان میشود.
«مرتع» غیر از این است که آخورِ یک حیوان را پُر میکنند، اگر حیوانات را در باغ یا مزرعهی کسی رها کنند که در آنجا بچرند، آنجا مرتع است، این حیوان گاهی تمام آن گندمها و حبوباتی که کشت کردهاند را از ریشه میکَنَد، شاخهی درختی که میوه دارد را میکَنَد.
اگر خدای متعال لباس بندگی را از تنِ کسی بیرون آورد، شیطان در این چراگاهِ نفسِ ما، تمامِ گلهای ایمان را از ریشه میکند و دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند.
روضه و توسّل
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین.
روز یازدهم محرّم روز سختی بود، اولاً وقتی میخواستند اسراء را بِبَرَند، صحنهی سوار کردنِ این بچهها که پدرشان را از دست داده بودند، این بانوانِ بیسرپرست… اینها را بر شترانِ بیجهاز سوار میکردند، یک مشت نامحرم و اراذل و اوباش منتظرِ چنین فرصتی بودند… ان شاء الله بمیرم… منتظر بودند که دستشان را به ناموس خدا بزنند، اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها ولایت داشتند، اینها را با یک نهیبی مرعوب کردند و فرمودند: خودم این بانوان و کودکان را سوار میکنم، کسی حق ندارد جلو بیاید…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک یکِ این عزیزکردهها را سوار کردند… اما…
وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها میخواستند از کجاوه پیاده بشوند چه عزّتی داشتند… حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و جوانها باصفا و محارم حضرت زینب کبری سلام الله علیها افتخار میکردند و مسابقه میذاشتند که زانوان خود را رکاب کنند تا حضرت زینب کبری سلام الله علیها پیاده بشوند…
ولی حضرت زینب کبری سلام الله علیها حال دیگر محرمی ندارند…
چه بسا رو کردند و به نهر علقمه… این علمدارِ غیرتمند را صدا زدند… کجا هستی که خواهرِ تو میخواهد سوارِ این شترِ بیجهاز شود…
بهرحال سوار شدند، ولی نمیدانم، اینها از روی بیرحمی بود یا خودشان درخواست کردند که ما میخواهیم با شهدای خودمان خداحافظی کنیم، این عزیزان را از کنارِ پیکرهای بیکفن عبور دادند… همهی این دلشکستهها خودشان را مانند برگ خزان از روی مرکبها به زمین انداختند، هر کسی یک گمشدهای داشت، شهیدِ خود را پیدا کرد و با او درددل میکرد، اما در این میان دیدند عصمتِ صغری سرگردان است… امان از دلِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها…
گلی گم کردهام میجویم او را…
علّتِ سرگردانی ایشان این بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هنگام خداحافظی پیراهنی از خواهرِ خود گرفته بودند، این پیراهن دستبافتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این پیراهن را بعنوانِ کفن به تنِ خود کرده بودند، حالا حضرت زینب کبری سلام الله علیها هرچه میگردند نشانی از این پیراهن نیست…
اینطور که میگویند از حلوم بریده صدایی آمد که «اُخَیَّ إلَیَّ»…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها با این صدا به کنار گودی قتلگاه رفتند، منظره آنچنان رقّتبار بود… در روایت هم داریم که وقتی بیچاره میشوید به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناه ببرید…
دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مضطرّ و بیچاره شدند… رو کردند به طرفِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… «هَذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ»[۱۰]…
این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه حج، آیه ۳۲ (ذَٰلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ)
[۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۶۴ (جا، [المجالس للمفید ] ، اِبْنُ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَلَمَهَ عَنِ اِبْنِ غَزْوَانَ وَ عِیسَى بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنِ اِبْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَهٌ وَ کِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَجِبُ أَنْ یُکْتَبَ هَذَا اَلْحَدِیثُ بِمَاءِ اَلذَّهَبِ.)
[۴] سوره مبارکه مائده، آیه ۸۳ (وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ ۖ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ)
[۵] الخصال ، جلد ۱ ، صفحه ۲۴۲ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مِنْ عَلاَمَاتِ اَلشَّقَاءِ جُمُودُ اَلْعَیْنِ وَ قَسْوَهُ اَلْقَلْبِ وَ شِدَّهُ اَلْحِرْصِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَى اَلذَّنْبِ .)
[۶] منیهُ المرید، صفحه ۱۲۳.
[۷] صحیفه سجّادیه، دعای بیستم (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَهِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیهِ رُشْدٍ لَا أَشُک فِیهَا، وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی، أَوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَی.)
[۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۵ (وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ)
[۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶ (وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)
[۱۰] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۷۷ (وَ مَرَرْنَ عَلَى جَسَدِ اَلْحُسَیْنِ وَ هُوَ مُعَفَّرٌ بِدِمَائِهِ مَفْقُودٌ مِنْ أَحِبَّائِهِ فَنَدَبَتْ عَلَیْهِ زَیْنَبُ بِصَوْتٍ مُشْجٍ وَ قَلْبٍ مَقْرُوحٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلِیکُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مَقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَکَى وَ إِلَى عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ اَلشُّهَدَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِى عَلَیْهِ اَلصَّبَا قَتِیلُ أَوْلاَدِ اَلْأَدْعِیَاءِ وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ اَلْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اَللَّهِ یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَذَا ذُرِّیَّهُ اَلْمُصْطَفَى یُسَاقَوْنَ سَوْقَ اَلسَّبَایَا فَأَذَابَتِ اَلْقُلُوبُ اَلْقَاسِیَهُ وَ هُدَّتِ اَلْجِبَالُ اَلرَّاسِیَهُ .)