عناوین

درس اخلاق حوزه علمیه امام خمینی(ره)-جلسه ۱۲۱

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مروری بر جلسات گذشته

«عنوان بصری» که خداوند متعال او را مأمور کرده است تا راهِ استضاعه‌ی از حجّت مطلقه‌ی خدا، راهِ تحصیلِ رضای قلب مبارک امام، و راه نظر و عنایت ایشان به یک عالِم، به یک طلبه، به یک جویا، به یک فردی که گمشده دارد ارائه کنند، و انصافاً جزوِ عبرت‌هاست، کسی یک عمر پای درس همه نوع افراد نشسته است، هر کجا که فکر کرده است علم و فضل و دانشی هست رفته است ولی در نهایت معلوم شده است که همه سراب است، چشمه‌ی زلالِ علم، که نه ذهنِ انسان را انبارِ اصطلاحات و مفاهیم می‌کند، بلکه وجودِ انسان را مزیّن به علم می‌کند، وجود وجودِ حکیم و علیم و خلیفه خدا و مظهر علم حق تعالی می‌شود. چنین علمی در مظاهر صفات جمالیه و جلالیه است و لا غیر، و راهِ آن تعلیم تعلّمِ رسمی نیست، گرچه تعلیم و تعلّمِ رسمی، اگر عنوانِ عبودیت داشته باشد، طلبه طلبگیِ خود را بندگی بداند، وقتی پای درس استاد می‌رود هجرت الی الله داشته باشد، با وضو برود، حضور قلب داشته باشد، در محضرِ خدای متعال باشد که هست، ولی متذکّر بشود که معلّم خدای متعال است، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»[۲]، معلّم به قلم خودِ خدای متعال است، استادی که من و شما در برابرِ او زانو می‌زنیم مجرای فیضِ خدای متعال است، واسطه‌ی فیض است، معلّم بالذات خدای متعال است، علم فقط علمِ خدای متعال است، و او به هر کسی که علم بدهد، انسان به مقدارِ عطای الهی عالِم می‌شود.

نیّت در طلبگی

خیلی تفاوت است بین کسی که وارد کلاس می‌شود و گویا وارد مسجد شده است و به محضرِ خدای متعال تشرّف پیدا کرده است و از خدای متعال علم و نور و هدایت و وجود نوری می‌گیرد، این علم که علم حضوری است همان تکامل در وجود است، افزایشِ وجود، سعه‌ی وجود، شدّتِ نورِ وجود از خدای متعال دریافت می‌کند، چنین کسی وقتی واردِ فناء حق می‌شود و در سُرادِقات عرشِ الهی مشمولِ تنویرِ وجود می‌گردد، با کسی که کاسب است، می‌خواهد برود و کالا جمع کند، النَقّالُ کَالبَقّال، برود و با این اصطلاحات در اینجا و آنجا فخرفروشی کند، مراء و جدال و خودنمایی کند، یا وسیله‌ی شکارِ دلِ ثروتمندها و صاحبانِ قدرت کند و پلی برای دنیای خود قرار بدهد، خیلی تفاوت است، یک انسانِ جدّی که قدردانِ عمر است که باورمند به ابدیّت است با یک آدمِ نزدیک‌بینِ دنیاپرست خیلی خیلی خیلی فاصله دارند، «أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا ۚ لَا یَسْتَوُونَ»[۳]، هرگز مساوی نیستند.

علم نور است، طلبه‌ای که در هر جلسه‌ی علمی بر نورانیتِ او که همان خشیّتِ الهی است، همان خداترسی است، همان حضور است، همان فناء است، همان درکِ فقر و ذلّت است، همان خودسپاری به ربّ‌الارباب است، اگر اینطور نباشد این مشمولِ «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»[۴] است، تکاثر در این آیه کریمه قیدی ندارد، چه تکاثر در ثروت باشد، چه در اصطلاحات، سرگرمی است، لهو است، لعب است، نافع نیست، مضر است، و نهایتاً آدم «بلعم باعورا» می‌شود، یا الاغی که «حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا»[۵]، یا «مَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»[۶] می‌شود، و این‌ها برای ما هشدار است، باید برای ما ایجادِ وحشت کند، چشمِ خودمان را باز کنیم، متوجّه باشیم که بر سرِ سفره‌ی چه کسی نشسته‌ایم، به امورِ پست حساسیت نشان ندهیم.

پای طلبه بر حسبِ روایات روی زمین نیست، پای طلبه روی پَرِ ملائکه است، یعنی سیرِ او همیشه رو به بالا است، بلعم باعورا درست خوانده بود، ریاضت کشیده بود، و از آیات خاص الهی بهره‌مند بود، خدای متعال می‌فرماید ما به او آیات داده بودیم، مظهرِ آیاتِ خدا بود، ولی «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ»، تعبیرِ خیلی تعبیرِ لطیفی است، «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ»، این فکر نکرد مرگ و آخرتی در کار است، چشمِ او به آنجا نبود، چشمِ او همینجا بود که چرب و شیرین است، «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ»، فکر می‌کرد…

مرگ در همین نزدیکی است

همیشه همه‌ی گنهکارها و ظالمین مرگ را از یاد می‌برند، و فکر می‌کنند که مخلّد در اینجا هستند، تمام شد، جوانی به سرعت می‌رود، برفِ پیری به سرعت می‌آید و آدم را فرسوده می‌کند، آدم به سرعت به قبرِ خود نزدیک می‌شود، این «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ»، آدم آخوند باشد، بر سرِ سفره‌ی دین احترام و عزّت پیدا کرده باشد ولی دین‌مدار نباشد، «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ» باشد، باید چه خاکی بر سر کند؟

تو که ناخوانده ای علم سماوات   تو که نابرده ای ره در خرابات

تو که سود زیان خود ندانی         به یاران کی رسی هیهات هیهات[۷]

گذشت، گذشت، بجز حسرت و غصّه و پشیمانی هیچ چیزی باقی نماند…

نتیجه‌ی عزمِ «عنوان بصری»

این مرد مصمم بود، عزم و اراده و تصمیم جدّی لازمه‌ی سیرِ سالک است، بالای نود سالگی چشمه‌ی نور و علم را پیدا کرده است، وقتی هم که امام می‌فرمایند برو، می‌فهمد جای دیگری ندارد که برود، به کجا بروم؟ همه جا را گشته‌ام و هیچ خبری نبوده است، هر چیزی هست همینجاست، از اینجا به کجا بروم؟ کجا را دارم که بروم؟

آقا! امام زمان روحی فداه! شما را به مادرتان قسم می‌دهیم که به ما نفرمایید که برو، چون کسی را نداریم، جایی را نداریم، «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ»[۸]، اول و آخر شما هستید، «اللهم إِنّی لَو وَجدْتُ شُفَعاء اَقْـرَبَ اِلَیکَ مِـن مُحَمّدٍ وَ اَهل بَیته الاخْیار أَئمه الابرار لَجَعَلتَهُم شُفَعائی»، خدایا! کسی را بغیر از این بزرگواران به ما معرّفی نکرده‌ای، همین بزرگواران هستند.

نمی‌دانم عنوان بصری که بیش از نود سال اشتباه رفته است چه شده است که این روزهای آخر عمر به چشمه وصل شده است و می‌خواهد این عطشِ نود سالگیِ خود را برطرف کند، بالاخره خادم آمد و «ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ»[۹]، بفرمایید، به داخل آمد و به حضرت سلام کرد، حضرت جواب فرمودند، بعد حضرت فرمودند: «اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ»…

آنقدر دلِ انسان آب می‌شود… مگر ما امام زمان روحی فداه نداریم؟… چرا ما در جوانی… این جوان‌های ما، این طلبه‌های ما، چرا ما قطره‌ای از همّتِ یک کسی که یک عمر اشتباه رفته است… آیا نمی‌خواهید بروید تا یک راهی به روی شما باز بشود؟ چرا توسّل نمی‌کنید؟ چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را واسطه قرار نمی‌دهید؟ چرا نماز برای وصل شدن به امام زمان روحی فداه نمی‌خوانیم؟ چرا دعای ندبه‌ی ما لقلقه‌ی زبان است؟ «هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟»[۱۰]، یعنی کسی آدرسِ شما را به ما نخواهد داد؟ یعنی ما صاحب نداریم؟ یعنی ما کسی را نداریم؟ «مَتى تَرانا وَ نَراکَ»، یعنی نوبت به ما می‌رسد؟ آیا همینطور که شما ما را می‌بینید ما هم شما را می‌بینیم؟ «فَنُقِرَّ عَینا»، آیا چشمِ ما روشن می‌شود؟

ما بعضی از بزرگانمان را سراغ داریم که به خدمتِ حضرت رسیده‌اند، ولی نداریم که حضرت فرموده باشند «بنشین»، ولی امام صادق علیه السلام هم اجازه‌ی ورود دادند و هم جواب سلام دادند و هم فرمودند: «إجلِس»، بنشین، این خیلی احترام است، خیلی تحویل گرفته‌اند.

البته شرایط سنّی، شیخوخیت، محاسنِ سفید، این‌ها در اخلاقیاتِ ما جایگاه دارد، اخلاقاً مکلّف هستیم که به محاسن‌سفیدها احترام کنیم، به آن‌ها جا بدهیم، مقابلِ پای آن‌ها بلند بشویم، صاحبان شیبه در اخلاقیات معاشرتی ما حریم و احترام دارند، و شما عزیزان من و امیدهای ما به هر کجا که می‌روید دل‌ها را با اخلاقتان شکار کنید، و مهم‌ترین چیزی که در جامعه مورد توجه است «ادب» است، و از آداب بسیار لازم حفظ مراتب است، و خودِ پیر بودن یک جهتی است که خدای متعال دوست دارد ما به بزرگانمان احترام کنیم، بزرگترهای خودتان را احترام کنید و به کوچکترهای خودتان ترحّم کنید و عاطفه داشته باشید.

امام صادق صلوات الله علیه راه دادند و جواب سلام دادند و فرمودند: «إجلِس» بفرما، و بعد فرمودند: «غَفَرَ اللَّهُ لَکَ»، این دیگر چیزی است که بالادست ندارد، امام زمان آدم به آدم دعا کند که «غَفَرَ اللَّهُ لَکَ».

طلب غفرانِ امام زمان ارواحنا فداه برای شیعیان

مسئله‌ی غفران در این مناجات بی‌نظیر شعبانیّه حضرت مولی الموحدین ابونا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه صلواه المصلّین، در آنجا دارد که خدایا! من را در مورد حاجتی که عمرم را برای او گذراندم رد می‌کنی؛ این حاجتی که انسان یک عمر به دنبالِ آن هست و می‌ارزد تمام عمرِ خود را بدهد و به آن برسد «غفران» است، غفران الهی است، لذا «غَفَرَ اللَّهُ لَکَ» نکته‌ی خیلی مهمی است و قرآن کریم هم ما را به این امر توصیه کرده است و در جلسه‌ی گذشته به زبانِ ما جاری کرد، و من کوچکتر از حرف‌های خودم هستم، ولی روزیِ دل‌های پاکِ شماست، «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ»[۱۱]، چطور نزدِ او برویم؟ «جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»، اگر کسی خداجو باشد، اگر کسی عطشِ حق داشته باشد، گمشده‌ی او هستیِ مطلق و کمال مطلق باشد، چنین کسی اگر بخواهد آن را بیابد بجز استغفارِ واسطه‌ی فیض راهِ دیگری ندارد، باید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم استغفار کند، اوصیاء رسول الله علیهم السلام، که همه حقیقتِ نبوی در وجود خودشان دارند و نورِ واحد هستند و خدای متعال وساطت و استغفارِ آن‌ها را می‌پذیرد، آن‌ها برای ما استغفار کنند، البته در مورد فرزندان حضرت یعقوب علی نبیّنا و آله و علیه السلام، آن‌ها مطالبه کردند، «یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا»[۱۲]، ولی خدای متعال پیغمبرِ خود را مأمور کرده است که برای امّتِ خود استغفار کند، عرضه‌ی آن‌ها قبل از تقاضای ماست.

سیّد اهل مراقبه، آشناییِ سیّد بن طاووس سلام الله علیه با امام زمان روحی فداه عادی نبود، در زندگیِ امام زمان روحی فداه بوده است، مَحرمِ حضرت بوده است، از ازدواج حضرت به فرزندِ خود خبر می‌دهد، معلوم می‌شود که خیلی با امام زمان روحی فداه دَمخور بوده است، در زمانِ غیبت تامّه ممکن است، باید سنخیّت پیدا کرد، می‌شود همیشه با امام زمان روحی فداه بود، می‌شود همواره مجذوبِ جذبه‌های ولاییِ امام زمان روحی فداه بود، می‌شود از دایره‌ی جذبه‌ی خورشیدی او و از مدارِ محبّتِ او خارج نشد و دوام ذکر پیدا کرد. این بزرگوار می‌گوید من در سرداب مقدّس حضرت را در حال مناجات دیدم، حالِ امام بود، مناجاتِ امام بود، اشک بود، سوز و گداز بود، بی‌تابی و بی‌قراری در محضر حق بود، دیدم حضرت در آن حال اینطور می‌فرمایند: «اَللّهُمَّ اِنَّ شیعَتَنا مِنّا خُلِقُوا مِنْ فاضِل طینَتِنا وَ عَجِنُوا بِماءِ وِلایَتِنا اَللّهُمَّ اَغْفِرْ لَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ ما فَعَلُوهُ اِتّکالاً عَلی حُبَّنا وَ وِلائِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا تُوأخِذْهُمْ بِما اَقْتَرَفُوهُ مِنَ السَّیّاتِ اِکْراماً لَنا وَ لا تُقاصَّهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُقابِلَ اَعْدائِنا فَاِنْ خَفَّفَتْ مَوَازینُهُمُ فَثَقَّلْها بِفاضِلِ حَسَناتِنا»[۱۳]… ای جان ما به قربانِ شما، جان ما به قربانِ کلامِ دلنوازِ شما، این کلامِ شما که به ما امید می‌دهد، آقا جان! برای ما مغفرت خواسته‌اید… هرچقدر هم که بد شدید خودتان را نبینید، طبیبی دارید که خدای متعال به ایشان اجازه داده است که همه‌ی دردهای ما را درمان کند، دردِ ما گناهِ ماست، طبیبِ ما آمادگی دارد، اگر صاحبِ درد باشید درمان در اختیارِ امام زمان روحی فداه است.

دعای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای شیعیان

ایام ایامِ میلاد مسعود مادری است که خدای متعال را قسم می‌دهد به بُکاء ولدی عَلَیّ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به محضر خدای متعال عرضه می‌دارند: خدایا! تو را به اشک چشم حسن و حسینم و زینبینم که این‌ها بر من گریه می‌کنند… معلوم می‌شود که گریه بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جزوِ عبادت‌های برتر است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خدای متعال را به این عبادتِ فرزندانِ خود قسم می‌دهند، به بُکاء فرزندانم قسمت می‌دهم که شیعیانِ ما را مورد مغفرت قرار بده.

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظَم بِفاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها السِرِ المَستَودِع فِیها یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحِمین، یَا غِیاثَ المُستَغیثِین، یَا غَفّارَ الذُّنُوب، یَا سَتّارَالعُیُوب، یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ، یَا سَریعَ الرّضا…

خدایا! امام زمان روحی فداه را برسان.

خدایا! قلب مبارک امام زمان روحی فداه را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! ما را موفق به تحصیل رضای خاطرِ خطیرِ ایشان پیوسته بگردان.

خدایا! عزیزانِ ما را در علم و طلب کمال و عمل صالح «ممتاز» قرار بده.

خدایا! همه‌ی ما را إمامً لِلمُتَّقین مقرر بفرما.

خدایا! عموم مریض‌ها را، خصوصاً مریض‌های مورد نظر را شفای عاجل مرحمت بفرما.

خدایا! امام، اسلاف ما از علمای صالح، آیت الله تازه سفر کرده علامه مصباح، و سایر بزرگانی که به گردنِ حوزه‌ها و ما حق دارند السّاعه بر سرِ سفره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متنعّم و ارواحشان را از ما خشنود بگردان.

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه علق، آیات ۱ تا ۴

[۳] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۸

[۴] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۱

[۵] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵ (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)

[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶ (وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)

[۷] دو بیتی­های باباطهار

[۸] زیارت جامعه کبیره

[۹] بحارالانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴ (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى)

[۱۰] دعای ندبه

[۱۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴ (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا)

[۱۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۷ (قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ)

[۱۳] بحارالانوار، جلد ۵۳، صفحه ۳۰۲