عناوین

اولین شب از مراسم عزاداری ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

Share on print
چاپ
Share on email
ارسال

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مخالفت با حکومتِ الهی از روز اول

خداوند عزیز در کتاب حکیم قرآن مجید داستانِ آدمِ ابوالبشر و اول‌مخلوق از این سلسله‌ی بنی‌آدم و مواجهه‌ی او با یک عنصرِ خوش‌ظاهر و بدباطن، و فریبِ آدم و بروزِ نفاقِ آن منافقِ خوش‌ظاهر و بدباطن و آغازِ مقابله‌ی حکومتِ الهی و خلافتِ خدای متعال بر روی زمین و جریانِ سکولار و مقابله‌ی با حکومت توحیدی مطرح است، آنچه که امروز شما در این چهل سال تجربه کردید، از روزی که مسئله‌ی خلافتِ خدای متعال مطرح شد، امامت، ولایت، این صحبت صحبتِ حکومتِ شخص نیست، حکومتِ خدای متعال است، ولی لازمه‌ی تضمینِ حاکمیتِ خدای متعال داشتنِ یک مرکزیت است که عناصرِ توحیدی او را با عنوانِ قبله‌ی خودشان و بعنوانِ راهبرِ خودشان و بعنوانِ راهنما و بعنوانِ الگو و مقتدا قرار بدهند و بی‌چون و چرا در برابرِ او انقیاد داشته باشند، این تعبیر را در یاد داشته باشید، «انقیاد»، انقیاد بالاتر از اطاعت است، اطاعت گاهی اطاعتِ ریایی است، اطاعتِ تزویری و تظاهری است، گاهی تاکتیک است، مسئله را قبول ندارد ولی همراهی می‌کند تا در فرصتِ مناسب خودِ او از این زمینه بهره ببرد، و آنچه که در خلافتِ الهی و ولایتِ خدای متعال که ولایتِ مطلقه هم هست، بر موحدانی که قدرتِ توحید را می‌خواهند، حاکمیتِ حق را می‌خواهند، و آخرت‌گرا هستند و دنیا را مقدّمه‌ی عالَمِ بقاء می‌دانند، و زندگیِ اینجا را زندگیِ موقتِ عالیِ مقدّمه می‌دانند لازم است این‌ها ولایت و حقیقتِ حکومتِ حَقّه‌ی توحیدی را باور کنند، و باورِ آن‌ها این باشد که خلیفه خدا هیچ حسابی برای خود باز نکرده است، خودِ رهبرِ الهی در میانِ بشر هیچ موضوعیتی ندارد، او مانندِ همه بنده است، بلکه از همه بنده‌تر است، او منقاد است، انقیادِ او به مراتب از دیگران بالاتر است.

خدای متعال حضرت آدم را محکِ تشخیصِ مَلَک از یک منافق و نفوذی قرار داد و تا دامنه‌ی قیامت این محک «خلافت و ولایت» است، آن چیزی که مرد را از نامرد، منافق را از مخلص جدا می‌کند مسئله‌ی حاکمیّتِ خلیفه خدا و ولیّ خدا بر روی زمین است.

موانعِ برقراری حکومت الهی

این است که خدای متعال کانون‌های فساد را در قرآن کریم یکی بعد از دیگری مطرح کرده است تا ما موانعِ راهِ ولایت را شناسایی کنیم و با این موانع مقابله کنیم.

یک مسئله مسئله‌ی استکبار است، که اولین مستکبر که سکولار را، حکومتِ دلبخواهیِ خود را در برابرِ حکومتِ مورد رضایت خدای متعال قرار داد و برای خود حقِ اظهارِ نظر در برابرِ نظرِ خدای متعال قائل شد، و «أنا خَیرٌ» گفت، گفت من بهتر از آن  کسی هستم که خدای متعال او را بعنوانِ خلیفه معرّفی کرده است، و این همچنان ادامه داشته است، که یک بخشِ آن مسئله‌ی بروزِ قدرت‌های طاغوتی است که طغیان می‌کنند و سیل راه می‌اندازند، تخریب می‌کنند، افساد می‌کنند، «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً»[۲]، این‌ها یک گروه هستند که فرعونِ زمانِ حضرت موسی علیه السلام مظهرِ تامِ بروزِ قدرت در برابرِ قدرتِ نبوّت و رسالت و حکومتِ الهی بود، که «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»[۳] می‌گفت، یکی از جلوه‌های ابلیس و شیطان این قدرت‌های باطل هستند که با زور و گردن‌کلفتی در برابرِ تشکیلِ حکومتِ الهی تمامِ توانِ خود را مصروف می‌کنند که نگذارند حکومتِ الهی تشکیل بشود و اگر تشکیل شد در مقابلِ او ایستادگی می‌کنند.

یک جلوه‌ی دیگرِ آن «قانون‌ها» هستند، این حرام‌خورها، این رباخوارها، این رشوه‌خوارها، این مال‌مردم‌‌خورها، خودِ این‌ها یک جریان هستند، این‌ها به دنبالِ قدرت نیستند بلکه به قدرت‌ها باج می‌دهند، ولی به دنبالِ ثروت هستند، به دنبالِ گنج‌ها هستند، به دنبالِ بالا بردنِ سپرده‌ها هستند، این‌ها قدرت‌ها را با پول می‌خرند، اما با چیزی که به پولِ آن‌ها صدمه بزند کنار نمی‌آیند و چون حکومت‌های الهی و توحیدی را به ضررِ پول و گنج و سپرده‌های خودشان می‌دانند، برای تضعیفِ حکومتِ الهی و خلیفه خدا پول خرج می‌کنند و تهمت می‌زنند و جَوسازی می‌کنند و تبلیغ می‌کنند که نمادِ آن در قرآن کریم «قارون» است که در برابرِ حضرت موسی علیه السلام قرار گرفت و خیلی رذل بود، رذالتِ او کمتر از فرعون نبود، فرعون گردن‌کلفت بود و حضرت موسی علیه السلام را هم مدّتی در خانه‌ی خود مورد محبّت قرار داده بود و توقّعاتی داشت و از قدرتِ خودِ حضرت موسی علیه السلام می‌ترسید، ولی جسارت‌هایی که قارون کرده است، حضرت موسی علیه السلام را معاذالله به ناپاکیِ دامان متّهم کرد، به یک زنِ فاحشه پول داد که بیاید و بگوید که حضرت موسی علیه السلام فساد کرده است، فرعون با همه‌ی خباثتی که داشت این کار را نکرده بود که قارون این کار را کرد.

لذا شما در کنارِ حساب باز کردن برای کسانی که تشنه‌ی قدرت هستند و برای رسیدن به قدرت جنایت و جَوسازی می‌کنند، یک خُرده فرمایشاتی برای این مُفت‌خوارها، از آخوند و غیرِآخوند گرفته است که این‌ها همیشه می‌خواهند هر چیزی بدست آوردند، ثروتشان را نسل در نسل زیاد کنند و به دنبالِ بازی‌های لذائذیِ خودشان هستند، این‌ها مقابلِ قدرتِ الهی و خلافتِ الهی می‌ایستند.

خدای متعال سه گروهِ دیگر را در قرآن کریم مطرح کرده است، یکی دانه‌درشت‌ها هستند که گاهی فرعون و قارون نیستند ولی دانه‌درشت هستند، این‌ها هم برای اینکه امتیازاتِ خاصّ خودشان را بگیرند با حکومتِ عدالتخواه و دادگستر ناسازگاری پیدا می‌کنند، یعنی دانه‌درشت‌های عیّاش، که می‌ترسند یک وقتی یک کسی مزاحمِ عیش و عشرتِ آن‌ها باشد. در انتخابات هم دیدید که این‌ها این گروه را تهدید کردند که اگر فلانی بیاید در خیابان چادر می‌کشند و محدودیتی بینِ زن و مرد پیش می‌آید، و شعارِ آن‌ها هم گرفت!

گروهِ دیگری که مانعِ راهِ حکومتِ عدالت‌گستر و حکومتِ مستضعفین هستند، یکی جریان آخوندهای بی‌دین است، و به تعبیرِ حضرت امام دین به دنیا فروش است، که مَثَلِ اعلای آن در قرآن کریم «بَلعَمِ باعورا» است، بلعم باعورا آخوندِ ساده‌ای نبود، قرآن کریم در آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف داستانِ بلعم باعورا را طوری نقل می‌کند که تنِ ما معممین می‌لرزد، نکند که انسان اینقدر آخوند باشد و شقی باشد، آخوندِ خوش‌سابقه باشد و خوش‌سابقه بودنِ خود را وسیله‌ی دنیاخواهی بگیرد، و آنجا هم که دید از این راه درست نمی‌شود خطِ خود را عوض کند و با خطِ آخوندی و قداستِ خود مقابله کند.

درسی به نامِ «بَلعَمِ باعورا»

در مورد بلعم باعورا که جزوِ نوچه‌های حضرت موسی علیه السلام بود، حضرت موسی علیه السلام او را برای تبلیغ جزوِ مبلغینِ خود به اینجا و آنجا می‌فرستاند و او هم در میانِ مردم جایگاهی داشت، مستجاب الدّعوه بود، تعبیرِ قرآن کریم خیلی تکان‌دهمده است، به پیغمبر خدا دستور می‌دهد «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»[۴]، پیغمبرِ من! برای امّتِ خودت خبرِ کسی را بازگو کن که «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»، او یک مرتبه آیت الله نبود، او چند مرتبه آیت الله بود، ما آیت الله های خودمان را یک آیت الله می‌بینیم، ولی او یک آیت اللهی بود که مردم از ابعادِ مختلف به او دل داده بودند و علاقه‌مند شده بودند و دعای او مستجاب می‌شد و حرف‌های جدیدی داشت و حرفِ دل می‌زد، یک آدمِ خاصّی در جامعه بود، او را مقدّس می‌دانستند، او به قداست و پاکی زبانزد بود، «نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»، خبرِ کسی را بازگو کن که ما از آیاتِ خودمان در اختیارِ او قرار داده بودیم، یعنی کارهای خارق عادتی انجام می‌داد، که قاعدتاً بیمار شفاء می‌داد، گره‌هایی را باز می‌کرد که از طریقِ عادی نمی‌شد، این را نشانه‌های نظرِ خدای متعال می‌دانستند، این را نظرکرده‌ی خدای متعال می‌دانستند، «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا».

«فَانْسَلَخَ مِنْهَا» این قداست برای او یک پوششی شده بود، گویا یک لباس و یک آرم است، چطور این عمامه آرم است، این لباسِ مقدّس آرم است، عمامه را ساده نگیرید، حال نبینید مانندِ منِ پَرشکسته‌ی شرمنده هم این لباس را به تن دارد و این عمامه را به سر می‌کند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روز عاشورا به عمامه اتمام حجّت کردند، «الیس هذه عمامه رسول الله و هی برأسه»، آیا نمی‌بینید این عمامه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که بر سرِ من است؟

حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم در آن ناله‌های افشاءگرانه که می‌خواستند رذالتِ این‌ها را به مردمِ عالَم بفرمایند که چه کسانی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشتند، چه کسانی هیچ بویی از بشریت برای آن‌ها باقی نمانده بود، یکی از آن‌ها این بود که «مسروق العمامه و الرداء» عمامه را به سرقت بردند، عمامه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جنبه‌ی مادی نداشت ولی قداست را درهم شکستند.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، یک چیزهایی هست که در مورد کسانی که در جبهه‌ی ولایت غیرتی دارند، اگر انسان بخواهد یک کرامتی بگوید زوزه‌ها بلند می‌شود، حمله‌ها بلند می‌شود، هجمه‌ها بلند می‌شود، ولی اگر کاری به کارِ انقلاب و ولایت نداشته باشید خیلی بالاتر از این‌ها را هم قبول می‌کنند؛ آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند در آن مرحله‌ای که رضاخان دستور داد که روحانیون را خلع سلاح کنند و عمامه‌های آن‌ها را بردارند، مگر اینکه کسی اجازه اجتهاد داشته باشد، گفت: مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف به اشخاصی هم که احیاناً خیلی محرز نبود که مجتهد باشند اجازه‌ی اجهاد می‌داد، بعضی‌ها رفتند و گفتند که اجتهادِ فلان شخص احراز نشده است، فرمود: امام صادق صلوات الله علیه به من فرموده است، این مسئله مسئله‌ی رؤیا نبود، آقا سید ابوالحسن اصفهانی رضوان الله تعالی علیه خودِ امام صادق صلوات الله علیه را زیارت کرده است و حضرت صادق صلوات الله علیه که مسئولِ حوزه‌های علمیه هستند به مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی دستور داده‌اند که تو مأمورِ حفظ این عمامه‌ها هستی، و برای اینکه عمامه‌ها را نبرند با دستورِ خودِ امام صادق صلوات الله علیه طبقِ نقلِ آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف که خودم شنیدم، آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند که آقا سیّد ابوالحسن فرموده بودند من از جانبِ امام صادق علیه السلام مأمورِ حفظ کردنِ این عمامه هستم.

این قبیل مسائل در حوزه‌های علمیه خیلی مقدّس است، کسی می‌آید و طلبه می‌شود و منبری می‌شود و امام جماعت می‌شود و مدرّس می‌شود، اگر بوی امام صادق صلوات الله علیه ندهد، اگر بوی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ندهد، اگر جان به کف نباشد، اگر این عمامه را کفنِ خود نداند بخدا هم به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ظلم کرده است و هم به امّتِ پیغمبر، این لباس لباسِ قداست است.

می‌گویند مرحوم حاج مقدّس رضوان الله تعالی علیه که جزوِ منبری‌های تهران و ایران بود، وقتی در اصفهان منبر می‌رفتند چندین منبر پشتِ سرِ هم بود و به آخر شب رسیده بود، وقتی برمی‌گشت دیگر بعد از نیمه‌شب بود، یک خانمی جلوی ایشان را می‌گیرد و می‌گوید من تنها هستم و می‌خواهم به خانه‌ی خود بروم و جرأت نمی‌کنم و از این لوطی‌های اصفهان می‌ترسم، شما مرا به خانه‌ی من برسانید. حاج مقدّس نشسته بود و بلند بلند گریه کرده بود، گفته بود: خدایا! نوامیسِ مردم به این لباس اعتماد می‌کنند، ما را حفاظِ خودشان می‌دانند، ما را حافظِ ناموسِ جامعه می‌دانند، خدایا! نکند ما شکست بخوریم و این اعتماد از دست برود، لذا خیلی مهم است.

خطرِ این بلعم باعورا از قارون و فرعون کمتر نیست، این خیلی بد است، مردم اعتماد می‌کنند و ناگهان آن سنگِ زیرین را می‌کشد و همه چیز فرو می‌ریزد و دیگر چیزی باقی نمی‌ماند، این بلعم باعورا آخوند بود.

قرآن کریم می‌فرماید: ما از آیاتِ خودمان به او داده بودیم و با این آیت اللهی شناخته شده بود و او را صاحب نفس و صاحب نظر می‌دانستند، در مریضی‌ها و گرفتاری‌های خودشان به او پناه می‌بردند و با این پوشش شناخته شده بود، «فَانْسَلَخَ مِنْهَا»، ولی خودِ او این لباس را کَند، با کارهای خود این لباسِ نورانیت و قداست را از خود دور کرد، دور شد و از این لباس خلع شد و خود به خود بدنام شد.

اگر بنا بود بخواهیم دینِ خودمان را با معجزه پیش ببریم نمی‌گذاشتیم این شخص فاسد بشود، ولی بنای ما بر این است که هر کسی که می‌خواهد خوب بشود باید بخواهد، اراده‌ی خودِ اوست. لذا ما هم با اینکه این شخص خوش‌سابقه بود و این بدنام شدنِ او هم به ضررِ دین بود، مع ذلک او را اجبار نکردیم که او را با اعجاز در این بساط حفظ کنیم و او را بالا ببریم، «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا»[۵] اگر می‌خواستیم او را با این سابقه‌ی خوب بالا می‌بردیم، «وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» ولی علاقه‌ی به دنیا نگذاشت این شخص بالا برود، پای او در باتلاقِ دنیا گیر کرد و دیگر نتوانست بالا بیاید، «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا».

امان از بدعاقبتی، بعد اینکه آخوندِ بدعاقبت خیلی بد است، کسی که یک عمر نانِ امام زمان روحی فداه را خورده است، نانِ قداست را خورده است، ناگهان سر از گروه کفّار و منافقین دربیاورد و بر علیه انقلاب و امام و رهبری که به تمام معنا عمودِ خیمه‌ی امنیتِ این کشور است حرف بزند، اگر این شخص را بردارید می‌خواهید چه کسی را بجای او بگذارید؟ این‌هایی هم که انقلابی نیستند اگر کمی انصاف داشته باشند و عقل داشته باشند می‌فهمند نقشِ رهبری برای جامعه‌ی شهیدداده و هشت سال با دنیا جنگیده و فتنه دیده و گرفتارِ مصائبِ معیشتی شده چقدر مهم است و اگر این پناه را از این مردم بگیرید چه کسی را دارند و می‌خواهند چه کسی را بیاورند؟ آیا می‌خواهد از فرانسه بیاید؟ آیا می‌خواهد از انگلیس بیاید و برای ما امنیت برقرار کند؟ آیا امریکایی‌ها می‌خواهند بیایند و برای ما کاری کنند؟

پای این «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» با همه‌ی آن سوابق در باتلاقِ دنیا گیر کرد و دیگر هم بالا نیامد.

از «شیطان رجیم» درس بگیریم

این‌ها موانعِ برقراریِ حکومتِ اسلامی است، شیطان از روز اول شروع کرده است، بعد جلوه‌های آن یا قدرتِ فرعونی بوده است یا ثروتِ قارونی بوده است یا قداستِ آخوندی بوده است که مانع شده است، و یا اینکه سوابقِ عبادتی، خودِ شیطان را عبادت بدبخت کرده است، شما پرونده‌ی شش‌هزار ساله‌ی شیطان را مورد مطالعه قرار بدهید، در این شش هزار سالی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند معلوم نیست از سال‌های دنیاست یا آخرت، خیلی عبادت کرده بود، عبادتِ او هم برای ملائکه محیّرالعقول بود، بینِ ملائکه گُل کرده بود و خطیبِ ملائکه شد، مدال گرفته بود، شش هزار سال عبادت، این غرور، این عُجب، گاهی کارهای خوب انسان را مغرور می‌کند، مانندِ بعضی‌ها که به مقام رسیدند و خیلی هم درخشیدند ولی نتوانستند نگه دارند، از یک جاهای دیگر سر درآوردند و ادّعای آن‌ها این شده بود که من هم یک نفر هستم و رهبر هم یک نفر، این‌ها برای کم‌ظرفیتی است، شیطان شش هزار سال فقط عبادت کرده است، در این شش هزار سال نه ربا خورده است، نه هرزگی کرده است، نه مردم‌آزاری کرده است، هیچ چیزی در پرونده‌ی طولانیِ او دیده نمی‌شود، اما وقتی ولایت آمد و گفتند باید تابع باشید، آنجا مخالف کرد، همینکه «من» آمد بدبخت شد.

بنابرای اگر آدم انقیاد نداشته باشد و تسلیمِ خدای متعال نباشد عبادت خطرناک است، علم هم خطر است، قدرت هم خطر است، ثروت هم خطر است.

بخشِ دیگری هم هست که آن «هنر» است و برای سامری است، او هم یکی از هنرمندها بود، هنرمندها یکی از موانعِ راهِ حکومت هستند که اگر انقیاد نداشتند، اگر دین و باورِ آن‌ها درست نشد هنر را در خدمتِ فساد قرار می‌دهند، هنر را برای مقابله‌ی با حاکمیتِ خدای متعال قرار می‌دهند.

فراموشکار نباشیم

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تنها شخصیتی بودند که در برابرِ همه‌ی این‌ها… همه‌ی این‌ها دست به دستِ یکدیگر داده بودند و مقابلِ غدیر ایستادند، بعد از آنکه در طی دو ماه… از هجدهم ذی الحجه تا بیست و هشتم صفر مگر چقدر فاصله بود؟ نزدیک به سه ماه از رحلتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گذشت، در این سه ماه که این همه جمعیت آمدند و دست در دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گذاشتند و با ایشان بعنوان خلیفه خدا و وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیعت کردند، بیعتِ رسمیِ سیاسی کردند، خدای متعال حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مأمور کرد که سه روز این صد و بیست هزار نفر را در این بیابان نگه دارد، سه روز مراسم بیعت گرفتن برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود، یعنی یک مخفیگاه نبود که کسی بگوید من ندیدم، جریان جریانِ خیلی طبیعی و عادی و معقولی بود، اما چه شد که ناگهان همه با ولایت مقابله کردند و آن سکولاری که شیطان شروع کرده بود و «أنا» گفته بود بعد از قرن‌ها از خلقت، این جریان سقیفه آمد و جریان غدیر و ولایتِ خدای متعال را کنار زد و ولایتِ بندگی و قانون و عدل را کنار زدند و جامعه را سکولاریزه کردند.

کسی بجز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افشاءگری نکرد، این است که نقشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقشِ بی‌بدیل است، ذوالفقارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این نقش را ایفاء نمی‌کرد، ناله‌های سحرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این نقش را ایفاء نمی‌کرد، علم و حکمتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این نقش را ایفاء نمی‌کرد.

این ردّشمسِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، این جامعه یک مرتبه و دو مرتبه معجزه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ندیده بود، سر تا پای زندگیِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعجاز بود، از تولّدِ حضرت تا خانه خدا تا ردّ شمس و انواعِ معجزاتی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه داشتند و مردم دیده بودند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این‌هایی که بعداً حکومت را غصب کردند را جمع کردند، عدّه‌ای از کسانی هم که با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ثابت‌قدم بودند، همه‌ی این‌ها را جمع کردند، بساطِ حضرت سلیمان علیه السلام را آوردند، آن قالی که حضرت سلیمان علیه السلام بعنوان طیّ الأرض و همه‌ی قدرت‌ها در این قالی بود، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این نُه نفر را در این قالی نشاندند و این قالی به پرواز درآمد، و فرمودند: این قالی شما را به غار اصحاب کهف می‌برد، آنجا هر کسی از شما که به اصحاب کهف سلام بدهد و آن‌ها پاسخ بدهند و بیعت کنند، آن شخص وصی من است، و به آنجا رفتند و همه بی‌جواب ماندند و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جواب دادند، نُه نفر بودند، بعد هم با همین قالی برگشتند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این حکایت را در مسجد برای مردم فرمودند. این مسائل که یک مرتبه و دو مرتبه نبود، این بشر چطور زود فراموش می‌کند، چطور اعجازِ شهدا را فراموش می‌کند، که گاهی اعجازِ شهدا را به مسخره می‌گیرد، بعد از آنکه واقعیت بوده است، جَو بوده است، همه هم باور کردند، به همین زودی به همه چیز پشت پا می‌زنند و فراموش می‌کنند.

روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

اینجا نقشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که مظلومیت و اشک و جانبازی ایشان و قتلِ حضرت محسن سلام الله علیه به دادِ اسلام رسید.

به امام جعفر صادق علیه السلام عرضه داشتند: یابن رسول الله! مادرِ شما جوان بود، فرزندانِ کوچک داشتند، دخترِ کوچک داشتند که به مادر احتیاج داشتند، چه عارضه‌ای پیش آمد که در هجده سالگی با داشتنِ چهار فرزندِ قد و نیم‌قد از دنیا رفتند؟

حضرت گریه کردند، قسمِ جلاله خوردند و فرمودند: والله مادرِ ما با أجلِ طبیعی از دنیا نرفت، مادرِ ما را کشتند…

به چه جرمی کشتند؟ «وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»[۶]

امام زمان روحی فداه اولین محکمه‌ی عالَمی را در مدینه تشکیل می‌دهند، این‌ها را از قبر بیرون می‌کشند، همه‌ی مردم عالَم تماشا می‌کنند، از این‌ها سؤال می‌کنند که جرمِ مادرم چه بود که ایشان را کشتید؟

عرضه داشت: یابن رسول الله! پرده را کنار زدید، پرونده‌ی قتلِ مادرتان را از بایگانی بیرون کشیدید، دل‌ها را متوجهِ مظلومیتِ مادرتان کردید، حال که قضیه را افشاء کردید آیا می‌شود به ما بفرمایید که علّتِ قتلِ مادرتان چه بوده است؟ چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آسیبِ بدنیِ زیادی داشتند… نه تنها در به پهلوی ایشان خورد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرمایند که من به رو افتادم…

نمی‌دانم وقتی حضرت افتادند آیا در هم روی حضرت افتاد؟ آیا این نامردها مادر را لگدمال کرده بودند؟… خودِ حادثه‌ی فشارِ بینِ در و دیوار می‌تواند جزوِ عواملِ قتل به حساب بیاید، یا حادثه‌ی کوچه بود؟

گریه‌ی حضرت تشدید شد و فرمودند: سببِ قتلِ مادرم غلافِ شمشیری بود که به پهلوی ایشان می‌زدند…

اینجا پهلوی مادر را با غلاف شمشیر خُرد کردند، اما دیگر این پهلو زیرِ سُمِ اسب‌ها نرفت… لا یوم کیومک یا اباعبدالله…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه نمل، آیه ۳۴ (قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً ۖ وَکَذَٰلِکَ یَفْعَلُونَ)

[۳] سوره مبارکه نازعات، آیه ۲۴

[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۵ (وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ)

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶ (وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)

[۶] سوره مبارکه تکویر، آیات ۸ و ۹